برنامه: حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 05 / 11 / 1391
مجري:
ميلاد نبي مکرم حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله را به همه مسلمين جهان تبريک عرض ميکنيم.
مقداري پيرامون حديث منزلت که در جلسات گذشته صحبت داشتيم يک جمع بندي داشته باشيد.
استاد قزويني:
ايام ولادت نبي مکرم پيامبر اعظم رحمة للعالمين صلي الله عليه وآله را تبريک عرض ميکنم. ما پنج ماه است که بحث اثباتي خودمان را انجام ميدهيم.
اگر شيعه ميگويد: اميرالمؤمنين به عنوان خليفه اول منصوص و منصوب است، ما از آيات قرآني و با روايتهاي صحيح و معتبر و بعضا متواتر، اين قضيه را ثابت کرديم؛ مثل آيه 55 و 67 و 2 سوره مائده و بعضي از آيات ديگر.
از نظر روايات هم، رواياتي که در اين زمينه بود، ما مفصل بحث کرديم.
سند و دلالت روايات را بحث کرديم و شبهاتي که اينها آورده بودند، يکي پس از ديگري پاسخ داديم.
ما انتظار داشتيم که اين آقاياني که اين همه سر و صدا ميکنند و فريادشان گوش کروبيان را کر ميکند و ميگويند: شيعه مولود عبد الله سبأ است (فکر کنم که در آينه چيزي ميبينند که اين حرفها را ميزنند) و روايات صحيح ندارند، يکي از اين بحثهايي که ما داشتيم؛ همان طوري که دوستان ما کليپهايي پخش ميکنند و نقد ميکنند، يکي از اينها را نقد ميکردند.
زبان ما مو درآورد.
خواهران عزيز و دوستان ما چندين بار گفتهاند: شما کارشناسان وهابي که اين همه دم از حقانيت ميزنيد، ما اين همه ادله ما براي خلافت منصوص و منصوب اميرالمؤمنين آورديم، شما يک روايت و يک حديث و يک آيه در رابطه با خلافت جناب آقاي ابوبکر بياوريد.
يک مدرک عقل پسند بياوريد.
چرا از آوردن کوچکترين دليل اظهار عجز ميکنيد؟
شما ميدانيد که دليل نداريد، همه ميدانند که دست شما خالي است.
از اين مذهب ساخته پرداخته افکار پوشالي آقاي ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب، شما چه خيري ديدهايد؟
آيا چند روز دنيا اين قدر ارزش دارد که شما آخرت خود را به آتش بسوزانيد و مردم را فريب دهيد و فرياد بکشيد.
به قول يکي از خواهران: به جاي اين که صدايتان را بالا ببريد، معلومات و اطلاعات خودتان را بالا ببريد و اين قدر براي خودتان رسوايي به بار نياوريد.
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.
يکي از ادلهاي که شيعه و بزرگان ما بر حقانيت خلافت اميرالمؤمنين سلام الله عليه آوردهاند، حديث منزلت است.
ما اين حديث منزلت را گفتيم که از زوايايي قابل بحث است.
1- حديث منزلت در صحيحين
2- حديث منزلت در غير حادثه تبوک
البته اين بخش را که ما آورديم؛ چون اين آقايان هر روايتي را که ما بعدا بر دلالت امامت حضرت امير ميخواهيم استدلال کنيم، ميگويند: پيغمبر فقط در يک قضيه گفته است و آن قضيه تبوک بوده است و تمام شده است.
براي همين ما موارد متعددي آورديم.
دوستان اگر به جلد 42 کتاب تاريخ دمشق آقاي ابن عساکر مراجعه کنند، از صفحه 197 به آن طرف شايد بالاي 50 روايت که بيش از 20 صفحه ميشود، ايشان سندهاي متعدد ميآورد که غالب اين سندها صحيح است.
اگر يک سند صحيح هم داشته باشد کفايت ميکند.
3- صحت و تواتر حديث منزلت
4- دلالت حديث بر امامت حضرت امير سلام الله عليه
5- شبهاتي که وهابيت آوردهاند
به حول و قوه الهي به طور منطقي و محکم و قاطع و با استعانت از ساحت مقدس حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء پاسخ خواهيم داد.
در رابطه با حديث منزلت در صحيحين مفصل صحبت کرديم.
در رابطه با حديث منزلت در غير حادثه تبوک گفتيم: حديث منزلت در قضيه مؤاخاة مطرح شده است.
پيغمبر اکرم وقتي که بين تک تک صحابه عقد اخوت و برادري بستند، اميرالمؤمنين را به عنوان برادر خودشان انتخاب کردند و فرمودند:
أنت مني بمنزلة هارون من موسي
ما اين قضيه را مفصل مطرح کرديم و نيازي به توضيح نيست.
حديث منزلت بعد از فتح خيبر بوده است.
اين را مفصل از کتابهاي متعدد مطرح کرديم.
حديث منزلت در قضيه سد أبواب بوده است که نبي مکرم تمام درهاي صحابه که به مسجد گشوده ميشد بست، غير از در خانه اميرالمؤمنين سلام الله عليه و فرمود:
أنت مني بمنزلة هارون من موسي
اين مباحثي بود که در جلسات گذشته مطرح کرديم.
مجري:
داستان حديث منزلت در خانه ام سلمه را براي ما بيان کنيد.
استاد قزويني:
من تقاضا دارم که عزيزان به اين بحث امشب يک مقداري دقت کنند؛ مخصوصا حضراتي که هر روز فرياد ميکشند شيعهها به صحابه توهين و جسارت ميکنند و هر روز هم در کشورهاي مختلف، اين سلفيهايي که به تعبير دکتر علي جمعه، سگهاي جهنم هستند، برنامه درست ميکنند و کنفرانس و مؤتمر ميگيرند که در واقع مؤامره است و مؤتمر نيست که در ايران مردم به صحابه چنين و چنان ميکنند و ما طرفدار و فدائي صحابه هستيم و در کتب شيعه به صحابه جسارت شده است، من تقاضا دارم که به اين بخش از عرائض بنده خوب دقت کنند.
حديث منزلت در خانه ام سلمة:
ابن عساکر از ابن عباس نقل ميکند که پيغمبر اکرم به ام سلمه فرمود:
يا أم سلمة ان عليا لحمه من لحمى ودمه من دمى وهو منى بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 42
علي بن ابي طالب خونش از خون من و گوشتش از گوشت من است و رتبه او نسبت به من همانند رتبه حضرت هارون در برابر موسي است؛ جز اين که بعد از من پيغمبري نيست.
يعني گوشت و خون من با گوشت و خون علي بن ابي طالب يکي است.
اينها نشان ميدهد که علي بن ابي طالب بعد از پيغمبر ميماند و نبوتي هم نيست؛ فقط از منازل و رتبههاي حضرت هارون سلام الله عليه، رتبه خلافت و وزارت و وصايت را دارا هستند.
در همان صفحه از عبد الله بن داهر بن يحيي الرازي نقل ميکند.
من اسم عبد الله داهر را بيان کردم تا عزيزان دقت کنند که اين آقايان نسبت به ديگر روات نتوانستند اشکال بگيرند، تنها راويشان عبد الله بن داهر است.
از ابن عباس نقل ميکند که پيغمبر به ام سلمه فرمود:
إن عليا لحمه من لحمي ودمه من دمي وهو مني بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 42
اينها اين روايت را مطرح کردند و يک اشکالي هم گرفتهاند.
من هم اشکال را عرض ميکنم و هم پاسخ آن را عرض ميکنم.
جناب آقاي عقيلي ميگويد:
داهر بن يحيى الرازي كان ممن يغلو في الرفض لا يتابع على حديثه.
ضعفاء العقيلي، ج 2، ص 46
کسي است که در رافضه بودن غلو ميکرده است و حديث او را ما دنبال نميکنيم.
در رابطه با فرزندش عبد الله بن داهر هم ميگويد:
عبد الله بن داهر الرازي رافضي خبيث.
ضعفاء العقيلي، ج 2، ص 250
ادبيات را دقت کنيد که چگونه است.
بعضي از تعابير را چون ايام، ايام شادي است، نميخواهم بياورم؛ ولي تعابيري اين آقايان نسبت به شيعه دارند مثل آقاي ذهبي که انسان خجالت ميکشد بگويد.
ابن عدي گفته است:
وعامة ما يرويه في فضائل علي وهو فيه متهم
الكامل في ضعفاء الرجال، ج 4، ص 228
عموم اين رواياتي که اين شخص نقل کرده است، در فضائل علي است.
مشخص شد که يغلو في الرفض و رافضي خبيث يعني چه.
چون دم از علي زده است، ما او را متهم ميدانيم، دم از علي زدن ملاک اتهام است.
اگر بنا است که هر کس شيعه بود و غلو در فرض و تشيع داشت، روايات او را نپذيريم، يک بام و دو هوا نميتوانيم داشته باشيم.
دوستان و آقايان کارشناس وهابي دقت کنند و يک مقداري را پنبه را از گوششان بيرون بکشند و اين مباحث را خوب گوش کنند و خيلي عربده نکشند و ببينند که قضيه از چه قرار است.
در رابطه با ابان بن تغلب، ذهبي ميگويد:
ابان بن تغلب الكوفي شيعي جلد لكنه صدوق فلنا صدقه وعليه بدعته
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
ابان بن تغلب با اين که شيعه سر سخت و لجوج است، آدم صدوقي است، ما با صداقت أبان کار داريم و بدعت او کاري نداريم و اگر بدعت گذار هم باشد، بدعتش مال خودش است.
کلمه جلد؛ يعني انسان خيلي محکم و لجوج که به هيچ وجه حاضر نيست از شيعه بودن خود دست بردارد. معلوم شد که شيعه صادق هم وجود دارد.
ابن تيميه که دهانش را باز کرده است و آنچه که لايق خودش است بيان کرده است که شيعهها جز دروغ چيزي بلد نيستند، اين حرف ذهبي است که معاصر ابن تيميه است.
او متوفاي 728 است و اين متوفاي 748 است.
حرف آقاي ذهبي حرف درستي است.
اين آقايي که يک زماني براي آقايان مراجع کلاس رجال گذاشته بود و در زباله داني دست و پا ميزند، وقتي نسبت به مباحث شيعه ميخواهد بحث کند، ميگويد: شيعه بدعت گذار است و يک سري حرفهاي بيربط ميزند، قشنگ دقت کند.
ميگويد: فلان آقا فطحي است، فطحيها چنين هستند، فلان شخص واقفي است و شيعه واقفه را قبول ندارند. تو که بيسواد هستي و حماقت داري ما چه کار کنيم؟
حداقل شما به معجم رجال آقاي خوئي نگاه کن که چندين مورد شيخ طوسي و نجاشي و علامه و ابن داوود، ميگويند:
فلاني واقفي ثقة
فلاني ثقة الا أنه واقفي
فلاني ثقة فطحي
فلاني ثقة عامي
سني است؛ ولي ثقه است.
مبناي شيعه در قبول روايات اين است که ما صداقت در گفتار را در راوي شرط ميدانيم.
اگر يک رواي اگرچه گناه کبيره انجام ميدهد؛ ولي از نظر گفتاري دروغ نميگويد، خيليها هستند که در کوچه بازار که اگر آنها را قطعه قطعه کنند، دروغ نميگويند.
شراب ميخورند و دزدي ميکنند؛ ولي دروغ نميگويند، مرام شان اجازه نميدهد.
مثل ابن تيميه نيست که کارش از اول دروغ بافي باشد.
آنچه که ملاک است، وقتي که يک راوي ميگويد: حدثني الامام الصادق يا حدثني الباقر يا حدثني رسول الله، يعني واقعا حدثه رسول الله، اين براي ما ملاک است.
غير از 2 نفر از بزرگان جناب صاحب معالم و صاحب مدارک، که روايت موثق را حجت نميدانند بقيه قبول دارند.
روايت موثق آن روايت غير امامي است که ثقه باشد.
اين آقا اگر بلد نيست، حداقل کتاب من را که روي سايت است و کتاب درسي است، بخواند که در آن فرق بين روايت صحيح و روايت موثقه و روايت حسنه و خبر، زمين تا آسمان است.
آن که ميگويد: امامي عن امامي ضابط عادل، آن روايت صحيح است.
روايت موثق، روايتي است که تمام راويانش امامي ثقه عادل ضابط باشند؛ ولي يکي از اينها غير امامي؛ ولي ثقه باشد.
بزرگان ما از زمان شيخ مفيد تا فقهاي معاصر، همه به روايات موثق عمل کردهاند.
فقط اين دو بزرگوار هستند که مبنايشان اين طور نبوده است که اين دو هم دو شاگرد برومند مرحوم مقدس اردبيلي رضوان الله تعالي عليهم اجمعين بودند.
روايت حسن هم معتبر است.
يک راوي مدحي شده است؛ ولي مدح او مرتبهاش پايينتر از وثاقت است.
يک سري حرفهاي چرند ميزنند که نميدانم اين زينب خانم دخترشان برايش نقاشي کشيده است و يک چيزي ديده است که تند تند مطرح ميکند.
عزيز من تو که خبر نداري، آبرو و حيثيت خودت را اين طور نبر.
در يک سند روايت امامت چهارتا گاف دادي؛ گافهاي زيادي بود، دوستان ما اين چهار گاف را آوردند. ميگويند: اينجا که صراحت ندارد.
ميگويد: الائمة من ولدک، اين که صراحت ندارد، اينها دروغ است کفريات است.
ميگويد: علي بن ابراهيم قائل به تحريف قرآن است.
اگر قائل به تحريف قرآن است، جناب آقاي بخاري در کتابش دهها روايت تحريف قرآن آورده است.
آقاي مسلم آورده است؛ از جناب عمر بن الخطاب و عائشه نقل شده است، أبي بن کعب و ابو سعيد خدري نقل شده است، از انس و عبد الله بن مسعود که منکر بود که معوذتين جزء قرآن است نقل شده است. شما تمام اين افراد را کافر بدانيد.
فلنا صدقه وعليه بدعته
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
اين حرف را ما قبول داريم.
راوي که ثبت عندنا أنه صادق، راستگو بودنش محرز شود، ما به روايت او عمل ميکنيم.
شيعه 12 امامي باشد يا 8 امامي يا 7 امامي يا 4 امامي يا 2 امامي يا ناووسي يا کيساني يا فطحي يا واقفي، هر فرقهاي باشد، ما به روايات او عمل ميکنيم.
ذهبي ميگويد:
كان غاليا في التشيع
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
أبان بن تغلبي که ما به روايات او عمل ميکنيم و آدم صادقي است، در تشيع غلو هم ميکرده است. غلو در تشيع يک بحث جدائي دارد.
بعد ميگويد:
فلقائل ان يقول كيف ساغ توثيق مبتدع وحد الثقة العدالة والاتقان فكيف يكون عدلا من هو صاحب بدعة وجوابه ان البدعة على ضربين فبدعة صغرى كغلو التشيع أو كالتشيع بلا غلو ولا تحرف فهذا كثير في التابعين وتابعيهم مع الدين والورع والصدق فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الاثار النبوية وهذه مفسدة بينة.
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
شما ميگوييد: اين آقا بدعت گذار است، مگر ميشود يک آدم بدعت گذار را بگوييم که اين عادل است؟ بدعت گذار از عدالت بيرون رفته است. بدعت 2 نوع است: يک بدعت کوچک (اين را آقاي ذهبي از کدام کارخانه درآورده است ما نميدانيم) داريم و يک بدعت بزرگ داريم. بدعت کوچک مثل کسي که در تشيع غلو ميکند يا شيعه هست؛ ولي غلو يا تحرفي ندارد، اين غلو در تشيع يا تشيع بدون غلو، اکثر تابعين و تابعين تابعين، همه غلو در تشيع داشتند با اين که اينها آدمهاي با ديانت و با ورع و صادقي بودند، اگر ما حديث اين آقاياني که شيعه و بدعت گذار هستند و در تابعين هم زياد هستند، حديث اينها را رد کنيم، بخشي از آثار نبوي از بين خواهد رفت و اين در حقيقت يک فساد آشکار است.
اين آقاياني که ميگويند: امام حسين را شيعيان کشتند، همين شيعههايي که آقاي ذهبي بيان ميکند.
اينها جمع شده بودند به نام غلو در تشيع به نام شمر بن ذي الجوشن امام حسين را ميکشتند قربة الي الله.
آن آقايي که به جاي حرف زدن فقط داد ميکشد، اين را يک مقداري خوب دقت کند.
ذهبي ميگويد: اگر ما اين روايات شيعه را رد کنيم، جملهاي از آثار پيغمبر از بين ميرود.
ان شاء الله بعدا بيان ميکنم که يکي از شاگردان مسلم ميگويد: کتاب استاد من مملو از روايات شيعه است. اين بدعت صغري بود.
اما بدعت کبري:
ثم بدعة كبرى كالرفض الكامل والغلو فيه والحط على أبي بكر وعمر رضي الله عنهما والدعاء إلى ذلك فهذا النوع لا يحتج بهم ولا كرامة.
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
آن که واقعا رافضي کامل باشد و غلو کند و نسبت به ابوبکر و عمر جسارت کند و مردم را به اين دعوت کند، اين دسته که بدعت کبري دارند و بر ابوبکر و عمر اهانت ميکنند و مردم را هم بر اهانت دعوت ميکنند، نميشود به احاديث اينها احتجاج کرد.
اين حرف ذهبي است و آقاي عباد رواجني از روات بخاري است.
من تقاضا دارم اين دوستاني که به اين شبکهها زنگ ميزنند، اين مطالب را يادداشت کنند. من خودم اين مطالب را به زحمت به صورت پاورپوينت درست ميکنم.
بعضا اصل تهيه مطلب 2 ساعت وقت ميگيرد؛ ولي پاورپوينت کردن آن 4 ساعت از من وقت ميگيرد. اين براي اين است که دوستان خوب بتوانند يادداشت کنند.
هدف ما اين است که عزيزان و بزرگواران اينها را يادداشت کنند.
اين مباحث هم ظاهر تايپ ميشود و هم روي سايت ولي عصر و هم سايت ولايت گذاشته ميشود. دوستان ميتوانند از آنجا دانلود کنند.
آقاي ابن حجر وقتي راويان بخاري را مطرح ميکند، ميگويد: يکي از کساني که آقاي بخاري از او روايت نقل کرده است (امشب اگر اين آقايان سکته نکنند خوب است) عباد بن يعقوب رواجني کوفي ابو سعيد است.
ميگويد:
عباد بن يعقوب الرواجني الكوفي أبو سعيد رافضي مشهور إلا أنه كان صدوقا وثقة أبو حاتم
مقدمة فتح الباري، ج 1، ص 412
از آن رافضيهاي مشهور است؛ولي انسان راستگويي است و ابو حاتم هم او را توثيق کرده است.
حاکم نيشابوري هم از ابن خزيمه امام اهل الحديث، وقتي از او حديث نقل ميکرد ميگفت:
الثقة في روايته المتهم في رأيه
مقدمة فتح الباري، ج 1، ص 412
آقاي رواجني در روايتش مورد وثوق است؛ ولي در رأيش متهم است و رافضي است.
بعد ابن حبان ميگويد:
كان رافضيا داعية
مقدمة فتح الباري، ج 1، ص 412
هم رافضي است و هم به رفض دعوت ميکند.
صالح بن محمد ميگويد:
كان يشتم عثمان رضي الله عنه
مقدمة فتح الباري، ج 1، ص 412
اين آقاي عباد رواجني عثمان را هم فحش ميداده است.
شما که ميگوييد: اگر کسي به صحابه جسارت کند، عليه لعنة الله و ملائکته والناس اجمعين.
اين همه فرياد شما گوش کروبيان را کر کرده است که شيعيان چنين هستند.
اين آقا که عثمان را فحش ميداده است، آقاي ابن حجر و ابن حبان و ابو حاتم و حاکم و ابن خزيمه او را توثيق ميکنند.
آقاي مزي و ذهبي از علي بن محمد مروزي نقل ميکنند که ميگويد: از صالح بن محمد در رابطه با عباد بن يعقوب رواجني سؤال کرديم، گفت:
كان عباد يشتم عثمان رضي الله عنه وسمعته يقول: الله أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة.
تهذيب الكمال، ج 14، ص 178 و سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537 و تاريخ الإسلام، ج 18، ص 303
اين آقا به عثمان فحش ميداده است.
ميگويد: آقاي صالح بن محمد گفت: آقاي عباد ميگفت: خدا خيلي عادلتر از اين است که طلحه و زبير را وارد بهشت کند.
جناب آقاي حيدري و جناب آقاي با عقل و جناب آقاي خدمت گذار به دودمان بني اميه اين آقا با اين رأي خود در صحيح بخاري چه کار ميکند؟
شما فقط بلد هستيد که به شيعه فحاشي و جسارت کنيد؟
خداي عالم عادلتر از اين است که طلحه و زبير را وارد بهشت کند.
قلت: ويلك ولم؟ قال: لانهما قاتلا علي بن أَبي طالب بعد أن بايعاه
تهذيب الكمال، ج 14، ص 178 و سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537 و تاريخ الإسلام، ج 18، ص 303 و تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95
گفتم: چرا؟ براي اين که طلحه و زبير با علي جنگيدند بعد از اين که بيعت کردند.
آقاي ذهبي ميگويد: ابو حاتم گفته است:
قال أبو حاتم شيخ ثقة
سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537
هم استاد است و هم ثقه است.
ابن جرير ميگويد: من از آقاي رواجني شنيدم که ميگويد:
وقال ابن جرير سمعته يقول من لم يبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد حشر معهم
سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537
آقاي رواجني ميگفت: هر کس در نمازش از دشمنان آل محمد بيزاري نجويد، خدا با دشمنان آل محمد محشورش ميکند.
بعد ذهبي ميگويد:
قلت هذا الكلام مبدأ الرفض
سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537
رافضه بودن از همين جا شروع شده است.
بعد ميگويد:
وكان عباد بن يعقوب مكفوفا، فرأيت سيفا وجحفة، فقلت: لمن هذا السيف قال: لي، أعددته لأقاتل به مع المهدي.
تاريخ الإسلام، ج 18، ص 303
در آخر عمر نابينا بود، ديدن در خانهاش يک شمشير و يک سپر آويزان کرده است. گفتم: اين شمشير را براي چي نگه داشتهاي؟ گفت: اين شمشير را آماده کردم تا در رکاب حضرت مهدي بجنگم.
آقاي حيدري يک مقداري گوشت را باز کن. تو شرم و حيا نميکني بيحياء که اين همه به حضرت مهدي جسارت ميکني؟
اگر ايام، ايام شادي نبود، من يک آشي برايتان پخته بودم.
اگر بخواهيد نسبت به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه جسارت کنيد، برخورد ما با شما چيز ديگري خواهد شد.
کاري ميکنيم که:
فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
سوره توبه آيه 82
آن وقتي است که زمان گريه آقاي خدمت مياد و ايشان خوب گريه ميکند و تظاهر به گريه نميکند.
از آن وقتي که اين آقايان نسبت به مراجع ما جسارت نکردند، من به دوستان گفتم: شما هم فتيله را پايين بکشيد و تلاش کنيد که عبارتهاي شما محترمانه باشد.
ما گفتيم: اگر اينها شروع کنند:
وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا
سوره شوري آيه 40
اين بيحياء ميگويد: شيعيان ائمه را براي اين که از نسل يزدگرد هستند دوست دارند. لعنت تمام ملائکه بر اين دهاني که اين چنين حرف زشت ميزند و اين نشانگر بيديني و بغض با ائمه است.
من که فرصت نميکنم؛ ولي وقتي دوستان تايپ ميکنند و من ميبينم، با تمام وجود به اينها لعن و نفرين ميکنم و يقين دارم که ملائکه هم لعن ميکنند. ببينند که نتيجه لعن به کجا خواهد کشيد.
شما اگر حرفي براي زدن داريد بياييد صحبت کنيد. حرف علمي داري بگو شيعه اين را گفته است و دليل ما اين است و مثل بچه آدم صحبت کن. دوستان ما هم به شما جواب ميدهند.
ميگويند: فلاني شناسنامه کفر صادر ميکند و فلان آقا کافر است و زيارت جامعه کبيره از کفريات است.
از ديدگاه شما فرعون هم در رابطه با حضرت موسي ميگفت: من ميترسم که دين شما را نابود کند. اين حرف شما ما را به ياد فرعون مياندازد.
اين را بدانيد که زيارت جامعه کبيره نسبت به آن خدايي که سوار الاغ و پشه ميشود و آن خدايي که چشمش درد ميگيرد و ملائکه به عيادتش ميروند و آن خدايي که در بهشت براي خودش خانه دارد و آن خدايي که در جهنم پا ميگذارد، دنيا بدانند که زيارت جامعه کبيره، مهر کفر بر اين چنين توحيد و بر اين چنين خدا نهاده است.
همچين خدايي نه پيغمبر معرفي کرده است و نه هيچ پيغمبري از همچين خدايي دم زده است. در هيچ روايتي غير از روايات دودمان بني اميه که امروز دست آويز وهابيت است، ندارد.
همين آقاي رواجني که ميگويد: من اين شمشير را آماده کردم تا در رکاب حضرت مهدي بجنگم، ذهبي ميگويد:
صادق في الحديث
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 44
ابن حجر هم ميگويد:
صدوق
تقريب التهذيب، ج 1، ص 291
ما ميخواهيم اينها را امشب تقديم کنيم به اين آقاياني که اين همه به شيعه جسارت ميکنند.
جناب آقاي خدمتي که گريه ميکرد، خوب گريه کند که اينجا جاي گريه است.
عبد الرحمن بن صالح را يحيي بن معين توثيق ميکند و ميگويد:
ثقة صدوق شيعي لأن يخر من السماء أحب إليه من أن يكذب في نصف حرف.
تاريخ بغداد، ج 10، ص 261 و تهذيب الكمال، ج 17، ص 181 و تاريخ الإسلام، ج 17، ص 241 و تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178
مورد اعتماد است و بسيار راستگو است و شيعه است، اگر از آسمان به زمين بيافتد، به اندازه نصف حرف هم دروغ نميگويد.
ابن معين ميگويد:
لا بأس به
تاريخ بغداد، ج 10، ص 261 و تهذيب الكمال، ج 17، ص 181 و تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178
ابو حاتم ميگويد:
وَقَال أبو حاتم: صدوق
تهذيب الكمال، ج 17، ص 181 و تاريخ الإسلام، ج 17، ص 241 و تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178
موسي بن هارون ميگويد:
كان ثقة
تهذيب الكمال، ج 17، ص 181 و تاريخ الإسلام، ج 17، ص 241 و تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178
آقاي خدمتي بزرگوار ميگويد:
وكان يحدث بمثالب أزواج رسول الله صلى الله عليه وسلم وأصحابه
تهذيب الكمال، ج 17، ص 181 و تاريخ الإسلام، ج 17، ص 241 و تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178
اين شخص کارهاي زشت و نادرست زنان پيغمبر و اصحاب را براي مردم بازگو ميکرد.
وضع كتاب مثالب في أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم
تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178
کتابي تأليف کرده است در رابطه با کارهاي زشت و بد و طعن اصحاب پيغمبر.
ببينيم که چقدر ميخواهيد براي اين گريه کنيد.
اين را هم ابن حجر گفته است، علامه مجلسي و شيخ طوسي نگفته است.
ابن حبان او را توثيق کرده است، ابن عدي که معمولا با هر بهانه افراد را تضعيف ميکند، ميگويد:
لم يذكر بالضعف في الحديث ولا اتهم فيه إلا أنه محترق فيما كان فيه من التشيع
تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178 و تهذيب الكمال، ج 17، ص 182
اين شخص کوچکترين ضعفي در روايت ندارد و متهم هم نيست؛ فقط يک شيعه بيکلاج و ترمز است و در شيعه بودن خيلي مصر است.
ما با منطق خودشان جواب داديم که اين آقايان اين همه به شيعه اهانت و جسارت ميکنند و ميگويند: شيعه به ازواج و اصحاب پيغمبر اهانت ميکند، همين آقايان در صحيح بخاري روايت دارند و آنها را توثيق کردهاند.
اگر بد گويي کردن از اصحاب و ازواج پيغمبر دليل بر فسق است، آقايان اينجا را چه جوابي دارند؟ اميدوارم که ان شاء الله پاسخ دهند.
مجري:
بيان حديث منزلت در ولادت حسنين (ع)
هنگام ولادت حسنين عليهما السلام يکي از مواردي است که حديث منزلت از سوي پيغمبر در آن بيان شده است، لطف کنيد در اين رابطه توضيح دهيد.
استاد قزويني:
اين آقاياني که حديث منزلت را منحصر ميکنند به قضيه تبوک، بدانند که مسئله از چه قرار است.
بيش از 50 روايت در مناسبتهاي مختلف بيان شده است.
جناب خوارزمي و جويني از اسماء بنت عميس نقل ميکنند که ميگويد: وقتي امام حسن عليه السلام به دنيا آمد، نبي گراميصلي الله عليه وآله پيش ما آمد و فرمود: پسرم را به من بده. او را در يک پارچه زدي پيچيده بودم و به دامن نبي مکرم انداختم.
حضرت فرمودند: بچهاي که تازه به دنيا آمده است، در پارچه زرد نپيچيد.
دوستان که ميخواهند لباسي براي بچهاي که تازه به دنيا آمده است بدوزند، تلاش شود که از رنگ زرد استفاده نشود؛ معمولا در ايران از رنگ سفيد استفاده ميکنند.
ميگويد: دوباره قنداقه حضرت امام حسن را گرفتم و او را در يک پارچه سفيد پيچيدم و خدمت نبي مکرم دادم.
نبي مکرم در گوش راست امام حسن اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: علي جان:
أي شيء سميت ابني؟ قال: ما كنت لأسبقك باسمه يا رسول الله وقد كنت أحبّ أن أسميه حرباً، فقال النبي (صلى الله عليه وآله وسلم): ولا أنا أيضاً أسبق باسمه ربّي عزّوجلّ، فهبط جبريل فقال: السلام عليك يا محمّد، العليّ الأعلى يقرئك السلام ويقول: عليّ منك بمنزلة هارون من موسى ولا نبيّ بعدك، سمّ ابنك هذا باسم ابن هارون، قال: وما اسم ابن هارون؟ قال : شبّر ، قال: لساني عربي قال: سمّه الحسن قالت أسماء: فسماه الحسن.
مقتل الحسين، ص 136 و فرائد السمطين، ج 2، ص 103
اسم پسرم را چه گذاشتي؟ عرض کرد يا رسول الله مگر من قبل از شما ميتوانم اسمي براي بچه بگذارم، بچه براي شما است؛ ولي خيلي دوست داشتم که يک آدم جنگجو باشد.
پيامبر فرمود: من هم در اسم اين بچه از خدا سبقت نميگيرم.
جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند علي أعلي به تو سلام ميرساند و ميفرمايد: جايگاه علي نسبت به تو همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است، اسم فرزندت را هم نام با اسم پسر هارون قرار بده.
پيغمبر فرمود: اسم پسر هارون چه بود؟
فرمود: شبر.
پيغمبر فرمود: شبر که عبراني است و من زبانم عربي است.
جبرئيل گفت: اسمش را حسن بگذار.
داستانش مفصل است که بعد روز هفتم عقيقه کشتند و تا آخر داستان.
به هنگام ولادت امام حسن مجتبي جبرئيل نازل ميشود و ميفرمايد:
عليّ منك بمنزلة هارون من موسى ولا نبيّ بعدك
اسماء بنت عميس ميگويد: بعد از يک سال که امام حسين عليه السلام به دنيا آمد، من خدمت نبي مکرم که بودم، فرمود: أسماء فرزندم را به من بده.
او را در پارچه زرد نپيچيده بودم، او را در پارچه سفيد پيچيده بودم، باز در گوش راست امام حسين اذان و در گوش چپش اقامه گفت. ما تصور ميکنيم که بچه متوجه نيست.
بچه در حين ولادتش هم، چه بسا از من و شما حواسش جمعتر است.
تمام اين مباحث را ميشنود و صداي اذان و قرآن در روحيه بچه اثر ميگذارد.
اگر در يک خانهاي که رقص و پاي کوبي باشد، آن هم در روحيه نوزاد اثر ميگذارد.
ميگويد: وقتي پيغمبر امام حسين را در دامنشان قرار دادند، گريه کردند.
عرض کردم پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله، چرا گريه ميکني؟
حضرت فرمودند: براي فرزندم که امروز به دنيا آمده است گريه ميکنم.
گفتم: الان به دنيا آمده است، برايش گريه ميکني؟
حضرت فرمود:
يا أسماء تقتله الفئة الباغية من بعدي لا أنالهم الله شفاعتي، ثم قال: يا أسماء لا تخبري فاطمة بهذا، فإنها قريبة عهد بولادته ثم قال لعلي: أي شيء سمّيت ابني؟ قال: ما كنت لأسبقك باسمه يا رسول الله وقد كنت أحبّ أن أسمّيه حرباً، فقال النبيّ (صلى الله عليه وآله وسلم): ولا أنا أسبق باسمه ربّي عزّوجلّ، فهبط جبريل فقال: السّلام عليك يا محمّد، العليّ الأعلى يقرئك السلام ويقول: عليّ منك بمنزلة هارون من موسى ولا نبيّ بعدك، سمِّ ابنك باسم ابن هارون، قال: وما اسم ابن هارون؟ قال: شبير، قال: لساني عربيّ يا جبرائيل، قال: سمِّه حسيناً.
مقتل الحسين، ص 136 و فرائد السمطين، ج 2، ص 103
گروه باغيه فرزند معاويه او را خواهد کشت و شفاعت من به آنها نرسد.
فرمود: اسماء اين را به حضرت زهرا نگو؛ چون تازه بچه به دنيا آورده است و برايش قابل تحمل نيست.
باز همان قضايا پيش آمد.
فرمود: علي جان اسم اين نوزاد را چه گذاشتي؟
حضرت فرمود: من که بر شما سبقت نميگيرم.
پيغمبر هم فرمود: من بر خدا سبقت نميگيرم.
جبرئيل نازل شد و فرمود: جايگاه علي نسبت به تو همانند رتبه حضرت هارون نسبت به حضرت موسي است، فرزند هارون شبير بود، شما هم اسم اين بچه را شبير بگذار.
پيغمبر اکرم فرمود: زبان من عربي است و شبير عبري است.
جبرئيل گفت: او را حسين نام گذاري کن.
اين خلاصه اين قضايا است.
من خيلي از توضيحات آن صرف نظر ميکنم.
مجري:
بيان حديث منزلت در قضيه سد الابواب
از مواردي که حديث منزلت از زبان گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله مطرح شده است، خوابيدن صحابه در مسجد بود. اگر ميشود در اين زمينه هم يک مقداري توضيح دهيد.
استاد قزويني:
يکي از مواردي که حديث منزلت در آن آمده است، حديث سد ابواب بوده است که پيغمبر اکرم تمام درهاي خانه صحابه را به مسجد بستند، جز در خانه اميرالمؤمنين و فرمود:
علي مني بمنزلة هارون من موسي
يکي از آن موارد هم که جناب ابن عساکر و ديگران آوردهاند، صحابه در مسجد ميخوابيدند.
ابن عساکر و ديگران از جابر بن عبد الله انصاري نقل ميکنند که ميگويد: روزي پيغمبر آمد و ما همه در مسجد خوابيده بوديم و ديديم که دست پيغمبر يک دسته ساقه خرماي تازه است.
ميگويد:
فضربنا وقال أترقدون في المسجد إنه لا يرقد فيه أحدا فأجفلنا وأجفل معنا علي بن أبي طالب فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم تعال يا علي إنه يحل لك في المسجد ما يحل لي يا علي ألا ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا النبوة والذي نفسي بيده إنك لتذودن عن حوضي يوم.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 139
ما را زد و فرمود: شما در مسجد ميخوابيد؟
مسجد جاي خوابيدن نيست. ما بلند شديم و فرار کرديم، علي بن ابي طالب هم همراه ما بيرون آمد. پيغمبر فرمود: علي جان تو برگرد، حساب تو از ديگران جدا است، هرچه بر من حلال است بر تو هم حلال است. جايگاه تو به من همانند جايگاه هارون به موسي است غير از بحث نبوت.
پخش کليپ
استاد قزويني:
من که امروز شبکههاي استاني را ميديدم؛ مخصوصا استان کردستان و سيستان و بلوچستان و بندر عباس، ديدم مراسم ميلاد نبي مکرم که عزيزان اهل سنت ما در سراسر کشور، خارج از کشور را من فرصت نکردم ببينم؛ ولي در اين شبکههاي استاني که ميديدم، گفتم اين يک تو دهني باشد براي اين آقاياني که ميگويند: هر گونه جشن تولد براي پيغمبر حرام و بدعت است و اهل سنت مبرا هستند.
حتما اينهايي که در داخل کشور جشن ميگيرند، اينها اهل سنت نيستند.
من نميدانم که آقايان چه اسمي ميخواهند براي اينها بگذارند.
جزء سنيهاي اثنا عشري هستند يا نه، ما فردا ميترسيم که بگويند: اينها وهابي هستند که دارند جشن ميگيرند.
بحث نبي مکرم يک بحث فراگير است و شيعه و سني نميخواهد.
غير از چهار مغز خشک وهابيت که نسبت به نبي گرامي جسورانه وارد شدند و هرگونه تجليل از نبي مکرم را بدعت گذاشتهاند.
همه مسلمانها نسبت به نبي مکرم عشق ميورزند.
در قرآن در رابطه با مائده آسماني که خدا بر بني اسرائيل نازل ميکند، ميفرمايد:
تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآَخِرِنَا
سوره مائده آيه 114
از يک مائده آسماني به عنوان عيد ياد ميکند، آن وقت نبي مکرم رحمت للعالمين که ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
سوره انفال آيه 24
حيات بشريت به نبي مکرم است.
ما براي ايشان جشن نگيريم و براي يک مائده آسماني که شکممان را پر کنيم جشن بگيريم.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
سوره جمعه آيه 2
اين قضايا نشان ميدهد که وهابيت واقعا با نبي مکرم، نه تنها مشکل دارند؛ بلکه عداوت دارند؛ ولي اين عداوتشان را در يک قالب ديني و مذهبي بيان ميکنند.
ديشب هم دوستان ما برنامههاي جشن ملي که در عربستان بوده است، آوردهاند که جناب آقاي والا مقام ملک عبد الله و أبي کان داشت ميرقصيد.
اينها همه را نشان دادند. در آنجا اشکالي ندارد و بدعت نيست؛ ولي اگر کسي در رابطه با نبي مکرم بخواهد جشن و سرور داشته باشد، اين بدعت است.
اين مردم اهل سنت است و اين هم مرامشان، شما براي خودتان فکري کنيد و راهي غير از اهل سنت انتخاب کنيد و يک اسم ديگري براي خود بگذاريد.
از وهابيت بدتان ميآيد؛ چون امروز وهابيت يک واژه زشت و وقيحي شده است.
از سلفي بودن هم که بدتان ميآيد؛ چون آقاي دکتر جمعه گفت: سلفيها سگان جهنم هستند.
من نميدانم چه اسمي براي خودشان ميخواهند بگذارند، دعوت گران به جهنم ميخواهند بگذارند يا دعوت گران به کفر. من پيشنهاد ميکنم که اسم خود را دعوت گران به خداي الاغ سوار بگذارند. اين خيلي بهتر است و خوب مشتري پيدا ميکنيد.
بيننده آقاي پهلوان از کلاله:
ميلاد پيامبر اکرم را به تمامي مسلمانان جهان تبريک عرض ميکنم.
آقايان وهابي مثال في قلوبهم مرض هستند.
ما اينجا در منطقه کلاله در خدمت دوستان و برادران اهل سنت هستيم که از دوستان نزديک بنده هستند که وقتي در مورد مولا علي صحبت ميشود و از مظلوميت ايشان صحبت ميشود، اشک از چشمهاي اينها جاري ميشود.
بحث وهابيت از اهل سنت جدا است.
سؤالي که من از خدمت حاج آقا داشتم، در مورد مراسم حج و فريضه طواف نساء و نماز آن است.
قطعا احکام حج در زمان خود پيامبر صادر شده است و آن زمان هم انجام ميشده است. از چه زماني اين طواف نساء از احکام حج برادران اهل سنت جدا شده است؟
آيا ارتباطي با روايت پيامبر ختمي مرتبت دارد که به مولا علي فرمودند: شما ميزان تشخيص حرام زادگي از حلال زادگي هستيد؟
استاد قزويني:
اين بحث مربوط به احکام است. ما در هر هفته 2 برنامه مستقل و 2 ساعته به عنوان زمزم احکام داريم. شما ميتوانيد در اين برنامه تماس بگيريد و بحث حکم آن را سؤال کنيد.
آنچه که مربوط به بحث بنده است که بعضي از آقايان ميگويند: اينها چون طواف النساء انجام نميدهند، با هم خواهر و برادر هستند، اينها اشتباه است.
آقايان اهل سنت طوافي به نام طواف وداع دارند که همان جايگزين طواف نساء خواهد شد.
اين که گفتهاند، ما اين را رد ميکنيم و بزرگان و مراجع ما هم رد ميکنند.
شما ميگوييد: من ميخواهم به عنوان طواف نساء آخر سر ميخواهم يک طوافي انجام دهم، آن آقا ميگويد: من ميخواهم طواف وداع انجام دهم.
شما بلند شو صبح 2 رکعت نماز بخوان و بگو: نماز صبح ميخوانم و ديگري بگويد: نماز بين الطلوعين ميخوانم و ديگري بگويد: نمازي که خدا الان بر من واجب کرده است ميخوانم.
بيننده احمد آقا از مشهد از اهل سنت:
در مورد آيه 100 سوره توبه که ميفرمايد:
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
اکثرا در شبکهها اين را در مورد صحابه ميدانند و ميگويند: اينها اگرچه اشتباهات و ظلم و خطاهايي داشته باشند؛ چون خدا فرموده است که از آنها راضي است، براي اينها مشکلي پيش نميآيد.
الان شما گفتيد: خدا عادلتر از آن است که طلحه و زبير را داخل بهشت کند.
استاد قزويني:
ما با هم دوست هستيم، دوستي ما را بهم نزن. بنده از يک کتابي نقل کردم که از اهل سنت بود و اظهار نظر هم نکردم. بنده به هيچ وجه همچين عقيدهاي ندارم؛ چون گفتيد: شما گفتيد.
من از يک کتابي نقل کردم. گفتم: اين آقا با اين که ميگويد:
الله أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة
تهذيب الكمال، ج 14، ص 178 و سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537 و تاريخ الإسلام، ج 18، ص 303
با همه اين حال ميگويند: اين آقا ثقه است. بحث من يک بحث رجالي بود.
بيننده:
من خودم اهل تحقيق هستم.
چند وقت است که هم برنامههاي شما را نگاه ميکنم و هم برنامههاي شبکه کلمه را نگاه ميکنم و هم شيخ اللهياري را نگاه ميکنم. کلا در مورد حقانيت مذهب سني و شيعه تحقيق ميکنم.
آيه ميفرمايد:
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
سوره توبه آيه 100
ما اهل سنت هم هر وقت اسم صحابه را ميشنويم رضي الله عنهم ميگوييم.
جواب شما براي اين مسئله چيست؟
عقلا هم جور در نميآيد. خدا در مورد پيغمبرش ميفرمايد:
لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
سوره زمر آيه 65
اين عقيده که بگوييم: صحابه هر خطا و ظلم و اشتباهي داشته باشند؛ چون رضي الله عنهم است، هيچ اشکالي بر اينها نيست و خدا به اينها چک سفيد امضا داده است.
استاد قزويني:
اين جواب من را يادداشت کنيد و روي آن کار کنيد و در جلسه بعد اگر تشريف آورديد، ما از محضر شما استفاده ميکنيم.
نکته اول:
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ
در اينجا کلمه من، من تبعيض است. آن سبقت گيرندگان اوليه از ميان مهاجرين و انصار، نه همه مهاجرين و انصار.
نکته دوم:
در آيه 7 و 8 سوره بينه هم قرآن ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ
هر کسي که مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد، خدا از او راضي است و او هم از خدا راضي است.
اين اختصاص به السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار ندارد.
نکته سوم:
قرآن به صراحت ميفرمايد:
فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ
سوره توبه آيه 96
خدا از فاسقين، هرگز راضي نخواهد شد.
اين آيه که ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ
سوره حجرات آيه 6
قرآن در رابطه با صحابه اين را آورده، صحابهاي که خودش از مهاجرين و انصار است.
نکته چهارم:
قرآن ميفرمايد:
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
سوره زلزله آيه 7 و 8
هر کس هر کاري خوبي انجام دهد، خداي عالم پاداش خوب ميدهد و اگر کار بد انجام دهد، جزاي بد ميدهد.
نسبت به نبي مکرم ميفرمايد:
وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ
سوره اعراف آيه 6
همان طوري که شما اشاره کرديد، در سوره زمر ميفرمايد:
لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
سوره زمر آيه 65
صحابه که از پيغمبر بالاتر نيستند.
ميفرمايد: اگر يک لحظه شرک بورزي تمام اعمال تو نابود خواهد شد.
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ
سوره الحاقه آيه 44 - 46
اگر پيغمبر کوچکترين خطايي انجام دهد، ما رگ گردنش قلبش را ميزنيم.
عقيده شيعه را ما بارها گفتيم.
ما صحابه را چند دسته ميکنيم:
1. آنهايي که در عصر پيغمبر به شهادت رسيدند، تمام آنها را ما اهل بهشت ميدانيم
2. آنهايي که بعد از پيغمبر، بر وصيت پيغمبر ماندند، آنها را اهل بهشت ميدانيم.
3. آنهايي که در رکاب اميرالمؤمنين در جنگ جمل که بالاتر از 1800 نفر بودند و در جنگ صفين بودند و آنهايي که امام حسن و امام حسين را در کربلا ياري کردند؛ مثل حبيب بن مظاهر و ديگران، تمام اينها را ما اهل بهشت ميدانيم.
4. آن دسته از صحابهاي که کار فسق از آنها در تاريخ ثبت نشده است، ما آنها را ثقه ميدانيم و به رواياتشان عمل ميکنيم.
شما کتابهاي فقهي شيعه را اگر ببينيد، از طهارت تا ديات، فقهاي ما موارد متعددي استناد کردند به روايت صحابه؛ ولي صحابهاي که عادل هستند.
5. صحابهاي که عادل نيستند و از آنها فسق صورت گرفته است و شراب خورده است و زمان پيغمبر به او حد زدند و زمان خليفه دوم به او حد زدند، همين کساني که در برابر خليفه اول قيام کردند، آنها از صحابه بودند.
از بينندگان تقاضا دارم که خوب دقت کنند.
اين آقايان که ميگويند: خداي عالم از اين صحابه راضي شد و ديگر هيچ گناهي بر آنها نوشته نميشود، اين خلاف منطق قرآن است.
صحابه هر چه به پيغمبر نزديک باشند، همسران پيغمبر يک سر و گردن از آنها نزديکتر هستند. شبانه روز با پيغمبر بودند.
اگر مصاحبت با پيغمبر ملاک فضيلت باشد، همسران پيغمبر، بيش از ديگران اين ملاک را دارد؛ ولي در سوره احزاب آيه 30 قرآن ميفرمايد:
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
هر کس از شما کار خلافي انجام دهد، ما شما را 2 برابر عذاب ميکنيم.
نه تنها ميفرمايد: عذاب ميکنيم؛ بلکه ميفرمايد: 2 برابر عذاب ميکنيم.
بيننده:
من با آقاي هاشمي در شبکه کلمه که صحبت ميکردم، ايشان يک حرفي زد و بعد گفت: شما برو با خدا دعوا کن که چرا فرموده است:
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
اينها هر کاري کنند، با خدا است و خدا آنها را بخشيده است. من خودم که تحقيق کردم، ديدم در اين آيه ميفرمايد:
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
نفرموده است:
يرضي الله عنهم
چنان که در مورد پيامبر اکرم ميفرمايد:
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ
سوره فتح آيه 1 و 2
نفرموده است:
غفر الله لک
در مورد اهل بيت فرموده است:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
سوره احزاب آيه 33
يعني خداوند مستمر اراده کرده است که شما هميشه در عصمت و طهارت باشيد.
در مورد اينها فرموده است، در آن زمان از شما راضي شده است.
ايشان تعجب کرد و گفت: يعني در آن زمان راضي بوده است و بعدا راضي نبوده است؟
من گفتم: بله، همچنان که شيطان از مقربين خودش قرار داد و در درگاه خودش جاي داد؛ اما به واسطه معصيت او را راند از خودش و او را لعنت کرد؛ پس اين عقيده اصلا اشتباه است که ما چشم روي هم بگذاريم و بگوييم: امهات المؤمنين يا صحابه هرکاري که کردند، اينها مغفور هستند و باقي مردم همه مجازات خواهند شد.
اين تبعيض در امر خدا است.
استاد قزويني:
مطلب قشنگي است. با اين عرائضي که بنده خدمتتان داشتم، شما اضافه کنيد.
همين قاتل عمار هم در بيعت شجره بوده است و هم السابقون الاولون است.
پيغمبر هم ميفرمايد:
تقتله الفئة الباغية
مصنف عبد الرزاق، ج 11، ص 240
بيننده:
آيه ميفرمايد:
الَّذِينَ آَمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ
سوره انعام آيه 82
اينها ايمانشان را به ظلم و متلبس نکرده باشند.
من دوست داشتم که جناب آقاي هاشمي اين مطلب را ميشنيد؛ چون نگذاشت من صحبت کنم و صدايم را قطع کرد.
استاد قزويني:
اي کاش همه اهل سنت ما اين طور به قرآن و سنت و واقعيت تاريخ، بدون تعصب نگاه کنند. اين پردههاي تعصب را از جلوي چشممان کنار بزنيم و بعد همه قرآن را مورد مطالعه قرار دهيم.
به تعبير اين عزيزمان، شما در آيه 18 سوره فتح هم ميخوانيد که ميفرمايد:
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا
«اذ» در اينجا اذ ظرفيت است. در آن ظرف و در آن مکان و در آن زماني که شما با پيغمبر بيعت کرديد، خدا از شما راضي شد.
اين که آيا قبلا هم راضي بود يا اين که بعدا هم رضايتش هست، اين معلوم نيست.
بيننده آقاي عبادي از اروميه:
در مورد وضو، اگر يک شيعه بخواهد وضوي اهل سنت را بگيرد و نماز بخواند، نمازش باطل است يا قبول است؟
در قرآن که ميخوانيم و آن را ختم ميکنيم، ما ميگوييم: صدق الله العلي العظيم، چرا سنيها کلمه علي برايشان سنگين است و اين را حذف ميکنند؟
اشکال از ما است يا از اينها؟
استاد قزويني:
نه اشکال از ما است و نه اشکال از آنها، اشکال از شيطان است.
بيننده:
چرا ما هرچي ميگوييم: مولا، براي اينها سنگيني ميکند.
استاد قزويني:
اگر کسي در وضو در حال اختيار به گونهاي که در تقيه نباشد و احساس خطر نکند، مثل اهل سنت وضو بگيرد، وضويش باطل و نمازش هم باطل است؛ ولي اگر در جايي است که جان و مال و آبرويش در خطر است، در آنجا اگر وضو مثل اهل سنت بگيرد، هيچ اشکالي ندارد.
بيننده:
اگر ما وضو را هم گرفتيم و پاهايمان را شستيم و بعد خشک کنيم و مسح کنيم، مشکلي ندارد و صحيح است.
استاد قزويني:
نه باطل است، شما که وضو ميگيريد، صورت و دست راست و دست چپتان را ميشوييد و با آب دست چپ خود هم بايد سرتان را مسح بکشيد و هم پاهايتان را مسح کنيد. اگر به اين آب، يک آبي از خارج مخلوط شود، وضوي شما باطل است.
بيننده:
منظورم اين است که بعد از اين که شستيم و تمام شد، خشک کنيم و دوباره مسح کنيم.
استاد قزويني:
دوباره بايد وضو بگيريد. اينها را از زمزم احکام سؤال کنيد.
چون شما همشهري ما هستيد، من به خاطر احترام به شما جواب دادم.
بيننده آقاي موسوي از سوئد:
طول عمر و سعادت هميشگي شما را از خداوند بزرگ تمنا دارم.
تا باشد خار چشم اين وهابيها مانند هاشمي، حيدري، خدمتي و سجودي نادان باشيد که عائشه را همسر پيغمبر را به نان خورد شده در آبگوشت تشبيه نمود.
آقاي قزويني، هفته گذشته يکي از بينندگان از جناب عقيل بيعقل به اصطلاح ملا زاده، از شبکه کلمه خبيثه وهابي سؤالي در رابطه با معاويه که سر سلسله فتنه و ظلم و ستم عليه اهل بيت پيغمبر بوده است، مطرح نمودند.
سؤالشان از اين قرار بود: آيا معاويه که از بطن مادر کافر چون هند جگر خوار و فرزند ناخلفش چون يزيد را در سفره خود تربيت داد و بعد هم جانشين خود تعيين کرد و نتيجه آن شد که اين فرزند ناخلف قاتل نوه پيغمبر شد.
اين معاويه با اين سابقه تاريک، چگونه قابل احترام شما بوده است و براي او رضي الله عنه ميگوييد.
رهبري اسلام را خائنانه بعد از صلح با امام حسن مجتبي به دست گرفت و به هيچ کدام از تعهدات صلح خود با امام حسن عمل نکرد.
عقيل بيعقل چون خصومتشان با اهل بيت اظهر من الشمس است، هر زماني که يک شبهه در مورد معاويه از او سؤال شود، فورا يک داستان غير واقعي را عليه علي عليه السلام به زعم خود ارائه ميکند.
همچنين در خصوص عائشه، عليه فاطمه زهرا و خديجه کبري سلام الله عليهما، داستان ساختگي ارائه ميدهد تا مقام عائشه را بالا ببرد.
در جواب اين بيننده عزيز براي دفاع از مقام و حيثيت معاويه گفتند: آيا تمام شخصيتهاي برجسته اسلام بايد از پدر و مادر مسلمان شده باشد؟ که اين چنين نيست و بعد از ايمان آوردن به پيغمبر صاحب مقام و منزلت شده است.
اينها گفتند: حتي علي عليه السلام از پدر و مادر کافر به دنيا آمده است؛ چون پدرش ابو طالب به پيامبر صلي الله عليه وآله ايمان نياورد؛ چرا علي را شما قابل احترام ميدانيد؟
اين توضيحات بيخردانه اين عقيل بيعقل، واقعا قلب محبين علي عليه السلام را به درد ميآورد.
من از شما دانشمند بزرگوار تقاضا داريم که در خصوص ايمان پدر و مادر علي عليه السلام براي بينندگان عزيز توضيح دهيد تا جواب براي اين شخص بيخرد باشد.
بيننده آقا محمد از امارات از اهل سنت:
آيا در کتب شما چنين چيزي هست که از امام جعفر صادق يا از بقيه علماء که بگويند: هر سخني که مخالفت داشته باشد با قرآن و سنت نپذيريد؟
استاد قزويني:
بله.
بيننده:
علماي شما مثل جزائري و کليني که ميگويند: قرآن تحريف شده است و از قرآن کم شده است و اين حرف متضاد با قرآن است چون خداوند ميفرمايد:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
سوره حجر آيه 9
آيا شما فکر نميکنيد که علماي شما کفر گفته باشند و اشتباه کرده باشند؟
آيا اين توهين به امام جعفر صادق نيست؟
استاد قزويني:
اگر يک روايتي مخالف قرآن باشد، خود ائمه عليهم السلام فرمودند:
لا تقبلوا علينا حديثا الا ما وافق القرآن والسنة
اختيار معرفة الرجال (رجال الكشي)، الشيخ الطوسي، ج 2، ص 489
هيچ روايتي که خلاف قرآن است شما نپذيريد.
هر روايتي که کليني آورده است، نميگويد: روايات من درست است، در کتاب کليني هم روايات صحيح و هم روايات ضعيف وجود دارد، روايات مرسل و مرفوع هم دارد.
بيننده:
شما ميگوييد: ما در کتب خود هم روايت صحيح السند هم داريم و هم روايت ضعيف هم داريم؛ در حالي که در کتابهاي علماي شما، مشخص نيست، علماي شما در خطبهها به روايات ضعيف هم اشاره ميکنند.
استاد قزويني:
شما يک مورد بگوييد که يک عالمي از فقها به روايت ضعيف عمل کردهاند.
بيننده:
ان شاء الله من دفعه بعدي که زنگ زدم اين را نشان ميدهم و کليپ آن را براي شما پخش ميکنم.
استاد قزويني:
الان که هيچ، اگر خدا به شما هزار سال هم عمر دهد، نميتوانيد يک روايت ضعيف بياوريد که روايت به ذاته ضعيف باشد و فقهاي ما به آن عمل کرده باشند.
فقيه مثل علامه حلي و مثل شيخ طوسي و مثل شيخ مفيد و مثل شهيد اول و ثاني و صاحب جواهر است.
بيننده:
شما ميگوييد: ما با اهل سنت برادر هستيم و با وهابيت مشکل داريم.
شما حضرت ابوبکر الصديق و عمر بن خطاب و عثمان ذي النورين، آيا اينها بزرگان علماء اهل سنت هستند يا خير؟
استاد قزويني:
شما اول آن صحبتي را که انجام دادي تمام کن و بعد يک موضوع ديگري مطرح کن. شما تحريف قرآن را مطرح کردي، من داشتم جواب ميدادم که شما حرف من را قطع کرديد، نگذاشتيد که ما حرف بزنيم.
قبل از اين که ما جواب دهيم، دوباره يک موضوع ديگري را مطرح ميکني و ميخواهي صحبت کني. اين طور صحبت کردن، زيبنده اين دوستان ما نيست.
امام محمد ابو زهره که از علماي بزرگ اهل سنت است، قطعا از تمام کارشناسان شبکه کلمه و خبيثه با سوادتر است و تأليفات متعددي هم دارد و از شخصيتهاي علمي برجسته الازهر است.
ايشان کتابي دارد به نام الامام الصادق، در اين کتاب صفحه 329 ميگويد:
إن الشريف المرتضى وأهل النظر الصادق من إخواننا الاثني عشرية قد اعتبروا القول بنقص القرآن أو تغييره أو تحريفه تشكيكاً في معجزة النبي صلى الله عليه و سلم، واعتبروه إنكاراً لأمر علم من الدين بالضرورة
تمام برادران شيعه ما هر گونه نقص و تحريف قرآن را مايه شک در معجزه پيغمبر ميدانند و ميگويند: هرگونه اعتقاد به تحريف مخالف با ضروريات دين است.
همچنين جناب شيخ محمد غزالي که شهرت پرآوازهاي دارد، ميگويد: از بعضي از اين علقه و مضغهها شنيدم:
يقول في مجلس علم: إن للشيعة قرآنا آخر يزيد وينقص عن قرآننا المعروف. فقلت له: أين هذا القرآن؟ ولماذا لم يطلع الإنس والجن على نسخة منه خلال هذا الدهر الطويل؟
در يک مجلسي بوديم، گفتند: شيعيان يک قرآن ديگري دارند و قرآن ما اهل سنت را قبول ندارند.
گفتم: اين قرآن کجا است؟ اين قرآني که نزد شيعه است و با قرآن ما فرق دارد، در اين 14 قرن کجا بوده است که هيچ جن و انسي دستش به او نرسيده است.
بعد گفتم:
لماذا يساق هذا الافتراء؟ فلم الكذب على الناس، وعلى الوحي؟
اين افتراء چيست که شما ميزنيد؟ اين همه دروغ بر مردم و بر وحي الهي چيست؟
شما آن کساني که اهل تحقيق و درايت هستند و اينها کتب را بررسي کردند و ديدند که اين مواردي که بعضي از اين علقه و مضغهها بيان ميکنند که شيعه قائل به تحريف قرآن است، اينها همه دروغ و افتراء است.
اگر بنا بر اين است که بگوييم: آقاي نوري و علامه مجلسي يا سيد نعمت الله جزايري قائل به تحريف قرآن بودند، ابو داود سجستاني شما که متوفاي 316 است قائل به تحريف قرآن است.
محمد خطيب که از علماي الازهر است، کتابي نوشت و الان هم کتابش در دست ما موجود است و در آن کتاب ثابت کرده است که قرآن تحريف شده است.
زمان شيخ شلتوت اجازه ندادند که اين کتاب چاپ شود و بعد از رحلت ايشان اين کتاب را چاپ کردند.
آقاي عبد الوهاب شعراني که متوفاي 973 است، ميگويد: اگر بعضي از افراد ايمانشان نسبت به اين قرآن کم نميشد، من بيان ميکردم که چه سورهها و چه آياتي، آن زماني که عثمان قرآن را جمع کرد، از قرآن افتاد.
آلوسي ميگويد:
والأحاديث في هذا الباب أكثر من أن تحصى
تفسير الآلوسي، الآلوسي، ج 26، ص 164
رواياتي که ما اهل سنت در تحريف داريم، فراتر از شمارش است.
يک مقداري منصفانه قضاوت کنيد، ديگر آن زمان گذشت که شيعه در انزوا باشد و هرچه بيايند تو سرش بزنند و کتکش بزنند و حکم قتلش را صادر کنند، اعتراض نکند.
الحمد لله عصر، عصر رسانه است، آنهايي که اين طور ماجراجويي ميکنند، اينها نه دلشان به قرآن سوخته است و نه کاري به قرآن و پيغمبر دارد.
اينها از يک سري پول از اربابان خود گرفتهاند، براي اين که پولها را خرج کنند و يک آماري هم بدهند، يک همايشي در ماهوارهها برگذار ميکنند که شيعه قائل به تحريف قرآن است.
بيننده آقا اسماعيل از تهران:
عرض تبريک دارم به مناسبت اين ايام خجسته.
شما جاي سؤال باقي نميگذاريد و همه را جواب داديد.
من از شما اجازه ميخواهم که اگر ممکن است يک چند بيتي که تحت تأثير برنامهتان سرودهام بخوانم.
اگر حق خلافت با علي نيست علي با حق و حق هم با علي چيست
فقط اين يک حديث هم از نمونه بگفتم تا بداني که خبر چيست
وگرنه اين دلائل بيشمارند اگر خواهي بداني که خلف کيست
حديث منزلت يا بيش از اينها حديث سد ابواب و دگر چيست
خلاصه گويمت جان دل من پيامبر يک خلف دارد بگو کيست
اگر تحقيق کردي و نديدي به خود بنگر ببيني که سبب چيست
و گرنه جز علي مولود کعبه نميدانم به حق نزديک تر کيست
اگر حق با ابي بکر و عمر بود چرا در وصف آنها يک سند نيست
برو جانا دگر باره وضو کن که دوري تو از حق در صحت نيست
بيننده آقا عبد الله از اهواز:
يک نکته اي كه ميخواهم عرض کنم، در مورد ترضي بر صحابه است.
در کتاب لئالي بهية في شرح عقيده واسطيه لابن تيميه تأليف آل شيخ مفتي سعودي جلد 2 صفحه 411 نوشته است:
کانت لأهل السنة شعارا وأدخلو في أشياء من عبادات وفي کلامهم فعلوا به ادخال الترضي عن الصحابة والترضي عن الامهات المؤمنين والترضي عن جميع الآل في خطبة الجمعة ولا کان في عهد ابي بکر وعمر ولا في عهد عثمان ثم بعد ذلک ائمة من التابعين أدخلو وهنا شعارا لأهل السنة حتي لا يشابه الرافضة والخوارج
ترضي بر اصحاب بدعت است.
بينندگان توجه کنند که ترضي بر اصحاب بدعت است؛ چون ابن تيميه ميگويد: نه در زمان ابوبکر و نه در زمان عمر و نه در زمان عثمان انجام ميدادند.
ائمه تابعين اين را ادخال کردند که تشابه با شيعيان و خوارج پيدا نکنند.
استاد قزويني:
اين دوستاني که صلوات ميفرستند و بر آل پيغمبر صلوات نميفرستند با اين که روايات متعدد در صحيح بخاري و مسلم وجود دارد که بعد از نزول اين آيه شريفه که ميفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
سوره احزاب آيه 56
پيغمبر فرمود: بر من صلوات ميفرستيد، بر آل من هم بفرستيد.
اين آقايان يک روايت بياورند که پيغمبر فرموده باشد بر اصحاب من صلوات بفرستيد.
يک روايت بياورند که در زمان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و اميرالمؤمنين، بر صحابه صلوات بفرستيد.
آقايان يک روايت ضعيف هم ندارند.
همان طوري که ايشان گفت: براي مقابله با شيعه؛ چون شيعه بر همه صحابه ترضي نميکنند، اينها هم در مقابل بر صحابه صلوات ميفرستند.
شيعه مبناي قرآني دارد.
به آن صحابهاي که صالح و ثقه بودند، نه تنها ترضي ميکنيم؛ بلکه آرزوي مقام اينها را هم داريم. اميد شفاعت از آنها را داريم.
موارد متعددي در کتب فقهي آقايان داريم مثل ابن تيميه که در منهاج السنة جلد 4 صفحه 154 ميگويد: عمامه زرد بستن اشکالي ندارد؛ ولي اگر اين شعار براي شيعه شد، ما نميتوانيم اين کار را کنيم.
ابن حجر ميگويد: صلوات بر غير پيغمبر اشکال ندارد و جايز است و قرآن هم دلالت دارد که ميفرمايد:
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
سوره توبه آيه 103
ولي چون شيعهها وقتي اسم پيغمبر را ميآورند، بر آل پيغمبر هم صلوات ميفرستند، ما براي اين که مخالفتمان را با شيعه اثبات کنيم، ما به هيچ وجه بر غير پيغمبر صلوات نميفرستيم.
اين مطلب در کتاب فتح الباري جلد 11 صفحه 146 است.
از اين قضايا ما الي ما شاء الله داريم.
شايد بالاي 40 مورد است که اين آقايان به صراحت اين طور گفتهاند؛ مثلا انگشتر به دست راست کردن، سنت است؛ چون شيعهها به دست راستشان انگشتر ميزنند، ما براي اين که با کار اينها مخالفت کنيم، انگشتر را در دست چپ قرار ميدهيم.
با اين که اينها به صراحت ميگويند:
کان يختم باليمين
تحت الحنکي که آقايان دارند، ميگويند: سنت اين است که تحت الحنک از سمت راست بيايد؛ ولي چون شعار شيعه است، ما از سمت چپ ميآوريم تا با آنها مخالفت کرده باشيم.
در زمينه تسطيح قبور که يک مقداري قبر را بالاتر بياوريم، اين سنت است؛ ولي ما از تسطيح به تسنيم ميرويم براي اين که به شيعيان تشبيه نشود.
من سؤالات آقاي موسوي را متوجه نشدم که بتوانم پاسخ دهم؛ چون صدا در استديو قطع و وصل ميشد.
يکي درد و يک درمان پسندد يکي وصل و يکي هجران پسندد
من از هجران و وصل و درد و درمان پسندم آنچه را جانان پسندد
ما صلاح خودمان را نميدانيم، در روايت داريم وقتي مشکلات و مريضي ميآيد، خودتان را طلب کار خدا ندانيد، شما بنده هستيد و وظيفه شما بندگي است.
به خدا خدائي کردن را ياد ندهيد، خدا ميداند که چه طور خدائي کند.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني