برنامه : حبل المتين
استاد: آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 26 / 11 / 1391
مجري:
در جلسه قبل از روايتي مبني بر ضرورت قائم مقامي حضرت علي عليه السلام در مدينه سؤال شد كه رسول خدا فرمود: يا من بايد در مدينه باشم يا تو علي. اين روايت در معجم کبير هم بود، آقاي ذهبي به اين حديث 2 اشکال وارد کرد که اشکال اول را حضرت عالي مفصلا جواب داديد.
فرصتي نشد که به حکيم بن جبير که يکي از روات اين حديث بود برسيم.
ميخواستم ببينم که آيا اين شخص هم تضعيف شده است؟
خلاصه از بخش قبل را هم براي بينندگان عزيز بيان کنيد.
استاد قزويني:
ما در بحثهاي گذشته، همان طوري که آقاي محسني عزيز اشاره کردند، در حديث منزلت، يکي از فرازهايش، قضيه قائم مقامي اميرالمؤمنين بوده است که طبراني نقل کرده بود که پيغمبر اکرم به اميرالمؤمنين فرمود: موقعيت مدينه به طوري است:
لا بد من أَنْ تُقِيمَ أو أُقِيمَ
المعجم الكبير، ج 5، ص 203
يا بايد من در مدينه بمانم و يا تو بماني.
چون منافقين و توطئه گران ميخواهند از اين فرصت خروج مسلمانها از مدينه، سوء استفاده کنند و نسبت به نواميس مسلمانها و نسبت به اموال مسلمانها و مسائل ديگر، کارهاي نادرستي انجام دهند.
هيثمي اين را تصحيح ميکند.
اشکالي که هيثمي داشت نسبت به جناب ميمون عبد الله بصري، اين مباحث را مطرح کرديم.
در رابطه با اين روايت هم ما مفصل کار کرديم.
روايت ديگري هم آورديم که نبي مکرم ميفرمايد: يا علي آن کساني که به تو اعتراض ميکنند که در مدينه ماندي، شبيه همان کساني هستند که قريش در مکه به نبوت من اعتراض ميکردند.
اين هم جايگاه علي را مشخص ميکند و هم تشبيه معترضين به خلافت علي با اعتراض قريش به نبوت نبي مکرم، کاملا مسئله را روشن ميکند.
آقاي ذهبي 2 اشکال کرد.
يکي اين که عبد الله بن بکير منکر الحديث است و يکي هم اين که حکيم بن جبير ضعيف است.
در رابطه با قسمت که ايشان گفت: منکر الحديث است، ما مفصل جواب داديم.
گفتيم: همين آقاي ذهبي در يک روايت ديگري که مربوط به فضائل علي نيست، اين شخص را توثيق ميکند و ميگويد: از اهل صدق است.
الباني هم نسبت به تضعيف ذهبي اعتراض ميکند و گفتيم: هر منکر الحديثي ضعيف نيست.
بنا به نقل ابن حجر که ميگويد:
من روى شيئا منكرا استحق ان يذكر في الضعفاء لما سلم من المحدثين أحد
لسان الميزان، ج 2، ص 307
اگر بنا باشد که هر کس حديث منکري نقل کرد، ما اين شخص را تضعيف کنيم و از ضعفاء بشماريم، قطعا هيچ کدام از محدثين سالم نخواهند ماند.
عدهاي از روات صحيح بخاري را ما آورديم که اينها همه منکر الحديث بودند، با توثيق بزرگان اهل سنت.
اما اشکال دوم ايشان که ذهبي در تلخيص مستدرک با اين که حاکم نيشابوري گفته بود: صحيح است، ايشان گفت: نه، حکيم بن جبير ضعيف است:
يترفض
ايشان انسان رافضي است.
جناب ابو زرعه حکيم بن جبير را توثيق کرده است.
جناب ترمزي تحسين کرده است.
عبد الرحمن بن ابي حاتم ميگويد: از ابو زرعه سؤال کردم، گفت: يک عقيده نادرستي دارد؛ اما انسان راستگويي است.
جناب مبارک فوري در شرح سنن ترمزي در کتاب تحفة الاحوذي، ايشان ميگويد: حديث حسن است با اين که حکيم بن جبير در سند آن حديث وجود دارد.
اين نشان ميدهد آقاي حکيم بن جبير که اين حضرات ميگويند: تضعيف شده است، نه اين طور نيست.
اگر حکيم بن جبير فضائلي را در رابطه با خلفاء مطرح کند يا حکمي را بيان کند، آنجا حکيم بن جبير ضعيف نيست؛ ولي اگر حکيم بن جبير بخواهد روايتي در فضائل اهل بيت نقل کند، آنجا قطعا بايد ضعيف باشد.
مجري:
در صحيح مسلم و بخاري و ديگر صحاح اهل سنت، از روات شيعه نقل حديث کردهاند؟
استاد قزويني:
انسان خيلي متأثر ميشود که چه طور ميشود يک راوي وقتي در فضائل اهل بيت روايت نقل کند منکر الحديث و رافضي و خبيث است و در بعضي از کتب او را به سگ تشبيه ميکنند؛ ولي اگر همين راوي در جاي ديگر مطالب ديگري بخواهد نقل کند، ضعيف نيست.
بعضي از اوقات آقاي ذهبي هيچ دليلي پيدا نميکند، ميگويد:
يشهد القلب انه باطل
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 213
در رابطه با حديث يا علي عدوک عدوي و عدوي عدو الله ايشان اين جمله را ميگويد.
اين نشان ميدهد که آن حق و حقيقت، ملاک قضاوت نيست، علم به ما هو علم، ملاک قضاوت نيست. تعصب ملاک قضاوت است، آن يافتههاي ذهني آقايان ملاک قضاوت است.
آقايان يکجا ميگويند: فلاني شيعي و از آن طرف از خوارج روايت نقل ميکنند.
در کتاب صحيح بخاري مثل عمار بن حطان که در ناصبي بودنش هيچ شکي نيست، اين آقايان از اين شخص نقل حديث ميکنند.
من از عزيزان تقاضا دارم که يک مقداري دقت کنند.
جناب خطيب بغدادي کتابي دارد به نام الکفاية في علم الرواية، در اين کتاب از محمد بن يعقوب شاگرد مسلم بن حجاج نيشابوري نقل ميکند که ميگويد:
كتاب استاذى ملآن من حديث الشيعة يعنى مسلم بن الحجاج
الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص 131
کتاب استاد من مسلم، مملو از احاديث شيعه است.
اگر حديث شيعه ضعيف است، اين همه روات شيعه در صحيح مسلم چه کار ميکند که ميگويد: کتاب استاد من مملو از احاديث شيعه است.
چند صفحه قبل ايشان از علي بن مديني نقل ميکند که از علماي بزرگ و از رجال شناسان اهل سنت است، ميگويد:
ولو تركت أهل الكوفة لذلك الرأي يعنى التشيع خربت الكتب
الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص 129
اگر من روايات اهل کوفه را به خاطر تشيع بخواهم ترک کنم، کتابهاي ما خراب ميشود.
بعد ميگويد:
قوله خربت الكتب يعنى لذهب الحديث
الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص 129
اگر ما روايات شيعه را بخواهيم از کتابها حذف کنيم، کتاب و حديثي براي ما نميماند.
اين آقايان کارشناس که اين همه فحاشي و اهانت ميکنند و ميگويند: شيعيان وابسطه به عبد الله سبأ هستند و صفوي هستند، اين روايت سبأي در کتب شما چه کار ميکند که اگر روايات اينها را از کتب شما بردارند، کتابهاي شما ويران ميشود؟
ابن حجر عسقلاني تعبير قشنگي دارد، ميگويد: ابراهيم بن ابي بکر بن ابي شيبه ميگويد:
لولا رجلان من الشيعة ما صح لهم حديث عباد بن يعقوب وإبراهيم بن محمد بن ميمون
تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95
اگر 2 نفر از شخصيتهاي شيعه را ما از کتب روائي حذف کنيم، روايت صحيحي براي اهل سنت نميماند.
اگر 2 راوي شيعه را از کتب کم کنيم، چيزي نميماند.
يکي عباد بن يعقوب رواجني است و يکي ابراهيم بن محمد بن ميمون است.
ما قبلا نسبت به عباد بن يعقوب رواجني بيان کرديم:
كان يشتم عثمان
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 29 و تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95 و تهذيب الكمال، ج 14، ص 178
ايشان هميشه عثمان را شتم ميکرده است.
نسبت به ايشان ميگويند:
رافضي مشهور
مقدمة فتح الباري، ج 1، ص 412
ولي ثقه است.
ابو حاتم و ابن خزيمه و ديگران توثيقش کردهاند؛ ولي ايشان:
كان يشتم عثمان
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 29 و تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95 و تهذيب الكمال، ج 14، ص 178
عباد بن يعقوب هميشه عثمان را ناسزا ميگفت.
اگر رافضي بودن دليل بر ضعف است، اين آقا در صحيح بخاري چه کار ميکند؟
رافضي که هيچ، عثمان را فحش ميداده است؛ ولي آقايان گفتهاند: ثقه است.
بعضي از دوستان اهل سنت يک مقداري دقت کنند، اين عبارت شيعه نيست.
علماي اهل سنت نقل ميکنند؛ مثل مزي و ذهبي و ابن حجر ميگويند: آقاي عباد بن يعقوب رواجني که در صحيح بخاري روايت دارد:
كان يشتم عثمان
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 29 و تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95 و تهذيب الكمال، ج 14، ص 178
به عثمان فحش ميداده است و ميگفته است:
الله أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة قاتلا عليا بعد أن بايعاة
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 29 و تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95 و تهذيب الكمال، ج 14، ص 178
خدا عادلتر از اين است که طلحه و زبير را وارد بهشت کند.
اين سخن شيعه نيست، اين سخن اهل سنت است؛ چون اينها با علي جنگيدهاند و جنگ با علي جنگ با پيغمبر است و جنگ با پيغمبر هم جنگ با خدا است.
همين آقا ميگويد:
من لم يبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد حشر معهم
سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 537 و توضيح الأفكار، ج 2، ص 445
هر کس هر روز از دشمنان آل محمد بيزاري نجويد، با دشمنان آل محمد محشور خواهد شد.
ميگويند: شمشيري آويزان کرده بود و ميگفت: من اين شمشير را آماده کردهام تا در رکاب حضرت مهدي بجنگم. با همه اينها، اين آقا از موثقين نزد اهل سنت است.
ذهبي و ابن حجر تصديقش ميکنند و ابو زرعه و ديگران توثيقش ميکنند.
اين بخشي که حضرات ميآورند که فلاني شيعه است و به خاطر شيعه بودن روايات او را مورد اشکال قرار ميدهند، آقايان در اين طور موارد به ما جواب دهند که چه جوابي دارند.
وقتي ميگويد: اگر احاديث 2 نفر از شيعه نباشد، ما حديث صحيح نداريم:
لولا رجلان من الشيعة ما صح لهم حديث عباد بن يعقوب وإبراهيم بن محمد بن ميمون
تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95
يکي از اين 2 نفر عباد بن يعقوب است که با اين پروندهاي که آقايان برايش باز کردهاند.
اين حضراتي که اين همه افاضه ميکنند و مطالب آسمان و ريسمان را به هم ميپيوندند که شيعه روايت صحيح ندارد، اگر راويان شيعه نباشد، شما اصلا روايت نداريد؛ چه رصد که روايت صحيح باشد.
اگر راويان شيعه نباشد، روايات شما لباس صحت نميپوشد، اين را ما نميگوييم، اين را ابن حجر ميگويد.
يک مقداري به جاي فحش دادن و به جاي اهانت کردن بياييد بحث علمي کنيد.
به جاي اين که صدايتان را بالاتر ببريد، سطح معلوماتتان را بالا ببريد و يک مقداري تلاش کنيد که مطالب علميتان براي بينندگان خودتان قانع کننده باشد.
جناب آقاي سجودي که ميخندد و ميگويد: به من ميگويند: کارشناس مواد مخدر، انگار خيلي برايش مهم است، همين آقايي که ميگويد: ما را خر هم حساب نميکنند.
اين طور نيست، اگر صحبتهاي شما خوب باشد، ما مطالب شما را هم ميآوريم.
ما هيچ وقت به خر هم جسارت نميکنيم، آن هم براي خودش يک شخصيتي دارد.
اين طور فحاشيهايي که شما افاضه ميکنيد، قطعا آن حيوان زبان بسته از اين فحاشيها بلد نيست.
آن روز يکي از خواهرهاي ما در رابطه با روايت عائشه از کتبهاي خودشان نقل کرده است، اينها شروع کردند به گفتن اين که فلان رقاصه به بهشت ميرود؛ اما اين بهشت نميرود چون کافر، لامذهب، جهنمي است.
کليد بهشت و جهنم را دستشان گرفتند و براي هر کس که بخواهند باز ميکنند و براي هر کس که بخواهند ميبندند.
حالا اگر ما گفتيم علي قسيم الجنة و النار است، هفت آسمان بايد بر سر ما ويران شود؛ ولي اينها که کليد را به دستشان گرفتند.
ميگويند: اين بهشت ميرود و اين بهشت نميرود.
اين رقاصه اهل بهشت است؛ ولي اين خانم شيعه چون يک روايتي از کتب ما نقل کرده است، به خاطر اين مستحق جهنم است.
دوستان جوابي را که اين خواهرمان داده بودند را حتمأ ظهر در برنامه تريبون آزاد ديدهاند و دوباره ساعت يازده و نيم پخش ميشود.
من تقاضا ميکنم که عزيزان اين برنامه را ببينند و منطق آن آقا را ببينند، منطق بچه شيعه ها را هم ببينند.
اين آقا با اين فحاشيها، اهانتها، جسارتها و اين شير مردان و شير زنان با ادب، متانت، مستدل، مستند صحبت ميکنند.
اين شخص يک روايتي را نقل ميکند که نود و پنج درصد اهل سنت ميگويند اين روايت ضعيف است. آب که از سر گذشت چه يک وجب، چه صد وجب.
اين آقا که ميخواهد دروغ بگويد، حالا بيايد بگويد ده درصد گفتهاند يا نود و پنج درصد گفتهاند.
به تعبير همين خانم، گفت: اي کاش چند نفر از اين نود و پنج درصدها را بگويد.
الباني گفته است که نادرست است.
آقاي بزرگوار، آن کسي را که نقاشي کرده است و دست جناب عالي داده است، يا آنها خواستند در حق شما خيانت کنند يا حضرت عالي را اغفال کردهاند؟
الباني هم ميگويد: اگر کلام ابن حجر صحيح باشد اين روايت حسن است.
آخه بابا يک مراجعه کنيد، به جاي اين که هر روز ده دوازده ساعت، کمتر و يا بيشتر برنامه زنده بگذاريد؛ وقت بگذاريد ده ساعت مطالعه کنيد و ده دقيقه حرف حسابي بزنيد.
دو سه تا روايت بياوريد.
اگر دوستان يک روايت از کتابهاي خودشان ميخوانند، دادشان به هفت آسمان بلند ميشود که اين روايت ضعيف است؛ ولي خودشان از کتابهاي شيعه روايت ميخوانند، توهين ميکنند، جسارت ميکنند.
ما يک بار نديديم اين رواياتي که از کتب شيعه ميخوانند، بررسي سندي کنند.
حتي يک روزي يکي از اين بچه شيعهها به جناب آقاي عقيل با عقل زنگ زد و گفت: آقا اين روايتي که خوانديد، سندش چگونه است؟
ميگويد: شما که زنگ زديد بگوييد: سند آن چه طوري است؟ گفت: شما محقق هستيد و شما استدلال ميکنيد، من شنونده هستم. ببينيد اين منطق اينها است.
به نظر من اين شبکهها از الطاف خفيّه الهي است که بيايند اين طور مطالب بياساس و نادرست بخوانند و بينندهها هم بيايند قضاوت کنند.
آقاي ابن حجر از ابن ابي شيبه نقل ميکند:
اگر دو مرد از شير مردان شيعه نباشند، براي اهل سنت حديث صحيحي متصور نيست. يکي از اينها عباد بن يعقوب است که اين پروندهاش بود.
آقاي ذهبي در رابطه با ابان بن تغلب که قبلأ هم اشاره اي داشتهايم ميگويد:
ابان بن تغلب الكوفي شيعي جلد لكنه صدوق فلنا صدقه وعليه بدعته
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
يک شيعه متعصب است، درست است که شيعه متعصب است؛ ولي راستگو است، بدعتش براي خودش، گناهش براي خودش ما با صداقتش کار داريم.
احمد بن حنبل و ابن معين و ابوحاتم توثيق کردهاند.
شيعه است و يک شيعه جلد است.
آقاي ذهبي و اين همه بزرگان توثيق ميکنند.
اگر واقعا شيعه بودن جرم است و شيعه بودن جنايت است و شيعه بودن مساوي است با پيروي از ابن سبأ و شيعه بودن يعني اهانت به صحابه، چرا آقاي احمد بن حنبل و ابن معين توثيقش کردهاند؟
بعد جالب اين هست که در آخر ذهبي ميگويد:
فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الاثار النبوية وهذه مفسدة بينة
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
اگر حديث اين دستهاي که يا شيعه غالي بودند و يا شيعه بدون غلو، اگر ما احاديث شيعيان بدون غلو و شيعيان با غلو را برداريم، بخشي از آثار نبوت و آثار رسالت وسنت پيغمبر از بين ميرود
کتابهاي شما و سنتي که نقل ميکنيد، همه از کانال بچه شيعهها رسيده است.
شما به چه چيزي ميباليد؟
فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الاثار النبوية وهذه مفسدة بينة
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118
برادر من يک مقداري دقت کنيد.
الباني در رابطه با حديث:
ما تريدون علي ان عليأ مني وانا من
بعد ميگويد: سندش حسن است.
در قضيه جيش يمن بود که آمده بودند از اميرالمؤمنين شکايت کنند که حضرت علي در جنگ فتح يمن بيش از همه از غنايم برداشته است و يک حرفهاي زشتي ميزدنند، پيغمبر اکرم از حجره بيرون آمدند و فرمودند: از جان علي چه ميخواهيد؟
علي از من هست و من از علي هستم.
وعلي ولي کل مؤمن بعدي
ولي امر همه مؤمنين بعد از من است.
الباني ميگويد" که سند حسن است و راويانش همه ثقه هستند.
ورجال شيخين
و رجال صحيح بخاري و مسلم غير از آقاي اجله که ابن عبد الله کندي است و مختلف فيه است.
در تقريب وتهذيب ابن حجر آمده است:
صدوق يتشيع
اين آدم صادق و راستگو است.
يعني بسيار راستگو است؛ ولي شيعه است.
اين آقاياني که الباني، الباني مي کنند و ميگويند: بخاري دوران و امام الحديث است، اين حرف اين آقا است نگاه کنيد.
حداقل از بييننده هاي خودتان خجالت بکشيد و اين همه به شيعه جسارت نکنيد.
فإن قال قائل: راوي هذا الشاهد شيعي... أفلا يعتبر ذلك طعنا في الحديث وعلة فيه فأقول: كلا لان العبرة في رواية الحديث إنما هو الصدق والحفظ وأما المذهب فهو بينه وبين ربه فهو حسيبه
اين قضيهاي که نقل کردم؛ که پيغمبر چنين فرمود، راوي آن شيعه است و همچنين در سند اين روايت شيعه ديگري هم به نام جعفر بن سليمان وجود دارد، آيا همين که دو راوي شيعه در سند حديث است دليل بر ضعف حديث نيست و موجب اشکال در حديث نيست؟
اصلا اين چنين نيست، بودن راوي شيعه در سند حديث دليل بر ضعف حديث نيست؛ چون آن چيزي که براي ما در راوي حديث معيار و ملاک است، صداقت است.
مراد از حفظ همان ضابط باشد يا مراد از حفظ هر چيزي که نظر آقايان است که بتواند تدليس نکند.
اما مذهب راوي چيست؟ شيعه است يا سني؟ خوارج است يا ناصبي؟
مذهبش چيزي است بين خودش و خداي خودش، خودش بايد جواب بدهد.
بعد ميگويد:
ولذلك نجد صاحبي (الصحيحين) وغيرهما قد أخرجوا لكثير من الثقات المخالفين كالخوارج والشيعة وغيرهم
ما ميبينيم که آقاي مسلم و بخاري و غير از اينها، بسياري از افراد ثقه روايت نقل کردهاند و مخالف اهل سنت بودند؛ مثل خوارج و شيعه.
اگر واقعا ملاک اين است، شما چه ميگوييد؟
ملاک اگر اين نشد، يا يک نفر با شما است و يا عليه شما است که يا وهابي است و يا دشمن خدا و پيغمبر است.
کليد در بهشت جهنم هم که دست شما است و به هر کسي که بخواهيد اجازه ميدهيد که به بهشت برود و هر کسي که دلتان خواست داخل جهنم ميبريد.
براي هر کسي شناسنامه کفر صادر ميکنيد و ميگوييد: اين کافر و مرتد و بيدين است؛ ولي اين رقاصه و اين زن فاحشه، آدم خوبي است.
يکي از اين دوستان ميگفت: آقاي سجودي در اين کتابي که نوشته است که ما بعيد ميدانيم که اين کتاب روزهاي پيشاور را خودش نوشته باشد، خيلي از اين خانم رقاصه نام ميبرد و در صحبتش هم خيلي ميگويد: اين به بهشت ميرود؛ ولي فلان شيعه به بهشت نميرود.
چه رابطهاي با ايشان داشته است و چه علاقهاي به ايشان داشته است و چه رابطه فکري و عاطفي با ايشان داشته که ايشان يک دفعه در ميان اين همه افراد، سراغ يک رقاصه ميرود.
حتما هم اين خانم مثل جناب آقاي سجودي خيلي خوب ميرقصيده است و پايين و بالا ميکرده است و بهشت و جهنم توزيع ميکرده است.
آقاي سجودي آن روز داشت يک ترانهاي از ايشان در شبکهشان پخش ميکرد.
براي اين که بگويد: فلان مداح از اين تقليد کرده است، ترانه اين شخص را پخش ميکرد.
نميدانيم که آقاي ملا زاده نسبت به آقاي سجودي چه ميگويد. ميگويد: عقل دارد يا ندارد.
وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ
سوره انعام آيه 121
آقا از اين انسان بد نام و رقاصه، يک ترانهاي پخش کرده است و بعد از يکي از مداحهاي شيعه هم پخش کرده است و ميگويد: اين مداح از اين شخص تقليد کرده است.
خيلي عجيب است که در يک شبکه ديني و اسلامي، همچين کاري کند.
حداقل شعر علي اي هماي رحمت اين رقاصه را پخش ميکرد.
حداقل به ايشان آبرو ميداد.
اين خانم رقاصه از علي به عنوان خليفه چهارم تجليل کرده است.
خدا را شکر که دشمنان اهل بيت از احمقترين انسانهاي هر عصري بودند.
اگر آقايان اين را قبول ندارند، بيايند ببينند و قضاوت کنند.
ذهبي ميگويد:
من دخل في بدعة ولم يعد من رؤوسها ولا أمعن فيها يقبل حديثه كما مثل الحافظ أبو زكريا بأولئك المذكورين وحديثهم في كتب الإسلام لصدقهم وحفظهم.
سير أعلام النبلاء، ج 7، ص 154
هر کس در يک بدعتي وارد شود و از رؤس آن بدعت نشود، يعني سرکرده آن بدعت نشود و خيلي هم طرفدار پر و پا قرص نباشد و دعوت نکند، حديث او قبول ميشود و اين بدعت گذاراني که احاديثشان در کتب اسلامي است و حديث اين بدعت گذاران در کتب اسلامي ما اهل سنت وجود دارد؛ چون اينها هم حافظ و هم راستگو بودند.
در رابطه با عبد الرزاق صنعاني که استاد جناب آقاي بخاري است و متوفاي 211 است، ميگويد:
وثقه غير واحد وحديثه مخرج في الصحاح وله ما ينفرد به ونقموا عليه التشيع وماكان يغلو فيه بل كان يحب عليا رضي الله عنه ويبغض من قاتله.
تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 364
افراد زيادي آقاي عبد الرزاق صنعاني را توثيق کردهاند و حديثش در صحاح ما وجود دارد، بعضيها به انتقام اين که شيعه است، او را تضعيف کردند، عبد الرزاق شيعه است؛ ولي شيعه غالي نيست و غلو نميکند؛ بلکه علي را دوست دارد و قاتلين و کساني که با جنگيدهاند را دشمن ميدارد.
اين آقاي کارشناس بزرگواري که کليد بهشت و جهنم را در دستش گرفته است، بگويد که اين جمله يعني چه؟
ويبغض من قاتله
تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 364
کساني که با علي جنگيدند، اينها را دشمن ميدارد.
در جنگ جمل و صفين و نهروان چه کساني با علي جنگيدند؟
اين آقا استاد بخاري است. ببينيد که مصنف عبد الرزاق صنعاني چقدر روايت دارد.
همين آقايي که دشمن دارد و بغض و کينه کساني که با علي جنگيدن را در دل دارد، يحيي بن معين افاضه ميکند و ميگويد:
لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه.
سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 573 و تاريخ مدينة دمشق، ج 36، ص 192 و ضعفاء العقيلي، ج 3، ص 110
اگر کسي کينه عائشه و طلحه و زبير و معاويه در دلش باشد که اشکالي ندارد، اين شخص اگر مرتد شود، ما حديث عبد الرزاق صنعاني را رها نميکنيم.
اينها را جواب دهيد. به جاي اين فحاشي و تقسيم بهشت و جهنم و به جاي اين که نسبت به اميرالمؤمنين اين طور وقيحانه جسارت کنيد، ما دوست داريم که به اينها جواب دهند.
اگر ميتوانند جواب دهند. اگر نميتوانند در شبکه خود را تخته کنند و اين همه مردم را معطل نکنند.
يکي از دوستان ميگفت: آن پولهايي که ميگيرند، اگر اين حرفها را نزنند، اينها که کارگري و سبزي فروشي بلد نيستند، مجبور هستند که از اين کانال پول دربياورند.
زمستان است و چغندر فروشي روي چرخها زياد است.
اگر نتوانستند، پيشنهاد ميکنيم که اين کار را کنند و اين طور دين فروشي و مذهب فروشي نکنند و بهشت و جهنم را اين چنين تقسيم نکنند.
ما بارها به اين آقايان گفتيم: اين دنيا اين قدر ارزش ندارد.
جناب آقاي سجودي و آقاي خدمتي و آقاي عبد الله حيدري و آقاي هاشمي، دنيا اين قدر ارزش ندارد که دين و آخرت خودتان را حراج کنيد.
به والله العلي الاعلي قسم، طبق روايات خودتان و آيات قرآن، اولين لحظه مرگ، اولين لحظه پشيماني است.
اين قبر از اين دو حال خارج نيست:
روضة من رياض الجنة يا حفرة من حفرات النيران
کاري کنيد که قبرتان باغي از باغهاي بهشت باشد.
کاري نکنيد که به دست خودتان يک درهاي از درههاي آتش جهنم باشد.
بعضي آقايان هم ميگويند: آنها هم در حق شما همچين ادعايي دارند.
بله آنها هم چنين ميگويند.
اگر راست ميگويند: بيايند با هم صحبت کنيم تا ببينيم که چه کسي راست ميگويد.
همين که آقايان از رو در رويي فرار ميکنند، همين که آقايان از مناظره وحشت دارند، اين دليل بر اين است که مذهبشان و سخنشان باطل است و خودشان هم ميدانند که باطل هستند؛ ولي گير کردهاند.
اين دلارهاي آمريکايي و پوندهاي انگليسي که از کانال مخابرات برايشان ميآيد و ريالهاي سعودي در گلوي اين بزرگواران گير کرده است.
کسي يک شربت حلال يا نبيذ حلال به اينها بدهد که بخورند تا اين دلار و پوند و ريال، پايين برود يا کاري کنند که بيرون بندازند. کاري نکنيد که فرداي قيامت راه گريزي نداشته باشيد.
چرا عاقل کند کاري که باز آرد پشيماني.
بيننده آقاي نامور از اردبيل:
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية علي بن ابي طالب سلام الله عليه وآله
ما در اردبيل در محلهاي هستيم که خودمان کشاورز هستيم.
يکي از روستاهاي همجوار ما اهل تسنن دارند.
ما وقتي که صحرا ميرويم، با آنها هم مرز هستيم و در آب کشاورزي با آنها شريک هستيم؛ ولي ميخواهم اين را به کل دنيا برسانم که اين برادران اهل سنت، همه اينها وهابي نيستند.
وهابيت که هميشه تلاش ميکند که بگويد: ما با اهل سنت يکي هستيم.
اين برادران اهل سنت ما که در اينجا زندگي ميکنند، به آن قرآني که خداوند متعال براي هدايت بشر فرستاده است و به آن الله احد و واحد و لا شريک، من قسم ميخورم که الان آن آقايي که در شبکه کلمه نشسته است و حرفهاي غير اخلاقي و غير اسلامي ميزند؛ حتي از اخلاق يک انسان معمولي، بدتر توهين ميکند، ميخواهم آن آقاي هاشمي (که نام هاشمي به او نميآيد و بايد يک نام ديگري براي خودش انتخاب کند) اردبيل بيايد، من آدرس را نميگويم، اگر قرار باشد که آدرس را به شما بگويم، ان شاء الله بعدا زنگ ميزنم و صحبت ميکنيم؛ اما بيايد من شيعه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه الصلاة والسلام را با آن سني که مثلا در بعضي از مسائلمان اختلاف داريم، از ما در اينجا فيلم برداري کند و ببيند که آن سني که در آنجا کشاورزي ميکند و من کشاورز شيعهاي که همسايه او هستيم و مرز کوچکي اندازه يک متر با هم داريم، اينجا چگونه زندگي ميکنيم.
به خداي احد و واحد، آن اهل تسنن در عيد غدير خم، مجلس ميآيند و در مجالس شيعيان که براي جشن غدير، مجلسي تشکيل ميدهند، آنها با لباس سفيد و با لباسهاي تميز ميآيند و از اهل بيت حضرت رسول اکرم صلي الله عليه وآله مدح ميکنند؛ حتي با دف و با بعضي از ابزار و آلاتي که دارند، براي مدح حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با ما شريک ميشوند.
در محرم هم اين چنين شرکت ميکنند.
به خداي احد و واحد الان فيلم آن را هم داريم که تلويزيون اردبيل هم دارد.
اينها در محرم در مسجد خودشان براي عزاداري حضرت امام حسين عليه السلام، سينه و زنجير ميزنند و به مساجد ما ميآيند و ما به مساجد آنها ميرويم.
بيننده آقا رضا از تهران از اهل سنت:
بنده ميخواستم قبل از هر چيزي در ادامه اين صحبت اين دوست عزيزمان که از اردبيل تماس گرفته بودند، يک مسئلهاي را عرض کنم و بعد سراغ مطلب اصلي خودم بروم.
من چند وقت پيش شنيدم که جناب آقاي سيستاني گفته بودند: نگوييد: برادران اهل سنت؛ بلکه بگوييد: عزيزان اهل سنت است.
ظاهرا چيزي شبيه اين را گفته بودند.
مجري:
بله. أنفسنا أهل السنة
بيننده:
ما اينها را که ميشنويم؛ ولي وقتي در نماز جمعه ميشود در تريبونها به صورت علني ميگويند: مرگ بر ضد ولايت فقيه، اين کلمه برادران و أنفسنا يک مقداري خنده دار و جک ميشود؛ چون اگر قرار بر برادري بود، مرگ بر برادر نه عقلا و نه شرعا درست است.
نميدانم که اين حرف بنده را تأييد ميکنيد يا خير.
مجري:
شما مرگ بر ضد ولايت فقيه را به اهل سنت ميچسبانيد؟
بيننده:
بله. مگر اهل سنت ولايت را قبول دارند؟
مجري:
اين يک مرجع خاصي دارند.
بيننده:
من فکر نکنم که هيچ کدام از اهل سنت اصل ولايت را قبول داشته باشند.
مجري:
اين تبادر ذهني شما است. هيچ کس اين طور برداشت نميکند، کساني هستند که با اين که شيعه هستند، مغرضانه اين را قبول ندارند. اين که شما گفتيد، من اولين بار که ميشنوم که همچين فکري ميکنند.
بيننده:
شما که اولين بارتان است، همين جمعه ميشنويد.
مجري:
اين برداشت وقتي براي من تازگي دارد، قطعا براي عوام هم به همين شکل خواهد بود.
بيننده:
فردا ان شاء الله از تريبون صدا و سيما و خود نماز جمعه برويد، دقيق بشنويد که وقتي که نماز جمعه تمام ميشود، هزار بار ميگويند: مرگ بر ضد ولايت فقيه.
مجري:
اين بيانصافي شما است.
بيننده:
شما قضاوت کنيد، بينندگانتان هم قضاوت ميکنند.
استاد قزويني:
آقاي آل شيخ مفتي أعظم عربستان سعودي چندي قبل در روزنامه الوطن عربستان به تاريخ 22 محرم 1430، رسما گفت:
المفتي قائم مقام النبي في الأمة
مفتي يعني آيت الله و کسي که مقام رهبري جامعه را دارد، قائم مقام پيغمبر است.
اين با ولايت فقيهي که ما داريم، چه فرقي ميکند؟
آيا بالاتر از ولايت فقيهي است که شيعه قبول دارد يا خير؟
بيننده:
من نميدانم که اين حرفي که شما گفتيد، اين آقا گفته است يا خير.
استاد قزويني:
من آدرس دادم. روزنامه الوطن مال عربستان سعودي روز دوشنبه 22 محرم 1430 و 19 نوامبر 2009، شماره روزنامه هم 3034 سال نهم است.
بيننده:
شما خودتان در جريان هستيد و از من بهتر و بيشتر ميدانيد که هيچ کدام از اهل سنت اصل ولايت را قبول ندارند. اگر قبول داشتيم که سني نبوديم.
استاد قزويني:
آقايان امامت را قبول ندارند چه رسد به اين که ولايت را قبول داشته باشند.
بيننده:
ولايت را قبول نداريم. اين جمله که در نماز جمعه ميگويند، به طور علني يعني مرگ بر اهل سنت ايران.
استاد قزويني:
نه اصلا اين طور نيست.
بيننده:
جناب آقاي محسني گفتند: من اصلا اين واژه را نشنيدم.
استاد قزويني:
اگر اين طور بخواهد باشد، يک دفعه ميگويند: مرگ بر اهل سنت و نيازي به اين کار نيست.
قضيه ضد ولايت فقيه در حقيقت زمان امام راحل رضوان الله تعالي عليه با توجه به مخالفتهايي که آيت الله منتظري با امام داشتند و ولايت فقيه ايشان را زير سؤال بردند، يک سري مباحث سياسي در کشور مطرح شد.
آنجا گفتند: مرگ بر ضد ولايت فقيه.
اين قضيه در حقيقت يک دعواي درون خانه و داخل مذهب شيعه است.
بعضي از آقايان ولايت فقيه را قبول دارند و بعضي قبول ندارند.
اگر بحث ما از امامت تمام شود، به بحث ولايت فقيه مفصل خواهيم پرداخت.
نميگويند: مرگ بر منکر ولايت فقيه، ميگويند: مرگ بر ضد ولايت فقيه.
اگر يک حاکم و يک مجتهدي حکومتي را تأسيس کرد و افرادي براي تضعيف اين حکومت و زير سؤال بردن کار فقيه توطئه کردند و بحث براندازي نظام ولي فقيه را داشتند، اينها هر روز ميگويند: مرگ بر کساني که تصميم براندازي نظام شيعه را دارند.
غير از اين چيز ديگري نيست. شما چرا اين طوري برداشت ميکنيد.
بيننده:
اميدوار هستم که حرف شما درست باشد.
اين که شما علني نميگوييد: مرگ بر اهل سنت فکر کنم که اين هم از باب تقيه است و گرنه اين را هم ميگفتيد.
استاد قزويني:
شما اين طور تصور کنيد.
بيننده:
من چند شب پيش زنگ زدم و با آقاي روستايي صحبت کردم و ايشان يک مطلب ناقص را از امام ابن تيميه مطرح کردند.
من باز هم تکرار امام ابن تيميه رحمه الله.
ايشان يک مطلب از ايشان نقل کردند به صورت بريده. من همان روز زنگ زدم که جواب تماس من داده نشد و بعد از يک مدت من چند شب قبل به ايشان زنگ زدم.
من يک ترجمه از منهاج السنة داشتم از همان ترجمه يک مطلبي آوردم، ايشان گفت: نه مگر ميشود، در ترجمه دست برده شده است.
من يک سؤالي داشتم، شما يک مطلب از منهاج ميآوريد و جناب آقاي روستايي ميگويد: من ترجمه مختصر منهاج را قبول ندارم، مگر تمام بينندگان شما کتاب منهاج السنة عربي را در خانههايشان دارند که ايشان همچين ادعايي ميکند.
همچين ادعا با همچين جوابي که ايشان به بنده دادند، من اين برداشت را کردم که (آن روز هم به خودشان گفتم و امروز هم تکرار ميکنم، من متأسف هستم که اين جمله را ميگويم؛ ولي من صادقانه و رک ميگويم و از کسي هم خجالت نميکشم) آن روز ايشان يک دروغي را به امام نسبت داد و بعد هم زير بارش هم نرفت.
من گفتم: من از ترجمهاش مطلب ميآوريم که اين مطلبي را که شما گفتيد، امام رد کرده است.
گفت: من ترجمهاش را قبول نميکنم شما بايد عربي آن را بياوريد.
جناب آقاي روستايي، مگر چه کسي در ايران عربي منهاج را دارد.
اگر هم من داشته باشم، من که فارس زبان و کرد زبان هستم، عربياش را چگونه بخوانم؟
استاد قزويني:
در ترجمه به فارسي، غالبا وقتي ميخواهند ترجمه کنند، مترجم آنچه که بافتههاي ذهني خودش است بر مبناي آن ترجمه ميکند.
ابن تيميه که فارسي ننوشته است، ابن تيميه عربي نوشته است. وقتي عربي آن را آورديد، معنا ميشود. هم علماي اهل سنت و هم علماي شيعه پاي گيرنده شبکه ولايت هستند.
شما هم اگر به فرض نميتوانيد ترجمه کنيد، عربي را ميتوانيد يادداشت کنيد و از بعضي از علماء سؤال کنيد و بگوييد: در شبکه ولايت اين عبارت ابن تيميه را که او به عربي نوشته است، اين طور ترجمه کردهاند، آيا ترجمه اين آقايان درست است يا اين که خيانت کردند؟
خيلي راحت است و نيازي به اين همه ناراحتي ندارد.
بيننده:
بحث روي ترجمه ايشان نبود، ايشان مطلب را آورد و قيچي کرد و آخر مطلب را براي بينندگان نخواند.
امام در فصلي يک نقل قول از امام احمد کرده است که يزيد کعبه را آتش زد و به اهل کعبه تعدي کرد، تا اينجا گفت و به بينندهها با آن لفظ ناشايست گفت: ابن تيميه به اين حرف امام احمد هيچ تعرض و ردي نداشته است؛ در حالي که ابن تيميه در ادامه همين مطلب، آتش زدن کعبه را رد کرد و گفت: کعبه را نميتوانستند آتش بزنند؛ ولي به اهل مکه تعدي کردند و کشتار کردند در مکه؛ ولي ايشان گفت: نه نسبت به آتش زدن کعبه و نه خراب کردن کعبه و نه به قتل اهل مکه، ابن تيميه هيچ گونه واکنشي نشان نداده است.
به صورت علني ايشان گفت: ابن تيميه اين کارها را از يزيد قبول کرده است.
استاد قزويني:
آن آقايان عين جمله ابن تيميه را روي آنتن آوردند، نيامدهاند که نقل کنند.
بيننده:
عين جمله را آوردند؛ ولي نصفه آوردند.
استاد قزويني:
همه بينندهها ميبينند.
بيننده:
من متأسف هستم که اين را ميگويم، اين بيادبي است؛ ولي بنده از شبکه شما بارها دروغ به مراتب شنيدهام.
استاد قزويني:
يک مورد آن را براي ما بيان کنيد.
بيننده:
من کليپش را دارم. چند وقت پيش شما يک نقل قولي از آقاي زيلعي حنفي کرديد و گفتيد: ايشان به ازدواج 9 تاي اهل سنت اعتقاد دارد.
همان لحظه يک آقايي به اسم محمد از ترکيه به شما زنگ زد و شما همان لحظه حرف خودتان را پس گرفتيد و گفتيد: من اين را نگفتم.
چند شب پيش جناب آقاي ملا زاده يک کليپ از شما پخش کرد که يک آقايي که شيعه بود به شما زنگ زد و گفت: من رفتم مکه نماز جمعههايش را ديدم که خيلي خوب است و اين وهابيها اگر اين طور هستند، عالي است.
شما گفتيد: نه ساعت 1 نصف شب در آنجا رفتم در زير يک پل آنجا فاحشه خانه است.
يک آقايي به شما زنگ و گفت: آقاي قزويني شما ساعت 1 نصف شب آنجا چه کار ميکرديد؟
شما گفتيد: من اين را نگفتم.
از اين نوع کليپها من شايد 25 تا روي لب تاپم دارم و وصال حق هم هر شب از شما پخش ميکند. من متأسفم.
استاد قزويني:
بگوييد: وصال باطل نه وصال حق.
اگر حق آنها هستند و ابن تيميه حق است، ما دعاي هميشگي خود را ميکنيم که خداي عالم شما را با اينها محشور کند.
بيننده:
من اين حرفي را که زدم شما قبول داريد؟
استاد قزويني:
شما حاضر هستيد که فردا با ابن تيميه محشور شويد؟
بيننده:
آرزوي من است که با ابن تيميه محشور شوم.
استاد قزويني:
خدايا به آبروي امام زمان و به آبروي حضرت زهرا اين آقا رضاي ما را با ابن تيميه محشور کن.
بيننده:
ان شاء الله. با ابن تيميه محشور شدن بهتر از اين است که با آخوند مجلسي محشور شويم.
استاد قزويني:
خدا ما را به آبروي زهرا با علامه حلي و علامه مجلسي و سيد مرتضي و شيخ مفيد؛ حتي فضه خادم حضرت زهرا و قنبر غلام اميرالمؤمنين محشور کند و شما را با ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و ابن قيم جوزي محشور کند. ما که دعوا نداريم.
مجري:
ما دوست داشتيم که شما سؤالهاي علمي بپرسيد.
بيننده:
شما گفتيد: يکي از دروغهاي ما را رو کن، من 2 تا را رو کردم و شما هيچ چيزي نگفتيد.
مجري:
دروغهاي ما مشخص شد و شما آبروي ما را برديد.
بيننده:
شما ميگوييد: بحث علمي، شما وقتي يک مطلبي را از يک شخصي قيچي و سانسور ميکنيد و تحويل بيننده ميدهيد، به اميد اين که اين بيننده آن کتاب را در خانهاش ندارد و نگاه به آن نميکند، اين که بحث علمي نيست.
مجري:
شما به جاي مردم قضاوت نکنيد.
بيننده:
من 2 تا از دروغهاي شما را رو کردم و شما هيچ چيزي نگفتيد.
مجري:
شما تصور کنيد که ما دروغ ميگوييم. ما وقتي اين حرفها را ميزنيم، قضاوت آن به عهده خود شما است. اگر راست بود قبول کنيد و اگر راست نبود، قبول نکنيد؛ چون اگر راست بود و قبول نکنيد، يا فاسق ميشويد و يا کافر يا ظالم ميشويد. درست است؟
بيننده:
بله درست است.
مجري:
قرآن ميفرمايد:
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ
سوره مائده آيه 44
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
سوره مائده آيه 45
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
سوره مائده آيه 47
بيننده:
بنده طبق مطلبي که از شما شنيدم و اين مطلب را با واقعيت مطابقت دادم، فهميدم که مطلبي را که شما گفتيد، درست نبوده است، شما هم جواب خاصي نداشتيد.
مجري:
اين نظر شما است.
بيننده آقاي زارع از همدان:
السلام علي المهدي الذي يملأ الارض قسطا وعدلا کما ملأت ظلما وجورا
سلام مخصوص دوستان و عزيزان حاضر در تالار نداي شيعه منتظران حضرت مهدي را محضر شما و استاد محسني ابلاغ ميکنم.
اين آقا رضا که از عزيزان اهل سنت بودند و مطالبي را گفتند؛ هرچند که حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني جواب کامل و مفصل را دادند، من يک اشارهاي کنم که جناب آقا رضا، اگر شما به صحبتهاي رهبر معظم انقلاب مراجعه کنيد، اين را خود ايشان در سال 88 جواب دادند و گفتند: ضد ولايت فقيه به معناي ضديت با ولايت فقيه يعني آن کسي که با ولايت فقيه دشمني ميکند نه آن کسي که ولايت فقيه را قبول ندارد.
اين را شما از نشخوار شبکههاي وهابي نگيريد.
اينها تبليغاتي ميکنند که در ايران جنگ شيعه و سني به را بياندازند و استفاده خودشان را ببرند.
همان طوري که بارها عرض کرديم، ما در تالار نداي شيعه منتظران حضرت مهدي تلاش کرديم که با کمال ادب و احترام، خط اهل سنت را از وهابيت جدا کنيم و با تکيه بر مباحث علمي، دفاع از مذهب شيعه کنيم.
ما ديشب برنامهاي را داشتيم به عنوان نداي حق؛ ما ديديدم که روم وهابي در حدي نيستند که ما بخواهيم از اساتيد استفاده کنيم، به اين دليل ما از ادمينهاي تالار برنامهاي را در نقد اين تالارها گذاشتيم.
ديشب ما چند کليپ و چند برنامه از آقاي خالد انصاري که از اساتيد اين تالار و از اساتيد شبکه وصال فارسي هستند، پخش کرديم و نقد کرديم که آتشي را به جان اين آقايان انداخته است که امروز در فضاي مجازي در فيس بوک، به اين پر و بال دادند.
اين را به صورت کوتاه در جواب اين دوستمان که از اردبيل تماس گرفته بودند عرض کنم: دوست عزيز ما صف وهابيت و نواصب را از اهل سنت جدا ميکنيم.
ما ديشب کليپي را از آقاي خالد انصاري پخش کرديم که ايشان به صراحت بيان ميکند:
أنا ناصبي وافتخر
من ناصبي هستم و به ناصبي بودن خود هم افتخار ميکنم.
من الان اين کليپ را يک لحظه براي شما دوستان پخش ميکنم که بشنويد.
اينها بعد از اين کليپ در فيس بوک گفتند: اينها صداي ما را تيکه کردهاند.
جناب آقاي خالد انصاري، اين بار اول شما نيست که اين مطلب را ميگوييد.
ما عکس تکسهاي شما را داريم که در روم آلوده خودتان بارها به ناصبي گفتن خودتان افتخار کرديد.
من اگر بتوانم تا چند دقيقه ديگر لينک عکسي که از تکسهاي آقاي خالد انصاري است و افتخار به ناصبي بودنش ميکند را براي دوستان شبکه ميفرستم که اگر نياز بود آنجا حتما پخش کنند، من اين صدا را يک لحظه پخش ميکنم تا مشخص شود که اينجا بحث ما با نواصب است و آنهايي که به ناصبي بودن خودشان افتخار ميکنند.
پخش کليپ آقاي خالد انصاري توسط بيننده:
أنا ناصبي وافتخر
بيننده:
خيلي صدا خوب نبود.
ايشان چند بار تکرار ميکند که من به ناصبي بودن خودم افتخار ميکنم و ميگويد: من از اول ناصبي بودم.
استاد قزويني:
براي اين که به اين آقا رضا ثابت شود که فريب اين شبکههاي باطل را ميخورد و ايشان ميگويد: ما دروغ گفتيم.
جناب آقا رضا، من نميخواهم جسارت کنم.
اگر واقعا چشم شما مثل چشم قلب اين وهابيها خدا کور کرده است، نيست خوب دقت کن.
اين کتاب تبيين الحقائق است که مال آقاي فخر الدين عثمان بن علي زيلعي حنفي است. من کلمه به کلمه ترجمه ميکنم تا آقا رضا يادداشت کند و از شبکههاي باطل سؤال کند و جلسه بعد جواب ما را بياورد.
در ذيل آيه والذين يظاهرون من نسائهم ميگويد:
وقال الْقَاسِمُ بن إبْرَاهِيمَ يَجُوزُ التَّزَوُّجُ بِالتِّسْعِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَبَاحَ نِكَاحَ ثِنْتَيْنِ بِقَوْلِهِ مَثْنَى ثُمَّ عَطَفَ عليه ثُلَاثَ وَرُبَاعَ بِالْوَاوِ وَهِيَ لِلْجَمْعِ فَيَكُونُ الْمَجْمُوعُ تِسْعًا
تبيين الحقائق، ج 2، ص 112
قاسم بن ابراهيم گفته است: ميتوانيم 9 تا زن دائم بگيريم براي اين که خداي عالم در اين آيه شريفه فرموده است: 2 زن بگيريد و بعد 3 و 4 تا را هم عطف کرده است که جمع اينها روي هم 9 زن ميشود.
خدا فرموده است: 2 تا زن بگيريد و 3 تا اضافه کنيد که بشود 5 عدد و 4 تا هم اضافه کنيد که 9 تا شود که مجموع اين 9 تا ميشود.
اين را از قاسم بن ابراهيم نقل ميکند و بعد ميگويد:
وَمِثْلُهُ عن النَّخَعِيّ وَابْنِ أبي لَيْلَى
تبيين الحقائق، ج 2، ص 112
اين آقاي نخعي را سؤال کنيد که از فقهاي بزرگ اهل سنت است که نام او شريک بن عبد الله نخعي است و متوفاي 177 است.
شايد ابراهيم نخعي مفتي کوفه باشد که متوفاي 96 است؛ ولي آقاي ابن ابي ليلا، ابو عبد الرحمن بن ابو ليلا است و متوفاي 148 است و از فقهاي بزرگ اهل سنت است، ميگويد:
وَمِثْلُهُ عن النَّخَعِيّ وَابْنِ أبي لَيْلَى
تبيين الحقائق، ج 2، ص 112
بعد ايشان ميگويد:
وقال بَعْضُ الشِّيعَةِ وَالْخَوَارِجُ يَجُوزُ ثَمَانِي عَشْرَةَ امْرَأَةً
تبيين الحقائق، ج 2، ص 112
اين بحث جدايي است و کار با اين نداريم.
ايشان که ميگويد: 9 تا زن ميشود گرفت، از قاسم بن ابراهيم نقل ميکند و بعد ميگويد: نخعي و ابن ابي ليلا، دو تن از فقهاي به نام اهل سنت به اين فتوا دادهاند.
اگر اينها را دروغ ميدانيد، پس بگوييد: در دنيا راستي وجود ندارد.
ما اين را بارها گفته بوديم و همان زماني که آقايان گفته بودند، بنده جواب دادم به اين؛ ولي اين جواب ما براي آقايان سوره ياسين خواندن بوده است.
اميدوار هستيم که براي حضرت عالي عبرت باشد.
وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ
سوره ذاريات آيه 55
شما هم بزرگواري کن و ببين که بزرگان اهل سنت مثل ذهبي و سبکي و ابن حجر و ديگران، بيش از 200 نفر از علماي اهل سنت ميگويند: ابن تيميه منافق است.
حصني دمشقي ميگويد: ابن تيميه به قدري مطالب باطل گفته است، اگر مردم از مطالب باطل او با خبر باشند، قبر او را نبش ميکنند و جنازه او را آتش ميزنند و ميگويد: امام ابن تيميه شيطان بوده است.
خود ابن حجر عسقلاني که از استوانههاي اهل سنت است، ميگويد: اين آقا را اهل سنت منافق ميدانند، به خاطر اهانتي که به آقا اميرالمؤمنين سلام الله عليه کرده است.
يکي از عزيزاني که هفته گذشته داشت دفاع ميکرد، مواردي از گفتار علماي اهل سنت از گذشته و در عصر ابن تيميه و بعد از عصر ابن تيميه، از علماي معاصر آوردم که ايشان را منافق و ضد پيغمبر است و بعضي از بزرگان ميگويند: ايشان عداوتي با خاندان پيغمبر دارد.
اگر حضرت عالي با اين شهادتي که بزرگان اهل سنت دادند، معمولا 2 نفر اگر به يک قضيهاي شهادت دادند، اگر يقين نياورد، حداقل شک براي انسان ايجاد ميکند.
اميدوار هستيم که روي اين حرفتان که گفتيد: خدا شما را با ابن تيميه محشور کند، يک تجديد نظري کنيد.
ما در جلسات آينده منتظر نظر شما؛ مخصوصا نسبت به اين قضايايي که از زيلعي نقل کردم هستيم.
اگر ديگر حرفها و کليپهايي که داريد از اين قبيل است، وعلي اسلام السلام.
بيننده آقاي موسوي از سنندج از اهل سنت:
از مجري عزيز آقاي اسماعيلي تشکر ميکنم که ديشب به قولشان عمل کردند.
من ديشب از آقاي قزويني مقداري گله مند بودم.
آقاي قزويني عزيز من 2 بار از شما سؤال پرسيدم، دفعه اول در رابطه با ماجراي قبيله بني قريظه بود، جواب نداديد؛ اما از حاج آقا يزداني پرسيدم و ايشان جواب دادند و چند شب پيش هم از شما سؤال کردم؛ اما شما جواب نداديد.
از شما پرسيدم که من در جاهايي خواندهام که در زمان رسول اکرم صلي الله عليه وآله رسم بوده است که مردم زنهايشان را به صورت مدت دار با هم عوض ميکردند و اين رسم تا زمان حضرت عمر رضي الله عنه، ادامه داشت تا اين که حضرت عمر اين رسم را فسخ کردند.
از شما پرسيدم آيا اين واقعيت دارد يا خير. شما خيلي از کتب را حفظ هستيد.
در چه کتابهايي است که عمار فرزند ياسر و سميه از هدايتگران نقشه قتل حضرت عثمان رضي الله عنهما بوده است؟
من در کتابي خواندم که عمار يکي از هدايتگران نقشه قتل بوده است، ميخواستم ببينم که درست است يا خير.
به نظر من در شبکه شما نبايد از شبکههاي تفرقه افکن حرف زد؛ چون شبکه شما خيلي مقدس است. با بردن اسم آنها اين قداست از بين خواهد رفت.
از برنامهتان تشکر ميکنم.
بيننده خانم تقي زاده از بابل:
به خاطر اين که اين برنامه فضيلت اميرالمؤمنين است و مقام و منزلت اميرالمؤمنين را از طريق کتب اهل سنت مطرح ميکنيد، من هم يکي از فرازهاي دعاي کميل را شروع بحث خودم قرار دهم.
وأنت جل ثناؤك قلت مبتدئا وتطولت بالانعام متكرما: أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون
درود خدا بر شما و بر قلب صبور شما و خوش به سعادت شما که گوي سبقت را از بريديد.
شما چه دل دريايي داريد.
يک سؤالي در مورد يکي از فضيلتهاي اميرالمؤمنين در رابطه با واقعه رد الشمس داشتم که شما اين مبحث را اصلا بيان نميکنيد.
آيا در مورد اين چيزي در کتب اهل سنت نيامده است که شما بيان نميکنيد؟
در رابطه با عمر و رابطه با بيش از حد با يهوديان هم که برنامه گذاشته بودند و من شنيده بودم، ميشود توضيح دهيد که چرا جناب عمر اين قدر با يهوديها در ارتباط بودند؟
استاد قزويني:
در رابطه با جناب آقاي موسوي، اين را که حضرت عالي ديشب هم گفتيد: من از فلاني سؤال کردم و به من جواب نداده است، آن زمان هم گفتم، الان هم عرض ميکنم: اگر شما سؤال از بحث تاريخي داريد، در رابطه با بني قريظه چه بوده است و چه نبوده است و چه کار ميکرده است، جناب آقاي پيشوايي مجتهد در تاريخ است و در اين زمينه هم متخصص است. ما برنامهها را تقسيم کرديم.
بحث احکام را جناب آقاي وحيد پور دارند.
بحث مباحث قرآن را آقاي دکتر رضايي دارند.
بحث مهدويت را حضرت آيت الله طبسي و آقاي کلباسي دارند.
برنامهها تقسيم بندي شده است.
شما اگر بحث تاريخي داريد، در آن زماني که بحث تاريخي ميکنند تماس بگيريد.
اگر شما شبهات کلامي داريد؛ مثلا در رابطه با بني قريظه اگر مسائل کلامي مطرح شده است، آن را بنده جواب ميدهم.
شما اين را ايميل کنيد يا جلسه ديگري تشريف بياوريد.
اگر سؤال کلامي نسبت به قضيه بني قريظه داريد، ما در خدمت شما هستيم و اگر سؤال تاريخي داريد، آيت الله پيشوايي که ما افتخار به وجود ايشان ميکنيم پاسخگو هستند.
در رابطه با عمار که گفتيد: ما مدرک ميخواهيم که آيا ايشان هم جزء قتله عثمان بودند يا خير، شما کتاب البداية والنهاية ابن کثير دمشقي (تا جايي که در ذهن من است) ميگويد:
وكان متعصبا على عثمان بسبب تاديبه له... وضربه اياه في ذلك
البداية والنهاية، ج 7، ص 171
عمار نسبت به عثمان تعصب شديد داشت؛ چون عثمان عمار را کتک زده بود و تأديب کرده بود.
ايشان جزء کساني است که مردم را بر قتل عثمان تحريک کرده است.
در روايت ديگري هم ميگويد: چرا شما عثمان را کشتيد؟
گفت: ما اول کفر او را ثابت کرديم و بعد او را کشتيم.
مجري:
در مورد قتل عمر هم سؤال داشتند.
استاد قزويني:
نه من همچين روايتي نديدم و اگر هم باشد، ما اين قضيه را تکذيب ميکنيم؛ ولي در قتل عثمان شما به تاريخ طبري جلد 3 صفحه 401 و در بعضي از چاپها در جلد 5 صفحه 15 و در بعضي از چاپها در جلد 4 صفحه 367 ميگويد: تمام صحابه که در مدينه بودند، بعد از اين که عثمان يک سري بدعتهايي را گذاشت و مقداري از بيت المال را در اختيار نزديکان خودش قرار داد و آن کساني که مطرود پيغمبر و مطرود ابوبکر و عمر بودند و تبعيدي بودند، اينها را آورد و صحابهاي که در مدينه بودند، نامه نوشتند:
كتب من بالمدينة من أصحاب النبي إلى من بالآفاق منهم
تاريخ الطبري، ج 2، ص 662
تمام کساني که از اصحاب پيغمبر در مدينه بودند، نامه نوشتند به تمام صحابهاي که خارج از مدينه بودند، در شهرها و کشورهاي مختلف، گفتند: شما براي جهاد دين خدا رفتيد، خليفه مسلمين دين خدا را فاسد کرده است.
فإن دين محمد قد أفسد من خلفكم وترك فهلموا فأقيموا دين محمد
تاريخ الطبري، ج 2، ص 662
اين خليفهاي که شما در مدينه درست کرده بوديد، دين پيغمبر را فاسد و رها کرده است، اي صحابه به مدينه بياييد تا دين پيغمبر را برپا بداريد.
بعد طبري ميگويد:
فأقبلوا من كل أفق حتى قتلوه
تاريخ الطبري، ج 2، ص 662
صحابهاي که در هر کجاي عالم بودند، وارد مدينه شدند تا اين که عثمان را به قتل رساندند.
اين آدرسهايي که بنده دادم، بزرگواري کنيد مراجعه کنيد.
شايد چاپي که شما داشته باشيد، در اين آدرسها نباشد.
در کتاب کامل ابن اثير حوادث 35 در جلد 3 صفحه 168 آمده است.
اينها قضايا را مفصل نقل کردهاند.
چندين بار هم اميرالمؤمنين بين عثمان و صحابه واسطه شد و صحابه سخن علي را پذيرفتند؛ ولي عثمان سخن علي را نپذيرفت و در نهج البلاغه هم وجود دارد که ميفرمايد: من به قدري واسطه شدم و در رابطه با عثمان خواهش کردم که ميترسم پيش خدا گناهکار محسوب شوم.
در رابطه با حديث رد الشمس، ما بارها در اين رابطه صحبت کرديم و عرض کرديم جناب ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري مفصل مطرح کرده است و جناب طبراني و حاکم نيشابوري از بيهقي نقل کرده است که پيغمبر اکرم بر روي زانوي اميرالمؤمنين خوابش برده بود:
ففاتته صلاة العصر فردت الشمس حتى صلى علي ثم غربت
فتح الباري، ج 6، ص 222
نماز عصر از علي فوت شد، پيغمبر دعا کرد و آفتاب برگشت و علي بن ابي طالب نمازش را خواند.
بعد ابن حجر ميگويد:
وهذا أبلغ في المعجزة
فتح الباري، ج 6، ص 222
اين يک کار شايستهاي در معجزه است.
جناب طحاوي در حاشيهشان بر مراقي الفلاح ميگويد:
أخرجه الطبراني بسند حسن وصححه الطحاوي والقاضي عياض
حاشية الطحطاوي على مراقي الفلاح، ج 1، ص 118
روايت صحيح است.
اين که مثل ابن جوزي و ديگران اين را تضعيف کردهاند، حرف اينها هيچ ارزشي ندارد.
آقاي ابن عابدين حنفي که از فقهاي بزرگ اهل سنت و حنفي مذهبها است، کتابي دارد به نام حاشيه ابن عابدين، ميگويد:
والحديث صححه الطحاوي وعياض وأخرجه جماعة منهم الطبراني بسند حسن
حاشية ابن عابدين، ج 1، ص 360 و 361
آقاي طبراني و قاضي عياض گفتهاند: حديث رد الشمس صحيح است و جماعتي روايت رد الشمس را آوردهاند و آقاي طبراني با سند حسن نقل کرده است.
همچنين کتاب الصواعق المحرقه ميگويد:
وحديث ردها صححه الطحاوي والقاضي في الشفاء وحسنه شيخ الإسلام أبو زرعة وتبعه غيره
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2، ص 376
حديث رد الشمس را طحاوي و قاضي عياض و ديگران تصحيح کردهاند و ابو زرعه که از استوانههاي رجالي اهل سنت است، ايشان هم گفته است: حديث رد الشمس حسن است و آنهايي که گفتهاند: حديث دروغ است، اشتباه کردهاند.
بيننده آقاي شريفي از مشهد مقدس:
امشب با التماس پيش اپراتور شما خط ما وصل شد.
استاد قزويني:
شما شکر کنيد.
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ
سوره ابراهيم آيه 7
ما از دوستاني که تکراري هستند يا خودي هستند، خيلي زياد روي خط نيايند.
بگذاريد عزيزاني که تا به حال روي خط نيامدهاند، روي خط بيايند.
قصد اهانت و جسارت به عزيزاني که خودي هستند يا در اين شبکهها جزء ليست سياه هستند، نداريم.
من که گفتم: خودي، يعني دوستاني که قضيه برايشان حل شده است و شبههاي ندارند.
شنيدم که جناب آقاي شريفي بنا بود در يکي از پالتاگها مناظره کنند؛ ولي آنها موافقت نکردند و گفته بودند؛ چون ايشان سايت ولي عصر را خوب مطالعه کردهاند و مسلط است، ما با ايشان مناظره نميکنيم.
بيننده:
اين مطالبي که آقا رضا بيان کرد، من خيلي ناراحت شدم.
شأن شما بيشتر از اين است که بخواهيد با همچين اشخاصي رو در رو شويد.
من ميخواهم يک سري مطالب را خدمت اين بزرگوار ارائه دهم که بدون تعصب تحقيق کنند.
اول اين که يک تهمت زدند به جناب استاد روستايي بزرگوار به اين مضمون که ايشان بايد مطلب عربي بياورند و مطلب ترجمه قبول نيست.
جناب آقا رضا، سايت عقيده همين کتاب منهاج السنة را ترجمه کرده است و روي سايت گذاشته است. ترجمه فارسي همين کتاب هم تحريف شده است.
بنده الآن با سند به شما ذکر ميکنم.
فصل 12 ذيل آيه 96 سوره مريم جناب آقاي ابن تيميه 4 دليل در رد مطلب جناب علامه حلي ميآورد و در مطلب چهارمش ميگويد: بسياري از صحابه و تابعين بغض حضرت علي را داشتند و حضرت علي را سب ميکردند.
در ترجمه فارسي که اينها در سايت خود گذاشتهاند، اين مطلب حذف شده است.
شما کتب عربيتان هم به آن اعتبار نيست.
وقتي روايت کاذبا آثما خائنا صحيح مسلم، در صحيح بخاري کذا و کذا ميشود، وقتي که جناب آقاي طبري در تاريخ خودش حديث يوم الدار را ميآورد که پيامبر به حضرت علي فرمود: تو وصي من و برادر من و وزير من هستي؛ ولي در تفسير طبري اين مطلب کذا و کذا ميشود، اين مطالب عربي شما هم به آن اعتبار نيست.
وقتي آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء ميگويد: آنچه که الان در دست ما مانده است، مطالبي است که در مورد درگيري بين صحابه و بزرگان بوده است، واجب است که اين مطالب واقعي تاريخ را نابود کنيم و از بين ببريم تا قلبها نسبت به صحابه و بزرگان صاف شود، اين مطالب حقايقي است که در تاريخ است و مربوط ميشود به درگيري بزرگان و صحابه، کتمان کردن آن واجب است، هم از عموم مردم و از علماء؛ حتي علماء هم نبايد به اين مطالب دسترسي داشته باشند.
جناب آقا رضا اين اقوال علماي شما است.
تحريف در نزد شما يد طولايي دارد.
ابن حجر ميگويد: واجب است خودداري کردن از نقل درگيري که بين صحابه بوده است.
جناب آقاي تفتازاني در شرح المقاصد جلد 2 صفحه 307 ميگويد: اين جنگهايي که بين صحابه شده است و در تاريخ ثبت است و افراد ثقه آن را ذکر کردهاند و برخي از صحابه از راه حق بيرون رفتهاند و به حد ظلم و فسق رسيدند و انگيزه آن هم کينه توزي و حسد و رياست طلبي بود، صحابه که معصوم نبودهاند، اين نقل قول آقاي تفتازاني را کنار نقل قول آقاي ذهبي و ابن حجر بگذار، متوجه ميشوي که چرا اساتيد ما اصرار دارند که از منبع اصلي و مطلب عربيش را براي اساتيد بياوريد.
ايشان يک تهمتي به آيت الله قزويني زدند، بنده الان تحدي ميکنم به تمام اين شبکهها، هر کليپي که شما از آيت الله قزويني پخش ميکنيد به اين عنوان که نعوذ بالله ايشان دروغ گفتهاند يا مطلب قيچي شده است، بنده اين مطلب را حاضرم در تمام شبکههاي اينها ثابت کنم.
ايشان گفتند: آقاي زيعلي حنفي و مطلبي را از جناب آيت الله خواندند.
من ميخواهم چند نکته بگويم.
جناب آقا رضا، آقاي شوکاني در نيل الاوطار جلد 6 صفحه 278 ميگويد: ظاهريها قائل شدهاند که مرد ميتواند با 9 زن ازدواج کند و شايد دليل اين کلام آنها اين کلام خداوند باشد:
فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ
سوره نساء آيه 3
باشد که مجموع آنها 9 عدد ميشود.
آيا اينها شيعه بودند؟
همين آقاي زيعلي حنفي در کتابش ميگويد: قاسم بن ابراهيم اين چنين گفت: که ازدواج با 9 زن جايز است؛ زيرا خداوند ازدواج را با 2 زن با کلمه مثني حلال کرد و سپس با واو ثلاث و رباع را به آن عطف کرد که در مجموع 9 زن ميشود.
همانند اين قضيه از نخعي و ابن ابي ليلا نقل شده است.
جناب آقا رضا، اين مطالبي که بنده از آقاي شوکاني و زيعلي حنفي خواندم چه اشکالي داشت و کجايش قيچي شده است؟
آيا ظاهريها سني هستند يا شيعه؟
من همين سؤال را از شما دارم. همين براي حق بودن شيعه کفايت ميکند.
شما 10 دقيقه با يک شبکه شيعي تماس گرفتيد و آن هم از داخل ايران تماس گرفتيد؛ چون اين آقايان ادعا دارند که از داخل ايران کسي نميتواند به عنوان مخالف با شبکه ولايت تماس بگيرد.
10 دقيقه هر توهيني که خواستي کردي، حضرت آيت الله قزويني خط قرمز ما است.
شما هرچه دلت خواست به حضرت آيت الله قزويني گفتي و ايشان از گل نازکتر به شما چيزي نگفت.
آخر هم براي شما دعاي خير کرد که با ابن تيميه محشور شويد.
آيا همين مطلب براي ما که با شبکههاي شما تماس ميگيريم، صدق ميکند؟
براي بنده در شبکه کلمه حکم تکفير صادر شد.
آيا به بنده نوعي 2 دقيقه وقت تماس ميدهند که بتوانم تماس بگيرم؟
من که پاي شبکه ولايت نشستهام؛ وقتي که ميبينم شما اين طور تماس ميگيرد و 10 دقيقه صحبت ميکنيد، من خون خودم را ميخورم.
مجري:
من بايد از حاج آقا به خاطر امثال شما تشکر کنم؛ با اين که شما درس حوزه نخواندهايد.
استاد قزويني:
آقاي شريفي شما ديپلم داريد يا نه؟
بيننده:
مدرک من حقيقتا سيکل است.
استاد قزويني:
دست شما درد نکند. ما به امثال شما افتخار ميکنيم. آقايان تحمل مطالب کتب خودشان را ندارند.
اگر يک شيعه به يک شبکه زنگ بزند و يک مطلبي از کتب خودشان نقل کند، به جاي اين که جواب دهند، فحاشي ميکنند آن هم با رکيکترين عبارات.
پخش کليپ يکي از علماي وهابي
استاد قزويني:
يک شيعه زنگ زده است و گفته است: همچين روايتي در کتب شما است.
اين منطق آقايان است. به نظر من نيازي به مناظره نيست.
ديدن همينها نشان ميدهد که اينها تاب و تحمل شنيدن روايات خودشان را ندارند.
همان حرفي که آقاي شريفي از ذهبي نقل کردند که ميگويد: واجب است اين طور روايات را نابود کنيم؛ حتي اين روايات به دست علماء هم نرسد.
آقاي ذهبي انصاف داشته است و نگفته است: کساني که اين روايات را نقل کردهاند، خدا دندههايش را بشکند و خانههايشان را آتش بزند و آبرويش را ببرند.
اين منطق حضرات است.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني