گروه وهابيت
سؤال كننده : هادي جليل نژاد
توضيح سؤال :
برادران عزيزم در موسسه ولي عصر ببخشيد که مدام مزاحم وقت ارزشمندتان مي شوم بنده در يک باري که به يكي از سايتهاي اهل سنت سري زدم روايات بسياري را در مخالفت و معارضت با سيره و گفتارواقعي امام علي (ع) از ديدگاه ما شيعيان يافتم اگر اجازه دهيد هر بارنکاتي را که برايم مبهم و مجهول است برايتان بفرستم تا با استفاده از پاسخ هاي مستند ومحکم شما ، جواب دروغ پراکني شان را در سايت خودشان بدهم.
براي مثال يکي از روايتهايشان درباره علي (ع) مطلب زير است:
حكيم ابو محمد هذلي نقل مي كند كه علي فرمود: يك روز رسول الله در تشييع جنازه اي شركت نمود, در آنجا فرمود آيا در ميان شما كسي هست كه بتان و مجسمه هايي كه در شهر مدينه وجود دارد نابود كند, و مقبره ها را با زمين هموار سازد؟ از ميان علي گفت: يا رسول الله من حاضرم! فرمود: پس بشتاب! علي پس از انجام ماموريت, نزد رسول الله بازگشت و گزارش كارش را ارابه كرد و گفت: يا رسول الله هر بتي كه ديدم منهدم ساختم و همه قبرهاي مرتفع را هموار كردم و تمام مجسمه ها را نابود كردم. آنگاه رسول خدا فرمود: هر كس دوباره اين بتان و مجسمه ها و قبور را مرمت و بازسازي كند, به احكامي كه از جانب خدا بر من نازل شده كفر ورزيده است.
مسند امام احمد بن حنبل: ۱/۸۷ (مسند علي بن ابي طالب)
خلاصه پاسخ :
روايت اول :
اشکال سندي :
وکيع بن جراح :
او غلط هاي بسيار داشت
او نقل به معني مي کرد و الفاظ را تغيير مي داد
او به سلف جسارت کرده شراب مي خورد و به باطل فتوي مي داد
مواردي ديگر از شراب خوردن وي
سفيان ثوري :
او مدلس بود
حبيب بن أبي ثابت :
مدلس بود
رواياتي دارد که به نظر اهل سنت نبايد از آن ها پيروي کرد
علماي اهل سنت از روايت از او چشم پوشي کرده اند .
حکم تدليس در نظر علماي اهل سنت
ابو وائل :
او عثماني بود
مي گفت علي سبب بروز فاجعه شده است .
مي گفت خلفاي اسلام يا دين ندارند يا عقل!!!
ازحجاج دفاع مي کرد !!!
مسئول بيت المال ابن زياد بود.
شراب مي نوشيد و لباس معصفر به تن مي کرد .
اشکالات دلالي اين روايت :
اين روايت شاذ است .
اين دستور امير مومنان چه زماني صادر شده است ؟
اين روايت مي گويد قبر را به صورت کوهان شتر در نياوريد يعني درست مخالف آنچه اهل سنت انجام مي دهند .
نووي برداشت شيعه را در مورد اين روايت تاييد مي کند .
قسطلاني نظر شيعه را در مورد اين روايت تاييد مي کند .
روايت دوم
پاسخ به روايت دوم ( که روايت مطرح شده در سوال نيز همين روايت است )
پاسخ تفصيلي :
در ابتدا بايد گفت که اين روايت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همين جهت براي شيعه حجت نمي باشد ؛ اما براي اينکه به خود اهل سنت نيز پاسخ گفته باشيم در مورد اين روايت ومطالبي که به آن مربوط مي شود پاسخي خواهيم نوشت :
اصل روايت :
اهل سنت در اين زمينه دو روايت با مضمون هاي مشابه از امير مومنان روايت مي کنند :
روايت اول :
«حدّثنا يحيى بن يحيى وأبو بكر بن أبي شيبة وزهير بن حرب ، قال يحيى: أخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وكيع ، عن سفيان ، عن حبيب ابن أبي ثابت ، عن أبي وائل ، عن أبي الهيّاج الأسدي ، قال: قال لي علي(عليه السلام) : ألا أبعثك على ما بعثني عليه رسول الله(صلى الله عليه وآله) لا تدَع تمثالا إلاّ طمسته ، ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّيته»
صحيح مسلم ج2/ص666 رقم 969 باب الامر بتسوية القبر
سنن أبي داود ج3/ص215 رقم 3218 باب في تسوية القبر
سنن النسائي الكبرى ج1/ص653 رقم 2158باب تسوية القبور إذا رفعت
سنن النسائي (المجتبى) ج4/ص88 رقم 2031 باب تسوية القبور إذا رفعت
سنن الترمذي ج3/ص366 رقم 1049باب ما جاء في تسوية القبور
مسند امام احمد بن حنبل: ج 1 ص 87 (مسند علي بن ابي طالب)
ابو هياج اسدي مي گويد : امير مومنان به من فرمودند : آيا تو را به همان کاري که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند ، نفرستم ؟ هيچ تصويري را باقي مگذار مگر آن که آن را پوشانده باشي ، و هيچ قبري را باقي مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشي .
اشکال سندي :
درست است که اين روايت در بيشتر صحاح سته و مسند احمد آمده است ، اما در اين روايت کساني هستند که متخصصين بحث رجال ، از اهل سنت ، ايشان را تضعيف کرده اند :
وكيع بن جراح رواسي
او غلط هاي بسيار داشت و در پانصد حديث اشتباه کرده بود :
عبد الله بن احمد از پدرش نقل مي کند که گفت :
ابن مهدي أكثر تصحيفا من وكيع ووكيع أكثر خطأ منه وقال في موضع آخر أخطأ وكيع في خمسمائة حديث
تهذيب التهذيب ج11/ص110 و تهذيب الكمال ج30/ص471 و تاريخ بغداد ج13/ص507 و العلل ومعرفة الرجال ج1/ص394 و سير أعلام النبلاء ج9/ص155
ابن مهدي در نوشتن از وکيع بيشتر اشتباه مي کرد و وکيع از او بيشتر ( در خود روايت ) اشتباه مي کرد ؛ و در جايي ديگر نيز گفته است که وکيع در 500 روايت اشتباه کرده است .
از ابن مديني نيز نقل شده است که گفت :
قال ابن المديني كان وكيع يلحن ولو حدثت بألفاظه لكانت عجبا كان يقول حدثنا الشعبي عن عائشة
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج7/ص127
تهذيب التهذيب ج11/ص114
تاريخ مدينة دمشق ج63/ص99
تاريخ الإسلام ج13/ص444
سير أعلام النبلاء ج9/ص154
از ابن مديني روايت شده است که گفت : وکيع اشتباه سخن مي گفت ؛ و اگر خود الفاظ روايت را مي گفت نيکو بود ؛ مي گفت شعبي از عائشه براي من روايت کرده است !!!( با اينکه چنين چيزي ممکن نيست )
نقل به معني مي کرد و الفاظ را تغيير مي داد :
از ابي نصر مروزي نيز نقل شده است که گفت :
كان يحدث بآخره من حفظه فيغير ألفاظ الحديث كأنه كان يحدث بالمعنى ولم يكن من أهل اللسان
تهذيب التهذيب ج11/ص114
او در اواخر ( دوره نقل روايتش ) از حفظ روايت مي کرد ؛ پس الفاظ حديث را تغيير مي داد ؛ انگار که نقل به معني مي کند و از اهل زبان نبود ( کلمات را تغيير مي داد )
به سلف جسارت كرده شراب مي خورد و به باطل فتوي مي داد :
و از احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت :
وسئل أحمد بن حنبل إذا اختلف وكيع وعبد الرحمن بن مهدي بقول من نأخذ؟ فقال عبد الرحمن يوافق أكثر و خاصة في سفيان و عبد الرحمن يسلم منه السلف ويجتنب شرب المسكر و كان لا يرى أن تزرع أرض الفرات.
قال ابن المديني في التهذيب وكيع كان فيه تشيع قليل قال حنبل سمعت ابن معين يقول : رأيت عند مروان ابن معاوية لوحا فيه أسماء شيوخ : فلان رافضي ، وفلان كذا ، ووكيع رافضي.
فقلت له وكيع خير منك قال مني قلت نعم فما قال لي شيئا ولو قال شيئا لوثب عليه أصحاب الحديث
سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 154. ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج7/ص127
از احمد بن حنبل در مورد وکيع و عبد الرحمن بن مهدي سوال شد ؛ که اگر اين دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسي را قبول کنيم ؟ پس پاسخ داد : عبد الرحمن بيشتر کلام درست مي گويد و مخصوصا در مورد روايات سفيان ؛ و عبد الرحمن در مورد سلف بد نمي گويد و از نوشيدن مسکرات پرهيز مي کند و کشاورزي در آب فرات را جايز نمي داند ( اما وکيع خير ) ؛ ابن مديني در تهذيب گفته است : او کمي شيعه گري داشت ( به سلف جسارت مي کرد ) ابن حنبل مي گويد از ابن معين شنيدم که مي گفت : در نزد مروان بن معاويه کتابي ديدم که در آن نوشته بود فلاني ( وکيع ) رافضي است ( به سلف جسارت مي کند ) ، پس به او گفتم : وکيع از تو بهتر است ؛ گفت : از من بهتر است ؟ گفتم آري
اما پاسخم را نداد ، و اگر چيزي مي گفت اصحاب حديث بر وي پريده و او را مي زدند .
موارد ديگري از شراب خوردن وي :
خطيب بغدادي از وي نقل مي کند که شراب مي خورد :
وكان يفطر على نحو عشرة أرطال من الطعام ثم يقدم له قربة فيها نحو من عشرة أرطال نبيذ فيشرب منها ما طاب له على طعامه ثم يجعلها بين يديه ويقوم فيصلي ورده من الليل وكلما صلى ركعتين أو أكثر من شفع أو وتر شرب منها حتى ينفذها ثم ينام
قرأت على التنوخي عن أبي الحسن احمد بن يوسف بن يعقوب بن إسحاق بن البهلول الأنباري قال حدثني أبي قال حدثني جدي إسحاق بن البهلول قال قدم علينا وكيع بن الجراح فنزل في المسجد على الفرات فكنت أصير إليه لاستماع الحديث منه فطلب مني نبيذا فجئته بمخيسة ليلا فأقبلت أقرأ عليه الحديث وهو يشرب فلما نفذ ما كنت جئته به أطفأ السراج فقلت له ما هذا فقال لو زدتنا لزدناك .
أخبرنا بن الفضل أخبرنا دعلج أخبرنا احمد بن علي الأبار حدثنا محمد بن يحيى قال قال نعيم بن حماد تعشينا عند وكيع أو قال تغدينا فقال أي شيء تريدون أجيئكم به نبيذ الشيوخ أو نبيذ الفتيان قال قلت تتكلم بهذا قال هو عندي أحل من ماء الفرات.
تاريخ بغداد ج13/ص502
او ده رطل (حدود پانزده کيلو) غذا مي خورد و سپس براي او مشکي مي آوردند که در آن 15 کيلو شراب بود ؛ پس از آن مقداري که دوست داشت مي نوشيد ؛ و سپس آن را جلوي خويش قرار داده ايستاده نماز مي خواند !!! هر زمان که دو رکعت مي خواند يا بيشتر يا يک رکعت ، دوباره از آن مي نوشيد تا اينکه مشک را خالي مي کرد !!! سپس مي خوابيد ...
وکيع به نزد ما آمده پس در مسجدي در کنار فرات جاي گرفت ؛ من براي شنيدن روايت به نزد او مي رفتم ؛ پس از من شراب خواست ؛ پس براي او شب هنگام شراب بردم و به او روي کرده روايت خواندم و او مي نوشيد ؛ وقتي که آنچه براي او آورده بودم تمام شد چراغ را خاموش کرده و گفت بس است !!! گفتم : براي چه ؟ پاسخ داد : اگر تو بيشتر مي آوردي ما هم بيشتر با تو روايت کار مي کرديم!!!
...از نعيم روايت شده است که گفت : شام يا نهار را نزد وکيع خورديم ؛ پس گفت : چه چيزي براي شما بياورم ؟ شراب پيرمردان را ( شرابي سبک ) و يا شراب جوانان را ( سنگين ) !!! گفتم : از شراب سخن مي گويي؟ پاسخ داد : شراب نزد من از آب فرات گوارا تر است !!!
اين شخص با چنين وضعيتي چون يکي از مراجع اصلي در بحث روايت به شمار مي رود و روايات بسياري در فضائل صحابه و احکام ( طبق نظر اهل سنت ) دارد ، به همين جهت اشکالات او را به حساب نمي آورند و او را جزو مشايخ مي دانند .
سفيان ثوري:
او تدليس مي نمود :
ذهبي در مورد او مي گويد :
كان يدلس عن الضعفاء
ميزان الاعتدال ج3ص 245 سفيان بن سعيد
او از راويان ضعيف تدليس مي نمود ( نام ايشان را از سند حذف مي کرد و سند را به صورتي بيان مي نمود که مورد قبول باشد )
از ابن مبارك نقل شده است که گفت :
حدث سفيان بحديث ، فجئتُهُ وهو يدلسه ، فلما رآني إستحيى ، وقال: نرويه عنك
تهذيب التهذيب ج4/ص101 شماره 199 سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري .
به سفيان روايتي را گفتم ؛ پس به نزد او آمدم در حالي که در سند اين روايت تدليس کرده ( و آن را براي مردم از خودش و بدون ذکر من نقل مي کرد تا چنين بيان کند که خود از راوي بزرگي روايت شنيده است ) ؛ وقتي که من را ديد خجالت کشيد و گفت : ( از اين به بعد ) از تو روايت خواهم کرد .
و از يحيي بن معين نقل شده است که گفت :
جَهد الثوري أن يدلسَ عليَّ رجلا ضعيفاً فما أمكنه
تهذيب التهذيب ج11/ص192 رقم 359 يحيى بن سعيد بن فروخ القطان
ثوري مي خواست که روايتي را براي من از شخص ضعيفي روايت کرده و در آن تدليس کند اما نتوانست ( و من فهميدم )
و نيز از يحيي نقل شده است که گفت :
لم يكن أحد أعلم بحديث أبي إسحاق من الثوري وكان يدلس
الجرح والتعديل ج4/ص225 رقم 972 سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري
كسي به اندازه ثوري در مورد حديث ابي اسحاق آگاهي نداشت اما او تدليس مي کرد .
حبيب بن أبي ثابت:
مدلس بود :
ابن حبان در مورد او گفته است :
كان مدلساً
تهذيب التهذيب 2: 156 رقم 323حبيب بن أبي ثابت ، تقريب التهذيب ص150 رقم 1084 حبيب بن أبي ثابت
او مدلس بود .
ابن خزيمه نيز در مورد او همين سخن را مي گويد :
تهذيب التهذيب ج2 ص156رقم 323حبيب بن أبي ثابت
رواياتي دارد که نبايد از آن ها پيروي کرد :
عقيلي در مورد او مي گويد :
وله عن عطاء أحاديث لا يتابع عليها
تهذيب التهذيب ج2 ص156رقم 323حبيب بن أبي ثابت
او از عطاء رواياتي دارد که نمي توان آن ها را پذيرفت .
قطان نيز در مورد او مي گويد :
له غير حديث عن عطاء لا يتابع عليه وليست بمحفوظة
همان
او رواياتي چند از عطاء دارد اما اين روايات را نمي توان پذيرفت و در کتب ما موجود نيست .
بزرگان از روايت از او چشم پوشي کرده اند :
عقيلي در مورد او مي گويد :
غَمَزهُ ابن عون
همان
ابن عون از او چشم فرو بسته است .
حكم تدليس در نظر علماي اهل سنت :
چون در اين سند دو نفر از راويان مدلس بودند ، بد نيست حکم تدليس را از نظر اهل سنت بدانيم :
عن الشافعي، قال: «قال شعبة بن الحجاج: التدليس أخو الكذب... وقال غُنْدَر: سمعت شعبة يقول: التدليس في الحديث أشد من الزنا، ولأن أسقط من السماء أحب إلي من أن أدلس... المعافى يقول: سمعت شعبة يقول: لأن أزني أحب إليّ من أن أدلّس» و...
الكفاية في علم الرواية خطيب بغدادي : ص395، دار الكتاب العربي بيروت.
از امام شافعي روايت شده است که شعبة بن حجاج مي گفت : تدليس برادر دروغ است ؛ و غندر نيز گفته است : تدليس در روايت از زنا بدتر است ؛ و اگر از آسمان به زمين بيفتم ، براي من راحت تر است از اينکه تدليس کنم ؛ معافي مي گويد : از شعبة شنيدم که مي گفت : اگر زنا کنم براي من از تدليس کردن دوست داشتني تر است ...
حال اهل سنت ، چنين روايتي را در صحاح خويش آورده و به اسم اينکه اين روايت در صحاح آمده است ، مردم را مجبور به تخريب سنگ قبرها مي نمايند و شيعه را به اصطلاح تخطئه مي کنند .
أبو وائل تنها راوي اين روايت:
او شفيق بن سلمة است که از دشمنان امير مومنان بوده و جزو نواصب به شمار مي رود . اهل سنت در حالي اين روايت را از او به نقل از امير مومنان مي پذيرند که رسول خدا فرموده اند :
يا علي لايحبك إلاّ مؤمن ، ولا يبغضك إلاّ منافق
مجمع الزوائد 9: 133 .باب منه جامع فيمن يحبه ومن يبغضه
اي علي هيچ کس تو را دوست نمي دارد مگر اينکه مومن است و هيچ کس جز منافقين تو را دشمن نمي دارد .
او عثماني بود :
ابن ابي الحديد در مورد او مي گويد :
كان عثمانياً يقع في علي (عليه السلام)
شرح نهج البلاغة ج 4ص 99 فصل في ذكر المنحرفين عن علي
او عثماني بود ( کساني که امير مومنان را مسئول کشتن عثمان دانسته به حضرت جسارت مي کردند ) و به علي جسارت مي نمود .
مي گفت علي سبب بروز فاجعه شده است !!!
عن المدائني عن شعبة، عن حصين قلت لأبي وائل: أعلي أفضل أم عثمان؟ قال: علي إلى أن أحدث، فأمّا الآن فعثمان.
أنساب الأشراف ج 6 ص 102
از شعبه روايت شده است که حصين گفته است : به ابو وائل گفتم علي برتر است يا عثمان؟ گفت علي برتر بود تا زماني که سبب بروز فجايع شد ؛ اما الان عثمان برتر است .
خلفاي اسلام يا دين ندارند يا عقل :
عن الأعمش، قال لى أبو وائل: يا سليمان، ما في أمرائنا هؤلاء واحدة من اثنتين، ما فيهم تقوى أهل لاسلام، ولا عقول أهل الجاهلية.
سير أعلام النبلاء: 164/4، تاريخ الإسلام: 86/6، تهذيب الكمال: 553/12.
اعمش مي گويد : ابو وائل به من گفت : اي سليمان ؛ در بين حاکمان ما يکي از دو چيز موجود نيست : يا تقواي مسلمانان و يا عقل مردمان جاهلي !!!
از حجاج دفاع مي کرد !!!
قال ابن الزبرقان کنت عند أبي وائل فجعلت أسب الحجاج وأذکر مساويه ، فقال : لا تسبه وما يدريک لعله قال : اللهم اغفر لي فغفر له!!!
حلية الأولياء ج 4 ص 102
ابن برقان مي گويد : در نزد ابو وائل بوديم ؛ پس به حجاج ( بن يوسف ثقفي يکي از معروفترين دشمنان اهل بيت و نواصب ) فحش دادم و بدي هاي او را باز گو نمودم ؛ پس ابو وائل به من گفت : مبادا به او جسارت کني ، شايد گفته باشد خدايا من را ببخش و خدا نيز او را بخشيده باشد !!!
مسئول بيت المال ابن زياد بود :
وكان عامل ابن زياد لبيت المال.
سير أعلام النبلاء: ج 4ص 166
او کارگزار ابن زياد در بيت المال بود .
شراب مي نوشيد و لباس معصفر بر تن مي کرد :
كان يشرب الجرّ - أي نبيذ الجر ويلبس المعصفر لا يرى بذلك بأساً.
المعارف ص 255.
او شراب جر مي نوشيد و لباس معصفر بر تن مي کرد و اين کار را جايز مي دانست !!
اين در حالي است که مسلم در صحيح خويش از علي بن ابي طالب روايت مي کند که فرمود :
نهاني رسول اللّه (ص) عن التختم بالذهب... وعن لباس المعصفر.
صحيح مسلم: 144/6، ح 5331، كتاب الّلباس (والزينة)، باب النَّهْىِ عَنْ لُبْسِ الرَّجُلِ الثَّوْبَ الْمُعَصْفَرَ.
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم من را از انگشتر طلا به دست کردن و از ... پوشيدن لباس معصفر نهي کردند .
اما اين روايت جدا از اشکال سندي اشکال دلالي نيز دارد که به آن مي پردازيم :
اشکال دلالي روايت :
الف) اين روايت شاذ است :
اين مضمون را تنها ابو الهياج ( حيان بن حصين ) نقل کرده است و سيوطي در شرح نسائي مي گويد :
ليس لأبي الهيّاج في الكتب إلاّ هذا الحديث الواحد .
ابو الهياج در کتاب هاي روايي غير از اين يک روايت ندارد !!!
شرح سنن السنائيج.. ص 286. حاشية السندى علي النسائي: 88/4.
ب) اين دستور امير مومنان چه زماني صادر شده است ؟
از ظاهر سخنان ابي الهياج چنين به نظر مي آيد که ماجراي تسويه قبور براي زمان خلافت امير مومنان بوده است ؛ که اگر چنين باشد ، دو حالت براي اين روايت متصور است :
الف ) اين قبور ، مربوط به کفاري بوده است که در زمان خلافت امير مومنان و گسترش کشور اسلامي ، مسلمانان به آنجا رسيده بودند ؛ که در اين صورت ربطي به قبور مسلمانان ندارد .
ب) اين قبور مربوط به مسلمانان است : که اين فرض طعنه بر خلفاي گذشته به حساب مي آيد . زيرا بايد چنين گفت که خلفاي قبل ، دستور به چنين کاري نداده و مسلمانان تا زمان امير مومنان بر روي قبور خويش ساختمان مي ساختند ؛ که اين طعنه به خلفاي سابق به حساب آمده و اهل سنت آن را نمي پذيرند .
ج ) اين روايت مي گويد قبر را به صورت کوهان شتر در نياوريد ، يعني درست مخالف روش اهل سنت :
همانطور که در کتاب قاموس اللغة آمده است عرب به بلندي و نيز به کوهان شتر مي گويند شرف ؛
القاموس 3: 162 . مادة شرف
بنا بر اين «شرف» ، هم شامل هر گونه بلندي مي شود و هم شامل چيز هايي که شبيه کوهان شتر باشد ؛ اما کلمه « سويته » که در روايت آمده است قرينه بر معناي دوم است ؛ زيرا اگر مقصود تخريب کردن باشد ، بايد در روايت مي فرمودند «قبرا مشرفا الا خربته» اما فرموده اند «سويته» يعني هموار کردم ؛ به عنوان مثال اگر کسي بگويد من راه را هموار کردم ، به معني خراب کردن راه و از بين بردن آن نيست ؛ بلکه به معني بر طرف کردن پستي ها و بلندي هاي راه است .
و به عبارت ديگر در اين روايت سه احتمال موجود است :
1 ـ مقصود خراب کردن ساختمان هاي روي قبور باشد .
2 ـ مقصود خراب کردن سنگ قبر ها و يکسان ساختن آن با زمين باشد
3 ـ مقصود صاف کردن سطح قبر و از بين بردن حالت کوهاني روي آن باشد .
احتمال اول بر خلاف سيره صحابه و عموم مسلمانان است ؛ زيرا ايشان نه تنها ساختمان هاي روي قبور را خراب نکردند ، بلکه بر روي قبور بسياري از جمله قبر رسول خدا و ... ساختمان ساختند .
احتمال دوم نيز قطعا باطل است ؛ زيرا اجماع شيعه و سني بر آن است که مستحب است قبر به اندازه يک وجب از زمين بالاتر باشد .
بنا بر اين تنها احتمال سوم باقي مي ماند که بر ضد نظر مشهوراهل سنت است .
و عده اي از علماي اهل سنت نيز به چنين مضموني تصريح کرده اند :
نووي نظر شيعه را تاييد مي کند :
وي مي گويد :
إن السنّة أن القبر لا يرفع عن الأرض رفعاً كثيراً ، ولا يُسّنم بل يرفع نحو شبر ويسطح .
المجموع للنووي ج 1 ص 229و 5ص295
شرح النووي على صحيح مسلم ج7/ص36
تحفة الأحوذي ج4/ص130 باب ما جاء في تسوية القبر
مستحب آن است که قبر از زمين بيش از يک وجب بالا نيايد و به صورت کوهان شتر نباشد ، بلکه سطح آن صاف باشد و يک وجب از زمين بالا بيايد .
و نيز مي گويد :
ظاهر المذهب أن التسطيح أفضل.
آنچه از مذهب به دست مي آيد آن است که صاف بودن سطح قبر بهتر است ( از کوهاني بودن )
قسطلاني نظر شيعه را تاييد مي کند :
وي درابتدا مي گويد :
السنّة في القبر تسطيحه وانه لايجوز ترك هذه السنّة لمجرّد أنها صارت شعاراً للروافض ، وانه لا منافاة بين التسطيح وحديث أبي هيّاج ... لأنّه لم يُرد تسويته بالأرض وانّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار
إرشاد الساري ج2ص 468
مستحب در مورد قبور آن است که سطحش صاف باشد ؛ و جايز نيست اين مستحب را به اين علت که علامت روافض ( شيعيان ) شده است ترک کنيم !!! و منافاتي بين صاف بودن سطح قبر و روايت ابي هياج نيست ... زيرا مقصود حضرت صاف کردن قبر با زمين نيست ، بلکه مقصود صاف کردن روي آن است ؛ و اين با جمع بين اخبار به دست مي آيد .
در مورد سيره صحابه و تابعين نيز در مورد بناي قبور و يا تجديد ساختمان آن ها بر خلاف اين روايت ، مدارک مستدل بسيار در کتب اهل سنت موجود است که ان شاء الله در بحثي جدا گانه به آن ها خواهيم پرداخت .
روايت دوم :
حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ ( بن عمرو) حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَكَمِ عَنِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْهُذَلِيِّ عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي جَنَازَةٍ فَقَالَ أَيُّكُمْ يَنْطَلِقُ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلَا يَدَعُ بِهَا وَثَنًا إِلَّا كَسَرَهُ وَلَا قَبْرًا إِلَّا سَوَّاهُ وَلَا صُورَةً إِلَّا لَطَّخَهَا فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَانْطَلَقَ فَهَابَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَرَجَعَ فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَا أَنْطَلِقُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَانْطَلِقْ فَانْطَلَقَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ أَدَعْ بِهَا وَثَنًا إِلَّا كَسَرْتُهُ وَلَا قَبْرًا إِلَّا سَوَّيْتُهُ وَلَا صُورَةً إِلَّا لَطَّخْتُهَا
ثم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من عاد لصنعة شيء من هذا فقد كفر بما أنزل على محمد صلى الله عليه وسلم
مسند أحمد: ج1 ص 87 ش 622 ومسند الطيالسي: 16 ، الحديث : 96 ، 155، كنز العمال: 136/4.
رسول خدا در تشييع جنازه اي بودند ؛ پس فرمودند : کدام يک از شما به اين شهر مي رود تا در آن هيچ بتي نگذارد مگر آنکه آن را بشکند ؛ و هيچ قبري باقي نگذارد ، مگر آنکه آن را هموار سازد ؛ و هيچ تصويري باقي نگذارد ، مگر آنکه آن را آلوده کند ( بپوشاند) ؛ پس شخصي گفت من چنين خواهم کرد ؛ پس به راه افتاد اما از مردمان شهر ترسيد ؛ پس علي بن ابي طالب گفت من مي روم اي رسول خدا ؛ پس به راه افتاد و سپس باز گشت و گفت : اي رسول خدا ؛ هيچ بتي را در آن برجا نگذاشتم مگر آنکه آن را شکستم ؛ و هيچ قبري نبود مگر آنکه آن را هموار ساختم ؛ و هيچ تصويري نبود مگر آنکه آن را آلوده کردم ( پوشاندم) .
سپس رسول خدا فرمودند : هرکس که دوباره يکي از اين ها را بسازد ، پس به آنچه بر محمد صلي الله عليه وآله وسلم نازل شده ، کافر شده است .
پاسخ روايت دوم :
اين روايت همان روايتي است که در سايت اشاره شده در سوال آمده است ؛ اما احتياج به تضعيف ندارد ؛ زيرا خود اهل سنت آن را تضعيف کرده اند :
در ذيل همين روايت در مسند احمد با پاورقي شعيب الأرنوط آمده است :
تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده ضعيف
مسند احمد ج 1 ص 87 ش 657
نظر شعيب الارنؤوط : سند اين روايت ضعيف است .
الباني نيز از مشهورترين علماي وهابي ، اين روايت را در دو کتاب خويش منکر شمرده و آن را جزو روايت ضعيف ذکر مي کند :
ضعيف الترغيب و الترهيب ج 2 ص 148 شماره 1795
غاية المرام ج 1 ص 112 ش 144
جداي از اشکالات دلالي که در اين روايت ، مانند روايت قبل موجود است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
فهرست نظرات
1 نام و نام خانوادگي: مهرداد - تاريخ: 23 ارديبهشت 87 - 00:00:00
جملات وکلمات و زبان ما قاصرند از تشکر
اجرکم عند ا...
2 نام و نام خانوادگي: سلمان علوي - تاريخ: 23 ارديبهشت 87 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت مولايمان حضرت صاحب الزمان(سلام الله عليه) و دوستان آن حضرت در اين سايت مقدس
از دقت تحقيق و روش ارائه مطلب بسيار سپاسگزارم.
ان شاء الله اين نوع تلاش شما براي کساني که خود را در وادي تحقيق قرار دادهاند، يک الگوي مناسب باشد.
خداوند همه ما را در گروه شهيدان در رکاب حضرت ولي عصر ( که جان عالم بفدايش ) قرار دهد.
3 نام و نام خانوادگي: ضربت ذوالفقارعلي(ع) - تاريخ: 26 ارديبهشت 87 - 00:00:00
خيلي ممنون ازمطالب برحقتان اجرتان با امام زمان(عج)
4 نام و نام خانوادگي: محب حضرت زهرا - تاريخ: 30 شهريور 87 - 00:00:00
از همه احاديث امير المؤمنين عليه السلام جه را آقايان فقط به اين حديث عمل ميكنند ؟
آيا اين دليل كافي بر جعلي بودن حديث نيست ؟
5 نام و نام خانوادگي: محمد جواد حائري - تاريخ: 11 فروردين 88 - 00:00:00
از زحمات بي شائبه شما متشکرم من الله توفيق
6 نام و نام خانوادگي: رضانور - تاريخ: 02 اسفند 89 - 16:11:34
كاش يك كم تحقيق ميكرديد بعد حرفي را ثبت ميكرديد :آنجا كه گفتيد:
پاسخ تفصيلي :
در ابتدا بايد گفت که اين روايت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همين جهت براي شيعه حجت نمي باشد ؛ اما براي اينکه به خود اهل سنت نيز پاسخ گفته باشيم در مورد اين روايت ومطالبي که به آن مربوط مي شود پاسخي خواهيم نوشت :
بايد دانست كه در بسياري از كتب شيعه اتفاقا اين روايت نقل شده است.
7 نام و نام خانوادگي: عليرضا - تاريخ: 17 تير 90 - 10:28:31
با سلام
من در اين مورد خلاصه نظر علامه عسکري را مي آورم که واضح و گويا است.
معتقدان به تحريم بنا و باز سازي قبور انبيا و اوليا و عبادتگاه گرفتن انها ، با استناد به برخي روايات مي گويند:
الف)امام علي به ابوالهياج اسدي فرمود: من تو را به کاري مامور مي کنم که رسول خدا مرا مامور آن کرد.امام علي گفت:رسول خدا در تشيع جنازه اي بود که فرمود:کدام يک از شما به مدينه مي رود تا همه بتهايش را شکسته ،همه قبرهايش را صاف و همه صورتهايش را دگرگون نمايد؟ مردي براي انجام آن کار روانه شد،ولي از مردم مدينه ترسيد و ناکام برگشت. و امام علي روانه شد وهمه آنها را به انجام رسانيد.(روايات در مسند احمد صفحات 78-89-96-110)
علامه عسکري در ادامه مي گويد:چگونه استدلال کنندگان به اين روايت متوجه اشکالات آن نشده اند:آيا رسول خدا در تشيع جنازه در مکه بوده که فرستاده اش را به مدينه مي فرستد و او ناکام باز مي گردد،سپس پسر عمويش امام علي را مي فرستد و او همه دستورات را انجام مي دهد ، يا در مدينه بوده؟
اين تشيع جنازه چه مقدار طول کشيده که فرد اول مي رود وناکام باز مي گردد وپس از او امام علي روانه مي شود و همه قبور را صاف مي کند، و همه صورتها را واژگون و همه بتها را مي شکند؟ آيا صاحب اين بتها مسلمان بوده اند؟ اگر چنين بوده ، براي چه بتها را نگه مي داشتند؟ و اگر مشرک بوده اند چگونه به مجرد رفتن امام علي به سوي آنها، تسليم فرمان او شده اند؟ ديگر آنکه ، فرمان امام علي به ابوالهياج به ناچار بايد در زمان خلافت آن حضرت باشد. زيرا صدور فرماني اين چنين درباره مردمان يک شهر ، تنها از يک حاکم مقتدر مسلط بر امور ممکن گردد.
پس، زمان صدور اين فرمان بعد از زمان حکومت خلفاي سه گانه بوده است. حال آيا در آن روزگار در سرزمين هاي اسلامي بتي برجاي مانده بود تا ابوالهياج آنرا بشکند؟
ب)استدلال آنان به اين روايت منسوب به رسول خدا است. مي گويند: رسول خدا فرموده:قبر مرا بت نکنيد بدانگونه که يهود قبور انبياي خود را بت کردند. سوال اين است که چه وقت يهود قبور انبياي خود را بت کردند؟ آنان پس از خروج از مصر و سر گرداني در بيابان که براي عبادت ،خيمه اجتماع داشتند. در زمان سليمان نبي هم که آن حضرت براي يهود عبادتگاه (هبکل سليمان)بنا نهاد، همان گونه که مسجد رسول الله در مدينه براي عبادت بنا شد.
اما درباره قبر پيامبرانشان ، بزخي از آنان اصلاً محل دفنشان نا شناخته است ، برخي نيز در غارهايي در زير زمين مدفونند و جاي آنان را تنها افراد معدودي مي دانسته اند.
اما آنچه از رسول خدا روايت شده که آن حضرت زنهاي زيارت کننده قبور را لعنت کرده ، نمي تواند در مقابل روايات صحيح و فراوان ديگر هماوردي نمايد، رواياتي که رسول خدا در آنها فرموده : من خود شما را از زيارت قبور نهي مي کردم، اکنون آنها را زيارت کنيد.
اينها خلاصه دلايل معتقدان به حرام بودن بنا و باز سازي قبور و عبادتگاه و مسجد کردن آنها بود.
اما معتقدان به جواز باز سازي و عمارت وعبادت در محل قبور نيز ، به اين دلايل استدلال کرده اند:
1)در قرآن کريم، خداوند در آيه 125سوره بقره مي فرمايد: و از مقام ابراهيم عبادتگاهي بگيريد. و در آيه 21سوره کهف مي فرمايد:آنانکه بر حالشان(اصحاب کهف) آگاه شدند، گفتند: بر جايگاهشان مسجدي مي سازيم.
پس خداي متعال ما را فرمان داده تا از جاي پاي خليلش ابراهيم عبادتگاه بگيريم. و نيز،خبر داده ،که آنان که بر حال اصحاب کهف آگاه شدند گفتند: بر خوابگاه ايشان مسجدي مي سازيم. و خداوند با اين خبر اقدام آنان را تاييد فرموده است.
2)معتقدان به صحت عبادت در محل قبر انبيا چنين استدلال مي کنند که : طواف کنندگان پيرامون کعبه، حجر اسماعيل را نيز طواف مي کنند، و به اتفاق علماي اسلام قبر اسماعيل و مادرش هاجر در حجر قرار دارد.
3)در صحيح مسلم و مسند احمد (مسلم ج2ص671ح108-مسند احمد ج2ص441) آمده است که( رسول خدا قبر مادرش را زيارت نمود و گريست و همراهان خود را نيز به گريه انداخت).
در حالي که مي دانيم پيامبر مادرش در شش سالگي در مدينه از دست داده بود . بنا بر اين، پيامبر بعد از چهل و چند سال به هنگام هجرت به مدينه قبر مادرش را زيارت نموده است و تا آن زمان هنوز آثار ويژه قبرش آشکار بوده است و گرنه قبر او را نمي شناخت. حال اگر حکم اسلام بر صاف کردن قبور بود، چرا پيامبر در آن هنگام دستور صاف کردن قبر مادرش را نفرمود.
4)اطاقي که قبر رسول خدا و دو خليفه ابوبکر و عمر در آن است و گنبد سبز رنگ بر فراز آن ، که امروزه شاهد آن هستيم.
فکر کنم دلايل کافي باشد. بعضي ها ، مسلمانان زائر انبيا و صحابه و ائمه را قبر گرايان مي نامندو با توجه به دلايل بالا سزاوار آن است که آنها خاتم پيامبران و صحابه آن حضرت و انبياي پيشين را همگي قبرگرايان بنامند. زيرا ،همه آنان پيرامون حجر اسماعيل طواف کرده اند و حجر اسماعيل محل قبر هاجر و اسماعيل است.
با تشکر
8 نام و نام خانوادگي: روزبه - تاريخ: 29 آبان 91 - 20:31:23
با سلام سوالي داشتم آيا شما حديث معتبري از ائمه اطهار مبني بر ساخت گنبد و بارگاه بر روي قبور داريد؟ منظورم خواب نما شدن نيست و رواياتي که برخي نقل مي کنند . بلکه منظورم حديث صحيح است. آيا ائمه اطهار گفته اند که با طلا و نقره گنبد و بارگاه ساخته شود ؟ در حاليکه کنار ان فقير و مظلومي وجود داشته باشد ؟ آيا ائمه اطهار فرموده اند وقتي عاشورا غذا مي دهيد افراد شکم پرست و مرفه را دعوت کنيد تا بيايند و بگيرند و نام شما به عنوان کسي که در راه امام حسين نذري داده است باقي بماند آيا ائمه اطهار گفته اند که با اشک ريختن براي امام حسين تمامي گناهان شخص بخشيده مي شود . حديث معتبري در اين مورد داريد ؟ روايت افراد را براي من بيان نکنيد. با تشکر
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
شما چه دليل داريد كه درب خانه كعبه را بايد طلا كوب كرد؟ خداوند مي فرمايد: (في بيوت اذن الله ان ترفع) اين نشانه احترام ما به آنها و بزرگ داشت آنهاست اگر اين پول را در مقابل رسيدگي به فقير به حرم اختصاص داده اند اشتباه است اما چه معلوم كه همان فقير هم قسمتي از اين پول را نداده باشد؟ اظهار ارادت به اين ذوات مقدس در اين قالب هيچ اشكالي ندارد.
غذا دادن به اين شكل بسيار مصاديق آن كم است و بدون شك بد است اما ما چنين موردي نديده ايم ولي ممكن است باشد و شما هم اگر ديده ايد مي توانيد آن مورد را اشتباه بدانيد هر چند كلاً هم باطل نيست ولي بهتر است و عمل انسان را داراي ارج و قرب بيشتري مي كند در صورتي كه به فقرا كمكي شود.
اشك ريختن هم در برخي روايات داراي چنين اثري دانسته شده است مثلاً امام رضا ع مي فرمايند: (فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ- فَإِنَّ الْبُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ) ولي نبايد فرد اين را دستمايه خود براي گناه قرار دهد كه اگر چنين شود بدون شك داراي چنين اثري نخواهد بود. و اگر گناه مربوط به حقوق مردم باشد به هيچ عنوان با گريه بخشيده نمي شود بله بايد از مردم حلاليت طلبيده و حقوق آنها را جبران كند و...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
9 نام و نام خانوادگي: محدثه - تاريخ: 11 بهمن 91 - 15:16:19
واقعا چه پاسخ کاملي
خسته ميشين انقد فکر نکنيد به خدا
10 نام و نام خانوادگي: متين - تاريخ: 07 اسفند 91 - 17:47:15
سلام عليکم لعنت خدا بر مشرکين گذشته .حال و اينده اين وهابيهاي از خدا بي خبر فکر ميکنن چون الان پول دارن و يه عده عوام رو ميتونن بخرن فرداي قيامت (نعوذباللاه) ميتونن خدا رو هم بخرن تا برن بهشت. **زاهدا دوزخ به ذات خود ندارد اتشي انکه ميسوزد خودش اتش ز دنيا ميبرد** يا علي مدد.
11 نام و نام خانوادگي: مجتبي خدادوست - تاريخ: 08 اسفند 91 - 16:27:40
سلام جناب «روزبه» چرا پيامبر زيورآلات خانه کعبه را بين فقرا تقسيم نکرد؟ اميرالمومنين عليه السلام وقتي ديدند مردم تابع دنيا شدند و ننگ حکومت ابوبکر و عمر و عثمان را قبول کردند بناچار سکوت کردند چون در صورت مقابله و تسلط نظامي بر آنها اسلام کلا از بين مي رفت. در زمان حکومت جاه طلبانه و مضحک اينها، اميرالمومنين عليه السلام بخاطر اسلام و نه بخاطر رضايت از اين بندگان شيطان، تا مقدور بود در صحنه هاي قضاوت شرکت مي کردند. براي نمونه در مورد زيورآلات خانه کعبه حق مطلب را فرمودند: در روايت آمده است كه در نزد عمر بن خطّاب از زينتهاى كعبه، و فراوانى آن، سخن به ميان آمد، و گروهى گفتند: اگر آنها را مىگرفتى، و در تجهيز لشگريان إسلام صرف مىكردى، أجرش جزيلتر و ثوابش بيشتر بود! عمر إراده كرد تا اين زينتها را از كعبه بردارد، و در جيوش مسلمين صرف كند، و در اين مسئله از حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام پرسيد. حضرت فرمودند: ... زينت آلات كعبه (أمر تازهاى نيست و) در زمان پيامبر (ص) بوده است، و خداوند آن را بر حال خود باقى گذارد (و مصرفى براى آن معيّن ننمود) و اين عدم بيان مصرف و باقى گذاردن به حال خود، از جهت آن نبود كه خداوند نسيان و فراموش كرده باشد، و محلّ و مكان مصرف آن نيز مخفى و پنهان نبود، پس تو هم إى عمر، آنها را به جاى خود ثابت و باقى بدار، همانطور كه خدا و رسول او آنها را باقى گذاشتند. اهل سنت چرا شما هميشه با طرح مسائل پيچيده خودتان را گمراهتر و شيعيان را موذب مي کنيد؟ اول قضيه خلافت را براي خودتان حل کنيد: اجماع مردم يا انتخاب خدا؟ ابوبکر را چه اجماعي انتخاب کرد؟ چرا امام علي عليه السلام در اين انتخاب حضور نداشت؟ عمر را چه اجماعي انتخاب کرد؟ مهدي شما توسط مردم انتخاب مي شود يا توسط خدا؟ اگر مردم، چگونه و کي؟ چرا اقدام به انتخاب مهدي از بين خودتان نمي کنيد؟! درنگ براي چيست؟ آيا جز اينست كه عقيده باطلي داريد؟ با استدلال و منطق جواب دهيد: چرا پيامبر صلي الله عليه و آله در غدير خم اسمي از ولايت ابوبکر و عمر و عثمان نبرد؟ اگر ولايت در اينجا بر فرض محال! دوست داشتن باشد، چرا فقط امام علي عليه السلام را بين آن جمعيت انبوه تاکيد بر ولايت کرد؟ چرا در مباهله ابوبکر و عمر و عثمان پيش پيامبر صلي الله عليه و آله نبودند؟ مگر اينها پيش خدا محترم نبودند تا لعنشان مورد قبول خدا واقع شود؟ چرا امام علي عليه السلام بدستور پيامبر صلي الله عليه و آله آيه هاي برائت را از ابوبکر گرفتند و خودشان خواندند؟ چرا پيامبر صلي الله عليه و آله در هنگام رفتن به مدينه با اينکه امام علي عليه السلام را بيشتر دوست داشت و جان امام عليه السلام در خطر بود، به ابوبکر و عمر و عثمان پيشنهاد نکرد در بسترش بخوابند؟ متوجه نمي شويد که آنها اصلا اهل اين حرفها نبودند؟ پيامبر صلي الله عليه و آله در هنگام حرکت به مدينه به اصحابش فرمود هيچ کس امشب بيرون نمي آيد. چرا ابوبکر از دستورش سرپيچي کرد؟ چرا وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله همه را مامور به مشايعت اسامه کرد و تخلف کنندگان را لعن کرد ابوبکر و عمر نرفتند؟ چرا ابوبکر و عمر و عثمان به جاي تشييع بدن مطهر پيامبر صلي الله عليه و آله به فکر حکومت شيطاني بودند؟ و خلاصه اينها چرا اينها اينقدر بي عرضه بودند که در مقابله با دشمنان اسلام شکست مي خوردند و پا به فرار مي گذاشتند؟(سريه ذات السّلاسل را مطالعه کنيد) چرا وقتي امام علي عليه السلام انگشترش را زکات مي دهد آيه اي در مورد ولايتش نازل مي شود؟ زکات دادن چه ربطي به ولايت دارد؟ نمي بينيد خدا در مناسبتهاي خاص اطاعت از ولي خودش را به همه گوشزد مي کند؟ سوره دهر(انسان) را مطالعه کنيد تا مورد ديگه اي از فضيلت امير المومنين عليه السلام را ببينيد چرا خدا، ابوبکر و عمر و عثمان را معصوم و مطهر اعلام نکرده اما امام علي عليه السلام، شامل آيه تطهير هست. چرا ابوبکر و عمر و عثمان به جنگ عمرو بن عبدود اقدام نکردند تا اسلام از بين نرود؟ مگر همان امام علي عليه السلام با سن کم اين کار را نکرد؟ چرا در جنگ احد، ابوبکر و عمر و عثمان بدون توجه به جان نبي اکرم صلي الله عليه و آله، جان خودشان را نجات دادند؟ اما امام علي عليه السلام از پيامبرش دفاع کرد؟ اگر جواب اينها را بيطرفانه جستجو کنيد به بطلان فرقه عمريه پي مي بريد. شما روزانه پنج بار وضو مي گيريد که با قرآن مطابقت ندارد؛ شما پاهايتان را بجاي مسح کردن مي شوييد با اين ترتيب نمازتان مشکل دارد: آيه 6 مائده دعايي که پيامبر اکرم زياد مي کردند: الهي لا تکلني الي نفسي طرفة عين ابدا لا اقل من ذلک و لا اکثر خدايا مرا يک چشم بهم زدن، نه کمتر از آن و نه بيشتر، به خودم واگذار مکن
12 نام و نام خانوادگي: رحيم توکيه - تاريخ: 22 اسفند 91 - 21:23:40
با سلام ايا اين روايات صحت دارند : اول: كليني و حر عاملي از ابو عبد الله عليه السلام روايت مي كنند كه فرمود: امير المؤمنين فرموده است، رسول الله صلي الله عليه وسلم مرا به مدينه فرستاد و دستور داد: هيچ عكس و مجسمه اي نگذارم مگر اينكه نابودش كنم و هيچ قبر ساخته شده اي نگذارم مگر اينكه با خاك يكسان كنم و هيچ سگي را نگذار مگر اينكه بكشم». [8] دوم: كليني و حر عاملي از ابو عبد الله عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود: «امير المؤمنين علي رضي الله عنه فرموده : رسول الله صلي الله عليه وسلم مرا براي نابودي قبرهاي ساخته شده و شكستن مجسمه ها فرستاد».[9] 8ـ كافي 6/528 ، وسائل الشيعه 2/869 و جامع احاديث الشيعه 3/445 9 ـ كافي 6/528 ، وسائل الشيعه 2/870 و جامع احاديث الشيعه 3/445
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
اولا: اين دو روايت را علامه مجلسي ضعيف دانسته است .مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج22 ص 441
ثانيا:مضمون حديث اول با تاريخ قطعى زندگانى پيامبر سازگار نيست؛ زيرا بايد ديد پيامبر خدا، على عليه السلام را در چه سالى به مدينه فرستاده تا اين سه كار را انجام دهد، آيا قبل از هجرت بوده يا پس از هجرت؟! ...
قل از هجرت قطعاً منفى است؛ زيرا حضرت على عليه السلام قبل از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه از مكه خارج نشده تا به مدينه اعزام گردد و اين سه كار را انجام دهد، از طرفى با سيطره مشركان بر مدينه توانايى انجام آنها را نداشت.
امّا مضمون «ولا قبراً الّا سويته» را هرچند بسيارى از علماء وهابى اينگونه معنا مى كنند كه پيامبر به حضرت على عليه السلام دستور داد كه هر قبرى را خراب كن و مساوى با زمين قرار ده. و اين از باب فرق نگذاردن بين «تسويه» و «مساواة» است. در حالى كه معناى صحيح حديث اين است كه هر قبرى را تسويه كن يعنى روى آن را مسطح قرار ده در مقابل آنكه بسيارى از مردم آن زمان روى قبر را مثل كوهان شتر افراشته مى كردند اين حديث مى گويد سطح قبر مسطح باشد نه آنكه روى قبر را خراب كن و مساوى سطح زمين قرار بده . بنابراين روايت دلالت بر تخرب قبور ندارد
روايت دوم نيز دلالت بر تخريب قبور در اسلام نمي كند؛ زيرا امر به تخريب قبور در اين روايت براي هدم قبور اهل جاهليت بوده است كه در آنجا اهل قبور را عبادت مي كردند لذا پيامبر صلي الله عليه و آله دستور به تخريب آثار جاهليت داده است و قرينه اي كه دلالت ميكند مقصود قبور اهل جاهليت بوده است، جمله «كسر صور» است كه آنها صورت كساني را كه عبادت مي كردند ميكشدند و الا اگر در اسلام تخريب قبور جايز مي بود پيامبر صلي الله عليه و آله امر نمي كرد كه قبر فرزندش ابراهيم را مرتفع كنند همچنانكه در روايتي از امام باقر عليه السلام به اين مطلب چنين اشاره شده است كه حضرت فرمودند:”إن رسول الله صلى الله عليه وآله سلّ إبراهيم ابنه سلاًّ، ورفع قبره“. (الوسائل ج3 ص192)بنابراين روايت تخريب قبور عموميت ندارد بلكه اختصاص به موارد خاص است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13 نام و نام خانوادگي: مرتضي ياري - تاريخ: 23 اسفند 91 - 18:29:42
بسمه تعالي با سلام خدومت برادران عزيز پيشنهادي براي شما داشتم كه ان شاء الله در صورت صلاحديد عملي مي كنيد. 1-امكان رفتن به صفحه خاص در آرشيو نظرات با تعيين صفحه وجود ندارد مثلا فرض كنيد كسي ميخواهد به صفحه 500 برود اما امکان اين کار فراهم نيست 2- اگر ممکن هست نظراتي را که غلط املايي دارند يا کلا عقيده نادرستي به خواننده انتقال مي دهند را ابتدا به ايميل نظردهنده ارسال کنيد(در صورت درست بودن ايميل بهش ميرسد) و مثلا يک روز مهلت دهيد موارد اشتباه را با توجه به تذکر شما اصلاح کند بعد نظر را درج کنيد. اين پيشنهاد را ميتوانستم جاي ديگري بدهم اما لازم بود اين مورد را در اينجا اشاره کنم: در متن آخر اين صفحه عبارت «موارد» اشتباها «موار» نوشته شده است در: "بنابراين روايت تخريب قبور عموميت ندارد بلكه اختصاص به موار خاص است."
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ بزودي از نسخه جديد سايت رونمايي خواهد شد که در آن نسخه سعي شد است بسياري از نواقص اين سايت برطرف شود و بسيار غني تر از اين سايت ارائه گردد.
غلطهاي املايي هم آنقدر مهم نيست که قرار باشد چنين سختگيريهايي اعمال شود اما در مورد عقايد نادرست عموماً يا نقد شده يا افراد را به نقدهاي قبلي مراجعه مي دهيم و يا آنقدر ابتدايي ارائه شده که مطالب مقاله را براي جواب آن کافي مي دانيم و در برخي موارد هم کاربران را خطاب قرار داده که جواب آن را به عهده کاربران قرار مي دهيم.
از تذکر پاياني شما هم تشکر مي کنيم.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
14 نام و نام خانوادگي: علي - تاريخ: 24 اسفند 91 - 00:11:11
سلام عليکم. به فرض قبول کنيم که معناي صحيح روايت،که رسول خدابه اميرالمومنين دستور داده، آنچه که شمافرموديدباشديعني قبور رامسطّح کن نه تخريب "ولاقبراً الا سوّيته" اماجائي داريم که ضريح هاي کذائي رابسازند؟؟مثل آن ضريح که چند وقت پيش که تلوزيون نشان دادوآقاي حياتي اخبارگوفرمودند: 119کيلوطلاي خالص درآن بکار رفته است؟!!! لطفا نظرمن را علني نمائيد.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اولا: با توجه به منابع اسلامي همه آنچه كه جزء ماديات هستند مورد مذمت قرار نگرفتند مثلا در قرآن آمده قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ .اعراف: 32. بگو چه كسي زينتهاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده حرام كرده است،
ثانيا: احترام به قبور افراد با ايمان يك نوع امر رائج در ميان ملل قبل از اسلام بوده است همچنانكه كه درباره اصحاب كهف اظهار نظر نمودند، «ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا ً .قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ً(كهف:21.) گروهي گفتند بر روي قبر آنان بنائي بسازيد گروه ديگر كه در اين كار پيروز شده بودند گفتند مدفن آنان را مسجد انتخاب كنيم، قرآن هر دو نظر را نقل مي كند بي آنكه از آنها انتقاد كند، در هر حال اين دو نظر حاكي است كه يكي از طرق بزرگداشت اولياء و صالحان بناي قبور، و حفظ مدفن آنان بوده است. لذا يكي از راههاي حفظ آثار بزرگان دين ساخت ضريح است و شايد يكي از علل ساخت ضريح با طلا بخاطر دوام بيشتر آن باشد
ثالثا: ائمه عليهم السلام دستور ندادند كه ضريح آنان را كسي طلا كاري كند بلكه اين عشق و علاقة شيعيان و طرفداران امامان هست كه آنها را وادار مي كند تا با ارزشترين چيزي را كه در اختيار دارند در راه معشوقشان مصرف كنند و با اين كار ابراز علاقه نمايند
همچنين خوب است بدانيد كه هزينه ساخت ضريح پولي است كه مردم براي اين كار دادند و بودجه خاصي در كار نبوده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
15 نام و نام خانوادگي: رحيم توکيه - تاريخ: 24 اسفند 91 - 18:35:11
با سلام ايا اين صحت دارد : در کتاب الغارات .. اثر ابو اسحاق ثقفي ميخوانيم: علي پس از قتل محمد بن ابي بکر نامه اي به ياران خود در مصر نوشت و ضمن آن نامه از خلافت ابوبکر ياد کرد... ((فميشت عند ذالک الي ابي بکر فبايعته.. ))الغارات جز اول صفحه 204 يعني : در آن هنگام به سوي ابوبکر رفتم و با او بيعت کردم
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ لازم است براي ترجمه اين قسمت قبل و بعد آن را هم ذکر کنيم تا منظور از عند ذلک(در آن هنگام) معلوم شود. اين نامه در کتاب غارات(ج1، ص203) به اين صورت آمده است:
فَلَمَّا مَضَى لِسَبِيلِهِ ص تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ عَلَى بَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا الْأَمْرَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ إِجْفَالُهُمْ إِلَيْهِ لِيُبَايِعُوهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي وَ رَأَيْتُ أَنِّي أَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي النَّاسِ مِمَّنْ تَوَلَّى الْأَمْرَ بَعْدَهُ فَلَبِثْتُ بِذَاكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةً مِنَ النَّاسِ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ اللَّهِ وَ مِلَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ إِبْرَاهِيمَ ع فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً وَ هَدْماً يَكُونُ مُصِيبَتُهُ أَعْظَمَ عَلَيَّ مِنْ فَوَاتِ وَلَايَةِ أُمُورِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ ثُمَّ يَزُولُ مَا كَانَ مِنْهَا كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ وَ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَمَشَيْتُ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَبَايَعْتُهُ وَ نَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ كَانَتْ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ فَتَوَلَّى أَبُو بَكْرٍ تِلْكَ الْأُمُورَ فَيَسَّرَ وَ سَدَّدَ وَ قَارَبَ وَ اقْتَصَدَ فَصَحِبْتُهُ مُنَاصِحا...
در اين روايت حضرت جريان غصب خلافت و را بيان کرده اند: چون رسول الله صلي الله و عليه و آله رحلت نمود در مورد جانشيني پس از او اختلاف شد و من يقين داشتم که عرب خلافت ر ا از اهل بيت رسول الله صلي الله و عليه و آله غصب مي کند مرا به اجبار براي بيعت با ابو بکر بردند ولي من دست خود را پس کشيدم و بيعت نکردم چون آن را حق خود مي دانستم و پيوسته بر اين بودم تا وقتي که ديدم گروهي از اسلام دست کشيده و مرتد شدند و دين در خطر است که اگر من آن را ياري نکنم مشکل بدتر از اين خواهد شد که خلافت که حق من بود را غصب کنند در اين هنگام حاضر به بيعت با ابابکر شدم و اين باعث شد که اسلام قوت بگيرد من هم با او همراه شدم تا ناصح او باشم ...
چنانکه مشاهده مي کنيد اين نامه تصريح دارد که خليفه اول حق ايشان را غصب کرده است و حضرت امير عليه السلام بخاطر مصلحت دين حاضر به بيعت با او شده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)