برنامه: حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 28 / 10 / 1391
مجري:
اگر امکان دارد، مطالب جلسه قبل را به صورت مختصر و در قالب پاورپوينت براي بينندگان عزيز تقديم کنيد.
استاد قزويني:
[انكار رحلت پيامبر از سوي عمر بن خطاب]
همان طوري که در جلسه قبل اشاره شد، قبل و بعد از رحلت يا شهادت نبي گرامي، اتفاقاتي افتاد که آن اتفاقات نميتواند اتفاقات بيحساب و کتاب باشد.
اين که نبي مکرم به مردم امر مؤکد ميکند که در جيش اسامه حضور داشته باشند و سپاه اسامه به طرف مرز کشور اسلامي و روم حرکت کند؛ ولي متأسفانه تخلف ميکند؛ با اين که پيغمبر اکرم فرمود:
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.
الملل والنحل، ج 1، ص 23 و منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 318 و المنتقى من منهاج الاعتدال، ج 1، ص 400 و المواقف للإيجي، ج 3، ص 650
قضيه حديث قرطاس پيش ميآيد و در برابر نبي مکرم ميايستند و مخالفت ميکنند؛ حتي کار به جايي ميرسد که نسبت هذيان به نبي مکرم صلي الله عليه وآله ميدهند.
بعد از رحلت نبي مکرم، همان کساني که ميگفتند: حسبنا کتاب الله، منکر رحلت پيغمبر اکرم ميشوند و اعلام ميکنند که هرکس معتقد باشد پيغمبر از دنيا رفته است، منافق و مستحق قتل است.
خود مخاطبين بايد قضاوت کنند.
وصي منصوب نبي مکرم صلي الله عليه وآله کنار زده شود و فردي را که از سالها قبل مقدمات خلافت او را در پشت درهاي بسته و به صورت مخفيانه يا به تعبير محمود ابو ريه ميگويد:
معامرة سرية
توطئه مخفي انجام شده است، او بر سر خلافت بيايد.
ما قصد جسارت به اهل سنت و مقدسات اهل سنت نداريم؛ چون عقيده شيعه بر اين است که اميرالمؤمنين خليفه به حق و منصوص و منصوب است.
ما نزديک 5 ماه است که در اين زمينه بحث ميکنيم و آيات و روايات آن را مفصل بيان کرديم.
ما کارشناسان شبکههاي وهابي را به مناظره دعوت کرديم.
ما اين همه دليل براي امامت و ولايت اميرالمؤمنين داريم، شما هم يک آيه يا يک روايت صحيح و صريح در رابطه با خلافت جناب ابوبکر بيان کنيد.
دريغ از اين که اينها يک ثانيه در اين رابطه حرف بزنند؛ چون آنها چيزي ندارد و جز اين که مشت خودشان را باز کنند، کاري نميتوانند بکنند.
متأسفانه اينها از رو نميروند.
يکي از الطاف بزرگ الهي بر شيعه اين بود که اين آقايان گفتند: ما يک روايت صحيح و صريح ميخواهيم، دوستان ما 40 روايت آوردند که اينها 4 ماه است که يک روايت بررسي ميکنند و در زباله داني افتادند.
اين آقاياني که بين کشي (به فتح کاف) و کشي (به کسر کاف) و نر و ماده و زباله و مزبله و بين ابو بصيري که در عصر امام صادق بوده است و ابو بصيري که بعد از شهادت امام کاظم بوده است نميتوانند فرق بگذارند، اينها الطاف خفيه الهي است که مخاطبين حق را از ناحق تشخيص دهند.
همين اندازه که اينها از رو نميروند و اصرار دارند، همان اصرار فرعونيان و قريش که به نبي مکرم نسبت ساحر و جادوگر ميدادند، اين آقايان با اين فحاشيها و اهانتهايي که دارند، ياد آور همان قضاياي گذشته هستند.
ما گفتيم: بهترين راه اين است که اين آقايان به جاي اين که پشت درهاي بسته بروند و دختر خانمهاي 6 ماههشان پيام دهد و به اينها دستور دهد و عکس العمل نشان دهد، خودشان بيايند به صورت شبکه به شبکه و رو در رو با هم مناظره کنيم؛ تا دنيا بداند که اينها يک مذهب و يک فرقهاي که بر افکار پوسيده ابن تيميه به تعبير حصني دمشقي، کسي که پيشوا و امامش شيطان است، پايه گذاري شده است، مردم بدانند که چيست.
الحمد لله همه روشن شدند و فهميدند.
وقتي آقاي دکتر احمد طيب ميگويد: اين سلفيها خوارج عصر هستند و آقاي دکتر علي جمعه ميگويد: اينها سگهاي جهنم هستند، آنجا اين آقايان هيچ حرفي نتوانستند بزنند.
ما شايد اين را در اين شبکه 100 بار اعلام کرديم، يک جمله پاسخ ميدادند.
آن روز با وزير امور خارجه ميگفت: اهل سنت ايران آزادتر باشند؛ البته ما يک سري شياطين و افراد خود فروخته در ايران داريم که خود را به عنوان رهبر اهل سنت معرفي ميکنند و حال اين که اهل سنت اين را طرد ميکنند.
يک سري اخبار دروغين به بعضي از جاها ميدهند؛ ولي الحمد لله در شبکه ولايت ثابت شد که اهل سنت نه تنها در فشار نيستند؛ بلکه تريبون حوزه علميه قم در اختيار اين عزيزان اهل سنت قرار ميگيرد و مولويها و ماموستاها و ديگر بزرگان به اينجا آمدند و صحبت کردند.
اين آزادي خط بطلاني است بر بعضي از ياوه سرايان داخلي و خارجي که توطئه ميکنند.
در رابطه با قضيه انکار جناب عمر بن الخطاب نسبت به رحلت نبي مکرم، دوستان ما که پاورپوينت درست ميکنند، من يک مقداري مشکل پسند و بد پسند هستم.
من خودم تا پاورپوينت را خودم درست نکنم و خودم اعتماد نداشته باشم، هم بر مطلب و هم بر کيفيت ورود و خروج، در آنتن براي بينندگان عزيز نميتوانم توضيح دهم.
من با توجه به پيامهايي که بود و اصراري که بعضي از دوستان داشتند، شب گذشته تا ساعت 2 بعد از نيمه شب نشستم و اينها را آماده کردم.
در رابطه با عمر بن خطاب و انکار رحلت پيامبر، 8 موضوع است که بعضي از قسمتها را ما در جلسه گذشته عرض کرديم و بعضي از قسمتها را هم امشب مطرح ميکنيم.
انکار وفات پيغمبر در صحيح بخاري بود که از عائشه نقل شد که ميگويد: پيغمبر اکرم که از دنيا رفت، ابوبکر در سنح که در يک مايلي مدينه بود، زندگي ميکرد، عمر بن خطاب گفت: پيغمبر از دنيا نميرود؛ بلکه او از طرف خداي عالم مبعوث خواهد شد:
فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
پيغمبر دست و پاي يک سري از مردان را قطع ميکند.
ما از اين شبکههاي وهابي و کارشناسانشان ميخواهيم که به ما جواب دهند.
پيغمبر اکرم در آن 23 سال دست و پاي چه کساني را قطع کرده است؟
آيا آيه قرآني داريم که پيغمبر ميخواهد دست و پاي اينها را قطع کند؟
نسبت به عبد الله ابي، سر کرده منافقين، وقتي عمر بن الخطاب ميگويد: اجازه بده من او را بکشم، پيغمبر اکرم ميفرمايد: خير:
أن الناس يقولون محمد يقتل أصحابه
مردم ميگوييند پيغمبر اصحابش را ميکشد.
آن 12 نفري که در مراجعت از تبوک تصميم بر ترور رسول اکرم داشتند، عمار ياسر و ديگران گفتند: ما اينها را رسوا و نابود کنيم، پيغمبر فرمود:
أن الناس يقولون يقتل محمد أصحابه
اينجا جناب عمر بن الخطاب ميگويد:
وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
خدا پيغمبر را مبعوث خواهد کرد و به يقين دستان و پاهاي يک سري از مردان را قطع خواهد کرد.
اين را به ما جواب دهند که اين را جناب خليفه دوم از کجا استفاده کرده است؟
من ديشب در حالي که پاورپوينت درست ميکردم، اين کارشناس مفتکي شبکه وهابي کلمه ميگفت: چرا اينها به ابوبکر و عمر جناب ميگويند، اينها هدفشان توهين به ابوبکر و عمر است.
الحمد علي سلامة العقل
ميگويند: چرا شما حضرت نميگوييد و جناب ميگوييد؟
جناب توهين است.
حداقل در ادبيات فارسي هم که وارد باشيد يا در همين برنامههايي که ما داريم نسبت به بزرگان و مراجع و شخصيتهاي علمي استعمال ميکنيم.
بنده حضرت را به هيچ وجه استعمال نميکنم و تعمد هم دارم؛ چون به حضرت امير اگر من بگويم: حضرت علي، به غير از ايشان من به احدي اين را نميگويم.
نه تنها به او حتي به افراد ديگر هم مثل ابوذر و سلمان هم کلمه حضرت را استفاده نميکنم؛ چون تعمد داريم که اين واژههايي که براي اهل بيت استعمال ميکنيم، نسبت به ديگران تلاش ميکنيم که استفاده نکنيم.
کلمه جناب و آقا و خليفه از الفاظي است که اگر از الفباي ادبيات فارسي شما خبر داشته باشيد يا حداقل از برنامههاي ما غير از خلفاء نسبت به ديگران؛ مثلا جناب ابوذر چنين گفتند، پس آنجا ما قصدمان توهين به ابوذر و سلمان است؟
به قول يکي از بزرگان که ميگويد: خدا، به کسي که عقل دادي چه ندادي؟
به کسي که عقل ندادي چه دادي؟
الحمد لله الذي جعل أعدائنا من الحمقاء
مسئله ديگر تهديد به قتل قائلين به وفات پيغمبر است.
اين را هم از معجم کبير و ديگران با سندهاي صحيح آورديم که عمر بن خطاب ميگويد: نشنوم که کسي بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، اگر کسي بگويد:
ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ
المعجم الكبير، ج 7، ص 57
با شمشير او را نابود ميکنم.
هيثمي و صالحي شامي ميگويند: اين روايت صحيح است.
بيهقي ميگويد: عمر مردم را موعظه ميکرد:
ويوعد من قال قد مات بالقتل والقطع
دلائل النبوة، ج 7، ص 217
هر کس بگويد: پيغمبر مرده است، من او را ميکشم و دست و پايش را قطع ميکنم.
علوت رأسه بسيفي
المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 107 و تاريخ ابن الوردي، ج 1، ص 134
با اين شمشيرم آنچنان ميزنم که کله او در هوا معلق شود.
اتهام نفاق به کساني که قائل به رحلت پيامبر هستند زده است.
از مسند جناب احمد آورديم که ايشان به مغيرة بن شعبه که ميگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، ميگويد:
أنت رَجُلٌ تَحُوسُكَ فِتْنَةٌ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219 و البداية والنهاية، ج 5، ص 241
تو دنبال فتنهگري هستي.
پيغمبر اکرم از دنيا نرفته است؛ بلکه خواهد آمد و همه منافقين را از بين خواهد برد.
در روايت ديگر ميگويد: پيغمبر برميگردد و دست و پاي کساني را ميبرد که:
يزعمون أن رسول الله مات
تاريخ الطبري، ج 2، ص 232
معتقد هستند که پيغمبر از دنيا رفته است.
هر کس بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، اينها منافق هستند و پيغمبر اکرم اينها را از بين ميبرد.
اينها مباحثي بود که ما در جلسه گذشته مطرح کرديم که جناب عمر با آب و تاب اين قضايا را مطرح ميکند و ميگويد: هر کس بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، منافق است.
عدهاي از منافقين معتقد هستند که پيغمبر از دنيا رفته است.
اگر پيغمبر بيايد، اين منافقين را ميکشد و نابود ميکند و هر کس هم بگويد: پيغمبر مرده است، من با اين شمشير گردن او را خواهم زد.
مجري:
انگيزه اصلي انکار رحلت حضرت رسول توسط خليفه دوم چيست؟
استاد قزويني:
چند قضيه است که بايد با هم بررسي شود.
قضيه تخلف از جيش اسامه و نسبت هذيان به نبي مکرم و انکار رحلت نبي مکرم و در سقيفه بني ساعده اتفاقاتي که بين مهاجرين و انصار افتاد.
سعد بن عباده را که جناب عمر گفت:
قتل الله سعداً، اقتلوه فإنه منافق
شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 13
تمام اينها بايد دست به دست هم داده شود، بعد ما قضاوت کنيم که از مجموع اينها ما چه نتيجهاي ميگيريم.
اينها همه را ميخواهند طوري تنظيم کنند که مسئله خلافت جناب ابوبکر مطرح شود.
ابوبکر در آنجا نيست، اينها احساس ميکنند که مردم بعد از رحلت پيغمبر سراغ اميرالمؤمنين سلام الله عليه ميروند و او را به عنوان خليفه منصوص پيغمبر انتخاب ميکنند و با او بيعت ميکنند.
در خود صحيح بخاري آمده است که جناب ابوبکر وقتي از سنح ميآيد، پرده را روي جنازه پاک نبي مکرم کنار ميزند و او را ميبوسد و ميگويد:
بِأَبِي أنت وَأُمِّي طِبْتَ حَيًّا وَمَيِّتًا
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
به عمري که مردم را تهديد ميکند ميگويد:
أَيُّهَا الْحَالِفُ على رِسْلِكَ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
اي کسي که اين طور قسم ميخوري که پيغمبر نمرده است و هر کس بگويد پيغمبر مرده است چنين و چنان ميکنم، سر جاي خودش باش و يک مقداري آرام باش.
وقتي ابوبکر شروع به سخن گفتن ميکند، عمر مينشيند و ابوبکر حمد و ثناي الهي را ميگويد و بعد ميگويد: هر کس پيغمبر را عبادت ميکرده است:
فإن مُحَمَّدًا قد مَاتَ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
عمر ميگفت: هر کس بگويد: پيغمبر مرده است، منافق است، پيغمبر برميگردد و دست و پاي آن کساني که معتقد بودند پيغمبر مرده است، قطع ميکند.
اينجا ميبينيم که پيغمبر در بالاي منبر ميگويد:
فإن مُحَمَّدًا قد مَاتَ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
بعد ميگويد:
وَمَنْ كان يَعْبُدُ اللَّهَ فإن اللَّهَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
بعد آيه 30 سوره زمر را ميخواند که خداوند ميفرمايد:
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ
تو هم ميميري و ديگران هم ميميرند.
بعد سوره آل عمرآن آيه 144 را ميخواند که خداوند ميفرمايد:
وما مُحَمَّدٌ إلا رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ على أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ على عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شيئا وَسَيَجْزِي الله الشَّاكِرِينَ.
اگر پيغمبر بميرد يا شهيد شود، آيا شما به دوران جاهليت خودتان برميگرديد يا خير؟
در اينجا ميگويد:
فَنَشَجَ الناس يَبْكُونَ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
در مسند أحمد هم همين تعبير را دارد که عمر ميگويد: پيغمبر نمرده است و برميگردد و منافقين را از بين ميبرد و جناب ابوبکر اين آيه 30 سوره زمر و آيه 144 سوره آل عمران را ميخواند و ميگويد:
فإن مُحَمَّداً قد مَاتَ
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219
پيغمبر از دنيا رفته است.
بلا فاصله جناب عمر بن الخطاب ميگويد: اي مردم حالا که پيغمبر مرده است:
يا أَيُّهَا الناس هذا أبو بَكْرٍ وهو ذُو شَيْبَةِ الْمُسْلِمِينَ فَبَايِعُوهُ فَبَايَعُوهُ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219 و البداية والنهاية، ج 5، ص 242 و الطبقات الكبرى، ج 2، ص 267
اين ابوبکر است و پيرمرد مسلمانها است، با او بيعت کنيد و مردم هم بيعت کردند.
اينها گفتند: که هدف نهايي از اين قضيه آمدن جناب ابوبکر از سنح و طرح خلافت آقاي ابوبکر و دعوت از مردم که بيايند با ابوبکر بيعت کنند.
مجري:
آيا خليفه دوم اين آياتي که ابوبکر خواند، اينها را در قرآن نخوانده بود؟
استاد قزويني:
جناب خليفه دوم که سه روز قبل ميگفت: حسبنا کتاب الله، همين آيه 30 سوره زمر و آيه 144 سوره آل عمران مال قرآن است.
وقتي آقاي ابوبکر اين آيات را ميخواند، آنچه که آقاي ابن کثير دمشقي آورده است، ميگويد: ابوبکر طرف منبر رفت و سخنراني کرد و اين آيه را خواند:
(وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل) الآية فقال عمر هذه الآية في القرآن والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم.
البداية والنهاية، ج 5، ص 243
عمر گفت: آقاي ابوبکر اين آيه در قرآن است؟
درست است که 10 سال اول رسالت نبي مکرم، ايشان مشغول بت پرستي و شکنجه کردن مسلمانها بوده است و قضيه اسلامش با دعوا با شوهر خواهرش و زدن خواهرش انجام شد؛ ولي 3 سال در مکه مسلمان بود و نزديک 11 سال هم در مدينه که روي هم 14 سال بود که ايشان مسلمان شده است.
در طول اين 14 سال، آيا اين آيات را نشنيده بوده است؟
فقال عمر هذه الآية في القرآن والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم.
البداية والنهاية، ج 5، ص 243
بعد سوگند ميخورد و ميگويد: به خدا سوگند من نميدانستم که قبل از امروز، همچنين آيهاي نازل شده است.
يک فردي که خودش اعتراف ميکند که من از آيات قرآن بيگانه هستم و سوگند ميخورد که من نميدانستم همچنين آيهاي در قرآن است، آيا يک همچنين شخص که بيايد در رأس خلافت قرار بگيرد، چه کار ميخواهد انجام دهد؟
آيا اين فرد با اميرالمؤمنيني که ميگويد: به خدا سوگند هيچ آيهاي نيست، جز اين که من ميدانم که شب نازل شده است يا روز، در بيابان يا در شهر نازل شده است يا اين که به چه نحوي نازل شده است.
تنها کسي است که فرمود:
سلوني قبل أن تفقدوني
تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 193 و المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 383 و تاريخ مدينة دمشق، ج 17، ص 335
هر چه ميخواهيد از من سؤال کنيد.
آيا از انصاف است که ما همچنين فردي را کنار بگذاريم و اين آقاي عمر را به عنوان خليفه بگيريم.
البته قصد اهانت نيست، بحث تاريخي است، اين مطالب را ما از منابع اهل سنت ميخوانيم.
ابن کثير دمشقي هم اين قضيه را به عنوان يک امر مسلم نقل ميکند و ميگويد: به خدا سوگند قبل از امروز من نميدانستم که همچنين آيهاي در قرآن است.
آيا اين دليل بر جهل به کتاب نيست.
آن وقت اين آقا ميگويد:
حسبنا کتاب الله
کتاب خدا ما را کفايت ميکند.
کتاب خدايي که خودتان ميگوييد:
والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم
البداية والنهاية، ج 5، ص 243
يا در قضيه آيه تيمم که قرآن بصراحت در رابطه با کسي که جنب است ميفرمايد:
وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا.
سوره مائده آيه 6
آقاي عمر انکار ميکند و ميگويد: کسي که جنب شد لازم نيست نماز بخواند.
يک مقداري اين عزيزان ما دقت کنند و تعصب را کنار بگذارند، اين مباحث هم که مال کتب شيعه نيست؛ مگر اين که شما بگوييد: ابن کثير دمشقي و طبري و آلوسي شيعه بودهاند.
اين روايت را هم با سندهاي صحيح آوردند؛ نگوييد: اينها مطالب نادرستي است که اين آقايان در زباله دانهاي اهل سنت پيدا ميکنند.
طبري از قول ابو هريره ميگويد:
قال عمر والله ما هو إلا أن سمعت أبا بكر يتلوها فعقرت حتى وقعت إلى الأرض ما تحملني رجلاي وعرفت أن رسول الله قد مات.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 233
به خدا سوگند يک دفعه که شنيدم ابوبکر اين آيه را ميخواند، آنچنان شوکه شدم که به زمين خوردم و ديدم پاهايم طاقت نياورد و فهميدم که پيغمبر مرده است.
در عبارت جناب بخاري، يک تعبيري دارد که خيلي عجيب است.
ايشان ميگويد: وقتي که ابوبکر اين آيه را خواند:
فَتَلَقَّاهَا منه الناس كلهم
صحيح البخاري، ج 4، ص 1618
همه مردم فهميدند که پيغمبر مرده است.
قبل از اين که آقاي ابوبکر اين آيه 144 سوره آل عمران را بخواند، هيچ کس نميدانست؛ يعني صحابه از قرآن بياطلاع بودند و از آيات قرآن خبر نداشتند.
فما أَسْمَعُ بَشَرًا من الناس إلا يَتْلُوهَا
صحيح البخاري، ج 4، ص 1618
تمام مردم شروع کردند اين آيه را خواندند.
آيا اين صحابهاي که از آيات اين قدر بيگانه هستند، صلاحيت مرجعيت علمي دارند؟
اين آقاي حيدري ميگويد: اگر صحابه آيهاي را تفسير نکنند، هيچ آيهاي به درد نميخورد.
اينها همه به ما نشان ميدهد که پشت پرده يک مباحثي است. به ما آن حقايق را نگفتند.
آقايان علماي بزرگوار و آقايان کارشناس، شما که تشريف نميآوريد، ما که گفتيم: آماده هستيم و اين تريبون شبکه ولايت را در اختيار شما قرار ميدهيم.
مناظره هم نخواستيم، شما اينجا يک ساعت صحبت کنيد و بعد تشريف ببريد.
ما بخش بخش صحبت شما را مؤدبانه و محترمانه نقد ميکنيم.
جديدا هم که رسم شده است و حتي بعضي از سياست مداران در مجلس بدون اين که حرف مخالف را بشنوند، بحث جنگل و مرتع و غيره را انجام ميدهند.
اينها وسيله مسخره کردن بيگانگان شده است.
نميدانم اين آقايان از اين عقل خدا دادي چرا استفاده نميکنند.
چند روز رياست چقدر ارزش دارد؟
ما در داخل جامعه هستيم، اين گراني که در اين 4 ماه بر مردم تحميل شده است، والله قابل تحمل نيست. مردم ايران و مسلمانها و شيعه و سني، واقعا آقا هستند.
در هر کشوري اين چنين بود، مردم شورش ميکردند؛ همان طوري که در کشورهاي اروپايي ميبينيم، مردم ما واقعا بيهمتا هستند. بايد دست اين مردم را بوسيد.
به خاطر چند روز رياست، مردم و ديگران را ناديده گرفتن و حرف مخالف را تحمل نکردن، درست نيست.
همين آقاياني که بر حضرت نوح ايراد ميگيرند، بدانند که پيغمبر فرمود: هر کس در رأس قدرت قرار بگيرد و بداند که بهتر از او کسي وجود دارد و کنار نرود و ميدان را براي ديگران باز نکند، به خدا و پيغمبر و همه مسلمانها خيانت کرده است.
شبکه ما شبکه سياسي نيست. ما فقط ميخواهيم از مردم تجليل کنيم.
آقايي و بزرگواري مردم را بگوييم و بيتوجهي بعضي از آقايان يا به تعبير رهبري، آن ناکار آمديشان را که اين همه مصيبت بر مردم تحميل کرده است را بيان کنيم.
اين آقايان نبايد از جناب خليفه اول و دوم انتقاد کنند، خودشان همان روش و اسلوبي انتخاب ميکنند که يک عمري از آن انتقاد کرده بودند؛ بلکه به مراتب بدتر.
مجري:
آيا صحابه حاضر اين آيات را نخوانده بودند؟
قبل از آمدن خليفه اول و خواندن آيات قرآن، ديگر صحابه حاضر اين آيات را نخوانده بودند؟
استاد قزويني:
در خود البداية والنهاية ابن کثير دمشقي سلفي جلد 5 صفحه 242، آقاي ابن ام مکتوم کسي است که به جاي پيغمبر 13 بار در مدينه نماز خوانده است.
اين آقاياني که ميگويند: ابوبکر به خاطر نمازش صلاحيت خلافت دارد، بايد 13 برابر براي ابن ام مکتوم که از مهاجرين اولين است و آيه 100 سوره توبه شاملش ميشود، بايد خليفهتر باشد.
همين آقاي ابن ام مکتوم، همين آيه 144 سوره آل عمران ميخواند؛ ولي هيچ کس گوش نميکرد، گويا اصلا نميشنوند.
اين را بيهقي در دلائل النبوة نقل ميکند و ابن تيميه ميگويد: کتابش معتبر است.
اين مطلب را در جلد 7 صفحه 217 نقل کرده است.
در کتاب البداية والنهاية جلد 5 صفحه 242 نقل شده است.
در سنن دارمي ميگويد: عمر داشت سخن ميگفت و ميگفت: پيغمبر از دنيا نرفته است و مثل حضرت موسي پيش خدا رفته است و برميگردد و ميخواهد دست و پاي يک عده را قطع کند.
بعد ميگويد:
فلم يَزَلْ عُمَرُ يَتَكَلَّمُ حتى أَزْبَدَ شِدْقَاهُ مِمَّا يُوعِدُ وَيَقُولُ
سنن الدارمي، ج 1، ص 52
آنچنان مردم را ميترساند که وقتي حرف ميزد، دهانش کف کرده بود.
اين را ما نميگوييم که آقايان بگويند: توهين است.
عباس عموي پيغمبر گفت: اي مردم پيغمبر از دنيا رفته است و او هم بشري است مثل ديگر بشر که تغيير پيدا ميکند.
اگر پيغمبر بنا است برگردد، بلند شويد پيغمبر را دفن کنيد، اگر خدا اراده کند و از زير خاک هم بخواهد پيغمبر را زنده کند، هيچ مشکلي ندارد.
در روايت ابن کثير، عباس عموي ميگويد: آيا کسي روايتي شنيده است که پيغمبر نميميرد؟
هل عندك يا عمر من علم قال لا
البداية والنهاية، ج 5، ص 243 و دلائل النبوة، ج 7، ص 217
آيا علمي داري بر اين که پيغمبر نميميرد يا حديث يا آيه يا اطلاعي داري؟
عمر گفت: نه.
بعد عباس ميگويد:
اشهدوا أيها الناس أن أحدا لا يشهد على رسول الله بعهد عهده اليه في وفاته والله الذي لا إله إلا هو لقد ذاق رسول الله الموت.
البداية والنهاية، ج 5، ص 243 و دلائل النبوة، ج 7، ص 217
هيچ کس يک روايتي از پيغمبر ندارد که پيغمبر نميميرد، به خداي يکتا پيغمبر از دنيا رفته است.
آقاي باقلاني که از علماي بزرگ کلامي اهل سنت است اين مطلب را در کتاب تمهيد الاوائل صفحه 489 بيان کرده است.
اينها نشان ميدهد که نبي مکرم صلي الله عليه وآله از دنيا رفته و آياتي هم که اين حضرات ميخواندند، گويا هيچ کس به اين آيات توجه نميکرده است.
مجري:
آيا تنافضي بين دو برخورد خليفه دوم ديده نميشود؟
استاد قزويني:
ان شاء الله در فرصت مناسب بحث سقيفه را مطرح ميکنيم که چه در سقيفه گذشت. بعد از سقيفه تهديدهايي که بود را بيان ميکنيم.
در خود صحيح بخاري از قول عائشه ام المؤمنين نقل ميکند:
لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا فَرَدَّهُمْ الله بِذَلِكَ ثُمَّ لقد بَصَّرَ أبو بَكْرٍ الناس الْهُدَى
صحيح البخاري، ج 3، ص 1341
عمر مردم را ميترساند و در ميان مردم نفاق بوده است؛ همان کساني که در مدينه بودند، همان صحابه.
اين حرف جناب عائشه است و حرف ما نيست و در صحيح بخاري است نه در کتب شيعه.
لما بويع أبو بكر في السقيفة وكان الغد
السيرة النبوية، ج 6، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 237 و البداية والنهاية، ج 5، ص 248
وقتي در سقيفه با ابوبکر بيعت شد، بعد از سقيفه که ابوبکر خواست سخنراني کند، عمر بلند شد و حمد و ثناي الهي گفت و بعد گفت:
أيها الناس إني كنت قلت لكم أمس مقالة ما كانت مما وجدتها في كتاب الله ولا كانت عهدا عهد إلي رسول الله صلى الله عليه وسلم.
السيرة النبوية، ج 6، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 237 و البداية والنهاية، ج 5، ص 248
من روز گذشته يک حرفي ميزدم و ميگفتم: پيغمبر نمرده است و منافقين ميگويند: پيغمبر مرده است و هر کس بگويد: پيغمبر مرده است، من او را ميکشم، پيغمبر برميگردد و دست و پاي منافقين را قطع ميکند.
اين حرفي که من زدم، نظر شخصي خودم بوده است و در کتاب خدا من همچنين حرفي پيدا نکرده بودم و پيغمبر هم در اين زمينه وصيتي به من نکرده بود.
خدا و پيغمبر که نفرموده است؛ ولي جناب خليفه قسم ميخورد و دهانش هم کف ميکند و ميگويد: هر کس بگويد: پيغمبر مرده است منافق است و من او را ميکشم.
اگر آيه قرآن و سنت پيغمبر نيست، اين تهديد و اين اتهام نفاق براي چه بوده است؟
ابن عباس ميگويد: من در زمان خلافت عمر با عمر قدم ميزدم و در دست عمر يک شلاقي بود.
عمر داشت حرف ميزد تا اين که به طرف من برگشت و گفت:
هل تدري ما حملني على مقالتي هذه التي قلت حين توفى الله رسوله قال قلت لا أدري يا أمير المؤمنين أنت أعلم.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15
آن حرفي که من روز وفات پيغمبر زدم و گفتم: پيغمبر نمرده است و هر کس بگويد: پيغمبر مرده است با شمشيرم گردنش را ميزنم و او منافق است، آيا متوجه شدي که براي چه گفتم؟
ابن عباس ميگويد: من نميدانم شما آگاهتر هستيد.
عمر ميگويد:
والله إن حملني على ذلك إلا أني كنت أقرأ هذه الاية
تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15
آن که وادار کرد که من گفتم: پيغمبر نميميرد و هر کس بگويد: پيغمبر مرده است او را ميکشم، اين آيه باعث شد:
وكذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا
تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15
ما شما را امت وسط قرار داديم تا بر تمام مردم شاهد باشيد و پيغمبر هم بر شما شاهد است.
فوالله إني كنت لأظن أن رسول الله سيبقى في أمته حتى يشهد عليها بآخر أعمالها
تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15
به خدا سوگند من بر اين باور بودم پيغمبر در ميان امتش تا آخرين نفر از امت ميماند و شاهد اعمال او است.
يعني اين امت پيغمبر که ميخواهد تا قيام قيامت بماند، پيغمبر هم زنده ميماند و آخرين نفر از امت که از دنيا رفت، پيغمبر شهادت داد، آن وقت پيغمبر از دنيا ميرود.
اميدوارم که اين کارشناسان شبکههاي وهابي، جناب آقاي حيدري عزيز که صبيه خانم اين آقا اين دختر 6 ساله که زينب خانم است و ايشان را بعضي اوقات راهنمايي ميکند، خدا ان شاء الله او را مايه هدايت پدرش قرار دهد و گرفتار آتش جهنمي که پدرش به آن دچار شده است، گرفتار اين نشود، حداقل به اين جواب دهيد.
در عبارتي که آورديم ميگويد: اين حرفي که من زدم:
ما كانت مما وجدتها في كتاب الله ولا كانت عهدا عهد إلي رسول الله صلى الله عليه وسلم
السيرة النبوية، ج 6، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 237 و البداية والنهاية، ج 5، ص 248
عمر به خدا سوگند قسم ميخورد:
فوالله إني كنت لأظن أن رسول الله سيبقى في أمته حتى يشهد عليها بآخر أعمالها
تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15
امت پيغمبر هم که حد يقف نداشته است، امت پيغمبر مثلا بعد از 20 سال تمام ميشود. پيغمبر هم ميرود، امت پيغمبر زاد و ولد ميکند تا قيام قيامت ادامه دارد.
آقاياني که در رابطه با طول عمر حضرت مهدي ارواحنا فداه ايراد ميگيرند، اينجا به ما پاسخ دهند.
دوستان عزيز توجه داشته باشند تا يک تلنگري بر ذهنها باشد، اين پردههاي تعصب را کنار بگذاريم و يک لحظه فکر کنيم، اين مباحث خواندن دارد.
سؤالات بينندگان
بيننده آقاي سلطاني:
حاج آقا ما شما را خيلي دوست داريم. هر وقت شما را ميبينيم انگار دنيا را به ما ميدهند. من يکي از ذاکرين اهل بيت هستم.
در اين شبکههاي سمبادهاي به آقاي سجودي زنگ زده بودند، آقاي سجودي دست و پايش را گم کرده بود. آنهايي که به اين کارشناسهاي شبکه وهابي کلمه زنگ ميزنند، اينها مطالعه نميکنند و بدون مطالعه تماس ميگيرند و در بحث گير ميکنند.
کسي که اطلاعات ندارد براي چي زنگ ميزند. ما از اين جريان اذيت ميشويم.
مجري:
دوستاني بايد بروند که قدرت پاسخگويي داشته باشند، اين عزيزان نروند بهتر است از اين که بروند و گير کنند.
بيننده:
من که مطالعهام کم است و سوادم کم است، مجبور هم نيستم که زنگ بزنم.
يک نفر به آقاي سجودي کارشناس مواد مخدر زنگ زد و گفت: آقاي سجودي علت اين که شما از شيعه بودن برگشتي و سني شدي چه بوده است؟
اين آقاي سجودي يک حرف خنده داري زد که بچه کوچک ما در خانه خندهاش گرفت.
آقاي سجودي گفت: اولين دليل آن اين بود که شيعه دشمن اهل بيت است.
آن شخص گفت: شيعه دشمن اهل بيت است يا شما؟
اهل سنت بعضي از آنها عزيز هستند؛ ولي ما اين وهابيت را ميگوييم.
ما دشمن اهل بيت هستيم يا شما؟
عمر چنين جساراتي را به رسول الله صلي الله عليه وآله و اهل بيت کرده است.
جناب عائشه جسارت کرده است. ما دشمن اهل بيت هستيم؟
عمري که به حضرت زهرا جسارت کرد و در خانه ايشان را آتش زد.
ما دشمن اهل بيت هستيم يا شما؟
من دوست داشتم که آن شخصي که زنگ زد اين را بگويد.
نميدانم چرا نگفت و ماند که چه جوابي دهد.
شما که نميتواني جواب دهي مجبور هستي مگر که زنگ بزني.
استاد قزويني:
در برنامه شب گذشتهشان، يک بنده خدايي زنگ زد و گفت: چرا شما در مکه اجازه نميدهيد که شيعيان مسجد داشته باشند؟
اين را ما بارها گفته بوديم، آقاي سيد عقيل تکليفش روشن است و رفع القلم از مجنون است.
آقاي ملا زاده گفت: عقيل بيعقل.
آقاي خدمتي که خدمت گذار بني اميه است، وقتي ميگويد: مگر در مسجد الحرام چه اشکالي دارد؟ شيعيان در مسجد الحرام نماز بخوانند.
چه نيازي است که در مکه شيعيان مسجد داشته باشند؟
انسان عاقل مگر کعبه را ميگذارد و برود در جاي ديگري نماز بخواند؟
آقاي خدمتي، خودتان را احمق تصور ميکنيد يا مخاطبينتان را احمق ميدانيد؟
اهل سنت نزديک 850 مسجد در مکه دارند.
بنده که در ايام ماه رمضان مشرف بودم، مردمي که در مساجد نماز تراويح ميخوانند، شايد آمارشان چند برابر افرادي است که در خود مسجد الحرام نماز ميخوانند است.
شما در گوگل 200، مکه، قبله، اين 3 کلمه را جستجو بزنيد، شايد 200 سايت آوردند که 200 تا از مساجد اهل سنت در مکه است، رو به قبله نيست.
مردم که نماز ميخواندند، رو به کعبه نماز نميخواندند.
آن آقايي که زنگ زده است، همان طوري که آقاي سلطاني گفتند، شما که اطلاعات نداري براي چي زنگ ميزني؟
ايشان هم قانع شد و گفت: مسئلهاي نيست، در مکه احتياجي نيست که کسي مسجد داشته باشد. 850 مسجد در مکه پس چه کار ميکند؟
ميگويد: در مدينه هم شيعيان مسجد دارند. برادر عزيز تو که خبر از هيچ جا نداري براي چه زنگ ميزني؟ در مدينه و مکه و جده و رياض مسجد نيست.
در هيچ کجاي عربستان سعودي مسجدي براي شيعيان نگذاشتهاند.
بله در طائف و أحصي و قطيف، آنجا 70 درصد شيعه هستند. اخيرا هم تمام حسينيهها را بستهاند.
آقاي با عقل ميگويد: ما که سفير عربستان سعودي نيستيم که از او دفاع کنيم.
شما سفير عربستان سعودي نيستيد؛ ولي آقا فضول جمهوري اسلامي هستيد؟
چرا از آن طرف را ميگوييد: ما سفير نيستيم، بعد از اين طرف فضولي و بيادبي و هتاکي ميکنيد؟
اگر سفير نيستيد، از اين طرف هم به شما چه ربطي دارد که در تهران مسجد دارند يا خير؟ شما که ايراني نيستيد. شما که وطن فروخته هستيد.
شما به يک کشور ديگر رفتيد و پناهنده شديد و تا أبد الدهر هم جرأت به ايران آمدن را هم نداريد.
به قدري پروندهتان را سنگين کرديد و حرفهاي زشت و لاطائلات به مقدسات شيعه و جمهوري اسلامي گفتيد که به مجرد آمدن، طبق قانون با شما برخورد ميشود.
جناب آقاي هاشمي عزيز، شما دخالت نکن.
مردم ايران الحمد لله چه از اهل سنت و چه غير اهل سنت، وکيل و وصي نميخواهند و شما هم نه سفير اهل سنت هستيد و نه وکيل اهل سنت هستيد.
همه اهل سنت آمدند؛ حتي آقاي مرادزهي گفت: اينها نماينده اهل سنت نيستند.
به چه زباني به شما بگويند که به شما هيچ ارتباطي ندارد که سخنگوي اهل سنت ايران باشيد؟ ما اين شبکه را در اختيار آقايان اهل سنت قرار داديم.
اگر يکي از علماي اهل سنت به اينجا بيايد و انتقاد هم کند، ما انتقادات ايشان را پخش ميکنيم و پاسخ ميدهيم.
بيننده:
امروز تکرار برنامهشان بود. ايشان در اين برنامه صحبتهاي شما را ضبط کرده بودند و ميخواستند که ايرادهاي شما را بگيرند.
ايشان که داشت نشان ميداد، استاد حسيني قزويني گفتند: يکي از عزيزاني که سني بوده است به همراه خانوادهاش در فلان کشور شيعه شده است و نخواسته ما اسمش را بگوييم.
ايشان از اين کار سوء استفاده ميکند و ميگويد: چرا بايد نخواسته باشد؟
اگر راست ميگويد، بگويد که کيست؟
حاج آقاي حسيني قزويني ميگويد: ان شاء الله خدا به شما طول عمر با عزت دهد و 120 سال عمر کنيد که گفتيد: هر موقع رحلت کرديد ما اسم شما را بگوييم.
اين سوء استفاده ميکند و ميگويد: چون حاج آقاي حسيني قزويني اين طور گفتند که 120 سال عمر کند، حاج آقاي حسيني حرفي براي گفتن ندارد.
ايشان از حرفهاي شما سوء استفاده ميکند و شما ميخواهيد به آقايي که شيعه شده است احترام بگذاريد و ميگوييد: خدا به شما 120 سال طول عمر با عزت دهد، اين شخص ميگويد: بعد از 120 سال مگر شما زنده هستي؟
ميگويد: اينها فيلم بازي ميکنند.
اگر اجازه دهيد وقتي ما مداحهاي آذري به قم ميآييم، با شما ديداري داشته باشيم و براي شما به زبان آذري مداحي کنيم.
استاد قزويني:
ما حرفي نداريم. ما از خدايمان است، درهاي شبکه به روي همه مخصوصا مداحان آذري زبان باز است.
بيننده آقاي مسلميان از انگلستان:
من نميتوانم فارسي را خيلي کامل صحبت کنم، از اين بابت از شما عذر خواهي ميکنم.
من از 3 سالگي از ايران بيرون آمدم و اول سني بودم و در اينجا در دانشگاه درس خواندم و سالها کتاب خواندم و حقانيت علي بن ابي طالب عليه السلام براي من ثابت شده است.
2 سال است که من شيعه شدهام. من از شما يک سؤال داشتم که خودم نتوانستم جواب آن را پيدا کنم و از شما ميخواستم که به من کمک کنيد.
در رابطه با تشکيل حکومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام نتوانستم جواب پيدا کنم. شما در ايران حکومت اسلامي درست کرديد به نام امام زمان عليه السلام.
من چندتا از روايات را ديدم؛ ولي هيچ کدام معني حکومت نداده است.
من از شما ميخواهم که اگر امکانش است من را روشن کنيد و از شما ميخواهم که به من دقيق جواب دهيد.
بيننده آقاي حنفي از تربت حيدريه از اهل سنت:
جناب آقاي قزويني شما که با اين صحبتها در اين شبها براي عمر آبرو نگذاشتيد.
حديث و قرطاس و جيش اسامه و ترک جنازه پيغمبر و رفتن دنبال سقيفه و تعيين خليفه، ما ديگر چه بگوييم؟
البته چيزي که امشب شما گفتيد در مورد اين که عمر گفته است: هر کس بگويد پيغمبر مرده است او را ميکشم، ايشان در امر شورا هم گفته بود: اگر 2 نفر يک طرف باشند و 4 نفر يک طرف، آن 2 نفر را بکشيد.
اگر يک نفر بود، آن يک نفر را بکشيد. آنها با اين که کبار اصحاب بدري بودند، اين نشان از فهم جناب عمر دارد که چنين دستوري ميدهد.
وقتي ابوبکر ميخواست ايشان را خليفه کند، مردم گفته بودند:
أتستخلف علينا فظا غليظا
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 358 و الزهد لابن السري، ج 1، ص 284
اين صحبتهايي که شما کرديد، نميدانم که با اين عمر چه کار کنيم.
اگر بگوييم: خدايا اگر عمر همچنين ظلم و اشتباهي کرده است و به حق فاطمه اين ظلمها را کرده است، ما بگوييم به اينها راضي نيستيم، آيا کفايت ميکند و خدا از ما راضي است؟
بيننده سرکار خانم حسيني از کانادا:
از برنامههاي خيلي خوبتان ممنون هستم.
اينجا بيشتر سنيها چون وهابيها اين طور حکم دادهاند، گوشت بره حرام را که ميخواهند بخورند بسم الله ميگويند؛ ولي مرغ را که ما به آنها ميگوييم حرام است و نبايد از اين مغازهها بخريد، ميگويند: هيچ آيهاي نيامده است و فقط در مورد گوشت گوسفند آمده است و در مورد مرغ آيهاي نيامده است که اينها حرام است و به ما حکم دادهاند که اينها حلال است و بسم الله ميگوييم ميتوانيم بخوريم.
من چون به قرآن مسلط نيستم، نميدانم که چه آيهاي برايشان بياورم.
آن دفعه قسم ميخوردم و به آن زن ميگفتم و او ميگفت: مطمئن هستي که حرام است؟
من ميگفتم: والله حرام است؛ ولي اصلا باور نميکرد. نميدانم چه جوري بايد به اينها گفت. من هميشه به بچههايم ميگفتم که خدا را شکر کنيد که خدا شما را سالم آفريده است؛ ولي از وقتي که وهابيها را ديدهام، هميشه ميگويم: خدا را شکر کنيد که شيعه به دنيا آمديد و بعد خدا را شکر کنيد که سالم هستيد.
استاد قزويني:
شما سوره انعام آيه 121 را نگاه کنيد.
قرآن ميفرمايد:
وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ
هيچ گوشتي را نخوريد؛ چه گوشت گاو باشد و چه شتر و چه مرغ و چه شتر مرغ و چه گوسفند و پرنده، هيچ گوشتي را که نام خدا بر او برده نشده است، حق خوردن آن را نداريد، اين گناه و فسق است.
وقتي ميفرمايد: هيچ گوشتي را که نام خدا بر آن برده نشده است، نخوريد، مرغ و غير مرغ ندارد و همه را در بر ميگيرد.
بيننده:
ميگويند: وقتي ذبح حلال نيست، ما همين طوري ميخريم و وقتي که خواستيم بخوريم بسم الله ميگوييم.
استاد قزويني:
موقع ذبح کردن حتما بايد رو به قبله باشد و ذبح کننده آن مسلمان باشد و چاقو آهني باشد و 4 رگ اصلي بريده شود و بسم الله گفته شود. اگر مسلمان باشد و رو به قبله نباشد، اين نجس است.
اگر بسم الله بگويد و رو به قبله هم باشد و آن 4 رگ اصلي طرف بالاي خرخره بريده شود و آن برامدگي زير گلو اگر به طرف سر بريده شود، باز نجس است.
بيننده:
من اينها را ميدانم؛ ولي نميدانم که به اينها چه طور بگويم، ميگويند: به ما حکم دادن. من اگر گوشت حلال گيرم نيايد، اگر يک سال هم باشد، راضي نيستم که چيز ديگري بخورم؛ ولي به اينها هرچه که ميگويم، ميگويند: نه فقط موقع خوردن بسم الله بگوييم کفايت ميکند.
استاد قزويني:
اگر گوشت خوک را هم بسم الله بگويند و بخورند اشکالي ندارد.
بيننده:
وقتي شيعه کشتن براي اينها حلال است، اين کارها هم برايشان حلال است.
بيننده آقاي رسولي از تهران:
کسي ديگري به جز عمر مگر در آنجا نبود که از عمر انتقادي کند يا جلوي عمر بايستد؟
اين رواياتي که ميآوريد، چندتا از خوبيهاي عمر هم بياوريد تا معلوم شود که خوبيهايش زياد بوده است يا بديهايش زياد بوده است تا مردم بدانند که عمر خوب بوده است يا بد.
استاد قزويني:
ما از منابع اهل سنت ميآوريم، ما از منابع شيعه نميآوريم.
بحث ما سر اين است که شيعه را متهم ميکنند و ميگويند: مذهب شيعه ساخته و پرداخته يهود است. اينها در شبکههايشان هر فحش و اهانتي بلد هستند به شيعه ميهند.
ما ميخواهيم ثابت کنيم که شيعه اگر سراغ اميرالمؤمنين و سراغ ائمه عليهم السلام رفته است، به خاطر اين آيات و اين روايات است و اگر سراغ جناب ابوبکر و عمر نرفته است يا به قول آقايان سراغ حضرت ابوبکر نرفتيم به خاطر اين روايات بوده است.
ببينيم که اين آقايان دست از سر ما برميدارند. اين اشکالات در کتابهاي شما وجود دارد. ما با توجه به آنچه که در کتب شما وجود دارد، ايشان را صالح براي تصدي امر خلافت نميدانيم. ما براي خودمان دليل داريم.
ما نه قصد توهين به ابوبکر و عمر است و نه اهانت به مقدسات اهل سنت است.
بحث ما يک بحث علمي است.
شما يک عمر از فضائل جناب ابوبکر و عمر شنيدهايد، اينهايي که نشنيدهايد را ما براي شما ميگوييم.
ما علماي اهل سنت را به اينجا آورديم که اين همه از جناب ابوبکر و عمر حرف زدند و تعريف و تجليل کردند و ما حرفشان را پخش کرديم. از ما نبايد انتظاري داشته باشيد و صلاح هم نيست که از ما انتظار داشته باشيد. ما اين حرفها را براي دفاع از اعتقادات خودمان ميزنيم.
الان شيعه را کافر و مشرک و مهدور الدم ميدانند؛ چون ابوبکر و عمر را قبول ندارند.
ما ميگوييم: اگر شيعه قبول ندارد به اين دليل است.
سرکار خانم رضايي از سنندج:
ان شاء الله خدا به حق 5 تن به شما طول عمر دهد، از شما التماس دعا دارم، ما يک مريض جواب کرده داريم.
مجري:
ان شاء الله خدا به حق فاطمه زهرا سلام الله عليها به مريض شما شفا عنايت کند.
بيننده:
دکترها جوابش کردند و قطع اميد کردند، من به شما اعتقاد دارم.
شب 21 ماه رمضان براي مريضمان دعا کرد، خدا شاهد است که مريضمان خوب شده است. اميدوار هستم که امشب هم دعايشان مستجاب شود.
بيننده آقا اسماعيل از بوکان از اهل سنت:
سال گذشته عاشورا و تاسوعا در تهران در خيابان فدائيان اسلام بودم. در آنجا يک مسجدي است به نام مسجد حضرت ابو الفضل، نمازم را خواندم و بعد آنجا ناهار ميدادند.
من ميخواستم برم، آن آقايي که ناهار به مردم ميداد گفت: مال امام حسين است بمان. من هم ايستادم و ناهار بهم دادند.
بعد از چند دقيقه که آنجا بودم، مردم آمدند و زنجير ميزدند و با شدت خودشان را ميزدند و بعد از زنجير، چند نفر از جوانها آمدند و سر زانو نشستند و يک نفر هم ريش سفيد با يک شمشير آمد، با قمه روي سر اين چند نفر که نشسته بودند زد و خون فواره کرد و تمام حيات مسجد حضرت ابو الفضل خوني شد.
گفتم ببينم آيا اين شرعا درست است؟ آيا اين حلال است يا حرام و غير شرعي است؟
مجري:
ما اين را قبلا توضيح داديم؛ ولي دوباره توضيح ميدهيم.
بيننده:
اين حاج آقايي هم آنجا بود که فکر کنم سيد بود؛ چون عمامه سياه زده بود، من خجالت کشيدم که سؤال کنم که آيا اين درست است يا نه، آن جوانها خون آلود بودند و يکيشان هم خيلي بيحال شد.
من ناراحت شدم و بيرون رفتم و نميدانم که آيا شرعي است و يا اين که غير شرعي است.
بيننده آقاي حسني از امارات:
يک سؤالي از احکام داشتم.
مجري:
شما با برنامه احکام شبکه ولايت تماس بگيريد، در آنجا آقاي وحيد پور پاسخ خواهند داد.
استاد قزويني:
در رابطه با بحث حکومت قبل از ظهور حضرت مهدي ارواحنا فداه، اين را مفصل بحث کرديم، ان شاء الله در آينده بحث خواهيم کرد، روايات متعددي داريم.
وقتي خود امام عليه السلام ميفرمايد: من آن کساني که از علماء و بزرگان:
من كان منكم ممن قد روى حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما
الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 67
آن کساني که در حلال و حرام ما نظر ميکنند و صاحب نظر هستند، من اينها را براي شما حاکم قرار دادم.
آيا اينها دليل بر اين نيست که امام عليه السلام کاملا در اين قضيه به صراحت حکومت فقيه را مطرح ميکند؟
من نظر في حلالنا وحرامنا يعني چه؟
يعني کسي که در حلال و حرام ما صاحب نظر است.
مرحوم صاحب جواهر وقتي به اين قضيه ميرسد، به صراحت ميگويد: آن کساني که اطلاع از فقه دارند:
اتفق أصحابنا على أن الفقيه العادل الأمين الجامع لشرائط الفتوى المعبر عنه بالمجتهد في الأحكام الشرعية نائب من قبل أئمة الهدى عليهم السلام في حال الغيبة في جميع ما للنيابة فيه مدخل.
جواهر الكلام، الشيخ الجواهري، ج 21، ص 396
فقيه عادل و جامع الشرائط در زمان غيبت، نائب از ائمه هستند، در تمام آن اختياراتي که شارع مقدس در اختيار امام عليه السلام گذاشته است، در زمان غيبت براي فقيه جامع الشرائط اين مباحث وجود دارد.
ايشان همان تعبير امام را که ميفرمايد:
اني عليهم حاکما وقاضيا وحجة وخليفة، ميگويد: تمام اينها دليل بر مشروعيت حکومت اسلامي در زمان غيبت است.
آن کساني که حکومت اسلامي و ولايت فقيه را در زمان غيبت منکر هستند،
ما ذاق من طعم الفقه شيئا
جواهر الكلام، الشيخ الجواهري، ج 21، ص 397
از مزه فقه چيزي نچشيدهاند.
نه تنها ايشان، مرحوم شيخ مفيد مباحثي در اين زمينه دارد و شيخ طوسي در اين زمينه مطالبي دارد و مرحوم سلار ولايت و حکومت اسلامي را قبول دارد و محقق اول و علامه حلي و شهيد اول و محقق کرکي و شهيد ثاني و حاج آقا رضا همداني و جناب صاحب مفتاح الکرامه ملا احمد نراقي و مرحوم کاشف الغطا و مرحوم شيخ انصاري و مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، اينها سلسله فقها و بزرگواران ما هستند که ولايت فقيه و حکومت اسلامي را در عصر غيبت حضرت ولي عصر ارواحنا فداه مشروع ميدانستند.
ان شاء الله ما در فرصت مناسب در اين زمينه، صحبت ميکنيم.
بحث ولايت ائمه را که تمام کنيم، ولايت فقيه را به همين شکل ادامه ميدهيم.
ما قبلا گفته بوديم که کلمه حضرت را فقط در مورد ائمه استعمال ميکنيم و اگر کلمه حضرت را ما نسبت به مراجع استعمال ميکنيم؛ چون مراجع را قائم مقام امام و نائب امام در زمان غيبت ميدانيم.
مجري:
آقاي حنفي که از تربت حيدريه تماس گرفته بودند گفتند: در امر شورا دستور به قتل دادند و اين نشان از فهم خليفه دوم بوده است.
استاد قزويني:
اين را ان شاء الله مفصل بحث خواهيم کرد، خود جناب خليفه دوم نسبت به کساني که در سقيفه اين مباحث را مطرح کرده بودند و گفتند: خلافت جناب ابوبکر در سقيفه انجام شد:
إنما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ فَلْتَةً
صحيح البخاري، ج 6، ص 2505
يک اتفاق ناگهاني و بدون فکر و تدبير بود و از اين قضايا شر درست ميشد.
خلافت ابوبکر در سقيفه شر زا و فته زا بوده است.
وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا
صحيح البخاري، ج 6، ص 2505
خداي عالم شر اين فتنه خلافت ابوبکر را حفظ کرد.
بعد ايشان ميگويد: هر کس بخواهد همچنين کاري مثل قضيه سقيفه کند:
من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا
صحيح البخاري، ج 6، ص 2505
اگر کسي بدون مشورت با مسلمانها با کسي بيعت کنند، هم بيعت شده و هم بيعت کننده بايد کشته شود.
اگر کسي بدون مشورت مسلمانها نه دو سه نفر يا 10 نفر در سقيفه نبي ساعده، اگر تمام مسلمانها نسبت به يک خليفه رأي ندهند، اگر کسي با هر کسي بخواهد بيعت کند، هم آن خليفه بايد کشته شود و هم کساني که ميخواهند بيعت کنند بايد کشته شوند.
مجري:
آقاي رسولي از تهران سؤال کردند که آيا کسي نبود اين مطالبي که شما گفتيد، خليفه دوم را انتقاد کند؟
استاد قزويني:
وقتي جناب خليفه شمشير به دست ميگيرد و ميگويد: هر کس بگويد: پيغمبر مرده است، گردنش را ميزنم، در قضيه قرطاس، ايشان يک عده را همراه خودش کرد و کسي هم جرأت مخالفت نکرد.
کسي که ميخواست مخالفت کند، بعد از رحلت نبي مکرم تعدادي هم طرفدار بوده است و جنگ داخلي پيش ميآمد و برادر کشي و مسلمان کشي ايجاد ميشد و ايشان به حرف کسي هم گوش نميکرد.
همان طوري که خود اين عزيزمان گفتند، در قضيه خلافت آقاي عمر که ابوبکر مطرح کرد، در آنجا همه اعتراض کردند و گفتند:
تستخلف علينا فظا... فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر
مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 434
يک فردي را که آدم بد اخلاق و تندي است بر ما تحميل ميکني، جواب خدا را چه خواهي داد که آقاي عمر را بر ما به عنوان خليفه تحميل ميکني.
ابوبکر گفت:
أبربي تخوفونني
مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 434
داري من را از خدا ميترسانيد؟
ما اين را بررسي سندي کرديم و سند آن از هر جهت صحيح است.
توده مردم اعتراض کردند، اميرالمؤمنين و طلحه اعتراض کردند، مهاجرين و انصار اعتراض کردند.
کار به جايي رسيده است که ابن تيميه حراني به صراحت در منهاج السنة ميگويد:
وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا فقال أبالله تخوفوني أقول وليت عليهم خير أهلك فلم يحابوا الصديق في عهده لعمر مع شدته
منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 155
تعدادي از مردم به ابوبکر صديق اعتراض کردند و گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد که يک آدم بد اخلاق و تند را بر ما مسلط ميکني؟
ابوبکر به جاي اين که به رأي مردم احترام بگذارد گفت: من را از خدا ميترسانيد؟
اگر خدا از من سؤال کند ميگويم: بهترين را انتخاب کردم.
نستجير بالله علي متوجه نبود، طلحه و مهاجرين و انصار و توده مردم متوجه نبودند؛ ولي جناب ابوبکر ميگويد: من ايشان را ميشناسم.
اين مشورتها کجا رفت؟ اين رواياتي که ما آورديم همه صد در صد صحيح است، خود ابن تيميه هم بر صحت اين روايت اعتراف دارد.
مجري:
آقا اسماعيل هم از بوکان در مورد قمه زني سؤال داشتند.
استاد قزويني:
در رابطه با قمه زني ما بارها گفتيم: تعدادي از مراجع بزرگوار قمه زني را به خاطر اين که توهين و اهانت به مذهب است و موجب وهن مذهب است، حرام دانستهاند.
از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني گرفته تا بزرگان و مراجع عظام عصر، اينها اين را حرام و خلاف شرع دانستهاند و موجب وهن مذهب است. ما بارها نظرمان را سال گذشته و سالهاي قبل مطرح کرديم.
بعضي از شبکهها يک جانبه ميزگردي تشکيل ميدهند و بدون آن که يک مخالفي بياورند در اين رابطه نظر ميدهند.
انتظار ما اين است که اگر يک ميز گردي در يک بحث اختلافي ميان مراجع تشکيل ميدهند، يک نفر هم از مخالفين را بياورند؛ چون حرف مخالف هم شنيدن دارد.
آقايان وقتي موافقين يا يک سري مراجع را رديف ميکنند و دروغ به خورد مردم ميدهند يا يک مرجعي فتوا داده است و دوباره از فتواي خود برگشته است، اين در حقيقت اغراء به جهل است.
اين که مرحوم آيت الله العظمي خوئي و آيت الله العظمي سيستاني و آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي و آقاي فاضل لنکراني واژه وهن مذهب را آوردهاند، اينها از خودشان درست کردهاند و متوجه نشدند؟ ولي بنده طلبه عقلم از آنها خيلي بيشتر ميرسد؟
ما دوست داريم که اگر اين مباحث مطرح ميشود، بحث علمي است.
ما ميگوييم: اهل سنت بيايند تا با هم گفتگوي علمي داشته باشيم.
وقتي ما در درون خودمان، مخالفين خودمان را تحمل نميکنيم، نبايد اين انتظار را داشته باشيم.
شما يک برنامه گذاشتيد يا در شبکه خودتان يا شبکههاي ديگر، موافق و مخالف بيايند حرف بزنند:
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
سوره زمر آيه 17 و 18
ما هم در اين زمينه تلاش کنيم که حريم مرجعيت را حفظ کنيم.
اگر من گفتم: 10 مرجع گفتند: حرام است، اگر يک مرجع هم گفت: حلال است، نبايد به آن مرجع اهانت و جسارت کنم. اين کمال بيانصافي و بيوجداني است.
آن آقايي هم که بخواهد بگويد: مرجع من ميگويد: قمه زني جايز است، بخواهد به مراجعي که حرام ميدانند جسارت کند، اين کمال بيانصافي و بيوجداني است.
ما بارها گفتيم: شيعيان در هر کجاي دنيا هستند، احترام به قوانين آن کشور لازم است.
بيننده آقاي احمدي از يزد:
از اين که اين وقت را در اختيار بنده گذاشتيد سپاس گذارم. ميخواستم در رابطه با حديث قرطاس يک مطلبي را عرض کنم.
همان طوري که شما گفتيد، آقايان مولوي و علمايي که مال اهل سنت هستند، اينها پشت منبر و تريبون ميگويند: شايد حضرت محمد ميخواسته است در رابطه با زکات و اين طور موارد صحبت کند.
آن کسي که گفته حضرت پيغمبر هذيان گفته است اين جسارت است.
اينها الان ميگويند: که پيغمبر هذيان نميگفته است و کسي که اين حرف را زده است، اين شخص جسارت کرده است و يک شخص گستاخي بوده است.
چه کسي ميتواند اين حرف را بزند؟
در آن جمعي که حاضر بودند، آقاي عمر هم بوده است.
ايشان همان طوري که در داستانهايشان تعريف ميکنند، يک انسان سرکش و تند رو بوده است. ايشان اگر يک انسان مسلمان بوده است و خدا را قبول داشته است و به پيامبر احترام ميگذاشته است، بايد به اين انسان تند بگويد: بگذاريد يک قلم کاغذ بياوريم تا ببينيم که پيغمبر چه ميفرمايد.
اگر قرار هم باشد يک کسي بخواهد توهين کند، بايد تو دهني به آن بنده خدا بزند و بگويد: چرا تو جسارت ميکني؟
نه تنها اين طور نبوده است؛ بلکه اين جو خفقاني که به وجود آورده است، هيچ شخص ديگري جرأت نکرده است که روي حرف عمر صحبت کند؛ همان طوري که خودشان در داستانهايشان ميگويند: موقعي که ميخواسته مسلمان شود و ايمان بياورد، قبل از آن تهديد ميکرده است که من ميکشم و ميزنم و فلان ميکنم.
هر کس ميخواسته مسلمان شود، با او خيلي بد برخورد ميکرده است.
اين طور انسان سرکشي که در آن جمع بوده است، اين جو خفقان را به وجود آورده است و نگذاشته است که کسي به خواهد حرفي بزند.
يک انقلاب عظيمي در اين دين به وجود آورده است.
از عزيزان اهل سنت سؤال دارم که با وجود اين همه شواهد و قرائني که ميبينند، اگر الان آقاي عمر بود، با اين خصوصيات که بيان شد، واقعا دنبال همچنين انساني ميرفتند؟
اگر بخواهند دنبال همچنين شخصيتي بروند، نه خدا برايشان اهميت دارد و نه دين و نه انسانيت.
اگر ميبينند که اين طور شخصي بوده است آن هم با سندهايي که در کتب خودشان است، ارزش ندارد که دنيا و آخرت و دينشان را بخواهند ببازند.
اينها دنبال چه چيزي ميگردند؟
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني