برنامه حبل المتين؛
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
24 / 10 / 1391
*************
استاد قزويني:
پايان ماه صفر و حلول ما ربيع را خدمت همه بينندگان تبريک عرض ميکنم.
دوستان مرتب از طريق ايميل و پيامک و در پالتاگ سؤال ميکردند که آيا اين روايت که ميفرمايد:
من بشّرني بخروج صفر بشّرته بالجنّة
الرواشح السماوية، المحقق الداماد، ص 287 و تذكرة الموضوعات، ج 1، ص 61
آيا اين روايت از پيغمبر اکرم صحيح است؟
البته آنچه که در روايات است اين است:
من بشرني بخروج آذار فله الجنة
علل الشرائع، الشيخ الصدوق، ج 1، ص 175 و مقدمة ابن الصلاح، ج 1، ص 265
«آذار» از ماههاي رومي است که بعد از نيسان ميشود که تقريبا شايد خرداد شود. در بعضي از روايات شيعه به صورت مرسل آمده است.
مرحوم شيخ علي نمازي در کتاب مستدرک سفينة البحار جلد 6 صفحه 293 آورده است كه پيغمبر فرمود:
هر کس به من بشارت بدهد که ماه صفر تمام شد، من به او بشارت بهشت ميدهم.
تمام اين روايات به صورت مرسل است.
در کتب اهل سنت هم که آمده، آنها صراحتا گفتهاند که اين روايت جعلي است.
جناب عجلوني در کتاب کشف الخفاء ميگويد:
من بشرني بخروج صفر بشرته بالجنة قال القاري في الموضعات تبعا للصغاني لا أصل له.
كشف الخفاء، ج 2، ص 309
همچنين جناب شوکاني در کتاب الفوائد المجموعة في الاحاديث الموضوعة ميگويد:
قال الصغاني موضوع وكذا قال العراقي.
الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة، ج 1، ص 438
در اين کتاب احاديث جعلي نوشته شده است.
بعضيها هم ميگويند: ماه صفر ماه سنگيني است و در آن معامله نميکنند و کار سنگين انجام نميدهند و انتقال منزل يا وسائل آن را انجام نميدهند. ما هيچ دليلي از روايات ائمه عليهم السلام نديدهايم، نميخواهم بگويم نيست.
اين مسائلي است که يک مقداري دهان به دهان ميگردد.
رب مشهور لا اصل له.
آنچه که در اين گونه موارد داريم؛ مثلا شخصي که ميخواهد به مسافرت برود، اگر شخصي عطسه کند، ميگويند: نرويد که صبر آمده است. اينها همه خرافات است.
يکي از اصحاب امام صادق سلام الله عليه ميخواست به سفر برود، شخصي سرفه کرد، بعضيها گفتند: شما نبايد برويد، سرفه کرد، امام فرمود: اگر عطسه كرد، ميگوييد: نرو، من که امام عصر شما هستم ميگويم: برو؛ بلکه عجله کن.
در بعضي از روايات داريم که عطسه کردن دليل بر تعجيل است.
اين کاري را که ميخواهيد انجام دهيد، با عجله انجام دهيد که فوت نشود.
در موردي که انسان دل چرکين است، با توکل بر خداي عالم و پرداخت صدقه هيچ مشکلي ايجاد نميکند.
انسان با صدقه با يا با اذکاري مثل:
اعوذ بالله مما أجد في نفسي
کار خود را شروع کند.
ميگويند: فلان روز ناخن گرفتن بد است و شگون ندارد.
امام عليه السلام فرمود: هر وقت که ناخن شما بزرگ شد و احتياج به اصلاح داشت آن را بچينيد؛ ولي بهتر اين است که روز جمعه يا دوشنبه ناخوان بگيريد.
در مورد مسافرت ميگويند: در روز دوشنبه مسافرت سنگين است.
جمعه قبل از نماز جمعه مسافرت رفتن سنگين است.
حضرت فرمود: صدقه کنار بگذاريد و برويد، شما به اينها نگاه نکن.
در مورد قضيه ناراحت کننده و دلخراشي که براي هر مسلماني تحمل آن مشکل بود، سربازان آمريکايي در ترکيه به يکي از مساجد وارد شدند و منبر را آتش زدند و قرآن را از بالاي منارهها ريختند و اهانت کردند.
عزيزان بدانند دشمنان اسلام نه کاري به شيعه دارند و نه سني، اينها با اسلام و قرآن مخالف هستند.
به قول آقاي گلادستون نخست وزير سابق انگلستان ميگفت: مادامي که قرآن دست مسلمانها است، ما نميتوانيم کشورهاي اسلامي را مستعمره خودمان قرار دهيم. اينها از قرآن و اسلام ميترسند.
اين کشورهايي که به خاطر ظلم بشار اسد اين همه لشکر کشي کردند و همگام و همراه با آمريکا و صهيونيست در سوريه نسل کشي ميکنند، آيا در اين قضيه هم حاضر هستند اظهار نظر کنند و اين عمل نيروهاي آمريکايي را محکوم کنند؟
رئيس جمهور ترکيه حاضر است در اين زمينه در برابر اين مباحثي که پيش آمده است اقدام کند يا خودشان را بيش از اين بدهکار آمريکا ميدانند.
مقام آمريکا را به قدري بالا ميدانند که اهانت به قرآن خيلي زياد مسئله مهمي نيست.
ما بارها گفتيم: شبکه ما سياسي نيست و در قضاياي سياسي دخالت نميکنيم؛ ولي آنچه که مهم است و براي هر انسان آزادي سؤال است اين است که بعضي از مولويان داخل يا بعضي از شبکههاي وهابي يا کشورها مثل عربستان و قطر که اين همه در سوريه دم از حقوق بشر ميزنند و از ظلم بشار اسد صدايشان به آسمان رفته است، اين آقايان در قضيه جنايات قذافي در ليبي و فرعون مصر يا در کشورهاي ديگر کجا بودند؟
چرا در اين کشورهايي که اين همه ظلم شد و مردم به پا خواسته بودند، اينها همه در دفاع از مستبدان اقدام کردند؟
الان هم فرعون مصر کجا پناهنده داده شده است؟
غير از عربستان سعودي است؟
چه کساني امروز از فرعون مصر حمايت ميکنند؟
بعد از اين که ملت مسلط شدهاند و حکومت تشکيل دادهاند و رئيس جمهور تعيين کردهاند، اينها از اين حسني مبارک حمايت ميکنند.
چه طور شد که يک دفعه ورق در سوريه برگشته است؟
سرنوشت سوريه بايد به دست مردم سوريه باشد نه به دست تروريستها و نه به دست سربازان آمريکايي و صهيونيستي يا نيروهاي قطر. اينها خيانت است و تاريخ اينها را فراموش نميکند.
اين بابي که باز کردند؛ چه ترکيه و چه قطر و چه عربستان، بدانند:
من حفر بئراً لأخيه أوقعه الله فيه.
التفسير الكبير، ج 20، ص 17
بعد از سوريه که بعيد است موفق شوند، نوبت شما هم ميرسد. اگر هم موفق شوند براي ما فرق نميکند؛ چون سگ زرد برادر شغال است. هر کس مستبد باشد، ظلم پايدار نميماند.
الملك يبقى مع الكفر ولا يبقى مع الظلم.
التفسير الكبير، ج 18، ص 61
حکومت با کفر استمرار پيدا ميکند؛ ولي حکومت با ظلم استمرار پيدا نميکند.
اين دري که باز کردند، به روي خودشان باز ميشود و اين شتر در خانه دودمان آل سعود و آل خليفه و حتي خود جناب اردغان خواهد خوابيد.
نکته ديگري که دوستان زياد سؤال کردند و امروز هم در بخش احکام آمد و من ناگزير هستم اين را توضيح دهم، بعضي از عزيزان ما که با اجازه مراجع عظام تقليد باقي بر ميت ماندهاند؛ مثلا کسي که مقلد آيت الله خوئي يا حضرت امام بوده است، آمده مقلد آيت الله مکارم شيرازي يا ديگر مراجع شده است؛ ولي باقي بر ميت مانده است.
آيا اين وجوهات را به دفتر آقاي خوئي بدهد يا به مرجع حي و حاضر بدهد؟
اخيرا يک بدعتهايي شروع شده است و يک مسائلي که صلاح نيست بيان شود؛ ولي اين را عزيزان بدانند که به اتفاق آراي تمام مراجع عظام تقليد، اگر کسي طبق نظر يک مرجع زنده، بر ميت باقي مانده است، وجوهاتش را بخواهد به فرزندان آن مجتهد از دنيا رفته و به دفتر آن بدهد، ذمهاش بري نيست و مديون است و بايد وجوهات شرعي را به آن مجتهدي بپرداز که حي و زنده است و با اجازه او بقاء بر ميت مانده است.
*************
مجري:
خليفه دوم با اين که در قضيه قرطاس نسبت هذيان به رسول الله صلي الله عليه وآله دادند؛ ولي بعد از رحلت حضرت، منکر رحلت حضرت شدند.
در اين زمينه يک مقداري توضيح دهيد و بيان کنيد که آيا اين قضيه در صحاح اهل سنت آمده است؟
استاد قزويني:
بعضي از دوستان براي من پيام دادند که در اين ايام اربعين حسيني در کويته پاکستان فاجعه خونباري رخ داد و تعدادي از عزيزان شيعه را به خاک و خون کشاندند و عزيزانمان را شهيد کردند.
اگر هدف اينها اين است که با اين کارهايشان جلوي عزاداريها را بگيرند، کور خواندند؛ بلکه عزاداريها گستردهتر خواهد شد.
در جلسه گذشته هم عرض کرديم که امسال در ايام اربعين، بعضيها تا 19 ميليون نفر پياده روي اربعين حسيني را تخمين زدند.
شب شنبه که مشهد مقدس بوديم، ميگفتند: در تاريخ مشهد مقدس و روز شهادت امام هشتم سابقه نداشته است که اين همه جمعيت وارد مشهد مقدس شود. شهرداري مشهد، بين 19 ميليون تخمين ميزدند.
خيابانهاي اطراف حرم مطهر تا 3 کيلومتر و در بعضي از قسمتها تا 5 کيلومتر بسته بود و مردم مشغول عزاداري بودند.
من روز شنبه که ميخواستم به فرودگاه بروم، از حرم مطهر خيابان امام رضا تا ميدان ضد، که در حقيقت 6 کيلومتر است، همه مشغول عزاداري و سينه زني بودند.
الحق و الانصاف مردم و شيعيان عزيز در اين سالهاي اخير به حق به آن وظيفه خودشان در برابر اهل بيت زيبا عمل کردند و افتخار آفريدند و به رغم انف اين وهابيها و به کوري چشم وهابيها، هرچه تلاش ميکنند که اين عزاداريها کم رنگ شود، عزاداريها پررنگتر ميشود.
در استنابول در شب اربعين نزديک 6 هزار جمعيت در سالن بودند و با اين که جاي مردم مناسب نبود و روز اول سال ميلادي بود و خيابانها هم شلوغ بود؛ ولي 6 هزار جمعيت از شيعه و سني و علوي در آنجا جمع شده بودند.
مسجد براي سنيها نبود که به زور بيايند در آن عزاداري کنند.
آقايان ميگفتند: در مشهد مساجد سنيها را به زور گفتند شما عزاداري امام حسين به راه بيندازيد. نميدانم که اين آقايان چه مرض و دردي دارند.
يکي از حوادث تلخي که در ايام رحلت نبي مکرم؛ چه قبل از رحلت و چه قبل از رحلت افتاد، قضيه تجهيز جيش اسامه بود به طوري که نبي مکرم کساني را که از جيش اسامه تخلف کند لعنت کرد فرمود:
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.
الملل والنحل، ج 1، ص 23 و منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 318 و المواقف للإيجي، ج 3، ص 650
ولي متأسفانه جيش اسامه طبق دستور نبي مکرم حرکت نکرد.
فرمود: قلم و کاغذ بياوريد، نسبت هذيان دادند و گفتند:
حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ
صحيح البخاري، ج 4، ص 1612
در فتح الباري ابن حجر عسقلاني بابي دارد به نام باب بعث اسامة بن زيد ميگويد:
وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة.
فتح الباري، ج 8، ص 152
جناب ابو بکر و عمر و ابو عبيده همه در سپاه اسامه بودند.
اين را که شيعه نقل نميکند.
اين که ميفرمايد:
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.
الملل والنحل، ج 1، ص 23 و منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 318 و المواقف للإيجي، ج 3، ص 650
اين را که شيعه نگفته است. جناب خليفه دوم گفت:
حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ
صحيح البخاري، ج 4، ص 1612
ما نيازي به وصيت پيغمبر نداريم.
کتاب خدا بين شما وجود دارد؛ ولي بعد از اين که نبي مکرم رحلت فرمودند، ايشان گفت: پيغمبر نميميرد و پيغمبر نمرده است و منکر شد؛ با اين که در قرآن ميفرمايد:
أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ.
سوره آل عمران آيه 144
در جاي ديگر ميفرمايد:
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ
سوره زمر آيه 30
مگر نگفت:
حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ
صحيح البخاري، ج 4، ص 1612
حسبنا کتاب الله چه شد که يک دفعه بعد از رحلت نبي مکرم بهم ريخت.
اين که خليفه دوم منکر وفات و رحلت پيغمبر است، اين را شايد بينندگان عزيز کم شنيده باشند و اگر هم شنيده باشند، مطالب خيلي سانسور شده است يا بعضا توجيهات نامعقول کردند.
آقايان به کتاب صحيح بخاري مراجعه کنند، در کتاب فضائل الصحابه باب 5 از عائشه ام المؤمنين نقل ميکند:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در مدينه نبود؛ بلکه بيرون مدينه در خانه دختر خارجة در خانهاي که در آنجا داشت بود و 6 ماه بعد از خلافتش هم از همان خانهاش که در سنح بوده است، سوار اسب ميشد و به نماز ميآمد و بعد از نماز عشاء برميگشت باز به خارج مدينه.
ميگويد: پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در سنح بود، عمر گفت:
والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
به خدا سوگند پيغمبر از دنيا نرفته است.
اين عبارتي است که صحيح بخاري نقل ميکند و جناب خليفه دوم به خداي عالم قسم ميخورد که پيغمبر از دنيا نرفته است.
ميگويد:
وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
خداي عالم پيغمبر را مبعوث ميکند تا دست و پاي يک عده را قطع کند.
آيا آيه قرآن است که پيغمبر اکرم بايد مبعوث شود و دست و پاي بعضي از افراد را ببرد؟ آيا در اين زمينه حديثي است؟
چه شد جناب عمر يک دفعه ميگويد:
والله ما كان يَقَعُ في نَفْسِي إلا ذَاكَ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
بعد ميگويد:
وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
قضيه چيست؟
از خود آقاي ابو هريره که آقايان قبولش دارند نقل شده است:
لما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قام عمر بن الخطاب فقال إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله قد توفي وإن رسول الله صلى الله عليه وسلم ما مات ولكنه ذهب إلى ربه كما ذهب موسى بن عمران فقد غاب عن قومه أربعين ليلة ثم رجع إليهم بعد أن قيل قد مات ووالله ليرجعن رسول الله صلى الله عليه وسلم كما رجع موسى فليقطعن أيدي رجال وأرجلهم زعموا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم مات
السيرة النبوية، ج 6، ص 75 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 232
بعضي از منافقين تصور ميکنند که پيغمبر از دنيا رفته است، پيغمبر نمرده است؛ بلکه پيغمبر پيش خدا رفته است؛ همان طوري که حضرت موسي 40 روز در کوه طور نزد خدا رفت.
به خدا سوگند پيغمبر از اين که پيش خدا رفته است برميگردد و دست و پاي آن افرادي که تصور ميکنند پيغمبر مرده است قطع ميکند.
کتابهاي متعددي اين قضيه را نقل کردند که جناب خليفه دوم سوگند ميخورد به خداي عالم که پيغمبر نمرده است و همان طوري که حضرت موسي به کوه طور رفته است، پيغمبر هم به رفته است.
حضرت موسي با جسم خودش رفته است؛ ولي جسم پيغمبر در آنجا به زمين افتاده است. شايد قائل به رجعت هستند.
بعضي از عزيزان و علماي بزرگوار اهل سنت، همين آقا سعيد عزيز ما که در برنامه آقاي يزداني خيلي عصباني و ناراحت بود، اميدواريم که اين برنامه را ببينند و اين را توجيه کنند. عصبانيت ندارد؛ ناراحتي و داد و بيداد کردن ندارد.
يک سري مباحثي در کتب شما وجود دارد که شما بايد به اين مطالب جواب دهيد.
*************
مجري:
آيا اين که عمر قائلين به وفات پيغمبر را تهديد به قتل ميکرده است در کتب اهل سنت آمده است؟
استاد قزويني:
بله. سؤال قشنگي است، ما از کارشناسهاي وهابي قطع اميد کرديم، ان شاء الله اميدوار هستيم که عزيزان اهل سنت که روي خط ميآيند، به ما جواب دهند.
ما الان نزديک يک سال است که ميگوييم: يک روايت و يک آيه و يک قضيه ثابت براي خلافت آقاي ابوبکر اعلام کنيد، گويا که اصلا نميشنوند.
از ما يک روايت صحيح خواستيد، ما 40 روايت در امامت و خلافت اميرالمؤمنين و ائمه سلام الله عليهم ارائه کرديم.
شما يک روايت 6 سنده را خواستيد بررسي کنيد، اين همه سوتي داديد و در زباله داني افتاديد و جرأت هم نميکنيد که بيرون بياييد.
بدبختي هم اين است که ميگويند: ما پيروز شديم. اگر همه پيروزيها اين است، بايد بر اين پيروزيها هزاران لعنت فرستاد. اين آقايان از رو هم نميروند.
من بارها گفتم، خدمتي که اين آقا با اين طرحش به شيعه کرده است، در اين 15 قرن کسي چنين خدمتي نکرده بود.
يک حرفي مطرح کرد که دوستان ما به جاي يک روايت 40 روايت صريح و صحيح ارائه دادند. همين باعث شد که يک موجي هم در ميان عزيزان شيعه و هم در ميان عزيزان اهل سنت ايجاد شد.
جناب خليفه دوم کساني را که معتقد بودند که پيغمبر از دنيا رفته است، اينها را به قتل تهديد ميکرده است.
جناب سيوطي در کتاب «الدر المنثور» شان از «دلائل النبوة» بيهقي نقل ميکند.
ابن تيميه هم ميگويد: دلائل النبوة بيهقي، کتاب معتبري است.
ميگويد:
لما توفي النبي صلى الله عليه وسلم قام عمر بن الخطاب فتوعد من قال قد مات بالقتل والقطع.
الدر المنثور، ج 2، ص 337
بعد از اين که پيغمبر از دنيا رفت، عمر برخواست و تهديد کرد که هر کس بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، من ميکشم و گردنش را قطع ميکنم.
جناب صالحي شامي که از علماي بزرگ اهل سنت است و مورد تأييدشان است، ميگويد:
وروى الطبراني برجال ثقات عن سالم بن عبيد
سبل الهدى والرشاد، ج 11، ص 257
طبراني با رجال ثقات از سالم بن عبيد نقل کرده است.
ميگويد: وقتي پيغمبر از دنيا رفت، عمر گفت:
لا أسمع أحدا، يقول مات رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا ضربته بالسيف
سبل الهدى والرشاد، ج 11، ص 257 و المعجم الكبير، ج 7، ص 57
نشنوم کسي بگويد: پيغمبر مرده است، اگر بشنوم، با اين شمشير ميزنمش.
جناب نسائي در کتاب سنن کبري که از کتابهاي معتبر اهل سنت است ميگويد:
لا يتكلم أحد بموته إلا ضربته بسيفي هذا
سنن النسائي الكبرى، ج 4، ص 263
هرکس سخن از مرگ پيغمبر بياورد، با اين شمشير او را ميزنم.
جناب آقاي ابو الفداء در تاريخشان که از کتب معتبر اهل سنت است ميگويد: عمر گفت: هر کس بگويد پيغمبر مرده است:
علوت رأسه بسيفي هذا
المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 107
با اين شمشير ميزنم سرش را قطع ميکنم تا کله بريدهاش در هوا بچرخد.
کتابهاي ديگري هم اين قضايا را مطرح کردهاند.
اين آقا ميگويد: هر کس بگويد: پيغمبر مرده است، من او را چنين و چنان ميکنم. آيا عزيزان اهل سنت، جوابي براي اين دارند؟
اگر جواب دارند، بزرگواري کنند روي خط بيايند تا ما از محضرشان استفاده کنيم.
*************
مجري:
آيا جناب خليفه دوم قائلين به رحلت پيامبر را متهم به نفاق و فتنه کرده است؟
استاد قزويني:
بله. نکته عجيبي است.
احمد بن حنبل در کتابشان از عائشه نقل ميکند: عمر و مغيرة بن شعبه بعد از رحلت پيغمبر آمدند از من اجازه گرفتند و وارد خانه شدند.
وقتي که چشم عمر به جنازه پيغمبر افتاد، گفت:
وأغشياه ما أَشَدُّ غشي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ قَامَا فلما دَنَوَا مِنَ الْبَابِ قال الْمُغِيرَةُ يا عُمَرُ مَاتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال كَذَبْتَ بَلْ أنت رَجُلٌ تَحُوسُكَ فِتْنَةٌ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219 و البداية والنهاية، ج 5، ص 241
پيغمبر بيهوش شده است، چقدر بيهوش شدنش شديد است.
عمر و مغيرة بن شعبه از خانه بيرون رفتند، وقتي که نزديک در شدند که از در بيرون بروند، مغيرة بن شعبه (ايشان پيش ما هيچ ارزشي ندارد؛ ولي پيش آقايان اهل سنت خيلي ارزش دارد) گفت: آقاي عمر پيغمبر از دنيا رفته است، عمر گفت: تو دروغ ميگويي؛ تو يک آدم فتنهگر هستي و دنبال فتنه هستي.
جناب آقا نويري که متوفاي 773 است در کتاب نهاية العرب جلد 18 صفحه 253 همين مطلب را نقل ميکند.
جناب هيثمي ميگويد:
رواه أحمد وأبو يعلى
مجمع الزوائد، ج 9، ص 32
در صحيح و غيره آمده است و احمد و ابو يعلي هم اين را نقل کردند.
جناب آقاي طبري و ديگران اين قضيه را آوردند.
جناب عمر به مغيرة بن شعبه ميگويد: تو فتنهگري ميکني و دروغ ميگويي.
هم به يک صحابي نسبت دروغ داده است و هم نسبت فتنهگري.
ميگويند: احترام امام زاده را بايد متولي نگهدارد.
اين عزيزمان که ميگفت: صحابه بين خودشان اختلاف داشتند که اين حرفها را ميزدند. اين اختلاف داشتن و نسبت فتنهگري و دروغ و نفاق دادن به افراد را يا راست گفتهاند و يا اين که دروغ گفتهاند.
ما از آقايان سؤال ميکنيم که هرکس به شخصي بگويد: تو منافق هستي؛ اگرچه از روي شوخي هم باشد، حکم شرعي آن چيست؟
شما به کتب فقهي خودتان مراجعه کنيد که اگر کسي نسبت نفاق به ديگري بدهد، تعزير ميشود و شلاق ميخورد.
جناب آقاي آلوسي سلفي که متوفاي 1270 است ميگويد:
با کلمه «فقد» ميخواهد صحت روايت را تثبيت کند.
فقد روى أبو هريرة أنه رضي الله تعالى عنه قام يومئذ فقال: إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله صلى الله تعالى عليه وسلم توفي
روح المعاني، ج 4، ص 74
بايد گفت:
انا لله وانا اليه الراجعون
تعدادي از منافقين گمان ميکنند که پيغمبر از دنيا رفته است.
عائشه و تمام زنهاي پيغمبر و ابوبکر و مغيرة بن شعبة و ابن عباس ميگويند: پيغمبر از دنيا رفته است.
معناي اين حرف عمر چيست؟
تعدادي از منافقين بر اين باور هستند که پيغمبر از دنيا رفته است، پيغمبر از دنيا نرفته است؛ همان طوري که حضرت موسي پيش خداي عالم رفت و 40 روز غائب شد، پيغمبر هم از ملت خودش غائب شده است.
ميگويد: همان طوري که حضرت موسي بعد از 40 روز برگشت، (نميگويد: پيغمبر بعد از چند روز ميخواهد برگردد) پيغمبر برميگردد:
فليقطعن أيدي رجال وأرجلهم زعموا أن رسول الله صلى الله تعالى عليه وسلم مات.
روح المعاني، ج 4، ص 74
آنهايي که معتقد هستند پيغمبر مرده است، پيغمبر دست و پاي اينها را قطع ميکند.
اين هم از کتب دسته سوم و چهارم نيست. آقاي آلوسي سلفي در کتاب روح المعاني اين را آورده است.
همين تعبير را جناب طبري در تاريخ خودشان آورده است که ميگويد: عمر بن خطاب گفت:
إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله توفي... والله ليرجعن رسول الله فليقطعن أيدي رجال وأرجلهم يزعمون أن رسول الله مات.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 232
به خدا سوگند، خدا پيغمبر را برميگرداند و دست و پاي کساني که معتقد هستند که پيغمبر از دنيا رفته است، ميبرد.
جناب آقاي ابن اثير در کاملشان جلد 2 صفحه 187 آورده است.
ثعلبي و ثعالبي و ابو سعود آوردهاند.
بيش از 40 کتاب از کتب اهل سنت، در کتب تاريخي و تفسيريشان اين عبارت را آوردند. اين چيزي نيست که ما بخواهيم بگوييم: قضيه في واقعة بوده است.
*************
مجري:
انگيزه از انکار رحلت حضرت رسول صلي الله عليه وآله چه بوده است؟
استاد قزويني:
در رابطه با حديث قرطاس؛ چون خيلي زياد فاصله نشده است بين بحثي که ما در حديث قرطاس داشتيم که پيغمبر فرمود: ميخواهم چيزي بنويسم که شما هرگز گمراه نشويد و اختلافي بين شما ايجاد نشود.
يکي از اختلافات همين شد که آقاي عمر ميگويد: اگر کسي بگويد: پيغمبر مرده است، من گردن او را ميزنم.
از سفيان بن عيينه که از فقهاي بزرگ اهل سنت است نقل کرديم که گفت: پيغمبر اکرم در حديث قرطاس:
أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع بينهم الاختلاف.
فتح الباري، ج 1، ص 209 و عمدة القاري، ج 2، ص 171
پيغمبر اکرم ميخواست اسامي خلفاء بعد از خودشان را بنويسند تا بعد از او اختلافي پيش نيايد.
ايشان به صراحت ميگويد: هدف نبي مکرم بيان کردن اسامي خلفاء و ائمه بعد از خودش بوده است.
آقاي قسطلاني ميگويد:
أكتب لكم كتاباً فيه النص على الأئمّة بعدي
ارشاد الساري، ج 1، ص 207
ميخواهم اسامي ائمه بعد از خودم را بگويم.
جناب خليفه دوم ميگويد: پيغمبر نمرده است و هرکس بگويد: پيغمبر مرده است منافق و فتنهگر است و گردنش را ميزنم.
ظاهر قضيه اين است که ميخواهد جناب آقاي ابوبکر از خارج مدينه برسد.
برداشت ما اين است. شما ببينيد که ادله ما درست است يا خير.
جناب خليفه اول مدينه نبود.
اين همه روايت مردم در رابطه با علي شنيدهاند و آيات فراوان در فضليت علي شنيدهاند. همه ميدانند که بعد از رحلت پيغمبر، طبق وصايا و روايات پيغمبر، همه سراغ علي خواهند رفت.
جناب عمر اين قضايا را ايجاد ميکند و ميگويد: هر کس بگويد پيغمبر مرده است گردن او را ميزنم.
سالم بن عبيد را دنبال آقاي ابوبکر در سنح فرستادند:
فاعلمه بموت رسول الله
البداية والنهاية، ج 5، ص 244
گفت: آقاي ابوبکر تو در خانه نشستي در حالي که پيغمبر از دنيا رفته است.
آنچه که در صحيح بخاري آمده است را عزيزان دقت کنند؛ چون خيلي عبارت عجيبي است. شايد خيلي از مسائل روشن شود.
وقتي که جناب ابوبکر آمد، مستقيم روي جنازه پيغمبر رفت:
فَكَشَفَ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَبَّلَهُ قال بِأَبِي أنت وَأُمِّي طِبْتَ حَيًّا وَمَيِّتًا.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
پارچهاي که روي جنازه پيغمبر کشيده بودند، جناب ابوبکر کنار زد و پيغمبر را بوسيد و گفت: پدر و مادرم فداي تو باد، تو در حال حيات و بعد از رحلتت هم پاک و پاکيزه بودي.
بنا به عبارتي که بزرگان اهل سنت مثل زيني دحلان با سند صحيح نقل ميکند، گفت:
اذکرنا عند ربک
ما را هم پيش خدا ياد کن و واسطه باش و از ما شفاعت کن و وسيله ما باش؛ ولي جناب بخاري اين تيکه را حذف کردند.
بعد گفت:
لَا يُذِيقُكَ الله الْمَوْتَتَيْنِ أَبَدًا
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
پيغمبر! خدا تو را دو مرتبه نميميراند.
از همين جا اعتراض کرد به عمر.
عمر که ميگويد: پيغمبر پيش خدا رفته است و دوباره برميگردد، يعني پيغمبر يک دفعه مرد و پيش خدا رفت و باز برميگردد و دوباره بميرد؟
همين معنا را دارد.
ثُمَّ خَرَجَ فقال أَيُّهَا الْحَالِفُ على رِسْلِكَ فلما تَكَلَّمَ أبو بَكْرٍ جَلَسَ عُمَرُ.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
عمر! که اين همه که قسم ميخوري که پيامبر نمرده و هرکس که بگويد: پيامبر مرده است، منافق است، يک مقداري آرام باش.
ابو بكر بالاي منبر رفت و سخنراني کرد و گفت:
من كان يَعْبُدُ مُحَمَّدًا صلى الله عليه وسلم فإن مُحَمَّدًا قد مَاتَ وَمَنْ كان يَعْبُدُ اللَّهَ فإن اللَّهَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
هرکس پيغمبر را عبادت ميکرد، پيغمبر مرد و هرکس خدا را ميپرستد، خدا حي لا يموت است.
جناب آقاي عمر که تا چند ساعت قبل ميگفت: کتاب خدا ما را بس است و نيازي به وصيت قرطاس نداريم، جناب ابوبکر گفت: خداي عالم در قرآن فرموده است:
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ وقال وما مُحَمَّدٌ إلا رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ على أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ على عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شيئا وَسَيَجْزِي الله الشَّاكِرِينَ.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
پيغمبر تو ميميري و ديگران هم ميميرند و قبل از پيغمبر پيامبراني آمدند، اگر پيغمبر بميرد يا شهيد شود، شما به همان دوران زمان جاهليت برميگرديد.
وقتي که اين آيات را آقاي ابوبکر خواندند:
فقال عمر: هذا في كتاب الله قال: نعم.
كنز العمال، ج 7، ص 93 و الطبقات الكبرى، ج 2، ص 267 و نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 18، ص 253
آقاي ابوبکر اين آياتي که خوانديد در قرآن است؟ ابوبکر گفت: بله.
بلا فاصله آقاي عمر بلند شد و گفت:
أيها الناس، هذا أبو بكر وذو شيبة المسمين فبايعوه.
كنز العمال، ج 7، ص 93 و الطبقات الكبرى، ج 2، ص 267 و نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 18، ص 253
مردم اين ابوبکر است و ريش سفيد مسلمانها است، با او بيعت کنيد.
بعد از رحلت پيغمبر قسم ميخورد که پيغمبر نمرده است و کساني هم که بگويند: پيغمبر مرده است، فتنهگر و منافق است و هرکس که بگويد: پيغمبر مرده است گردنش را ميزنم.
ابوبکر 2 تا آيه ميخواند، بلا فاصله ميگويد: اين ابوبکر و ريش سفيد است.
تفصيل مطلب را آقاي احمد بن حنبل در مسندشان جلد 6 صفحه 219 و ابن کثير دمشقي در البداية والنهاية جلد 5 صفحه 241 آوردند.
ايشان ميگويد: جناب ابوبکر وقتي آمد، پرده را از روي جنازه پاک نبي مکرم کنار زد و گفت:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إليه رَاجِعُونَ مَاتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ أَتَاهُ من قِبَلِ رَأْسِهِ فَحَدَرَ فَاهُ وَقَبَّلَ جَبْهَتَهُ .
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
پيغمبر از دنيا رفته است. بالاي سر پيغمبر آمد و صورت ايشان را بوسيد و گفت:
وَا نَبِيَّاهْ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
تا اين که ايشان به مسجد آمد و ديد که جناب عمر براي مردم خطبه ميخواند و حرف ميزند و تهديد ميکند، ميگويد:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لاَ يَمُوتُ حتى يُفْنِىَ الله عز وجل الْمُنَافِقِينَ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
پيغمبر که نميميرد، عزائيل جرأت نميکند که در خانه پيغمبر برود، تا اين که خدا تمام منافقين را از بين ببرد.
جناب ابوبکر بالاي منبر رفت و در بعضي از جاها دارد که گفت: عمر ساکت شو؛ ولي عمر ساکت نشد؛ ولي مردم متوجه ابوبکر شدند و گفت:
إِنَّ اللَّهَ عز وجل يقول إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ حتى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ وما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ على أَعْقَابِكُمْ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
سوره زمر آيه 30 و سوره آل عمران آيه 144
بعد عمر گفت:
إنها لفي كِتَابِ اللَّهِ ما شَعَرْتُ إنها في كِتَابِ اللَّهِ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
آقاي ابوبکر، اين 2 تا آيهاي که خواندي از قرآن است؟
ما که از اين آقايان خواستيم يک دليل براي خلافت آقاي ابوبکر بياورند. بحث علمي است و ما قصد توهين هم نداريم. الان 4 ماه است که ما ادله شيعه را بر خلافت اميرالمؤمنين از آيات متعدد و روايات صحيح السند آورديم.
اين آقايان کارشناس اين شبکهها که اين همه دم از فضل ميزنند و ميگويند: ما کارشناس هستيم و مؤسسه بررسي و تحقيقاتي داريم، چرا يک دليل نميآورند؟
بيايند 10 دقيقه در رابطه با خلافت جناب آقاي ابوبکر براي اهل سنت و وهابيت صحبت کنند.
فحش هم ندهند و اهانت هم نکنند؛ همان طوري که ما فحش نميدهيم و مطالب را ميخوانيم. آقا هم از صحاح و آيات و تفاسير بگويد: به فلان دليل جناب آقاي ابوبکر خليفه مسلمين است.
در اينجا آقاي عمر ميگويد: پيغمبر از دنيا نرفته است و روز قبل هم ميگفت:
حسبنا کتاب الله
در اينجا دو آيه را که ميخوانند، ميگويد:
إنها لفي كِتَابِ اللَّهِ ما شَعَرْتُ إنها في كِتَابِ اللَّهِ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
آيا اين در کتاب خدا وجود دارد؟ ما باور نميکردم که در قرآن همچين آيهاي باشد.
من توضيح نميدهم و حاشيه هم نميروم.
ثُمَّ قال عُمَرُ يا أَيُّهَا الناس هذا أبو بَكْرٍ وهو ذُو شَيْبَةِ الْمُسْلِمِينَ فَبَايِعُوهُ فَبَايَعُوهُ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
اين دليل آقاي عمر است که ميگويد: آقاي ابوبکر ريش سفيد است با او بيعت کنيد.
آقايان ميگويند: وقتي خبر خلافت آقاي ابوبکر به ابو قحافه رسيد، گفت: به چه دليل او را خليفه کردند، گفتند: ريش سفيد بوده است.
گفت: من ريشم از او سفيدتر است. گفتند: او بزرگ بود.
گفت: من از او بزرگتر هستم مردم بايد با من بيعت کنند.
اگر بنا به ريش سفيدي باشد، ريش سفيدتر از ابوبکر زياد بودند.
چه طور شد که اين قرعه فال به نام آقاي ابوبکر ميافتد.
ابن سعد هم در طبقات دارد.
اين رشته سر دراز دارد، من از عزيزان اهل سنت و آنهايي که دنبال تحقيق هستند، يک خواهشي دارم.
وقتي جناب آقاي ابوبکر آيه 144 سوره آل عمران را ميخواند، عمر ميگويد: آيا اين در قرآن وجود دارد؟
من اصلا باور نميکردم که همچين آيهاي در قرآن باشد. آقايان بروند شأن نزول اين آيه را مراجعه کنند.
در کتاب در المنثور سيوطي جلد 2 صفحه 80 و کنز العمال متقي هندي جلد 2 صفحه 756 و فتح القدير شوکاني جلد 1 صفحه 188، يکي از کساني که شأن نزول اين آيه را نقل کرده است، شخص عمر بن خطاب است.
ان شاء الله ما در جلسه بعد مفصل عرض ميکنيم که ايشان ميگويد: ما در احد از کوه بالا ميرفتيم که اين آيه نازل شد. همين آيه را شخص جناب خليفه دوم نقل کرده است.
با اين حال در اين اينجا ميگويد:
ما شَعَرْتُ إنها في كِتَابِ اللَّهِ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
ان شاء الله در جلسه ما بيشتر توضيح ميدهيم.
*************
بيننده آقاي خورشيدي از بم:
يک روز اتفاقي من شبکه مخالفين را ميديدم.
اين کارشناسشان يک داستان تعريف ميکرد و ميگفت: جناب ابو طالب و چند نفر ديگر بعد از فتح مکه دور هم جمع شده بودند که رسول الله هم در ميان آنها بودند، بعد فرمودند: پدر ابوبکر از آنجا عبور کرده است و گفته است: اي کاش پدر علي هم مسلمان شده بود.
ميخواستم بدانم پدر ابوبکر زودتر مسلمان شده است يا حضرت ابو طالب.
استاد قزويني:
ابو طالب سال 9 بعثت از دنيا رفتند.
در حقيقت 11 سال قبل از فتح مکه ابو طالب از دنيا رفتهاند و در فتح مکه ابو طالب نبوده است.
اينها هم که ميگويند: اي کاش پيغمبر به اسلام ابو طالب خوشحال ميشد، همان طوري که به اسلام ابو قحافه خوشحال شد، اينها جعلياتي است که بني اميه ساختهاند و هيچ روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد و روايتها جعلي است.
ابو طالب مسلمان بود و ما ادله متعددي بر اسلام ابو طالب ارائه کرديم.
يکي از بهترين دلائل براي اسلام آقاي ابو طالب، همان عقد حضرت رسول اکرم و خديجه است که در سالروز آن هم چند روز آينده است.
عقد حضرت رسول اکرم و خديجه را ابو طالب خوانده است. در آنجا خطبهاي که ميخواند نامي از خدا و نبي مکرم و قيامت برده است.
ان شاء الله شب ازدواج رسول گرامي صلي الله عليه وآله با ام المؤمنين حضرت خديجهاي که خدا به او سلام رسانده است، روايات آن را به حول قوه الهي يا ما و يا خواهران عزيزمان در بخش کلام زينبي خواهد خواند.
بيننده:
پس جناب نعثل اينجا اشتباه گفتند. من بعد از 2 سال است که صداي شما را ميشنوم و خيلي خوشحال هستم. ميخواستم نظرتان را در مورد محمد رسول الله بدانم که آيا اين فيلم از روي کتب اهل سنت بوده است يا از روي کتب شيعيان؟
استاد قزويني:
اين با روايات اهل سنت بوده است.
بعضي از قسمتهايش با روايات شيعه هم تطبيق دارد؛ ولي اين کساني که فيلم محمد رسول الله را ساختند، سني بودند و بعضي از بازيگران آن هم غير مسلمان بودند.
نزديک 50 در صد اين فيلم با روايات شيعه تطبيق ميکند و 50 درصد آن هم تطبيق نميکند؛ ولي در مجموع فيلم خوبي است.
با اين که با منابع اهل سنت هم بوده است، دروغهايش کم است و در آن خيلي دروغ ندارد. سانسور زياد دارد. فرق است بين اين که سانسور دارد، يا اين که دروغ دارد.
بعضي از سريالهايي که اينها ساختند و پخش ميکنند، 90 درصد آن دروغ است.
فيلم فاروق عمري که ساخته بودند، 90 درصد آن دروغ بود.
تعداد راستهاي اينها سريال مثل يک موي سفيد در بدن يک گاو سياه است؛ ولي فيلم محمد رسول الله اين گونه نيست.
*************
بيننده آقاي سليماني از کردستان از اهل سنت:
شما که گفتيد: آقاي آلوسي سلفي بوده است، آلوسي عقيدهاش سلفي بوده است يا جزء سلف صالح بوده است؟
استاد قزويني:
سلفي به معناي وهابي است، آنچه که در شرح حالش آوردهاند، ميگويند:
کان سلفي العقيدة
بيننده:
آقاي آلوسي سلفي نبوده است؛ بلکه اهل تصوف هم بوده است، شما به آقاي آلوسي تهمت ميزنيد. ايشان خيلي بر عليه سلفيها کتاب نوشته است.
استاد قزويني:
نظر حضرت عالي اين است.
بيننده:
نظر من اين نيست، نظر تمام علماء اين است که آقاي آلوسي طبق تفسيري که دارد سلفي نبوده است؛ بلکه از مذهب شافعي است و در عقيده هم اشعري مذهب بوده است.
استاد قزويني:
شما اگر کتاب الأعلام زرکلي را ببينيد، در آنجا اين طور نوشته است.
بيننده:
شما اگر روايتي از شيطان بکنيد، ميگوييد: شيطان از کبار علماي اهل سنت است. ميگوييد: شيطان بزرگترين عالم اهل سنت است. از هر کسي که روايت ميکنيد، ميگوييد: کبار علماي اهل سنت بوده است و معتبرترين عالم اهل سنت بوده است.
حديثي که حضرت عمر نعوذ بالله به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله نسبت هذيان داده است. کجا حضرت عمر به پيامبر بيادبي کرده است.
من کتاب فتح الباري جلوي دستم است.
ميگويد: حضرت عمر که گفته است: درد بر پيغمبر غلبه کرده است، يعني اين که کتابت برايش سخت بوده است؛ چون مريضي ايشان شديد بوده است و نميتوانستند کتابت کنند. اين از علاقه حضرت عمر به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله است؛ نه از روي توهين.
استاد قزويني:
اگر اين طوري بود، چرا پيغمبر ناراحت شد؟ چرا فرمود: قوموا عني؟
بيننده:
پيغمبر خدا اين طور برداشت کرده است. عمر هم کاري کرده است که شايد هم اشتباه بوده است.
استاد قزويني:
يعني پيغمبر اين را متوجه نشده است؟
بيننده:
نه من اين را نميگويم؛ من ميگويم: شايد حضرت عمر اشتباه کرده باشد. ما که نميگوييم حضرت عمر معصوم بوده است. مگر حضرت عمر از حضرت آدم بزرگتر بوده است؟ حضرت آدم به حرف خدا گوش نداد.
استاد قزويني:
قرآن ميفرمايد:
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
سوره نجم آيه 3 و4
پيغمبر ميفرمايد: من ميخواهم چيزي بنويسم که هرگز گمراه نشويد.
مطلب به اين مهمي است. اينها بايد به جاي يک قلم و کاغذ، صدها قلم و کاغذ براي پيامبر آماده کنند؛ تا پيغمبر اين را بنويسد.
بيننده:
اگر نامه اين همه مهم بوده است، چرا پيغمبر خدا صلي الله عليه وآله، بعد از چند روزي که در دنيا بودند، نامه را ننوشتند؟
استاد قزويني:
ما بارها به اين جواب داديم. شما به حرفهاي ما گوش نميدهيد يا توجه نميکنيد.
روايات متعدد از منابع اهل سنت آورديم که عباس عموي پيامبر گفتند: ما بياوريم بنويسيد، حضرت فرمود: بعد از اين که من را متهم به هذيان کردند، اگر بنويسم هم ميگويند: پيغمبر هذيان ميگفت.
شما دقت کنيد که آقاي ابو البقاء عکبري که فقيه حنبلي است و ذهبي هم در رابطه با ايشان ميگويد:
الامام العلامة
ميگويد:
قول عمر بن الخطاب رضى الله عنه مرض رسول الله إن الرجل ليهجر.
ديوان المتنبي، ج 1، ص 9
پيغمبر هذيان ميگويد.
آقاي علي بن ابي حزم فقيه شافعي است ميگويد:
قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر.
الشامل في الصناعة الطبية، ج 1، ص 4
پيغمبر را رها کنيد، پيغمبر هذيان ميگويد.
ذهبي و صفدي هم علي بن ابي حزم را تأييد ميکنند.
آقاي غزالي هم ميگويد:
قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر.
سر العالمين وكشف ما في الدارين، ج 1، ص 18
شما ميگوييد: آقاي عمر نگفت: پيغمبر هذيان ميگويد.
اين عبارتها از بزرگان شما است، اينها که هيچ کدام شيعه نبودند.
بيننده:
اول برنامه هم گفتم: شما هر وقت از شخصي نقل قول ميکنيد، ميگوييد: بزرگان اهل سنت؛ در حالي که هيچ کدام از اينها جزء علماي رده چهارم اهل سنت هم محسوب نميشوند.
استاد قزويني:
اينها که شيعه نيستند؟ اگر از بزرگان نيستند، چرا ذهبي در رابطه با اين شخص اين گونه ميگويد:
الامام العلامة
بيننده:
در کجا گفته است؟
استاد قزويني:
الان نشان داديم.
ابو البقاء عکبري را ذهبي ميگويد:
الشيخ الإمام العلامة وكان ثقة متدينا حسن الأخلاق متواضعا.
سير أعلام النبلاء، ج 22، ص 91 و 92
اين از علماي دسته چهارم است؟
بيننده:
امام مالک ميفرمايد: فقط پيغمبر خدا صلي الله عليه وآله گفتههايش رد نميشود؛ وگرنه هر کس گفتههايش مردود و قابل رد است.
استاد قزويني:
فقط قول پيغمبر رد نميشود. چرا عمر قول پيغمبر را رد کرد و نگذاشت بنويسند؟
بيننده:
يک اشتباهي کرده است.
استاد قزويني:
مگر قرآن نميفرمايد:
وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
سوره حشر آيه 7
بيننده:
بله قرآن ميفرمايد. من ميگوييم: به فرض هم آقاي عمر اين اشتباه را کرده باشد؛ ولي من ميگويم اشتباه هم نبوده است.
استاد قزويني:
بحث اشتباه نيست.
بيننده:
حرف حضرت عمر از روي ارادت محض بوده است؛ چون ميخواسته است پيغمبر دچار مشقت و زحمت نشود.
استاد قزويني:
شما براي اين حرف خودتان دليل هم داريد؟
بيننده:
بله. اين را فتح الباري گفته است.
استاد قزويني:
فتح الباري اين را کجا گفته، ميتوانيد آدرس آن را بياوريد؟
بيننده:
فتح الباري کتابة العلم.
استاد قزويني:
جلد صفحه آن را به ما بگوييد.
بيننده:
شما مکتبه شامله داريد؟
استاد قزويني:
قرآن ميفرمايد:
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا
سوره جن آيه 23
هر کس مخالفت با پيغمبر کند، آتش جهنم سراغ او ميآيد و هميشه هم در جهنم ميماند.
آيا ميتوانيد بگوييد: اين اشتباه بوده است؟
بيننده:
قرآن ميفرمايد: هر کسي عصيان خدا و پيغمبر کند؛ يعني اول خدا و بعد پيغمبر صلي الله عليه وآله. حضرت آدم که عصيان خدا را کرد، حضرت آدم در جهنم خالد است؟
استاد قزويني:
بحث حضرت آدم يک بحث ديگري است؛ در آنجا ترک اولي است. به اينجا ربطي ندارد.
بيننده:
ربط دارد شما ربط آن را کنار ميگذاريد؛ حضرت آدم حرف خدا را گوش نداده است و حضرت عمر حرف پيامبر را گوش نداده است.
چه طور ميشود که حضرت آدم در بهشت ميرود و حضرت عمر در جهنم است؟
استاد قزويني:
قرآن ميفرمايد:
وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
سوره حشر آيه 7
در جاي ديگر قرآن ميفرمايد:
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا
سوره جن آيه 23
آقاي عيني از علماي تراز اول اهل سنت است، ميگويد:
هذه العبارات كلها فيها ترك الأدب والذكر بما لا يليق بحق النبي صلى الله عليه وسلم ولقد أفحش من أتى بهذه العبارة.
عمدة القاري، ج 14، ص 298
تمام اينها بيادبي در محضر پيغمبر بوده است، هر کسي که به پيغمبر گفته است يهجر فحش ناروا به پيغمبر داده است.
*************
بيننده خانم اسلامي از کرج:
فرا رسيدن ماه ربيع الاول ماه شادي و شادماني شيعيان را به شما و همه محبين اهل بيت تبريک عرض ميکنم.
يک مسئلهاي که باعث سوء تفاهم بعضي از عزيزان اهل سنت شده است و فکر ميکنند که ماه ربيع الاول به جهت بعضي از مراسمي که يک عده افراد نا آگاه انجام ميدهند، ماه شادي شيعيان است، ميخواهم خدمت همه عزيزان عرض کنم، در ماه ربيع الاول حادثههاي مهم تاريخ زيادي رخ داده است، از جمله ليلة المبيت و هجرت حضرت محمد صلي الله عليه وآله از مکه به مدينه و ولادت خجسته حضرت رسول صلي الله عليه وآله و امام جعفر صادق و ازدواج حضرت رسول صلي الله عليه وآله با ام المؤمنين حضرت خديجه و آغاز امامت امام زمان عليه السلام و هلاکت يزيد بن معاويه از جمله حوادث فرخنده اين ماه است.
اين ماه به اين دلائل است که ماه شادي شيعيان است.
بنده مجددا اين ماه را خدمت همه عزيزان تبريک عرض ميکنم.
استاد قزويني:
اين آقايان تا چقدر حاضر هستند که ذهنشان را روي حقائق ببندند.
به فرض حضرت آدم توبه کرد و خدا هم توبه او را پذيرفت، شما يک دليل بياوريد که جناب عمر هم توبه کرده است و خدا هم توبه او را پذيرفته است؛ بلکه به عکس.
مطالبي که ما امشب آورديم مزيد بر علت شد.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني