گروه عقائد شيعه
سؤال كننده : مصطفي يوسفي رامندي
دين مبين اسلام ، هرگز با بردهداري موافق نبوده است ؛ اما از آنجايي كه اسلام در عصري ظهور کرد که قضيه برده داري يک امر رايج در جامعه بود ، اسلام بجاي مبارزه مستقيم با برده داري که چه بسا مشکلاتي در جامعه ايجاد ميكرد و يا با مخالفت تفکر جاهلي مواجه ميگرديد ، برنامه هاي مختلفي را در راستاي از بين بردن برده داري ارائه داد و به صورت تدريجي به مبارزه با آن پرداخت ؛ مانند : آزاد کردن بردگان به هنگام ارتکاب گناه مثل : خوردن روزه ماه رمضان و کفارات احرام حج و مخالفت با قسم و عهد و ده ها موارد ديگر و همچنين براي کسي در راه خدا بردهاي را آزاد نمايد ، پاداش بزرگي قرار داد و اين برنامه به قدري مؤثر بود که در کمتر از يک قرن و نيم ، برده داري از جامعه اسلامي رخت بر بست .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
فهرست نظرات
41 نام و نام خانوادگي: ابراهيم - تاريخ: 15 آبان 93 - 09:58:43
اگر اسلام هدفش حذف نظام برده داري بوده تا زمان امام يازدهم مدرك و سندي بيارين كه به طور واضح قيد شده باشه كه اسلام مخالف اين عمله و به گفته شما ميخاسته آرام آرام برده داري منسوخ بشه در صورتي كه امامان خودشون برده ميخريدن و به گفته شما تربيت ميكردن و آزاد ميكردن الان چرا نميشه در جنگ عليه كفار زنانشان را به بردگي گرفت و هم بستر شد
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
آيين اسلام، آيين آزادي و آزادگي است. و شيوههاي برخورد اسلام، با مسألة بردهداري نيز يكي از مصاديق همين آزادي و آزاديخواهي است. چون در عصر ظهور اسلام، بردهداري در سراسر جهان معمول بوده است و با تار و پود جوامع بشري آميخته بود، بخاطر همين اسلام روش تدريجي را براي مبارزه با برده گي برگزيد، كه با موفقيت هم روبرو شد،و اگر طريق مبارزه يکباره را پيش مي گرفت، علاوه بر اينکه زيان بزرگي به جامعه نوپاي اسلامي مي زد، با موفقيت هم قرين نمي شد. همچنين اگر اسلام طبق يک فرمان عمومي دستور مي داد همه بردگان را آزاد کنند، چه بسا بسياري از آنان تلف مي شدند، زيرا نه کسب و کار مستقلي داشتند و نه خانه و وسيلهاي براي ادامه زندگي.از اين رو بايد تدريجاً آزاد مي شدند و جذب جامعه مي گرديدند تا نه جان خودشان به خطر بيافتد و نه امنيت جامعه را به خطر اندازند، اسلام اين برنامه حساب شده را تعقيب کرد. و اگر نظام غلطى د
ر بافت جامعهاى وارد شود، ريشهكن كردن آن احتياج به زمان دارد، و هر حركت حساب نشده، نتيجه معكوسى خواهد داشت، درست همانند انسانى كه به يك بيمارى خطرناك، مبتلا شده و بيماريش كاملًا پيشرفت نموده است، و يا شخص معتادى كه دهها سال، به اعتياد زشت خو گرفته، در اين گونه موارد حتماً بايد از «برنامههاى زمان بندى شده»، استفاده كرد.
از اينجا است كه بايد بردگان تدريجا آزاد شوند، و جذب جامعه گردند، نه جان خودشان به خطر بيفتد، و نه امنيت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست اين برنامه حساب شده را تعقيب كرد. اين برنامه، مواد زيادى دارد كه رئوس مسائل آن، به طور فشرده و فهرستوار در اينجا مطرح مىشود:
ماده اول- بستن سرچشمههاى بردگى:
بردگى در طول تاريخ، اسباب فراوانى داشته، نه تنها اسيران جنگى و بدهكارانى كه قدرت بر پرداخت بدهى خود نداشتند به صورت برده درمىآمدند، كه زور و غلبه، نيز مجوز برده گرفتن و بردهدارى بود، كشورهاى زورمند نفرات خود را با انواع سلاحها به ممالك عقب افتاده آفريقائى و مانند آن، مىفرستادند، و گروه، گروه از آنها را گرفته، اسير كرده و با كشتىها به بازارهاى ممالك آسيا و اروپا مىبردند. اسلام، جلو تمام اين مسائل را گرفت، تنها در يك مورد اجازه بردهگيرى داد، و آن در مورد اسيران جنگى بود، و تازه آن نيز جنبه الزامى نداشت، اجازه مىداد طبق مصالح، اسيران را بىقيد و شرط يا پس از پرداخت «فديه»،
ماده دوم- گشودن دريچه آزادى
اسلام برنامه وسيعى براى آزاد شدن بردگان، تنظيم كرده است كه اگر مسلمانان به آن عمل مىكردند در مدتى نه چندان زياد، همه بردگان تدريجاً آزاد و جذب جامعه اسلامى مىشدند.
رئوس اين برنامه چنين است
الف- يكى از مصارف هشتگانه زكات در اسلام، خريدن بردگان و آزاد كردن آنها است و به اين ترتيب يك بودجه دائمى و مستمر، براى اين امر، در بيت المال اسلامى در نظر گرفته شده كه تا آزادى كامل بردگان، ادامه خواهد داشت.
ب- براى تكميل اين منظور، مقرراتى در اسلام وضع شده كه بردگان طبق قراردادى كه با مالك خود مىبندند، بتوانند از دسترنج خود آزاد شوند (در فقه
اسلامى فصلى در اين زمينه تحت عنوان «مكاتبه» آمده است)
ج- آزاد كردن بردگان، يكى از مهمترين عبادات و اعمال خير در اسلام است، و پيشوايان اسلام در اين مسأله، پيشقدم بودند، تا آنجا كه در حالات على عليه السلام نوشتهاند: اعْتَقَ الْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ: «هزار برده را از دسترنج خود آزاد كرد»!
د- پيشوايان اسلام، بردگان را به كمترين بهانهاى آزاد مىكردند تا سرمشقى براى ديگران باشد، تا آنجا كه يكى از بردگان امام باقر عليه السلام كار نيكى انجام داد امام عليه السلام فرمود: فَاذْهَبْ فَأَنْتَ حُرٌّ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَسْتَخْدِمَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ: «برو، تو آزادى كه من خوش ندارم مردى از اهل بهشت را به خدمت خود درآورم». «3»
در حالات امام سجاد على بن الحسين عليه السلام آمده است: «خدمتكارش، آب بر سر حضرت مىريخت، ظرف آب افتاد و حضرت را مجروح كرد، امام عليه السلام سر را بلند كرد، خدمتكار گفت: «وَ الْكاظِمِيْنَ الْغَيْظَ»، حضرت فرمود: «خشمم را فرو بردم»، عرض كرد: «وَ الْعافِيْنَ عَنِ النَّاسِ»، فرمود: «خدا تو را ببخشد»، عرض كرد: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِيْنِ»، فرمود: «برو براى خدا آزادى».
ه-- در بعضى از روايات اسلامى آمده است: بردگان بعد از هفت سال، خود به خود، آزاد مىشوند، چنان كه از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: مَنْ كَانَ مُؤْمِناً فَقَدْ عُتِقَ بَعْدَ سَبْعِ سِنِينَ أَعْتَقَهُ صَاحِبُهُ أَمْ لَمْ يُعْتِقْهُ وَ لَا يَحِلُّ خِدْمَةُ مَنْ كَانَ مُؤْمِناً بَعْدَ سَبْعِ سِنِينَ: «كسى كه ايمان داشته باشد، بعد از هفت سال آزاد مىشود، صاحبش بخواهد يا نخواهد، و به خدمت گرفتن كسى كه ايمان داشته باشد بعداز هفت سال حلال نيست».
و- كسى كه سهم خود را از برده مشتركى آزاد كند، موظف است بقيه را نيز بخرد و آزاد كند. و هر گاه، بخشى از بردهاى را كه خود مالك تمام آن است آزاد كند، اين آزادى سرايت كرده و خود به خود همه، آزاد خواهد شد!
ز- هر گاه كسى پدر يا مادر و يا اجداد و يا فرزندان يا محارم خود را مالك شود، فوراً آزاد مىشوند.
ح- هر گاه مالك از كنيز خود، صاحب فرزندى شود فروختن آن كنيز، جائز نيست و بايد بعداً از سهم ارث فرزندش آزاد شود.
اين امر وسيله آزادى بسيارى از بردگان مىشد؛ زيرا بسيارى از كنيزان به منزله همسر صاحب خود، بودند و از آنها فرزند داشتند.
ط- كفاره بسيارى از تخلفات در اسلام آزاد كردن بردگان قرار داده شده، (كفاره قتل خطا- كفاره ترك عمدى روزه- و كفاره قسم را به عنوان نمونه در اينجا مىتوان نام برد).
ى- پارهاى از مجازاتهاى سخت است كه اگر صاحب برده نسبت به بردهاش انجام دهد خود به خود آزاد مىشود
ماده سوم- احياى شخصيت بردگان:
در دوران برزخى كه بردگان مسير خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوى آزادى مىپيمايند، اسلام براى احياى حقوق آنها اقدامات وسيعى كرده است، و شخصيت انسانى آنان را احياء نموده، تا آنجا كه از نظر شخصيت انسانى، هيچ تفاوتى ميان بردگان و افراد آزاد، نمىگذارد و معيار ارزش را همان تقوا قرار مىدهد، لذا به بردگان، اجازه مىدهد پستهاى مهم اجتماعى را عهدهدار شوند، حتى بردگان مىتوانند مقام مهم قضاوت را عهدهدار شوند. در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز، مقامات برجستهاى، از فرماندهى لشكر گرفته تا پستهاى حساس ديگر به بردگان يا بردگان آزاد شده سپرده شد.
بسيارى از ياران بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله، بردگان و يا بردگان آزاد شده بودند، و در حقيقت بسيارى از آنها، به صورت معاون براى بزرگان اسلام انجام وظيفه مىكردند. سلمان و بلال و عمار ياسر و قنبر، را در اين گروه مىتوان نام برد، بعد از «غزوه بنى المصطلق»، پيامبر صلى الله عليه و آله با يكى از كنيزان آزاد شده اين قبيله، ازدواج كرد و همين امر بهانه آزادى تمام اسراى قبيله شد.
ماده چهارم- رفتار انسانى با بردگان:
در اسلام دستورات زيادى درباره رفق و مدارا با بردگان، وارد شده تا آنجا كه آنها را در زندگى صاحبان خود، شريك و سهيم كرده است.
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمود: «كسى كه برادرش زير دست او است بايد، از آنچه مىخورد به او بخوراند و از آنچه مىپوشد، به او بپوشاند، و زيادتر از توانائى به او تكليف نكند». حضرت علي عليه السلام به غلام خود «قنبر» مىفرمود: «من از خداى خود شرم دارم كه لباسى بهتر از لباس تو بپوشم؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمود: از آنچه خودتان مىپوشيد بر آنها بپوشانيد و از غذائى كه خود مىخوريد به آنها بدهيد». امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «هنگامى كه پدرم به غلامى دستور انجام كارى مىداد، ملاحظه مىكرد، اگر كار سنگينى بود بسم اللَّه مىگفت، و خودش وارد عمل مىشد، و به آنها كمك مىكرد».
ماده پنجم- بدترين كار انسانفروشى است:
اصولًا در اسلام، خريد و فروش بردگان، يكى از منفورترين معاملات است تا آنجا كه در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: شَرُّ النَّاسِ مَنْ باعَ النَّاسَ!: «بدترين مردم كسى است كه انسانها را بفروشد»! همين تعبير كافى است كه نظر نهائى اسلام را در مورد بردگان روشن سازد، و نشان دهد، جهتگيرى برنامههاى اسلامى به كدام سو است. و از اين جالبتر اين كه: يكى از گناهان نابخشودنى در اسلام سلب آزادى و حريت از انسانها و تبديل آنها به يك متاع است، چنان كه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام 0 آمده است: انَّ اللَّهَ غافِرُ كُلِّ ذَنْبٍ الَّا ما جَحَدَ مَهْراً، اوِ اغْتَصَبَ اجِيْراً اجْرَهُ، اوْ باعَ رَجُلًا حُرّاً: «خداوند هر گناهى را مىبخشد جز (سه گناه): كسى كه مهر همسرش را انكار كند، يا حق كارگرى را غصب نمايد، و يا انسان آزادى را بفروشد
بنابراين اسلام 1- تأمين حقوق افراد با وضع قوانين در مورد كيفيت استرقاق (بنده گرفتن) و تحريم آن جز در موارد خاص. 2- وضع قوانين در جهت حمايت از حقوق بردگان و تنظيم روابط صحيح بين مالك و برده . 3- ترغيب مردم به آزادسازي بردگان و وضع قوانيني براي حصول اين مقصود (مانند كفارات و شرايط عتق )، در مجموع اسلام شرايطي را براي بردگان فراهم ساخت كه آنان به مقامات و درجات مهم علمي و سياسي در جامعه اسلامي دست يافتند و حتي مدت ها حكومت ((مماليك )) بر بسياري از نقاط كشورهاي اسلامي پديدار شد. در حقيقت اسلام با فراهم آوردن شرايط انساني و عاطفي براي زندگي بردگان , بردگان را از سراسر دنيا مشتاق به پيوستن به جامعه اسلامي نمود و آنان در بازگشت به موطن خود همراه با آزادي، مبلغ و مروج اسلام مي شدند. اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود كرد و از سوي ديگر راه آزادي بردگان را گشود و مسلما" يكي از عوامل دگرگوني نظام بردگي در جهان , نقش اسلام در اين زمينه بوده است . كنيزها نيز در اين بين مشمول همين قاعده و قانون بوده اند. آنان از كشورهاي ديگر كه در جنگ با مسلمانان اسير مي شدند, و يا به صورت تجاري وارد ممالك اسلامي مي گشتند, با فرهنگ اسلامي و مزاياي نجات بخش آن آشنا شده و بسياري از آنان همانند ديگر مردم در جامعه اسلامي زندگي مي كردند و مالكيت كنيز در حكم عقد ازدواج بود و موجب محرميت به مالك آن مي گرديد. بجاست بدانيم كه مادر برخي از ائمه ما كنيز بوده اند, حتي مادر امام زمان (عج ) نيز كنيزي رومي بوده است . سخن در اين مقوله بسيار گسترده مي باشد. اما توجه به اين نكته مهم است كه تنها عاملي كه در اسلام مجوز استرقاق (گرفتن بنده و كنيز) است موردي است كه كساني در جنگ با اسلام به عنوان دين حق اسير شده باشند. استفاده شده از تفسير نمونه، ج21، ص: 431 به بعد
در روايات فراوان نيز براي ميارزه با برده فروشي، مقدماتي از جمله عدم فروش انسانها اتخاذ شده است مثلا پيامبر (ص) فرمودند: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ النَّاسَ. بدترين مردم کسي است که انسان ها را بفروشد. الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج5 ؛ ص114
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات