پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

آيا روايت معتبري مبني بر عدم جواز تعيين زمان ظهور، وجود دارد؟
سؤال كننده: صابري
توضيخ سؤال

ظهور امام زمان عليه السلام طبق رواياتي كه در منابع شيعه و اهل سنت از رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شده، يك امر مسلم و قطعي است؛ اما سؤال اين است كه آيا براي ظهور آن حضرت زمان معيني نيز مشخص شده يانه؟
اگر وقت معيني در نظر گرفته نشده آيا ما مجاز هستيم كه با تطبق نشانه ها و تعيين مصداقهاي علامات ظهور، وقتي را براي ظهور آن حضرت تعيين كنيم؟
پاسخ اجمالي:

بر اساس آموزه هاي اديان الهي و عقيده تمام مذاهب اسلامي، ظهور منجي و مصلح در آخر الزمان، يكي از وعده هاي قطعي و حتمي خداوند است.
بنا بر عقيده شيعه، اين موعود الهي از فرزندان پيامبر و نسل فاطمه و اميرمؤمنان عليه السلام و دوازدهمين حجت الهي به نام مبارك: «مهدي» فرزند امام يازدهم شيعيان حضرت امام حسن عسكري عليه السلام است.
طبق روايات رسيده از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آن حضرت براي اصلاح عالم ظهور خواهد كرد و قبل از ظهور او، علاماتي كه وقوع آن حتمي است هويدا خواهد شد؛ اما براساس روايات معتبر، براي ظهور مباركش وقت و زمان مشخصي بيان نشده است.
پيشوايان هدايت و امامان معصوم عليهم السلام در مقام پرسش از هنگامه ظهور، تصريح نموده اند كه خداوند متعال براي ظهور آن حضرت وقتي را معين نفرموده و ما هم براي اين امر وقتي را تعيين نكرده ايم؛ بنابر اين، افرادي كه از ظهور آن حضرت در وقت معيني خبر مي دهند دروغگويند و به پيروانشان فرموده اند:
اگر اين چنين خبري را شنيديد از دروغ انگاشتن آن نترسيد.
حتي در برخي روايات فرموده اند: هنگامه ظهور مهدي ما، از اسرار خداوند است كه هيچ كسي بر آن دست نمي يازد و اگر كسي براي ظهورش وقتي معيني را در نظر بگيرد، گويا شريك در علم خدا شده و ادعاي آگاهي بر اسرار خداوند كرده است.
امام صادق عليه السلام براي مفضل مي فرمايد:
«يَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِيِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ اللَّهَ تَعَالَي فِي عِلْمِهِ وَادَّعَي أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَي سِرِّه».
بنابراين، ظهور حضرت حتمي و انكار نا پذير و زمان ظهور از اسرار الهي است كه تنها علم آن نزد خداوند است و هر زماني كه خداوند مصلحت بداند آن حضرت ظهور خواهد كرد و جهان بشريت را از غرقاب فتنه ها و گرداب ظلمت ها نجات داده و عدل و داد را تا اقصي نقاط عالم گسترده، دشمنان خدا خوار و بندگان صالح خدا حاكمان زمين خواهد شد.
پاسخ تفصيلي

معارف مهدويت همانند برخي معارف ديگر، به طور جدي دچار آسيب هاي شده است. وظيفه علماء دين و متخصصان عرصه مهدويت است كه در مرحله نخست آن را آسيب شناسي نموده و آسيب زدايي نيز اقدام مهم بعدي است.
ادعاي مهدويت، ادعاي نيابت، ملاقات با امام زمان، تعيين وقت ظهور و تطبيق نشانه هاي ظهور بر مصادق معين، برخي از آسيب هاي مهدويت مي باشد.
پاسخ تفصيلي از اين پرسش، نيازمند بررسي روايات و تعمق در معاني آنها است؛ از اين رو، براي اتقان مطلب روايات اين موضوع را بررسي مي نماييم:
بررسي روايات عدم جواز تعيين وقت ظهور

در منابع معتبر شيعه، روايات صحيح و موثق از پيشوايان معصوم عليهم السلام نقل شده كه آن بزرگواران فرموده اند: نه خداوند براي ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف وقت معين كرده و نه ما معين مي كنيم.
در اين باره روايات فراواني است كه به آنها اشاره مي كنيم:
روايت اول

تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند

مرحوم كليني در روايت موثق نقل كرده كه امام باقر عليه السلام تعيين كنندگان وقت ظهو را سه مرتبه دروغگو خوانده است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو [عُمَرَ] الْخَثْعَمِيِّ عَنِ الْفَضْلِ [الفضيل] بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: قُلْتُ: لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّ مُوسَي عليه السلام لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَي رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِينَ يَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَي الثَّلَاثِينَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَي فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا فَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَي مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَي خِلَافِ مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَيْنِ.
فضيل بن يسار گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: براي اين امر وقتي هست؟ فرمود وقت گذاران دروغ گويند، وقت گذاران دروغ گويند، وقت گذاران دروغ گويند. همانا موسي عليه السلام چون (در طور سينا) به پروردگار خود براي پيغام بردن وارد شد، قومش را وعده سي روز داد، و چون خدا ده روز بر سي روز افزود قومش گفتند: موسي با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (يعني گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبري بشما گفتيم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئيد: خدا راست فرموده است و اگر بشما خبري گفتيم و بر خلاف گفته ما واقع شد، بگوئيد: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گيريد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص369، ح5، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
اين روايت در نقل هاي ديگر، به جاي فضل بن يسار، فضيل بن يسار آمده است:
المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج 6، ص333، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور، ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، چاپ: الأولي1421 - 2000 م
النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه ـ)، الغيبة، ص305، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي، چاپخانه: مهر - قم، چاپ: الأولي1422
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص426، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة : الأولي، 1411هـ.
عبارت «كذب الوقاتون»، كه در روايت از زبان امام باقر عليه السلام سه مرتبه تكرار شده دليل بر اين است كه نبايد براي ظهور امام زمان وقت تعيين كرد و كساني هم كه از هر راه ممكن، وقتي را براي ظهور معين مي كنند، دروغ مي گويند.
بررسي سند روايت

گرچه روايت در اين موضوع فراوان است و از بررسي سند ما را بي نياز مي كند؛ اما جهت اتقان مطلب، چند روايت را از نظر سند هم بررسي مي كنيم:
در اين روايت: 1. حسين بن محمد. 2. معلي بن محمد. 3. حسين بن علي خزاز. 4. عبد الكريم بن عمرو. 5. فضيل بن يسار نهدي در سند روايت، قرار دارند.
1. حسين بن محمد بن عامر:

آقاي خويي مي گويد: حسين بن محمد بن عامر، همان حسين بن محمد بن عمران بن ابي بكر اشعري قمي است كه از مشايخ مرحوم ثقة الاسلام كليني مي باشد و ايشان از او روايت فراوان نقل كرده و اين شخص موثق است:
الحسين بن محمد بن عامر: = الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر. من مشايخ الكليني - قدس سره - يروي عنه كثيرا، وهو الحسين بن محمد ابن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، الثقة الآتي.
حسين بن محمد بن عامر، همان حسين بن محمد بن عمران بي ابي بكر است كه از مشايخ مرحوم كليني مي باشد و از او بسيار روايت مي كند. و او حسين بن محمد بن عمران ابي بكر اشعري از اهل قم و شخص موثق آينده است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاي1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج7، ص83، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
نجاشي از رجال شناسان معروف، در باره اين راوي مي گويد:
الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، أبو عبد الله ثقة. له كتاب النوادر، أخبرناه محمد بن محمد، عن أبي غالب الزراري، عن محمد بن يعقوب عنه.
حسين بن محمد بن عمران بن ابي بكر اشعري قمي كنيه اش ابو عبد الله ثقه است. او كتاب نوادر دارد كه محمد بن محمد از ابو غالب زراري از محمد بن يعقوب از آن كتاب خبر داده است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص66، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
2. معلي بن محمد بصري:

دومين راوي، معلي بن محمد بصري است. گرچه ابن غضائري و برخي ديگر به پيروي از ابن غضائري، ايشان را مضطرب الحديث والمذهب دانسته و مي گويند: او از ضعفاء روايت مي كرده است؛ اما آقاي خويي اين سخنان را رد كرده و معلي بن محمد را موثق مي داند و مي گويد:
أقول: الظاهر أن الرجل ثقة يعتمد علي رواياته. وأما قول النجاشي من اضطرابه في الحديث والمذهب فلا يكون مانعا عن وثاقته، أما اضطرابه في المذهب فلم يثبت كما ذكره بعضهم، وعلي تقدير الثبوت فهو لا ينافي الوثاقة، وأما اضطرابه في الحديث فمعناه أنه قد يروي ما يعرف، وقد يروي ما ينكر، وهذا أيضا لا ينافي الوثاقة. ويؤكد ذلك قول النجاشي: وكتبه قريبة. وأما روايته عن الضعفاء علي ما ذكره ابن الغضائري، فهي علي تقدير ثبوتها لا تضر بالعمل بما يرويه عن الثقات، فالظاهر أن الرجل معتمد عليه.
مي گويم: ظاهراً اين راوي ثقه است و مي توان بر رواياتش اعتماد كرد. اما سخن نجاشي كه او را مضطرب الحديث و مذهب قلمداد كرده، مانع از وثاقتش نيست؛ زيرا همان گونه كه برخي از رجاليون گفته اند، اضطراب مذهب او ثابت نيست. بر فرض ثبوت، اين هم منافات با وثاقت او ندارد. اما اضطراب در روايت معنايش اين است كه او گاهي چيزي شناخته شده و گاهي چيزي منكر را روايت مي كرده و اين نيز منافات با وثاقت ندارد. و اين مطلب را كلام نجاشي تاييد مي كند كه در مورد او فرموده است : كتاب هاي او نزديك (به اعتقاد ما) است. (و نه كاملا مطابق) اما اين كه گفته او از ضعفاء روايت مي كند برفرضي اين كه درست باشد، اين مطلب هيچ گونه ضرري در عمل كردن به روايات او كه از ثقات نقل كرده نمي زند. در نتيجه اين مرد مورد اعتماد است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاي1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص280، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
مرحوم سيد بحر العلوم كلامي را در باره معلي بن محمد از علامه مجلسي نقل كرده است كه سخن ابن غضائري و ديگران را نقد مي كند:
معلي بن محمد البصري . أبو الحسن ، وقيل : أبو محمد ، أكثر عنه الكليني ، له كتب روي عنه أبو علي الأشعري والحسين بن حمدان والحسين بن سعيد والحسن ابن محمد ، وهو ابن عامر الأشعري الثقة ، وعلي بن إسماعيل ومحمد بن الحسن ابن الوليد. وقال المجلسي: (لم نطلع علي خبر يدل علي اضطرابه في الحديث والمذهب...) وفي (الوجيزة): (ولا يضر ضعفه لأنه من مشايخ الإجازة) وفي (المعراج) - نقلا عن بعض معاصريه - القول بصحة حديثه لكونه من المشائخ ...
معلي بن محمد بصري، كنيه اش ابو الحسن و گفته شده ابو محمد است. كليني از او بسيار روايت كرده است. او داراي كتابهايي است. ابو علي اشعري، حسين بن حمدان، حسين بن سعيد حسن بن محمد (منظور ابن عامر اشعري قمي موثق است)، علي بن اسماعيل، محمد بن الحسن بن وليد از او روايت كرده اند.
علامه مجلسي گفته است: من روايتي كه اضطراب در حديث و مذهب او را بيان كند نيافتم. و علامه در وجيزه گفته است: اين موارد ضعف او را نمي رساند؛ زيرا او از مشايخ اجازه است. و در كتاب المعراج از برخي معاصرينش نقل كرده كه روايات او صحيح است زيرا از مشايخ است.
الطباطبايي، السيد مهدي بحر العلوم (متوفاي1212هـ)، الفوائد الرجالية، ج3، ص340، تحقيق وتعليق: محمد صادق بحر العلوم، حسين بحر العلوم، ناشر: مكتبة الصادق - طهران، الطبعة الأولي: 1363ش
محدث نوري نيز در خاتمة المستدرك او را موثق مي داند و مي نويسد:
واما المعلي فذكره الشيخ في الفهرست، وفي من لم يرو عنهم (عليهم السلام)، وذكر كتبه والطريق إليها ولم يطعن عليه، ولكن في النجاشي: مضطرب الحديث والمذهب ...
ولا يخفي أن رواية المفيد كتبه ، عن شيخه ابن قولويه ، عن الجليل الحسن الأشعري تنافي الاضطراب في المقامين، وكذا رواية شيخ القميين محمد ابن الحسن بن الوليد عنه كما في الفهرست في ترجمة أبان بن عثمان، وكذا الحسين بن سعيد كما في التهذيب في باب الزيادات في القضايا والاحكام، والثقة الجليل أبو علي الأشعري أحمد بن أحمد بن إدريس كما في الكافي في باب الصبر، وباب الجلوس في كتاب العشرة، وعلي بن إسماعيل الميثمي.
وبعد رواية هؤلاء الأجلة عنه - وفيهم أبو علي الذي قالوا فيه: صحيح الرواية، وابن الوليد المعلوم حاله في التحرز عن الضعفاء بل المتهمين ، واكثار الكليني من الرواية عنه بتوسط أبي بكر الأشعري- يمكن استظهار وثاقته بل جلالته كما نص عليه الشارح. حيث قال: يظهر من كتاب كمال الدين ، والغيبة ، والتوحيد جلالة هذا الرجل ، واعتمد عليه المشايخ العظام ، ولم نطلع علي خبر يدل علي اضطرابه في الحديث والمذهب كما ذكره بعض الأصحاب ، وعلي اي حال فأمره سهل لكونه من مشايخ الإجازة لكتاب الوشاء غالبا ولغيره قليلا، انتهي.
شيخ طوسي در فهرست معلي را در شمار كساني كه از معصوم روايت نكرده ذكر كرده و از كتابها و طرقش نام برده؛ اما هيچ طعني در باره او نگفته است. ولي نجاشي او را مضطرب الحديث و مذهب قلمداد كرده است.
پوشيده نيست كه روايت كردن شيخ مفيد كتابهاي او را از طريق استادش ابن قولويه از حسن اشعري، منافات با اضطراب او در حديث و مذهب دارد. و نيز روايت بزرگاني همانند: شيخ قميان محمد بن حسن بن وليد، حسين بن سعيد و ثقه جليل ابو علي اشعري احمد بن احمد بن ادريس و علي بن اسماعيل ميثمي، منافات با سخن ابن غضائري دارد.
بعد از روايت اين بزرگان از او، (كه در ميان آنها ابو علي است كه در باره او گفته اند: او صحيح الروايت است و نيز ابن وليد كه در دوري از ضعفاء و متهمان مشهور است و نيز فراوان روايت نقل كردن كليني از او توسط ابي بكر اشعري) ممكن است وثاقت بلكه جلالت او ظاهر و كشف شود. چنانچه شارح بر اين مطلب تصريح كرده و گفته است: از كتاب كمال الدين، الغيبة و توحيد شيخ صدوق جلالت اين شخص ظاهر مي شود و بر روايات اين شخص بزرگان از مشايخ اعتماد كرده اند. و من بر خبري كه نشانگر اضطراب او در روايت و مذهب باشد، دست نيافتم. به هر تقدير، امر او آسان است؛ زيرا او از مشايخ اجازه كتاب وشاء غالباً براي كتاب غير وشاء در برخي موارد مي باشد.
الطبرسي، ميرزا الشيخ حسين النوري (متوفاي1320هـ) خاتمة المستدرك، ج5، ص324، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم - ايران، الطبعة الاولي 1415
3. حسن بن علي خزاز:

ايشان همان حسن بن علي بن زياد وشاء است كه نجاشي در باره او مي نويسد:
الحسن بن علي بن زياد الوشاء بجلي كوفي، قال أبو عمرو: ويكني بأبي محمد الوشاء وهو ابن بنت الياس الصيرفي خزاز من أصحاب الرضا عليه السلام وكان من وجوه هذه الطائفة.
حسن بن علي بن زياد وشاء بجلي، اهل كوفه است. ابو عمرو كشي گفته است: كنيه او ابو محمد وشاء و پسر دختر الياس صيرفي خزاز از اصحاب امام رضا عليه السلام مي باشد. او از چهره هاي سرشناس وبزرگان شيعه بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص39، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
علامه حلي نيز در خلاصة الاقوال اين عبارات را آورده است:
الحسن بن علي بن زياد الوشاء، بجلي، كوفي. قال الكشي: يكني بابي محمد الوشاء، وهو ابن بنت الياس الصيرفي، خير من أصحاب الرضا (عليه السلام)، وكان من وجوه هذه الطائفة.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص104، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي، 1417هـ.
4. عبد الكريم بن عمرو خثعمي:

چهارمين راوي، عبد الكريم بن عمرو خثعمي است. نجاشي او را موثق مي داند:
عبد الكريم بن عمرو بن صالح الخثعمي مولاهم ، كوفي ، روي عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام ، ثم وقف علي أبي الحسن [ عليه السلام ] ، كان ثقة ثقة عينا، يلقب كراما.
عبد الكريم بن عمرو بن صالح خثعمي از اهل كوفه است كه از امام صادق و امام كاظم عليهما السلام است. سپس در امامت امام كاظم عليه السلام توقف كرد. اين شخص ثقه و ثقه و آقا بود و لقب او كرام است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص245، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
نمازي شاهرودي در مستدركات علم الرجال مي نويسد:
عبد الكريم بن عمرو بن صالح الخثعمي الملقب بكرام : ...
وبالجملة عدوه من أصحاب الكاظم والصادق صلوات الله عليهما. وكان ثقة ثقة عينا كما قاله النجاشي وغيره . وقالوا : إنه واقفي . ولذلك عده جمع من الموثقين. واعتقد المامقاني عدم وقفه لنقل المولي الوحيد روايات صريحة في قوله بإمامة الرضا والأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم.
عبد الكريم بن عمرو بن صالح خثعمي ملقب به كرام ... و خلاصه اين كه علماء او را از اصحاب امام كاظم و امام صادق عليهما السلام شمرده اند. همانگونه كه نجاشي و ديگران گفته اند: او ثقه، ثقه و آقا بود. گفته اند: او واقفي بود. به خاطر ثقه دانستن نجاشي، گروهي او را از جمله موثقان دانسته اند. علامه مامقاني اعتقاد دارد بر اين كه او واقفي هم نبوده؛ زيرا رواياتي كه در امامت امام هشتم و دوازده ائمه از او نقل شده است.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج4، ص458، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق - طهران، الأولي1412هـ
آقاي خويي مي گويد: شيخ مفيد در رساله عدديه كرام خثعمي را از جمله فقهايي مي داند كه هيچ طعني براي آنان نيست و هيچ راهي براي مذمت هيچ يكي از آنان وجود ندارند و مسائل حلال و حرام را از آنان گرفته شده است:
وعد الشيخ المفيد في رسالته العددية الكرام الخثعمي من الفقهاء الاعلام والرؤساء المأخوذ منهم الحلال والحرام الذين لا يطعن عليهم ولا طريق لذم واحد منهم .
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاي1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج11، ص71، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
5. فضيل بن يسار نهدي

آخرين راوي دراين روايت، فضيل بن يسار نهدي است.
نجاشي ايشان را از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام و موثق معرفي كرده است:
الفضيل بن يسار النهدي أبو القاسم عربي ، بصري ، صميم، ثقة ، روي عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام ، ومات في أيامه.
فضيل بن يسار نهدي كنيه اش ابو القاسم، از جهت نسب عرب و از اهل بصره و ثقه است كه از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت نقل كرده و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفته است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاي450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص309، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسي نيز مي نويسد:
الفضيل بن يسار النهدي، مولي، أصله كوفي، نزل البصرة، مات في حياة أبي عبد الله عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، رجال الطوسي، ص269، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1415هـ.
ابو منصور حلي توثيق ايشان را با عبارات «ثقة عين، جليل القدر» بيان كرده است:
الفضيل بن يسار - بالسين المهملة بعد الياء المنقطة تحتها نقطتين - النهدي أبو القاسم، عربي صميم، بصري، ثقة عين، جليل القدر، روي عن الباقر والصادق (عليهما السلام)، ومات في أيام الصادق (عليه السلام).
فضيل بن يسار (با سين بدون نقطه بعد از ياي كه زيرش دو نقطه است) نهدي كنيه اش ابو القاسم عربي الاصل از اهل بصره و موثق، آقاي قوم و جليل القدر است كه از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت كرده و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رحلت كرده است.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص228، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي، 1417هـ.
در رجال كشي، روايات بسياري در مدح او و اين كه ايشان يكي از افراد مورد اعتماد و توجه امام صادق عليه السلام بوده نقل كرده كه نقل يك روايت در ستايش او كافي است:
حدثنا حمدويه وإبراهيم ، قالا : حدثنا محمد بن عيسي ، عن إبراهيم ابن عبد الله ، قال : كان أبو عبد الله عليه السلام إذا رأي الفضيل بن يسار قال : بشر المخبتين من أحب أن ينظر رجلا من أهل الجنة فلينظر إلي هذا .
ابراهيم بن عبد الله مي گويد: امام صادق عليه السلام زماني كه فضيل بن يسار را ديد فرمود: فروتنان پاكدل را بشارت ده، هر كه دوست دارد به يكي از مردان بهشتي نگاه كند، به سوي اين شخص نگاه كند.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبي جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص473، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
طبق روايت ديگر امام صادق عليه السلام در پايان روايت در باره او فرموده است:
... وكان يقول: إن فضيلا من أصحاب أبي، وأني لأحب الرجل أن يحب أصحاب أبيه.
امام صادق مي فرمود: همانا فضيل، از ياران پدرم مي باشد، همانا من شخصي را دوست دارم كه اصحاب پدرم را دوست داشته باشد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبي جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص473، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
با توجه به بررسي سند، روايت موثق (بنابراين كه عبد الكريم بن عمرو را واقفي بدانيم) است.
روايت دوم:

ما اهل بيت، براي ظهور وقت تعيين نمي كنيم

در روايت موثق ديگر نيز امام صادق عليه السلام مي فرمايد: كساني كه براي ظهور وقت تعيين مي كنند دروغ گويند و از جانب ما اهل بيت براي اين امر وقتي معين نشده است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ عليه السلام فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ.
ابو بصير مي گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد امام قائم عليه السلام پرسيدم، فرمود: وقت گذاران دروغگويند، ما خانواده اي هستيم كه تعيين وقت نمي كنيم .
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص368، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت سوم

مرحوم كليني بعد از نقل روايت سوم، اين روايت را نيز با همان سند آورده است:
أَحْمَدُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ: أَبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِينَ.
احمد باسناد خود گويد: آن حضرت فرمود: خداوند چنين اراده كرده كه با زمان تعيين كنندگان وقت، مخالفت كند (پس هر كه براي ظهور آن حضرت وقتي معين كند، بر خلاف واقع و حقيقت و زماني است كه خدا آن را در نظر گرفته است).
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص368، ح4، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت چهارم

امر ظهور با شتاب بندگان جلو نمي افتد

روايت ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: امر غيب پاياني دارد كه با فرا رسيدن پايان آن، نه جلو مي افتد و نه به تأخير انجام مي شود:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ فُلَانٍ فَقَالَ: إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يَنْتَهِي إِلَيْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَلَمْ يَسْتَأْخِرُوا.
مهزم پدر ابراهيم گويد: خدمت امام صادق عليه السلام از سلاطين آل فلان (بني عباس) سخن به ميان آورديم، حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براي اين امر هلاك گشتند. همانا خدا براي شتاب بندگان، شتاب نمي كند، براي اين امر پاياني است كه بايد به آن برسد، و اگر مردم به آن پايان رسيدند ساعتي پيش و پس نيفتند.
ا الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص369، ح7، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت پنجم

تعيين وقت ظهور،مشاركت در علم خدا وادعاي اطلاع براسرار او است:

صاحب كتاب مختصر بصائر الدرجات (حسن بن سليمان حلي) روايتي را از مفضل بن عمر كه يكي از اصحاب خاص امام صادق عليه السلام است نقل كرده و حضرت در اين روايت تصريح فرموده است وقت ظهور مهدي ما از اسرار خداوند است و كسي كه تعيين وقت ظهور را ادعا كند، (يعني بگويد فلان وقت آقا ظهور مي كند)، گويا در علم خدا خود را شريك دانسته و ادعاي اطلاع بر اسرار خدا را كرده است:
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَعَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَيِّدِيَ الصَّادِقَ عليه السلام هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ عليه السلام مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ يَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا قُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَلِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَي «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» الْآيَةَ. وَهُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَي «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها». وَقَالَ «عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» وَلَمْ يَقُلْ إِنَّهَا عِنْدَ أَحَدٍ وَقَالَ «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها» الْآيَةَ وَقَالَ «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَقَالَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً- يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ» قُلْتُ: فَمَا مَعْنَي يُمَارُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ مَتَي وُلِدَ وَمَنْ رَأَي وَأَيْنَ يَكُونُ وَمَتَي يَظْهَرُ وَكُلُّ ذَلِكَ اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَشَكّاً فِي قَضَائِهِ وَدُخُولًا فِي قُدْرَتِهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا الدُّنْيَا وَإِنَّ لِلْكَافِرِينَ لَشَرَّ مَآبٍ قُلْتُ: أَ فَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: يَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِيِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ اللَّهَ تَعَالَي فِي عِلْمِهِ وَادَّعَي أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَي سِرِّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ سِرٍّ إِلَّا وَقَدْ وَقَعَ إِلَي هَذَا الْخَلْقِ الْمَعْكُوسِ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ خَبَرٍ إِلَّا وَهُمْ أَخَصُّ بِهِ لِسِرِّهِ وَهُوَ عِنْدَهُمْ وَإِنَّمَا أَلْقَي اللَّهُ إِلَيْهِمْ لِيَكُونَ حُجَّةً عَلَيْهِمْ ....
مفضل بن عمر مي گويد: از آقايم حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم: آيا مأموريت مهدي منتظر وقت معيني دارد كه بايد مردم بدانند كي خواهد بود؟ فرمود: حاشا كه خداوند وقت ظهور او را طوري معين كند كه شيعيان ما آن را بدانند. عرض كردم: آقا براي چه؟ فرمود: زيرا وقت ظهور او همان ساعتي است كه خداوند ميفرمايد:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها؛ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً. و نيز اين همان ساعتي است كه خدا فرموده: يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها و هم فرموده: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ يعني: علم آن وقت فقط در نزد خداست و در آيه ديگر فرمود: فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها و نيز فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ و هم فرمود: ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ.
عرض كردم: معني «يمارون» چيست؟ فرمود: يعني مردم مي گويند قائم كي متولد شده و كي او را ديده، و حالا كجاست و چه وقت آشكار مي شود؟ اينها همه عجله در امر خدا و شك در قضاي الهي و دخالت در قدرت اوست اينان كساني هستند كه در دنيا زيان مي برند و پايان بد از آن كافران است.
عرض كردم: آيا وقتي براي آن تعيين نشده؟ فرمود: اي مفضل! نه من وقتي بر آن معين مي كنم و نه هم وقتي براي آن تعيين شده است! هر كس براي ظهور مهدي ما وقت تعيين كند، خود را در علم خداوند شريك دانسته و (به ناحق) ادعا كرده كه توانسته است بر اسرار خدا آگاهي يابد! در صورتي كه خداوند هر سري دارد براي اين مخلوق كه از خدا و اولياء خدا برگشته اند واقع شده است، هر خيري خدا داشته باشد اختصاص به بندگانش دارد كه بايد بآن برسند. زيرا كه خدا همه وقت با بندگانش است. آن اسرار كه بآنها مي دهد براي اين است كه بر آنها حجت باشد.
الحلي، الحسن بن سليمان (متوفاي قرن نهم)، مختصر بصائر الدرجات، ص179، ناشر: منشورات المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف، چاپ: الأولي1370 - 1950 م
روايت ششم

پيامبر (ص) تعيين كنندگان وقت ظهورا دروغگو دانسته است:

محمد بن ابراهيم نعماني در كتاب «الغيبة» روايتي آورده است كه امام صادق عليه السلام به ابو بصير فرمود: پيامبر خدا تعيين كنندگان وقت ظهور را دروغگو دانسته است:
أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَي خُرُوجُ الْقَائِمِ عليه السلام؟ فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَقَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ ...
ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده گويد: «به آن حضرت عرض كردم:
فدايت گردم خروج قائم عليه السّلام چه زماني خواهد بود؟ فرمود: اي ابا محمّد ما خاندان هرگز وقتي را معيّن نمي كنيم، زيرا محمّد صلّي اللَّه عليه و آله فرموده است: تعيين وقت كنندگان دروغ مي گويند» ...
النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه ـ)، الغيبة، ص290، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي، چاپخانه: مهر - قم، چاپ: الأولي1422
روايت هفتم

از دروغ انگاشتن خبر دهندگان وقت ظهور نترسيد:

نعماني در كتاب «الغيبة» 15روايت را در باب «ماجاء في المنع عن التوقيت» آورده كه برخي روايات را در اينجا ذكر مي كنيم:
أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَي الْعَبَّاسِيِّ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَخْبَرَكَ عَنَّا تَوْقِيتاً فَلَا تَهَابَنَّ أَنْ تُكَذِّبَهُ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.
محمّد بن مسلم مي گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اي محمّد هر كس از جانب ما تعيين وقت را به تو خبرداد نگران نباش از اين كه او را دروغ پنداري؛ زيرا ما براي احدي وقتي را تعيين نمي كنيم.
النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه ـ)، الغيبة، ص289، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي، چاپخانه: مهر - قم، چاپ: الأولي1422
روايت هشتم

ما زماني را براي ظهور معين نكرده ايم:

در روايت ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: ما براي ظهور زماني را معين نكرده ايم:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَي الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْر.
ابو بكر حضرميّ گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مي فرمود: «ما زماني را براي (ظهور) اين امر معيّن نمي كنيم .
النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه ـ)، الغيبة، ص289، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي، چاپخانه: مهر - قم، چاپ: الأولي1422
روايت نهم

ما نه در گذشته براي ظهور وقت تعيين كرده ايم و نه در آينده تعيين خواهيم كرد.

شيخ طوسي در كتاب الغيبة روايتي ديگري از امام صادق عليه السلام نقل كرده، كه آن حضرت به صراحت بيان كرده است كه ما اهل بيت نه در گذشته براي ظهور وقت تعيين كرده ايم و نه در آينده تعيين خواهيم كرد:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الصَّحَّافِ عَنْ مُنْذِرٍ الْجَوَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: كَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِيمَا مَضَي وَلَا نُوَقِّتُ فِيمَا يَسْتَقْبِل .
آن كس كه وقتي تعيين كند دروغ گفته است... ما در گذشته وقتي تعيين نكرده ايم و در آينده نيز هرگز وقتي براي آن تعيين نخواهيم كرد.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص426، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة : الأولي، 1411هـ.
روايت دهم

امر ظهور به دست خدا است و تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند:

شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين» آورده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَتْ فِي التَّوْقِيعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ عليه السلام أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَثَبَّتَكَ ...
وَأَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي ذِكْرُهُ وَكَذَبَ الْوَقَّاتُونَ ...
اسحاق بن يعقوب مي گويد: از محمّد بن عثمان عمري درخواست كردم نامه اي را كه مشتمل بر مسائل دشوارم بود برساند و توقيعي به خط مولاي ما صاحب الزّمان عليه السّلام چنين صادر شد:
خداوند تو را ارشاد كند و پايدار بدارد، ..
و امّا ظهور فرج، آن با خداي تعالي است و تعيين كنندگان وقت دروغ مي گويند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص484، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
روايت يازدهم

ظهور حضرت همانند روز قيامت، تنها براي خدا آشكار است

شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا آورده است كه امام هشتم به دعبل خزاعي بعد از اين كه از خروج حضرت مهدي عليه السلام خبر داد، فرمود: ظهور او، همانند روز قيامت است كه جز خدا كسي ديگر نمي داند و ناگهاني ظهور مي كند:
حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد السلام بن صالح الهروي قَالَ: سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَي الرِّضَا عليه السلام قَصِيدَتِيَ ....
خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ يَقُومُ عَلَي اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَكَاتِ
يُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَبَاطِلٍ وَيُجْزِي عَلَي النَّعْمَاءِ وَالنَّقِمَاتِ
بَكَي الرِّضَا عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي: يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَي لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَمَتَي يَقُومُ؟ فَقُلْتُ: لَا يَا مَوْلَايَ إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا فَقَالَ: يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وَبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ وَلَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّي يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَأَمَّا مَتَي فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِمُ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ أَنَّ النَّبِيَّ صلي الله عليه وآله قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَي يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً.
هروي مي گويد از دعبل شنيدم كه مي گفت: قصيده ام را در محضر امام رضا عليه السلام خواندم تا به اين دو بيت رسيدم: امامي خروج مي كند كه خروجش حتمي است به اسم خدا و بركات قيام مي كند بين ما ، ميان حق باطل تميز مي دهد و بر نعمتها و بديها جزا ميدهد.
پس حضرت رضا عليه السلام به شدت گريستند سپس سرشان را بلند كرده و فرمودند: اي خزاعي، روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جاري ساخت آيا مي داني آن امام كيست و كي ظاهر مي شود؟ عرض كردم: نه، مگر اين كه شنيده ام امامي از شما خاندان ظهور مي كند و روي زمين را پاك ساخته و با عدالت پر مي سازد همچنان كه از ظلم پر شده باشد. پس فرمود : اي دعبل، بعد از من پسرم محمد و بعد از پسرش علي و بعد از علي پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت قائم كه در غيبت او انتظارش را مي كشند و هنگام ظهورش بايد اطاعت شود، اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن روز را آنقدر طولاني گرداند تا او ظهور كرده و زمين را با عدالت پر سازد همچنان كه از ظلم پر شده باشد و اما اين كه كي ظهور مي كند ، پدرم از پدرش از اجدادش از علي عليه السلام روايت مي كند كه آن حضرت فرمود: به رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم گفته شد كه كي قائم شما ظاهر مي شود؟ فرمودند:
مثل او مانند زمان قيامت است كه بر كسي آشكار نيست مگر خداوند و خبر مشكلي است بر آسمانها و زمين و نمي آيد مگر به طور ناگهاني.
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج1، ص297، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م
همچنين در بسياري از روايات، سخن از غيبت طولاني حضرت به ميان آمده و پيامبر و امامان عليهم السلام غيبت و پايان آن را اسرار خداوند دانسته و تأكيد كرده اند كه بر اين امر كسي آگاهي ندارند. به چند روايت در اين زمينه اشاره مي كنيم:
روايت دوازدهم

غيبت و ظهور از اسرار خدا و به دور از محدوده علم بندگان است

در روايت ديگري كه آن را سيد بن طاووس و ديگران نقل كرده به نقل ابن عباس رسول خدا به جابر فرمود: غيبت قائم منتظر، از امور الهي و اسرار اوست كه بندگان خدا به آن آگاهي ندارند:
الْحَافِظُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ النَّطَنْزِيُّ مِنْ كِتَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُقْرِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ شُجَاعٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه صلي الله عليه وآله إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام إِمَامُ أُمَّتِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي وَمِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً إِنَّ الثَّابِتِينَ عَلَي الْقَوْلِ فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ: وَلِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِكَ غَيْبَةٌ؟ قَالَ: إِي وَرَبِّي وَيُمَحِّصُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقُ الْكافِرِين . يَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ إِيَّاكَ وَالشَّكَّ فِيهِ فَإِنَّ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ كُفْرٌ.
ابن عباس مي گويد: رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله فرمود: علي بن ابي طالب امام امت من و جانشين من بر آنها مي باشد، قائم منتظر از فرزندان اوست كه زمين را پس از ظلم و جور از عدل و داد پر خواهد كرد، به خداوندي كه مرا به راستي برانگيخت معتقدين به امامت وي در زمان غيبتش از كبريت احمر گران بها تر هستند، در اين هنگام جابر بن عبد اللَّه انصاري برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه قائم كه از فرزندان شما خواهد بود غيبت خواهد كرد؟ فرمود: آري به خداوند سوگند پروردگار مؤمنين را به غيبت او آزمايش خواهد كرد و كافرين را از بين مي برد، اي جابر غيبت وي سري از اسرار خداوند است كه علم آن از مردم مخفي شده است اينك در خود شكي راه نده زيرا كه شك و حيرت در اين باره كفر است.
ابن طاووس الحلي، السيد رضي الدين علي (متوفاي664هـ)، اليقين باختصاص مولانا علي (عليه السلام) بإمرة المؤمنين، ص494، تحقيق: الأنصاري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب (الجزائري)، چاپ: الأولي1413
روايت سيزدهم

غيبت طولاني حضرت مهدي (ع) از اسرار خداوند است:

در روايت ديگر احمد بن اسحاق اشعري قمي، خدمت امام حسن عسكري مي رسد و از جانشينش سؤال مي كند، حضرت فرزندش حضرت مهدي را به او نشان داده و از غيبت طولاني او خبر مي دهد:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ...
قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَإِنَّ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ؟ قَالَ إِي وَرَبِّي حَتَّي يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِهِ وَلَا يَبْقَي إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَايَتِنَا وَكَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَاكْتُمْهُ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِي عِلِّيِّين.
... گفتم: اي فرزند رسول خدا! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟ فرمود: به خدا سوگند چنين است تا آنجايي كه اكثر معتقدين به او بازگردند و باقي نماند مگر كسي كه خداي تعالي عهد و پيمان ولايت ما را از او گرفته و ايمان را در دلش نگاشته و با روحي از جانب خود مؤيّد كرده باشد.
اي احمد بن اسحاق! اين امري از امر الهي و سرّي از اسرار ربوبي و غيبي از غيب پروردگار است، آنچه به تو عطا كردم بگير و پنهان كن و از شاكرين باش تا فردا با ما در علّيّين باشي.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص385، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
روايت چهاردهم

غيبت از اسرار خدا و ما خداوند را در كارهايش حكيم مي دانيم:

شيخ صدوق رحمة الله عليه در كتاب «كمال الدين و تمام النعمة» از عبد الله بن فضل هاشمي نقل كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود: ظهور از امور متعلق به خدا و رازي از رازهاي اوست:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام يَقُولُ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا يَرْتَابُ فِيهَا كُلُّ مُبْطِلٍ فَقُلْتُ وَلِمَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ...
يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَي وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَمَتَي عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَإِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِف .
عبد الله بن فضل هاشمي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «براي صاحب الامر ناگزير، غيبتي است كه هر باطل جويي در آن به شكّ مي افتد». گفتم: «فدايت شوم! براي چه؟» فرمود: «به سبب امري كه ما اجازه نداريم آن را هويدا كنيم…. اي پسر فضل! اين امر، امري از امرهاي الهي و رازي از رازهاي خدا و غيبي از غيب هاي پروردگار است. چون مي دانيم خداوند بزرگ مرتبه، حكيم است، تصديق مي كنيم همه كارهاي او از روي حكمت است؛ گرچه علت آن كارها بر ما روشن نباشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص482، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
در اين سه روايت، غيبت حضرت مهدي از اسرار خداوند دانسته شده معنايش اين است كه از مدت غيبت آن حضرت جز خدا كسي با خبر نيست. بنابراين، هنگام ظهورش را نيز جز خداوند كسي ديگر هم نمي داند.
نتيجه:

با توجه به رواياتي كه برخي آنها موثق مي باشد به دست مي آيد كه امر ظهور امام زمان به دست خدا و به اراده اوست. هرزماني كه مصلحت بداند حجت خودش را براي برچيدن ظلم و بي عدالتي و گسترش عدل و اقامه دين ظاهر مي سازد و تعيين وقت ظهور نيز به دست خدا است و با توجه به فرمايش امام صادق به مفضل بن عمر: لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ، تا هنوز براي ظهور از جانب خدا وقتي معين نشده و اين يكي از اسراري است كه ويژه خداوند مي باشد
و با توجه به عبارات: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ در روايت دوم و ششم، فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً. در روايت هفتم، إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْر در روايت هشتم، ائمه اهل بيت نيز براي هيچ كسي از وقت ظهور سخن نگفته اند.
بنابراين كساني كه براي ظهور به هر نحوي وقت تعيين مي كنند، طبق فرمايشات رسول خدا و ائمه هدي عليهم السلام دروغگويند.
حكمت و فلسفه تعيين نشدن وقت ظهور از سوي امامان معصوم عليهم السلام اين است كه راه هرگونه سوء استفاده براي ديگران بسته شود.
شيخ طوسي در كتاب الغيبة بعد از نقل رواياتي كه ما آن را در اينجا آورديم مي گويد:
وأما وقت خروجه عليه السلام فليس بمعلوم لنا علي وجه التفصيل، بل هو مغيب عنا إلي أن يأذن الله بالفرج.
هنگام ظهور امام زمان عليه السلام به طور تفصيل براي ما معلوم نيست؛ بلكه او از نظر ما تا هنگامي كه خداوند اجازه دهد، غايب است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص425، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولي، 1411هـ.
بررسي روايات بيانگر تعيين وقت ظهور

در مقابل رواياتي كه تعيين وقت ظهور را از ناحيه خداوند و ائمه نفي كرده، روايات ديگري نيز وجود دارد كه برخي تعيين وقت ظهور را از آنها استفاده كرده اند. اين روايات نيز به دو دسته تقسيم مي شود:
الف: روايات تأخير ظهور از وقت معين

دسته اي از روايات كه در كتاب شريف كافي و كتاب «الغيبة» شيخ طوسي نقل شده، صراحت دارند كه زمان هاي مشخصي براي ظهور امام زمان عليه السلام معين بوده، اما اين امر به تأخير افتاده است.
روايت اول:

مرحوم كليني از طريق ابي حمزه ثمالي از امام باقر عليه السلام نقل كرده است:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَي عَلَي أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَي أَرْبَعِينَ وَمِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَلَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَيَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقَالَ قَدْ كَانَ كَذَلِك.
ابوحمزة ثمالي گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اي ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال 70 هجري تعيين كرده بود، زماني كه امام حسين عليه السلام كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و آن را به سال140 به تأخير انداخت، هنگامي كه ما در مورد آن با شما سخن مي گوييم شما آن را منتشر و فاش مي كنيد و پرده و نقاب را برمي داريد و به همين دليل، خداوند پس از آن، زماني را نزد ما معين نفرموده است. ابوحمزه مي گويد: در مورد آن با امام جعفر صادق عليه السلام سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اين گونه بوده است».
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص368، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
نظير همين روايت از طريق عمار صيرفي از امام صادق عليه السلام نيز نقل شد ه است:
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص292، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولي، 1411هـ.
روايت دوم:

شيخ طوسي در كتاب الغيبة از ابو بصير آورده است:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ : قُلْتُ لَهُ: أَ لِهَذَا الْأَمْرِ أَمَدٌ نُرِيحُ إِلَيْهِ أَبْدَانَنَا وَنَنْتَهِي إِلَيْهِ؟ قَالَ: بَلَي وَلَكِنَّكُمْ أَذَعْتُمْ فَزَادَ اللَّهُ فِيه.
ابو بصير مي گويد: به حضرت (امام صادق) عرض كردم: اين امر (ظهور ولي عصر) را وقت معيني هست كه با دانستن آن بدنهاي خود را از غم هجران و درد انتظار آسوده گردانيم؟ فرمود: آري ولي چون شما آن را فاش كرديد خداوند بر مدت آن افزود.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص427، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولي، 1411هـ.
روايت سوم:

روايت سوم امام صادق عليه السلام فرمود: ظهور اين امر در باره من بود؛ اما خداوند آن را به تأخير انداخت:
الْفَضْلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي يَحْيَي التَّمْتَامِ السُّلَمِيِّ عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: كَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِيَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَيَفْعَلُ بَعْدُ فِي ذُرِّيَّتِي مَا يَشَاء.
عثمان نوا گفته است: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: اين امر (ظهور دولت آل محمد) را خداوند در من قرار داده بود، ولي آن را به تأخير انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در باره ذريه ام عملي مي سازد.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص429، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولي، 1411هـ.
روايت چهارم:

در روايت ديگر امام صادق عليه السلام به ابو اسحاق فرمود: اين امر دو بار به تأخير افتاد:
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَا أَبَا إِسْحَاقَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ قَدْ أُخِّرَ مَرَّتَيْن .
اسحاق بن عمار مي گويد: امام صادق)عليه السّلام به من فرمود: اي ابا اسحاق اين كار دو بار بتأخير افتاده است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص293، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولي، 1411هـ.
حال اگر اين روايات درست باشند، در مقابل روايات چهاردگانه فوق قرار مي گيرند كه براي ظهور حضرت وقتي مشخصي را معين نكرده و تعيين كنندگان وقت را نيز دروغگو مي دانند.
توجيه شيخ طوسي از اين روايات

مرحوم شيخ طوسي عقيده دارد اين روايات بر تعيين و قت ظهور و تأخير آن از وقت معين شده، دلالت دارد؛ از اين رو، در صدد توجيه بر آمده و فرموده است: هيچ مانعي نيست از اين كه بگوييم خداوند براي ظهور وقتي را معين فرموده؛ اما با تغيير مصلحت، وقت ظهور به تأخير افتاده و اين وقت معين، مشروط به عدم تغيير مصلحت بوده است:
فالوجه في هذه الأخبار أن نقول - إن صحت - إنه لا يمتنع أن يكون الله تعالي قد وقت هذا الامر في الأوقات التي ذكرت، فلما تجدد ما تجدد تغيرت المصلحة واقتضت تأخيره إلي وقت آخر، وكذلك فيما بعد، ويكون الوقت الأول، وكل وقت يجوز أن يؤخر مشروطا بأن لا يتجدد ما يقتضي المصلحة تأخيره إلي أن يجئ الوقت الذي لا يغيره شئ فيكون محتوما.
وعلي هذا يتأول ما روي في تأخير الاعمار عن أوقاتها والزيادة فيها عند الدعاء [والصدقات] وصلة الأرحام، وما روي في تنقيص الاعمار عن أوقاتها إلي ما قبله عند فعل الظلم وقطع الرحم وغير ذلك، وهو تعالي وإن كان عالما بالامرين، فلا يمتنع أن يكون أحدهما معلوما بشرط والآخر بلا شرط، وهذه الجملة لا خلاف فيها بين أهل العدل.
برفرض صحت اين روايات، توجيه آن ها اين است: هيچ مانعي وجود ندارد از اين كه براي اين امر، وقتي را (در زمانهاي كه ذكر شد،) معين كند؛ اما هنگامي كه مصلحت جديد در ميان آمد، اقتضاي او تأخير ظهور در هنگام ديگر است. و اين وقت نخست و هر وقتي كه قابل تأخير باشد، مشروط به اين است كه پاي مصلحت جديدي در ميان نباشد تا آن هنگامه ي تغيير ناپذير و حتمي فرا رسد.
با توجه به اين مطلب، رواياتي كه در باره تأخير عمرها و زيادي آن با دعا، صدقه و صله ارحام حاصل مي شود و يا به واسطه ظلم و قطع رحم و غير آن، عمر از وقت معينش كمتر مي شود، تأويل خواهد شد. و خداوند متعال هردو امر را مي داند. پس ممتنع نيست از اين كه يكي از دو امر در نزد خدا با شرط و ديگري بدون شرط معلوم باشد و در اين مطلب ميان اهل عدل اختلافي نيست.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص429، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولي، 1411هـ.
جواب ميرزا محمد تقي اصفهاني از روايات

ميرزا محمد تقي اصفهاني صاحب كتاب «مكيال المكارم» بر عكس شيخ طوسي، عقيده دارد كه اين روايات بيانگر تأخير وقت ظهور امام زمان عليه السلام نيست تا آنها را توجيه كنيم؛ بلكه اين روايات از ظهور دولت حق به دست ائمه اطهار عليهم السلام و غلبه مؤمنان قبل از ظهور حضرت حجت ارواحناه فداه صحبت مي كند. بنابراين، مراد از ظهور امر، در اين روايات، ظهور دولت حق در زمانهاي فوق به دست امامان معصوم و در زمان آنها است.
مرحوم محمد تقي موسوي اصفهاني بعد از نقل روايات فوق مي گويد:
يقول مصنف هذا الكتاب، المعتصم بحبل الله المتين ولاية الأئمة الطاهرين محمد تقي الموسوي الأصفهاني عفي عنه: لا تنافي بين هذه الأحاديث وما سبق، إذ لا صراحة ولا ظهور في هذه الأحاديث بكون المراد بهذا الأمر ظهور الإمام الثاني عشر عجل الله تعالي فرجه، بل لا يمكن أن يكون المراد به ظهوره (عليه السلام)، لأن السبعين وأربعين ومائة كانتا قبل ولادته وهكذا الحديث الثالث نص علي ما ذكرناه.
فالمراد به استيلاء الأئمة (عليهم السلام) وظهور دولة الحق وغلبة المؤمنين علي المخالفين وهذا غير مقيد بظهوره (عليه السلام) بحسب هذه الروايات وليست منافية لترتيب الإمامة وكون عددهم اثني عشر والظاهر من هذه الأحاديث أن ظهور دولة الحق وغلبة الأئمة وشيعتهم، واستيلائهم علي أهل الباطل وبسطهم العدل في الدنيا كانت مقدرة في السبعين بشرط اتفاق الناس علي نصرة الحسين (عليه السلام) فإن ذلك كان تكليفا علي عامتهم كما ورد في أحاديث سنذكر بعضها إن شاء الله تعالي فلما فسقوا عن أمر ربهم وقعدوا عن نصرة وليهم، اشتد غضب الله تعالي عليهم فأخر نجاتهم، واستخلاصهم من أيدي أعدائهم، وبسط العدل فيهم، إلي أربعين ومائة سنة وهذا يوافق زمن الصادق (عليه السلام) كما صرح به في الرواية الثالثة. فلما خالف الشيعة أمر الأئمة في كتمان أسرارهم، وأذاعوا ما أمروا بكتمانه وستره، وكان هذا كفرانا لما أنعم الله به عليهم، جاز أهم الله تعالي بتأخير نجاتهم وخلاصهم كما نطق به الحديث قال الله عز وجل: (ذلك جزيناهم بما كفروا وهل نجازي إلا الكفور).
مصنف اين كتاب مي گويد: ميان اين روايات، و روايات گذشته منافاتي وجود ندارد؛ زيرا اين روايات، صراحت و ظهور در اين ندارد كه مراد از «امر»، ظهور امام دوازدهم عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد؛ بلكه اصلاً اراده اين معنا ممكن نيست؛ زيرا سالهاي هفتاد و صد و چهل، قبل از ولادت آن حضرت بوده است.
پس مراد از آن، استيلاء ائمه عليهم السلام و ظهور دولت حق و غالب شدن مؤمنان بر مخالفان است و اين مطلب طبق اين روايات، مقيد به ظهور آن حضرت نيست و از طرفي، با ترتيب ائمه و اين كه عدد آنان دوازده تن مي باشند، نيز منافاتي ندارد. ظاهر روايات اين است كه ظهور دولت حق و غالب شدن ائمه و شيعيانش و چيره شدن آنان بر اهل باطل و گسترش عدالت در عالم، در سال هفتاد مقدور و مشروط به اين بود كه همه مردم امام حسين عليه السلام را ياري مي كردند؛ زيرا ياري آن حضرت يك تكليف بر تمام مردم بود (برخي رواياتي را در اين باره ذكر خواهيم كرد)؛ اما هنگامي كه مردم از امر خداوند سرپيچي كردند و از ياري ولي شان دست كشيدند، غضب خداوند بر آنان شدت يافت و نجات آنان از چنگال دشمنان و گسترش عدل در ميانشان تا سال صدو چهل به تأخير افتاد همانگونه كه روايت سوم بازگو مي كند اين سال، مطابق با امامت امام صادق عليه السلام بود.
پس هنگامي كه شيعيان در كتمان اسرار امر ائمه مخالفت كردند و آنچه را كه مأمور به نگهداشتن آن بود، فاش كردند، اين خودش كفران نعمت هاي خداوند بود، خداوند متعال نيز با تأخير نجات آنها، آنان را مجازات كرد، چنانكه روايات از اين مطلب سخن مي گويد. خداوند متعال فرموده است: اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم و آيا جز كفران كننده را كيفر مي دهيم .
الموسوي الأصفهاني، ميرزا محمد تقي (متوفاي1348هـ)، مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم (عليه السلام)، ج2، ص312، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت - لبنان، الطبعة الأولي1421 ه - 2001 م
به نظر مي رسد اين روايات و جملات صدر روايت نخست كه صحبت از تعيين وقت مي كنند، اصلاً ربط به تعيين وقت ظهور امام زمان عليه ندارد، و مراد از ظهور امر همان ظهور دولت حق به دست ائمه قبل از امام زمان عليه السلام است و سخن مرحوم اصفهاني معقول و به جا است.
نكته مورد توجه در اين روايات به ويژه در روايت نخست اين است كه روايات فوق مي تواند مستند و دليل كساني كه در بحث وقت ظهور قائل به بداء هستند، قرار بگيرد؛ زيرا اين روايات ثابت مي كنند كه آمادگي و استقبال مردم نقش مستقيم در ظهور دولت حق در زمان ائمه دارد. پس اگر مردم آمادگي آن را نداشته باشند و براي ظهور تلاش و كوشش نكنند و زمينه را فراهم نسازند، امر ظهور به تأخير خواهد افتاد.
ب: روايات تعيين سال و روز مشخص براي ظهور

برخي از روايات كه در منابع روايي شيعه آمده، دقيقاً سال فرد و روز شنبه يا روز جمعه را، زمان ظهور آن يگانه منجي عالم بشريت ذكر كرده اند:
روايت اول: ظهور امام زمان در سال فرد:

شيخ مفيد در كتاب ارشاد، آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: امام زمان عليه السلام دريكي از سالهاي طاق ظهور مي كند:
رَوَي الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ عليه السلام إِلَّا فِي وَتْرٍ مِنَ السِّنِينَ سَنَةَ إِحْدَي أَوْ ثَلَاثٍ أَوْ خَمْسٍ أَوْ سَبْعٍ أَوْ تِسْعٍ.
به روايت ابو بصير امام صادق عليه السلام فرمود: سالي كه امام زمان عليه السلام در آن ظهور مي كند، طاق است از قبيل يك يا سه يا پنج يا هفت يا نه .
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص379، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
روايت دوم: قيام حضرت در روز شنبه مصادف با روز عاشورا

در روايت ديگر امام صادق عليه السلام روز عاشورا را روز قيام حضرت بيان كرده است:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: يُنَادَي بِاسْمِ الْقَائِمِ عليه السلام فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَعِشْرِينَ وَيَقُومُ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَهُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام لَكَأَنِّي بِهِ فِي يَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقَامِ جَبْرَئِيلُ عليه السلام عَنْ يَدِهِ الْيُمْنَي يُنَادِي الْبَيْعَةَ لِلَّهِ فَتَصِيرُ إِلَيْهِ شِيعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَي لَهُمْ طَيّاً حَتَّي يُبَايِعُوهُ فَيَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْرا.
امام صادق عليه السلام فرمود: در شب بيست و سوم به نام مبارك قائم خوانده مي شود و در روز عاشورا كه در آن روز حسين بن علي عليه السلام به تيغ بيداد شهيد شده قيام مي كند. گويا مي بينم در روز شنبه كه مصادف با عاشورا است قائم آل محمد ظهور كرده و در ميان ركن و مقام ايستاده و جبرئيل در طرف راست او قرار گرفته مي گويد (البيعة للَّه) بيائيد براي خدا با قائم آل محمد بيعت نمائيد، شيعيان او از اطراف زمين به طي الارض خود را به حضور انور او مشرف ساخته و با وي بيعت مي نمايند و خداي متعال ببركت وجود اقدس او زمين را پر از عدل و داد كرده چنانچه مملو از ظلم و جور گرديده است.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص379، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
روايت سوم: ظهور حضرت در روز شنبه

نظير اين روايت را شيخ صدوق در كمال الدين از ابو بصير از امام باقر عليه السلام با آدرس ذيل نقل كرده اند:
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: يَخْرُجُ الْقَائِمُ عليه السلام يَوْمَ السَّبْتِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ عليه السلام.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص654، ناشر: اسلامية ـ تهران ، الطبعة الثانية ، 1395 هـ.
روايت چهارم: ظهور حضرت در روز شنبه

طبق نقل شيخ طوسي روايت با اين سند نقل شده است:
الفضل ، عن محمد بن علي ، عن محمد بن سنان ، عن حي [حسين] بن مروان عن علي بن مهزيار [مهرام] قال : قال أبو جعفر عليه السلام : كأني بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائما بين الركن والمقام ، بين يديه جبرئيل عليه السلام ينادي : البيعة لله، فيملاها عدلا كما ملئت ظلما وجورا.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، كتاب الغيبة، ص453، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ علي احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولي، 1411هـ.
روايت پنجم، قيام حضرت در روز جمعه:

در روايت مرسل، كه شيخ صدوق رحمة الله عليه آن را نقل كرده، روز جمعه را روز قيام و ظهور حضرت دانسته است:
وروي أنه «ما طلعت الشمس في يوم أفضل من يوم الجمعة ... وقيام القائم عليه السلام يكون في يوم الجمعة،...»
از معصوم روايت شده است كه فرمود: آفتاب در روزي كه بهتر از روز جمعه باشد، طلوع نكرد است. (كنايه از اين كه روز جمعه برترين روزهاي هفته است) ... و ظهور قائم آل محمد عليه السلام در روز جمعه مي باشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص422، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
بنابرآنچه در اين روايات آمده، دو سؤال در ذهن به وجود مي آيد:
1. اگر در سال فرد يا روز جمعه و شنبه، حضرت حجت عليه السلام ظهور مي كند، معنايش اين است كه نبايد در سال هاي زوج يا روزهاي غير از جمعه و شنبه متنظر ظهور آن حضرت بود.
2. اين روايات، با روايات چهارده گانه اي كه تعيين وقت ظهور را نفي مي كردند و جايز نمي شمردند تنافي دارند.
پاسخ:

اين روايات، مشكل سندي دارند:

نقد روايت اول:

اين روايت را شيخ مفيد با عبارت »روي الحسن بن محبوب» بدون واسطه از حسن بن محبوب نقل كرده، در حالي كه بين وفات حسن بن محبوب و تولد شيخ مفيد تقريباً يك قرن فاصله است و مطمئناً راويان ديگر در سند افتاده است.
شيخ طوسي و ديگران تاريخ وفات حسن بن محبوب را سال224 هجري مي داند:
ومات الحسن بن محبوب في آخر سنة أربع وعشرين ومأتين...
الطوسي، الشيخ الطائفة أبي جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص851، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404ه
آقا بزرگ تهراني در كتاب «الذريعة» مي گويد:
و " مشيخة " الحسن بن محبوب المتوفي سنة224
آقا بزرگ الطهراني(متوفاي 1389هـ)، الذريعة إلي تصانيف الشيعة، ج2، ص132، الطبعة الثانية، دار الأضواء بيروت.
و مرحوم شيخ مفيد در سال 336 متولد شده است. بنابراين شيخ مفيد چگونه مي تواند بدون واسطه از حسن بن محبوب روايت نقل كند. در نتيجه اين روايت مرسل خواهد بود و مورد اعتماد نيست.
نقد روايت دوم:

در روايت دوم، محمد بن علي كوفي قرار دارد و علماي رجال گفته اند: ايشان همان محمد بن علي صيرفي ابو سمينه مي باشد كه ضعيف است.
علامه مامقاني مي گويد:
محمد بن علي الكوفي هو الصيرفي ابو سمينه المتقدم.
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ص159، ناشر: المكتبة المرتضوية ، نجف اشرف 1350 هـ
ايشان در باره ابو سمينه نظر داده است كه ذيلاً نظر ايشان را نقل كرده ايم.
شيخ طوسي در ترجمه أبو سمينة محمد بن علي الصيرفي آورده است:
قال حمدويه، عن بعض مشيخته: محمد بن علي رمي بالغلو ... وذكر الفضل في بعض كتبه: الكذابون المشهورون أبو الخطاب ويونس بن ظبيان ويزيد الصايغ ومحمد بن سنان وأبو سمينة أشهرهم.
حمدويه از برخي استادانش نقل كرده، محمد بن علي متهم به غلو است.. فضل بن شاذان در برخي كتابهايش آورده است: دروغگويان مشهور ابو الخطاب، يونس بن ظبيان، يزيد صايغ و محمد بن سنان هستند كه مشهورترين آنان ابو سمينه است.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبي جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص823، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404ه
صاحب معالم در تحرير طاوسي نيز همين عبارت را نقل كرده است:
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم (متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي، ص 515، تحقيق: فاضل الجواهري، ناشر : مكتبة آية الله العظمي المرعشي النجفي، إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسي آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) - قم،1411
علامه مامقاني، گرچه اتهام غلو را بر ابو سمينه وارد نمي داند؛ اما شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن او، وارد مي داند و مي گويد:
الا ان رد شهادة الفضل بكونه من الكذابين مشكل وعمل المفيد (ره) وامثاله بخبره ليس عملاً بالخبر في الحقيقة لتقيدهم العمل بان لايكون ما تضمنه الخبر تخليطاً او غلواً او تدليساً او ينفرد به او لايعرف من غير طريقه فان ما جمع من اخباره لهذه القيود لايكون العمل به عملاً بالخبر في الحقيقة بل عملاً بخبر من شاركه في الرواية كما لايخفي.
رد نمودن شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن ابوسمينه، مشكل است. و عمل نمودن شيخ مفيد و امثال ايشان به روايت ابو سمينه در حقيقت عمل به خبر او نيست؛ زيرا آنان عمل شان را مقيد به اين كرده اند كه خبر متضمن تخليط، غلو، تدليس نباشد يا آن به تنهايي نقل نكرده نباشد. تمام اخبار ابو سمينه كه اين قيود را دارا باشد عمل به خبر او به تنهايي نيست؛ بلكه عمل به خبر كساني است كه با او در روايت شريك است.
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ص157، ناشر: المكتبة المرتضوية ، نجف اشرف 1350 هـ
علامه حلي نيز در خلاصة مي گويد:
وكان محمد بن علي يلقب أبا سمينة - بضم السين المهملة ، والنون بعد الياء المنقطة تحتها نقطتين - ضعيف جدا فاسد الاعتقاد ، لا يعتمد في شئ.
محمد بن علي كه لقب او ابو سمينه است، جداً ضعيف، فاسد الاعتقاد است كه نمي توان او را مورد اعتماد دانست.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص398، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي، 1417هـ.
در نتيجه محمد بن علي كوفي ضعيف و اين روايت نيز مورد اعتماد نيست.
نقد روايت سوم:

در روايت سوم، حسين بن أحمد بن إدريس مجهول است. آقاي خويي در المفيد من معجم رجال الحديث مي گويد:
الحسين بن أحمد بن إدريس: روي عنه محمد بن علي بن الحسين بن بابويه، رجال الشيخ - مجهول -.
الجواهري، محمد (معاصر)، المفيد من معجم الرجال الحديث، ص162، الناشر: المحلاتي، المطبعة: العلميةقم- الطبعة الثانية 1424 ه - ق
نقد روايت چهارم:

در اين رواين نيز «محمد بن علي كوفي» قرار دارد كه تضعيف او در روايت دوم ثابت شد.
نقد روايت پنجم

روايت پنجم نيز با عبارت «روي» به صورت مرسل نقل شده است.
نتيجه:

با توجه به نقد سندي كه انجام شد؛
اولاً: اين روايات با روايات گذشته تنافي ندارند؛
ثانياً: همه سالها و همه روزها، ايام انتظار براي دلدادگان ظهور آن حضرت است كه با اراده خداوند در هر روز و هر سالي كه مصلحت ايجاب نمايد، چهره از پشت پرده غيبت نمايان كند و جهاني را كه به انتظار اوست آكنده از عدل و داد سازد.
پيامدهاي تعيين وقت ظهور، توسط بشر

به راستي چرا براي ظهور حضرت وقت مشخصي را نمي توان در نظر گرفت. آيا تعيين وقت، پيامدهايي بدي را به دنبال دارد؟ روايات ذيل برخي از مهمترين پيامدهاي تعيين وقت ظهور را بر مي شمارد:
1. خلف وعده الهي:

يكي از پيامدهاي تعيين وقت براي ظهور امام زمان عليه السلام اين است كه در صورت تعيين وقت، و ظهور نكردن آن حضرت در آن وقت تعيين شده، خلف وعده الهي لازم ميايد. امام باقر عليه السلام به فضيل بن يسار فرمود: تعيين كنندگان وقت دروغگويند. بعد از اين سخن، حضرت به پيامد تعيين وقت اين گونه اشاره مي كند:
إِنَّ مُوسَي عليه السلام لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَي رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِينَ يَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَي الثَّلَاثِينَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَي فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا.
همانا موسي عليه السلام چون (در طور سينا) به پروردگار خود براي پيغام بردن وارد شد، قومش را وعده سي روز داد، و چون خدا ده روز بر سي روز افزود قومش گفتند: موسي با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (يعني گوساله پرست شدند).
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص369، ح5، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
منظور امام عليه السلام از بيان اين مطلب در باره حضرت موسي عليه السلام اين است كه اگر براي ظهور حضرت مهدي عليه السلام وقت مشخصي تعيين مي شد و به هر علتي وقت ظهور به تأخير مي افتاد، خلف وعده مي شد و مردم مي گفتند: چرا در اين موعد مقرر حضرت ظهور نكرد در حالي كه رسول خدا و ائمه اطهار به صورت قطعي از ظهور آن حضرت به فرمان خداوند خبر داده اند. همچنانكه حضرت موسي عليه السلام به قومش وعده داده بود كه بعد از سي روز به سوي آنان باز خواهد گشت؛ ولي خداوند متعال، ده روز ديگر را بر اين مدت اضافه كرد و حضرت ده روز دير تر در ميان قومش بازگشت. مردم در اثر خلف اين وعده، گوساله پرست شدند.
2 و 3 : قساوت قلب ؛ برگشت مردم از اسلام:

اين دو پيامد، در روايت ذيل بيان شده است.
علي بن يقطين يكي از شيعيان و اصحاب امام موسي كاظم عليه السلام است. او با توجه به روايتي كه از مولايش حضرت موسي بن جعفر شنيده بود، در پاسخ پدرش كه چرا وقت ظهور معين نشده، پيامد آن را قساوت قلب و برگشت مردم از اسلام در صورت محقق نشدن ظهور در موعد مقرر بيان كرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام: الشِّيعَةُ تُرَبَّي بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ: قَالَ وَقَالَ يَقْطِينٌ لِابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ وَقِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنَّ الَّذِي قِيلَ لَنَا وَلَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَيْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَ فَأُعْطِيتُمْ مَحْضَهُ فَكَانَ كَمَا قِيلَ لَكُمْ وَإِنَّ أَمْرَنَا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِيِّ فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَّا إِلَي مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَلَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَلَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَمَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَتَقْرِيباً لِلْفَرَج .
علي بن يقطين گويد: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به من فرمود: دويست سال است كه شيعه با آرزوها تربيت مي شود: (چون علي اين خبر را براي پدرش نقل كرد) يقطين كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت مي كرد) به پسرش علي بن يقطين گفت: چرا آنچه در باره ما گويند (از پيشرفت دولت بني عباس) واقع شود و آنچه در باره شما گويند (از ظهور دولت حق) واقع نشود؟ علي به پدرش گفت: آنچه در باره ما و شما گفته شده از يك منبع است، (و آن منبع وحي است كه به توسط جبرئيل و پيغمبر و ائمه عليهم السلام به مردم مي رسد) جز اين كه امر شما چون وقتش رسيده بود، مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت، ولي امر ما وقتش نرسيده است، لذا با آرزوها دلگرم گشته ايم. اگر به ما بگويند: اين امر (ظهور دولت حق) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمي شود، دلها سخت شود و بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولي مي گويند: چقدر زود مي آيد، چقدر به شتاب مي آيد، براي اينكه دلها گرم شود و گشايش نزديك گردد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص369، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
نا اميدي توده هاي در اثر عدم اتفاق ظهور، بي اعتقادي افراد نسبت به اصل ظهور به دليل عدم تحقّق مصداق هاي تطبيق شده، استهزاء و تكذيب باور مهدويّت در نتيجه ي محقق نشدن ظهور از طرف دشمنان اسلام، برخي ديگر از پيامدهاي تعيين وقت ظهور است.
نتيجه:

طبق چهارده روايتي كه برخي از آنان از نظر سند موثق بود، براي ظهور حضرت حجت بن الحسن عليه السلام وقتي معين نشده و تعيين وقت ظهور نيز از هر راهي كه باشد، درست نيست؛ زيرا وقت ظهور از اسرار خداوند است كه تنها او بر اين امر آگاهي دارد و اگر كسي با تعيين مصداق ها و ... وقت مشخصي را براي ظهور تعيين كند دروغگو است و ادعاي شركت در علم و اسرار خداوند را نموده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group