برنامه حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
14 / 10 / 1391
مجري:
عرض تسليت دارم به مناسبت ايام اربعين حسيني سيد سالار شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام و ياران با وفاي ايشان.
شما چند روز قبل يک سفر خارج از کشور داشتيد، اگر در چند دقيقه به طور خلاصه بيان کنيد ممنون ميشويم.
استاد قزويني:
سالروز اربعين حسيني و اندوه و غم اهل بيت و شيعيان را به پيشگاه مقدس عصاره عالم وجود بقية الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و همه علاقهمندان به اهل بيت عصمت و طهارت تسليت عرض ميکنيم.
گرچه همه عزيزان ديشب و امروز در مراسم اربعين حسيني شرکت کردهاند و برنامههايي هم شبکه جهاني ولايت داشت، از همه بنده به نوبه خودم تشکر ميکنم.
آمدن اهل بيت به کربلا و مواجه شدن آنها با جابر بن عبد الله انصاري که همراه عدهاي از بني هاشم به زيارت آقا امام حسين سلام الله عليه، آمده بودند و قضاياي مفصلي که همه شنيدهاند؛ ولي من هم از آنجايي که بخواهم در اين زمينه بهرهاي داشته باشم، فقط يک اشارهاي ميکنم.
آن لحظهاي که جابر بن عبد الله انصاري شنيد قافلهاي که از شام به طرف قبور شهداء کربلا ميآيد، کاروان دل شکسته حسيني است، به احترام امام سجاد سلام الله عليه عمامه را از سرش برداشت و کفش از پايش درآورد و با اين حال به استقبال امام زين العابدين دل شکسته و از شام برگشته رفت.
امام وقتي جابر را ديد گفت:
أنت جابر فقال نعم يا ابن رسول الله
أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 1، ص 617
تو جابر هستي؟ گفت: بله من جابر هستم يا بن رسول الله.
يک جمله فرمود:
فقال يا جابر ههنا والله قتلت رجالنا وذبحت أطفالنا وسبيت نساؤنا وحرقت خيامنا
أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 1، ص 617
به خدا سوگند در همين جا بود که مردان ما را قطعه قطعه کردند و اطفال ما را ذبح کردند و زنان ما را اسير کردند و در همين جا بود که خيمههاي ما را آتش زدند.
نميدانم با اين جملات امام سجاد سلام الله عليه بر قلب اهل بيت عصمت و طهارت چه گذشت که دنبال بهانه بودند که گريه کنند و عزاداري کنند.
زينب نوحه خواني کرد، سکينه نوحه خواني کرد، ام کلثوم نوحه خواني کرد؛ به طوري که در بعضي از مقاتل آمده است که اينها به قدري گريه و ناله کردند که امام زين العابدين سلام الله عليه بيم داشت که اينها خودشان را هلاک کنند، دستور داد که از کربلا خداحافظي کنند.
وقتي به زينب کبري گفتند: امام سجاد ميگويد: حرکت کنيم، فرمود: کجا برويم؟
گفتند: مدينه. فرمود: مگر در مدينه ما کسي را داريم که برويم؟
مدينه بيحسين را چگونه تحمل کنم؟
مدينه بدون عباس و علي اکبر و عزيزان ديگر براي زينب قابل تحمل نيست؛ ولي دستور امام بود و اطاعت کردند.
سکينه بنت الحسين وقتي خواست از کربلا خداحافظي کند، دو بيت شعري دارد که خيلي جان سوز است.
صدا زد:
ألا يا كربلا نودعك جسما بلا كفن ولا غسل دفينا
ألا يا كربلا نودعك روحا لأحمد والوصي مع الأمينا
وفيات الأئمة، من علماء البحرين والقطيف، ص 168
اي کربلا ما جسم عزيزي را در تو گذاشتيم و رفتيم، آن عزيزي که بدون غسل و کفن در اينجا دفن شد.
اي کربلا ما روحي را در اينجا ميگذاريم که روح احمد و نبي مکرم و روح علي مرتضي است.
افتاد گريه کرد و غش کرد، آمدند آبي به صورت او ريختند و او را به هوش آوردند.
من نميدانم که اهل بيت امروز با چه حالي و با چه دلي و با چه قلبي از کربلا جدا شدند.
از عزيزانشان خداحافظي کردند.
به اميد آنکه منتقم خون شهيدان بقية الله الاعظم بيايد و بر قلب دل شکستهها و جراحت غم ديدهها با قيامش و انتقامش مرحمي بگذارد.
يکي از اين سخنرانيها را امروز بينندگان به زبان ترکي شنيدند.
ما با توجه به اصرار بعضي از علماء و روحانيون محترم در ترکيه به همراه آقاي محسني به ترکيه رفتيم و 8 جلسه مفصل در ازمير و مابين ترکيه و يونان داشتيم.
مراجعتي به استانبول داشتيم که در آنجا هم جلسات خيلي مفصلي با دوستان و علماء و کارکنان امر تبليغي داشتيم.
تلاش کرديم که آنچه را که امروز تکليف ما است در عصر غيبت، به يک نوعي بيان کنيم.
شب گذشته هم که شب اربعين بود، در استانبول با يک جمعيت خيلي انبوهي که براي من قابل تصور نبود، از شيعيان و اهل سنت و علويها که جمع شده بودند جلسه داشتيم.
آن جمعيتي که عزيزان در تلويزيون ديدند، يک سوم و يک چهارم جمعيت بود. دو برابر آن بيرون آن سالن بودند که بعضيها تا 8 هزار نفر تخمين ميزدند.
الحق امسال استقبال مردم از عزاداري امام حسين؛ مخصوصا عزيزان اهل سنت، ميگفتند: در ترکيه بيسابقه و بينظير بوده است.
من به نوبه خودم از همه روحانيون محترمي که در ازمير و حوالي آن زحمت کشيدند و در برنامهها همکاري داشتند، تشکر ميکنم و از عزيزاني که در ترکيه در خود استانبول، شهردار منطقه و علماي بزرگوار جعفري و هيئت جابر و عزيزان کوثر و رئيس علويها که واقعا با آغوش خيلي گرم از ما استقبال کردند و خيلي مصر بودند که ما برنامههاي متعددي در تلويزيوني که آنها دارند که به نام جم تي وي است، شرکت کنيم.
اين را بينندگان عزيز در نظر داشته باشند که ما در ترکيه 25 ميليون علوي داريم.
اين علويها مدعي هستند که شيعه 12 امامي هستند و ما در ازمير به ديدن اين عزيزان رفتيم و ابائي هم نداشتيم؛ ولي از بعضيها سؤال ميکرديم، اسامي 12 امام را خيلي به سختي بيان ميکردند.
شيعه اين چنيني هستند، از قرآن و سنت و از اهل بيت عصمت و طهارت فاصله دارند، شايد برايشان نماز مفهومي ندارد؛ ميخواهيم بگوييم: نماز نميخوانند. نميدانند که نماز يعني چه؟
شايد ما در آينده بتوانيم يک برنامههاي خوبي بگذاريم و با همکاري علماي بزرگوار استانبول، يک سري معارف اهل بيت را براي اين علويها بيان کنيم.
البته علويهاي ترکيه با علويهاي سوريه و لبنان خيلي تفاوت دارند و معتقداتشان سالمتر است و اعتقاداتشان نسبت به 12 امام و 14 معصوم خيلي صاف و خالص است.
ان شاء الله اگر خدا توفيقمان دهد در ولايت دو که ان شاء الله راه اندازي شود و بعضي از مقدماتش با توکل بر خداي عالم و عنايت اهل بيت عصمت و طهارت، ان شاء الله در آينده اعلام خواهد شد، برنامهاي در اين رابطه خواهيم داشت.
اين مقدمات فراهم شده است که ما بتوانيم براي اين عزيزانمان در ترکيه و مناطق مختلف ديگر هستند برنامه داشته باشيم؛ زمينه خوبي است.
اهل سنت ترکيه هم، يک اهل سنتي است که شايد علاقهشان به اهل بيت عليهم السلام کمتر از شيعيان نيست.
هميشه ميگفتند: شافعيها نزديکترين فرقه به شيعه هستند؛ ولي حنفيهاي ترکيه از شافعيهاي ايران به شيعه نزديکتر هستند و در ايام عزاداري امام حسين، اينها خيلي گرم حضور داشتند و در صف عزاداران در کنار شيعيان يا حتي در بعضي از مناطق که شيعه نشين هم نيست، خود آقايان اهل سنت در اين ايام محرم و صفر، عزاداري داشتند.
ان شاء الله ما در آينده بخشي از برنامه عزاداري خود اهل سنت ترکيه را به حول و قوه الهي پخش خواهيم کرد.
برنامههايي که داشتيم، دي وي دي اينها را در اختيار ما قرار دادند که اگر تناسبي پيش بيايد، ما بتوانيم در لا به لاي برنامهها پخش کنيم.
اگر دوستان اتاق فرمان همين برنامه ديشب ما را 6 دقيقه به جاي ميان برنامه بين صحبتها پخش کنند خيلي عالي است.
پخش کليپ سخنراني ترکيه.
مجري:
آيا حديث منزلت، غير از جنگ تبوک توسط پيغمبر در حق حضرت امير مطرح شده است؟
استاد قزويني:
ما در جلسه گذشته عرض کرديم که حديث منزلت از زواياي مختلف بايد مورد بحث قرار گيرد که من اين قسمت پاور پوينت را براي بينندگان عزيز اشاره کردم.
حديث منزلت در صحيحين در جلسه گذشته مفصل مطرح شد.
ان شاء الله در بخشهاي ديگر بيان ميکنيم که چگونه حديث منزلت دلالت قطعي بر امامت و ولايت اميرالمؤمنين دارد.
نكته ديگر اين كه به صدور حديث منزلت در غير تبوك اشاره ميكنيم:
1- حديث منزلت را در قضيه مؤاخواة داريم.
وقتي که پيغمبر مسلمانها را با يکديگر برادر ميکند و علي را برادر خويش قرار ميدهد، در اينجا حديث منزلت را مطرح ميکند.
2- حديث منزلت را بعد از فتح خيبر داريم.
3- حديث منزلت در قضيه سد ابواب را داريم، که پيغمبر تمام درهايي که به مسجد گشوده ميشده را بست و درب علي عليه السلام را نبست و در آنجا حديث منزلت را مطرح کرد.
4- حديث منزلت را در منزل ام سلمة داريم.
5- حديث منزلت در موارد متعدد ديگر از زبان صحابه را داريم
خود همينها 12 مورد است که ان شاء الله ما اينها را در جلسات آينده براي بينندگان عزيز توضيح خواهيم داد.
بررسي حديث منزلت در قضيه مؤاخواة:
أحمد بن حنبل با اسناد خودش از محدوج بن زيد نقل ميکند:
ان رسول الله صلى الله عليه وسلم آخى بين المسلمين ثم قال يا علي أنت أخي وأنت مني بمنزلة هارون من موسى غير انه لا نبي بعدي.
فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 663
پيغمبر بين مسلمانها اخوت و برادري ايجاد کرد؛ مثلا سلمان را با ابوذر برادر کرد و جناب ابوبکر را با عمر برادر کرد؛ يعني هر کسي که با هم سنخيت داشتند، بعد اميرالمؤمنين را با کسي برادر نکرد که داستان آن مفصل است و اگر يک روزي فرصتي داشته باشيم حديث مؤاخاة را؛ چه مؤاخواتي که در مکه قبل از هجرت بوده است که در آنجا نبي گرامي اميرالمؤمنين را برادر خودش قرار داد و چه 5 ماه بعد از هجرت در مدينه، مؤاخواة در مکه بين مسلمانها بوده است و مؤاخاة در مدينه بين مهاجرين و انصار بوده است.
پيغمبر بين مسلمانها اخوت ايجاد کرد و صيغه برادري خواندند؛ سپس فرمود: يا علي تو برادر من هستي؛ يعني علي بن ابي طالب سنخيتش با پيغمبر است و رتبهاش با نبي مکرم است نه با ديگر صحابه.
فرمود: تو برادر من هستي و جايگاه تو به من همانند جايگاه حضرت هارون نسبت به حضرت موسي است، غير از اين که پيغمبري بعد از من نيست.
جناب خوارزمي هم در مناقبشان صفحه 140 حديث 159 اين حديث را نقل ميکند.
آقاي ابن عساکر و طبراني هم به اين شکل نقل ميکند که زيد بن ابي اوفي ميگويد: وارد بر پيغمبر شدم که در مسجد بودند، حضرت فرمود:
أين فلان ابن فلان فجعل ينظر في وجوه أصحابه
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 53 و المعجم الكبير، ج 5، ص 222
فلان بن فلان کجا است؟ بين صحابه نگاه ميکرد.
حديث مفصل است. تا آنجايي که هر صحابهاي را که با ديگري سنخيت داشت، بينشان برادري ايجاد کرد و عقد اخوت برقرار کرد؛ ولي علي بن ابي طالب را با کسي برادر نکرد.
علي عليه السلام ميفرمايد:
لقد ذهب روحي وانقطع ظهري حين رأيتك فعلت بأصحابك ما فعلت غيري.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 53 و المعجم الكبير، ج 5، ص 221
از اين که ديدم پيغمبر من را با هيچ کدام از صحابه برادر نکرد، روحم از تنم پرواز ميکرد و داشت اين قضيه کمر من را ميشکست.
تا اين که ميفرمايد: يا رسول الله آنچه که در حق ديگر صحابه انجام دادي در حق من انجام ندادي:
فإن كان هذا من سخط علي فلك العتبى والكرامة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم والذي بعثني بالحق ما أخرتك إلا لنفسي وأنت مني بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي وأنت أخي ووارثي
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 53 و المعجم الكبير، ج 5، ص 221
اگر من کاري کردم که قلب شما را رنجاندهام، من از شما معذرت ميخواهم و از کريم بودن و بزرگواري شما پوزش ميطلبم، رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: به خدايي که من را به حق به نبوت مبعوث کرد، تو را براي خودم کنار گذاشتهام؛ يعني تو را براي اخوة با خودم انتخاب کردم و کنار گذاشتم و جايگاه تو به من همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسي است؛ جز اين که پيغمبري بعد از من نيست و تو برادر و وارث من هستي.
روايت مفصل است که علي عرضه ميدارد يا رسول الله من چه چيزي ارث از تو ميبرم، حضرت فرمود: همان ارثي را که اوصياء انبياء از انبياء ميبردند که سنت است.
بررسي حديث منزلت بعد از فتح خيبر
در مورد ديگر قضيه حديث منزلت بعد از فتح خيبر است.
خوارزمي در مناقب خود از اميرالمؤمنين نقل ميکند که فرمود:
قال رسول الله صلى الله عليه وآله يوم فتحت خيبر لولا أن تقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمر على ملا من المسلمين إلا أخذوا من تراب رجليك، وفضل طهورك يستشفون به.
المناقب، الموفق الخوارزمي، ص 129
روزي که خيبر فتح شد، (داستان خيبر خيلي مفصل است و از آن مواردي است که ايمان تمام در برابر کفر تمام ميايستد) پيغمبر بعد از فتح خيبر فرمود: علي جان اگر من بيم اين را نداشتم که برخي از امت من در حق تو غلو کنند؛ همان گونه که نصاري در حق عيسي بن مريم غلو کردند، اگر بيم اين را نداشتم، امروز در رابطه با تو يک حرف و سخني ميگفتم که از هر دستهاي از مسلمانها که از کنارشان عبور ميکردي، از خاک زير پاي تو و ريزش آب وضوي تو ميگرفتند و خاک زير پاي تو و آب وضوي تو را مايه شفاي خودشان قرار ميدادند.
عزيزان اين را دقت کنند؛ خوارزمي علامه مجلسي و علامه حلي نيست که آقايان بگويند: شما در کتب خود همچنين غلوي کرديد. اگر در خانه کس است، يک حرف بس است.
ولكن حسبك أن تكون مني وأنا منك، ترثني وأرثك، وأنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي
المناقب، الموفق الخوارزمي، ص 129
چون ميترسم که در حق تو غلو کنند، همين فضيلت در حق تو کافي است که تو از من هستي و من از تو هستم و تو از من ارث ميبري و من از تو ارث ميبرم و تو جايگاه تو نسبت به من همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است؛ جز اين که هيچ نبي بعد از من نيست.
اين «ترثني و ارثک»، به عنوان ارث معهود نيست که بگوييم: به عنوان وارث ارث ببرند.
تو در کارها من را کمک ميکني و من از نيروي تو استفاده ميکنم و تو هم از نيرو و قدرت و مقام من استفاده ميکني.
تو از علم و فضائل و جايگاه من استفاده ميکني و در آينده هم امت من از تو استفاده ميکنند که امت من استفاده کنند؛ يعني من استفاده کردم.
ابن مغازلي همين عبارت را نقل ميکند:
لولا أن تقولَ طائفة من أُمّتي فيك ما قالت النصارى في عيسى بن مريم لقلتُ فيك مَقالا لا تَمُرُّ بِمَلأ من المسلمين إلاّ أخذوا التُرابَ من تحت رجليك وفَضْلَ طهورك يستشفون بهما ولكن حسبك أن تكون مِنّي وأنا منك تَرِثُني وأرِثُك وأنت مِنّي بمنزلة هرونَ من موسى غير أنّه لا نَبيَّ بعدي.
مناقب علي بن أبي طالب (ع)، ابن المغازلي، ص 157 و 158
علي جان يک جملهاي ميگفتم که مردم از خاک زير پاي تو و از آب وضوي تو براي شفا برميداشتند؛ ولي اين را نميگويم و همين اندازه کافي است که جايگاه تو نسبت به من همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است غير از اين که هيچ پيغمبري بعد از من نيست.
مجري:
فاز اول و دوم جنگ خيبر را که خليفه اول و دوم شرکت کردند بيان کنيد و حديث رايت را مطرح کنيد.
استاد قزويني:
شايد ما مفصل يک روزي موضوع خيبر را مطرح کنيم؛ ولي الان که شما گفتيد، من پاورپوينت اين را به صورت مستقل قبلا آماده کرده بودم.
حديث منزلت در صحيحين:
علت اين که صحيحين از يک ارزش ويژهاي برخوردار است؛ چون خيلي از فضائل مربوط به اميرالمؤمنين را نياوردند؛ مثلا بخاري که اين همه عظمت دارد ارزش پيدا کرده است، [به اين لحاظ است كه حديث غدير را نقل نكرده ، در حاليكه] حديث غدير را بيش از 100 نفر از صحابه نقل کردهاند و از متواترات شمردهاند.
ذهبي صراحت دارد که اين حديث متواتر است و ميگويد: من يقين دارم که اين حديث را پيغمبر فرموده است.
مگر ميشود انسان خودش را بباوراند که بخاري حديث غدير را نشنيده بوده است.
چرا نياورده است، اين يک علامت سؤالي به بلنداي بين زمين و آسمان ايجاد ميکند.
جناب مسلم وقتي که ميخواهد حديث غدير را مطرح کند، حديث ثقلين را مطرح ميکند.
اينها در تمام اين قضايا تلاش کردند که آنچه که مربوط به فضائل اميرالمؤمنين يا خلافت اميرالمؤمنين بوده است را قيچي کنند.
همين حديث غدير را آقاي احمد بن حنبل که ايشان متوفاي 241 است و بخاري 256 است که حدود 15 سال بعد از احمد بن حنبل بوده است و مسلم 20 سال بعد از احمد بن حنبل از دنيا رفته است. احمد بن حنبل اين روايت را با بيش از 30 سند روايت کرده است.
نسائي و ابن ماجه و ابي داود و ديگران بعد از بخاري و مسلم بودهاند؛ ولي احمد بن حنبل قبل از آنها است.
خطيب بغدادي متوفاي 230 است که 25 سال قبل از بخاري است، با سندهاي متعدد و معتبر اين قضايا را مطرح ميکند.
عرض کرديم که اين يک علامت سؤالي است به اندازه فاصله بين زمين و آسمان.
در حديث خيبر هم ما ميبينيم که جناب بخاري و مسلم يک تکهاي را براي اين که حفظ شؤنات جناب خليفه اول و دوم شود، آوردند و آنچه که احساس کردند که جايگاه آنها را خدشه دار ميکند، حذف کردند.
طبق حرف آقاي بخاري فرداي قيامت معلوم ميشود که اولين محکمهاي که در صحراي قيامت تشکيل ميشود، محکمه مربوط به داد خواهي اميرالمؤمنين سلام الله عليه است.
حديث فتح خيبر در صحيحين
بخاري از سلمة نقل ميکند که پيغمبر فرمود:
فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ أو قال لَيَأْخُذَنَّ غَدًا رجلا يُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ أو قال يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ الله عليه فإذا نَحْنُ بِعَلِيٍّ وما نَرْجُوهُ فَقَالُوا هذا عَلِيٌّ فَأَعْطَاهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَفَتَحَ الله عليه.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1086
من فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد که خدا و پيغمبر او را دوست دارد و او هم خدا و پيغمبر را دوست دارد و خداي عالم به دست او فتح را نصيب مسلمانها خواهد کرد.
چه اتفاقي افتاده است که پيغمبر فرموده است: من فردا پرچم را به دست همچنين مردي ميدهم و فتح به دست او صورت ميگيرد، جناب آقاي بخاري صلاح نديده است که بياورد.
همچنين جناب مسلم هم صلاح نديده است که بخش اول روايت را بياورد.
ميگويد: بعد ما ديديم که اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب آمد و پيغمبر پرچم را به دست او داد و خدا هم به دست او فتح را نصيب مسلمانها کرد.
همچنين در روايت ديگري که بخاري نقل ميکند:
فَبَاتَ الناس يَدُوكُونَ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كلهم يَرْجُو أَنْ يُعْطَاهَا.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1357
مردم شب تا صبح دغدغه داشتند و تمام صحابه انتظار و توقع داشتند که فردا اين پرچم به دست او داده شود و او کسي باشد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد.
دوست داشتن خدا و پيغمبر را شايد خيلي از افراد ادعا کنند؛ ولي اين که خدا و پيغمبر او را دوست داشته باشد، ما اين را در حق کسي نديدهايم.
همه انتظار داشتند که اين افتخار نصيبشان شود.
در روايت صحيح مسلم هم وجود دارد که عمر بن خطاب گفت:
قال عُمَرُ بن الْخَطَّابِ ما أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إلا يَوْمَئِذٍ
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
من رياست را دوست نداشتم جز امروز. فرماندهي را دوست نداشتم جز امروز.
وقتي پيغمبر فرمود: پرچم را به دست کسي ميدهم که خدا و پيغمبر او را دوست دارند، گفتم: اي کاش:
فَتَسَاوَرْتُ لها رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لها
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
خيلي منتظر اين بودم و گردن را بلند کرده بودم و توقع اين را داشتم به اميد اين که پيغمبر من را صدا کند و بفرمايد: آقاي عمر بيا اين پرچم را بگير، تو هستي آن کسي که خدا و پيغمبر او را دوست دارند و او هم خدا و پيغمبر را دوست دارد؛ ولي نشد.
قبل و بعد را اين حضرات حذف کردند.
جنگ خيبر به نقل ابن ابي شيبه:
ابن ابي شيبه استاد بخاري است و متوفاي 235 است و 20 سال قبل از آقاي بخاري از دنيا رفته است و ديگران بر صحت روايت او صراحت دارند.
عبد الرحمن بن ابي ليلا از علي بن ابي طالب نقل ميکند:
فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث أبا بكر فسار بالناس فانهزم حتى رجع إليه وبعث عمر فانهزم بالناس حتى انتهى إليه.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 367
پيامبر روز اول پرچم را به ابابکر داد و مردم را براي جنگ با کفار برد و شکست خورد تا اين که به سوي پيغمبر برگشت، روز بعد پرچم را به دست عمر داد و موجب شکست مردم شد تا اين که پيش پيغمبر آمد.
آقاي بخاري، استاد شما همين روايت را آورده است؛ ولي صدر روايت را هم آورده است.
اين آقاياني که اين همه اعتراض ميکنند که بعضي از آقايان در دروغگويي قهار هستند، براي ما معين کنند که اين آقاي ابن ابي شيبه اين قضيه را آورده است؛ ولي آقاي بخاري شاگرد بزرگوارش، قسمت اول آن را حذف کرده است.
بعد در اينجا پيغمبر فرمود: من پرچم را به دست فردي ميدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست دارد:
ليس بفرار.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 367
مثل جناب آقاي ابوبکر و آقاي عمر فرار نيست.
بعد پيغمبر اکرم من را صدا کرد و من درد چشم داشتم، آب دهانشان را به چشم من انداخت و فرمود: خدايا از هر سردي و گرمي او را حفظ کن و بعد از آن هم به هيچ وجه سردي و گرمي مرا اذيت نکرد.
سيوطي و متقي هندي اين قضيه را نقل کردهاند و گفتهاند:
ش، حم، ه والبزار وابن جرير وصَحَّحَهُ
كنز العمال، ج 13، ص 53 و جامع الأحاديث، ج 16، ص 243
ش يعني: ذکره ابن ابي شيبه و حم يعني: ذکره احمد بن حنبل
ابن ابي شيبه و احمد بن حنبل نقل کردند و بزار هم نقل کرده است و ابن جرير طبري هم نقل کرده است و گفته است که اين روايت صحيح است.
غزوه خيبر به نقل سيوطي:
سيوطي از اميرالمؤمنين نقل ميکند که پيغمبر پرچم را به دست جناب عمر داد:
وَمَعَهُ النَّاسُ
جامع الأحاديث، ج 16، ص 135
پيغمبر جمعيتي را هم به عنوان سپاه در اختيار عمر قرار داد و عمر را فرمانده کرد.
رفتند و جنگيدن:
فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءَ يَجْبُنُهُمْ وَيَجْبُنُونَهُ
جامع الأحاديث، ج 16، ص 135
آن يهوديهاي خيبر عمر و اصحابش را شکست دادند، جناب عمر سپاه را ميترساند و اينها هم او را ميترساندند.
عمر ميگفت: ما نميتوانيم با اين يهوديها بجنگيم، آنها ميگفتند: بله ما نميتوانيم. يکديگر را ميترساندند و ايجاد رعب و وحشت ميکردند.
فَسَاءَ ذالِكَ
جامع الأحاديث، ج 16، ص 135
اين باعث شد که پيغمبر ناراحت شود و بدش آمد از اين کار.
آقاي بخاري نميتواند اين را بياورد؛ چون اگر بياورد، صحيح بخاري، صحيح بخاري نيست. آن هم ميشود يک کتابي در رديف مسند احمد و سنن نسائي و سنن ابي داود يا سنن ترمذي.
بعد در اينجا که پيغمبر از اين کار خيلي ناراحت شد، فرمود: فردا من مردي را به عنوان فرمانده انتخاب خواهم کرد، تا آخر روايت.
حاکم نيشابوري نقل ميکند که پيغمبر اکرم عمر را همراه يک جمعيتي فرستاد تا با اين يهوديها بجنگند، مدت کوتاهي نگذشت که جناب عمر و اصحابش شکست خوردند و همديگر را ميترساندند.
عمر صحابه را و صحابه عمر را ميترساندند.
فسار النبي صلى الله عليه وسلم الحديث
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 40
تا آخر حديث.
بعد آقاي حاکم هم ميگويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 40
اين روايت صحيحي است.
آقاي مسلم و آقاي بخاري، اين روايت اگر صحيح است و شرائط شما را دارد، چرا نياوردهايد؟
باز روايت دومي را ميآورد که پيغمبر:
أن النبي صلى الله عليه وسلم دفع الراية يوم خيبر إلى عمر رضي الله عنه فانطلق فرجع يجبن أصحابه ويجبنونه هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 40
پيغمبر اکرم پرچم را قبل از علي به عمر داد، عمر رفت و برگشت و اصحابش را ميترساند و اصحاب هم او را ميترساندند و اين حديث شرائط صحيح مسلم را دارد.
آقاي مسلم بزرگوار، اگر شرائط را دارد چرا نياوردي؟
احمد بن حنبل ميگويد: پيغمبر پرچم را گرفت:
ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَخَذَ الرَّايَةَ فَهَزَّهَا ثُمَّ قال من يَأْخُذُهَا بِحَقِّهَا
مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 16
پرچم را به دستش گرفت و تکان داد و فرمود: چه کسي است که حق اين پرچم را ادا کند.
اين ظاهرا قبل از اين است که رسول اکرم پرچم را به علي بدهد و بعد از شکست جناب اولي و دومي است.
فَجَاءَ فُلاَنٌ فقال أنا
مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 16
فلاني آمد، (اينجا باز آقاي احمد بن حنبل نگفته است که فلان چه کسي است، آنچه که از قرائن فهميده ميشود، جناب خليفه اول است) گفت: من حاضرم که حق او را ادا کنم.
حضرت فرمود:
قال أَمِطْ ثُمَّ جاء رَجُلٌ فقال أَمِطْ ثُمَّ قال النبي صلى الله عليه وسلم والذي كَرَّمَ وَجْهَ مُحَمَّدٍ لأُعْطِيَنَّهَا رَجُلاً لاَ يَفِرُّ هَاكَ يا علي فَانْطَلقَ حتى فَتَحَ الله عليه خَيْبَرَ وَفَدَكَ وَجَاءَ بِعَجْوَتِهِمَا وَقَدِيدِهِمَا قال مُصْعَبٌ بِعَجْوَتِهَا وَقَدِيدِهَا
مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 16
امط يعني: از ما دور شو و برو.
پيغمبر فرمود: دور شو و برو، مرد ديگري آمد (چون کلمه امط دارد، آقاي احمد بن حنبل جرأت نکرده است که اسم جناب خليفه دوم را بياورد) و باز هم فرمود: درو شو، بعد حضرت فرمود: من فردا پرچم به دست کسي ميدهم که هرگز فرار نميکند، علي را بياوريد، علي جلو بيا.
علي آمد و فتح خيبر را نصيب مسلمانها کرد و با تمام ثروتهايي که در خيبر و فدک بوده است.
بيننده آقاي يوسفي از کرمانشاه:
ولاية علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي
اگر اجازه دهيد، ميخواهم در رابطه با عوامل و دلائلي که باعث انحراف مردم در صدر اسلام شده است، صحبت کنم.
يکي از عواملي که باعث انحراف مردم بعد از رحلت پيغمبر صلي الله عليه وآله شد، قشر خواص جامعه بود که اين اقشار، افکار خودشان را به مردم عوام منتقل ميکردند و عوام هم طبق افکار آنها حرکت ميکردند.
مردم از بينش سياسي و عقيدتي که حضرت پيامبر در سالهاي تبليغشان در خصوص اسلام صحبت ميکردند، از اين مسئله بيبهره بودند که مقام معظم رهبري تعبير بسيار زيبايي در اين زمينه دارد که آن را بصيرت مينامد.
متأسفانه در صدر اسلام اين بصيرت وجود نداشت.
در طول اين سالهايي که در صدر اسلام وجود داشته است، مسئله حکميت بود که مردم بيبصيرت و مردمي که در خصوص حقانيت اين که چه کسي خليفه و امام حق است، بصيرت نداشتند، در خصوص مسئله حکميت هم آمدند شخصي مثل ابو موسي اشعري را معرفي کردند و ايشان را به عنوان راوي و مفسر قرآن و صحابه پيغمبر معرفي ميکردند؛ در حالي که از بصيرت تهي بود.
نبايد تعجب کرد که در آن زمان شخصي مثل يزيد بن معاويه لعنت الله عليه، به عنوان خليفه معرفي شود؛ چون بصيرت در ميان مردم نبود.
متأسفانه الان هم در جامعه ما و ديگر جوامع، وقتي بصيرت نباشد، انحراف به وجود ميآيد. يکي از دلائل مهم انحراف مردم، عدم بصيرت و شناخت در بينش تفکر سياسي زمان پيغمبر بود.
بيننده آقاي تواب از مشهد از اهل سنت:
قبل از هر چيزي بايد از اپراتور مؤدب و فهميده برنامه شما تشکر کنم؛ چون من تا گفتم: سؤال دارم و بايد صحبت کنم و چند شب است که تماس ميگيرم؛ ولي متأسفانه نشد، ايشان محبت کردند و تلفن من را وصل کردند.
يک انتقادي دارم به برنامه به خاطر اين که من فکر ميکنم بيشتر کساني که بايد تماس بگيرند و صحبت کنند، دوستان اهل سنت باشند؛ چرا که اينها بيشتر سؤال و شبهه دارند و ذهن اينها مشوش ميشود، نه دوستان شيعه.
مجري:
يکي از ادله اي که ما خط شيعيان را از اهل سنت جدا کرديم اين است که اهل سنت راحتتر بتوانند تماس بگيرند.
بيننده:
دوستان شيعه وقتي که زنگ ميزنند، حرف شما را تأييد ميکنند؛ ولي دوستان اهل سنت هستند که اعتراض و سؤال دارند.
وقتي حضرت رسول اکرم فوت نمودند، بعد از ايشان وقتي که ماجراي انتخاب حضرت ابوبکر رضي الله عنه بود، حضرت علي کجا بود؟
بعد از فوت حضرت ابوبکر رضي الله عنه، در زمان انتخاب حضرت عمر، چه اتفاقي در شورا افتاد که حضرت علي انتخاب نشد؟
بيننده آقاي اسد اوقلي از مياندواب:
سري قبل هم گفتم: حاج آقا در سخنرانيهاي در ترکيه واقعا گل کاشتند.
جناب دکتر در رابطه با خيبر صحبت کردند و اسم فدک را آوردند.
در کتاب بخاري جلد 2 صفحه 78 حديث 4383 آمده است که وقتي اموال بيت المال از بحرين ميآيد، جناب آقاي جابر بن عبد الله انصاري پيش ابوبکر ميرود و طلب اموالي ميکند؛ چون حضرت محمد صلي الله عليه وآله وعده داده بودند و 500 دينار به ايشان ميپردازند.
آقاي ابن حجر عسقلاني آورده است که اگر آقاي جابر بيش از اين هم ميخواستند، به او ميدادند؛ چون آقاي جابر بن عبد الله انصاري آدم راستگويي بوده است.
من از دکتر اين سؤال را دارم که آيا پاره تن پيامبر، ارزشش کمتر از جابر بوده است؟
حضرت از ابوبکر فدک را که مال شخصي پيامبر بوده است طلب ميکند و به آقاي ابوبکر ميفرمايد: اي ابوبکر ديدار ما به قيامت، خدا بين ما قضاوت کند.
فرزندان تو ارث ببرند و فرزندان من از ارث محروم باشند؟
مطالب خيلي زياد است و سؤالات زيادي وجود دارد.
من از دکتر خواهش ميکنم که ما را در اين زمينه قانع کنند.
استاد قزويني:
در مورد آقاي تواب، ما قبلا اشاره داشتيم که اميرالمؤمنين سلام الله عليه مشغول کفن و دفن حضرت رسول اکرم صلي الله عليه وآله بودند؛ حتي آنجايي که اميرالمؤمنين سلام الله عليه همسر خودشان را سوار بر يک مرکبي ميکنند و پيش مهاجرين و انصار ميبرند و بحث حديث غدير و وصايت مطرح ميشود، صحابه ميگويند: ما با ابوبکر بيعت کرديم، اگر قبل از اين که ما با ابوبکر بيعت کرده بوديم، اين مطالب را گفته بوديد، ما به هيچ وجه با او بيعت نميکرديم.
اميرالمؤمنين فرمود: آيا نظر شما بر اين است که من دفن و کفن پيغمبر را رها ميکردم و بحث خلافتم را مطرح ميکردم؟
اين قضايا کاملا واضح و روشن است.
اين که در قضيه شورا چه اتفاقاتي افتاد، از اول هم مشخص بود که چه اتفاقي ميافتد.
عباس عموي پيغمبر هم گفت: در اينجا خلافت را به شما نميدهند؛ چون افرادي که در آنجا هستند، عمدتا طرفدار عثمان هستند.
عبد الرحمن بن عوف و ديگران را به عنوان فصل الخطاب قرار داده است، هيچ کدام از اينها به شما رأي نخواهند داد. جز زبير که به شما رأي ميدهد، مابقي رأيها مال عثمان است. از اول هم معلوم بود.
اميرالمؤمنين فرمود: من در اين شورا ميروم براي اين که حقانيت خودم را ثابت کنم و اتمام حجت کنم.
ان شاء الله سر فرصت وقتي که بحث شوراي 6 نفره مطرح شد، آن سخنراني که اميرالمؤمنين در اين شورا کرد، فضائل خودش را در آنجا مطرح کرد، حديث غدير را مطرح کرد، حديث منزلت را مطرح کرد، حديث ولايت را مطرح کرد، آيه انما وليکم الله را مطرح کرد.
اميرالمؤمنين در يک روايتي ميفرمايد: جناب عمر خودش در سقيفه اعلام کرد:
لا تجتمع النبوة والامامة في بيت واحد
خواستند من را کنار بزنند، گفتند: نبوت و امامت در يک جا جمع نميشود، نبوت در بني هاشم بوده است، نميشود امامت هم در بني هاشم باشد، بايد امامت در غير بني هاشم باشد.
امروز وصيت کرده و من را جزء شوراي 6 نفره قرار داده است، اگر واقعا نبوت و امامت در يک جا جمع نميشود، من اگر رأي ميآوردم، آيا نبوت و امامت در يک جا جمع ميشد يا نه؟ من آنجا رفتم تا کذب قول اين آقايان را اثبات کنم.
ان شاء الله آنجا که رسيديم، مفصل همه را از منابع اهل سنت مطرح خواهيم کرد.
همان طوري که اين عزيزمان آقاي اسد اوقلي حديث 4383 مطرح کردند؛ ولي يک نکته را فراموش کردند.
وقتي که جابر گفت: پيغمبر به من همچنين وعدهاي داده بوده است، جناب خليفه 500 درهم يا دينار به او داد و گفت:
خُذْ مِثْلَيْهَا
صحيح البخاري، ج 2، ص 803
آنچه که پيغمبر به تو وعده داده است، من به تو دو برابر آن را ميدهم؛ بدون اين که شاهدي بخواهد.
نه تنها وعده پيغمبر را عمل کرد؛ بلکه دو برابر آن را داد.
برادران عزيز اهل سنت، من يک جملهاي را ميخواهم براي شما از شارح صحيح بخاري جناب کرماني عرض کنم که ايشان در جلد 10 صفحه 125 ميگويد: اين که جابر بن عبد الله را ابوبکر تصديق کرد و پول داد و شاهد هم نخواست، چون پيغمبر فرموده است:
من كذب عليّ متعمّداً فليتبّوأ مقعده من النار،
هر کس به من دروغ ببندد، جايگاهش در آتش جهنم است.
بعد ميگويد:
فهو وعيد، ولا يظن بأن مثله يقدم عليه
اين وعده آتش جهنم است و مثل جابر بن عبد الله هرگز به پيغمبر دروغ نميبندد.
همين تعبير را آقاي ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري جلد 4 صفحه 599 مطرح ميکند.
جناب عيني در کتاب عمدة القاريشان ميگويد: پيغمبر فرموده است:
من كذب علي متعمدا . . ) الحديث، ولا يظن ذلك لمسلم. فضلاً عن صحابي
عمدة القاري، ج 12، ص 121
هر کس به من دروغ بگويد، جايگاهش را در آتش جهنم فراهم ميکند و يک مسلمان نميآيد به پيغمبر دروغ ببندد تا چه رسد به يک صحابي.
حضرت زهرا سلام الله عليها که فرمود: فدک مال من است، قطعا يا حضرت زهرا صحابي نبوده است يا نستجير بالله مسلمان نبوده است؛ چون اگر مسلمان يا صحابي بود، بايد ميپذيرفتند.
اميرالمؤمنين هم که شهادت داد، آقايان بر اين باور هستند که حضرت علي هم مسلمان نبوده است؛ چون شهادت مسلمان بايد پذيرفته شود.
ام ايمن و بلال و امام حسن و امام حسين شهادت دادند، شما دست روي قلب پر از درد نگذاريد. ان شاء الله سر فرصت دوباره اين مطالب را مطرح خواهيم کرد.
بيننده آقاي عليزاده از عسلويه از اهل سنت:
من ميخواستم در مورد شبههاي که استاد قزويني مطرح کردند، جواب دهم.
ايشان گفتند: آقاي بخاري روايتي را تحريف کردند.
روايت خيبر را تحريف کردند.
ايشان گفتند: در کتاب استاد ايشان بلاذري قبل و بعد اين روايت آمده است.
استاد قزويني:
استاد ايشان ابن ابي شيبه است.
بيننده:
بله مسند ابن ابي شيبه.
ايشان گفتند: روايت را به صورت کامل آوردند و در صحيح بخاري کامل نيامده است.
شما گفتيد: بخاري اين روايت را تحريف کرده است.
استاد قزويني:
اسم تحريف را نياورديم، گفتيم: بخشي از روايت را نياورده است.
بيننده:
ميشود که رجال اسناد بخاري با رجال اسناد ابن ابي شيبه يکي باشد يا با يکديگر فرق ميکند در اين دو کتاب.
استاد قزويني:
غالبا يکي است،حاکم نيشابوري هم آورده است و ميگويد: روايت شرائط صحيح مسلم را دارد.
بيننده:
ميشود نشان دهيد که ببينيم رجال اسناد بخاري با ابن ابي شيبه يکي است يا با يکديگر فرق ميکند؟
استاد قزويني:
الان ما زياد فرصت نداريم؛ ولي اين را نشان خواهيم داد.
مجري:
وقتي حاکم ميگويد: شرائط بخاري و مسلم را دارد؛ يعني رجالش يکي است.
بيننده:
بحث را عوض نکنيد،شما گفتيد: بخاري روايت را تحريف کرده است.
رجال اسناد بخاري با مسند ابن ابي شيبه يکي است يا با يکديگر فرق ميکند؟
استاد قزويني:
ايشان اين روايت را از محضر استادش شنيده است يا خير؟
بيننده:
اگر رجال اسناد دو روايت با هم فرق ميکند، الفاظ دو روايت هم با هم فرق ميکند. اين را قبول داريد؟
استاد قزويني:
شما حديث غدير را چه ميگوييد؟
در حديث غدير با اسانيد متعدد؛ حتي تواترش را آقايان قطعي اعلام ميکنند، ميشود جناب آقاي بخاري حديث غدير به گوشش نشنيده باشد؟
بيننده:
مثلا روايتي که امام علي در رکوع زکات داده است، اين را کليني در اصول کافي ذکر نميکند، آيا اين را نشنيده است؟
استاد قزويني:
چندين بار دوستان ما اين را نمايش دادهاند.
بيننده:
همين الان اين را از اصول کافي نشان دهيد.
استاد قزويني:
بحث کليني غير از قضيه آقاي بخاري است، کليني اصول اربعه مأة را در ظرف 20 سال مبوب کرده است.
بيننده:
چرا اين روايت را نياورده است؟
استاد قزويني:
آورده است عزيز من. دوستان ما اين را مفصل بيان کردند.
بيننده:
همين الان اين روايت را نشان دهيد.
استاد قزويني:
اگر اين را نشان داديم، جواب بخاري شما چه خواهد شد؟
بيننده:
قرار نيست بخاري صد هزار روايت را ذکر کند.
استاد قزويني:
يعني در ميان اين روايات، روايتي از حديث غدير مهمتر بوده است و راويان بيشتري داشته است؟
بيننده:
امکان دارد که از ديدگاه بخاري صحيح نبوده است.
استاد قزويني:
صد نفر از صحابه اين را نقل کردهاند.
بيننده:
علامه ابن حزم ميگويد: اين از طريق ثقات ثابت نيست.
استاد قزويني:
آقاي ابن حزم يک ناصبي است، خود آقايان اهل سنت ابن حزم را رد کردند و به ايشان اعتراض کردند.
يک روايتي که صد نفر از صحابه آن را نقل کردند، خود احمد بن حنبل خود ابن ابي شيبه و عبد الرزاق صنعاني و دو استاد بخاري با سندهاي متعدد حديث غدير را آوردهاند.
بيننده:
اين بحث علمي نيست که ما گير بدهيم که چرا فلان حديث ذکر نشده است.
استاد قزويني:
وقتي حديث غدير را مطرح نميکند و آقاي مسلم حديث غدير را مبتور مطرح ميکند، آيا اين جاي سؤال ندارد؟
بيننده:
شما سؤال اول من را جواب ندادهايد.
شما گفتيد: بخاري روايت را تحريف کرده است؛ من گفتم: رجال 2 روايت با هم فرق ميکند. ابن ابي ليلا که در روايتي ميگويد: ابوبکر و عمر فرار کردند، اين ابن ابي ليلا مجروح است.
استاد قزويني:
ميشود دليل جرح خود را بياوريد.
بيننده:
من الان در ذهن خودم ندارم.
استاد قزويني:
هر وقت شما در ذهن خودتان آورديد، آن وقت تماس بگيريد.
بيننده:
در علم رجال جرح بر تعديل مقدم است، اگر يک راوي هم مجروح باشد و هم معدل باشد، جرح بر تعديل مقدم است.
استاد قزويني:
ميشود بگوييد: اين را از کجا ميگوييد؟
مجري:
ابن تيميه ميگويد: اگر روايت متعدد باشد و راويان آن فساق و فجار باشد هم قبول است.
بيننده:
شما همين حرف ابن تيميه را هم تحريف ميکنيد، ابن تيميه ميگويد:
اذا تعددت الطرق
مجري:
همين را تا آخر بخوانيد و ادامه دهيد.
بيننده:
اگر طرق متعدد باشد. همين روايت را خودشان توضيح دهيد که من برايتان توضيح دهم که فجار و فساق را چه زماني گفته است؟ يک روايت را يک راوي فاجر بگويد را نميگويد.
استاد قزويني:
شما ميگوييد: جرح بر تعديل مقدم است، اين را ما از شما مدرک خواستيم، گفتيد: ندارم.
بيننده:
در سلسلة الصحيحه والضعيفه الباني را بگرديد، پيدا ميشود.
استاد قزويني:
من چرا بگردم، شما بايد به ما بگوييد. اولا ما تابع الباني نيستيم، الباني متوفاي 1420 است.
ابن حجر عسقلاني که جايگاهش از الباني خيلي بالاتر است در تهذيب التهذيبشان در ترجمه عبد الله بن صالح ميگويد:
أنه مختلف فيه فحديثه حسن
تهذيب التهذيب، ج 5، ص 228
بعضيها توثيق کردند و بعضي تضعيف کردند.
در کتاب القول المسدد في مسند احمد صفحه 50 ميگويد: اگر يک راوي هم مدحي دارد و هم ذمي دارد، اين روايت حسن ميشود.
النکة علي ابن صلاح در مقدمهاش جلد 1 صفحه 464 اين آمده است.
تلخيص الحبير ابن حجر جلد 4 صفحه 602 آمده است.
تذکرة الحفاظ ذهبي جلد 1 صفحه 224 آمده است.
شما به اينها مراجعه کنيد و ببينيد که در رابطه با راوي مختلف فيه که هم تضعيف و توثيق دارد، ببينيد که اين آقايان در اين رابطه چه گفتهاند؟
بعد شما بگوييد: که اين يک قاعده کلي است که جرح بر تعديل مقدم است، در صورتي که در جرح و تعديل اختلاف باشد.
بيننده:
همين را نشان دهيد که هم مدح داشته باشد و هم ذم داشته باشد.
استاد قزويني:
اگر اين قاعده که شما ميگوييد درست باشد، در رابطه با آقاي بخاري، آيا بخاري را جزء مدلسين آوردهاند يا خير؟
نوشتهاند که آقاي بخاري جزء مدلسين است؛ تدليس ميکرده است.
ذهبي هم آقاي محمد بن اسماعيل بخاري را در کتاب الضعفاء خودشان آوردهاند.
شما سير أعلام النبلاء را ملاحظه کنيد که ايشان در رابطه با زحلي ميگويد:
روي عنه... محمد بن إسماعيل البخاري ويدلسه كثيرا
سير أعلام النبلاء، ج 12، ص 275
خيلي از موارد آقاي بخاري تدليس ميکند.
آيا اين جرح است؟
آيا اين آقايان نگفتهاند:
التدليس أخو الكذب
الكامل في ضعفاء الرجال، ج 1، ص 33 و حلية الأولياء، ج 9، ص 107 و سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 456
تدليس کردن برادر کذب است.
در جاي ديگر ميگويند:
التدليس في الحديث أشد من الزنا
الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص 356
تدليس در حديث گناهش از زنا بالاتر است.
آيا اين آقاي بخاري که تدليس ميکردند، آيا اين ضعف محسوب ميشود يا خير؟
اگر جرح مقدم است، کل صحيح بخاري شما بياعتبار ميشود.
بيننده:
روايتي که شما هميشه مطرح ميکنيد، روايت «کاذبا غادرا خائنا» که شما به امام علي نسبت ميدهيد و از قول عمر است و در صحيح مسلم است، شما هميشه ميگوييد: اين را مسلم با اين الفاظ آورده است؛ ولي در بخاري کذا و کذا آمده است.
آقاي قزويني شما اگر دقت کنيد، راويان اسنادي که در روايت بخاري است و با راويان اسنادي که در روايت مسلم است، با هم فرق ميکند.
اگر رجال دو روايت با هم فرق کند، يکي از ابتداييترين مسائل اين است که الفاظ روايت هم با هم فرق ميکند که هر طلبهاي ميداند.
استاد قزويني:
شما چرا از يک شاخه به شاخه بعدي ميپريد؟
شما گفتيد: جرح بر تعديل مقدم است. يکي از روشهاي بعضي از عزيزان اين است که يک جمله را مطرح ميکنند و بعد به يک شاخه ديگري ميپرند.
شما گفتيد: جرح بر تعديل مقدم است. گفتم: در رابطه با آقاي بخاري گفتهاند که مدلس بوده است. شما در خود ميزان الاعتدال ذهبي، شرح حال بخاري را ببينيد، در آنجا دارد:
امتنع أبو زرعة وأبو حاتم من الرواية عن تلميذه محمد
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 5، ص 168
اينها از محمد بن اسماعيل بخاري روايت نقل نميکردند براي اين که مورد وثوق نميدانستند و اين شخص را عادل نميدانستند.
بيننده:
اين را بگوييد: که براي چي بخاري را ترک کردند. به خاطر اين که بخاري قرآن را مخلوق ميدانسته است.
استاد قزويني:
خلق قرآن از بزرگترين گناهان است و از کبائر ميدانستند. آيا گناهي بزرگتر خلق قرآن وجود دارد؟
خلق قرآن را علماي اهل سنت و مخالفين آقاي بخاري از گناهان کبيره ميشمردند.
براي همين ابو حاتم رازي و ابو زرعه دمشقي، به خاطر اين آقاي بخاري را فاسق ميدانستند. براي همين از او نقل روايت نميکردند.
ابو زرعه و ابو حاتم هم از استوانههاي رجالي اهل سنت هستند.
بيننده:
اين دروغي بوده است که به بخاري نسبت دادهاند.
مجري:
وقت ما به پايان رسيده است ان شاء الله ادامه مباحث را در جلسات بعدي تشريف بياوريد.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني