آيا ولادت حضرت مهدي (ع) فقط از طريق حكيمه، نقل شده است؟
آيا ولادت حضرت مهدي (ع) از طريق حكيمه، از ديدگاه شيعيان مورد قبول است؟
آيا ولادت حضرت مهدي (ع) از طريق حكيمه، از ديدگاه شيعيان مورد قبول است؟
اصل شبهه:
مقدمه:
مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاري
الف: حيات يك شخص، دلالت بر ولادت او مي كند !
ب: هيچ كس براي اثبات ولادت ديگري، شهادت يك معصوم را شرط نمي داند!
ج: در امور مربوط به زنان، شهادت يك زن هم كافي است !
د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدي، نمي تواند اصل مهدويت را زير سؤال ببرد
هـ: مصداق مهدي (عج) در روايات شيعه با روايات متواتر ثابت شده است:
و: آيا رفع اختلاف در نام مادر نياز به شاهد دارد ؟
مطلب دوم: شهادت حكيمه بر تولد حضرت مهدي (ع)
روايت اول:
روايت دوم:
روايت سوم:
مطلب سوم: نسب و شخصيت حضرت حكيمه (سلام الله عليها)
1. اسم و نسب
2. جلالت و وثاقت:
پاسخ اول: شهادت حكيمه، تعيين مصداق ودليل اصل عقيده مهدويت است
مهدويت، عقيده ريشه دار در كتب اهل سنت:
1. ترمذي
2. ابو داود سجستاني
3. احمد حنبل:
4. طبراني
پاسخ دوم: شهادت ديگران بر ولادت حضرت مهدي (عج)
1. زن قابله
2 و 3. نسيم و ماريه خادمان امام حسن عسكري (ع)
4. كنيز امام عسكري (ع)
پاسخ سوم: تعدادي از افراد مورد اطمينان، حضرت مهدي (ع) را بعد از تولد، ديده اند
1. روايت عبد الله بن جعفر حميري:
بررسي سند روايت:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي العطار:
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:
احمد بن إسحاق القمي:
عثمان بن سعيد العمري:
2. محمّد بن عثمان عمري با چهل نفر
بررسي سند روايت نخست:
1. محمد بن علي بن ماجيلويه:
2. محمد بن يحيي العطار.
3. جعفر بن محمد بن مالك فزاري:
4. معاوية بن حكيم:
5. محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمري:
3. روايت ابو غانم خادم امام عسكري (ع).
4. أحمد بن إسحاق قمي.
5. إبراهيم بن محمد بن فارس النيسابوري
6. أبو هارون
7. يعقوب بن منقوش
8. عمرو اهوازي
9. محمّد بن إسماعيل بن موسي بن جعفر عليهماالسلام
10. أبو نصر طريف خادم
11. أبو عليّ بن مطهر
12. نسيم خادم امام عسكري عليه السلام.
13. مردي از فارس
14. كامل بن إبراهيم مدني.
نتيجه:
پاسخ چهارم: امام عسكري (ع)، به افراد مورد اطمينان از وجود مهدي (ع) خبر داده است
1. خبر دادن به ابو هاشم جعفري
بررسي سند روايت:
1ـ محمد بن يحيي العطار:
2ـ أحمد بن إسحاق:
3ـ أبو هاشم الجعفري:
2. خبر دادن به محمد بن علي بن بلال
بررسي سند رو ايت:
1. علي بن محمد:
2ـ محمد بن علي بن بلال:
نتيجه بررسي روايات:
پاسخ پنجم: اعتراف بزرگان اهل سنت بر ولادت و ملاقات با حضرت مهدي (ع)
1. ابو الفداء (متوفاي732هـ)
2. ابو الوردي (متوفاي749هـ)
3. ابن حجر هيثمي (متوفاي973هـ)
4. مناوي (متوفاي1031هـ)
5. عاصمي مكي (متوفاي1111هـ)
6. ملاقات حسن عراقي با حضرت مهدي (ع)
حسن عراقي كيست؟
نتيجه اين بخش:
نتيجه كلي از همه مطالب:
اصل شبهه:
از جمله شبهاتي كه وهابيت در مورد ولادت حضرت مهدي عليه السلام وارد كرده اند اين است كه مي گويند: در منابع شيعه، ولادت آن حضرت تنها از طريق حكيمه نقل شده است و اين خانم هم كه معصوم نيست؛ پس شيعيان چگونه مي توانند گفته شخصي را كه معصوم نيست در مورد امر مهمي همانند اثبات ولادت حضرت مهدي عليه السلام كه از اصول مذهب آن ها به شمار مي رود، بپذيرند.
ناصر قفاري از نظريه پرداز معاصر وهابي در اين باره مي نويسد:
فمسألة المهدي وغيبته تسربت عن طريق حكيمة وما أدري كيف يقبلون قول امرأة غير معصومة في اصل المذهب.
مسأله [ولادت] مهدي و غيبت او، از طريق حكميه نقل شده است، و من نمي دانيم شيعيان گفته يك زن غير معصوم را در باره مسأله اي كه مربوط به اصل مذهب شان است چگونه مي پذيرند.
ناصر بن عبد الله القفاري، أصول مذهب الشيعة، ج2 ص1024، ناشر: دار الرضا ـ الجيزة.
مقدمه:
قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به دو مطلب مهم كه اصل بحث را روشن مي كند، اشاره شود:
مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاري
قفاري در اين متن، كبري و صغري چيده و بعد از راه مغالطه تلاش كرده است كه عقيده شيعه را زير سؤال ببرد.
صغراي استدلال: شهادت حكيمه براي ولادت حضرت مهدي، شهادت يك زن غير معصومه است؛
كبري: با شهادت يك زن غير معصوم نمي توان امر مهمي مثل اصل مهدويت را به اثبات رساند؛
نتيجه: شيعيان نمي توانند اصل مسأله مهدويت را ثابت كنند.
اين استدلال قفاري داراي اشكالات متعددي است كه ما به اختصار به آن خواهيم پرداخت:
الف: حيات يك شخص، دلالت بر ولادت او مي كند !
براي اثبات وجود يك شخص، ديدن او در هنگام تولد و يا حتي اثبات تولد او هم لازم نيست؛ زيرا كسي كه وجود خارجي دارد و يا وقتي عده اي گفته اند ما او را ديده ايم و اقرار به وجود او داريم خود به خود تولد او ثابت مي شود! در باره حضرت مهدي عليه السلام نيز قضيه از همين قرار است كه رواياتش را مفصل خواهيم آورد.
گذشته از اين روايات، كه تعداد قابل توجهي از ياران و شيعيان امام عسكري عليه السلام اعتراف به رؤيت آن حضرت كرده اند، بزرگان اهل سنت نيز به ولادت آن حضرت معترف اند كه در پايان اين مقاله به كلام آنها اشاره خواهد شد.
ما از قفاري و امثال ايشان مي پرسيم: آيا اين اعترافها، براي اثبات ولادت و پذيرش مسأله مهدويت كافي نيست كه شما شهادت حكيمه را بهانه براي انكار مهدويت قرار داده ايد؟
ب: هيچ كس براي اثبات ولادت ديگري، شهادت يك معصوم را شرط نمي داند!
اصل اشكال قفاري غلط است و با توجه به عقيده شيعه و سني اساس و مبنايي ندارد؛ زيرا هيچ يكي از علماي شيعه نگفته اند و يا در كتابهايشان ننوشته اند كه براي اثبات تولد يك شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علماي اهل سنت هم اين سخن را نگفته اند. آيا براي اثبات خليفه اول و دوم و سوم و عائشه و حفصه و ابوهريره و معاويه و حتي خود قفاري، جماعتي از مردم جمع شده و شهادت داده اند؟!
ظاهراً قفاري و امثال او، تا آن اندازه در مورد مهدويت تعصب به خرج داده اند كه از قانون بين المللي و عرفي هم به كلي غافل شده اند و هيچ قانوني را در پيش چشم خودشان نديده اند.
در نتيجه، اشكال او تنها و تنها مغالطه اي است كه ناشي از چشم پوشي از حقايق به خاطر انكار عقايد شيعه است كه نه مبنايي در مكتب فريقين دارد و نه عقل سليم و عرف انساني آن را مي پذيرد.
ج: در امور مربوط به زنان، شهادت يك زن هم كافي است !
حتي اگر فرض بگيريم كه اين مساله از مسائلي باشد كه نياز به شاهد داشته باشد (يعني فرض بگيريم كه اصل ولادت از مادر نيازمند شهادت باشد)؛ اما اين مساله قطعاً از مسائلي نيست كه شهادت يك زن در آن كفايت نكند. به همين جهت علماي شما در اين مساله، شهادت يك زن را نيز (حتي غير معصومه) كافي مي دانند. براي اثبات مطلب فتواي چند تن از علماي شما را نقل مي كنيم:
عبد الرزاق صنعاني فتواي شعبي و حسن بصري را اين گونه نقل كرده است:
عبد الرزاق عن الثوري قال أخبرني أشعث عن الشعبي والحسن قالا: تجوز شهادة المرأة الواحدة فيما لا يطلع عليه الرجال.
از شعبي و حسن بصري گفته اند: شهادت يك زن، در مسائلي كه مردان از آن آگاهي پيدا نمي كنند (مثل ولادت و رضاع و حيض و...) كفايت مي كند!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، مصنف عبد الرزاق، ج8، ص333، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي دار النشر: المكتب الإسلامي- بيروت، الطبعة: الثانية1403
ابن قدامه يكي از علماي حنبلي در باره شهادت يك زن مي گويد:
ولا نعلم بين أهل العلم خلافا في قبول شهادة النساء المنفردات في الجملة، قال القاضي والذي تقبل فيه شهادتهن منفردات خمسة أشياء الولادة والاستهلال والرضاع والعيوب تحت الثياب كالرتق والقرن والبكارة والثيابة والبرص وانقضاء العدة.
در ميان اهل علم در پذيرش شهادت يك زن في الجمله اختلافي نيست. قاضي گفته است: شهادت يك زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت، استهلال، رضاع، عيوب موجب فسخ نكاح و سپري شدن عده.
المقدسي الحنبلي، شمس الدين أبي الفرج عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن قدامة (متوفاي682هـ)، الشرح الكبير علي متن المقنع، ج12، ص97، ناشر: دار الكتاب العربي للنشر والتوزيع ـ بيروت.
شمس الدين دمشقي از علماي اهل سنت فتواي احمد بن حنبل در كافي دانستن شهادت يك زن را در مورد ولادت از اسحاق بن منصور اين گونه آورده است:
وقال إِسْحَاقُ بن مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ؟ قال: شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ في الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَةِ فِيمَا لَا يَطَّلِعُ عليه الرِّجَالُ. قال: وَأُجَوِّزُ شَهَادَةَ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ إذَا كانت ثِقَةً فَإِنْ كان أَكْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَيَّ.
اسحاق بن منصور مي گويد: براي احمد بن حنبل گفتم: آيا شهادت يك زن كافي است؟ گفت: شهادت يك زن در باره رضاع، و ولادت و اموري كه مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق بن منصور مي گويد: من شهادت يك زن را در صورتي كه موثق باشد، كافي مي دانم، اما اگر بيشتر باشد در نزد من محبوب تر است.
الزرعي، أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الدمشقي (متوفاي751 هـ)، الطرق الحكمية في السياسة الشرعية، ج1، ص118، تحقيق: د. محمد جميل غازي، دار النشر: مطبعة المدني - القاهرة، طبق برنامه الجامع الكبير.
وحتي اگر اين روايات و فتاوا نيز نبود، عقل حكم مي كرد كه در مسائلي مانند ولادت، شهادت زنان كفايت كند! در همه مكاتب و مذاهب رسم بر اين است كه هنگام تولد، زنان شاهد اين ماجرا هستند و نه مردان. بنا براين، شهادت زنان همانند قابله و كمك كار آن و بقيه زناني كه احياناً در امر تولد همكاري دارند، كافي است و هنگامي كه زنان دست اندر كار در امر ولادت، بر تولد فرزندي شهادت بدهند كسي ديگر حق اعتراض ندارند.
اما قفاري براي زير سوال بردن اصل عقيده مهدويت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نيز منكر مي شود !
همگان مي دانند كه ولادت حضرت موسي عليه السلام از ديد همگان مخفي بود، جز مادر آن حضرت كسي ديگري در هنگام تولد او نبود كه شهادت دهد به چشم خود ديده است كه حضرت موسي از مادرش به دنيا آمده باشد؛ اما كسي در اين باره از مادر موسي شاهدي نخواست. اگر ادله نقلي را دليل بر اين مطلب بگيريم، همان ادله نقلي ولادت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به اثبات مي رساند. ضمن اين كه شخصي همانند حكيمه شاهد ولادت بوده و بر آن شهادت داده است.
د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدي، نمي تواند اصل مهدويت را زير سؤال ببرد
قفاري در اين جا بين دو مسأله كاملا مجزا خلط كرده است:
الف: اصل عقيده مهدويت؛
ب: اثبات ولادت شخصي كه مصداق مهدي است.
روشن است كه اين دو مسأله با يكديگر تفاوت اساسي دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدي، نمي توان اصل عقيده مهدويت را زير سؤال برد.
قفاري نمي تواند با اين سخن كه حكيمه يك زن غير معصوم است، اصل عقيده مهدويت را زير سؤال ببرد؛ بلكه نهايتا در فرض اثبات شبهه، ادعاي حكيمه براي ولادت حضرت زير سوال مي رود و نه عقيده مهدويت؛ زيرا عقيده مهدويت يك مسأله اساسي و ريشه داري است كه هيچ ربطي به شهادت حكيمه بر تولد حضرت مهدي ندارد؛ و چه حكيمه شهادت بدهد يا شهادت ندهد، اصل اين عقيده سرجاي خود ثابت و پا برجا است؛ زيرا اصل عقيده مهدويت با آيات قرآن، روايات صحيح السند فريقين به راحتي قابل اثبات است و تقريبا جمهور مسلمانان؛ جزه عده اندكي كه ديدگاه آن ها در اصل مهدويت خللي ايجاد نخواهد كرد، اعتقاد دارند كه در آخر الزمان يكي از فرزندان حضرت فاطمه سلام الله عليها قيام و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. اين عقيده ثابت است؛ چه شهادت حكيمه بر ولادت مصداق مهدي قابل قبول باشد يا خير.
هـ: مصداق مهدي (عج) در روايات شيعه با روايات متواتر ثابت شده است:
نكته ديگري كه بايد مد نظر قرار بگيرد، اين است كه بر فرض كه ادعاي حكيمه مورد قبول قرار نگيرد، اما اين به معني نفي اصل تولد فرزندي براي امام حسن عسكري عليه السلام نيست!
زيرا صدها روايت در منابع شيعه با سند هاي صحيح وجود دارد كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرزند امام عسكري عليه السلام است و آن حضرت بعد از غيبت طولاني قيام و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد؛ همان طوري كه پر از جور و ظلم بوده است.
حال چه شهادت حضرت حكيمه پذيرفته شود يا نشود، مصداق مهدي از ديدگاه شيعه فرد مشخصي است و روايات متواتر و اجماع تمام علماي شيعه آن را به اثبات مي رساند.
آيا اينكه براي ابوهريره نام دقيقي مشخص نشده است و نام پدر او نيز به درستي معلوم نيست، يعني ابوهريره اي وجود ندارد؟
ابن حجر عسقلاني از علماي رجال اهل سنت، اسامي ابوهريره را اين گونه شرح مي دهد:
أبو هريرة الدوسي الصحابي الجليل حافظ الصحابة اختلف في اسمه واسم أبيه قيل عبد الرحمن بن صخر وقيل بن غنم وقيل عبد الله بن عائذ وقيل بن عامر وقيل بن عمرو وقيل سكين بن ودمة بن هانئ وقيل بن مل وقيل بن صخر وقيل عامر بن عبد شمس وقيل بن عمير وقيل يزيد بن عشرقة وقيل عبد نهم وقيل عبد شمس وقيل غنم وقيل عبيد بن غنم وقيل عمرو بن غنم وقيل بن عامر وقيل سعيد بن الحارث هذا الذي وقفنا عليه من الاختلاف في ذلك...
در باره نام ابوهريره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سكين بن ودمة بن هاني؛ 7. سكين بن مل؛ 8. سكين بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمير؛ 11. يزيد عشرقة؛ 12. يزيد بن عبد نهم؛ 13. يزيد بن عبد شمس؛ 14. يزيد بن غنم؛ 15. عبيد بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعيد بن الحارث.
اين ها اسم هايي بودند كه بنده توانستم به آن دسترسي پيدا كنم.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص680، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.
يعني ثابت نشدن يك مطلب، با دليلي، به اين معني نيست كه هيچ دليل صحيح ديگري براي آن مطلب وجود نداشته باشد!
رسول خدا صلي الله عليه وآله از آمدن مهدي موعود خبر داده، طبق روايات صحيح و متواتر شيعه (و گروهي از علماي اهل سنت) فرزند امام حسن عسكري است؛ اما اينكه اسم مادرش چه باشد، مهم نيست. و حتي اگر مسأله تولد از حضرت نرجس هم ثابت نشود، باز وجود مهدي زير سؤال نمي رود؛ زيرا ممكن است از همسري ديگر متولد شده باشد. بنابراين، مهم در تعيين مصداق در عقيده شيعه، پدر آن حضرت است نه مادر.
و: آيا رفع اختلاف در نام مادر نياز به شاهد دارد ؟
براي چه مسأله اي شهادت مادر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را احتياج داريد؟ اگر شخصي غريبه بيايد و بگويد من در نسب فلاني شك دارم ! كه آيا او از اين مادر متولد شده است يا از مادري ديگر، يا اصلا فرزند اين شخص هست يا خير، آيا اصل اين ادعاي او شبهه اي ايجاد مي كند كه نيازمند شاهد و قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدي عليه السلام، نه اتهامي مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسكري) آن را انكار كرده است؛ پس براي اثبات چه چيزي نيازمند به شهادت دادن باشد؟
ماوردي شافعي مي گويد: اگر كسي بگويد من پدر فلاني هستم حكم نسب ثابت مي شود و نياز به شاهد ندارد:
دعوي النسب الخاص وهو الواحد يدعي أبا فيقول: أنا ابن فلان، فإن اعترف له بالأبوة ثبت نسبه أو يدعي الواحد ابناً فيقول: هذا ابني، فإن اعترف له بالبنوة ثبت نسبه وصار جميع من ناسبهما عواقل لكل واحد منهما...
دعوي النسب العام: وهو أن يدعي الرجل أنه من قريش وقريش تسمع دعواه ولا تنكره، أو يدعي أنه من بني هاشم وبنو هاشم يسمعون ولا ينكرونه فيحكم بنسبه فيهم بإقرارهم علي دعوي نسبهم وبمثل هذا تثبت أكثر الأنساب العامة، فإن تجرد من أنكر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم يقبل نفيه له، ولو شهد أنه ليس منهم؛ لأن الشهادة علي مجرد النفي لا تصح.
ادعاي نسب خاص، يعني شخصي بگويد من پسر فلاني هستم، اگر آن پدر نيز اعتراف كند، نسب ثابت مي شود؛ يا شخصي بگويد من پدر فلاني هستم، اگر او نيز قبول كند نسب ثابت است و تمام كساني كه به اين دو ارتباط دارند، حكم نسب را پيدا مي كنند...
ادعاي نسب عام، يعني شخصي ادعا كند كه از قريش است و قريش نيز اين ادعا را بشنود و رد نكند، يا ادعا كند كه از بني هاشم است و بني هاشم اين ادعا را بشنود و رد نكند، به همين سبب حكم به انتساب اين شخص، به آن قبيله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعواي نسب او، و به همين طريق است كه بيشتر انساب عامه ثابت مي شود. بنا بر اين اگر كسي كه از آن قبيله بيرون است، بگويد كه نسب تو به فلان قبيله صحيح نيست،ادعاي او قبول نيست، حتي اگر شاهد بياورد كه او از آنها نيست، زيرا شهادت بر مجرد نفي اين ادعا صحيح نيست !
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج12، ص368، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999م.
بنا بر اين، اگر اشكال در اثبات نسب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد (و نه در اصل مهدويت) باز هم اشكال وارد نيست و صغراي كلام او اشكال دارد، زيرا اين مطلب حتي نياز به شاهد هم ندارد ! و حتي به گفته علماي اهل سنت، حتي اگر شاهد بر ضد آن از بيرون اين نسب آورده شود، شاهد بيروني مقبول نيست ! و كسي كه ادعاي نسب كرده است، به شاهد نياز نخواهد داشت!
مطلب دوم: شهادت حكيمه بر تولد حضرت مهدي (ع)
از آنجائي كه سخن فقاري حول و محور شهادت حضرت حكيمه بر تولد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف دور مي زند، لازم است قبل از پاسخ، رواياتي كه بيانگر شهادت اين خانم بزرگوار بر ولادت حضرت مهدي عليه السلام است در اين قسمت نقل كنيم:
روايت اول:
مرحوم كليني در كافي و شيخ مفيد در ارشاد روايت حكيمه را كه امام زمان عليه السلام را در شب ولادت و بعد از آن ديده اين گونه نقل كرده اند:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَي بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِي حَكِيمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَهِيَ عَمَّةُ أَبِيهِ أَنَّهَا رَأَتْهُ لَيْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِك .
موسي بن محمد مي گويد: حكيمه دختر محمد بن علي (امام جواد) عليهما السلام كه عمه پدر آن حضرت است به من گفت كه خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن ديده است.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص331، باب تسمية من رآه، ح3، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص351، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
روايت دوم:
شيخ صدوق به سندش از حكيمه دختر امام جواد عليه السلام روايت طولاني تري در اين مورد نقل مي كند كه حكميه فرمود:
بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام فَقَالَ: يَا عَمَّةُ اجْعَلِي إِفْطَارَكِ هَذِهِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ أُمُّهُ؟ قَالَ: لِي نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَقَالَتْ لِي: يَا سَيِّدَتِي وَسَيِّدَةَ أَهْلِي كَيْفَ أَمْسَيْتِ؟ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَسَيِّدَةُ أَهْلِي قَالَتْ: فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَقَالَتْ: مَا هَذَا يَا عَمَّةُ؟ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: يَا بُنَيَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْيَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَأَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَي الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَهِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَهِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَكِيمَةُ: وَخَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ كَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِيَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةُ فَهَاكِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَيس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: أَ تَحِسِّينَ شَيْئاً؟ قَالَتْ: نَعَمْ يَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِي نَفْسَكِ وَاجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ قَالَتْ: فَأَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَأَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ عليه السلام سَاجِداً يَتَلَقَّي الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَظَهْرِهِ وَوَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَي صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَي لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَأَمَرَّ يَدَهُ عَلَي عَيْنَيْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ صَلَّي عَلَي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَعَلَي الْأَئِمَّةِ عليهم السلام إِلَي أَنْ وَقَفَ عَلَي أَبِيهِ...
حكيمه (خواهر امام دهم) مي گويد حسن بن علي، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب كه نيمه شعبان است در منزل ما افطار كن؛ زيرا خداي تبارك و تعالي امشب حجت خود را آشكار مي كند، او حجت وي در زمين باشد. عرض كردم: مادرش كيست؟ فرمود: نرجس. عرض كردم: فدايت شوم، به خدا در او اثري نيست، فرمود: همين است كه به تو مي گويم، حكيمه مي گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا در آورد و گفت: اي سيده من و سيده خاندانم شب خوبي داشته باشي.
گفتم: تو سيده من و سيده خاندان مني، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: اين چه فرمايشي است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خداي تعالي امشب پسري به تو كرامت كند كه در دنيا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت كشيد و حيا كرد و چون نماز عشا را خواندم افطار كردم و در بستر خوابيدم و خوابم برد چون نيمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پيشامدي نداشت سپس نشستم تعقيب خواندم و دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابيد. حكيمه مي گويد: من در شك افتادم ابو محمد از محل خود فرياد زد عمه جان شتاب مكن اين امر نزديك است.
حكيمه مي گويد: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و يس شدم، در اين ميان بود كه هراسان بيدار شد بالين او جستم و گفتم: بسم اللَّه عليك چيزي را احساس مي كني؟ گفت آري اي عمه به او گفتم: خود را جمع كن دل آسوده دار امر همان است كه به تو گفتم. حكيمه مي گويد: من و او را يك لحظه از خود رفتگي عارض شد و به آواز مولاي خود به خود آمدم و جامه را از روي نرجس عقب زدم و مولاي خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است او را برگرفتم ديدم پاك و نظيف است ابو محمد فرياد زد پسرم را نزدم بياور عمه جان او را نزد وي بردم دستش را زير دوران و پشتش گذاشت و دو پايش را روي سينه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاي او كشيد. سپس فرمود: اي پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر اميرمؤمنان و هر يكي از امامان تا پدرش درود فرستاد...
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص424، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
روايت سوم:
قضيه ولادت حضرت مهدي را قندوذي حنفي نيز در ينابيع المودة از قول حكيمه نقل كرده است:
فلما كانت ليلة النصف من شعبان سنة خامس وخمسين ومائتين، دخلت حكيمة عند الحسن فقال لها: يا عمتي كوني الليلة عندنا لأمر، فأقامت. فلما كان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت إليها حكيمة، فوضعت المولود المبارك، فلما رأته حكيمة أتت به الحسن (رضي الله عنهم) وهو مختون، فأخذه ومسح بيده علي ظهره وعينيه، وأدخل لسانه في فيه، وأذن في أذنه اليمني وأقام في الأخري، ثم قال: يا عمة إذهبي به إلي أمه، فردته إلي أمه. قالت حكيمة: ثم جئت من بيتي إلي أبي محمد الحسن فإذا المولود بين يديه في ثياب صفر، وعليه من البهاء والنور، أخذ حبه مجامع قلبي، فقلت: يا سيدي هل عندك من علم في هذا المولود المبارك ؟ فقال: يا عمة هذا المنتظر الذي بشرنا به...
هنگامي كه شب نيمه ماه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج فرا رسيد، حكيمه نزد حسن عكسري آمد، به حكيمه گفت: اي عمه به خاطر پيشامد امري امشب در نزد ما باش. حكيمه آن شب را نزد او ماند، هنگام طلوع فجر نرجس نا آرام شد، حكيمه نزد او ايستاد و نرجس مولود مباركي را به دنيا آورد، هنگامي كه حكيمه آن را ديد او را نزد حسن عسكري آورد و اين مولود ختنه شده بود. حسن عسكري او را گرفت و دستش را بر پيشت و چشمانش ماليد و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس فرمود: اي عمه! اين بچه را به مادرش بر گردان. حكيمه مي گويد: او را پيش مادرش بردم.
حكيمه مي گويد: (روزي ديگر) به خانه ابو محمد حسن عسكري آمدم در اين هنگام آن مولود نوراني را كه در ميان پارچه زرد پيچيده بود، در مقابل او ديدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: اي آقاي من! آيا به تولد اين مولود خجسته علم داشتي؟ حسن عسكري فرمود: اي عمه اين همان منتظري است كه بشارت آمدنش را داده اند....
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاي1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربي، ج3، ص172، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولي1416هـ.
همانطوري كه از اين روايات به دست مي آيد، حضرت حكيمه هم در شب ولادت و هم بعد از آن، حضرت مهدي عليه السلام را ديده و مشاهداتش را براي ديگران گزارش كرده است.
مطلب سوم: نسب و شخصيت حضرت حكيمه (سلام الله عليها)
از آنجائي كه قفاري مي گويد: حضرت حكيمه يك شخص غير معصوم است، چگونه شيعيان شهادت او را در مورد تولد امام زمان عليه السلام قبول دارند، ناگزير بايد نسب و شخصيت اين بانوي فاضله را بررسي كرد تا شبهه ي در اين زمينه باقي نماند.
1. اسم و نسب
حضرت حكيمه همانند راويان ديگر يك فرد نا شناخته اي نيست كه به راحتي بتوان در مورد او شك و ترديد به خود راه داد؛ بلكه او در اسم و نسب، وابسته به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و فرزند امام معصوم است.
طبرسي مي گويد: حضرت حكيمه از جمله فرزندان امام جواد عليه السلام است:
وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِيّاً عليه السلام ابْنَهُ الْإِمَامَ وَمُوسَي وَمِنَ الْبَنَاتِ حَكِيمَةَ وَخَدِيجَةَ وَأُمَّ كُلْثُوم .
امام جواد سلام اللَّه عليه دو پسر و سه دختر از خود به جاي گذارد كه يكي از آنان حضرت هادي سلام اللَّه عليه است و دومي هم به نام موسي مي باشد و دختران آن جناب هم حكيمه، خديجه و ام كلثوم نام داشته اند،
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، إعلام الوري بأعلام الهدي، ص 355، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.
علامه مجلسي نيز مي نويسد:
سم المعتصم محمد بن علي عليهما السلام وأولاده علي الامام وموسي وحكيمة وخديجة وأم كلثوم.
معتصم عباسي، امام جواد عليه السلام را مسموم كرد و فرزندان امام جواد، علي (امام هادي عليه السلام) ، موسي، حكيمه، خديجه و ام كلثوم هستند.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج50، ص 8، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
2. جلالت و وثاقت:
جلالت شأن و وثاقت اين بانوي عالي مقام از نسبت او به خانواده امام جواد عليه السلام آشكار و روشن است. در فضليت و علم و تقواي اين بانو همين بس كه ايشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسكري عليه السلام است كه با توجه به روايات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند.
علامه مجلسي و سيد محسن امين دو تن از بزرگان شيعه، اين بانو را با القابي همانند: نجيبه، كريمه، عالمه، فاضله، تقيه، رضيه و صالحه و عابده ستوده اند.
علامه مجلسي مي نويسد:
ثمّ اعلم أنّ في القبّة الشريفة قبراً منسوباً إلي النجيبة الكريمة العالمة الفاضلة التقية الرضية حكيمة بنت أبي جعفر الجواد عليه السلام ولا أدري لِمَ لم يتعرضوا لزيارتها مع ظهور فضلها وجلالتهاوإنّها كانت مخصوصة بالأئمّة عليهم السلام، ومودعة أسرارهم، وكانت اُمّ القائم عندها، وكانت حاضرة عند ولادته عليه السلام، وكانت تراه حيناً بعد حين في حياة أبي محمّد العسكري عليه السلام، وكانت من السفراء والأبواب بعد وفاته، فينبغي زيارتها بما أجري الله علي اللسان ممّا يناسب فضلها وشأنها.
بدان در زير اين قبه شريفه قبري به بانوي نجيبه، كريمه، دانا، فاضله، پرهيزگار و رضيه حكيمه دختر ابو جعفر امام جواد عليه السلام است و من نمي دانم با اين كه فضيلت و جلالت اين بانو روشن است چرا زيارت او را متعرض نشده اند و اين بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدي عليه السلام در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زماني در زمان حيات امام عسكري مي ديد و بعد از وفاتش از سفيران او بود، پس سزاوار اين است كه آن بانو را همانگونه كه مناسب شأن و فضليت او است، زيارت كرد.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص79، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
سيد محسن امين نيز بعد از اينكه ايشان را از نظر نسب معرفي كرده، او را از زنان عابده و پرهيزگار توصيف كرده است:
حكيمة بنت الإمام محمد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام. مدفونة بسامراء هي ونرجس أم المهدي مع الإمامين العسكري والهادي عليهما السلام... كانت من الصالحات العابدات القانتات.
حكيمه دختر امام جواد فرزند امام هشتم، فرزند موسي كاظم، فرزند حعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند امام زين العابدين، فرزند حسين، فرزند علي بن اطالب عليهم السلام، در سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدي و امام هادي و عسكري عليهما السلام دفن شده است، او از زنان صالح، عابد پرهيزگار بود.
الأمين، السيد محسن (متوفاي1371هـ)، أعيان الشيعة، ج6، ص217، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت - لبنان، سال چاپ: 1403 - 1983 م
بنا براين، حضرت حكيمه، فرزند امام معصوم، محرم اسرار امام، و مورد اطمينان امام و شيعيان است و خبر او در مورد تولد حضرت مهدي عليه السلام براي شيعيان مورد قبول است.
حال بعد از اين كه روايت گزارش حكيمه از تولد حضرت مهدي ذكر شد، به پاسخ تفصيلي مي پردازيم:
پاسخ اول: شهادت حكيمه، تعيين مصداق ودليل اصل عقيده مهدويت است
دكتر ناصر قفاري، عقيده شيعه را در مورد ولادت حضرت مهدي عليه السلام و غيبت آن حضرت، گاهي از مخترعات عثمان بن سعيد عمري و همفكرانش مي داند و گاهي مي گويد: اين عقيده از طريق حكيمه كه يك زن غير معصوم است به عقائد شيعه راه پيدا كرده و در حقيقت او در اين مورد، دچار تناقض گويي آشكاري شده است؛ لذا مخاطب كلام او سرگردان مي شود كه كدام سخنش را بپذيرد.
علت تناقض گويي او اين است كه تفكر مهدويت نه تنها ريشه در عقيده شيعه دارد؛ بلكه يك تفكر و عقيده اسلامي است. ايشان براي اين كه اين عقيده را باطل جلوه دهد، از هر راهي كه مي رود، به بن بست گير مي كند و خودش را در قعر چاهي مي بيند كه براي خود كنده است.
پاسخ نخست در جواب اين شبهه اين است كه اگر چه حضرت حكيمه يكي از كساني است كه ولادت حضرت مهدي عليه السلام را مشاهده كرده و براي ديگران نقل كرده است؛ اما شهادت ايشان و ديگران، باعث ايجاد عقيده مهدويت در ميان شيعيان نشده است؛ بلكه اين عقيده، همانند توحيد، نبوت، امامت و معاد، از جمله عقائد ثابت شيعه در متن امامت بوده كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام مهدي موعود را با تمام مشخصات نسبي و اسمي براي شيعيان معرفي كرده و از ولادت وغيبت آن حضرت خبر داده اند.
بنابراين، مسأله مهدويت يك مسأله تازه اي نيست كه با شهادت آنها در عقائد شيعه راه يافته باشد؛ بلكه تنها با اين شهادت، مصداق خارجي وجود امام زمان عليه السلام ثابت مي شود، نه آنچه را قفاري و همفكرانش ادعا مي كنند.
مهدويت، عقيده ريشه دار در كتب اهل سنت:
بزرگترين اشتباه قفاري اين است كه مسأله مهدويت را ريشه يابي نكرده است؛ زيرا اين عقيده با همه برنامه هاي كه در عصر مهدوي محقق خواهد شد، در كتابهاي بزرگان اهل سنت از جمله احمد حنبل، ترمذي، طبراني و... در روايات صحيح از رسول خدا صلي الله عليه وآله بيان شده كه برخي از روايات براي اثبات مطلب آورده مي شود:
1. ترمذي
ترمذي از محدثان پر آوزه اهل سنت، در كتاب سنن خود، ابتدا روايت عبد الله بن مسعود را آورده و در پايان، روايت ابو هريره را نقل كرده و تصريح كرده است كه اين روايت حسن و صحيح است:
حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال: يَلِي رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال: لو لم يَبْقَ من الدُّنْيَا إلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلك الْيَوْمَ حتي يَلِيَ...
قال أبو عِيسَي: هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.
ابن مسعود مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: مردي از اهل بيت من كه هم اسم من است مي آيد. به نقل ابو هريره نيز رسول خدا فرموده است: اگر از عمر دينا تنها يك روز باقي مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولاني كند تا اين كه مردي از اهل بيت من كه هم اسم من است بيايد.
ابو عيسي گفته است: اين رويت حسن و صحيح است.
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص505، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
2. ابو داود سجستاني
سجستاني در سنن خود از ام سلمه با سند موثق آورده است كه مهدي از نسل حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است:
حدثنا أَحْمَدُ بن إبراهيم ثنا عبد اللَّهِ بن جَعْفَرٍ الرَّقِّيُّ ثنا أبو الْمَلِيحِ الْحَسَنُ بن عُمَرَ عن زِيَادِ بن بَيَانٍ عن عَلِيِّ بن نُفَيْلٍ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيِّبِ عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول: الْمَهْدِيُّ من عِتْرَتِي من وَلَدِ فَاطِمَةَ.
از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمود: مهدي از خاندان من از فرزندان فاطمه است.
السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص1071، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.
3. احمد حنبل:
احمد حنبل پيشواي مذهب حنابله در مسندش پنج روايت را، از طريق عاصم و زر بن حبيش آورده كه يكي از روايات اين است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ ثنا عَاصِمٌ عن ذر عن عبد اللَّهِ عَنِ النبي صلي الله عليه وسلم: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتي يلي رَجُلٌ من أَهْلِ بيتي يواطي اسْمُهُ اسمي.
رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: قيامت بر پا نمي شود تا اين كه مردي از اهل بيتم كه هم اسم من است زمام امر را به دست بگيرد.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص376، ح3571، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.
4. طبراني
طبراني در المعجم الكبير، بيش از سيزده روايت با تعبيرات مختلف و طرق متعدد كه همگي سندش به عاصم بن بهدله و زر بن حبيش (از راويان صحيح بخاري) و عبد الله بن مسعود مي رسد، نقل كرده ويكي از روايات اين است:
حدثنا مُوسَي بن هَارُونَ ثنا عبد اللَّهِ بن دَاهِرٍ الرَّازِيُّ ثنا عبد اللَّهِ بن عبد الْقُدُّوسِ عَنِ الأَعْمَشِ عن عَاصِمِ بن أبي النَّجُودِ عن زِرِّ بن حُبَيْشٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ رضي اللَّهُ عنه قال: قال رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حتي يَمْلِكَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يواطيء اسْمُهُ اسْمِي يَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا كما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا.
رسول خدا (ص) فرمود: قيامت بر پا نمي شود، تا اينكه مردي از اهل بيت من كه نام او همنام من است، حاكم شود، كه زمين را پر از عدل و داد مي كند همانطور كه پر از ظلم و جور شده است.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج10، ص133، ح10214، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.
مقاله جداگانه در اثبات اين كه حضرت مهدي از نسل حضرت امام حسن عسكري است تحت عنوان «آيا نام پدر حضرت مهدي عبد الله است؟» تدوين شده و بر روي نيز سايت قرار گرفته است، در اين مقاله اين قسمت از بحث روشن شده است:
آيا نام پدر حضرت مهدي (عج)، عبد الله بوده است؟
بنا بر اين شهادت حضرت حكيمه، تنها ثابت مي كند كه حضرت مهدي عليه السلام، كسي كه روايات بسيار آمدن او را بشارت داده اند، به دنيا آمده است؛ نه اين كه عقيده مهدويت را در مكتب شيعه ايجاد كرده باشد؛ زيرا اين عقيده، يك عقيده ريشه داري است كه نه تنها در مكتب تشيع، بلكه در مكتب اهل سنت نيز پذيرفته شده است و در اين مورد روايات صحيحي از منابع معتبر آنان را متذكر شديم.
پاسخ دوم: شهادت ديگران بر ولادت حضرت مهدي (عج)
اگر اشكال قفاري و همفكرانش بر شهادت حضرت حكيمه است بايد گفت: با جستجو در منابع شيعه به دست مي آيد كه ولادت آن حضرت را جز حكيمه، چهار زن ديگر نيز مشاهده نموده و گزارش كرده اند كه با حضرت حكيمه، پنج تن مي شود. ماجراي تولد امام زمان عليه السلام در هر محكمه اي اگر ارائه شود، شهادت اين پنج نفر كافي خواهد بود. اينك اسامي زناني كه شاهد تولد حضرت مهدي عليه السلام بوده اند از اين قرار است:
1. زن قابله
شهادت زن قابله را بر تولد امام زمان عليه السلام، احمد بن بلال بن داود كاتب كه تربيت شده همان زن قابله بوده از قول اين زن، براي دوستش به نام حنظله نقل كرده است.
شيخ طوسي اين روايت را كه مفصل است در كتاب الغيبة آورده و ما همان محل شاهد را در اين جا مي آوريم:
زن قابله مي گويد: خادم امام حسن عسكري عليه السلام به در خانه ما آمد و گفت:
208 - أحمد بن علي الرازي، عن محمد بن علي، عن حنظلة بن زكريا قال: حدثني أحمد بن بلال بن داود الكاتب...
فَقَالَ: يَحْتَاجُ إِلَيْكِ بَعْضُ الْجِيرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِي وَلَفَّ رَأْسِي بِالْمُلَاءَةِ وَأَدْخَلَنِي الدَّارَ وَأَنَا أَعْرِفُهَا فَإِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَإِذَا امْرَأَةٌ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَأَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا كَأَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ تُعِينُنَا فِيمَا نَحْنُ فِيهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا يُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا كَانَ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّي سَقَطَ غُلَامٌ فَأَخَذْتُهُ عَلَي كَفِّي وَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَأَخْرَجْتُ رَأْسِي مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ أُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِيلَ لِي: لَا تَصِيحِي فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِي إِلَي الْغُلَامِ قَدْ كُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ كَفِّي فَقَالَتْ لِيَ الْمَرْأَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِيحِي وَأَخَذَ الْخَادِمُ بِيَدِي وَأَخْرَجَنِي مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِي إِلَي دَارِي...
يكي از همسايه ها براي حاجت مهمي تو را مي خواند به خانه آنها بيا، روسري به سر كردم و او مرا به خانه اي آورد كه نمي شناختم. ديدم پرده درازي در وسط خانه آويخته اند و مردي كنار پرده ايستاده است.
خادم گوشه پرده را بالا زد و من داخل شدم. ديدم زني در حال وضع حمل است و زني ديگر مانند قابله پشت سر او نشسته است. آن زن به من گفت در اين كار به ما كمك مي كني؟ پس به او كمك كردم و چيزي نگذشت كه پسري متولد گرديد. من او را روي دست گرفتم و صدا زدم پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بيرون آوردم كه به آن مرد نشسته مژده دهم، كسي گفت سر و صدا مكن! چون متوجه بچه شدم او را روي دست خود نديدم و همان زن گفت: صدا مكن! در اين موقع خادم مرا به خانه ام برگردانيد.
اين زن بعد نقل ماجراي تولد امام زمان به احمد بن بلال مي گويد:
إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَأْناً وَمَنْزِلَةً وَكُلُّ مَا يَدَّعُونَهُ حَقٌّ..
اين جريان را براي تو نقل كردم تا بداني كه اين قوم (خانواده پيامبر) نزد خداوند داراي شأن و مقام بزرگي هستند و آنچه ادعا مي كنند درست است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص240- 242، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولي، 1411هـ.
2 و 3. نسيم و ماريه خادمان امام حسن عسكري (ع)
نسيم و ماريه از خادمان خانه امام حسن عسكري عليه السلام است كه وجود مقدس امام زمان عليه السلام را هنگام تولد ديده و اين قضيه را اين گونه نقل كرده اند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَأَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام عَنِ السَّيَّارِيِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِي نَسِيمٌ وَمَارِيَةُ قَالَتَا: إِنَّهُ لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ عليه السلام مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ جَاثِياً عَلَي رُكْبَتَيْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيْهِ إِلَي السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَصَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِي الْكَلَامِ لَزَالَ الشَّك .
نسيم و ماريه مي گويند: هنگامي كه صاحب الزّمان عليه السّلام از مادر متولد شد، دو زانو را بر زمين نهاد و دو انگشت سبّابه را به جانب آسمان بالا برد، آنگاه عطسه كرد و فرمود: سپاس ويژه ي خداوندي است كه پرودگار جهانيان است و درود خدا بر پيامبر و آل او باد، ستمكاران پنداشته اند كه حجّت خدا از ميان رفته است اگر براي ما اذن در كلام بود شكّ زايل مي گرديد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص430.، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
4. كنيز امام عسكري (ع)
كنيز ديگري از امام حسن عسكري عليه السلام كه بعد از غارت خانه امام توسط جعفر كذاب با شخصي به نام ابو علي خيزراني ازدواج كرد، بر تولد حضرت مهدي عليه السلام شهادت داده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْخَيْزَرَانِيُّ عَنْ جارِيََةٍ لَهُ كَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ عَلَي الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُو عَلِيٍّ: فَحَدَّثَتْنِي أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّيِّدِ عليه السلام وَأَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّيِّدِ صَقِيلُ....
قَالَ أَبُو عَلِيٍّ: وَسَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِيَةَ تَذْكُرُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّيِّدُ عليه السلام رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَرَأَتْ طُيُوراً بَيْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَتَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَي رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِيرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام بِذَلِكَ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: تِلْكَ مَلَائِكَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّكِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِيَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَج .
ابو علي خيزراني كنيزي داشت كه او را به امام حسن عسكريّ عليه السّلام اهدا كرد و چون جعفر كذّاب خانه امام را غارت كرد وي از دست جعفر گريخت و با ابو عليّ ازدواج نمود. ابو عليّ مي گويد كه او گفته است در ولادت سيّد (امام زمان) عليه السّلام حاضر بود و مادر سيّد، صقيل نام داشت...
ابو عليّ گويد: از همين كنيز شنيدم كه مي گفت: چون سيّد (امام زمان) عليه السّلام متولّد شد، نور درخشان وي را ديده است كه از او ظاهر گرديده و به افق آسمانها رسيده است و پرندگان سپيدي ديده كه از آسمان فرود مي آيند و پرهاي خود را به سر و صورت و ساير اعضاي وي مي كشند و سپس پرواز مي كنند، اين مطلب را به امام حسن عسكريّ عليه السّلام خبر داديم، خنديد و فرمود: آنها ملائكه اي هستند كه براي تبرّك جستن به اين مولود فرود آمده اند و چون ظهور كند ياوران وي خواهند بود
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص431، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
پاسخ سوم: تعدادي از افراد مورد اطمينان، حضرت مهدي (ع) را بعد از تولد، ديده اند
علاوه بر اين پنج نفر فوق كه بر تولد حضرت مهدي عليه السلام شهادت داده اند (كه در ميان آنها حضرت حكيمه در نزد شيعه از منزلت خاصي برخوردار است كه بعداً در باره آن توضيح مي دهيم)، تعدادي از ارادتمندان و اصحاب امام عسكري عليه السلام، نيز در مدت پنج سال آخر حيات آن حضرت، فرزندش حضرت مهدي عليه السلام را ديده اند. در اين جا به اسامي عده اي كه در آن مقطع خاص تاريخي محضر مبارك آن حضرت شرفياب شده اند، اشاره مي كنيم:
1. روايت عبد الله بن جعفر حميري:
يكي از كساني كه به ديدار حضرت مهدي عليه السلام بار يافته، نائب و سفير او عثمان بن سعيد عمري است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حميري كه از راويان موثق است تصريح مي كند كه امام زمان عليه السلام را ديده است. مرحوم كليني اين روايت را با سند صحيح اين گونه نقل كرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِي وَدِينِي أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا كَانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ وَلَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يَقِيناً وَإِنَّ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُرِيَهُ «كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَي قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَي وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»....
ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام؟ فَقَالَ: إِي وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ....
عبد الله بن جعفر حميري مي گويد: من با عثمان بن سعيد عمروي سفير امام زمان عليه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وكيل امام بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از جانشين امام عسكري بپرسم، من به سفير امام زمان عثمان بن سعيد گفتم:
مي خواهم سؤالي مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست، زيرا كيش و آئين من بر اين است كه زمين از حجت خالي نمي ماند، مگر چهل روز قبل از قيامت كه در آن روز حجت خدا به آسمان پر مي كشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ايمان مسدود مي شود آنسان كه بعد از آن نه ايمان كسي پذيرفته شود كه تا آن روز كافر بوده است، و نه كردار شايسته مردمان مورد قبول مي افتد كه پاداشي بر آن مترتب گردد. مردمي كه در آن چهل روز بر روي زمين باشند بدكاره هاي خلق خدا هستند و عالم هستي بر سر همانان خراب مي شود. با اين اعتقاد و يقين، دوست دارم بر يقين خود بيفزايم. همانا ابراهيم خليل از خدا مسألت كرد تا به او نشان دهد كه چگونه مردگان را زنده مي كند. و خدا به او گفت: مگر اين را باور نداري؟ ابراهيم گفت: «چرا باور دارم. اما مي خواهم اطمينان و آرامش دل بيابم». من نيز به شما كه سفير امام زماني وثوق كامل دارم ....
عثمان بن سعيد گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت داري بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسكري را ديده اي؟». گفت: آري به خدا. موقعي كه او را ديدم گردن او تا اين حد رشد كرده بود و به دست خود اشاره كرد...
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص330، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
بررسي سند روايت:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:
نجاشي در بار او مي نويسد:
محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسين بن جامع بن مالك الحميري أبو جعفر القمي، كان ثقة، وجها، كاتب صاحب الامر عليه السلام.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 355، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي العطار:
محمد بن يحيي أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
رجال النجاشي، ص 353
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:
عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.
رجال النجاشي، ص 219
احمد بن إسحاق القمي:
أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، وكان وافد القميين، وروي عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.
رجال النجاشي، ص 91
عثمان بن سعيد العمري:
[ 5877 ] 22 - عثمان بن سعيد العمري الزيات، ويقال له: السمان، يكني أبا عمرو، جليل القدر ثقة، وكيله عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص 401، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
سند اين روايت صحيح اعلائي است و تمام روات آن از برترين راويان تاريخ شيعه هستند.
2. محمّد بن عثمان عمري با چهل نفر
از جمله كساني كه بعد از تولد حضرت مهدي، آن حضرت را ديده اند، چهل نفر از محبان و شيعيان امام حسن عسكري است كه در منزل آن حضرت بودند و امام عسكري فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش كرد. اين روايت موثق را شيخ صدوق در كمال الدين با سندي كه همه راويانش موثق هستند، نقل كرده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ حُكَيْمٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَيْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام وَنَحْنُ فِي مَنْزِلِهِ وَكُنَّا أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ أَطِيعُوهُ وَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِي فِي أَدْيَانِكُمْ فَتَهْلِكُوا أَمَا إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَيَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّي مَضَي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام.
معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمري مي گويند: ابو محمد حسن بن علي عليه السلام پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: اين امام شما بعد از من و خليفه من بر شما است، او را اطاعت كنيد و بعد از من در دين خود اختلاف نكنيد تا هلاك نشويد. آگاه باشيد كه بعد از امروز او را نخواهيد ديد. آنها مي گويند: ما از حضورش بيرون آمديم چند روزي نگذشت كه ابو محمد در گذشت .
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص435، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 19، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
در روايت ديگر آمده است كه محمد بن عثمان عمري مي گويد: من امام زمان را ديده ام:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِينَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» فَأَخْبِرْنِي عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَيْتَهُ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِي وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَي عُنُقِه .
عبد اللَّه بن جعفر حميري مي گويد: به محمد بن عثمان عمري گفتم من از تو همان سؤالي را مي كنم كه ابراهيم عليه السلام از پروردگارش پرسد وقتي گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مرده ها را زنده مي كني گفت: مگر ايمان نداري؟ عرض كرد: چرا ولي مي خواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر كه او را ديدي؟ فرمود: آري، گردني دارد مانند اين و با دست خود اشاره بگردن خود نمود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 435، ح3، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
بررسي سند روايت نخست:
در سند روايت نخست، افرادي: 1. محمد بن علي بن ماجيلويه؛ 2. محمد بن يحي العطار؛ 3. جعفر بن محمد مالك فزاري؛ 4. معاوية بن حكيم؛ 5. محمد بن ايوب بن نوح؛ 6. محمد بن عثمان عمري قرار دارند كه اينك همه آنها را از نظر رجال شناسان شيعه بررسي مي كنيم:
1. محمد بن علي بن ماجيلويه:
محمد بن علي بن ماجيلويه: ثقة علي الأقوي. هو وأخوه أحمد ممن يكثر الصدوق من الرواية عنهما مترضيا عليهما. وتقدم جدهما محمد بن أبي القاسم الملقب بما جيلويه. وعد من تلامذة الكليني.
محمد بن علي بن ماجيلوي، بنا قول قوي ثقه است، او برادرش احمد از جمله كساني است كه شيخ صدوق فراوان از آنها روايت نقل كرده و از آنها راضي است و جد آنها محمد بن ابي القاسم ملقب به ماجيلويه بوده و از شاگردان كليني است.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي ( متوفاي1405هـ )، مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص242، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق - طهران، الأولي 1412هـ
ومحمد بن علي ماجيلويه الذي يروي الصدوق عنه ممن عد العلامة خبره صحيحا.
محمد بن علي ماجيلويه كسي است كه شيخ صدوق از او روايت كرده و علامه روايت او را صحيح دانسته است.
الكلباسي، أبي المعالي محمد بن محمد ابراهيم (متوفاي 1315هـ)، الرسائل الرجالية، ج1، ص348، تحقيق: محمد حسين الدرايتي، ناشر: دار الحديث للطباعة والنشر ـ قم، چاپ: الأولي 1423 - 1381ش
2. محمد بن يحيي العطار.
دومين شخص در اين سند، محمد بن يحيي ابو جعفر عطار است. نجاشي ايشان را موثق دانسته است:
محمد بن يحيي أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
محمد بن يحيي ابو جعفر عطار از اهل قم، بزرگ اصحاب اماميه در زمان خود، موثق و مورد اطمينان و روايات فراوان نقل كرده است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسي نيز ايشان را از مشايخ مرحوم كليني ذكر كرده است:
محمد بن يحيي العطار، روي عنه الكليني، قمي، كثير الرواية.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص439، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
3. جعفر بن محمد بن مالك فزاري:
اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالك بايد گفت كه در باره او بين علماي رجال اختلاف وجود دارد، نجاشي و إبن غضائري وي را تضعيف كرده اند؛ اما شيخ طوسي در باره او مي نويسد:
جعفر بن محمد بن مالك، كوفي، ثقة.
رجال الطوسي، ص 418.
و نيز ابو القاسم كوفي متوفاي 352 هـ در كتاب الإستغاثه، وي را اين گونه توثيق مي كند:
حدثنا جماعة من مشايخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالك الكوفي...
الاستغاثة، ج 1، ص 77.
البته تضعيف نجاشي و ابن غضائري در مقابل توثيق شيخ طوسي ارزشي ندارد؛ زيرا تضعيفات اين دو بزرگوار به خاطر نقل رواياتي بوده است كه در آن زمان از ديدگاه آن ها غلو محسوب مي شده؛ در حالي كه امروزه همه آن ها از ضروريات مذهب شيعه به حساب مي آيد.
مرحوم علامه جليل القدر، حاج شيخ عبد الله مامقاني در تنقيح المقال بعد از نقل تضعيفات نجاشي و ابن غضائري مي نويسد:
وأقول قد نبهنا في المقدمة فوائد عشر علي أنّ جملة ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم قد كان يعد في السلف الزّمان غلوّا و عليه فرّعوا تضعيف جمع من الثقات و ظنّي أنّ ما صدر في المقام في حقّه من الغمز و التضعيف ناش من روايته جملة من معجزات الأئمة سيما معجزات ولادة القائم... و تحقيق المقال أنّ الأقوي كون الرجل ثقة اعتماداً علي توثيق الشيخ....
در فوائد دهگانه در مقدمه كتابمان گفتيم كه برخي از مسائل كه امروز از ضروريات مذهب شمرده مي شود درگذشته آن را غلو مي دانسته اند كه بر همين اساس هم جمعي از راويان مورد ثقه را تضعيف مي كرده اند ومن فكر مي كنم آنچه كه در مورد جعفر بن محمد مالك از ضعف وغير آن گفته شده است ناشي از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدي عليه السلام باشد.....نتيجه اين تحقيق آن است كه وي بنا بر سخن شيخ طوسي ثقه است.
تنقيح المقال، ج1، ص226، باب جعفر.
علامه محقق نمازي شاهرودي مي نويسد:
والتحقيق أن الأقوي كون الرجل من الثقات المعتمدين اعتمادا علي توثيق الشيخ، وأبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة، والعلامة المامقاني في رجاله.
راي محكمتر در باره جعفر بن محمد مالك كوفي اين است كه بگوئيم: بنا بر توثيق شيخ وابو القاسم كوفي در كتاب استغاثه و مامقاني در كتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است.
مستدركات علم رجال الحديث، ج 2، ص 213، رقم: 2830.
4. معاوية بن حكيم:
نخستين فرد از آن سه تن كه اين روايت را نقل كرده و در يك طبقه هستند، معاوية بن حكيم است كه رجال شناسان شيعه او را موثق دانسته اند:
نجاشي در رجالش در باره او مي نويسد:
معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار الدهني ثقة، جليل، في أصحاب الرضا عليه السلام. قال أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله: سمعت شيوخنا يقولون: روي معاوية بن حكيم أربعة وعشرين أصلا لم يرو غيرها.
معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار دهني، ثقه و شخص جليل القدر از اصحاب امام هشتم عليه السلام است. ابو عبد الله حسين بن عبيد الله مي گويد: از بزرگان شنيدم كه مي گفتند: معاويه بن حكيم بيست و چهار اصل را كه ديگران روايت نكرده او روايت كرده است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص412، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
5. محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمري:
اين دو بزرگوار از نواب خاص امام زمان عليه السلام بودند كه نياز به بررسي شرح حال آنها نيست و در نزد شيعه موثق هستند، ضمن اين كه با معاوية بن حكيم در يك طبقه هستند و وقتي وثاقت يك نفر از آن ها ثابت شود، راويان هم طبقه آن ها نيازي به بررسي ندارند.
3. روايت ابو غانم خادم امام عسكري (ع).
ابو غانم يكي از خدمت گزاران خانه امام حسن عسكري عليه السلام بود، طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدي عليه السلام، امام حسن عسكري فرزندش را براي اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشين بعد از خود معرفي كرد.
شيخ صدوق مي نويسد:
ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِي غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَي أَصْحَابِهِ يَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ وَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِي تَمْتَدُّ إِلَيْهِ الْأَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَإِذَا امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَأَهَا قِسْطاً وَعَدْلا.
ابو غانم خادم روايت نموده كه چون امام زمان عليه السّلام متولد گرديد، پدر بزرگوارش نام او را «محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من اين كودك امام شما و جانشين من خواهد بود. اين همان قائم است كه مردم براي ظهور او انتظارها مي كشند و هنگامي كه دنيا پر از ظلم و بي عدالتي شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد كند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص431، باب 42، ح8، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 51، ص6، باب ولادته و احوال امه، ح11، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
4. أحمد بن إسحاق قمي.
شيخ صدوق در كمال الدين ، قضيه رؤيت امام زمان عليه السلام را در زمان امام حسن عسكري عليه السلام از زبان احمد بن اسحاق قمي نقل مي كند:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً: يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وَلَا يُخَلِّيهَا إِلَي أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَي خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَبِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَبِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ عليه السلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَعَلَي عَاتِقِهِ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ: يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَي حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ عليه السلام وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَاللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ الْهَلَكَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَي الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِيهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا مَوْلَايَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبِي؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ عليه السلام بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ فَصِيحٍ فَقَالَ: أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ....
احمد بن اسحاق بن سعد اشعري مي گويد به محضر امام يازدهم ابو محمد حسن بن علي عليه السلام وارد شدم و مي خواستم راجع به جانشين پس از او پرسش كنم، آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: اي احمد بن اسحاق به درستي كه خداي تبارك و تعالي از هنگامي كه آدم را آفريده تا هنگامه قيامت زمين را از حجت خودش كه به واسطه وجود او بلاء را از زمين دفع مي كند و باران رحمتش را مي فرستد و به بركات زمين را استخراج مي كند، خالي نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم يا ابن رسول اللَّه امام و خليفه پس از شما كيست؟
آن حضرت شتابانه برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسري بود كه رويش چون ماه شب چهارده بود، كودك، سه سالي مي نمود و فرمود: اي احمد بن اسحاق اگر نزد خداي عز و جل و نزد حجج او گرامي نبودي من اين پسر خود را به تو نشان نمي دادم. به درستي او هم نام رسول خدا و هم كنيه او است، او آن كسي است كه زمين را از عدل و داد آكنده سازد هم چنان كه از جور و ستم پر شده است. اي احمد بن اسحاق! مثل او در اين امت، مثل خضر عليه السلام و مثل ذو القرنين است. به خدا يك غيبتي دارد كه در آن كسي از هلاكت نجات نيابد جز آنكه خداي عز و جل او را بر قول به امامت وي ثابت دارد و او را موفق سازد كه براي تعجيل فرجش دعا كند. گفتم: اي مولاي من آيا نشانه اي دارد كه دل من بدان مطمئن شود؟ آن كودك به زبان فصيح فرمود: منم ذخيره خدا در زمين و انتقام گرنده از دشمنان او، اي احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد....
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 384، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص24، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
5. إبراهيم بن محمد بن فارس النيسابوري
ابراهيم بن محمد فارس نيشابوري از اصحاب امام عسكري عليه السلام خود وجود مقدس امام زمان عليه السلام را در خانه اش ديده است. ميرزاي نوري به نقل از كتاب اثباة الهداة به نقل از كتاب إثبات الرجعة فضل بن شاذان مي نويسد:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِي عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِي وَهُوَ رَجُلٌ شَدِيدٌ وَكَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّيعَةِ فَأُخْبِرْتُ بِذَلِكَ وَغَلَبَ عَلَيَّ خَوْفٌ عَظِيمٌ فَوَدَّعْتُ أَهْلِي وَأَحِبَّائِي وَتَوَجَّهْتُ إِلَي دَارِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام لِأُوَدِّعَهُ وَكُنْتُ أَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ رَأَيْتُ غُلَاماً جَالِساً فِي جَنْبِهِ كَانَ وَجْهُهُ مُضِيئاً كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ فَتَحَيَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِيَائِهِ وَكَادَ أَنْ أَنْسَي مَا كُنْتُ فِيهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي سَيَكْفِيكَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَيُّرِي فَقُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام: يَا سَيِّدِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ هُوَ وَقَدْ أَخْبَرَنِي بِمَا كَانَ فِي ضَمِيرِي؟ فَقَالَ: هُوَ ابْنِي وَخَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَهُوَ الَّذِي يَغِيبُ غَيْبَةً طَوِيلَةً وَيَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَيَمْلَأُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَأَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَنِيُّهُ وَلَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُسَمِّيَهُ أَوْ يُكَنِّيَهُ بِكُنْيَتِهِ إِلَي أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاكْتُمْ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا رَأَيْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ فَصَلَّيْتُ عَلَيْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَي وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ عليه السلام.
ابراهيم بن محمد فارسي نيشابوري مي گويد: هنگامي والي حكومت عباسي، عمرو بن عوف كه مرد سخت دل و بر كشتن شيعيان حريص بود، مي خواست مرا بكشد. از اين تصميم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهل بيت و دوستانم خدا حافظي كردم به خانه امام عسكري آمدم تا با آن حضرت هم خدا حافظي كنم و اراده فرار كردم. هنگامي كه بر آن حضرت وارد شدم، در كنارش پسر بچه اي كه رويش همانند ماه شب چهارده نوراني بود، ديدم و از اين نور و روشنائي متحير شدم و نزديك بود كه آن خوف و فراري را كه در دل داشتم فراموش كنم.
آن بچه به من فرمود: اي ابراهيم فرار نكن، زيرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را كفايت مي كند. در اين هنگام تحير من زياد تر شد، به امام عسكري عليه السلام عرض كردم اي آقاي من خداوند مرا فدايت گرداند اين بچه كسيت كه از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشين من بعد از من است او آن كسي است كه به مدت طولاني غايب مي شود و بعد از اين كه زمين از جور و ظلم پر شود، او زمين را از قسط و عدالت آكنده مي سازد.
از نام او پرسيدم حضرت فرمود: او همنام و هم كنيه رسول خدا صلي الله عليه وآله است براي هيچ كسي جايز نيست كه به نام و كنيه او اسم ببرد تا اين كه خداوند دولت و حكومت او را ظاهر سازد. پس اي ابراهيم! آن چه را امروز ديدي و شنيدي جز از اهلش، مخفي نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تكيه به فضل خدا و اطمينان به گفته هاي حضرت مهدي عليه السلام خارج شدم.
الطبرسي، ميرزا الشيخ حسين النوري (متوفاي1320هـ) خاتمة المستدرك، ج12، ص281، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم - ايران، الطبعة الاولي 1415
معجم أحاديث الإمام المهدي (ع) - الشيخ علي الكوراني العاملي - ج 4 ص 238
مكيال المكارم - ميرزا محمد تقي الأصفهاني - ج 1 ص 237
6. أبو هارون
شيخ صدوق در كتاب كمال الدين مي نويسد:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَرْخِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا يَقُولُ: رَأَيْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ عليه السلام وَوَجْهُهُ يُضِي ءُ كَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَرَأَيْتُ عَلَي سُرَّتِهِ شَعْراً يَجْرِي كَالْخَطِّ وَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: هَكَذَا وُلِدَ وَهَكَذَا وُلِدْنَا وَلَكِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَي عَلَيْهِ لِإِصَابَةِ السُّن.
محمد بن حسن كرخي مي گويد: از ابو هارون كه يكي از اصحاب ما بود شنيدم مي گفت: من صاحب الزمان را ديدم رويش مانند ماه شب چهارده مي درخشيد و بر نافش موئي چون خط روئيده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود در باره آن از امام يازدهم پرسيدم فرمود: چنين متولد شده است و ما هم چنين متولد شديم ولي تيغ بر آن مي كشيم براي مراعات سنة اسلام.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص435، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 18، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
7. يعقوب بن منقوش
شيخ صدوق روايت يعقوب بن منقوش (از اصحاب امام حسن عسكري) را كه امام زمان عليه السلام را ديده اين گونه نقل كرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَهُوَ جَالِسٌ عَلَي دُكَّانٍ فِي الدَّارِ وَعَنْ يَمِينِهِ بَيْتٌ وَعَلَيْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْهِ دُرِّيُّ الْمُقْلَتَيْنِ شَثْنُ الْكَفَّيْنِ مَعْطُوفُ الرُّكْبَتَيْنِ فِي خَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ وَفِي رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَي فَخِذِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام ثُمَّ قَالَ لِي: هَذَا هُوَ صَاحِبُكُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: يَا بُنَيَّ ادْخُلْ إِلَي الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَيْتَ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا يَعْقُوبُ انْظُرْ إِلَي مَنْ فِي الْبَيْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَيْتُ أَحَدا.
يعقوب بن منقوش مي گويد: بر امام حسن عسكريّ عليه السّلام وارد شدم و او بر سكّويي در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقي بود كه پرده هاي آن آويخته بود، گفتم: اي آقاي من صاحب الامر كيست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچه اي به قامت پنج وجب كه حدود هشت يا ده سال داشت بيرون آمد با پيشاني درخشان و رويي سفيد و چشماني در افشان و دو كف ستبر و دو زانوي برگشته و خالي بر گونه راستش و گيسواني بر سرش بود، آمد و بر زانوي پدرش ابو محمّد عليه السّلام نشست، آنگاه به من فرمود: اين صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مي نگريستم، سپس به من فرمود: اي يعقوب! به داخل بيت برو و ببين آنجا كيست؟ و من داخل شدم امّا كسي را نديدم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص407، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52، ص 25، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
8. عمرو اهوازي
يكي از افرادي كه امام زمان عليه السلام را ديده، عمرو اهوازي است. مرحوم كليني و شيخ مفيد روايت او را نقل كرده اند:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِيِّ قَالَ: أَرَانِيهِ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُم.
عمرو اهوازي گويد: امام حسن عسكري عليه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: اين صاحب شما است.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج،1 ص332، ح12، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص354، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
9. محمّد بن إسماعيل بن موسي بن جعفر عليهماالسلام
محمد بن اسماعيل كه از فرزندان موسي بن جعفر عليه السلام است امام زمان را ديده است:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ وَكَانَ أَسَنَّ شَيْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَأَيْتُهُ بَيْنَ الْمَسْجِدَيْنِ وَهُوَ غُلَامٌ عليه السلام.
محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر كه پيرمردترين اولاد پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله در عراق بود، گفت آن حضرت را ميان دو مسجد (مكه و مدينه يا مسجد كوفه و سهله يا مسجد سهله و صعصعه) ديدم و او هنوز كودكي نابالغ بود
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص330 باب تسمية من رآه، ح2، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
10. أبو نصر طريف خادم
ابو نصر طريف، از خادمان امام حسن عسكري است، او مي گويد: من حضرت مهدي را ديدم و به من فرمود : من خاتم جانشينان رسول خدا هستم:
عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي طَرِيفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي صَاحِبِ الزَّمَانِ عليه السلام فَقَالَ: عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَيْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: أَ تَعْرِفُنِي قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ أَنَا فَقُلْتُ: أَنْتَ سَيِّدِي وَابْنُ سَيِّدِي فَقَالَ: لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ قَالَ: طَرِيفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي قَالَ: أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ وَبِي يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِي وَشِيعَتِي.
طريف ابو نصر مي گويد خدمت صاحب الزمان عليه السلام رسيدم فرمود: صندل سرخ برايم بياور، برايش آوردم سپس فرمود: مرا مي شناسي گفتم: آري فرمود: من كيستم؟ گفتم آقاي من و زاده آقايم، فرمود: از اين نپرسيدم، طريف گويد عرض كردم خدا مرا فدايت كند پس شما بيان كنيد برايم فرمود: من خاتم اوصايم و خداي عز و جل به وسيله من از خاندانم و شيعيانم دفع بلا كند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص441، ح12، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص 246، ح 215، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولي، 1411هـ.
11. أبو عليّ بن مطهر
ابو علي بن مطهر نيز از جمله كساني است كه حضرت را ديده و كليني روايت او را در اين مورد نقل كرده است:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَي الزُّرَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِيِّ بْنَ مُطَهَّرٍ يَذْكُرُ أَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه .
فتح گويد: از ابا علي بن مطهر شنيدم نقل مي كرد كه خود او آن حضرت را ديده و قامتش را براي او وصف كرده است
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص329، باب من رآه، ح5، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
12. نسيم خادم امام عسكري عليه السلام.
نسيم از خادمان امام حسن عسكري، حضرت مهدي را در شب تولدش ديده است.
شيخ صدوق و حر عاملي روايت او را نقل كرده اند:
َحدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِي نَسِيمُ خَادِمَةُ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ عليه السلام بَعْدَ مَوْلِدِهِ بِلَيْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِي: يَرْحَمُكِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِيمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي عليه السلام: أَ لَا أُبَشِّرُكِ فِي الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَي قَالَ: هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ أَيَّام .
نسيم- خادمه امام حسن عليه السّلام- مي گويد: بر صاحب الأمر عليه السّلام يك شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم، فرمود: يرحمك اللَّه، نسيم گويد: بدان خوشحال شدم، فرمود: آيا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آري، فرمود: كسي كه عطسه مي زند تا سه روز از مرگ در امان است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص441، باب 41، ح13، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
الحر العاملي، محمد بن الحسن (متوفاي1104هـ)، تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج12، ص89، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، الطبعة: الثانية، 1414هـ.
13. مردي از فارس
مردي از اهل فارس كه از ارادتمندان امام حسن عسكري است هنگامي كه خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدي عليه السلام را ديده و حضرت امام عسكري فرزندش را به او معرفي كرده است.
مرحوم كليني روايت او را در كافي نقل كرده است:
عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِيٍّ الْعِجْلِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: أَتَيْتُ سُرَّ مَنْ رَأَي فَلَزِمْتُ بَابَ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَدَعَانِي مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْتَأْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ قَالَ لِي: يَا أَبَا فُلَانٍ كَيْفَ حَالُكَ؟ ثُمَّ قَالَ لِي: اقْعُدْ يَا فُلَانُ ثُمَّ سَأَلَنِي عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ أَهْلِي ثُمَّ قَالَ لِي: مَا الَّذِي أَقْدَمَكَ عَلَيَّ؟ قُلْتُ: رَغْبَةً فِي خِدْمَتِكَ قَالَ لِي فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَكُنْتُ فِي الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِي لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَكُنْتُ أَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْرِ إِذْنٍ إِذَا كَانَ فِي دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ يَوْماً وَهُوَ فِي دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَكَةً فِي الْبَيْتِ فَنَادَانِي مَكَانَكَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ أَجْسُرْ أَخْرُجُ وَلَا أَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَيَّ جَارِيَةٌ وَمَعَهَا شَيْ ءٌ مُغَطًّي، ثُمَّ نَادَانِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَي الْجَارِيَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اكْشِفِي عَمَّا مَعَكِ فَكَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْيَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَكَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَي سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَيْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ:هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَيْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّي مَضَي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام.
ضوء بن علي عجلي از مرد فارسي كه نام او را برد روايت كرده است كه گفت رفتم سر من- رأي و ملازم آستان خانه امام يازدهم شدم بي آنكه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و سلام كردم واحوال مرا پرسيد، سپس فرمود: بنشين، از حال مردان و زناني از خاندانم پرسيد و فرمود: براي چه آمدي؟ عرض كردم: براي اشتياق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گويد با خادمان در خانه او بودم و به بازار مي رفتم و ما يحتاج آنها را مي خريدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت مي رفتم.
يك روز كه آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حركتي از درون اطاق شنيدم. حضرت به من فرمود: در جاي خود باش و قدم بر مدار. من جرأت نكردم نه بيرون آيم و نه درون اطاق بروم. ديدم كنيزي از نزد آن حضرت بيرون آمد و با او چيز سرپوشيده اي بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن كنيز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از يك بچه سفيد زيباروئي كنار زد و شكمش را گشود و بر آن موئي روئيده بود از زير گلو تا ناف سبز رنگ بود و سياه نبود حضرت فرمود: اين صاحب الامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من ديگر تا وفات ابو محمد او را نديدم.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص329، ح 6، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
14. كامل بن إبراهيم مدني.
كامل بن ابراهيم در خانه امام عسكري براي گرفتن پاسخ سؤالي آمده بود كه جوابش را از محضر حضرت مهدي عليه السلام دريافت كرده است.
جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْمَدَنِيَّ إِلَي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَ كَامِلٌ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي أَسْأَلُهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي وَقَالَ بِمَقَالَتِي قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَي سَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام نَظَرْتُ فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ إِلَي بَابٍ عَلَيْهِ سِتْرٌ مُرْخًي فَجَاءَتِ الرِّيحُ فَكَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإِذَا أَنَا بِفَتًي كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعِ سِنِينَ أَوْ مِثْلِهَا فَقَالَ لِي: يَا كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِكَ وَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي فَقَالَ: جِئْتَ إِلَي وَلِيِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْأَلُهُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَكَ وَقَالَ بِمَقَالَتِكَ فَقُلْتُ إِي وَاللَّهِ قَالَ إِذَنْ وَاللَّهِ يَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ إِنَّهُ لَيَدْخُلُهَا قَوْمٌ يُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّيَّةُ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَمَنْ هُمْ؟ قَال:َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِيٍّ يَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا يَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَكَتَ عليه السلام عَنِّي سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ كَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ يَقُولُ وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ إِلَي حَالَتِهِ فَلَمْ أَسْتَطِعْ كَشْفَهُ فَنَظَرَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام مُتَبَسِّماً فَقَالَ: يَا كَامِلُ مَا جُلُوسُكَ وَقَدْ أَنْبَأَكَ بِحَاجَتِكَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِي؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ أُعَايِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ.
جعفر بن محمد بن مالك از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر از محمد بن احمد انصاري روايت مي كند كه گفت: گروهي از مفوضه و مقصره، كامل بن ابراهيم مدني را نزد امام حسن عسكري عليه السّلام فرستادند.كامل مي گويد: من پيش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هيچ كس داخل بهشت نمي شود، مگر اين كه آنچه را من شناخته ام او بشناسد و اعتقاد به چيزي داشته باشد كه من معتقدم. وقتي به خدمتش رسيدم ديدم لباس سفيد و نرمي پوشيده است پيش خود گفتم: ولي اللَّه و حجت خدا لباسهاي نرم و لطيف مي پوشد ولي به ما امر ميكند كه در فكر برادران ديني خود باشيم و ما را از پوشيدن اين گونه لباسها منع مي كند در آن موقع كه در اين انديشه بودم، حضرت تبسمي نمود و آستينهاي مبارك را بالا زد، و لباس سياه زبري كه در زير لباس سفيد به تن كرده بود، نشان داد و فرمود: اي كامل! اين لباس را براي خدا پوشيده ام و آن را براي شما! من سلام كردم و كنار دري كه پرده اي از آن آويزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پاره اي كه تقريبا چهار ساله بنظر مي آمد، ديدم كه فرمود: اي كامل بن ابراهيم! از اين حرف چنان تعجب نمودم كه مو بر بدنم راست گرديد، و مثل اين كه به من الهام شد كه بگويم: بله آقاي من! فرمود: آمده اي از ولي اللَّه و حجت خدا سؤال كني، كسي داخل بهشت مي شود كه آنچه را تو شناخته اي او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدي او هم معتقد باشد.
گفتم: آري به خدا قسم براي پرسيدن اين مطلب آمده ام. فرمود: به خدا قسم آنها كه داخل بهشت مي شوند تقليل مي يابند: به خدا قسم مردمي داخل بهشت مي شوند كه آنها را «حقيه» مي گويند. گفتم: آقا آنها كيستند؟ فرمود: آنها كساني هستند كه از بس علي عليه السّلام را دوست دارند؛ به حق او قسم مي خورند ولي حق او و فضل او را نمي دانند. آنگاه لحظه اي ساكت شد و سپس فرمود: آمده اي كه از عقائد مفوضه سؤال كني؟ مفوضه در عقيده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفويض نكرده) بلكه دلهاي ما ظرفهائي براي تعلق مشيت خداوند است. پس هر وقت خدا چيزي را بخواهد ما نيز مي خواهيم چنان كه خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ يعني: نمي خواهند چيزي مگر اين كه خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائين آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم.
در اين هنگام امام حسن عسكري عليه السّلام نظري به من نمود و تبسمي فرمود و گفت: اي كامل! ديگر براي چه نشسته اي؟ شنيدي كه امام بعد از من آنچه را مي خواستي به تو گفت؟ من برخاستم و بيرون آمدم و ديگر آن حضرت (امام زمان) را نديدم.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص247، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولي، 1411هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 69، ص163، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
نتيجه:
با توجه به آنچه ذكر شد، تعدادي از افراد حضرت مهدي عليه السلام را در زمان حيات پدر بزرگوارش يا بعد از آن ديده اند، در نتيجه غير از حضرت حكيمه كه خود موثق ترين فرد در اين مورد است روايان موثقي ديگري نيز ولادت آن حضرت را گزارش كرده اند و بعد از تولد نيز عده اي به محضرش تشرف يافته اند.
پاسخ چهارم: امام عسكري (ع)، به افراد مورد اطمينان از وجود مهدي (ع) خبر داده است
علاوه بر اين كه امام حسن عسكري عليه السلام به تعدادي از اصحاب و شيعيانش فرزندش مهدي را نشان دادند، به افرادي مورد اطمينان ديگر نيز از وجود حضرت مهدي عليه السلام خبر داده است.
در اين قسمت، دو روايت صحيح و موثق را ذكر مي نماييم:
1. خبر دادن به ابو هاشم جعفري
ابو هاشم جعفري از جمله راويان موثقي است كه امام عسكري عليه السلام از وجود فرزندش حضرت مهدي به او خبر داده است. مرحوم كليني اين روايت را به سند صحيح آورده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام: جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِي مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ: سَلْ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي هَلْ لَكَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَيْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِينَةِ.
ابو هاشم جعفري مي گويد: به امام حسن عسكري عليه السلام عرض كردم: جلالت و بزرگي شما مرا از پرسش باز مي دارد، اجازه مي فرمائيد از شما سؤالي كنم؟ فرمود، بپرس، عرض كردم: آقاي من! آيا شما فرزندي داريد؟ فرمود: آري، عرض كردم: اگر براي شما پيش آمدي كند، در كجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدينه.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص328، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
بررسي سند روايت:
در سند اين روايت سه نفر از راويان: 1.محمد بن يحي العطار؛ 2. احمد بن اسحاق؛ 3. ابو هاشم جعفري واقع شده اند كه بايد هريك آنان را بررسي كرد.
1ـ محمد بن يحيي العطار:
راوي نخست اين روايت، محمد بن يحياي عطار است. اين شخص از ديدگاه رجال شناسان شيعه، ثقه است. نجاشي از بزرگان رجاليون در باره او مي گويد:
«محمد بن يحيي أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث»
محمد بن يحي ابو جعفر عطار قمي، از بزرگان اصحاب اماميه در زمان خودش، موثق، بزرگ قوم است و روايات بسياري را نقل كرده است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
2ـ أحمد بن إسحاق:
دومين راوي در اين روايت، احمد بن اسحاق قمي است. نجاشي در باره او مي نويسد:
أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، وكان وافد القميين، وروي عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.
احمد بن اسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن احوص اشعري، ابو علي قمي است، او نماينده مردم قم بود و از ابي جعفر و امام علي النقي عليهما السلام روايت كرده است و از ياران ويژه اي امام حسن عسكري عليه السلام بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص91، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسي نيز در فهرست او را به همان عبارت نجاشي ستوده و اضافه مي كند كه او امام زمان عليه السلام را ديده است:
الأشعري، أبو علي، كبير القدر، وكان من خواص أبي محمد عليه السلام، ورأي صاحب الزمان عليه السلام، وهو شيخ القميين ووافدهم.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الفهرست، ص70، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولي1417
و در رجال خود او را ثقه دانسته است:
أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قمي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص397، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
3ـ أبو هاشم الجعفري:
اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و كنيه اش ابو هاشم است. او شخصي بزرگوار و مورد وثوق است.
نجاشي در باره او مي نويسد:
داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة، روي أبوه عن أبي عبد الله عليه السلام.
داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابي طالب، ابو هاشم جعفري در نزد ائمه عليهم السلام داراي منزلت بزرگ بود، او يك انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص156، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسي نيز او را موثق و جليل القدر تعريف كرده است:
داود بن القاسم الجعفري، يكني أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبي طالب عليه السلام، ثقة جليل القدر.
داود بن قاسم جعفري كنيه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابي طالب عليه السلام است، او فرد موثق و جليل القدر است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص375، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
حال با توجه به تصريحات رجاليون در مورد راويان فوق؛ سند روايت در نهايت اتقان است. روايت، از نظر دلالت نيز روشن و صريح در اين است كه امام حسن عسكري عليه السلام فرزند دارد كه ابو هاشم را به او راهنمائي مي كند.
2. خبر دادن به محمد بن علي بن بلال
محمد بن علي بن بلال مي گويد: دو بار امام عسكري از وجود فرزندش به من خبر داد، اين روايت موثق را نيز مرحوم كلنيي و شيخ مفيد روايت كرده اند:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِيِّهِ بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه.
محمد بن علي بن بلال مي گويد: از جانب امام حسن عسكري عليه السلام، دو سال پيش از وفاتش پيامي به من رسيد كه از جانشين بعد از خود به من خبر داد، بار ديگر سه روز پيش از وفاتش پيامي رسيد و از جانشين بعد از خود به من خبر داد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص328، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص348، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
بررسي سند رو ايت:
در سند اين روايت نيز دو نفر: 1. علي بن محمد و 2. محمد بن علي بن بلال واقع شده است:
1. علي بن محمد:
علي بن محمد بن إبراهيم بن أبان الرازي الكليني المعروف بعلان يكني أبا الحسن. ثقة، عين. له كتاب أخبار القائم [ عليه السلام ].
رجال النجاشي، ص 261
2ـ محمد بن علي بن بلال:
محمد بن علي بن بلال، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص401، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
نتيجه بررسي روايات:
در ذيل پاسخ سوم، چهارده روايت بيان شد، همه آنها بيانگر اين است كه تعدادي از افراد مورد اطمينان كه در ميان آنها نائبان حضرت مهدي و اصحاب خاص امام عسكري عليهما السلام نيز وجود دارند، آن حضرت را پس از تولد ديده اند و به جود حضرت اعتراف كرده اند.
طبق برخي از روايات نيز امام حسن عسكري عليه السلام، به تعدادي از افراد مورد اطمينان، از وجود حضرت مهدي عليه السلام خبر داده است. كه در اين رابطه، دو روايت صحيح السند بيان شد.
نكته مهم اين كه خود امام معصوم حضرت امام حسن عسكري عليه السلام از وجود فرزند بزرگوار و جانشين خود خبر داده است كه در اين باره دو روايت صحيح السند نقل شد.
با در نظر داشت اين روايات، در پاسخ قفاري مي گوييم: برفرض اينكه از ديدگاه شيعه، اقوال راويان خبر تولد امام زمان عليه السلام مورد قبول نباشد، ديده شده آن حضرت توسط بزرگان شيعه كه با روايات صحيح السند ثابت شد و همچنين اعلام خبر تولد و وجود حضرت مهدي توسط پدرش كه امام معصوم است كار را يكسره مي كند و راه را براي شبهه افكنان مي بندد.
پاسخ پنجم: اعتراف بزرگان اهل سنت بر ولادت و ملاقات با حضرت مهدي (ع)
همانطوريكه قبلاً متذكر شديم، خيلي به جا بود كه جناب قفاري قبل از ايراد اين شبهه، به اقوال بزرگان اهل سنت نظري مي افكند و مي ديد كه آنان چگونه بر ولادت حضرت مهدي عليه السلام اعتراف دارند و تصريح كرده اند كه مهدي فرزند حسن عسكري و در سال 255هجري متولد شده و نام مادرش نرجس است. از قفاري بايد پرسيد كه اين آقايان و بزرگان اهل سنت از چه راهي به ولادت حضرت مهدي عليه السلام يقين كرده اند كه الان به اين مسأله اعتراف دارند؟
در اين جا به برخي از كلمات دانشمندان اهل سنت كه بر ولادت حضرت اعتراف دارند، اشاره مي كنيم و يك نمونه از داستان ملاقات آنان را با حضرت مي آوريم:
1. ابو الفداء (متوفاي732هـ)
عماد الدين اسماعيل ابو الفداء، تصريح مي كند كه امام حسن عسكري، پدر محمد منتظر كه به او قائم، مهدي و حجت مي گويند مي باشد:
وكانت ولادة الحسن العسكري المذكور... هو والد محمد المنتظر، صاحب السرداب، ومحمد المنتظر المذكور هو ثاني عشر الأئمة الاثني عشر، علي رأي الإِمامية، ويقال له القائم، والمهدي، والحجة. وولد المنتظر المذكور، في سنة خمس وخمسين ومائتين.
حسن عسكري كه در بالا ذكر شد، پدر محمد منتظر، صاحب سرداب است. محمد منتظر، دوازدهمين امام دوازده گانه اماميه است كه به او قائم، مهدي و حجت مي گويند. اين مهدي منتظر در سال 255هجري به دنيا آمد.
أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج1، ص178، طبق برنامه الجامع الكبير.
2. ابو الوردي (متوفاي749هـ)
زين الدين ابن الوردي نيز تصريح كرده است كه محمد منتظر فرزند حسن عسكري و در سال255هجري متولد شده است:
والحسن العسكري والد محمد المنتظر صاحب السرداب، والمنتظر ثاني عشرهم ويلقب أيضا القائم والمهدي والحجة، ومولد المنتظر سنة خمس وخمسين ومائتين.
حسن عسكري، پدر محمد منتظر، صاحب سرداب است. اين منتظر، دوازدهمين امام شيعيان است كه به قائم، مهدي و حجت لقب گرفته است و زمان تولد منتظر، سال 255هجري است.
ابن الوردي، زين الدين عمر بن مظفر (متوفاي749هـ)، تاريخ ابن الوردي، ج1، ص223، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1996م
3. ابن حجر هيثمي (متوفاي973هـ)
ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است، اعتراف مي كند كه امام عسكري فرزندي به نام ابو القاسم الحجة داشته است:
ولم يخلف غير ولده أبي القاسم محمد الحجة، وعمره عند وفاة أبيه خمس سنين، لكن أتاه الله فيها الحكمة، ويسمي القائم المنتظر....
امام عسكري عليه السلام فرزندي غير از ابو القاسم م ح م د حجت نداشته است كه عمر آن حضرت در زمان وفات پدرش پنج سال بوده است؛ ولي خداوند به او حكمت آموخت و قائم منتظر ناميده شده است.
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص601، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1997م.
4. مناوي (متوفاي1031هـ)
مناوي از علماي به نام اهل سنت، مي گويد: بسطامي اعتراف كرده است كه مادر مهدي عليه السلام نرجس است.
قال العارف البسطامي في الجفر... وأما أمه فاسمها نرجس من أولاد الحواريين.
عارف بسطامي در جفر گفته است: نام مادر مهدي، نرجس از فرزندان حواريون است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 6، ص277، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولي، 1356هـ.
5. عاصمي مكي (متوفاي1111هـ)
عاصمي مكي از ديگر علماي اهل سنت به صراحت مي گويد: تنها فرزند امام حسن عسكري به نام م ح م د مهدي است و بر امامت آن حضرت نيز اعتراف مي كند:
الإمام الحسن العسكري بن علي الهادي بن محمد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم وهو الإمام بعد أبيه وحادي عشر الأئمة...
كنيته أبو محمد... خلف ولده محمدا أوحده وهو الإمام محمد المهدي بن الحسن العسكري بن علي التقي بن محمد الجواد ابن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله تعالي عنهم أجمعين ولد يوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس وخمسين ومائتين وقيل سنة ست وهو الصحيح أمه أم ولد اسمها أصقيل وقيل سوسن وقيل نرجس كنيته أبو القاسم ألقابه الحجة والخلف الصالح والقائم والمنتظر وصاحب الزمان.
امام حسن عسكري، فرزند امام هادي.... و امام بعد از پدرش و يازدهمين امام است... كنيه حسن عسكري، ابو محمد است. او تنها فرزندش محمد را از خود برجاي گذاشت كه او، امام محمد، مهدي فرزند حسن العسكري... است. محمد، روز جمعه نيمه شعبان سال 255 به دنيا آمد و برخي گفته اند: در سال 256 به دنيا آمده است و اين قول صحيح است. مادر محمد، ام ولد است و نام مادرش صقيل و برخي گفته اند نرجس است. كنيه محمد، ابو القاسم و القاب او حجت، خلف الصالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان است.
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 4 ص149- 150، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.
تعداد ديگري از بزرگان اهل سنت نيز همين مطالب را گفته اند كه ما در مقاله جداگانه مدارك آن را نقل كرده ايم:
آيا امام عسكري (ع) بدون فرزند از دنيا رفته است؟
6. ملاقات حسن عراقي با حضرت مهدي (ع)
موارد فوق، صراحت گفتار علماي اهل سنت بر ولادت حضرت حجت ارواحناه فداه بود و حال به نمونه اي از اعتراف علماي اهل سنت در مورد ملاقات با آن حضرت اشاره مي كنيم:
شعراني يكي از علماي اهل سنت در كتاب الطبقات الكبري كه آن را به «لواقح الانوار في طبقات الاخيار» نام گذاري كرده، و در آن سخن و سيره اولياء و علماء و سرگذشت آنان را تا قرن دهم بازگو نموده است. از جمله به حكايت عجيبي از حسن عراقي نيز اشاره كرده و داستان تشرف او را به محضر حضرت مهدي عليه السلام اين گونه آورده است:
ومنهم الشيخ العارف بالله تعالي سيدي حسن العراقي رحمه الله تعالي المدفون بالكوم خارج باب الشعرية رضي الله عنه بالقرب من بركة الرطلي، وجامع البشيري ترددت إليه مع سيدي أبي العباس الحريثي، وقال أريد أن أحكي لك حكايتي من مبتدأ أمري إلي وقتي هذا كأنك كنت رفيقي من الصغر، فقلت له: نعم فقال: كنت شاباً من دمشق، وكنت صانعاً، وكنا نجتمع يوماً في الجمعة علي اللهو واللعب، والخمر، فجاءني التنبيه من الله تعالي يوماً ألهذا خلقت ؟ فتركت ما فيهم فيه، وهربت منهم فتبعوا ورائي فلم يدركوني، فدخلت جامع بني أمية، فوجدت شخصاً يتكلم علي الكرسي في شأن المهدي عليه السلام، فاشتقت إلي لقائه فصرت لا أسجد سجدة إلا وسألت الله تعالي أن يجمعني عليه فبينما أنا ليلة بعد صلاة المغرب أصلي صلاة السنة، وإذا بشخص جلس خلفي، وحسس علي كتفي، وقال لي: قد استجاب الله تعالي دعاءك يا ولدي مالك أنا المهدي فقلت تذهب معي إلي الدار، فقال نعم، فذهب معي، فقال: أخل لي مكاناً أنفرد فيه فأخليت له مكاناً فأقام عندي سبعة أيام بلياليها، ولقنني الذكر، وقال أعلمك ورعي تدوم عليه إن شاء الله تعالي تصوم يوماً، وتفطر يوماً، وتصلي كل ليلة خمسمائة ركعة، فقلت: نعم فكنت أصلي خلفه كل ليلة خمسمائة ركعة وكنت شاباً أمرد حسن الصورة فكان يقول: لا تجلس قط إلا ورائي فكنت أفعل، وكانت عمامته كعمامة العجم، وعليه جبة من وبر الجمال فلما انقضت السبعة أيام خرج، فودعته، وقال لي: يا حسن ما وقع لي قط مع أحد ما وقع معك فدم علي ورعك حتي تعجز، فإنك ستعمر عمراً طويلا انتهي كلام المهدي.
شيخ عارف به خدا حسن عراقي كه دفن شده در كوم، بيرون باب شعريه نزديك بركه رطلي و جامع بشيري. من با آقايم ابي العباس حريثي به نزد او رفتيم، حسن عراقي گفت: از اين كه تو از كودكي با من رفيق بودي مي خواهم حكايت خودم را برايت بگويم گفتم: بگو. گفت: من جواني از اهل دمشق و صنعت گر بودم. روزهاي جمعه همراه رفقايم مشغول كار لهو و لعب و نوشيدن شراب بوديم، روزي پيام آگاهي و الهام گونه اي از جانب خدا سراغم آمد كه آيا تو را براي اين كارها خلق كرده ام؟
بعد از آن، از رفقا و كارهاي كه مي كرديم صرف نظر كردم و از آنها جدا شدم، رفقايم مرا دنبال كردند اما نتوانستند مرا بيابند. آمدم در مسجد جامع بني اميه ديدم شخصي روي منبر در باره مهدي عليه السلام سخن مي گويد. بعد از شنيدن سخنان او در دلم اشتياق ديدار مهدي نمايان شد، هر سجده اي كه انجام مي دادم از خداوند درخواست مي كردم كه مرا به ديدار آن حضرت مشرف كند.
شبي بعد از نماز مغرب، نماز مستحب انجام مي دادم كه شخصي پشت سر من نشست و بازويم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعاي تو را مستجاب كرد، ترا چه شده است، من مهدي هستم. گفتم: آيا به خانه ام مي روي؟ فرمود: بلي. همراه من به خانه رفت و فرمود: جاي خلوت برايم آماده كن. من جاي خلوتي آماده كردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذكر خدا ياد داد و فرمود: به تو تقوايم را ياد مي دهم تا انشاء الله بر آن مداومت كني: يك روز روزه بگير و يك روز افطار كن و هر شب پانصد ركعت نماز بگذار. گفتم: بلي. من هر شب پشت سر او پانصد ركعت نماز مي كردم و من جوان بي ريش و نيكو صورت بودم. مي فرمود: فقط پشت سر من بنشين و من همن كار را مي كردم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبايش از كرك شتران بود. پس از گذشت هفت روز خدا حافظي كرد و رفت و به من فرمود:
اي حسن، چيزي كه بين من و تو اتفاق افتاده با كسي ديگر اتفاق نيفتاده، پس بر ورع و تقوا مستدام باش تا جائي كه بتواني؛ چرا كه من عمر طولاني خواهم داشت.
الشعراني، أبو المواهب عبد الوهاب بن أحمد بن علي المعروف بالشعراني (متوفاي 973هـ)، الطبقات الكبري المسماة بلواقح الأنوار في طبقات الأخيار، ج1، ص475، تحقيق: خليل المنصور، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي1418هـ-1997م
حسن عراقي كيست؟
يكي از علماي اهل سنت، نجم الدين محمد بن محمد، حسن عراقي را اين گونه معرفي كرده است:
حسن العراقي: حسن العراقي نزيل مصر، الشيخ الصالح العابد الزاهد صاحب الأحوال العجيبة، والكشف الصحيح، كان عن طريقه إذا أتاه أحد بشيء من الأثواب النفيسة ويقول هذا نذر لك يا شيخ حسن يقبلها ثم يأخذ السكين فيقطعه قطعاً ثم يخيطها بخيط ومسلة، ويقول: إن العبد إذا لبس الجديد تصير النفس سارقة بالنظر إليه، وتعجب به، فإذا قطعناها تقطع خاطر النفس، وحكي عنه الشيخ عبد الوهاب الشعراوي حكاية عجيبة أخبر بها عن نفسه
الغزي، نجم الدين محمد بن محمد (متوفاي1061هـ)، الكواكب السائرة بأعيان المئة العاشرة، ج1، ص114، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.
نتيجه اين بخش:
تولد حضرت مهدي عليه السلام از ديدگاه شيعه و اهل سنت يك امر قطعي و بديهي است و در نهايت عقيده مهدويت نيز يك عقيده فرا شيعي است كه با اين شبهه پراكني ها زير سؤال نخواهد رفت.
نتيجه كلي از همه مطالب:
از مطالبي كه بيان شد نتايج ذيل به دست مي آيد:
1. از ديدگاه شيعه، مسأله مهدويت، يك عقيده ريشه داري است كه ابتداي آن به زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله بر مي گردد. آن حضرت در روايات متعدد از آمدن دوازده جانشين خود خبر داده و هريكي از آن بزرگواران را با تمام مشخصات و اسم براي ما معرفي كرده است.
2. بر خلاف ديدگاه قفاري، شهادت حضرت حكيمه و افراد ديگري كه قضيه تولد امام زمان گزارش كرده اند، فقط مصداق مهدي موعود عليه السلام را براي ما ثابت مي كند؛ نه اينكه مسأله مهدويت را در مكتب شيعه جديداً واردكند.
3. جز حضرت حكيمه، حد اقل چهار تن ديگر از خادمان و كنيزان خانه امام عسكري عليه السلام نيز تولد حضرت را مشاهد نموده و آن را گزارش كرده اند. علاوه بر اين پنج نفر، تعدادي زيادي از اصحاب امام عسكري عليه السلام در حضور آن حضرت، چهره مبارك حضرت مهدي را ديده اند و طبق اخبار صحيح و موثق، براي برخي از افراد نيز خود حضرت از وجود فرزندش خبر داده است. اگر برفرض روايات كساني ديگر هم نبود، تنها روايتي كه بيانگر وجود حضرت مهدي توسط امام عسكري است براي ما كفايت مي كند.
علاوه بر موارد فوق، خود علماي اهل سنت نيز اقرار دارند كه با حضرت مهدي تشرفات و ملاقاتي داشته اند كه نمونه آن را از حسن عراقي نقل كرديم.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات