آيا در قبر و قيامت از ولايت علي و ائمه عليهم السلام سؤال مي شود؟
دانلود فايل pdf مقاله
فهرست مطالب
مقدمه:
كلام علماي اهل سنت درباره سؤال در قبر و تلقين ميت به عقائد اسلامي
1. ابن تيميه (متوفاي728هـ)
2. ابو حامد غزالي (متوفاي505هـ)
3. نووي (متوفاي676هـ)
فصل اول؛ سؤال از امامت در عالم پس از مرگ در كتب اهل سنت
روايات سؤال در قبر از منابع اهل سنت
الف: روايات سؤال از ولايت علي (ع) در قيامت
ب: روايت اقرار ميت به اسامي خلفا بعد از مردن
ج. سؤال از امامت اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام در عالم قبر
فصل دوم: سؤال از امام در قيامت از ديدگاه آيات قرآن
آيه اول: يوم ندعوا كل اناس بامامهم
1. نقل روايت از پيامبر (ص) : مقصود امام زمان است .
2. نقل روايت از امير مومنان (ع) : مقصود امام زمان است
3. نقل روايت از ابن عباس : مقصود امام زمان (امام هدايت يا ضلالت) است
4. طبري: (متوفاي310) مراد امام هر شخص است
5. ابو جعفر نحاس (متوفاي 338):
6. ابو الوفاء طاهر بن الحسين (متوفاي 476 هـ): مراد سوال از مذهب است
7. فخر رازي (متوفاي 604 هـ): مراد سؤال از امام است
8. شنقيطي: (متوفاي1393هـ.) بهترين قول؛ سؤال از امام است
علماي اهل سنتي كه اين مطلب را (سؤال از ولايت علي) به صورت احتمال مطرح كرده اند
آيه دوم: وقفوهم انهم مسؤلون:
تصريح علماي اهل سنت بر سؤال از ولايت علي (ع) در قيامت در ذيل اين آيه
آيه سوم: وسوف تسألون
آيه چهارم: ثم لتسألن يومئذ عن النعيم
1. حاكم حسكاني نيشابوري
2. قندوزي حنفي با اسانيد متعدد :
فصل سوم: سؤال از امامت در عالم قيامت در كتب شيعه:
1 . سخنان علماي شيعه در باره روايات سؤال در قبر
1. شيخ مفيد (متوفاي 413هـ)
2. شيخ طوسي (متوفاي460هـ)
3. شهيد اول (متوفاي786 ه )
4. سيد علي طباطبائي (متوفاي1231هـ)
5. محقق نراقي (متوفاي1245هـ)
6. صاحب جواهر(متوفاي1266هـ)
7. نمازي شاهرودي (متوفاي1405هـ)
8. امام خميني ره (متوفاي 1409هـ)
نتيجه:
2. روايات سؤال در قبر در منابع شيعه
الف. تلقين شهادتين ولايت ائمه براي محتضر
ب. تلقين شهادت بر ولايت ائمه (ع) در وقت خاكسپاري
ج. دستور تلقين بعد از خاكسپاري
د. روايات مربوط به عالم قبر
هـ : روايات مربوط به عالم قيامت
نتيجه كلي
مقدمه:
طبق روايات صحيحي كه در منابع فريقين (شيعه و اهل سنت) وارد شده، سؤال از اصول عقائد در قبر و قيامت يكي از مسائل مسلم است كه فرشتگان مقرب الهي كه به آنها «نكير و منكر» گفته مي شود، از ميت سؤال خواهند كرد.
«امامت» نيز از نگاه علماي شيعه و اهل سنت يكي از اصول اصلي عقايد است و اين مطلب را در مقاله جدا گانه ثابت كرده ايم، محققان ارجمند مي توانند اين مقاله را در آدرس ذيل مطالعه فرمايند:
آيا كسي از علماي اهل سنت، امامت را جزء اصول دين دانسته است؟
بر حسب رواياتي كه در منابع شيعه و اهل سنت وجود دارد، از ميتي كه به عالم آخرت پا گذاشته در كنار ساير عقايد، از ولايت و امامت اميرمؤمنان و ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز سؤال مي شود.
اما جديداً از سوي برخي شبكه هاي وهابي اين مسأله مورد انكار قرار گرفته است؛ نه تنها آنها بر انكار اين مطلب اكتفا نكرده، بلكه در يك ادعاي بي اساس خود از علماي شيعه و مراجع عظيم القدر درخواست نموده كه اگر اين مطلب واقعيت دارد، روايات صحيح شيعه را نشان دهند.
البته قابل ذكر است كه اين شبكه قبلا نيز در باره اثبات امامت ائمه طاهرين عليهم السلام نيز چنين شبهه اي را مطرح كرده بودند كه محققان و اساتيد مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام به جاي يك روايت، چهل روايت صحيح از كتابهاي شيعه و اهل سنت را در جواب آنها آماده كردند و از شبكه مباركه ولايت نيز نشان دادند و تفصيل آن را در يك مقاله طولاني روي سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گذاشته اند كه خوانندگان محترم مي توانند اين روايات را در آدرس ذيل مطالعه فرمايند.
چهل روايت صحيح در اثبات امامت از كتاب هاي شيعه و سني
كارنشناسان اين شبكه وهابي، از رسوايي قبلي درس عبرت نگرفته و دست به شبهه افكني جديدي زدند و رسوايي ديگري را در پرونده خود رقم زده و عناد و دشمني دروني خود را با اميرمؤمنان و ائمه عليهم السلام بيش از پيش به نمايش گذاشتند.
اكنون در اين مقاله «سؤال از ولايت اميرمؤمنان و ائمه طاهرين عليهم السلام در عالم ديگر » را از ديدگاه روايات صحيح شيعه و اهل سنت و اعترافات علماي آنها در ضمن چند فصل به اثبات مي رسانيم.
اما در ابتدا كلام علماي اهل سنت را در مورد اصل سؤال قبر مطرح مي كنيم :
كلام علماي اهل سنت درباره سؤال در قبر و تلقين ميت به عقائد اسلامي
قبل از نقل روايات، سخنان برخي از علماي اهل سنت را درباره سؤال از ميت در عالم قبر و قيامت، متذكر مي شويم:
1. ابن تيميه (متوفاي728هـ)
ابن تيميه، بنيان گذار مذهب وهابيت تصريح مي كند كه سؤال و امتحان ميت در قبر يك امر ثابت و قطعي است و تلقين ميت او را در مواقف سؤال، ياري مي كند:
وقد ثبت ان المقبور يسأل ويمتحن وأنه يؤمر بالدعاء له فلهذا قيل ان التلقين ينفعه فان الميت يسمع النداء كما ثبت في الصحيح عن النبي صلي الله عليه وسلم أنه قال « انه ليسمع قرع نعالهم» وأنه قال «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» وأنه أمرنا بالسلام علي الموتي فقال «ما من رجل يمر بقبر الرجل كان يعرفه في الدنيا فيسلم عليه الا رد الله روحه حتي يرد عليه السلام» والله أعلم .
ثابت شده است كه شخصي كه در قبر قرار گرفته، مورد سؤال واقع شده و امتحان مي شود وبايد براي او دعا كرد. از اين جهت گفته شده است كه تلقين به ميت منفعت دارد؛ چرا كه ميت نداء را مي شنود؛ همانگونه كه در روايت صحيح از رسول خدا صلي عليه وسلم نقل شده كه فرمود: ميت صداي نعلين بازماندگان را مي شنود ....
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 24، ص 297، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
ابن تيميه: تلقين ميت از سيره صحابه و امر مباح است:
ابن تيميه در پاسخ به استفتاء، گفته است: تلقين ميت سيره گروهي از صحابه است و احمد بن حنبل نيز آن را اجازه داده و در پايان مي گويد: قول به اباحه تلقين، ميانه ترين اقوال است:
وسئل رحمه الله
هل يجب تلقين الميت بعد دفنه أم لا وهل القراءة تصل إلي الميت
فأجاب تلقينه بعد موته ليس واجبا بالإجماع ولا كان من عمل المسلمين المشهور بينهم علي عهد النبي وخلفائه بل ذلك مأثور عن طائفة من الصحابة كأبي أمامة وواثلة بن الأسقع
فمن الأئمة من رخص فيه كالإمام أحمد وقد استحبه طائفة من أصحابه وأصحاب الشافعي ومن العلماء من يكرهه لاعتقاده أنه بدعة فالأقوال فيه ثلاثة الاستحباب والكراهة والإباحة وهذا أعدل الأقوال.
از ابن تيميه استفتاء شده است كه آيا تلقين ميت بعد از دفن واجب است يانه؟ و آيا ثواب قرائت قرآن به او مي رسد يانه؟
جواب: تلقين ميت بعد از مردن واجب نيست نه اجماعي در اين باره است و نه عمل مشهور مسلمانان در زمان رسول خدا و خلفاي آن حضرت؛ بلكه مأثور از گروه صحابه است همانند: ابي امامه، واثلة بن اسقع.
از پيشواياني كه تلقين را اجازه داده امام احمد است. گروهي از اصحاب او وشافعي تلقين را مستحب دانسته و برخي از علماء آن را مكروه مي دانند؛ به اعتقاد اين كه بدعت است؛ پس در اين باره سه قول است: استحباب، كراهت و اباحه و اين قول ميانه رو ترين اقوال است.
كتب ورسائل وفتاوي ابن تيمية في الفقه ج 24 ، ص 297
2. ابو حامد غزالي (متوفاي505هـ)
غزالي پس از نقل رواياتي كه مي گويند: ميت در عالم قبر محتاج دعا و هديه ثواب از سوي بازماندگان است و مانند غريقي است كه بايد نجات پيدا كند، مي گويد:
ومن هذا يستحب تلقين الميت بعد الدفن والدعاء له.
قال سعيد بن عبد الله الأزدي شهدت أبا أمامة الباهلي وهو في النزع فقال يا سعيد إذا مت فاصنعوا بي كما أمرنا رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال إذا مات أحدكم فسويتم عليه التراب فليقم أحدكم علي رأس قبره ثم يقول يا فلان ابن فلانة فإنه يسمع ولا يجيب ثم ليقل يا فلان ابن فلانة الثانية فإنه يستوي قاعدا ثم ليقل يا فلان ابن فلانة الثالثة فإنه يقول أرشدنا يرحمك الله ولكن لا تسمعون فيقول له اذكر ما خرجت عليه من الدنيا شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وأنك رضيت بالله ربا وبالإسلام دينا وبمحمد صلي الله عليه وسلم نبيا وبالقرآن إماما فإن منكرا ونكيرا يتأخر كل واحد منهما فيقول انطلق بنا ما يقعدنا عند هذا وقد لقن حجته.
از اين جهت مستحب است كه بعد از دفن به ميت تلقين شود و برايش دعا شود.
سعيد بن عبد الله ازدي مي گويد: من شاهد بودم كه ابي امامه باهلي در حال جان دادن بود گفت: اي سعيد! وقتي من مردم، همان دستور رسول خدا را در باره من انجام دهيد كه فرمود: زماني كه يكي از شما بميرد، و خاك روي قبر او ريختيد، بايد يكي بر بالاي قبرش بماند و بگويد: يا فلان ابن فلانة. او صداي شما را مي شنود ولي نمي تواند جواب دهد. سه مرتبه اين ندا را تكرار كنيد در مرتبه سوم او مي نشيند و مي گويد: مرا ارشاد كن خداوند تو را رحمت كند ولي شما سخن او را نمي شنويد.
براي ميت بگوييد: به ياد بياور آنچه را كه از دنيا با آن خارج شدي كه عبارت است از شهادت به وحدانيت خداوند و اين كه محمد رسول خدا است و اين كه تو راضي هستي كه خداوند پروردگار تو و اسلام دين تو، و محمد پيامبرت، قرآن امام تو است.
وقتي اينها را تلقين كنيد، منكير و نكير يكديگر خود را عقب مي كشاند و مي گويند: بيا برويم او را تلقين حجت كردند.
الغزالي، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاي505هـ، إحياء علوم الدين، ج 4، ص 492، ناشر: دار االمعرفة - بيروت.
3. نووي (متوفاي676هـ)
نووي نيز فصلي را در باره باز كرده و مي نويسد:
فصل وأما تلقين الميت بعد الدفن فقد قال جماعة كثيرون من أصحابنا باستحبابه وممن نص علي استحبابه القاضي حسين في تعليقه وصاحبه أبو سعد المتولي في كتابه التتمة والشيخ الإمام الزاهد أبو الفتح نصر بن إبراهيم بن نصر المقدسي والإمام أبو القاسم الرافعي وغيرهم ....
تلقين ميت بعد از دفن را جماعت بسياري از اصحاب ما قائل به استحباب آن هستند. از جمله كساني كه به استحاب آن تصريح دارند، قاضي حسين در تعليقه، ابو سعيد در كتاب تتمه، شيخ ابو الفتح نصر بن ابراهيم بن نصر مقدسي، امام رافعي و غير از آنها هستند.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، الأذكار المنتخبة من كلام سيد الأبرار، ج 1، ص 129، دار النشر: دار الكتب العربي - بيروت - 1404هـ - 1984م.
نتيجه:
سخنان علماي اهل سنت در اين باره فراوان است به همين مقدار بسنده مي كنيم و نتيجه اين است كه تلقين ميت از ديدگاه علماي اهل سنت يك امر مطلوب و مستحب است.
فصل اول؛ سؤال از امامت در عالم پس از مرگ در كتب اهل سنت
در منابع اهل سنت نيز روايات متعدد آمده است كه در قيامت از ولايت اميرمؤمنان و ائمه طاهرين عليهم السلام و نيز از خلفاي اهل سنت سؤال مي شود.
روايات سؤال در قبر از منابع اهل سنت
سه دسته از روايات اهل سنت را در اين قسمت بيان مي كنيم:
ا. ولايت علي عليه السلام از در عالم بعد از مرگ، سؤال مي شود.
ب. برخي از مردگان بعد از مردن، به اسامي خلفاي اهل سنت اقرار كرده و شهادت داده اند.
ج: از ولايت علي در قبر سؤال مي شود.
الف: روايات سؤال از ولايت علي (ع) در قيامت
اين روايات ذيل آيه 24 سوره صافات: «وقفوهم إنهم مسؤولون»، در منابع اهل سنت آمده است.
روايت اول: ابو سعيد خدري از رسول خدا (ص) با سند معتبر:
حاكم حسكاني از علماي حديث اهل سنت، روايت معتبري را از ابو سعيد خدري صحابه جليل القدر رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه در قيامت از ولايت اميرمؤمنان عليه السلام سؤال مي شود:
788 - حدثنا أبو عبد الرحمان السلمي إملاءا ، أخبرنا محمد بن محمد بن يعقوب الحافظ ، حدثنا أبو عبد الله (الحسين بن محمد) ابن عفير ، حدثنا أحمد ، حدثنا عبد الحميد ، حدثنا قيس ، عن عطية ، عن أبي سعيد ، عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم في قوله (تعالي): «وقفوهم إنهم مسؤولون» قال : عن ولاية علي بن أبي طالب .
ابو سعيد خدري مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله در ذيل آيه «وقفوهم انهم مسؤلون» فرمود: از ولايت علي عليه السلام سؤال مي شود.
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن محمد الحنفي النيسابوري (ق 5هـ) ، شواهد التنزيل، ج 2 ، ص 162، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة، الطبعة: الأولي، 1411 - 1990 م.
بررسي سند اول روايت:
1. مولف كتاب حاكم حسكاني :
ممكن است در ذهن برخي اين سؤال خلق شود كه حاكم حسكاني از نظر علماي رجال اهل سنت شايد ضعيف باشد و يا عده اي ممكن است از اين ناحيه به رواياتي كه از ايشان ذكر مي كنيم، انتقاد وارد سازد، لازم است كه ابتدا، حاكم حسكاني را معرفي كرده و ديدگاه بزرگان آنها را در باره ايشان در معرض ديد خوانندگان گرامي قرار دهيم.
ذهبي از علماء و صاحب نظر در علم رجال اهل سنت و ديدگاه او فصل الخطاب در ميان محققان و پژوهشگران است.
ايشان در كتاب «سير اعلام النبلاء» وي را با وصف «الامام؛ يعني پيشوا، المحدث؛ يعني راوي حديث، البارع؛يعني با تقوا، الحاكم؛ يعني كسي كه تمام روايات را حفظ است» توصيف كرده است:
الحسكاني، الإمام المحدث البارع القاضي أبو القاسم عبيدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان القرشي العامري النيسابوري الحنفيالحاكم ويعرف أيضا بابن الحذاء من ذرية الأمير الذي افتتح خراسان عبدالله بن عامر بن كريز ...
و در پايان نيز مي گويد:
اختص بصحبة أبي بكر بن الحارث النحوي ولازمه وأخذ أيضا عن الحافظ أحمد بن علي بن منجويه وتفقه بالقاضي صاعد بن محمد وصنف وجمع وعني بهذا الشأن.
... هميشه همراه ابو بكر بن حارث نحوي بود و از حافظ احمد بن علي بن منجويه روايت مي گرفت ... و كتاب تصنيف كرد و روايات را جمع آوري كرد و در اين ريشته عنايت داشت.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 268، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
ذهبي در كتاب «تذكرة الحفاظ »، ايشان را به « الحافظ، كسي كه صد هزار روايت را حفظ باشد، شيخ متقن؛مورد اطمينان، ذو عناية تامة بعلم الحديث؛ داراي عنايت ويژه به علم روايت، عالي الاسناد؛ يعني رواياتش سند عالي دارد» توصيف كرده است:
1032 الحسكاني القاضي المحدث أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان القرشي العامري النيسابوري الحنفي الحاكمويعرف بابن الحذاء الحافظ شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث وهو من ذرية الأمير عبد الله بن عامر بن كريز الذي افتتح خراسان زمن عثمان وكان معمرا عالي الإسنادصنف في الأبواب وجمع وحدث عن جده أحمد وعن أبي الحسن العلوي وأبي عبد الله الحاكم وأبي طاهر بن محمش وعبد الله بن يوسف الأصبهاني وأبي الحسن بن عبدان وابن فجويه الدينوري وأبي الحسن علي بن السقاء وأبي عبد الله بن باكويه وخلق وينزل إلي أبي سعيد الكنجرودي ونحوه اختص بصحبة أبي بكر بن الحارث الأصبهاني النحوي وأخذ عنه وأخذ أيضا عن الحافظ أحمد بن علي بن منجويه وتفقه علي القاضي أبي العلاء صاعد بن محمد وما زال يسمع ويجمع ويفيد.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1200، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.
ابو الوفاء قرشي نيز در كتاب «الجواهر المضية في طبقات الحنفية»، ايشان را در ضمن معرفي پسرش «محمد بن عبيد الله بن عبد الله» به «حافظ وقته لاصحاب ابي حنيفة» توصيف كرده است.
261 محمد بن عبيد الله بن عبد الله بن أحمد الحسكاني الحاكم أبو علي الحذاء سمع الحديث من أبيه وجده وقرأ عليه من تصانيف والده وغير ذلك ذكره الفارسي في سياقه وقال من بيت الحديث والرواية وكان أبوه الحاكم أبو القاسم حافظ وقته لأصحاب أبي حنيفة وجده أبو محمد وأعظهم وتقدما مات سنة أربع وخمس مائة رحمهم الله تعالي
القرشي الحنفي، أبو محمد عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء (متوفاي775هـ) ، الجواهر المضية في طبقات الحنفية ، ج 2، ص 88، ناشر : مير محمد كتب خانه - كراتشي
از اين جمله فهميده مي شود كه او از نظر فقهي پيرو ابوحنيفه بوده است؛ چنانچه تقي الدين صيرفيني در كتاب «المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور»، به اين مسأله تصريح كرده است:
982 أبو القاسم الحسكاني الحذاء، عبيد الله بن عبد الله بن أحمد بن أحمد بن محمد بن حسكان أبو القاسم الحذاء الحافظ المتقن من أصحاب أبي حنيفة فاضلمسن من بيت العلم والوعظ والحديث
عبيد الله بن ... حافظ، استوار، از اصحاب ابو حنيفه، انسان فاضل و از خانه علم و موعظه و نصيحت است.
الصيرفيني، تقي الدين أبو إسحاق إبراهيم بن محمد (متوفاي641هـ) ، المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور ، ج 1، ص 324، تحقيق : خالد حيدر، دار النشر : دار الفكر للطباعة والنشر التوزيع - بيروت - 1414هـ
2. أبو عبد الرحمان السلمي:
ابو يعلي قزويني در كتابش به توثيق اين راوي تصريح مي كند:
( 772 ) أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسي السلمي الازدي حفيد إسماعيل بن نجيد السلمي ثقة متفق عليه من الزهاد له.
ابو عبد الرحمن ... ثقه است و همه بر صحتش اجماع دارند و از جمله زاهدان بوده است.
الخليلي القزويني، الخليل بن عبد الله بن أحمد أبو يعلي (متوفاي446هـ)، الإرشاد في معرفة علماء الحديث، ج 3 ، ص 860، تحقيق : د. محمد سعيد عمر إدريس، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة : الأولي1409
جمال الدين اتابكي در كتابش، وي را به بالاترين اوصاف، «حافظ الكبير، شيخ شيوخ الدنيا في زمانه» توصيف كرده و او را مرجع علوم مي داند:
وفيها توفي محمد بن الحسين بن محمد بن موسي أبو عبد الرحمن السلمي النيسابوري الحافظ الكبير شيخ شيوخ الدنيا في زمانه طاف الدنيا شرقا وغربا ولقي الشيوخ الأبدال وإليه المرجع في علوم الحقائق والسير وغيرها وله المصنفات الحسان.
الأتابكي، جمال الدين أبي المحاسن يوسف بن تغري بردي (متوفاي874هـ)، النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، ج 4، ص 256، ناشر: وزارة الثقافة والإرشاد القومي - مصر.
علي بن الحسن بن هبة الله در كتاب «اربعون حديث» خود مي گويد: بسياري از علماء، كتاب اربعين نوشته اند كه آثار شان مقتداي آيندگان است:
... وكل منهم لم يأل في طلب الأجر ، ولم يقتصر في اقتناء الثواب والأجر ، وسمي كل واحد منهم كتابة بكتاب الأربعين ، فرحمة الله ورضوانه عليهم أجمعين ، كما نشروا الدين ، وأظهروا الحق المبين ، وفيهم لمن بعدهم أسوة ، وهم لمن اقتفي آثارهم القدوة :
7 - وأبو الخير يزيد بن رفاعة الهاشمي .
8 - وأبو عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمي .
علي بن الحسن بن هبة الله أبو القاسم (متوفاي571 هـ)، أربعون حديثا لأربعين شيخا من أربعين بلدة ، ج 1، ص17، دار النشر : مكتبة القرآن - القاهرة ، تحقيق : مصطفي عاشور
تقي الدين صيرفيني نيز در باره ايشان مي نويسد:
4 أبو عبد الرحمن السلمي محمد بن الحسين بن موسي الأزدي أبا السلمي جدا لأنه ابن بنت أبي عمر وإسماعيل بن نجيد بن أحمد بن يوسف السلمي أبو عبد الرحمن شيخ الطريقة في وقته الموفق في جمع علوم الحقائق ومعرفة طريق التصوف وصاحب التصانيف المشهورة في علوم القوم ...
وكتب الحديث بنيسابور ومرو والعراق والحجاز وانتخب عليه الحفاظ الكبار.
... شيخ طريقت در زمانش، كسي كه در تمام علوم حقايق و شناخت راه تصوف و داراي تأليفات مشهور در علوم قوم ... بود. در نيشابور، مرو و عراق و حجاز روايت را مي نوشت و حافظان بزرگ را براي اين كار انتخاب كرده بود.
الصيرفيني، تقي الدين أبو إسحاق إبراهيم بن محمد (متوفاي641هـ) ، المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور ، ج 1، ص18، تحقيق : خالد حيدر، دار النشر : دار الفكر للطباعة والنشر التوزيع - بيروت - 1414هـ
بهترين دليل بر توثيق اين رواي اين است كه ابن تيميه در مقابل جهميه، به روايتش استدلال كرده است:
بل يعلم بالاضطرار أن الذي جاء به الرسول من الكتاب والسنة يخالف هذا المعني الذي سماه هؤلاء الجهمية توحيدا ، ولهذا ما زال سلف الأمة وأئمتها ينكرون ذلك ، كما روي الشيخ أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمي في ذم الكلام ،
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، الفتاوي الكبري لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج 5 ، ص 244، تحقيق : قدم له حسنين محمد مخلوف ، ناشر : دار المعرفة - بيروت .
و در وثاقتش همين بس كه بيهقي از نامدار ترين علماي اهل سنت، كتاب «شعب الايمان» خودش را بر ابو عبد الرحمن سلمي قرائت كرده و اين مطلب در ابتداي كتاب شعب الايمان ذكر شده است:
5124 قال الشيخ وفيما قرأت علي أبي عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمي رحمه الله قال سألت الامام أبا سهل محمد بن سليمان عن السماع فقال يستحب ذلك لأهل الحقائق ومباح ذلك لأهل الورع ويكره ذلك للفساق ومن يسمعه بطرا.
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 4 ، ص 285، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ.
ابن حجر عسقلاني در «لسان الميزان» ، بعد از معرفي مختصر، مدح ايشان را از زبان علماي اهل سنت ذكر كرده است:
محمد بن الحسين أبو عبد الرحمن السلمي النيسابوري شيخ الصوفية وصاحب تاريخهم وطبقاتهم وتفسيرهم ..
وقال الخطيب قدر أبي عبد الرحمن عند أهل بلدته جليل وكان مع ذلك مجودا صاحب حديث...
وقال الحاكم كان كثير السماع والحديث متقنا فيه من بيت الحديث.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، لسان الميزان، ج 5 ، ص140، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.
3. محمد بن محمد بن يعقوب :
ذهبي در باره او مي نويسد: وي در صدر قراء و محدثان بوده است:
الحجاجي الامام الحافظ الناقد المقرئ المجود شيخ خراسان أبو الحسين محمد بن محمد بن يعقوب بن إسماعيل بن الحجاج الحجاجي النيسابوري صدر المقرئين والمحدثين.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 16، ص240، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
و در جاي ديگر او را حافظ (كسي كه يك صد هزار حديث حفظ بوده) و عبد صالح توصيف كرده و از حاكم نقل مي كند كه در ميان اصحاب ما كسي همانند او با فهيم تر و اثبت نبوده است:
895 الحجاجي الحافظ أبو الحسين محمد بن محمد بن يعقوب بن إسماعيل بن حجاج النيسابوري المقرئ العبد الصالح ... قال الحاكم سمعت أبا علي الحافظ يقول ما في أصحابنا أحد افهم ولا اثبت من أبي الحسين.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 3 ، ص 944، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.
و در «تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام» ، به صدوق بودن ايشان تصريح مي كند:
محمد بن محمد بن يعقوب بن إسماعيل بن حجاج النيسابوري الحافظ أبو الحافظ ، أبو الحسين الحجاجي . المقريء العبد الصالح الصدوق .
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 26 ، ص 405، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.
و بالاخره در كتاب «العبر في خبر من غبر»، به وثاقت او نيز اعتراف مي كند:
والحجاجي أبو الحسين محمد بن محمد بن يعقوب النيسابوري الحافظ الثقة المقرئ العبد الصالح الصدوق.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج 2 ، ص 355، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984.
در نتيجه اين راوي نيز ثقه است.
4. حسين بن محمد بن عفير:
شمس الدين ذهبي در تاريخ الاسلام آورده است كه دارقطني وي را توثيق كرده است:
الحسين بن محمد بن محمد بن عفير . أبو عبد الله البغدادي الأنصاري ... وثقه الدارقطني .
تاريخ الإسلام ج 23 ، ص 493
حمزة بن يوسف سهمي مي گويد: از دار قطني در باره حسين بن محمد سؤال كردم و او در پاسخ ايشان را موثق معرفي كرده است:
وسألته عن الحسين بن محمد بن محمد بن غفير بن محمد بن سهل بن أبي حتمة أبي عبد الله الأنصاري ببغداد فقال ثقة.
از دار قطني در باره حسين بن محمد ... در بغداد سؤال كردم گفت: او ثقه است.
الدارقطني، علي بن عمر أبو الحسن (385هـ ، سؤالات حمزة بن يوسف السهمي ، ج 1، ص 204، تحقيق : موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، دار النشر : مكتبة المعارف - الرياض، الطبعة : الأولي 1404 - 1984
5. احمد بن الفرات:
ابن حجر عسقلاني در كتاب «تقريب التهذيب» توثيق او تصريح كرده است :
أحمد بن الفرات بن خالد الضبي أبو مسعود الرازي نزيل أصبهان ثقة حافظ.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 83، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.
و در صفحه ديگر اقوال علماي اهل سنت را در توثيق او آورده است:
جاء عن أحمد أنه قال ما تحت أديم السماء أحفظ لاخبار رسول الله صلي الله عليه وسلم من أبي مسعود ..
وقال محمد بن أبي بكر البقال ذكر عند أحمد فقال اكتبوا عنه فإنه صدوق اللهجة وقال بن معين ما رأيت أسود الرأس أحفظ منه وقال علي بن المديني كان من الراسخين في العلم وقال حجاج بن الشاعر ما أعرف احذق بهذه الصناعة منه وقال الخليلي ثقة ذو تصانيف وقال أبو نعيم أحد الأئمة الحفاظ وقال الحاكم ثقة.
در نزد احمد بن حنبل ذكر از او به ميان آمد، احمد گفت: از وي روايت بنويسيد؛ چرا كه وي صدوق اللهجه است. ... علي بن مديني گفته است: وي از راسخان در علم بوده است. ... خليلي گفته است: وي موثق و داراي تأليفات بوده است. ابو نعيم گفته است: وي يكي از پيشوايان حافظ است و حاكم گفته: او ثقه است.
تهذيب التهذيب ج 1، ص 58
تعدادي از علماي اهل سنت هنگامي كه وقايع سالها را شرح داده، بر توثيق اين راوي نيز تصريح كرده اند. جمال الدين اتابكي مي نويسد:
وفيها توفي أحمد بن الفرات بن خالد أبو مسعود الرازي الأصبهاني كان أحد الأئمة الثقات ذكره أبو نعيم في الطبقة السابعة وأثني عليه.
الأتابكي، جمال الدين أبي المحاسن يوسف بن تغري بردي (متوفاي874هـ)، النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، ج 3 ، ص 29، ناشر: وزارة الثقافة والإرشاد القومي - مصر.
عكري حنبلي نيز مي نويسد:
وفيها أحمد بن الفرات بن خالد بن مسعود الرازي الثقة أحد الأعلام.
العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاي1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 2 ، ص 138، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.
سيوطي نيز مي نويسد:
وفيها أحمد بن الفرات بن خالد بن مسعود الرازي الثقة أحد الأعلام في شعبان بأصبهان
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1 ، ص 138، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ.
6. عبد الحميد بن عبد الرحمن حماني:
اين راوي، از راويان صحيح بخاري است و نياز به توثيق ندارد؛ اما از باب اطمينان، سخنان علماي اهل سنت را در باره او ذكر مي كنيم:
ابن حبان اين رواي را در كتاب «الثقات» خود ذكر كرده و سخن يحيي بن معين را در توثيق وي آورده است:
9275 أبو يحيي الحماني عبد الحميد بن عبد الرحمن الذي يقال له بشمين وحمان من تميم يروي عن الأعمش وابن أبي خالد روي عنه ابنه يحيي بن عبد الحميدوكان يحيي بن معين يقول الحماني وأبوه ثقات.
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج 7، ص 121، تحقيق: السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.
سخن ابن معين را خطيب بغدادي در كتاب «تاريخ بغداد»، آورده است كه يحيي بن معني او پسرش را توثيق كرده است:
أخبرنا محمد بن أحمد بن رزق أخبرنا هبة الله بن محمد بن حبش الفراء حدثنا أبو جعفر محمد بن عثمان بن أبي شيبة قال سألت يحيي بن معين عن يحيي بن عبد الحميد فقال ثقة وكان أبوه عبد الحميد بن عبد الرحمن ثقة.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 14، ص 169، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
شمس الدين حنبلي نيز تصريح مي كند كه وي از روايان صحيح بخاري است:
أبو يحيي الحماني عبد الحميد بن عبد الرحمن ليس بمتروك بل هو من رجال الصحيح .
وقد وثقه يحيي بن معين وغيره .
الحنبلي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عبد الهادي (متوفاي744هـ)، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق، ج 1، ص 222، تحقيق: أيمن صالح شعبان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة: الأولي ، 1998م.
ابو الوفاء قرشي در كتاب «الجواهر المضية في طبقات الحنفية»، او را يكي از حافظان كوفه مي داند:
ومنهم عبد الحميد بن عبد الرحمن الحماني أحد حفاظ الكوفة.
القرشي الحنفي، أبو محمد عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء (متوفاي775هـ) ، الجواهر المضية في طبقات الحنفية ، ج 1، ص 548، ناشر : مير محمد كتب خانه - كراتشي
7. قيس بن حفص الدارمي:
ابن حجر عسقلاني وي را موثق مي داند و بر اين مطلب تصريح كرده است:
5569 قيس بن حفص التميمي الدارمي أبو محمد البصري ثقة له أفراد من العاشرة مات سنة سبع وعشرين خ صد.
تقريب التهذيب ج 1، ص 456
بدر الدين عيني نيز سخنان علماي رجال را در توثيق و مدح او ذكر كرده است:
2153- قيس بن حفص بن القعقاع التميمي الدارمي: ... قال يحيي بن معين: ثقة. وقال العجلي: لا بأس به، كتبت عنه شيئًا. وقال أبو حاتم: شيخ.
العيني، أبو محمد محمود بن أحمد بن موسي بن أحمد بن حسين الغيتابي الحنفي بدر الدين (متوفاي855هـ) ، مغاني الأخيار، ج 4، ص57، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.
عجلي در كتاب «معرفة الثقات» مي نويسد:
1528 قيس بن حفص بصري لا بأس به كتبنا عنه شيئا يسيرا
العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاي261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 2، ص 219، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولي، 1405 - 1985م.
ذهبي نيز در كتاب «تاريخ الإسلام» بر ثقه بودنش تصريح كرده است:
4 ( قيس بن حفص الدّارميّ خ .
مولاهم البصريّ ، أبو محمد . .. وكان ثقة .
تاريخ الإسلام، ج 16، ص 219
8. عطية بن سعد بن جنادة:
عجلي كوفي در كتاب «معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث» به توثيق اين راوي تصريح كرده است:
ملا علي قاري در باره او مي گويد :
عطية بن سعد العوفي ، وهو من أجلاء التابعين .
عطيه از بزرگان تابعان است
القاري ، ملا علي (وفات 1104) ؛شرح مسند أبي حنيفة، ص 292 ، ناشر : دار الكتب العلمية بيروت
ترمذي صاحب يكي از صحاح سته اهل سنت روايت وي را صحيح مي داند:
2381 حدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا مُعَاوِيَةُ بن هِشَامٍ عن شَيْبَانَ عن فِرَاسٍ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم من يُرَائِي يُرَائِي الله بِهِ وَمَنْ يُسَمِّعْ يُسَمِّعْ الله بِهِ قال وقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم من لَا يَرْحَمْ الناس لَا يَرْحَمْهُ الله وفي الْبَاب عن جُنْدَبٍ وَعَبْدِ اللَّهِ بن عَمْرٍو قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ من هذا الْوَجْهِ
سند روايت از اين طريق حسن و صحيح است .
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4 ، ص591 ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
و در چندين جاي ديگر روايت وي را تصحيح مي كند ؛ از جمله در آدرسهاي ذيل:
سنن الترمذي ج 4، ص 670 ش 2522،
سنن الترمذي ج 4 ص 693 ش 2558 ،
محمد بن جرير طبري در مورد او مي گويد :
منهم عطية بن سعد بن جنادة العوفي ... وكان كثير الحديث ثقة إن شاء الله
الطبري، محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر (متوفاي310هـ) المنتخب من ذيل المذيل ، ج 1، ص 304 ، طبق برنامه الجامع الكبير
ابن سعد مولف الطبقات نيز مي نويسد :
عطية بن سعد بن جنادة العوفي ... وكان ثقة إن شاء الله وله أحاديث صالحة
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج6، ص 304 ، ناشر: دار صادر - بيروت.
يحيي بن معين از بزرگان علم رجال اهل سنت و از متشددين روايات، وي را صالح مي داند :
2446 سمعت يحيي يقول عطية العوفي هو عطية الجدلي قيل ليحيي كيف حديث عطية قال صالح.
يحيي بن معين أبو زكريا ( متوفاي233هـ)، تاريخ ابن معين (رواية عثمان الدارمي)، ج 3 ص 500، تحقيق: د. أحمد محمد نور سيف، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1400
ابن جعد نيز سخن يحيي بن معين را نقل كرده است:
2048 حدثنا بن زنجويه نا زيد بن الحباب نا فضيل بن مرزوق الأغر الرؤاسي نا أبو إسحاق وحدثنا عباس سمعت يحيي بن معين يقول عطية العوفي هو عطية الجدلي قيل ليحيي كيف حديث عطية قال صالح.
الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد ابوالحسن (متوفاي230هـ) مسند ابن الجعد، ج 1، ص 302 ، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ - 1990م.
و حتي الباني وهابي نيز روايات او را تصحيح مي كند :
3240 - 4001 ( صحيح )
حدثنا القاسم بن زكريا بن دينار حدثنا عبد الرحمن بن مصعب ح و حدثنا محمد ابن عبادة الواسطي حدثنا يزيد بن هارون قالا حدثنا إسرائيل أنبأنا محمد بن جحادة عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلي الله عليه و سلم أفضل الجهاد كلمة عدل عند سلطان جائر (صحيح ) المشكاة 3705 و 3706 ، الروض 909 ، الصحيحة 491
صحيح سنن ابن ماجة للالباني ش 3240-4001
9. ابو سعيد خدري:
ايشان از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله است كه نياز به توثيق ندارد و از نظر اهل سنت، همه صحابه عادل هستند و هرگز مطلبي را به دروغ بيان نكرده اند.
ابن حجر در كتاب « الإصابة في تمييز الصحابة» قول حنظله بن ابو سفيان را كه وي را برترين فقيه جوانهاي صحابه معرفي كرده، و نيز سخن خطيب را كه وي را از فاضل ترين صحابه مي داند، نقل كرده است :
سعد بن مالك بن سنان بن عبيد بن ثعلبة بن الأبجر وهو خدرة بن عوف بن الحارث بن الخزرج الأنصاري الخزرجي أبو سعيد الخدري مشهور بكنيته استصغر بأحد واستشهد أبوه بها وغزا هو ما بعدها روي عن النبي صلي الله عليه وسلم الكثير وروي عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي وزيد بن ثابت وغيرهم ...
قال حنظلة بن أبي سفيان عن أشياخه كان من أفقه أحداث الصحابة وقال الخطيب كان من أفاضل الصحابة وحفظ حديثا كثيرا..
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج3، ص 789، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م.
ذهبي در كتاب «تذكرة الحفاظ»، مي نويسد:
أبو سعيد الخدري سعد بن مالك بن سنان الأنصاري الخزرجي المدني كان من علماء الصحابة وممن شهد بيعة الشجرة روي حديثا كثيرا وأفتي مدة.
تذكرة الحفاظ ج 1، ص 44
ابن كثير وهابي در كتاب «البداية والنهاية»، نيز او را صحابي جليل القدر و از فقهاي صحابه معرفي مي كند:
أبو سعيد الخدري
هو سعد بن مالك بن سنان الأنصاري الخزرجي صحابي جليل من فقهاء الصحابة.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 9، ص 3، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
نتيجه:
اين روايت از نظر اهل سنت معتبر است و طبق اين روايت معتبر، در عالم قيامت از ولايت امير مؤمنان عليه السلام سؤال مي شود.
سند دوم روايت :
سند ديگري كه براي روايت ابو سعيد خدري نقل شده اين است:
787 - حدثنا الحاكم الوالد أبو محمد رحمه الله . قال : أخبرنا عمر بن أحمد بن عثمان ببغداد قال : حدثنا الحسين بن محمد بن محمد بن عفير حدثنا أحمد بن الفرات ، حدثنا عبد الحميد الحماني ، عن قيس عن أبي هارون : عن أبي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه وسلم في قوله تعالي : «وقفوهم إنهم مسؤولون» قال : عن ولاية علي بن أبي طالب .
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2، ص 161
سند سوم روايت :
سند سوم روايت ابو سعيد خدري اين است:
786 - عبيد الله بن محمد العائشي قال : حدثنا مسلم بن إبراهيم الفراهيدي وقيس بن حفص الدارمي قالا : حدثنا عيسي بن ميمون ، عن أبي هارون العبدي : عن أبي سعيد الخدري في قوله : «وقفوهم انهم مسؤولون» قال : عن إمامة علي بن أبي طالب.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ، ص 161
اين روايات در كتاب «ينابيع المودة» و «نظم درر السمطين» از علماي احناف، نيز آمده است:
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاي1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربي، ج 1، ص334، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولي1416هـ.
الزرندي الحنفي المدني، جمال الدين محمد بن يوسف بن الحسن بن محمد (متوفاي750 هـ) نظم درر السمطين في فضائل المصطفي والمرتضي والبتول والسبطين، ص 109، مكتبة امام امير المؤمنين، چاپ : الأولي، 1377 - 1958 م، طبق برنامه مكتبه اهل البيت
روايت دوم: ابن عباس از رسول خدا (ص)
ابن عباس نيز از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه حضرت فرمود: من و علي روي پل صراط مي ايستيم از كساني كه از آنجا عبور مي كنند در باره ولايت علي سؤال مي كنيم:
789 - حدثني أبو الحسن الفارسي حدثنا أبو الفوارس الفضل بن محمد الكاتب حدثنا محمد بن / 138 / أ / بحر الرهني بكرمان ، حدثنا أبو كعب الأنصاري حدثنا عبد الله بن عبد الرحمان حدثنا إسماعيل بن موسي حدثنا محمد بن فضيل ، حدثنا عطاء بن السائب : عن سعيد بن جبير ، عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله : إذا كان يوم القيامة أوقف أنا وعلي علي الصراط ، فما يمر بنا أحد إلا سألناه عن ولاية علي ، فمن كانت معه وإلا ألقيناه في النار ، وذلك قوله : «وقفوهم إنهم مسؤولون»
ابن عباس مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: وقتي روز قيامت فرا مي رسد، من و علي روي پل صراط مي ايستيم، هيچ كسي از آنجا عبور نمي كند مگر اين كه از ولايت علي سؤال مي كنيم؛ پس هر كه ولايت علي را نداشته باشد، او را به آتش مي افگنيم و اين قول خداوند است كه فرمود: وقفوهم إنهم مسؤولون.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 162
روايت ابن عباس با سند ديگر نيز نقل شده است:
790 - أخبرنا الحاكم أبو عبد الله جملة ( قال : ) حدثنا أبو الحسين السبيعي من أصل كتابه ، (قال :) حدثنا الحسين بن الحكم . وأخبرنا أبو بكر محمد البغدادي قال : حدثني سعيد بن أبي سعيد (قال :) حدثنا علي بن عبد الرحمان بن مأتي الكوفي حدثنا الحسين بن الحكم الحبري حدثنا حسين بن نصر بن مزاحم حدثنا القاسم بن عبد الغفار بن القاسم العجلي ، عن أبي الأحوص ، عن مغيرة : عن الشعبي عن ابن عباس في قوله تعالي : «وقفوهم إنهم مسؤولون» قال: عن ولاية علي بن أبي طالب.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 164
يحيي بن الحسن جرجاني نيز روايت ابن عباس را با اين سند نقل كرده است:
قال أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن أحمد العتيقي بقراءتي عليه ، قال أخبرنا أبو عمر عثمان بن محمد بن أحمد المخرمي ، قال أخبرنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمن بن عيسي بن ماتي الكاتب ، قال حدثنا الحسين بن الحكم الجبري ، قال حدثنا حسين بن نصر بن مزاحم ، قال حدثنا القاسم بن عبد الغفار العجلي ، عن الأحوص عن مغيرة عن الشعبي عن ابن عباس في قوله عز وجل : «وقفوهم إنهم مسؤولون» عن ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام .
الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 189، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2001م .
ابن مردويه اصفهاني نيز در كتاب «مناقب علي بن ابي طالب» روايت ابن عباس را در تفسير آيه آورده است:
512 . ابن مردويه ، عن ابن عباس ، أن النبي ( صلي الله عليه وسلم ) قال : «وقفوهم إنهم مسؤولون» عن ولاية علي بن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني - ص 312
خوارزمي نيز از ابو اسحاق اين تفسير را آورده است:
256 - وروي أبو الأحوص عن أبي إسحاق في قوله تعالي : «وقفوهم انهم مسؤولون» يعني عن ولاية علي .
المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 275
روايت سوم: عبد خير از علي بن ابي طالب (ع)
عبد خير از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده كه رسول خدا فرمود: هيچ ميتي در شرق و غرب، دريا و خشكي باقي نمي ماند مگر اين كه درباره ولايت علي از آنها سؤال مي شود:
1075 وأخبرنا عقيل بن الحسين حدثنا علي بن الحسين حدثنا محمد بن عبيد الله حدثنا أبو بكر الآجري بمكة حدثنا موسي بن إبراهيم الخوري حدثنا يوسف بن موسي القطان ، عن وكيع ، عن سفيان ، عن السدي ، عن عبد خير : عن علي بن أبي طالب قال : أقبل صخر بن حرب حتي جلس إلي رسول الله صلي الله عليه وآله فقال : الامر بعدك لمن ؟ قال: لمن هو مني بمنزلة هارون من موسي . فأنزل الله «عم يتساءلون» يعني يسألك أهل مكة عن خلافة علي «عن النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون» فمنهم المصدق ومنهم المكذب بولايته ، «كلا سيعلمون ، ثم كلا سيعلمون» وهو رد عليهم سيعرفون خلافته أنها حق إذ يسألون عنها في قبورهم فلا يبقي منهم ميت في شرق ولا غرب ولا بر ولا بحر إلا ومنكر ونكير يسألانه يقولان للميت : من ربك وما دينك ومن نبيك ومن إمامك ؟ !
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: صخر بن حرب آمد و به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله نشست عرض كرد: امر امامت بعد از شما از آن كيست؟ فرمود: براي كسي كه منزلتش با من همانند منزلت هارون به موسي است. پس خداوند آيه را نازل كرد: عم يتساءلون ؛ يعني اهل مكه درباره خلافت علي از تو سؤال مي كنند. (عن النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون)، برخي از آنها تصديق مي كنند وبرخي از آنها ولايت علي را تكذيب مي كنند.
(كلا سيعلمون ، ثم كلا سيعلمون) اين آيه رد بر آنها است كه به زودي مي شناسند كه خلافت علي حق است؛ زيرا از آنها در باره ولايت در قبور سؤال مي شود؛ پس هيچ ميتي از آنها در شرق و غرب، دريا و خشكي باقي نمي ماند مگر اين كه فرشتگان منكر و نكير از آنها سؤال مي كنند و براي ميت مي گويند: پروردگارت كيست، دينت چيست، پيامبرت كيست و امامت كيست؟.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 418
روايت چهارم: مجاهد ، از بزرگان تابعين:
ابن مردويه همين روايت ذكر شده از ابن عباس را از مجاهد نقل مي كند :
513 . ابن مردويه ، عن مجاهد في الآية قال : يعني مسؤولون عن ولاية علي بن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني - ص 312
روايت پنجم: سدي
سدي كبير در ذيل آيه « فوربك لنسألنهم أجمعين» گفته است: از ولايت علي عليه السلام سؤال مي شود:
452 - أخبرنا عقيل [ قال : ] أخبرنا علي قال : أخبرنا محمد بن عبيد الله ، قال : حدثنا أبو الحسين بن ماهان الخوري بخور قال : حدثنا أبو بكر محمد بن الحسين بن مكرم البزاز ، قال : حدثنا يعقوب بن إبراهيم الدورقي قال : حدثنا وكيع ، عن سفيان : عن السدي في قوله تعالي «فوربك لنسألنهم أجمعين » قال : عن ولاية علي
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 425
سدي از علماي تابعين است . و درست است كه اين روايت و روايت قبل اشاره به كلام خود سدي و مجاهد دارد و به پيامبر (ص) نسبت داده نشده است ، اما علماي اهل سنت در چنين جايي مي گويند كه نظر شخصي تابعي قطعا گرفته شده از يك روايت است و اين روايت در نتيجه شبيه مرسل تابعي از پيامبر (ص) به حساب مي آيد كه آن نيز حجت است :
ومما صح عند الحاكم أيضاً عن ابن عباس رضي الله عنهما قال : « أوحي الله تعالي إلي عيسي عليه السلام ...» ومثل هذا لا يقال من قبل الرأي ، فإذا صح عن مثل ابن عباس يكون في حكم المرفوع إلي النبي صلي الله عليه وسلم
و از رواياتي كه در نزد حاكم صحيح است روايت ابن عباس است كه گفت : «خداوند به عيسي وحي كرد كه ... » و چنين چيزي را شخص نمي تواند از ذهن خود بياورد ؛ اگر اين روايت از ابن عباس صحيح باشد ، در حكم روايت متصل به پيامبر (ص) است .
الهيتمي المكي، أحمد شهاب الدين ابن حجر (متوفاي973هـ)، الفتاوي الحديثية، ج 1، ص 134، تحقيق: لا يوجد، دار النشر: دار الفكر - لا يوجد - لا يوجد الطبعة: لا يوجد، طبق برنامه الجامع الكبير.
ب: روايت اقرار ميت به اسامي خلفا بعد از مردن
در دسته اي ديگري از روايات آمده است كه ميت، بعد از مردن به اسامي خلفاي اهل سنت نيز اقرار كرده اند.
1. اقرار زيد بن خارجه به اسامي خلفاء بعد از مردن
نخستين روايتي كه در منابع اهل سنت ومورد قبول وهابيت در باره سؤال از ميت قابل توجه است و با سند صحيح وارد شده اين است كه از ميت در باره شهادت به رسالت و خلفاي بعد از آن حضرت سؤال مي شود.
بيهقي از علماي بزرگ آنها يك بابي را تحت عنوان:
«باب ما جاء في شهادة الميت لرسول الله بالرسالة والقائمين بعده بالخلافة والرواية في ذلك صحيحة ثابتة وفي ذلك دلالة ظاهرة من دلالات النبوة»
باز كرده و چند رو ايت را در اين زمينه آورده است.
همانگونه كه مي بينيد، ايشان در اين عنوان تصريح مي كند كه در باب شهادت ميت به رسالت رسول خدا و خلفاي بعد از آن حضرت روايات صحيح و ثابت وارد شده است.
نخستين روايتي كه بيهقي نقل كرده اين است كه زيد بن خارجه انصاري در زمان عثمان از دنيا رفت و او را در ميان كفن پيچيدند؛ اما وقتي گوش دادند، شنيدن كه او نام پيامبر و ابو بكر و عمر و عثمان را به زبان مي آورد و فرشته در جوابش مي گويد: راست گفت.
أخبرنا أبو صالح بن أبي طاهر العنبري أنبأنا جدي يحيي بن منصور القاضي حدثنا أبو علي محمد بن عمر وكشمرد أنبأنا القعنبي حدثنا سليمان بن بلال عن يحيي بن سعيد عن سعيد بن المسيب أن زيد بن خارجة الأنصاري ثم من بني الحارث بن الخزرج توفي زمن عثمان بن عفان فسجي في ثوبه ثم أنهم سمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم ثم قال أحمد أحمد في الكتاب الأول صدق صدق أبو بكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في أمر الله في الكتاب الأول صدق صدق عمر بن الخطاب القوي الأمين في الكتاب الأول صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم مضت أربع وبقيت اثنتان أتت الفتن وأكل الشديد الضعيف وقامت الساعة وسيأتيكم من جيشكم خبر بئر أريس وما بئر أريس
زيد بن خارجه انصاري از بني الحارث بن خزرج در زمان عثمان بن عفان از دنيا رفت، او را كفنش كردند، اما بعد از آن از سينه او صوتي شنيده شد كه مي گفت: احمد، احمد في كتاب اول ، بعد مي گفت: راست است راست است. بعد از آن مي گفت: ابو بكر صديق در نفسش ضعيف و در باره امر خداوند قوي است در كتاب اول، در پاسخ مي گفت: راست است راست است. بعد مي گفت: عمر بن خطاب قوي و امين در كتاب اول است. در پاسخ شنيده مي شد كه راست راست است. مي گفت: عثمان بن عفان بر روش آنها چهار سال را گذارانده و دو سالش باقي مانده، فتنه ها آمد، و انسانهاي قوي ضعيف را خورد و قيامت بر پا شد....
بيقهي بعد از نقل خبر مي گويد:
قال يحيي قال سعيد ثم هلك رجل من خطمة فسجي بثوبه فسمع جلجلة في صدره ثم تكلم فقال ان أخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق.
از سينه او صوت و صدايي شنيده شد و اين سخن را گفت: برادر بني حارث بن خزرج راست گفت.
وأخبرنا أبو عبد الله الحافظ حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه أنبأنا قريش بن الحسن حدثنا القعنبي فذكره بإسناده نحوه وهذا إسناد صحيح وله شواهد.
اين روايت سندش صحيح است و شواهدي دارد.
البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، ج 6، ص 55، طبق برنامه الجامع الكبير.
بيهقي بعد از اين روايت شواهد را نقل كرده و يكي از شواهد اين است كه نعمان بن بشير نامه پدرش را كه به ام عبد الله بنت ابي هاشم نوشته و به داستان زيد بن خارجه پرداخته، در حلقه درس قاسم بن عبد الرحمن آورد و آن را قرائت كرد. بيهقي بعد از نقل اين روايت مي گويد:
قلت هذا إسناد صحيح
وروي ذلك أيضا عن حبيب بن سالم عن النعمان بن بشير وذكر فيه بئر أريس كما ذكر في رواية ابن المسيب والأمر فيها أن النبي اتخذ خاتما فكان في يده ثم كان في يد أبي بكر من بعده ثم كان في يد عمر ثم كان في يد عثمان حتي وقع في بئر أريس بعد ما مضي من خلافته ست سنين فعند ذلك تغيرت عمال وظهرت أسباب الفتن كما قيل علي لسان زيد بن خارجة
دلائل النبوة ج 6، ص 57
بيقهي در پايان مي گويد: داستان زيد بن خارجه را كه بعد از مردنش سخن گفته، بخاري نيز در كتاب تاريخش آورده است:
قال البخاري في كتاب التاريخ زيد بن خارجة الخزرجي الأنصاري شهد بدرا توفي في زمن عثمان هو الذي تكلم بعد الموت.
دلائل النبوة ج 6 ، ص 57
داستان شهادت زيد بن حارثه را بخاري در تاريخش با اين سند و اين عبارت است:
228 حدثنا إسماعيل حدثني أخي عن سليمان عن يحيي بن سعيد قال سمعت بن المسيب أن زيد بن خارجة بن أبي زهير الأنصاري من بني الحارث بن الخزرج توفي في زمن عثمان فسجي بثوب ثم إنهم سمعوا جلجلة في صدره قال صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم مضت أربع وبقيت سنتان.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الأوسط، ج 1 ، ص 61، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، ناشر: دار الوعي، مكتبة دار التراث - حلب، القاهرة، الطبعة: الأولي، 1397م ـ 1977م.
ابن كثير در «البداية والنهاية»، نيز مي نويسد:
قصة زيد بن خارجة وكلامه بعد الموت وشهادته بالرسالة لمحمد وبالخلافة لأبي بكر الصديق ثم لعمر ثم لعثمان رضي الله عنهم .
به روايات اشاره كرده و تصحيحات بيهقي را آورده و هيچگونه سخني در رد آن ندارد.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 6 ، ص156، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
تصريح علماي اهل سنت به صحت اين روايت
هيثمي در كتاب «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد»، تصريح مي كند كه داستان زيد بن خارجه را طبراني در كتاب «كبير و اوسط» به صورت مختصر با دو سند آورده آورده و رجال سند يكي از انها در كتاب كبير موثق هستند:
وفي رواية عن النعمان بن بشير قال لما توفي زيد بن خارجة أنتظرت خروج عثمان فقلت يصلي ركعتين فكشف الثوب عن وجهه فقال السلام عليكم السلام عليكم واهل البيت يتكلمون قال فقلت وانا في الصلاة سبحان الله سبحان الله فقال انصتوا انصتوا والباقي بنحوه رواه كله الطبراني في الكبير والأوسط باختصار كثير باسنادين ورجال احدهما في الكبير ثقات.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص180، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.
مزي بعد از نقل داستان زيد بن خارجه مي نويسد:
وقد رويت هذه القصة من وجوه كثيرة ، عن النعمان بن بشير وغيره.
تهذيب الكمال ج 10، ص 62
ذهبي نيز در «تاريخ الإسلام» بعد از نقل روايت بعد از نقل روايت به توثيق راويانش تصريح كرده است :
رواه ثقاة الشاميين عن النعمان بن بشير . م سلمان بن ربيعة الباهلي يقال له صحبة ، وقد سمع من عمر .
تاريخ الإسلام ج 3، ص 341
صفدي در كتاب «الوافي بالوفيات»، مي گويد: اين روايت را موثقين از شام از طريق نعمان بن بشير و موثقاني از كوفيين از يزيد بن نعمان بن بشير نقل كرده اند:
زيد بن خارجة بن زيد الأنصاري له صحبة ... وروي حديثه هذا ثقات من الشأميين عن النعمان ابن بشير ورواه ثقات الكوفيين عن يزيد بن النعمان بن بشير عن أبيه ...
الوافي بالوفيات ج 15، ص 341
سيوطي از علماي ديگر اهل سنت در كتاب «الخصائص الكبري»، تصحيح بيهقي را ذكر كرده است:
أخرج البيهقي وصححه عن سعيد بن المسيب أن زيد بن خارجة الأنصاري ثم من بني الحارث بن الخزرج توفي زمن عثمان فسجي ثم أنهم سمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال أحمد أحمد في الكتاب الأول صدق صدق أبو بكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في أمر الله تعالي في الكتاب الأول ...
الخصائص الكبري ج 2، ص 142
سهيلي نيز در كتاب «الروض الانف»، مي نويسد:
وابن خارجة هو زيد بن خارجة الذي تكلم الموت فيما روي ثقات أهل الحديث لا يختلفون في ذلك وذلك أنه مات في زمن عثمان سجي عليه سمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال أحمد أحمد في الكتاب الأول صدق وأبو بكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في أمر الله في الكتاب الأول صدق صدق بن الخطاب القوي الأمين في الكتاب الأول صدق
السهيلي(م) (متوفاي581 هـ)، الروض الانف(م)، ج 4، ص 436، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.
محمد بن عبد الوهاب از سران وهابيت در كتاب «أحكام تمني الموت»، روايت را از قول بيهقي نقل كرده و تصحيحات وي را نيز بيان كرده و روايات را رد و نقد هم نكرده است:
قال البيهقي : وهذا أيضاً إسناد صحيح،
محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، أحكام تمني الموت ، ج 1، ص 50، تحقيق : الشيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشيخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرين، دار النشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولي ،
2. اقرار ثابت بن قيس به اسامي خلفاء در قبر
بخاري در كتاب «التاريخ الكبير»، روايت ديگري را نقل كرده است كه وقتي ثابت بن قيس را در ميان قبر گذاشتند، شنيده شد كه اسامي رسول خدا و ابوبكر و عمر و عثمان را به زبان جاري كرده است:
413 عبد الله بن عبيد الله الأنصاري قال كنت فيمن دفن ثابت بن قيس بن شماس أصيب يوم اليمامة فلما أدخلناه قبره سمعناه يقول محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الشهيد عثمان لين رحيم فنظرنا إليه فإذا هو ميت قال يحيي بن موسي عن شبابة قال ح مغيرة بن مسلم عن حصين بن عبد الرحمن عن عبد الله.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج 5، ص 138، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.
محمد بن عبد الوهاب در كتاب «أحكام تمني الموت»، نيز اين روايت را آورده است:
وأخرج البخاري في تاريخه وغيره عن عبد الله بن عبيد الأنصاري ، قال : كنت فيمن دفن ثابت بن قيس بن شماس ، وكان أصيب يوم اليمامة ، فلما أدخلناه قبره ، سمعناه يقول : محمد رسول الله ، أبو بكر الصديق ، عمر الشهيد ، عثمان لين رحيم .
محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، أحكام تمني الموت ، ج 1 ، ص 51، تحقيق : الشيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشيخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرين، دار النشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولي ،
3. سخن گفتن يكي از كشتگان جنگ با مسيلمه به اسم خلفاء
بيهقي در كتاب «دلائل النبوة»، قبل از اين كه اين روايت را نقل كند مي نويسد:
وقد روي في التكلم بعد الموت عن جماعة بأسانيد صحيحة
آنگاه دو روايت را نقل كرده است. روايت نخست اين است كه شخصي كه از قبيله بني سلمه كه كشته شد، بعد از مردنش اسامي خلفاء را به زبان جاري كرد:
أخبرنا أبو الحسين بن بشران أنبأنا الحسين بن صفوان حدثنا ابن أبي الدنيا حدثنا خلف بن هشام البزار حدثنا خالد الطحان عن حصين عن عبد الله بن عبيد الأنصاري أن رجلا من قتلي مسيلمة تكلم فقال محمد رسول الله أبو بكر الصديق عثمان الأمين الرحيم لا أدري أيش قال لعمر.
عبد الله بن عبيد انصاري مي گويد: مردي از كشتگان در جنگ مسليمه سخن گفت و گفت: محمد رسول خدا، ابو بكر صديق عثمان، عثمان امانت دار و مهربان ولي نميدانم كه در باره عمر چه گفت.
در پايان خود بيهقي روايت خالد بن طحان را موثق مي داند:
خالد الطحان احفظ من علي بن عاصم وأوثق والله أعلم
دلائل النبوة ج 6، ص 58
در نقل بيهقي «من قتلي مسلمة» آمده است اما ابن كثير در «البداية والنهاية»،عبارت بني سلمه را آورده است:
عن عبد الله بن عبيد الأنصاري أن رجلا من بني سلمة تكلم فقال محمد رسول الله أبو بكر الصديق عثمان اللين الرحيم قال ولا أدري أيش قال في عمر كذا رواه ابن أبي الدنيا في كتابه
البداية والنهاية ج 6، ص 158
4. يكي از كشتگان صفين يا جمل بعد از مردن اقرار به نام خلفا مي كند !
در روايت ديگر آمده است كه شخصي از گشتگان انصار در جنگ صفين و يا جمل به اسامي آنان سخن گفته است:
وقد أنبأنا أبو سعيد بن أبي عمر وحدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب حدثنا يحيي بن أبي طالب أنبأنا علي بن عاصم أنبأنا حصين بن عبد الرحمن بن عبد الله بن عبيد الأنصاري قال بينما هم يصورون القتلي يوم صفين أو يوم الجمل إذ تكلم رجل من الأنصار من القتلي فقال محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الشهيد عثمان الرحيم ثم سكت.
عبيد انصاري مي گويد: در حالي كه گشتگان روز صفين يا جمل را شناسايي مي كردند، ناگهان شخصي از كشته هاي انصار گفت: محمد رسول خدا، ابوبكر صديق، عمر شهيد و عثمان مهربان، پس از آن ساكت شد.
استدلال به اين روايات
طبق اين روايات صحيح ، ميت بعد از مردن به خلافت خلفاي ثلاثه شهادت داده است و از ديدگاه بيقهي، ابن كثير كه به صحت روايات اعتراف كرده و نيز بسياري از علماي اهل سنت كه آنها را در كتابهايشان نقل كرده اند، اين مطلب يك امر مسلم و قطعي و پذيرفته شده است.
حال طبق اين روايات مي گوييم:
اگر ميت به خلافت خلفاي سه گانه، شهادت بدهد و از ولايت آنها سؤال شود؛ چرا به اسم اميرمؤمنان عليه السلام شهادت ندهد و از ولايت ايشان سؤال نشود؟
اگر ملاك شهادت و سؤال، خليفه بودن و صحابي بودن آنها است؛ امير مؤمنان عليه السلام نيز اين ملاك را دارند؛ بنابراين، ميت به ولايت حضرت شهادت مي دهد و از ولايتش سؤال مي شود.
ج. سؤال از امامت اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام در عالم قبر
ابو علي مرزوقي از علماي سرشناس اهل سنت در كتاب الازمنة والامكنة نقل مي كند: هنگامي كه مادر اميرمؤمنان ، حضرت فاطمه بنت اسد از دنيا رفت، در عالم قبر تا هنوز كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و مردمي كه درتشييع جنازه اين بانو شركت كرده بودند، بر نگشته بودند، مورد سؤال قرار گرفت و از ولايت پسرش امير مؤمنان سؤال شد، در همانجا رسول خدا صلي الله عليه وآله فورا فرمود: ابنك ابنك:
وروي لنا أبو الحسن البديهي قال: سمعتُ أبا عبد الله إبراهيم بن محمد بن عرفة الأزدي يقول: سأل بعض أهل العلم أصحابه فقال: أتعرفون رجلاً من الصحابة يُروي عنه الحديث، ويقال له أسد بن عبد مناف بن شيبة بن عمرو بن المغيرة بن زيد. قالوا: لا. قال: علي بن أبي طالب: سمته أمه فاطمة أسداً وهي بنت أسد باسم أبيها، وعبد مناف اسم أبي طالب، وشيبة اسم عبد المطلب وعمرو اسم هاشم، والمغيرة اسم عبد مناف، وزيد اسم قصي.
وأخبر أن النبي صلي الله عليه وسلم تولي دفن فاطمة بنت أسد وكان أشعرها قميصاً له، فسُمع وهو يقول: ابنك، فسُئل صلي الله عليه وسلم فقال: إنَها سُئلت عن ربِّها فأجابت، وعن نبيها فأجابت، وعن إمامها فلَجلَجت، فقلت: ابنك ابنك.
ابو الحسن بديهي روايت كرد كه ... يكي از اهل علم به اصحاب خويش گفت : آيا شخصي از صحابه را مي شناسيد كه از او روايت نقل شود و به او گفته شود اسد بن عبد مناف؟ گفت او علي بن ابي طالب است كه مادرش فاطمه بنت اسد او را به نام پدرش نام گذاري كرد. و خبر داد كه پيامبر (ص) وقتي كه متولي دفن فاطمه بنت اسد شد ، قبل از آن پيراهن خود را به تن فاطمه كرده بود ، مردم شنيدند كه پيامبر فرمود «پسرت» !
از رسول خدا (ص) سؤال كردند فرمود : از او در مورد پروردگارش سؤال شد و جواب داد ؛ در مورد پيامبرش سؤال شد و جواب داد ؛ و از امامش سؤال شد و زبانش بند آمد ؛ به او گفتم «پسرت ، پسرت»!
المرزوقي الأصفهاني، أبو علي أحمد بن محمد بن الحسن (متوفاي 421هـ)، الأزمنة والأمكنة ج 1، ص243،
اين روايت در منابع شيعه نيز نقل شده است كه در قسمت روايات شيعه به آن اشاره خواهيم كرد.
نتيجه: طبق روايات فوق، در عالم قبر و قيامت از ولايت امير مؤمنان عليه السلام سؤال مي شود و طبق روايات صحيح اهل سنت، برخي از مردگان بعد از مردن، به اسامي خلفاي اهل سنت نيز اقرار كرده اند.
فصل دوم: سؤال از امام در قيامت از ديدگاه آيات قرآن
در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه از انسان در عالم قيامت از پاره اعتقادات سؤال مي شود. يكي از مواد مورد سؤال، پرسش از مقام «امامت» است. البته مواردي كه به آنها اشاره مي شود تنها رواياتي است كه در كتب اهل سنت در مورد آنها روايت نقل شده است ؛ و گرنه روايات شيعه در اين زمينه فراوان است .
در اين قسمت به آياتي كه اين مطلب را بيان مي كند اشاره مي كنيم:
آيه اول: يوم ندعوا كل اناس بامامهم
نخستين آيه اي كه به صراحت سؤال از امامت را در قيامت مطرح مي كند ، آيه ذيل است:
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ ... (اسراء/71)
(به ياد آوريد) روزي را كه هر گروهي را با پيشوايشان مي خوانيم!
در تفسير واژه «امام» كه در اين آيه آمده، علماي اهل سنت اقوالي را ذكر كرده اند.
1. نقل روايت از پيامبر (ص) : مقصود امام زمان است .
طبق روايت رسول خدا صلي الله عليه وآله كه آن را جمعي از علماي اهل سنت نقل كرده، مراد از «امامهم» امام زمان، كتاب خداوند و سنت پيامبر، هر فرد است.
قرطبي از مفسران به نام اهل سنت روايت را اين گونه آورده است:
وروي عن النبي في قوله : يوم ندعوا كل أناس بإمامهم فقال : كل يدعي بإمام زمانهم وكتاب ربهم وسنة نبيهم فيقول هاتوا متبعي إبراهيم هاتوا متبعي موسي هاتوا متبعي عيسي هاتوا متبعي محمد عليهم أفضل الصلوات والسلام فيقوم أهل الحق فيأخذون كتابهم بأيمانهم ويقول هاتوا متبعي الشيطان هاتوا متبعي رؤساء الضلالة إمام هدي وإمام ضلالة ...
از رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره آيه «يوم ندعوا... » روايت شده است كه فرمود: هر شخصي همراه امام زمان، كتاب پروردگار و سنت پيامبرش فراخوانده مي شود، پس گفته مي شود: پيروانان ابراهيم ، موسي ، عيسي و محمد را (كه بهترين درود و سلام بر او باد)، بياوريد، در اين زمان اهل حق مي ايستند، كتابهايشان را در دست راست شان مي گيرند . و گفته مي شود كه پيروانان شيطان و پيشوايان گمراه را نيز بياوريد. ...
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص297، ناشر: دار الشعب - القاهرة.
آلوسي يكي ديگر از مفسران اهل سنت اين رويت رسول خدا صلي الله عليه وآله را از طريق اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است:
وأخرج ابن مردويه عن علي كرم الله تعالي وجهه قال : قال رسول الله في الآية : يدعي كل قوم بإمام زمانهم وكتاب ربهم وسنة نبيهم .
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج15، ص120، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
2. نقل روايت از امير مومنان (ع) : مقصود امام زمان است
در روايت ديگر كه از اميرمؤمنان عليه السلام در منابع اهل سنت وارد شده، مراد از «امام»، امام زمان هر شخص است كه در دوران زندگي، از او پيروي كرده است.
روايت امير مؤمنان عليه السلام را شوكاني ، قرطبي و برخي ديگر اين گونه نقل كرده اند:
وقال علي بن أبي طالب رضي الله عنه المراد بالإمام إمام عصرهم فيدعي أهل كل عصر بإمامهم الذي كانوا يأتمرون بأمره وينتهون بنهيه.
علي بن ابي طالب عليه السلام فرموده است: مراز از «امام»، امام زمان است، كه اهل هر عصر و زمان، با امام زمانشان كه به دستورش پيروي و از نواهيش پرهيز كرده، فراخوانده مي شوند.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج3 ص246، ناشر: دار الفكر - بيروت.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص297، ناشر: دار الشعب - القاهرة.
3. نقل روايت از ابن عباس : مقصود امام زمان (امام هدايت يا ضلالت) است
ابو صالح و سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده اند كه اولا: مراد از امام، همان پيشوايان است و ثانيا: شامل مطلق امام (امام هدايت و امام ضلالت) مي شود:
وفي المراد بامامهم أربعة أقوال:
أحدها أنه رئيسهم قاله أبو صالح عن بن عباس وروي عنه سعيد بن جبير أنه قال إمام هدي أو إمام ضلالة.
در اين كه مقصود از «امامهم» در اين آيه چيست ، چهار قول است. يكي از اقوال اين است كه مراد پيشوايان هر شخص است. اين سخن را ابوصالح از ابن عباس روايت كرده و سعيد بن جبير نز از ابن عباس نقل كرده است كه مراد، پيشوايان هدايت و يا پيشوايان گمراهي است.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج5 ص64، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.
بغوي نيز قول ابن عباس را نقل كرده است:
وعن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما بإمام زمانهم الذي دعاهم في الدنيا إلي ضلالة أو هدي قال الله تعالي «وجعلناهم أئمة يهدون بأمرنا» وقال «وجعلناهم أئمة يدعون إلي النار»
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، تفسير البغوي، ج3 ص126، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
در تفاسير ديگر اهل سنت نيز اين سخن ابن عباس نقل شده است كه جهت پرهيز از اطاله كلام از نقل همه آنها خود داري مي كنيم
4. طبري:
(متوفاي310) مراد امام هر شخص است
طبري نيز ذيل آيه «يوم ندعوا كل اناس بامامهم» وقتي اقول را را مطرح مي كند، مي گويد: بهترين قول اين است كه مراد از امامهم، امام هر شخص است؛ چرا كه در استعمال «امام» در مقتدا و پيشوا، مشهور تر از معاني ديگر است:
وأولي هذه الأقوال عندنا بالصواب قول من قال معني ذلك يوم ندعو كل أناس بإمامهم الذي كانوا يقتدون به ويأتمون به في الدنيا لأن الأغلب من استعمال العرب الإمام فيما ائتم واقتدي به وتوجيه معاني كلام الله إلي الأشهر أولي ما لم تثبت حجة بخلافه يجب التسليم لها.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج15، ص127، ناشر: دار الفكر، بيروت -1405هـ
5. ابو جعفر نحاس (متوفاي 338):
وي كه از بزرگ ترين لغت شناسان اهل سنت است در ذيل اين آيه مي گويد در اين زمينه چند قول وجود دارد ، نبي ، كتاب ، امام هدايت و امام ضلالت و سپس مي گويد : تمام اين اقوال صحيح است و مردم از همه اين مسائل مورد سؤال قرار مي گيرند :
«يوم ندعو كل أناس بإمامهم» وقد ذكرنا عن ابن عباس أنه قال : بإمامهم بنبيهم ، وروي عنه إمام هدي وإمام ضلالة ، وقال أبو صالح وأبو العالية بإمامهم بأعمالهم ، وقال مجاهد بكتابهم . قال أبو جعفر : وهذه الأقوال متفقة والناس يدعون بهذا كله.
تمامي اين اقوال مورد قبول است و مردم از همه اين مسائل مورد سؤال قرار مي گيرند
النحاس، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي338 هـ)، اعراب القرآن، ج 2، ص 434 ، تحقيق: د. زهير غازي زاهد، دار النشر : عالم الكتب - بيروت، الطبعة : الثالثة 1409هـ- 1988م ،
6. ابو الوفاء طاهر بن الحسين (متوفاي 476 هـ): مراد سوال از مذهب است
ابو الوفاء ، طاهر بن الحسين معروف به ابن القواس بغدادي، از فقهاي به نام حنبلي در بغداد بوده است. ابن عقيل نقل مي كند شخص به نام «ابن زوزني» از دنيا رفت و علماي شافعي نيز در تشييع جنازه او شركت كردند. هلال حفار از اساتيد ابو الوفاء مي خواست او را تلقين كند، ابو الوفاء به او گفت: من او را تلقين مي كنم چرا كه او بر مذهب ما بود. ابو الوفاء در تلقينش گفت: وقتي فرشتگان منكير و نكير آمدند و از تو سؤال كردند، در جواب بگو: اسلام دين من است، نه اشعري ام نه معتزلي، بلكه حنبلي سني هستم.
اين داستان را ابن رجب حنبلي و ابن مفلح در كتابهايشان آورده اند:
وقال ابن عقيل: كان حسن الفتوي، متوسطًا في المناظرة في مسائل الخلاف إمامًا في الإقراء، زاهدًا شجاعًا مقدامًا، ملازمًا لمسجده، يهابه المخالفون، حتي إنه لما توفي ابن الزوزني، وحضره أصحاب الشافعي - علي طبقاتهم وجموعهم - في فورة أيام القشيري وقوتهم بنظام الملك حضر، فلما بلغ الأمر إلي تلقين الحفار قال له: تنحّ حتي ألقنه أنا، فهذا كان علي مذهبنا، ثم قال: يا عبد الله وابن أمته، إذا نزل عليك ملكان فظّان غليظان، فلا تجزع ولا تُرَعْ، فإذا سألاك فقل: رضيتُ بالله رباً، وبالإسلام ديناً لا أشعري ولا معتزلي بل حَنبلي سُنِّي.
ابن عقيل مي گويد: ابو الوفاء نيكو فتوا ... بود. هنگامي كه ابن زوزني وفات يافت و پيروان شافعي با تمام طبقاتشان جمع شدند ... وقتي قرار شد حفار او را تلقين كند، ابو الوفاء به او گفت: شما دور شويد تا من او را تلقين كنم؛ چرا كه او بر مذهب ما بود. سپس گفت: اي بنده خدا ! زماني كه دو فرشته خشمناك و سخت گير بر تو وارد شدند، از آنها نترس. وقتي از تو سؤال كردند، بگو: راضي هستم كه خداوند پروردگار من است و اسلام دين من است، نه اشعري هستم و نه معتزلي بلكه حنبلي سني هستم.
إبن رجب الحنبلي، عبد الرحمن بن أحمد (متوفاي795هـ)، ذيل طبقات الحنابلة، ج 1، ص 15، طبق برنامه الجامع الكبير.
الإمام برهان الدين إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن محمد بن مفلح (متوفاي884هـ)، المقصد الأرشد في ذكر أصحاب الإمام أحمد، ج 1 ، ص 458، تحقيق: د عبد الرحمن بن سليمان العثيمين، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - السعودية، الطبعة: الأولي1410هـ - 1990م
طبق اين روايت، به عقيده ابو الوفاء حنبلي، سؤال از مذهب قطعي است؛ از اين جهت استادش را هنگام تلقين كنار زد و خود شخصا هم مذهبش را تلقين كرد.
7. فخر رازي (متوفاي 604 هـ): مراد سؤال از امام است
فخررازي از مفسران بزرگ اهل سنت نيز در ذيل آيه مي نويسد:
المسألة الثالثة : قوله : (بِإِمَامِهِم) الإمام في اللغة كل من ائتم به قوم كانوا علي هدي أو ضلالة فالنبي إمام أمته ، والخليفة إمام رعيته.
مسأله دوم: امام در لغت به معناي هرچيزي است كه يك گروهي به او اقتداء كرده باشند، چه اين كه آنها بر حق باشند و گمراه؛ پس پيامبر امام امت خودش است و خليفه نيز امام پيروانش مي باشد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج21، ص14، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.
8. شنقيطي: (متوفاي1393هـ.) بهترين قول؛ سؤال از امام است
شنقيطي نيز در تفسيرش بعد از نقل اقوالي كه در آيه ذكر شده، مي گويد: قول مورد اختيار و پسند من اين است كه مراد از «امامهم»، پيشوايان هر قومي است كه در دنيا به آنها اقتدا كرده اند:
وقال بعض أهل العلم : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» أي ندعو كل قوم بمن يأتمون به . فأهل الإيمان أئمتهم الأنبياء صلوات الله وسلامه عليهم . وأهل الكفر أئمتهم سادتهم وكبراؤهم من رؤساء الكفرة . كما قال تعالي : «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ » . وهذا الأخير أظهر الأقوال عندي . والعلم عند الله تعالي .
الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاي1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج3 ص176، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.
علماي اهل سنتي كه اين مطلب را (سؤال از ولايت علي) به صورت احتمال مطرح كرده اند
1. عبد العزيز سلمي (متوفاي660هـ)
امام عزالدين سلمي از مفسران شافعي نيز اين آيه را به سؤال از ولايت علي تفسير كرده است:
4 - «مسؤولون» عن قول لا إله إلا الله ، أو عما دعوا إليه من بدعة مأثور أو عن جلسائهم ، أو عن ولاية علي ، ...
الدمشقي الشافعي، الامام عز الدين عبد العزيز بن عبد السلام السلمي (متوفاي660هـ) ، تفسير القرآن / اختصار النكت للماوردي، ج 3 ، ص 52، تحقيق : الدكتور عبد الله بن إبراهيم الوهبي ، ناشر : دار ابن حزم - بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1416هـ/ 1996م .
2. قرطبي (متوفاي 671 هـ)
قرطبي مي نويسد:
وقيل : بمذاهبهم فيدعون بمن كانوا يأتمون به في الدنيا : يا حنفي يا شافعي يا معتزلي يا قدري ونحوه فيتبعونه في خير أو شر أو علي حق أو باطل وهذا معني قول أبي عبيدة.
گفته شده: مردم به مذهب هاي شان فراخوانده مي شوند، پس خوانده مي شوند به كساني كه در اين دنيا به آنها اقتدا كرده اند. گفته مي شود: اي حنفي، اي معتزلي، .. كه آنها را در خير و شر يا حق و باطل از آنها پيروي كرده اند. اين معنا قول ابو عبيده است.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص297، ناشر: دار الشعب - القاهرة.
3. ابو البركات نسفي (متوفاي710هـ)
نسفي يكي ديگر از مفسران اهل سنت نيز ذيل اين آيه مي نويسد:
«كل أناس بإمامهم» الباء للحال والتقدير مختلطين بامامهم اي بمن ائتموا به من نبي أو مقدم في الدين أو كتاب أو دين فيقال يا اتباع فلان.
باء در اين آيه، براي حال است و تقدير آيه اين است كه: هر انسان در حالي كه مختلط با امام شان است يعني به آنها اقتداء كرده اند، همانند پيامبر، يا كسي كه در رأس دين قرار گرفته، (پيشواي ديني) يا به كتاب و ديني اقتدا كرده است، فراخوانده مي شود؛ پس گفته مي شود كه اي پيروان فلان.
النسفي، أبو البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفاي710هـ)، تفسير النسفي، ج2 ، ص29، طبق برنامه الجامع الكبير
نتيجه : طبق اين آيه، مسلما يكي از سؤالات در عالم قيامت از ميت، در باره امام هر شخص است.
آيه دوم: وقفوهم انهم مسؤلون:
دومين آيه اي كه بحث سؤال از امامت را در قيامت مطرح مي كند، آيه ذيل است:
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون. (صافات/24)
آنها را نگهداريد كه بايد بازپرسي شوند!
تصريح علماي اهل سنت بر سؤال از ولايت علي (ع) در قيامت
در ذيل اين آيه
علماء و مفسران اهل سنت در ذيل آيه آورده اند كه در قيامت بندگان روي پل صراط در جايگاه مختلف متوقف مي شوند و در باره اعمال، عقايد و مسائل ضروري، از آنان سؤال مي شود.
1. آلوسي: (متوفاي1270هـ)
شهاب الدين محمود آلوسي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل رواياتي كه از طريق ابن عباس و ابو سعيد خدري ذيل آيه «وقفوهم مسؤلون» آمده، تصريح مي كند كه برترين اقول اين است كه از عقايد انسان در قيامت سؤال مي شود و از مهمترين عقايد ولايت علي و خلفاء است كه مورد سؤال قرار مي گيرد:
وأولي هذه الأقوال أن السؤال عن العقائد والأعمال ورأس ذلك لا إله إلا الله ومن أجله ولاية علي كرم الله تعالي وجهه وكذا ولاية إخوانه الخلفاء الراشدين رضي الله تعالي عنهم أجمعين.
بهترين اقوال اين است كه از ميت در باره عقايد و اعمال سؤال مي شود و در رأس آنها شهادت به وحدانيت خداوند است و از مهمترين آنها ولايت علي كرم الله وجهه و نيز ولايت دو برادرش خلفاي راشدين است.
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 23، ص 80، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
2. ابو الحسن واحدي:
زرندي حنفي در دو كتابش سخن از ابو الحسن واحدي را نقل كرده است كه در ذيل اين آيه مي گويد :
قال الإمام أبو الحسن الواحدي (رح): هذه الولاية التي أثبتها النبي (ص) لعلي (رض) مسؤول عنها يوم القيامة.
وروي في قوله تعالي(وقفوهم إنهم مسؤولون)، أي عن ولاية علي (رضي الله عنه) وأهل البيت ، لأن الله أمر نبيه (ص) بأن يعرف الخلق أنه لا يسألهم علي تبليغ الرسالة أجرا إلا المودة في القربي . والمعني : أنهم يسألون هل والوهم حق الموالاة كما أوصاهم النبي (ص). أم أضاعوها وأهملوها فيكون عليهم المطالبة (والتبعة).
امام ابو الحسن واحدي گفته است: اين ولايتي را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله براي علي عليه السلام ثابت كرده است، در روز قيامت از آن سؤال مي شود.
درباره قول خداوند متعال (وقفوهم إنهم مسؤولون)، روايت شده است كه از ولايت علي و اهل بيت سؤال مي شود؛ زيرا كه خداوند به پيامبرش دستور داده است كه به مخلوقات بگويد: پيامبر در مقابل رسالت مزدي جز محبت ذوي القربي را نمي خواهد. معناي آيه اين است كه بندگان مورد سؤال واقع مي شوند كه آيا به اندازه اي كه حق شان بود دوست داشتيد؛ آنگونه كه رسول خدا صلي الله عليه وآله درباره آنان وصيت كرده است، يا اين كه آنها را ضايع كردي و كنار گذاشتيد، پس بر آنها است كه اين حق شان را مطالبه كنند.
الزرندي الحنفي المدني، جمال الدين محمد بن يوسف بن الحسن بن محمد (متوفاي 750 هـ) نظم درر السمطين في فضائل المصطفي والمرتضي والبتول والسبطين، ص 109، مكتبة امام امير المؤمنين، چاپ : الأولي، 1377 - 1958 م، طبق برنامه مكتبه اهل البيت
الزرندي الشافعي، شمس الدين محمد بن يوسف ( 693 - 750 ه ) معارج الوصول إلي معرفة فضل آل الرسول، ص 44، تحقيق: ماجد بن أحمد العطية، طبق مكتبة اهل البيت.
3. عز الدين سلمي (متوفاي660هـ): (به صورت احتمال)
امام عزالدين سلمي از مفسران شافعي نيز اين آيه را به سؤال از ولايت علي تفسير كرده است:
4 - ( مسؤولون ) عن قول لا إله إلا الله ، أو عما دعوا إليه من بدعة مأثور أو عن جلسائهم ، أو عن ولاية علي ...
مسؤولون؛ يعني از شهادت به وحدانيت خداوند يا از آنچيزي كه او مردم را به سوي آن فراخوانده مانند بدعت آشكار و جا افتاده، يا از همنشينان و يا از ولايت علي، سؤال مي شود.
الدمشقي الشافعي، الامام عز الدين عبد العزيز بن عبد السلام السلمي (متوفاي660هـ) ، تفسير القرآن / اختصار النكت للماوردي، ج 3 ، ص 52، تحقيق : الدكتور عبد الله بن إبراهيم الوهبي ، ناشر : دار ابن حزم - بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1416هـ/ 1996م .
بنابراين، سؤال از ولايت علي نيز نزد علماي اهل سنت يك مطلب ثابت شده است و رواياتي نيز در منابع شيعه و اهل سنت در اين باره وارد شده است.
4. شجري جرجاني (متوفاي499 هـ)
جرجاني نيز از ابن عباس نقل مي كند كه مراد از اين آيه، سؤال از ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام است:
وبه قال أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن أحمد العتيقي بقراءتي عليه ، قال أخبرنا أبو عمر عثمان بن محمد ن أحمد المخرمي ، قال أخبرنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمن بن عيسي بن ماتي الكاتب ، قال حدثنا الحسين بن الحكم الجبري ، قال حدثنا حسين بن نصر بن مزاحم ، قال حدثنا القاسم بن عبد الغفار العجلي ، عن الأحوص عن مغيرة عن الشعبي عن ابن عباس في قوله عز وجل : وقفوهم إنهم مسؤولون عن ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام .
از ابن عباس روايت شده است كه در ذيل آيه «وقفوهم انهم مسؤولون گفته است: مقصود از ولايت علي بن ابي طالب است .
الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 189، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2001م .
5. ابن حجر هيثمي (متوفاي973هـ)
ابن حجر نيز روايت ابو سعيد خدري را در مقصود از اين آيه نقل كرده است:
الآية الرابعة قوله تعالي «وقفوهم إنهم مسؤولون» (الصافات 24)
أخرج الديلمي عن أبي سعيد الخدري أن النبي صلي الله عليه وسلم قال «وقفوهم إنهم مسؤولون» عن ولاية علي
وكأن هذا هو مراد الواحدي بقوله روي في قوله تعالي «وقفوهم إنهم مسؤولون» أي عن ولاية علي وأهل البيت لأن الله أمر نبيه صلي الله عليه وسلم أن يعرف الخلق أنه لا يسألهم علي تبليغ الرسالة أجرا إلا المودة في القربي والمعني أنهم يسألون هل والوهم حق الموالاة كما أوصاهم النبي صلي الله عليه وسلم أم أضاعوها وأهملوها فتكون عليهم المطالبة والتبعة
انتهي
وأشار بقوله كما أوصاهم النبي صلي الله عليه وسلم إلي الأحاديث الواردة في ذلك وهي كثيرة
آيه چهارم در مورد كلام خداوند «وقفوهم انهم مسؤولون
ديلمي از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) روايت كرده است كه گفت «وقفوهم انهم مسؤولون» از ولايت علي عليه السلام
و ظاهرا همين آيه مراد واحدي است كه گفته است در ذيل آيه «وقفوهم إنهم مسؤولون» گفته است از ولايت علي و اهل بيت ، زيرا خداوند به پيامبرش (ص)دستور داده است كه به مردم بفهماند كه از آنها در تبليغ رسالت جز مودت ذي القربي و بستگانش سؤال نمي كند ؛و معني اين است كه آيا موالاتي را كه شايسته اهل بيت است همانطور كه پيامبر (ص) دستور داده است ، انجام داده اند يا آن را ضايع كرده و ترك كردند و خداوند آنها را مطالبه و عقاب خواهد نمود .
و با كلام خود كه گفت «همانطور كه پيامبر وصيت به اين امر كرده است » به رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است ؛ و اين روايات بسيار زياد است .
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2، ص 437 ، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1997م.
نتيجه: طبق اين روايت كه علماي اهل سنت نيز با توجه به روايات اظهار نظر كرده اند، آيه فوق نيز بر سؤال از ولايت اميرمؤمنان عليه السلام دلالت دارد.
آيه سوم: وسوف تسألون
سومين آيه در بحث سؤال از ولايت علي عليه السلام در قيامت، اين آيه است:
وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُون. (زخرف/44)
و اين مايه يادآوري (و عظمت) تو و قوم تو است و بزودي سؤال خواهيد شد.
ذيل اين آيه در منابع شيعه رواياتي آمده است كه اين مطلب را ثابت مي كند.
شيخ طوسي رحمة الله عليه در يك روايت طولاني از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه آن حضرت بعد از قرائت آيه فوق فرموده: از محبت علي عليه السلام سؤال مي شود:
760 / 11 - وبهذا الاسناد ، عن محمد بن علي عليه السلام ، عن جابر بن عبد الله الأنصاري ، قال . إني لأدناهم من رسول الله صلي الله عليه وآله في حجة الوداع بمني ، فقال : لأعرفنكم ترجعون بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض ، وأيم الله لئن فعلتموها لتعرفني في الكتيبة التي تضاربكم ، ثم التفت إلي خلفه فقال : أو علي أو علي ، ثلاثا ، فرأينا أن جبرئيل عليه السلام غمزه وأنزل الله عز وجل : «فإما نذهبن بك فإنا منهم منتقمون» بعلي «أو نرينك الذي وعدناهم فإنا عليهم مقتدرون» ثم نزلت : «قل رب إما تريني ما يوعدون * رب فلا تجعلني في القوم الظالمين * وإنا علي أن نريك ما نعدهم لقادرون * ادفع بالتي هي أحسن» ثم نزلت : «فاستمسك بالذي أوحي إليك» من أمر علي بن أبي طالب «إنك علي صراط مستقيم» وإن عليا لعلم للساعة و «لك ولقومك وسوف تسألون» عن محبة علي بن أبي طالب .
جابر بن عبد اللَّه انصاري مي گويد: در منا در حجة الوداع نزديك ترين شخص به پيامبر بودم كه فرمود: شما را چنين نيابم كه پس از من رجوع كرده و كافر شده ايد، بعضي از شما گردن بعضي ديگر را مي زند و به خدا سوگند كه اگر چنين كنيد، مرا در لشكري خواهيد ديد كه با شما مي جنگد، سپس به پشت سر خود برگشت و گفت:
يا علي را يا علي را (سه مرتبه) ديديم كه جبرئيل به او اشاره كرد و به دنبال آن خداوند چنين نازل كرد: «فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا (مِنْهُمْ) مُنْتَقِمُونَ» يعني به وسيله عليّ بن ابي طالب (ع) «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ» يعني در باره علي «إِنَّكَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» و علي پرچمي بر قيامت « لك ولقومك وسوف تسألون» و ذكري براي تو و قوم توست و بزودي از محبت علي پرسيده مي شويد.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 363، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ
منظور شيخ طوسي كه فرموده « وبهذ الاسناد»، اين سند است كه قبل از اين روايت بيان شده است:
50 / 1 - أخبرنا أبو الفتح هلال بن محمد بن جعفر الحفار ، قال : أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن علي بن علي الدعبلي ، قال : حدثني أبي أبو الحسن علي بن علي ابن رزين بن عثمان بن عبد الرحمن بن عبد الله بن بديل بن ورقاء أخو دعبل بن علي الخزاعي ( رضي الله عنه ) ببغداد سنة اثنتين وسبعين ومائتين ، قال : حدثنا سيدي أبو الحسن علي بن موسي الرضا بطوس سنة ثمان وتسعين ومائة ، وفيها رحلنا إليه علي طريق البصرة ، وصادفنا عبد الرحمن بن مهدي عليلا ، فأقمنا عليه أياما ، ومات عبد الرحمن بن مهدي وحضرنا جنازته ، وصلي عليه إسماعيل بن جعفر ، ورحلنا إلي سيدي أنا وأخي دعبل ، فأقمنا عنده إلي آخر سنة مائتين ، وخرجنا إلي قم . قال : حدثني أبي موسي بن جعفر ، قال : حدثنا أبي جعفر بن محمد ، قال : حدثنا أبي محمد بن علي ، عن أبيه علي بن الحسين ، عن أبيه الحسين بن علي ( عليه السلام ) ، عن النزال بن سبرة ، عن علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) أنه قال : من أكل إحدي وعشرين زبيبة حمراء ، لم ير في جسده شيئا يكرهه .
الأمالي - الشيخ الطوسي - ص 361
روايت جابر بن عبد الله انصاري در كتابهاي ذيل نيز نقل شده است:
ابن طاووس الحلي، ابي القاسم علي بن موسي (متوفاي664هـ)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ص143، چاپخانه: الخيام ـ قم، چاپ: الأولي1399
الماحوزي البحراني، الشيخ سليمان بن عبد الله( 1075 - 1121هـ)، الأربعون حديثا في إثبات إمامة أمير المؤمنين عليه السلام، ص 142، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، المطبعة : مطبعة أمير، قم، الطبعة : الأولي: 1417 ه ق
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن محمد الحنفي النيسابوري (ق 5هـ) ، شواهد التنزيل، ج 2 ص 217، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة، الطبعة: الأولي، 1411 - 1990 م.
سيد شرف الدين حسين استر آبادي در كتاب «تأويل الايات» تفسير اين آيه را از قول امام صادق عليه السلام بيان كرده است:
وروي عن محمد بن خالد البرقي عن الحسين بن سيف ، عن أبيه عن ابني القاسم ، عن عبد الله ، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله عز وجل (وإنه لذكر لك ولقومك وسوف تسئلون) قال : قوله ( ولقومك ) يعني عليا أمير المؤمنين عليه السلام ، " وسوف تسئلون " عن ولايته .
الحسيني الاسترآبادي النجفي ، السيد شرف الدين علي (متوفاي 965هـ) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة ، ج 2 ص 562، تحقيق و نشر : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، ـ قم ، الطبعة الأولي، 1407هـ.
حافظ رجب برسي، فصلي را تحت عنوان «فصل السؤال عن علي في القبر » باز كرده و مي نويسد:
ثم أخبر نبيه أن حب علي هو المسؤول عنه في القبر فقال : «وإنه لذكر لك ولقومك وسوف تسألون» يعني يوم القيامة وفي القبر ،
سپس خداوند به پيامبرش خبر داده است كه از حب علي در قبر سؤال مي شود و فرموده است: ( وإنه لذكر لك ولقومك وسوف تسألون )؛ يعني از حب علي در قيامت و قبر سؤال مي شود.
الحافظ رجب البرسي (متوفاي 813هـ)، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص 185، تحقيق : العلامة السيد علي عاشور، ناشر: منشورات مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت - لبنان الطبعة الأولي 1419 ه - 1999 م
آيه چهارم: ثم لتسألن يومئذ عن النعيم
اين آيه نيز از آياتي است كه در تفاسير اهل سنت ، مقصود از آن ولايت و امامت اهل بيت عليهم السلام و محبت به آنها بيان شده است .
رواياتي كه ذيل آن بيان شده است، اين مطلب را ثابت مي كند:
1. حاكم حسكاني نيشابوري
حسكاني حنفي در كتاب «شواهد التنزيل» خود مي نويسد:
ومن سورة التكاثر أيضا نزل فيها قوله جل ذكره : «ثم لتسألن يومئذ عن النعيم»
و از سوره تكاثر آيه «ثم لتسالن يومئذ عن النعيم» در مورد ولايت حضرت علي نازل شده است .
آنگاه سه روايت را نقل كرده است كه ائمه طاهرين عليهم السلام فرموده اند، مراد از «نعيم» كه در قيامت بندگان از آن مورد سؤال واقع مي شوند، ما هستيم:
روايت اول:
1150 - حدثونا عن أبي بكر السبيعي حدثنا علي بن العباس المقانعي حدثنا جعفر بن محمد بن الحسين حدثنا حسن بن حسين حدثنا أبو حفص الصائغ عمر بن راشد عن جعفر بن محمد في قوله تعالي : «لتسألن يومئذ عن النعيم» قال : نحن النعيم ...
از جعفر بن محمد در آيه « لتسالن يومئذ عن النعيم» روايت شده است كه گفت ما نعيم هستيم .
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن محمد الحنفي النيسابوري (ق 5هـ) ، شواهد التنزيل، ج 2، ص 476، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة، الطبعة: الأولي، 1411 - 1990 م.
روايت دوم:
1151 - فرات قال : حدثني علي بن العباس حدثنا الحسن بن محمد المزني حدثنا الحسن بن الحسين ، عن أبي حفص قال : سمعت جعفر . به سواء
از ابوحفص از جعفر بن محمد شبيه همين روايت شده است .
شواهد التنزيل، ج 2، ص 476،
روايت سوم:
و در روايت ديگر تصريح شده است كه مراد از «نعيم» ولايت اهل بيت عليهم السلام است:
1152 - وأيضا قال فرات : حدثني علي بن محمد بن مخلد الجعفي ، حدثنا إبراهيم بن سليمان حدثنا عبيد بن عبد الرحمان التيمي حدثنا أبو حفص الصائغ قال : قال عبد الله بن الحسن في قوله تعالي «ثم لتسألن يومئذ عن النعيم» قال : يعني عن ولايتنا والله يا أبا حفص.
از عبد الله بن حسن نيز در ذيل آيه « لتسالن يومئذ عن النعيم» روايت شده است كه مقصود قسم به خدا ولايت ما است اي ابو حفص.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 476
2. قندوزي حنفي با اسانيد متعدد :
قندوزي حنفي در ذيل اين آيه روايات متعدد با سندهاي مختلف آورده است كه مراد از «نعيم» در آيه، ولايت امير مؤمنان و ائمه معصومين و حب اهل بيت عليهم السلام است.
روايت اول از امام صادق عليه السلام: نعيم ولايت امير مؤمنان (ع) است
[ 6 ] أبو نعيم الحافظ : بسنده عن جعفر الصادق رضي الله في هذه الآية قال : النعيم ولاية أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ( كرم الله وجهه ) .
ابو نعيم حافظ با سند خود از جعفر صادق در اين آيه روايت كرده است كه نعيم ولايت اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام است .
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاي1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربي، ج 1 ص334، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولي1416هـ.
روايت دوم از امام هشتم عليه السلام: مراد محبت وولايت اهل بيت است
[ 7 ] أيضا الحاكم بن أحمد البيهقي قال : حدثنا محمد بن يحيي الصوفي ، قال : حدثنا أبو ذكوان القاسم بن إسماعيل ، قال : حدثني إبراهيم بن العباس الصولي الكاتب بالأهواز سنة سبع وعشرين ومائتين قال : كنا يوما بين يدي علي بن موسي الرضا ( رضي الله عنهما ) قال له بعض الفقهاء : إن النعيم في هذه الآية هو الماء البارد . فقال له بارتفاع صوته : كذا فسر تموه أنتم وجعلتموه علي ضروب ، فقالت طائفة : هو الماء البارد ، وقال آخرون : هو النوم ، وقال غيرهم : هو الطعام الطيب . ولقد حدثني أبي عن أبيه جعفر بن محمد عليهم السلام إذ أقوالهم هذه ذكرت عنده فغضب وقال : إن الله ( عز وجل ) لا يسأل عباده عما تفضل عليهم به ولا يمن بذلك عليهم ، وهو مستقبح من المخلوقين كيف يضاف إلي الخالق - جلت عظمته - مالا يرضي للمخلوقين ، ولكن النعيم حبنا أهل البيت وموالاتنا ، يسأل الله عنه بعد التوحيد لله ونبوة رسول صلي الله عليه وآله وسلم ، لأن العبد إذا وافي بذلك أداه إلي نعيم الجنة الذي لا يزول .
قال أبي موسي : لقد حدثني أبي جعفر عن أبيه محمد بن علي عن أبيه علي ابن الحسين عن أبيه الحسين بن علي عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : يا علي إن أول ما يسئل عنه العبد بعد موته شهادة " أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وأنك ولي المؤمنين " بما جعله الله وجعلته لك ، فمن أقر بذلك وكان معتقده صال إلي النعيم الذي لا زوال له .
حاكم بن احمد بن بيهقي ... از ابراهيم بن عباس صولي روايت كرده است كه روزي ذر نزد علي بن موسي الرضا (عليه السلام) بوديم و يكي از فقهاء به او گفت مقصود از نعيم آب خنك است ! حضرت با صداي بلند به او فرمود : اينطور تفسيرش مي كنيد ؟! شما اين را به چند نوع تفسير كرده ايد . آب خنك ! و يا خواب ، و يا غذاي خوب اما پدرم از پدرش جعفر بن محمد نقل كرده است كه اين نظرات در نزد ايشان مطرح شد و او عصباني شده و فرمود : خداوند از بندگانش نعمت هايي را كه از تفضل به آنان عطا كرده نمي پرسد و بر آنان منت نمي گذارد ؛اين كار از مخلوق شايسته نيست چه رسد به خالق ؛ او بزرگتر از آن است كه چيزي كه از مخلوق شايسته نيست به او نسبت داده شود ؛ نعيم محبت ما اهل بيت و موالات ما است ؛ كه خداوند بعد از توحيد و نبوت از آن سؤال خواهد كرد كه اگر بنده وفاي به آن كرده باشد او را به سمت بهشتي مي فرستد كه زوال نا پذير است .
پدرم موسي نيز فرمود پدرم جعفر از پدرش باقر از پدرش امام سجاد از حسين بن علي از اميرمومنان از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود : اي علي ، اولين چيزي كه بنده از آن سؤال مي شود شهادت لا اله الا الله است و اينكه محمد رسول الله است و اينكه تو ولي مومنين هستي ، و اين مقامي است كه خداوند و سپس من براي تو قرار داديم . هر كس كه به اين اقرار كند و چنين اعتقادي داشته باشد به بهشتي مي رود كه زوال ناپذير است .
ينابيع المودة لذوي القربي - القندوزي - ج 1 ص 334
روايت سوم از علي (ع): مراد از نعيم ما هستيم
[ 8 ] أيضا في المناقب : عن الأصبغ بن نباتة عنه قال : نحن النعيم الذي كان في هذه الآية .
هميچنين در مناقب از اصبغ بن نباته از علي عليه السلام نقل شده است كه ما نعيم در اين آيه هستيم .
ينابيع المودة لذوي القربي - القندوزي - ج 1 ص 334
روايت چهارم از امام باقر (ع): مراد ولايت ما اهل بيت است
[ 9 ] أيضا عن الباقر عليه السلام قال : والله ما هو الطعام والشراب ولكن هو ولايتنا .
همچين از باقر نقل شده است كه قسم به خدا مقصود غذا و نوشيدني نيست ؛بلكه ولايت ما است.
ينابيع المودة لذوي القربي - القندوزي - ج 1 ص 334
روايت پنجم از امام كاظم (ع): ما نعيم مؤمنان هستيم
[ 10 ] أيضا عن الكاظم عليه السلام قال : نحن نعيم المؤمن وعلقم الكافر .
همچنين از كاظم روايت شده است كه ما نعيم مومن و عذاب كافر هستيم .
ينابيع المودة لذوي القربي - القندوزي - ج 1 ص 334
نتيجه كلي از آيات
با توجه به آياتي كه ذكر شد، يكي از مواردي كه در عالم پس از مرگ از ميت سؤال مي شود، درباره امامت و ولايت امير مؤمنان و ائمه اهل بيت عليهم السلام است.
اين مسأله به اندازه اي روشن است علماي بزرگ اهل سنت همانند آلوسي و برخي ديگر به آن اقرار كرده اند.
فصل سوم: سؤال از امامت در عالم قيامت در كتب شيعه:
قبل از اين كه نوبت به روايات صحيح از منابع شيعه برسد، از خود آيات قرآن كريم اين مسأله اثبات شده است.
اما از آنجايي كه شبهه شبكه هاي وهابي اثبات اين مسأله از ديدگاه روايات صحيح شيعه است در اين فصل روايات را مرور مي كنيم
قبل از ذكر اين روايات، ابتدا به سخنان علماي شيعه را درباره روايات اين موضوع و سؤال از ميت در عالم پس از مرگ، تقديم مي كنيم.
1. سخنان علماي شيعه در باره روايات سؤال در قبر
1. شيخ مفيد (متوفاي 413هـ)
شيخ مفيد از بزرگان شيعه، تصريح مي كند كه در باره سؤال در قبر از عقايد ميت، روايات صحيح وارد شده است:
جاءت الآثار الصحيحة عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم أن الملائكة تنزل علي المقبورين فتسألهم عن أديانهم ، وألفاظ الأخبار بذلك متقاربة ، فمنها أن ملكين لله تعالي يقال لهما : ناكر ونكير ، ينزلان علي الميت فيسألانه عن ربه ونبيه ودينه وإمامه ، فإن أجاب بالحق سلموه إلي ملائكة النعيم ، وإن ارتج عليه سلموه إلي ملائكة العذاب .
روايات صحيح از رسول خدا صلي الله عليه وآله ا«ده است كه فرشتگان بر امواتي كه در قبر هستند نازل مي شوند و از آنها در باره مسائل ديني شان سؤال مي كنند. الفاظ اين روايات نزديك به هم هستند. برخي روايات مي گويند: دو فرشته اي كه به آنها نكير و منكير مي گويند، بر ميت وارد مي شوند و از آنها در باره پروردگار، پيامبر، دين و امام شان سؤال مي كنند؛ اگر آنها توانستند پاسخ دهند، آنها را به فرشتگان نعيم تسليم مي كنند و اگر پاسخ ندادند آنها را به فرشتگان عذاب تحويل مي دهند.
البغدادي، الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري ، (متوفاي 413هـ)، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص 99، تحقيق : حسين درگاهي، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان ، الطبعة الثانية1414 - 1993 م
2. شيخ طوسي (متوفاي460هـ)
شيخ الطائه نيز تلقين به شهادتين و اقرار به ولايت ائمه را براي محتضر ضروري مي داند و مي فرمايد:
قال الشيخ أيده الله تعالي : ثم يلقنه شهادة أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمدا عبده ورسوله وان أمير المؤمنين ولي الله القائم بالحق بعد رسول الله صلي الله عليه وآله ويسمي الأئمة واحدا واحدا ليقر بالايمان بالله وبرسوله وبأئمته عليهم السلام عند وفاته ويختم بذلك أعماله فان استطاع ان يحرك بالشهادة بما ذكرناه لسانه وإلا عقد بها قلبه .
سپس به او تلقين كند شهادت به وحدانيت خداوند را كه خدا شريكي ندارد و اين كه محمد بنده و رسول خدا است و امير مؤمنان ولي خدا و برپادارنده حق بعد از رسول خدا است، نام هريك از ائمه را به او تلقين كند تا اين كه به ايمان به خدا، پيامبر و ائمه عليهم السلام هنگام وفاتش اقرار كند و عملش با اين اقرار خاتمه يابد ...
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج 1 ص 286، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش .
3. شهيد اول (متوفاي786 ه )
شهيد اول تلقين شهادتين و اسماء ائمه طاهرين را براي ميت مستحب مي داند و تصريح مي كند كه اخبار اين بحث متواتر است:
الرابعة : يستحب أن يلقنه الشهادتين وأسماء الأئمة ( عليهم السلام ) ، وبه أخبار تكاد تبلغ التواتر .
العاملي الجزيني، محمد بن جمال الدين مكي، الشهيد الأول (متوفاي786 ه ـ) ذكري الشيعة في أحكام الشريعة، ج 2، ص 19، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم، الطبعة الأولي 1419
4. سيد علي طباطبائي (متوفاي1231هـ)
سيد علي طباطبايي نيز مي گويد: تلقين اصول دين براي ميت در قبر مورد اجماع است و رواياتش نيز در حد تواتر مي ّباشد:
وأن يلقنه الولي أو من يأمره قبل شرج اللبن أصول دينه ، إجماعا كما عن الغنية والأخبار باستحبابه كادت تكون متواترة ، ...
الطباطبائي، الفقيه المدقق السيد علي (متوفاي1231هـ)، رياض المسائل في بيان أحكام الشرع بالدلائل، ج 2 ص 226، تحقيق ونشر : مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المقدسة، رمضان المبارك 1412 ه
5. محقق نراقي
(متوفاي1245هـ)
اين فقيه شيعه نيز تلقين شهادتين و اسامي ائمه را اجماعي مي داند و رواياتش را در حد استفاضه:
ومنها : تلقينه بعد وضع خده إلي التراب وقبل شرج اللحد الشهادتين ، والاقرار بالأئمة من أولهم إلي آخرهم ، إجماعا كما عن الغنية. وعليه استفاضت الأخبار ،
ففي حسنة ابن يقطين : " وإن قدر أن يحسر عن خده ويلصقه بالأرض فليفعل ، وليتشهد ، وليذكر ما يعلم حتي ينتهي إلي صاحبه (والمراد ب ) ما يعلم " الإقرار بالأئمة مفصلا .
النراقي، المولي أحمد بن محمد مهدي (متوفاي1245هـ)، مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج 3 ص 302، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - مشهد المقدسة، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم، اپخانه: ستارة، چاپ: الأولي1415
6. صاحب جواهر
(متوفاي1266هـ)
صاحب جواهر از علماي نامدار شيعه در كتاب گرانسنگ جواهر الكلام، تلقين بعد از دفن را اجماعي دانسته ورواياتش را مستفيض و بلكه در حد تواتر مي داند:
(و) منها أن (يلقنه الولي) بالمأثور في خبر يحيي بن عبد الله عن الصادق (عليه السلام) أو جابر بن يزيد عن الباقر (عليه السلام) ( بعد انصراف الناس عنه) إجماعا محصلا ومنقولا مستفيضا بل كاد يكون متواترا ، وأخبارا وهو التلقين الثالث ، وبه يندفع سؤال منكر ونكير كما نطقت به الأخبار والظاهر عدم الالتزام بخصوص الأقوال الواردة وإن كان أولي ، بل المراد تلقينه وتفهيمه ما يفيد الاعتراف بأصول دينه ومذهبه،
از مستحبات دفن اين است كه ولي ميت، به ميت تلقين كند آنچه را كه در خبر يحيي بن عبد الله از امام صادق يا جابر بن يزيد از امام باقر عليه السلام نقل شده، بعد از اين كه مردم از سر قبر برگشتند. دليل آن، اجماع محصل و منقول مستفيض بلكه نزديك به تواتر و اخبار است و اين تلقين، تلقين سوم است. به واسطه اين تلقين سؤال فرشتگان منكير و نكير دفع مي شود ...
مقصود از تلقين اين است كه به ميت بفماند اصول دين و مذهبش را كه براي او مفيد است.
النجفي، الشيخ محمد حسن (متوفاي1266هـ)، جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، ج 4 ص 324، تحقيق وتعليق وتصحيح: محمود القوچاني، ناشر: دار الكتب الاسلامية ـ تهران، الطبعة: السادسة، 1363ش.
7. نمازي شاهرودي (متوفاي1405هـ)
آقاي نمازي نيز سؤال در قبر را از قطعيات دين مي داند و مي فرمايد:
والمسألة في القبر من القطعيات في الدين ، ومن أنكرها فليس من الشيعة.
سؤال در قبر از امور قطعي دين است و كسي كه آن را انكار كند، شيعه نيست...
النمازي الشاهرودي، الشيخ علي (متوفاي1405هـ)، مستدرك سفينة البحار، ج 8 ص 365، تحقيق: تحقيق وتصحيح: الشيخ حسن بن علي النمازي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ: 1418
8. امام خميني ره (متوفاي 1409هـ)
امام راحل نيز تصريح مي كند كه بعد از برگشتن مردم از خاكسپاري، اصول دين و مذهب را به ميت بايد تلقين كرد:
ومنها أن يلقنه الولي أو من يأمره بعد تمام الدفن ورجوع المشيعين وانصرافهم أصول دينه ومذهبه بأرفع صوته ، من الاقرار بالتوحيد ، ورسالة سيد المرسلين ، وإمامة الأئمة المعصومين ، والاقرار بما جاء به النبي صلي الله عليه وآله والبعث والنشور والحساب والميزان والصراط والجنة والنار ، وبذلك التلقين يدفع سؤال منكر ونكير إن شاء الله تعالي ،
از مستحبات دفن اين است كه ولي يا كسي كه ولي آن را دستور دهد، بعد از دفن و برگشتن تشييع كنندگان، اصول دين و مذهب را با صداي بلند به ميت تلقين كنند. كه عبارت است از : اقرار به توحيد، رسالت رسول خدا، امامت ائمه معصومين عليهم السلام و اقرار به آنچه رسول خدا به سبب آنها مبعوث شده است ....
الموسوي الخميني، سيد روح الله، (متوفاي 1409هـ) تحرير الوسيلة، ج 1 ص 92، ناشر : دار الكتب العلمية، النجف الأشرف، سال چاپ : 1390
نتيجه:
با توجه به آنچه از سخنان علماي شيعه بيان شد، تلقين اصول اعتقادي و مذهب از اموري است كه بايد به ميت تلقين شود و اين مسأله يك مطلب پذيرفته شده است.
2. روايات سؤال در قبر در منابع شيعه
رواياتي كه در منابع شيعه آمده بر چند دسته تقسيم مي شود:
يك دسته از روايات مي گويند، براي كسي كه در حال احتضار و مشرف بر مردن است، شهادتين و ولايت ائمه را بايد تلقين كرد.
دسته دوم از روايات مي گويند: وقتي ميت را در قبر گذاشتي بعد از تلقين شهادتين، شهادت بر ولايت ائمه طاهرين عليهم السلام نيز تلقين شود.
دسته سوم از روايات بيان مي كنند كه بعد از مراسم خاكسپاري و بعد از اين كه مردم به سوي خانه هاي خود بازگشتند، ولي ميت و يا فردي ديگري براي بار سوم به ميت اصول اعتقادي را تلقين كنند كه در اصطلاح روايت به آن «تلقين حجت» مي گويند.
و در دسته چهارم از روايات، معصومين عليهم السلام خبر مي دهند كه در عالم قبر از ولايت ائمه سؤال مي شود.
البته در بعضي از روايات تلقين آمده است كه به ميت گفته مي شود «بگو» ؛ و اين در واقع به معني آن است كه در پاسخ به سؤال دو ملك چنين جملاتي را بر زبان بياور ؛ بنا بر اين ، اين دسته از روايات ، هم در باب تلقين قابل استناد هستند و هم در باب سؤال قبر .
حال ابتدا دسته اول را ذكر مي كنيم:
الف. تلقين شهادتين ولايت ائمه براي محتضر
در خصوص اين موضوع، روايات فراواني نقل شده است كه ما جهت رعايت اختصار و از آنجايي كه موضوع اصلي، روايت بخش دوم و سوم است، به ذكر يك روايت اكتفا مي كنيم:
موثقه ابو بصير اسدي:
هنگامي كه عكرمه از دنيا رفت، امام باقر عليه السلام به اصحابش فرمود: براي كساني كه در حال مردن است، شهادتين و ولايت ائمه تلقين كنيد.
اين روايت را مرحوم كليني در اصول كافي با سند موثق اين گونه نقل كرده است:
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ كُنَّا عِنْدَهُ وَ عِنْدَهُ حُمْرَانُ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مَوْلًي لَهُ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا عِكْرِمَةُ فِي الْمَوْتِ وَ كَانَ يَرَي رَأْيَ الْخَوَارِجِ وَ كَانَ مُنْقَطِعاً إِلَي أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَقَالَ لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام أَنْظِرُونِي حَتَّي أَرْجِعَ إِلَيْكُمْ فَقُلْنَا نَعَمْ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ عِكْرِمَةَ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا لَعَلَّمْتُهُ كَلِمَاتٍ يَنْتَفِعُ بِهَا وَ لَكِنِّي أَدْرَكْتُهُ وَ قَدْ وَقَعَتِ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَاكَ الْكَلَامُ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَلَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ عِنْدَ الْمَوْتِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْوَلَايَةَ.
ابو بصير مي گويد: ما نزد امام باقر عليه السلام بوديم و حمران هم نزد آن حضرت بود، در اين هنگام غلام ايشان وارد شد و گفت: فدايت شوم، عكرمه در حال مردن است. عكرمه عقيده خوارج را داشت اما نزد امام باقر عليه السلام رفت و آمد داشت.
امام باقر عليه السلام به ما فرمود: به من مهلت دهيد تا اين كه بر گردم. ما گفتم: بلي. چيزي نگذشت كه حضرت برگشت و فرمود: آگاه باشيد اگر من عكرمه را قبل از اين كه جانش از بدنش خارج شود، درك مي كردم، كلماتي را به او ياد مي دام كه برايش منفعت داشت ولي هنگامي به بالين او رسيدم كه نفس در جاي خود رسيده بود. عرض كردم فدايت شوم: آن كلام چيست؟ فرمود: به خدا سوگند آن چيزي است كه شما آن را داريد و دين تان بر اساس آن استوار است؛ مردگان خود را هنگام مردن به آن تلقين كنيد و آن شهادت به وحدانيت خداوند و ولايت است.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3، ص123، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
مرحوم كليني بعد از نقل روايت مي فرمايد:
وفي رواية أخري قال : فلقنه كلمات الفرج والشهادتين وتسمي له الاقرار بالأئمة (عليهم السلام) واحدا بعد واحد حتي ينقطع عنه الكلام .
در روايت ديگري آمده است كه به محتضر، دعاي فرج و شهادتين را تلقين كنيد و نامهاي ائمه عليهم السلام را يكي پس از ديگري براي او بيان كنيد تا هنگامي كه از سخن باز ماند.
الكافي - الشيخ الكليني - ج 3 ص 124
بنابراين، طبق روايات شيعه، نخستين جايي كه اصول دين را بايد تلقين كرد، هنگام احتضار ميت است. و در منابع اهل سنت نيز روايات صحيح آمده است كه هنگام مردن بايد تلقين كرد.
ب. تلقين شهادت بر ولايت ائمه (ع) در وقت خاكسپاري
روايت اول: از زراره با سند صحيح
شيخ طوسي رحمة الله عليه در كتاب «تهذيب الاحكام» روايت صحيح را از امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه وقتي ميت را در لحد گذاشتيد، عقائدش را به او تلقين كن و از جمله ولايت علي و ائمه طاهرين عليهم السلام را تلقين كن:
135- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ: إِذَا وَضَعْتَ الْمَيِّتَ فِي لَحْدِهِ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَي مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَاضْرِبْ بِيَدِكَ عَلَي مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ ثُمَّ قُلْ يَا فُلَانُ قُلْ رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَبِالْإِسْلَامِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا وَبِعَلِيٍ إِمَاماً وَيُسَمَّي إِمَامُ زَمَانِهِ فَإِذَا حُثِيَ عَلَيْهِ التُّرَابُ وَسُوِّيَ قَبْرُهُ فَضَعْ كَفَّكَ عَلَي قَبْرِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَفَرِّجْ أَصَابِعَكَ وَاغْمِزْ كَفَّكَ عَلَيْهِ بَعْدَ مَا يُنْضَحُ بِالْمَاءِ.
امام باقر عليه السلام فرمود: وقتي ميت را در لحد قبرش نهادي، بگو: به نام خدا و به ياد خدا و در راه خدا و بر دين رسول خدا _ كه درود خدا بر او و آلش باد _ ، آية الكرسي را بخوان و با دست خود بر شانه راستش بزن پس از آن بگو: اي فلاني (در جواب نكير و منكر) بگو: راضي هستم كه خداوند پروردگار من است و اسلام دين من و محمد پيامبر و علي امام من است، و امام زمان خودت را نام مي بري.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج 1 ، ص457، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش .
بررسي سند روايت:
1. حسين بن سعيد اهوازي:
شيخ طوسي ايشان را ثقه معرفي كرده است:
الحسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران الأهوازي، من موالي علي بن الحسين عليهما السلام ، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الفهرست، ص 112، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولي1417
و در كتاب ديگرش مي فرمايد:
الحسين بن سعيد بن حماد ، مولي علي بن الحسين عليهما السلام ، صاحب المصنفات ، الأهوازي ، ثقة .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص 355، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
2. حماد بن عيسي:
نجاشي در باره وي مي نويسد:
حماد بن عيسي أبو محمد الجهني مولي ، ... وكان ثقة في حديثه صدوقا.
حماد بن عيسي ... او ثقه بود و در روايت راستگو.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 142، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسي نيز به وثاقت ايشان تصريح كرده است:
[ 241 ] 2 - حماد بن عيسي الجهني ، غريق الجحفة ، ثقة .
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 115
3. حريز بن عبد الله:
شيخ طوسي در كتاب فهرست نيز او را ثقه معرفي كرده است:
[ 249 ] 1 - حريز بن عبد الله السجستاني ، ثقة ، كوفي ، سكن سجستان.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 118
4. زرارة بن اعين:
زراره نيز از نظر علماي رجال شيعه، موثق است.
نجاشي مي نويسد:
زرارة بن أعين بن سنسن مولي لبني عبد الله بن عمرو السمين بن أسعد بن همام بن مرة بن ذهل بن شيبان ، أبو الحسن . شيخ أصحابنا في زمانه ومتقدمهم، وكان قارئا فقيها متكلما شاعرا أديبا ، قد اجتمعت فيه خلال الفضل والدين ، صادقا فيما يرويه .
زرارة بن اعين .. بزرگ شيعه در زمان خود و پيشواي شان بود و قاري قرآن، فقيه، آگاه به علم كلام، شاعر و اديب بود. و در وجود او فضيلت و دين جمع بود و در آنچه روايت مي كرد، صادق بود.
رجال النجاشي - النجاشي - ص 175
شيخ طوسي نيز مي نويسد:
زرارة بن أعين الشيباني ، ثقة ، روي عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام.
رجال الطوسي - الشيخ الطوسي - ص 337
نتيجه: نظر به اين كه همه راوايان در اين روايت، امامي و موثق هستند، و در نتيجه روايت صحيح است.
تصريح علماي شيعه بر صحت سند اين روايت:
تعدادي از علماي شيعه، بر صحت سند اين روايت تصريح كرده اند كه در اين جا مناسب است به آنها اشاره شود:
1. محقق سبزواري:
ومنها ما رواه الشيخ عن زرارة في الصحيح عن أبي جعفر ( ع ) قال قال إذا وضعت الميت في لحده فقل بسم الله وفي سبيل الله...
ذخيرة المعاد ( ط.ق ) - المحقق السبزواري - ج 1ق2 ص 340
2. فاضل هندي:
قال الباقر عليه السلام في صحيح زرارة : واضرب بيدك علي منكبه الأيمن ثم قل : يا فلان قل رضيت بالله ربا وبالإسلام دينا وبمحمد صلي الله عليه وآله رسولا وبعلي إماما ، ويسمي إمام زمانه . وفي حسنه : وسم حتي إمام زمانه.
الاصفهاني، الشيخ بهاء الدين محمد بن الحسن الأصفهاني المعروف ب الفاضل الهندي (متوفاي1137ه )، كشف اللثام عن قواعد الأحكام، ج 2 ص 387، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ: الأولي، سال چاپ: 1416
3. سيد علي طباطبايي:
ففي الصحيح : واضرب بيدك علي منكبه الأيمن ، ثم قل : يا فلان بن فلان ! قل : رضيت بالله ربا وبالاسلام دينا وبمحمد - صلي الله عليه وآله - نبيا ورسولا وبعلي إماما ويسمي إمام زمانه . وفي الحسن : وسم حتي إمام زمانه .
رياض المسائل - السيد علي الطباطبائي - ج 2 ص 226.
البته ممكن است اين اشكال به ذهن كسي بيايد كه اين روايت در باره تلقين ميت است، نه در باره سؤال از قبر .
در پاسخ مي گوييم كه در اين روايت آمده است كه « ثُمَّ قُلْ يَا فُلَانُ قُلْ رَضِيتُ ؛ از تلقين كننده به ميت بگو كه بگويد» و اين بدان معنا است كه او بايد در جواب كسي كه از او سؤال مي كند اين جملات را بگويد و بعد از مرگ نخستين جايي كه از ميت سؤال مي شود، در قبر است ؛ پس تلقين براي اين كه است كه در قبر از ميت سؤال مي شود.
جالب است كه خدمتي رئيس شبكه كلمه تصريح مي كند كه هدف از تلقين اين است كه در قبر از او سؤال مي شود.
اين كليپ را مي توانيد از لينك ذيل دانلود كنيد:
خدمتی (کارشناس وهابی شبکه کلمه) آنچه به مرده تلقین می شود، همان سؤالاتی است که در قبر از او می شود!!!
روايت دوم: از زراره با سند صحيح ديگر
مضمون اين روايت، در روايت نخست بيان شد؛ اما اين روايت با اندك تفاوت در سند و متن اين گونه آمده است:
2 - وعنه ، عن أبيه ، عن حماد ، عن حريز ، عن زرارة قال : إذا وضعت الميت في لحده قرأت آية الكرسي ، واضرب يدك علي منكبه الأيمن ثم قل : يا فلان قل: رضيت بالله ربا ، وبالاسلام دينا ، وبمحمد (صلي الله عليه وآله) نبيا ، وبعلي إماما ، وسم حتي إمام زمانه .
وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 3 ص 174
در ابتداي سند، مراد از عنه، «علي بن ابراهيم» و مراد از ابيه «ابراهيم بن هاشم» است.
ترجمه و توثيق اين دو بزرگوار در روايت چهارم كه ذيلا در همين قسمت ميايد، بيان شده است، لطفا به آنجا مراجعه فرماييد.
ترجمه بقيه رجال سند نيز در ذيل روايت اول ذكر شد. براي پرهيز از اطاله كلام از ذكر مجدد آن خود داري مي كنيم و در نتيجه اين روايت نيز صحيح است.
تصريح علماي شيعه بر صحت اين روايت
قسمتي از سخنان علماي شيعه را درباره صحت سند روايت، ذيل روايت اول بيان كرديم و سخنان ديگر از علماء ذيل اين روايت مي آوريم:
1. صاحب جواهر:
ففي صحيح زرارة عن الباقر (عليه السلام) " إذا وضعت الميت في القبر فقل بسم الله - إلي أن قال - : واضرب بيدك علي منكبه الأيمن ، ثم قل يا فلان قل قد رضيت بالله ربا ، وبالإسلام دينا ، وبمحمد (صلي الله عليه وآله) رسولا ، وبعلي (عليه السلام) إماما ، وتسمي إمام زمانه " الحديث . وفي حسنة " وسم حتي إمام زمانه "
النجفي، الشيخ محمد حسن (متوفاي1266هـ)، جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، ج 4 ص 306، تحقيق وتعليق وتصحيح: محمود القوچاني، ناشر: دار الكتب الاسلامية ـ تهران، الطبعة: السادسة، 1363ش.
2. آقا رضا همداني:
ومنها ان يلقنه الشهادتين والاقرار بالأئمة عليهما السلام بأسمائهم حتي امام زمانه (ع) بعد وضعه في قبره قبل تشريح اللبن كما يدل عليه جملة من الاخبار * (منها) * صحيحة زرارة عن أبي جعفر (ع) قال قال إذا وضعت الميت في لحده فقل بسم الله وفي سبيل الله وعلي ملة رسول الله صلي الله عليه وآله واقرأ اية الكرسي واضرب يدك علي منكبه الأيمن ثم قل يا فلان قل رضيت بالله ربا وبالاسلام دينا وبمحمد صلي الله عليه وآله نبيا وبعلي اماما وتسمي امام زمانه الحديث.
الهمداني، آقا رضا (متوفاي1322هـ)، مصباح الفقيه (ط.ق)، ج 1، ص 422، ناشر: منشورات مكتبة الصدر - طهران، چاپخانه: حيدري، توضيحات: طبعة حجرية، طبق برنامه كتابخانه اهل البيت عليهم السلام.
روايت سوم: از ابو بصير با سند صحيح
روايت ديگر دستور به تلقين ميت است و يكي از مواد تلقين، اقرار به ولايت اميرمؤمنان عليه السلام است. اين روايت در كتاب شريف كافي با دو سند صحيح آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَي بْنِ عِمْرَانَ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِذَا سَلَلْتَ الْمَيِّتَ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَي مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ إِلَي رَحْمَتِكَ لَا إِلَي عَذَابِكَ فَإِذَا وَضَعْتَهُ فِي اللَّحْدِ فَضَعْ يَدَكَ عَلَي أُذُنِهِ فَقُلِ اللَّهُ رَبُّكَ وَ الْإِسْلَامُ دِينُكَ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَ الْقُرْآنُ كِتَابُكَ وَعَلِيٌّ إِمَامُك.
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي ميت را در قبر نهادي، بگو: به نام خدا و به ياد خدا و در راه خدا و بر دين رسول خدا - كه درود خدا بر او و آلش باد -، خدا به سوي رحمت تو مي آيد نه به سوي عذاب تو. هنگامي كه ميت را در لحد گذاشتي، دستت را بر گوشهاي او بگذار و بگو: خداوند پروردگار تو، اسلام دين تو، حضرت محمد پيامبر تو، قرآن كتاب تو و علي امام تو است.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3، ص 195، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
جدا سازي سند روايت:
همانگونه كه مشاهده مي شود، اين روايت را احمد بن محمد بن عيسي از دو طريق «حسين بن سعيد اهوازي و محمد بن خالد برقي» در اصول كافي نقل كرده است:
محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن يحيي بن عمران عن هارون بن خارجة عن أبي بصير عن أبي عبد الله ...
محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن خالد عن النضر بن سويد عن يحيي بن عمران عن هارون بن خارجة عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع ...
و هردو طريق آن صحيح است.
بررسي سند روايت:
1. محمد بن يحيي :
نجاشي از علماي بزرگ رجال شيعه، در بار ايشان مي نويسد:
محمد بن يحيي أبو جعفر أبو جعفر العطار القمي ، شيخ أصحابنا في زمانه ، ثقة ، عين ، كثير الحديث.
محمد بن يحيي ، ابو جعفر عطار اهل قم، بزرگ شيعه در زمان خودش، شخص مورد اعتماد، سيد قوم و روايت كننده روايات فراوان بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
2. أحمد بن محمد بن عيسي:
نجاشي در باره ايشان مي فرمايد:
أحمد بن محمد بن عيسي بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري . من بني ذخران بن عوف بن الجماهر بن الأشعر يكني أبا جعفر ، وأول من سكن قم من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص ...
وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين ، ووجههم ، وفقيههم ،
احمد بن محمد بن عيسي ... بزرگ قميون، سيد آنها و فقيه آنها است.
رجال النجاشي - النجاشي - ص 82
شيخ طوسي نيز بعد از معرفي ايشان به اسم و نسب مي فرمايد:
وأبو جعفر هذا شيخ قم ووجهها وفقيهها.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الفهرست، ص 68، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولي1417
و در كتاب ديگرش مي فرمايد:
أحمد بن محمد بن عيسي الأشعري القمي ، ثقة ، له كتب .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص351، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
3. حسين بن سعيد اهوازي:
سخنان علماي رجال شيعه، در توثيق اين شخص در روايت اول گذشت.
4. نضر بن سويد:
شيخ طوسي در باره ايشان مي فرمايد:
النضر بن سويد ، له كتاب ، وهو ثقة .
رجال الطوسي - الشيخ الطوسي - ص 345
5. يحيي بن عمران:
نجاشي درباره ايشان دو بار تعبير «ثقة ثقة» را آورده است:
يحيي بن عمران بن علي بن أبي شعبة الحلبي روي عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام ، ثقة ثقة ، صحيح الحديث .
رجال النجاشي - النجاشي - ص 444
6. هارون بن خارجة:
نجاشي مي نويسد:
هارون بن خارجة كوفي ، ثقة وأخوه مراد .
رجال النجاشي - النجاشي - ص 437
7. ابي بصير:
مراد از ابو بصير در اين روايت، ابو بصير اسدي است.
نجاشي در باره ايشان مي نويسد:
يحيي بن القاسم أبو بصير الأسدي ، وقيل : أبو محمد ، ثقة ، وجيه،
... ابو محمد موثق وداراي وجاهت و منزلت است.
رجال النجاشي - النجاشي - ص 441
تا اينجا بررسي رجال سند اول به طور كلي تمام شد، در طريق دوم نيز تنها يك راوي قابل بررسي است و بقيه راويان، در طريق اول آمده است:
8. محمد بن خالد برقي:
ايشان نيز از نظر علماي رجال شيعه، موثق هستند. شيخ طوسي در باره ايشان مي نويسد:
[ 5391 ] 4 - محمد بن خالد البرقي ، ثقة ، هؤلاء من أصحاب أبي الحسن موسي عليه السلام .
رجال الطوسي - الشيخ الطوسي - ص 363
روايت چهارم: از علي بن يقطين با سند صحيح
مرحوم كليني روايت صحيح ديگري از امام كاظم عليه السلام نقل كرده است كه در اين روايت نيز امام دستور به تلقين شهادت بر ولايت اميرمؤمنان و ائمه عليهم السلام براي ميت داده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ لَا تَنْزِلْ فِي الْقَبْرِ وَ عَلَيْكَ الْعِمَامَةُ وَ الْقَلَنْسُوَةُ وَ لَا الْحِذَاءُ وَ لَا الطَّيْلَسَانُ وَ حُلَّ أَزْرَارَكَ وَ بِذَلِكَ سُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص جَرَتْ وَ لْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ لْيَقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ يَحْسِرَ عَنْ خَدِّهِ وَ يُلْصِقَهُ بِالْأَرْضِ فَلْيَفْعَلْ وَ لْيَشْهَدْ وَ لْيَذْكُرْ مَا يَعْلَمُ حَتَّي يَنْتَهِيَ إِلَي صَاحِبه.
علي بن يقطين مي گويد: از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: وارد قبر نشو، در حالي كه عمامه و كلاه ... داشته باشي، سنت رسول خدا اين گونه بود. و بايد به خداوند از شر شيطان رانده شده پناه ببري، و سوره هاي فاتحه، معوذتين، توحيد و آية الكرسي را بخوان و اگر در توان بود روي او را برهنه كني و به زمين بچسپاني اين كار را بكن، و شهادتين را بر او تلقين كن و ياد آوري كن آنچه را مي داني تا اين كه به صاحب او ختم شود.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3 ، ص 192، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
بررسي سند روايت:
1. علي بن ابراهيم:
علي بن ابراهيم قمي از بزرگان علماي شيعه است. نجاشي ايشان را شخص موثق در روايت، مورد اطمينان در نقل روايت، مورد اعتماد و صحيح المذهب، معرفي كرده است:
علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي ، ثقة في الحديث ، ثبت ، معتمد ، صحيح المذهب ،
رجال النجاشي - النجاشي - ص 260
2. ابراهيم بن هاشم:
ابراهيم بن هاشم نيز از جمله افراد موثق است كه در اين سند قرار دارد.
كلام جامع حضرت آيت الله العظمي خوئي قدس الله نفسه الزكيه در شرح حال ابراهيم بن هاشم اين است:
أقول: لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم، ويدل علي ذلك عدة أمور:
1. أنه روي عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا، وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهي إليه بواسطة الثقات. وتقدم ذكر ذلك في (المدخل) المقدمة الثالثة.
2. أن السيد ابن طاووس ادعي الاتفاق علي وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية عن أمالي الصدوق في سندها إبراهيم بن هاشم: " ورواة الحديث ثقات بالاتفاق ". فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة 158.
3. أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم. والقميون قد اعتمدوا علي رواياته، وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث، فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم علي أخذ الرواية عنه، وقبول قوله.
من مي گويم: شايسته نيست كه در وثاقت ابراهيم بن هاشم ترديد شود، براي اثبات اين مدعا چند دليل دلالت دارد:
1. علي بن ابراهيم در تفسير خود روايات زيادي از او نقل كرده است؛ در حالي كه در اول كتاب خود ملتزم شده است كه هر چه در اين كتاب آورده ، به واسطه افراد ثقه به او رسيده است. بحث اين مطلب در كتاب المدخل مقدمه سوم گذشت.
2. سيد بن طاووس ادعاي اتفاق بر وثاقت او كرده است؛ چنانچه در ذكر روايتي كه او در سندش ابراهيم بن هاشم وجود دارد گفته: تمام روات آن به اتفاق علماء ثقه هستند.
3. او نخستين كسي است كه حديث مردم كوفه را در قم انتشار داد و قمي ها به روايات او اعتماد كرده اند. در ميان قمي ها كساني بودند كه در باره روايت سخت گير بودند، اگر در او احتمال اشكال وجود داشت، تمام قمي ها بر گرفتن روايت از او و قبول رواياتش اتفاق نمي كردند.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاي1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 1 ، ص 291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
در توضيح كلام آيت الله خوئي مي گوييم:
قمي ها در نقل روايت آن چنان وسواس داشتند كه اگر كسي در شهر مقدس قم از راويان ضعيف روايت نقل مي كرد، فوراً او را از شهر بيرون و به شهر دوري تبعيد مي كردند؛ چنانچه با سهل بن زياد و... چنين رفتاري داشتند. به عبارت ديگر نقل روايت از راوي ضعيف در ميان محدثان شهر قم، جرم نابخشودني به شمار مي رفت.
ابراهيم بن هاشم، مؤسس اين مكتب و نخستين انتشار دهنده حديث در قم بوده است و شخصيتي مثل علي بن ابراهيم فرزند برومند او بيش از شش هزار روايت از پدرش نقل كرده است.
بنابراين ، ابراهيم بن هاشم توثيق صريح دارد و دست كم شخصيتي مثل سيد بن طاووس ادعاي اتفاق تمام علما بر وثاقت او را كرده است.
3. محمد بن ابي عمير:
نجاشي در باره ايشان آورده است:
محمد بن أبي عمير زياد بن عيسي أبو أحمد الأزدي ... ، جليل القدر عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين .
محمد بن ابي عمير ... يك شخصيت جليل القدر و بزرگ منزلت در نزد ما و اهل سنت است.
رجال النجاشي - النجاشي - ص 326
شيخ طوسي به وثاقت ايشان تصريح كرده و مي گويد:
محمد بن أبي عمير ، يكني أبا احمد ، من موالي الأزد ، واسم أبي عمير زياد ، وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة ، وأنسكهم نسكا ، وأورعهم وأعبدهم ،
محمد بن ابي عمير ... از موثق ترين مردم در نزد شيعه و اهل سنت، از نظر عبادت از همه عابد تر و از نظر تعبد از همه پرهيزگار تر بود.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 218
شيخ در كتاب رجالش مي نويسد:
محمد بن أبي عمير ، يكني أبا أحمد ، واسم أبي عمير زياد ، مولي الأزد ، ثقة .
رجال الطوسي - الشيخ الطوسي - ص 365
3. علي بن يقطين:
شيخ طوسي در فهرست ايشان را اين گونه معرفي كرده است:
علي بن يقطين رضي الله عنه ، ثقة ، جليل القدر ، له منزلة عظيمة عند أبي الحسن موسي عليه السلام ، عظيم المكان في الطائفة .
علي بن يقطين كه رضوان خدا بر او باد، شخص موثق، جليل القدر، و نزد امام كاظم عليه السلام داراي جايگاه بزرگ و در نزد شيعيان نيز جايگاه بزرگي داشت.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 154
توضيح جمله اي از روايت:
در اين روايت جمله «وليذكر ما يعلم» آمده است كه ممكن است براي برخي قابل فهم نباشد؛ از اين رو، اين جمله را از زبان يكي از علماي بزرگ شيعه، توضيح آن را مي آوريم.
محقق نراقي در كتاب «مستند الشيعة» مي فرمايد: منظور از «مايعلم» در اين روايت، اقرار كردن به ولايت ائمه طاهرين به صورت مفصل است:
والمراد ب " ما يعلم " الإقرار بالأئمة مفصلا .
النراقي، المولي أحمد بن محمد مهدي (متوفاي1245هـ)، مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج 3، ص 302، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - مشهد المقدسة، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم، اپخانه: ستارة، چاپ: الأولي1415
بنابراين، در حال تلقين، بايد به صورت تفصيل نام ائمه طاهرين عليهم السلام به ميت تلقين شود تا اين كه در وقت سؤال منكر و نكير از او، بتواند جواب بدهد.
روايت ششم: از محمد بن عجلان
در روايت ديگر كه آن را محمد بن عجلان از امام صادق عليه السلام نقل كرده، دستور تلقين را بيان كرده و از جمله مي فرمايد: بايد آنچه را مي داني يكي پس از ديگري تلقين كن: ويذكر له ما يعلم واحدا واحدا.
همانگونه كه در روايت قبل بيان شد، مراد از اين جمله، بيان نام ائمه طاهرين عليهم السلام است:
( 909 ) 77 وأخبرني أحمد بن عبدون عن علي بن محمد بن الزبير القرشي عن علي بن الحسن بن فضال عن أيوب بن نوح عن محمد بن سنان عن محمد بن عجلان قال : سمعت صادقا يصدق علي الله يعني أبا عبد الله عليه السلام قال : إذا جئت بالميت إلي قبره فلا تفدحه بقبره ولكن ضعه دون قبره بذراعين أو ثلاثة أذرع ودعه حتي يتأهب للقبر ولا تفدحه به ، فإذا أدخلته إلي قبره فليكن أولي الناس به عند رأسه وليحسر عن خده ويلصق خده بالأرض وليذكر اسم الله وليتعوذ من الشيطان وليقرأ فاتحة الكتاب وقل هو الله أحد والمعوذتين وآية الكرسي ثم ليقل ما يعلم ويسمعه تلقينه شهادة ان لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله صلي الله عليه وآله ويذكر له ما يعلم واحدا واحدا .
تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 1 ص 313
روايت هفتم: از سالم بن مكرم
اين روايت نيز در باره تلقين ميت است كه شيخ صدوق آن را با اين متن نقل كرده است:
500- وَ قَدْ رَوَي سَالِمُ بْنُ مُكْرَمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: يُجْعَلُ لَهُ وِسَادَةٌ مِنْ تُرَابٍ وَ يُجْعَلُ خَلْفَ ظَهْرِهِ مَدَرَةٌ لِئَلَّا يَسْتَلْقِيَ وَ يُحَلُّ عُقَدُ كَفَنِهِ كُلُّهَا وَ يُكْشَفُ عَنْ وَجْهِهِ ثُمَّ يُدْعَي لَهُ وَ يُقَالُ اللَّهُمَّ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ أَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ فِي قَبْرِهِ وَ لَقِّنْهُ حُجَّتَهُ وَ أَلْحِقْهُ بِنَبِيِّهِ وَ قِهِ شَرَّ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ- ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ الْيُمْنَي تَحْتَ مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ وَ تَضَعُ يَدَكَ الْيُسْرَي عَلَي مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ وَ تُحَرِّكُهُ تَحْرِيكاً شَدِيداً وَ تَقُولُ يَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ اللَّهُ رَبُّكَ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَ الْإِسْلَامُ دِينُكَ وَ عَلِيٌّ وَلِيُّكَ وَ إِمَامُكَ وَ تُسَمِّي الْأَئِمَّةَ ع- وَاحِداً وَاحِداً إِلَي آخِرِهِمْ أَئِمَّتُكَ أَئِمَّةُ هُدًي أَبْرَارٌ ثُمَّ تُعِيدُ عَلَيْهِ التَّلْقِينَ مَرَّةً أُخْرَي.
به روايت سالم بن مكرم، امام صادق عليه السلام فرمود: براي ميت بالشي از خاك مي سازند و بر پشت سر او كلوخي مي گذارند تا بر پشت نيفتد. و بندهاي كفن را مي گشايند و پرده از صورت او بر مي دارند؛ پس اين دعا را مي خوانند: خداوندا بنده تو و فرزنده بنده و كنيز زاده تو بر تو وارد شده است و شما نسبت به او بهترين وارد شده هستي. خداوندا قبرش را فراخ گردان و چون منكر و نكير از او سؤال كنند، اعتقادات حسنه را به او تلقين كن و او را با پيغمبرش محشور كن و او را از عذاب منكر و نكير نگه دار.
پس دست راست خود را داخل مي كني در زير دوش راست او كه بر زمين است و دست چپ خود را بر دوش چپ او مي گذاري و او را به شدت حركت مي دهي و اسم او و پدرش را مي گويي. بعد بگو: خداوند عالميان پروردگار تو و محمد صلي اللَّه عليه و آله پيغمبر تو و اسلام دين تو و علي صاحب ولايت و امام تو است، همين طور ائمه را پس از هر يك نام مي بري و بگو: آنها امامان تو و پيشواياني اند كه ترا به راه خير هدايت كرده اند؛ پس اعاده مي كني تلقين را بر او مرتبه ديگر. ...
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص172، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم
روايت هشتم: از اسحاق بن عمار
در اين روايت نيز آمده است كه اسامي ائمه طاهرين عليهم السلام را به ميت بايد تلقين كرد:
( 1492 ) 137 أحمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن محمد بن سنان عن إسحاق بن عمار قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : إذا نزلت في قبر فقل (بسم الله وبالله وعلي ملة رسول الله صلي الله عليه وآله) ثم تسل الميت سلا فإذا وضعته في قبره فحل عقدته وقل (اللهم يا رب عبدك وابن عبدك نزل بك وأنت خير منزول به اللهم إن كان محسنا فزد في احسانه وإن كان مسيئا فتجاوز عنه وألحقه بنبيه محمد صلي الله عليه وآله وصالح شيعته واهدنا وإياه إلي صراط مستقيم اللهم عفوك عفوك) ثم تضع يدك اليسري علي عضده الأيسر وتحركه تحريكا شديدا ثم تقول (يا فلان بن فلان إذا سئلت فقل الله ربي ومحمد نبي والاسلام ديني والقرآن كتابي وعلي امامي) حتي تستوفي الأئمة ...
اسحاق بن عمار مي گويد: از امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي ميت را در قبر وارد كردي، بگو: به نام خدا و به ياد خدا و بر دين رسول خدا، آنگاه آرام آرام آن را وارد مي كني. پس زماني كه ميت را در قبر گذاشتي بندهاي كفنش را باز كن و بگو: خدايا اي پروردگار، بنده تو و فرزند بنده است بر تو وارد شد و تو بهترين ميزباني هستي كه بر تور وارد مي شوند. خدايا اگر او نيكوكار است در نيكي اش بيافزا و اگر گنه كار است از گناهش درگذر و او را به پيامبرت و شيعيان صالح ملحق كن ما و او را به سوي راه مستقيم هدايت فرما، خدايا آمرزشت را شامل او كن. سپس دست راست خود را بر بازوي راستش بگذار و به شدت تكان بده و بگو: اي فلاني فرزند فلاني ! وقتي مورد سؤال قرار گرفتي، بگو: خداوند پروردگارم، و محمد پيامبر، اسلام دينم، قرآن كتابم، و علي امام من است؛ تا اين كه همه ائمه را نام مي بري ....
تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 1 ص 458
روايت نهم: از محفوظ الاسكاف
در اين روايت نيز تصريح شده است كه پس از ذكر شهادتين، شهادت به ولايت ائمه طاهرين نيز تلقين شود:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَحْفُوظٍ الْإِسْكَافِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْفِنَ الْمَيِّتَ فَلْيَكُنْ أَعْقَلُ مَنْ يَنْزِلُ فِي قَبْرِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ لْيَكْشِفْ خَدَّهُ الْأَيْمَنَ حَتَّي يُفْضِيَ بِهِ إِلَي الْأَرْضِ وَ يُدْنِي فَمَهُ إِلَي سَمْعِهِ وَ يَقُولُ اسْمَعْ افْهَمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ اللَّهُ رَبُّكَ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَ الْإِسْلَامُ دِينُكَ وَ فُلَانٌ إِمَامُكَ اسْمَعْ وَ افْهَمْ وَ أَعِدْهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هَذَا التَّلْقِينَ.
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي خواستي ميتي را دفن كني، عاقل ترين و معتقد ترين شخص در قبرش وارد شود و گونه راستش را برهنه كنيد تا اين كه به زمين قرار بگيرد، شخصي كه تلقين مي كند دهان خود را به گوش او نزديك كند و سه مرتبه بگويد: بشنو و بدان كه خداوند پروردگار تو، محمد پيامبر تو، اسلام دين تو و فلاني امام تو است. سه مرتبه اين تلقين را بر او اعاده كن.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3 ، ص 196، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دهم: تلقين ولايت علي (ع) به مادر امير مؤمنان توسط رسول خدا (ص)
در روايت ديگر آمده است، هنگامي كه فاطمه بنت اسد، مادر بزرگوار اميرمؤمنان عليه السلام از دنيا رحلت كردند، رسول خدا صلي الله عليه وآله به ايشان تلقين نمود كه در جواب فرشتگان بگويد:
وابني إمامي ووليي؛ فرزندم امام و ولي من است.
اين روايت را شيخ صدوق با اين متن آورده است:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام ذَاتَ يَوْمٍ إِلَي النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله بَاكِياً وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مَهْ يَا عَلِيُّ فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ قَالَ فَبَكَي النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ أُمَّكَ يَا عَلِيُّ أَمَا إِنَّهَا إِنْ كَانَتْ لَكَ أُمّاً فَقَدْ كَانَتْ لِي أُمّاً خُذْ عِمَامَتِي هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَيَّ هَذَيْنِ فَكَفِّنْهَا فِيهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْيُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا تُخْرِجْهَا حَتَّي أَجِي ءَ فَأَلِيَ أَمْرَهَا قَالَ وَ أَقْبَلَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ أُمُّ عَلِيٍّ عليه السلام فَصَلَّي عَلَيْهَا النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله صَلَاةً لَمْ يُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْكَ الصَّلَاةِ ثُمَّ كَبَّرَ عَلَيْهَا أَرْبَعِينَ تَكْبِيرَةً ثُمَّ دَخَلَ إِلَي الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِيهِ فَلَمْ يُسْمَعْ لَهُ أَنِينٌ وَ لَا حَرَكَةٌ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ ادْخُلْ يَا حَسَنُ ادْخُلْ فَدَخَلَ الْقَبْرَ فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا احْتَاجَ إِلَيْهِ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ اخْرُجْ يَا حَسَنُ اخْرُجْ فَخَرَجَا ثُمَّ زَحَفَ النَّبِيُّ ص حَتَّي صَارَ عِنْدَ رَأْسِهَا ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ أَنَا مُحَمَّدٌ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ فَإِنْ أَتَاكِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَسَأَلَاكِ مَنْ رَبُّكِ فَقُولِي اللَّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ الْإِسْلَامُ دِينِي وَ الْقُرْآنُ كِتَابِي وَ ابْنِي إِمَامِي وَ وَلِيِّي ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثُمَّ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهَا وَ حَثَا عَلَيْهَا حَثَيَاتٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ الْيُمْنَي عَلَي الْيُسْرَي فَنَفَضَهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَقَدْ سَمِعَتْ فَاطِمَةُ تَصْفِيقَ يَمِينِي عَلَي شِمَالِي ...
يك روز علي بن ابي طالب در حال گريه نزد رسول خدا صلي الله عليه وآْه آمد و مي گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، رسول خدا (ص) به او فرمود اي علي چرا گريه مي كني؟ عرض كرد يا رسول اللَّه مادرم فاطمه بنت اسد از دنيا رفت. پيغمبر گريست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود اين عمامه مرا با اين پيراهنم برگير و او را در آن كفن كن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بيرونش نبر تا من بيايم كه كار او با من است پيغمبر پس از ساعتي آمد و بر او نمازي خواند كه بر ديگري نخوانده بود مانند آن را و چهل تكبير بر او گفت و در قبر او دراز خوابيد بي ناله و حركت و علي و حسن (ع) را با خود وارد قبر كرد و چون از كار خود فارغ شد به علي و حسن فرمود از قبر بيرون شدند و خود را بالين فاطمه كشانيد تا بالاي سرش رسيد و فرمود اي فاطمه من محمد سيد اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منكر و نكير آمدند و از تو پرسيدند پروردگارت كيست؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پيغمبر من است و اسلام دين من است و قرآن كتاب من و پسرم امام و ولي من.
سپس فرمود خدايا فاطمه را به قول حق ثابت قدم دار و از قبر او بيرون آمد و چند مشت خاك روي آن پاشيد و دو دست بر هم زد و آن را تكانيد و فرمود به آن كه جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنيد. ..
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 391، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.
ج. دستور تلقين بعد از خاكسپاري
دسته اي ديگري از روايات، بيان مي كند كه بايد بعد از اين كه ميت به خاك سپرده شد، براي بار سوم اصول اعتقادي يك مسلمان به وي تلقين شود.
روايت اول : يحيي بن عبد الله از امام صادق عليه السلام
11 - محمد بن يحيي ، عن بعض أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن إسماعيل قال : حدثني أبو الحسن الدلال ، عن يحيي بن عبد الله قال : سمعت أبا عبد الله ( عليه السلام ) يقول : مَا عَلَي أَهْلِ الْمَيِّتِ مِنْكُمْ أَنْ يَدْرَءُوا عَنْ مَيِّتِهِمْ لِقَاءَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ إِذَا أُفْرِدَ الْمَيِّتُ فَلْيَتَخَلَّفْ عِنْدَهُ أَوْلَي النَّاسِ بِهِ فَيَضَعَ فَاهُ عَلَي رَأْسِهِ ثُمَّ يُنَادِيَ بِأَعْلَي صَوْتِهِ- يَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ أَوْ يَا فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانَةَ هَلْ أَنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فَارَقْنَاكَ عَلَيْهِ مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلي الله عليه وآله عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ قَالَ مُنْكَرٌ لِنَكِيرٍ انْصَرِفْ بِنَا عَنْ هَذَا فَقَدْ لُقِّنَ بِهَا حُجَّتَه.
از يحيي بن عبد اللَّه روايت شده كه گفت: از امام صادق عليه السّلام شنيده كه مي فرمود: بر خانواده كسي كه فوت مي كند چه مانعي است كه ديدار منكر و نكير را از ميّت خود دفع كنند؟ گفتم: چكار كنيم؟ آن حضرت فرمود: هنگامي كه ميّت تنها شد و همه رفتند بايد كسي كه از ديگران بميّت نزديكتر است نزد او بماند و دهانش را نزديك سر ميّت برده و با بلندترين صداي خود آواز كند: اي فلان فرزند فلاني- و نام او و پدرش را بگويد چه مرد باشد و چه زن- و بعد از گفتن نام او اين تلقين را با صداي بلند بگويد: اي فلاني آيا بر آن اعتقادات كه وقتي از تو جدا مي شديم داشتي، هنوز هم باقي هستي، بر آن اعتقاد كه عبارت بود از گواهي بر اينكه هيچ معبود نيست جز اللَّه كه واجب الوجود و جامع جميع صفات كماليه و واحد من جميع الوجوه است و در خداوندي و يگانگي او را شريك نيست و شهادت بر اينكه محمّد صلّي اللَّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست و بهترين و برترين پيامبرانست، و شهادت بر اينكه علي عليه السّلام امير و فرمانرواي مؤمنان است و برترين و بزرگوارترين اوصياء و جانشينان پيغمبران است و نيز اينكه آنچه محمّد صلّي اللَّه عليه و آله آورده فرموده حقّ است.
و اينكه مردن با همه آن خصوصيّات كه آن حضرت فرمود و قرآن از آن خبر داده جملگي حقّ ميباشد و بر انگيخته شدن در روز رستاخيز و زنده شدن دوباره در قيامت حق است، و روز جزا كه قرآن و پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله و احاديث، از آن خبر داده اند خواهد آمد و هيچ ترديد و شكّي در آن نيست و اينكه خداوند آنان را كه در گورها هستند برخواهد انگيخت و دوباره زنده خواهد ساخت و به اعمال آنان رسيدگي نموده و جزاي متناسب خواهد داد. و چون اين تلقين را بگويد منكر به نكير گويد: از اين شخص كه حجّت او را بوي تلقين كردند بيا تا باز گرديم، ديگر ما را با او كاري نيست.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3 ص201، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم: جابر جعفي از امام باقر عليه السلام
اين روايت نيز با همان مضمون روايت قبلي از طريق جابر بن يزيد جعفي از امام باقر عليه السلام نقل شده است:
( 1496 ) 141 عنه عن سعد بن عبد الله عن محمد بن الحسين وأحمد ابن الحسن بن علي بن فضال عن أبيه عن علي بن عقبة وذبيان بن حكيم عن موسي ابن أكيل عن عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد عن أبي جعفر عليه السلام قال : ما علي أحدكم إذا دفن ميته وسوي عليه وانصرف عن قبره أن يتخلف عنده ثم يقول : يا فلان بن فلان أأنت علي العهد الذي عهدناك به من شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله صلي الله عليه وآله وأن عليا أمير المؤمنين عليه السلام إمامك وفلان وفلان) حتي يأتي علي آخرهم فإنه إذا فعل ذلك قال : أحد الملكين لصاحبه قد كفينا الوصول إليه ومسألتنا إياه فإنه قد لقن فينصرفان عنه ، ولا يدخلان عليه .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج 1، ص 459، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش .
نتيجه: طبق اين روايات، بعد از مراسم خاكسپاري نيز بايد اصول اعتقادات و از جمله ولايت ائمه اهل بيت عليهم السلام را بايد به ميت تلقين كرد.
د. روايات مربوط به عالم قبر
يك دسته از روايات، سؤال از ولايت و محبت ائمه طاهرين عليهم السلام را در قيامت براي ما گزارش كرده است:
1. زراره از امام باقر عليه السلام (صحيح) : در قبر امام زمان خود را نام ببر !
در بخش دستور به تقلين در وقت خاكسپاري اولين روايت را شيخ طوسي رحمة الله عليه در كتاب «تهذيب الاحكام» با سند صحيح از امام باقر عليه السلام نقل كرده است. خلاصه اش اين است كه وقتي ميت را در لحد گذاشتيد، عقائدش را به او تلقين كن و از جمله ولايت علي و ائمه طاهرين عليهم السلام را تلقين كن:
135- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ: إِذَا وَضَعْتَ الْمَيِّتَ فِي لَحْدِهِ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَي مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَاضْرِبْ بِيَدِكَ عَلَي مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ ثُمَّ قُلْ يَا فُلَانُ قُلْ رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَبِالْإِسْلَامِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا وَبِعَلِيٍ إِمَاماً وَيُسَمَّي إِمَامُ زَمَانِهِ فَإِذَا حُثِيَ عَلَيْهِ التُّرَابُ وَسُوِّيَ قَبْرُهُ فَضَعْ كَفَّكَ عَلَي قَبْرِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَفَرِّجْ أَصَابِعَكَ وَاغْمِزْ كَفَّكَ عَلَيْهِ بَعْدَ مَا يُنْضَحُ بِالْمَاءِ.
امام باقر عليه السلام فرمود: وقتي ميت را در لحد قبرش نهادي، بگو: به نام خدا و به ياد خدا و در راه خدا و بر دين رسول خدا _ كه درود خدا بر او و آلش باد _ ، آية الكرسي را بخوان و با دست خود بر شانه راستش بزن پس از آن بگو: اي فلاني بگو: راضي هستم كه خداوند پروردگار من است و اسلام دين من و محمد پيامبر و علي امام من است، و امام زمان خودت را نام مي بري.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج 1، ص457، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش .
بررسي سند اين روايت در دسته اول از روايات گذشت .
2. زراره با سندي ديگر (صحيح) : در قبر امام زمان خود را نام ببر!
اين روايت نيز و بررسي سند آن در بخش تلقين شهادت در وقت خاكسپاري گذشت.
2 - وعنه ، عن أبيه ، عن حماد ، عن حريز ، عن زرارة قال : إذا وضعت الميت في لحده قرأت آية الكرسي ، واضرب يدك علي منكبه الأيمن ثم قل : يا فلان قلرضيت بالله ربا ، وبالاسلام دينا ، وبمحمد (صلي الله عليه وآله) نبيا ، وبعلي إماما ، وسم حتي إمام زمانه .
وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 3 ص 174
3. امام صادق عليه السلام: از مرده در قبر در مورد امام زمان سؤال مي شود (موثقه)
در اين روايت امام صادق عليه السلام يك مقايسه بين ميت مؤمن و كافر انجام داده است و در ابتداي روايت مي فرمايد: وقتي مؤمن از دنيا مي رود فرشتگان از دين و پيامبر از او سؤال مي كنند و ميت مؤمن پس از اين كه به سؤال از ولايت ائمه طاهرين، پاسخ مي دهد، منادي از آسمان ندا مي دهد، بنده من راست گفت، وسايل خانه قبرش از بهشت فراهم كنيد:
فَيَقُولَانِ وَ مَنْ إِمَامُكَ فَيَقُولُ فُلَانٌ قَالَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِي افْرُشُوا لَهُ فِي قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّةِ
جالب اين است كه از ميت كافر علاوه بر توحيد و نبوت، از امامت نيز سؤال مي شود؛ اما هنگامي كه او نمي تواند پاسخ دهد، ندا مي رسد كه قبرش را مملو از آتش كنيد، و دري از آنجا به سوي جهنم باز خواهد شد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أُخْرِجَ مِنْ بَيْتِهِ شَيَّعَتْهُ الْمَلَائِكَةُ إِلَي قَبْرِهِ يَزْدَحِمُونَ عَلَيْهِ حَتَّي إِذَا انْتَهَي بِهِ إِلَي قَبْرِهِ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً بِكَ وَ أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يَمْشِيَ عَلَيَّ مِثْلُكَ لَتَرَيَنَّ مَا أَصْنَعُ بِكَ فَتَوَسَّعُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ فِي قَبْرِهِ مَلَكَا الْقَبْرِ وَ هُمَا قَعِيدَا الْقَبْرِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَيُلْقِيَانِ فِيهِ الرُّوحَ إِلَي حَقْوَيْهِ فَيُقْعِدَانِهِ وَ يَسْأَلَانِهِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ فَيَقُولُ اللَّهُ فَيَقُولَانِ مَا دِينُكَ فَيَقُولُ الْإِسْلَامُ فَيَقُولَانِ وَ مَنْ نَبِيُّكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله فَيَقُولَانِ وَ مَنْ إِمَامُكَ فَيَقُولُ فُلَانٌ قَالَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِي افْرُشُوا لَهُ فِي قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ افْتَحُوا لَهُ فِي قَبْرِهِ بَاباً إِلَي الْجَنَّةِ وَ أَلْبِسُوهُ مِنْ ثِيَابِ الْجَنَّةِ حَتَّي يَأْتِيَنَا وَ مَا عِنْدَنَا خَيْرٌ لَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ عَرُوسٍ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِيهَا
قَالَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً خَرَجَتِ الْمَلَائِكَةُ تُشَيِّعُهُ إِلَي قَبْرِهِ تَلْعَنُونَهُ حَتَّي إِذَا انْتَهَي بِهِ إِلَي قَبْرِهِ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ لَا مَرْحَباً بِكَ وَ لَا أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُبْغِضُ أَنْ يَمْشِيَ عَلَيَّ مِثْلُكَ لَا جَرَمَ لَتَرَيَنَّ مَا أَصْنَعُ بِكَ الْيَوْمَ فَتَضِيقُ عَلَيْهِ حَتَّي تَلْتَقِيَ جَوَانِحُهُ قَالَ ثُمَّ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مَلَكَا الْقَبْرِ وَ هُمَا قَعِيدَا الْقَبْرِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَدْخُلَانِ عَلَي الْمُؤْمِنِ وَ الْكَافِرِ فِي صُورَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ لَا قَالَ فَيُقْعِدَانِهِ وَ يُلْقِيَانِ فِيهِ الرُّوحَ إِلَي حَقْوَيْهِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ فَيَتَلَجْلَجُ وَ يَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ فَيَقُولَانِ لَهُ لَا دَرَيْتَ وَ يَقُولَانِ لَهُ مَا دِينُكَ فَيَتَلَجْلَجُ فَيَقُولَانِ لَهُ لَا دَرَيْتَ وَ يَقُولَانِ لَهُ مَنْ نَبِيُّكَ فَيَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ فَيَقُولَانِ لَهُ لَا دَرَيْتَ وَ يُسْأَلُ عَنْ إِمَامِ زَمَانِهِ قَالَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ كَذَبَ عَبْدِي افْرُشُوا لَهُ فِي قَبْرِهِ مِنَ النَّارِ وَ أَلْبِسُوهُ مِنْ ثِيَابِ النَّارِ وَ افْتَحُوا لَهُ بَاباً إِلَي النَّارِ حَتَّي يَأْتِيَنَا وَ مَا عِنْدَنَا شَرٌّ لَهُ فَيَضْرِبَانِهِ بِمِرْزَبَةٍ ثَلَاثَ ضَرَبَاتٍ لَيْسَ مِنْهَا ضَرْبَةٌ إِلَّا يَتَطَايَرُ قَبْرُهُ نَاراً لَوْ ضُرِبَ بِتِلْكَ الْمِرْزَبَةِ جِبَالُ تِهَامَةَ لَكَانَتْ رَمِيماً وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي قَبْرِهِ الْحَيَّاتِ تَنْهَشُهُ نَهْشاً وَ الشَّيْطَانَ يَغُمُّهُ غَمّاً قَالَ وَ يَسْمَعُ عَذَابَهُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ إِلَّا الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ قَالَ وَ إِنَّهُ لَيَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ وَ نَقْضَ أَيْدِيهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ (إبراهيم -: 27 -)
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3 ، ص240 ، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
4. رسول خدا (ص) خطاب به فاطمه بنت اسد: در قبر از ولايت امير مومنان سؤال مي شود
متن مفصل اين روايت گذشت كه هنگامي كه فاطمه بنت اسد، مادر بزرگوار اميرمؤمنان عليه السلام از دنيا رحلت كردند، رسول خدا صلي الله عليه وآله به ايشان تلقين نمود كه در جواب فرشتگان بگويد:
فَإِنْ أَتَاكِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَسَأَلَاكِ مَنْ رَبُّكِ فَقُولِي اللَّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ الْإِسْلَامُ دِينِي وَ الْقُرْآنُ كِتَابِي وَ ابْنِي إِمَامِي وَ وَلِيِّي
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 391، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ
5. اميرمومنان عليه السلام: در قبر از ولي زمان سؤال مي شود!
اين روايت را محمد بن الحسن صفار اين گونه نقل كرده است:
- حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّي بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْفَضْلِ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ (عبد الغفار بن القاسم) عَنْ مِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ رَزِينِ (زر) بْنِ حُبَيْشٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً عليه السلام يَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا دَخَلَ حُفْرَتَهُ أَتَاهُ مَلَكَانِ اسْمُهُمَا مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَأَوَّلُ مَنْ يَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ ثُمَّ عَنْ نَبِيِّهِ ثُمَّ عَنْ وَلِيِّهِ فَإِنْ أَجَابَ نَجَا وَ إِنْ عَجَزَ عَذَّبَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ [مَا] لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ وَ نَبِيَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلِيَّهُ فَقَالَ مُذَبْذَبٌ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا ذَلِكَ لَا سَبِيلَ لَهُ وَ قَدْ قِيلَ لِلنَّبِيِّ صلي الله مَنِ الْوَلِيُّ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ وَلِيُّكُمْ فِي هَذَا الزَّمَانِ عَلِيٌّ عليه السلام مِنْ بَعْدِهِ وَصِيُّهُ وَ لِكُلِّ زَمَانٍ عَالِمٌ يَحْتَجُّ اللَّهُ بِهِ لِئَلَّا يَكُونَ ...
زر بن حبيش مي گويد: از علي عليه السلام شنديم كه فرمود: وقتي بنده را وارد قبر مي كنند، دو فرشته اي كه اسم شان منكر و نكير است ميايند. اولين سؤال از او در باره پروردگار، پيامبر و ولي ميت است. اگر ميت جواب دهد نجات مي يابد و اگر از پاسخ دادن عاجز شد، او را عذاب مي كنند.
مردي به حضرت عرض كرد: عاقبت كسي كه خدا و پيامبرش را شناخته اما وليش را نشناخته چيست؟ فرمود: او سست عقيده است كه نه به اين طرف است نه به آن طرف و كسي را كه خدا گمراه سازد راهي براي نجاتش نيست. اين شخص راهي براي نجات ندارد.
براي رسول خدا صلي الله عليه وآله گفته شد: اي رسول خدا ولي كيست؟
فرمود: ولي شما در اين زمان علي است وبعد از ايشان وصي او است و براي هر زمان عالمي است كه خداوند توسط او احتجاج مي كند تا مردم عليه خدا احتجاج نكنند.
الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاي290هـ) بصائر الدرجات، ص 518، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الحاج ميرزا حسن كوچه باغي،ناشر: منشورات الأعلمي - طهران، سال چاپ : 1404 - 1362 ش
6. امام باقر عليه السلام : در قبر از امام زمان سؤال مي شود
در اين روايت نيز آمده است كه در عالم قبر درباره ولايت ائمه طاهرين عليهم السلام از ميت مؤمن و كافر سؤال مي شود:
4720 - 8 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَنِ الْمَسْئُولُونَ فِي قُبُورِهِمْ قَالَ مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ قَالَ قُلْتُ فَبَقِيَّةُ هَذَا الْخَلْقِ قَالَ يُلْهَي وَ اللَّهِ عَنْهُمْ مَا يُعْبَأُ بِهِمْ قَالَقُلْتُ وَ عَمَّ يُسْأَلُونَ قَالَ عَنِ الْحُجَّةِ الْقَائِمَةِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ فَيُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ مَا تَقُولُ فِي فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فَيَقُولُ ذَاكَ إِمَامِي فَيُقَالُ نَمْ أَنَامَ اللَّهُ عَيْنَكَ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ فَمَا يَزَالُ يُتْحِفُهُ مِنْ رَوْحِهَا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ يُقَالُ لِلْكَافِرِ مَا تَقُولُ فِي فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ قَالَ فَيَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ بِهِ وَ مَا أَدْرِي مَا هُوَ فَيُقَالُ لَهُ لَا دَرَيْتَ قَالَ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ النَّارِ فَلَا يَزَالُ يُتْحِفُهُ مِنْ حَرِّهَا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَة.
ابو بكر حضرمي مي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: خداوند امر تو را اصلاح كند؛ (مشكلاتت را برطرف كند) از چه كساني در قبر سؤال مي شود؟ فرمود: از مؤمنان و كافران خالص. عرض كردم از بقيه مخلوقات چطور؟ فرمود:
به خدا سوگند آنها رها مي شوند و به آنها اعتنا نمي شود (يعني آنها بدون سؤال به جايگاه شان فرستاده مي شوند). عرض كردم: از چه چيزي سؤال مي شود؟ فرمود: از كسي كه در ميان شما دين را بر پا داشته است.
پس براي مؤمن گفته مي شود: در باره فلان و فلان چه مي گويي؟ مي گويد: او امام من است. برايش گفته مي شود: راحت بخواب، خداوند چشمانت را راحت نگهدارد. براي او دري از بهشت باز مي شود و پيوسته تا روز قيامت از بوي خوش بهشت به او مي رسد.
براي كافر گفته مي شود: در باره فلان و فلان چه مي گويي؟ او مي گويد: من در باره او سخن شنديم ولي او را نشناختم كه چه كسي است. به او گفته مي شود: در همچه حالت بماني. امام فرمود: براي او دري از آتش گشوده مي شود و پيوسته از گرماي آتش تا روز قيامت به روي او باز مي شود.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3 ، ص237 ، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
7. امام باقر عليه السلام : سؤالات دو ملك در قبر از امامت ائمه است .
اين روايت كه در باب تلقين بعد از خاكسپاري آمده بود نيز اشاره به همين حقيقت دارد كه تلقين ، در واقع بيان پاسخ سؤالات دو ملك است و لذا بعد از تلقين دو ملك از ميت سؤال نخواهند پرسيد :
( 1496 ) 141 عنه عن سعد بن عبد الله عن محمد بن الحسين وأحمد ابن الحسن بن علي بن فضال عن أبيه عن علي بن عقبة وذبيان بن حكيم عن موسي ابن أكيل عن عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد عن أبي جعفر عليه السلام قال : ما علي أحدكم إذا دفن ميته وسوي عليه وانصرف عن قبره أن يتخلف عنده ثم يقول : يا فلان بن فلان أأنت علي العهد الذي عهدناك به من شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله صلي الله عليه وآله وأن عليا أمير المؤمنين عليه السلام إمامك وفلان وفلان) حتي يأتي علي آخرهم فإنه إذا فعل ذلك قال : أحد الملكين لصاحبه قد كفينا الوصول إليه ومسألتنا إياه فإنه قد لقن فينصرفان عنه ، ولا يدخلان عليه .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج1، ص 459، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش .
8. امام صادق عليه السلام : در قبر از امام زمان سؤال مي شود
اين روايت نيز كه در باب تلقين آمده بود مي گويد: وقتي از تو سؤال شد چنين جواب بده كه :
ثم تقول «يا فلان بن فلان إذا سئلت فقل الله ربي ومحمد نبي والاسلام ديني والقرآن كتابي وعلي امامي» حتي تستوفي الأئمة ...
اسحاق بن عمار مي گويد: از امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي ميت را در قبر وارد كردي، بگو: به نام خدا و به ياد خدا و بر دين رسول خدا، آنگاه آرام آرام آن را وارد مي كني. پس زماني كه ميت را در قبر گذاشتي بندهاي كفنش را باز كن و بگو: خدايا اي پروردگار، بنده تو و فرزند بنده است بر تو وارد شد و تو بهترين ميزباني هستي كه بر تور وارد مي شوند. خدايا اگر او نيكوكار است در نيكي اش بيافزا و اگر گنه كار است از گناهش درگذر و او را به پيامبرت و شيعيان صالح ملحق كن ما و او را به سوي راه مستقيم هدايت فرما، خدايا آمرزشت را شامل او كن. سپس دست راست خود را بر بازوي راستش بگذار و به شدت تكان بده و بگو: اي فلاني فرزند فلاني ! وقتي مورد سؤال قرار گرفتي، بگو: خداوند پروردگارم، و محمد پيامبر، اسلام دينم، قرآن كتابم، و علي امام من است؛ تا اين كه همه ائمه را نام مي بري ....
تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 1 ص 458
9. امام صادق عليه السلام : سؤالات دو ملك در قبر از امامت ائمه است
اين روايت كه در باب تلقين بعد از خاكسپاري آمده بود نيز اشاره به همين حقيقت دارد كه تلقين ، در واقع بيان پاسخ سؤالات دو ملك است و لذا بعد از تلقين دو ملك از ميت سؤال نخواهند پرسيد :
11 - محمد بن يحيي ، عن بعض أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن إسماعيل قال : حدثني أبو الحسن الدلال ، عن يحيي بن عبد الله قال : سمعت أبا عبد الله ( عليه السلام ) يقول : مَا عَلَي أَهْلِ الْمَيِّتِ مِنْكُمْ أَنْ يَدْرَءُوا عَنْ مَيِّتِهِمْ لِقَاءَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ إِذَا أُفْرِدَ الْمَيِّتُ فَلْيَتَخَلَّفْ عِنْدَهُ أَوْلَي النَّاسِ بِهِ فَيَضَعَ فَاهُ عَلَي رَأْسِهِ ثُمَّ يُنَادِيَ بِأَعْلَي صَوْتِهِ- يَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ أَوْ يَا فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانَةَ هَلْ أَنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فَارَقْنَاكَ عَلَيْهِ مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ قَالَ مُنْكَرٌ لِنَكِيرٍ انْصَرِفْ بِنَا عَنْ هَذَا فَقَدْ لُقِّنَ بِهَا حُجَّتَه.
از يحيي بن عبد اللَّه روايت شده كه گفت: از امام صادق عليه السّلام شنيده كه مي فرمود: بر خانواده كسي كه فوت مي كند چه مانعي است كه ديدار منكر و نكير را از ميّت خود دفع كنند؟ گفتم: چكار كنيم؟ آن حضرت فرمود: هنگامي كه ميّت تنها شد و همه رفتند بايد كسي كه از ديگران بميّت نزديكتر است نزد او بماند و دهانش را نزديك سر ميّت برده و با بلندترين صداي خود آواز كند: اي فلان فرزند فلاني- و نام او و پدرش را بگويد چه مرد باشد و چه زن- و بعد از گفتن نام او اين تلقين را با صداي بلند بگويد: اي فلاني آيا بر آن اعتقادات كه وقتي از تو جدا مي شديم داشتي، هنوز هم باقي هستي، بر آن اعتقاد كه عبارت بود از گواهي بر اينكه هيچ معبود نيست جز اللَّه كه واجب الوجود و جامع جميع صفات كماليه و واحد من جميع الوجوه است و در خداوندي و يگانگي او را شريك نيست و شهادت بر اينكه محمّد صلّي اللَّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست و بهترين و برترين پيامبرانست، و شهادت بر اينكه علي عليه السّلام امير و فرمانرواي مؤمنان است و برترين و بزرگوارترين اوصياء و جانشينان پيغمبران است و نيز اينكه آنچه محمّد صلّي اللَّه عليه و آله آورده فرموده حقّ است.
و اينكه مردن با همه آن خصوصيّات كه آن حضرت فرمود و قرآن از آن خبر داده جملگي حقّ ميباشد و بر انگيخته شدن در روز رستاخيز و زنده شدن دوباره در قيامت حق است، و روز جزا كه قرآن و پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله و احاديث، از آن خبر داده اند خواهد آمد و هيچ ترديد و شكّي در آن نيست و اينكه خداوند آنان را كه در گورها هستند برخواهد انگيخت و دوباره زنده خواهد ساخت و به اعمال آنان رسيدگي نموده و جزاي متناسب خواهد داد. و چون اين تلقين را بگويد منكر به نكير گويد: از اين شخص كه حجّت او را بوي تلقين كردند بيا تا باز گرديم، ديگر ما را با او كاري نيست.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 3 ص 201، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
10. امام صادق عليه السلام : در قبر از ولايت ما اهل بيت سؤال مي شود .
در روايت ديگر آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: يكي از پنج مورد سؤال در قبر، ولايت ما اهل بيت است:
4727 - 15 - عنه ، عن أبيه ، رفعه قال : قال أبو عبد الله ( عليه السلام ) : يسأل الميت في قبره عن خمس ، عن صلاته وزكاته وحجه وصيامه وولايته إيانا أهل البيت فتقول الولاية من جانب القبر للأربع : ما دخل فيكن من نقص فعلي تمامه .
الكافي - الشيخ الكليني - ج 3 ص 241
11. امام كاظم عليه السلام: در قبر از امام زمان سؤال مي شود
در اين روايت نيز امام كاظم عليه السلام از سؤال در قبر خبر مي دهد و از جمله سؤالات قبر، ولايت ائمه طاهرين عليهم السلام است:
4723 - 11 - محمد بن يحيي ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسين بن سعيد ، عن إبراهيم بن أبي البلاد ، عن بعض أصحابه ، عن أبي الحسن موسي (عليه السلام) قال : يقال للمؤمن في قبره : من ربك ؟ قال : فيقول : الله فيقال له : ما دينك ؟ فيقول : الاسلام فيقال له : من نبيك ؟ فيقول : محمد فيقال : من إمامك ؟ فيقول : فلان فيقال : كيف علمت بذلك ؟ فيقول : أمر هداني الله له وثبتني عليه ، فيقال له : نم نومة لا حلم فيها ، نومة العروس، ... .
الكافي - الشيخ الكليني - ج 3 ص 238
هـ : روايات مربوط به عالم قيامت
يك دسته از روايات دلالت دارد كه در قيامت و در دادگاه عدل الهي از ولايت و نيز محبت اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام سؤال مي شود :
1. امام باقر عليه السلام : روز قيامت از امامت ائمه بعد از پيامبر (ص) سؤال مي شود (سند صحيح)
شيخ كليني با سند صحيح از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه مسلمانان پس از نزول آيه «يوم ندعوا كل اناس بامامهم» از رسول خدا سؤال كردند: شما امام مردم نيستيد؟
آن حضرت فرمود: من رسول خدايم ولي پس از من ائمه اي از اهل بيت عليه السلام از جانب خداوند انتخاب مي شوند امام مردم آنها هستند؛ اما مردم آن ها را تكذيب خواهند كرد.
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ {يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ } قَالَ الْمُسْلِمُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ كُلِّهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَي النَّاسِ أَجْمَعِينَ ولَكِنْ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ عَلَي النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَقُومُونَ فِي النَّاسِ فَيُكَذَّبُونَ ويَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ والضَّلَالِ وأَشْيَاعُهُمْ فَمَنْ وَالاهُمْ واتَّبَعَهُمْ وصَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّي ومَعِي وسَيَلْقَانِي أَلَا ومَنْ ظَلَمَهُمْ وكَذَّبَهُمْ فَلَيْسَ مِنِّي ولَا مَعِي وأَنَا مِنْهُ بَرِي ءٌ.
امام باقر عليه السلام فرمود: چون آيه «روزي كه هر دسته از مردم را به امامشان خوانيم» نازل شد، مسلمين عرض كردند: اي فرستاده خدا! مگر شما امام همه مردم نيستيد؟ پيغمبر فرمود: من از جانب خدا به سوي همه مردم فرستاده شده ام؛ ولي بعد از من اماماني از خاندانم توسط خداوند بر مردم منصوب شوند، ايشان در ميان مردم قيام كنند و مردم آنها را تكذيب كنند و امامان كفر و گمراهي و پيروانشان به آن ها ستم خواهند كرد، هر كه آنها را دوست دارد و از آنها پيروي كند و تصديقشان نمايد، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد كرد و آگاه باشيد كسي كه به آن ها ستم كند و تكذيبشان نمايد، از من نيست و با من نيست و من از او بيزارم.
الكافي، ج1، ص215، باب أن الأئمة في كتاب الله إمامان إمام يدعو إلي الله و إمام يدعو إلي النار.
نكته قابل توجه در روايت اين است كه مسلمانان با نزول آيه فوق، عقيده شان بر اين بوده كه رسول خدا امام همه مردم و بندگان خداوند است؛ اما تعبير آيه اين است كه هر مردمي (قوم و گروهي) با امام شان در قيامت صدا زده مي شوند.
رسول خدا در جواب اين عقيده فرموده است كه همه مردم يك نوع امام ندارند، بلكه برخي امامانشان همان اماماني است كه خداوند براي آنها معين كرده است و برخي هم امام شان غير از امام منتخب الهي است.
نتيجه اين كه رسول خدا تصديق نموده است كه هر گروهي با هر امامي كه در دنيا آنها را انتخاب كرده و براي خود امام قرار داده است، در روز قيامت فراخوانده مي شود.
و نكته مهم تر اين كه رسول خدا فرمود:
هركه اماماني را كه خداوند برايشان انتخاب كرده، تصديق كنند همراه من است و مرا در قيامت مي بيند ولي كساني كه آنان را تكذيب كنند من از آنها بيزارم:
أَلَا ومَنْ ظَلَمَهُمْ وكَذَّبَهُمْ فَلَيْسَ مِنِّي ولَا مَعِي وأَنَا مِنْهُ بَرِي ءٌ.
بررسي سند روايت
1. محمد بن يحيي العطار:
نجاشي ايشان را «بزرگ اصحاب اماميه در زمان خودش و يك شخص موثق معرفي كرده است:
محمد بن يحيي أبو جعفر العطار القمي ، شيخ أصحابنا في زمانه ، ثقة ، عين ، كثير الحديث .
رجال النجاشي - النجاشي - ص 353
2. احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:
شيخ طوسي ايشان را «شيخ قم، و از بزرگان و فقهاي شيعيان در قم» معرفي كرده است:
أحمد بن محمد بن عيسي بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري ، ... وأبو جعفر هذا شيخ قم ووجهها وفقيهها.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 68
وقال الشيخ: شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.
3. الحسن بن محبوب:
شيخ طوسي در كتاب «الفهرست و رجال» ايشان را موثق مي داند:
الحسن بن محبوب السراد ، ويقال له : الزراد ، ويكني أبا علي ، مولي بجيلة ، كوفي ، ثقة.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 96
رجال الطوسي - الشيخ الطوسي - ص 334
4. عبد الله بن غالب :
نجاشي بعد از معرفي ايشان، بر وثاقتش دو بار تأكيد مي كند:
عبد الله بن غالب الأسدي الشاعر الفقيه أبو علي روي عن أبي جعفر وأبي عبد الله وأبي الحسن عليهم السلام ، ثقة ثقة.
رجال النجاشي - النجاشي - ص 222
5. جابر بن يزيد الجعفي:
جابر بن يزيد، از خواص اصحاب امام باقر عليه السلام و از شيعيان مخلص بوده است، در باره وثابت او نيز بحث هاي زيادي شده است و برخي تحت تأثير سخنان دشمنان اهل بيت عليهم السلام عليه او سخناني گفته اند كه حضرت آيت الله خوئي در معجم رجال الحديث آن ها را نقل و نقد كرده است:
وعده المفيد في رسالته العددية ، ممن لا مطعن فيهم ، ولا طريق لذم واحد منهم . وعده ابن شهرآشوب من خواص أصحاب الصادق عليه السلام . المناقب : الجزء 4 ، في فصل ، في تواريخه وأحواله .
أقول : الذي ينبغي أن يقال : أن الرجل لابد من عده من الثقات الاجلاء لشهادة علي بن إبراهيم ، والشيخ المفيد في رسالته العددية وشهادة ابن الغضائري ، علي ما حكاه العلامة ، ولقول الصادق عليه السلام في صحيحة زياد: إنه كان يصدق علينا.
شيخ مفيد او را در رساله عدديه، از كساني شمرده است كه هيچ طعني بر آن ها وارد نيست و هيچ راهي براي مذمت آن ها وجود ندارد. ابن شهر آشوب او را از خواص ياران امام صادق عليه السالم شمرده است .
من مي گويم: شايسته است كه گفته شود: چاره اي نيست؛ مگر اين كه او را جزء اشخاص ثقه و جليل بر شمرد. به دليل شهادت علي بن ابراهيم و شيخ مفيد و شهادت ابن غضائري بر وثاقت او كه علامه حلي آن را نقل كرده است و هچنين به خاطر روايت صحيح السند زياد كه امام صادق عليه السلام فرمود: او از ما سخنان راست نقل مي كند.
معجم رجال الحديث ، ج4، ص236 ـ 344، رقم: 2033.
بنابراين، اين روايت نيز از نظر سند كاملا صحيح است.
2. اميرمومنان عليه السلام: در قيامت از ولايت من سؤال مي شود .
در منابع روايي از علي بن ابي طالب و فرزندش امام حسين عليهما السلام روايتي نقل شده است كه در آنجا حضرت با امام حسين مفاخره مي كند و هر يك ويژگيهاي خود را بر مي شمارد و از جمله ويژگيهايي كه اميرمؤمنان عليه السلام بر شمارد اين است كه در بعد از استشهاد به آيات «عم يتسائلون» و «وقفوهم مسؤولون» فرمود: عن ولايتي يوم القيامة؛ يعني از ولايت من سؤال مي شود.
اين حديث مفاخره را ابن شاذان قمي با اين متن نقل كرده است:
قال حدثنا سليمان بن مهران قال حدثنا جابر عن مجاهد قال حدثنا عبد الله بن عباس قال حدثنا رسول الله قال لما عرج بي إلي السماء رأيت علي باب الجنة مكتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله علي ولي الله والحسن والحسين سبطا رسول الله وفاطمة الزهراء صفوة الله وعلي ناكرهم وباغضهم لعنة الله تعالي ( قيل ) إن رسول الله صلي الله عليه وآله كان جالسا ذات يوم وعنده الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) إذ دخل الحسين بن علي فاخذه النبي ( ع ) واجلسه في حجره وقبل بين عينيه وقبل شفتيه وكان للحسين ( ع ) ست سنين فقال علي ( ع ) يا رسول الله أتحب ولدي الحسين قال النبي صلي الله عليه وآله وكيف لا أحبه وهو عضو من أعضائي فقال علي ( ع ) يا رسول الله أيما أحب إليك انا أم الحسين فقال الحسين يا أبتي من كان أعلي شرفا كان أحب إلي النبي صلي الله عليه وآله وأقرب إليه منزلة قال علي ( ع ) لولده أتفاخرني يا حسين قال نعم يا أبتاه ان شئت فقال له الإمام علي ( ع ) يا حسين انا أمير المؤمنين انا لسان الصادقين انا وزير المصطفي انا خازن علم الله ومختاره من خلقه انا قائد السابقين إلي الجنة انا قاضي الدين عن رسول الله صلي الله عليه وآله انا الذي عمه سيد في الجنة انا الذي اخوه جعفر الطيار في الجنة عند الملائكة انا قاضي الرسول انا آخذ له باليميين انا حامل سورة التنزيل إلي أهل مكة بأمر الله تعالي انا الذي اختارني الله تعالي من خلقه انا حبل الله المتين الذي امر الله تعالي خلقه ان يعصموا به في قوله تعالي واعتصموا بحبل الله جميعا انا نجم الله الزاهر انا الذي تزوره ملائكة السماوات انا لسان الله الناطق انا حجة الله تعالي علي خلقه انا يد الله القوي انا وجه الله تعالي في السماوات انا جنب الله الظاهر انا الذي قال الله سبحانه وتعالي في وفي حقي بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون انا عروة الله الوثقي التي لا انفصام لها والله سميع عليم انا باب الله الذي يؤتي منه انا علم الله علي الصراط انا بيت الله من دخله كان آمنا فمن تمسك بولايتي ومحبتي أمن من النار وانا قاتل الناكثين والقاسطين والمارقين انا قاتل الكافرين انا أبو اليتامي انا كهف الأراملانا عم يتسائلون عن ولايتي يوم القيامة قوله تعالي ثم لنسئلن يومئذ عن النعيم انا نعمة الله تعالي التي أنعم الله بها علي خلقه انا الذي قال الله تعالي في وفي حقي اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي لكم ورضيت لكم الاسلام دينا فمن أحبني كان مسلما مؤمنا كامل الدين انا الذي بي اهتديتم انا الذي قال الله تبارك وتعالي في وفي عدوي وقفوهم أنهم مسؤلون أي عن ولايتي يوم القيامة انا النبأ العظيم الذي أكمل الله تعالي به الدين يوم غدير خم وخيبر انا الذي قال رسول الله صلي الله عليه وآله في من كنت مولاه فعلي مولاه انا صلاة المومن انا حي علي الصلاة انا حي علي الفلاح انا حي علي العمل انا الذي نزل علي أعدائي سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع بمعني من أنكر ولايتي.
القمي، شاذان بن جبرئيل، (متوفاي 660هـ) الفضائل، ص 84، ناشر : منشورات المطبعة الحيدرية ومكتبتها - النجف الأشرف، ال چاپ : 1381 - 1962 م
3. امام صادق عليه السلام: در دادگاه الهي اولين سؤال از ولايت اهل بيت است
عمار ساباطي از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه حضرت فرمود: يكي از سؤالات در قبر، از ولايت ما اهل بيت است:
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ نَاتَانَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ مُوسَي السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ مَنْ صَلَّي الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا ...
ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ [عَنِ الصَّلَوَاتِ ] الْمَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّكَاةِ الْمَفْرُوضَةِ وَ عَنِ الصِّيَامِ الْمَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَيْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَكَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِنَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِه.
امام صادق (ع) فرمود هر كه نمازهاي واجب را در اول وقت بخواند ...
سپس امام صادق (ع) فرمود چون بنده برابر خدا ايستد اول پرسش او از نمازهاي واجب و از زكاة واجب و از روزه واجب و از حج واجب و از ولايت ما خاندانست و اگر معترف به ولايت ما خاندان باشد و بر آن عقيده بميرد نماز و روزه و زكاة و حج او پذيرفته است و اگر برابر خدا اعتراف به ولايت ما نكند خدا چيزي از اعمال او نپذيرد بهمين سند امام صادق (ع) فرمود چون نماز واجبي ميخواني در وقت بخوان و با آن وداع كن كه گويا كه ميترسي بدان برنگردي و ديده بجاي سجده ات بينداز، اگر بداني كسي طرف راست يا چپ تو است خوب نماز ميخواني بدان كه تو برابر كسي هستي كه تو را مي بيند و او را نميبيني.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 256، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.
همين روايت را شيخ صدوق با اندك تغيير در سند، در كتاب ديگرش نقل كرده است:
103 - حدثني محمد بن موسي رحمه الله قال : حدثني عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن عمار الساباطي عن أبي عبد الله عليه السلام قال : أول ما يسئل عنه العبد إذا وقف بين يدي الله عز وجل الصلوات المفروضات وعن الزكاة وعن الصيام المفروض وعن الحج وعن ولايتنا أهل البيت فان أقر بولايتنا ثم مات عليها قبلت منه صلاته وصومه وزكاته وحجه فإن لم يقر بولايتنا بين يدي الله عز وجل لم يقبل منه شيئا من أعماله.
الشيخ الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه القمي (متوفاي381هـ) فضائل الأشهر الثلاثة، ص 110، تحقيق : تحقيق وإخراج : ميرزا غلام رضا عرفانيان، ناشر : دار المحجة البيضاء للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، چاپ : الثانية، 1412 - 1992 م
4. امام صادق عليه السلام در پاسخ به ابي حنيفه : سؤال قيامت از ولايت ما است
امام صادق عليه السلام در پاسخ به ابو حنيفه (كه شاگرد آن حضرت بوده است)، در باره آيه لتسئلن يومئذ عن النعيم، فرمودند: مراد از «نعيم» ما هستيم.
بنابراين، از ولايت اهل بيت در قيامت سؤال مي شود.
اين روايت را سيد شرف الدين در كتاب «تأويل الآيات» نقل كرده است:
روي الشيخ المفيد قدس الله روحه بإسناده إلي محمد بن السائب الكلبي قال : لما قدم الصادق ( عليه السلام ) العراق نزل الحيرة فدخل عليه أبو حنيفة وسأله عن مسائل ... قال أبو حنيفة : أخبرني جعلت فداك عن قول الله عز وجل «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم » قال : فما هو عندك يا أبا حنيفة ؟ قال ، الامن في السرب ، وصحة البدن ، والقوت الحاضر . فقال : يا أبا حنيفة لئن وقفك الله أو أوقفك يوم القيامة حتي يسألك عن كل أكلة أكلتها وشربة شربتها ليطولن وقوفك . قال : فما النعيم جعلت فداك ؟ قال :النعيم نحن ، الذين أنقذ الله الناس بنا من الضلالة ، وبصرهم بنا من العمي ، وعلمهم بنا من الجهل .
وقتي كه امام صادق عليه السلام به عراق و منطقه حيره آمدند ابوحنيفه به نزد حضرت آمد و از حضرت در چند مساله سؤال پرسيد ؛ ... ابوحيفه گفت : در مورد آيه «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم» به من خبر دهيد ؛ فرمودند : معني آيه در نظر تو چيست اي ابوحنيفه ؟ گفت : امنيت در راه ها و سلامتي بدن و غذاي آماده ، حضرت فرمودند : اي ابوحنيفه ، اگر خداوند تو را در روز قيامت باز دارد و تو را از هر لقمه اي كه خوردي و هر نوشيدني كه نوشيدي سؤال پرسد، وقوف تو در محشر طولاني خواهد شد ! گفت : پس مقصود از نعيم چيست فداي شما گردم ؛ فرمودند : نعيم ما هستيم ؛ كساني كه خدا مردم را به وسيله ما از گمراهي نجات داد و به وسيله ما آنان را در كوري بينا ساخت ! و در جهل آنان را عالم ساخت !
الحسيني الاسترآبادي النجفي ، السيد شرف الدين علي (متوفاي 965هـ) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة ، ج 2 ص 852، تحقيق و نشر : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، ـ قم ، الطبعة الأولي، 1407هـ.
5. امام رضا عليه السلام : جمع امت روز قيامت از ولايت علي (عليه السلام) سؤال مي شوند
شيخ صدوق رحمة الله عليه روايتي از امام هشتم عليه السلام نقل كرده است كه رسول خدا فرموده: در قيامت از تمام امت من در باره ولايت علي عليه السلام سؤال مي شود:
23 - حدثنا أبو القاسم علي بن أحمد بن موسي بن عمران الدقاق قال : حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي ، قال : حدثنا سهل بن زياد الآدمي ، عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني ، قال : حدثني سيدي علي بن محمد بن علي الرضا ، عن أبيه ، عن آبائه ، عن الحسن بن علي عليهم السلام قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله : ... وعزة ربي إن جميع أمتي لموقوفون يوم القيامة ومسؤولون عن ولايته وذلك قول الله عز وجل : «وقفوهم إنهم مسؤولون»
امام رضا عليه السلام از پدرانش از رسول خدا (ص) روايت كرد كه قسم به عزت پروردگارم ، تمام امت در روز قيامت نگاه داشته مي شوند و از ولايت علي عليه السلام سؤال مي شوند ، و اين معني كلام خداوند عزوجل است كه «آنها را نگه داريد كه از آنها سؤال مي شود»
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين،(متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص 387، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .
6.امام باقر عليه السلام : سؤال از محبت اهل بيت در قيامت با سند صحيح
در روايت صحيح السندي كه شيخ مفيد آن را نقل كرده، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده است: در قيام از محبت اهل بيت من سؤال مي شود:
وبهذا الإسناد قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : لا يزول قدم عبد يوم القيامة من بين يدي الله عز وجل حتي يسأله عن أربع خصال: عمرك فيما أبليته ، ومالك من أين اكتسبته وأين وضعته ، وعن حبنا أهل البيت . فقال رجل من القوم : وما علامة حبكم يا رسول الله ؟ فقال : محبة هذا ، ووضع يده علي رأس علي بن أبي طالب عليه السلام .
رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده: روز قيامت بنده قدم از قدم در حضور خدا- عزّ و جلّ- بر نمي دارد تا اينكه خداوند از چهار چيز از وي پرسش نمايد: از عمرت كه در چه چيز گذراندي، و از مالت كه از كجا بدست آوردي، و در چه راهي خرج نمودي، و از دوستي ما اهل بيت. مردي از ميان قوم گفت: اي رسول خدا نشانه دوستي شما چيست؟ فرمود: دوستي اين شخص، و دست مبارك بر سر علي بن ابي طالب (ع) نهاد.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الأمالي، ص 353، تحقيق الحسين أستاد ولي - علي أكبر الغفاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
نكته:
در روايت آمده است ، شخص ميت، تا از محبت اهل بيت در قيامت پاسخ ندهد، اجازه ندارد كه قدم از قدم بردارد و از طرفي، رسول خدا دست مبارك را بر سر حضرت علي عليه السلام گذاشت و به محبت ايشان تصريح فرموده است.
اگر محبت اهل بيت سؤال شود، به طريق اولي از ولايت آنها كه امري بالاتر از محبت است سؤال خواهد شد.
بررسي سند روايت:
سند اين روايت، همان سند روايت قبل است كه شيخ مفيد با تعبير «وبهذا الاسناد» آورده است:
روايت قبل سندش اين است:
قال: أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه رحمه الله قال : حدثني أبي ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد بن عيسي ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي حمزة الثمالي ، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام قال : بني الإسلام علي خمسة دعائم : إقام الصلاة ، وإيتاء الزكاة ، وصوم شهر رمضان ، وحج البيت الحرام ، والولاية لنا أهل البيت .
قال:
منظور از «قال» خود شيخ مفيد است و ايشان از نظر شيعه بي نياز از توثيق است.
1. جعفر بن محمد بن قولويه:
شيخ طوسي در باره ايشان مي نويسد:
جعفر بن محمد بن قولويه القمي ، يكني أبا القاسم ، ثقة .
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 91
2. محمد بن قولويه:
نمازي شاهرودي در باره ايشان مي نويسد:
محمد بن قولويه القمي : من خيار أصحاب سعد بن عبد الله . ثقة جليل معتمد . ويروي عنه ابنه جعفر في كامل الزيارة كثيرا .
او از اصحاب برگزيده سعد بن عبد الله اشعري و موثق، جليل القدر ومورد اعتماد بود.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج 7 ص 297، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق - طهران، الأولي1412هـ
از نظر آيت الله خويي بزرگ رجال علماي شيعه نيز ايشان موثق است:
محمد بن قولويه : الجمال ، والد أبي القاسم جعفر بن محمد ، أكثر الرواية عنه ابنه جعفر في كامل الزيارات فهو ثقة.
المفيد من معجم رجال الحديث - محمد الجواهري - ص 570
3. سعد بن عبد الله:
نجاشي در باره ايشان مي نويسد:
سعد بن عبد الله بن أبي خلف الأشعري القمي أبو القاسم ، شيخ هذه الطائفة وفقيهها و وجهها .
رجال النجاشي - النجاشي - ص 177
شيخ طوسي نيز به وثاقت ايشان تصريح كرده و مي نويسد:
سعد بن عبد الله القمي ، يكني أبا القاسم ، جليل القدر ، واسع الاخبار ، كثير التصانيف ، ثقة.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 135
4. أحمد بن محمد بن عيسي:
نجاشي در باره او گفته است:
أحمد بن محمد بن عيسي بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري . ... وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين ، ووجههم ، وفقيههم ،
رجال النجاشي - النجاشي - ص 82
5. الحسن بن محبوب:
شيخ طوسي ايشان در دو كتابش ثقه معرفي كرده است:
الحسن بن محبوب السراد ، ويقال له : الزراد ، ويكني أبا علي ، مولي بجيلة ، كوفي ، ثقة.
الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 96
رجال الطوسي - الشيخ الطوسي - ص 334
5. أبي حمزة الثمالي:
ابو حمزه ثمالي نيز از نظر علماي رجال شيعه موثق است:
ثابت بن أبي صفية أبو حمزة الثمالي واسم أبي صفية دينار ، مولي ، كوفي ، ثقة ،
رجال النجاشي - النجاشي - ص 115
نتيجه كلي
از مطالبي كه تا كنون بيان شد، نتايج ذيل به دست مي آيد:
1. طبق آياتي كه ذكر كرديم در روز قيامت از امام هر شخصي سؤال مي شود كه چرا در اين دنيا از او پيروي كرده است. براي پاسخ به اين سؤال با همان امامش فراخوانده مي شود.
2. بنابراين، به شبكه هاي وهابي بايد گفت: شما اگر قرآن را قبول داريد ، آيات قرآن دلالت بر سؤال از ولايت در عالم ديگر مي كند ؛ و اگر روايات اهل سنت را قبول داريد ، آنها نيز با سند معتبر اين مطلب را تاييد كرده اند و اگر روايات شيعه را نيز مي خواهيد اين مطلب در كتب شيعه با سند صحيح آمده است .
3. نكته ديگر اين كه طبق روايات صحيح اهل سنت، ميت به اسامي خلفاء اقرار كرده و اين نشان مي دهد كه درباره آنها از ميت سؤال شده كه اين گونه اعتراف مي كند. نتيجه اين كه اگر از آنها چون خليفه رسول خدا و صحابه بوده اند، سؤال شود، از ولايت علي كه از جمله خلفا و صحابه است نيز سؤال مي شود.
4. نكته مهمتر ديگر اين است كه نه تنها روايات شما به اين مطلب اعتراف دارد، بلكه علماي بزرگ شما همانند آلوسي و برخي ديگر همانند زرندي شافعي اعتراف دارند كه ولايت علي و خلفاء از مهمترين امور اعتقادي است كه در قيامت از آن سؤال مي شود.
بنابراين، سؤال از ولايت علي در عالم قيامت موافق آيات قرآن كريم و روايات شيعه و اهل سنت است و اگر كسي در اين باره شبهه افگني مي كند نشان از جهل و بي سوادي آنها و نتيجه دوري آنها از قرآن و روايات است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)