برنامه: حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 06 / 12 / 1391
مجري:
[آيا بيت نبوت نقشي در انتخاب پيامبر و امام دارد؟]
يکي از منازل مطرح شده در قرآن، منزلت اخوت حضرت هارون عليه السلام نسبت به حضرت موسي است.
آيا اخوت يا بيت نبوت اعم از اخوت يا بنوت است و نقشي در انتخاب نبوت داشته است يا نه؟
اين آقايان وهابي به شيعه اشکال ميکنند که امامت حضرت امير عليه السلام و فرزندان او عليهم السلام در حقيقت يک مقام خانوادگي است.
اين از نظر قرآن چگونه قابل بررسي است؟
استاد قزويني:
يکي از ادله شيعه بر امامت اميرالمؤمنين سلام الله عليه و حقانيت آن بزرگوار، حديث منزلت بود که در صحاح اهل سنت و در کتب معتبر اهل سنت با سندهاي صحيح در قضيه تبوک و در غير تبوک آمده است.
ما چند جلسه است که در رابطه با دلالت حديث منزلت بر امامت را مطرح ميکنيم و مباحثي در اين زمينه خدمت بينندگان عزيز تقديم کرديم.
آنچه که در اين زمينه مهم بود، چند موردي بود که ما روي آن صحبت کرديم و ان شاء الله عزيزان و بزرگواران در اين زمينه دقت بيشتري داشته باشند.
دلالت حديث منزلت بر امامت را گفتيم.
حديث منزلت فضيلت بينظير علي عليه السلام را گفتيم.
مقارنت حديث منزلت با حديث رايت را گفتيم.
وقوع حديث منزلت در سياق آيه مباهله را گفتيم.
لفظ خلافت و ولايت در حديث منزلت را گفتيم:
لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 565
اشکالاتي که آقايان داشتند جواب داديم.
ضرورت قائم مقامي اميرالمؤمنين در مدينه بود که پيغمبر فرمود: يا علي يا بايد تو در مدينه بماني يا اين که من بمانم.
صلاح و مصلحت مدينه و جلوگيري از فساد متوقف بر اين است که يا من پيغمبر بمانم يا به تو علي.
وحشت جامعه از نشر حديث منزلت در عصر اموي را مطرح کرديم.
به تنزيل منزلت هارون و دلالت بر خلافت اميرالمؤمنين سلام الله عليه رسيديم.
در اينجا ما بحثي را که در جلسه گذشته داشتيم، علت تنزيل منزلت هارون براي علي را مطرح کرديم و عرض کرديم که در ميان اين همه انبياء و اوصياء بزرگوار انبياء سلام الله عليهم اجمعين، چرا نبي گرامي جايگاه علي را به جايگاه هارون نسبت به موسي تشبيه و تنزيل ميکند.
عرض کرديم؛ چون تنها وصيي که ابعاد مختلف و گسترده وزارت و خلافت و مساعدت و اخوتش در قرآن مطرح شده است، حضرت هارون است.
در رابطه با بحث اخوت، اولين بحث در حديث منزلت، بحث اخوت است.
در اين که اين قرابت خاصه و اخوتي که بين هارون و حضرت موسي بوده است، در حقيقت از جايگاه و منازل مهمي است که هارون را از ديگر اصحاب حضرت موسي متمايز کرده است و جايگاهش را بالا برده است.
تنها کسي که اين ويژگي را دارد که منصب اخوت را داشته باشد و به دنبال آن ساير منازل، حضرت هارون است.
براي همين قرآن از قول حضرت موسي نقل ميکند که از خداي عالم خواست:
وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي
سوره طه آيه 29 - 32
خدايا وزيري و خليفهاي و جانشيني و کمک کاري از خانواده من براي من قرار بده، اين اهل من، پسر عمو و پسر دايي نيست، مراد من برادر هارون است و او را کمک کار من و مساعد من قرار بده و در امر رسالت و در ابلاغ رسالت او هم همکار و همتراز و همسنگ من باشد.
حضرت موسي اين مطالب را از خداي منان طلب ميکند و خدا هم جواب ميدهد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى
سوره طه آيه 36
درخواست تو را ما به اجابت رسانديم.
در آيه ديگر ميفرمايد:
وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا
سوره فرقان آيه 35
در سوره طه آيه 42 ميفرمايد:
اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآَيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي
حضرت موسي از خدا طلب ميکند و در چند جاي قرآن نسبت به درخواست حضرت موسي، خداي عالم مطالبي را مطرح ميفرمايد.
اين مشخص ميکند که قضيه بيت نبوت، چه ابوت و بنوت باشد و چه اخوت ابن امومة باشد، نقش به سزايي در تصدي مقام رسالت و نبوت و وصايت دارد.
قانون انتخاب بعضي از بيوتات پاک و ذريه مطهره، در قضيه ابلاغ رسالت و اتمام حجت بر مردم در قرآن به صورت مفصل مطرح شده است.
اين حضرات وهابيون يا قرآن نميخوانند و يا قرآن ميخوانند و همانند خوارج کلهشان از گوششان پايين نميرود.
در داخل سينه و روحشان اين قرآن قرار نميگيرد.
غالبا در اين شبکههاي نفاق ميگويند: اين که علي بن ابي طالب خودش و فرزندانش را به عنوان وصي و امام انتخاب کرده است، مگر امامت خانوادگي است که شما ميگوييد: علي و خانوادهاش.
يکي از همين علقه و مضغهها ميگويد: چرا از فرزندان امام حسن امام نشد؟
اگر از فرزندان امام حسن بود، ميگفتيد: چرا از فرزندان امام حسين نشد؟
شما مگر فضول هستيد. خداي عالم اين طور خواسته است و نبي مکرم هم اين چنين معين کرده است.
ميگويند: در حق امام حسن ظلم شده است؛ چون امام حسن صلح کرده است، دود صلح کردن به چشم فرزندانش رفته است.
اگر امام حسن ميدانست که به خاطر صلح امامت به فرزندانش نميرسد، صلح نميکرد.
ما نميدانيم که به عقل اينها بخنديم يا گريه کنيم. ديوانههاي ديوانه خانه به اين منطق ميخندند.
اين عنايتي که خداي عالم به ما کرده است، اگر دشمنان ما حرف بلد بودند و يک اشکال علمي ميکردند و يک مطلب علمي ميگفتند، ما به زحمت ميافتاديم و بايد ميرفتيم جواب تهيه ميکرديم؛ ولي به قدري اينها جاهل و نادان تشريف دارند، حرفي که ميزنند، خود حرف اينها بيانگر فرهنگ باطل اينها است. نشانگر آن ماهيت نفاق و نصب اينها است.
چرا فرزندان امام حسن نشد؟ به شما چه ربطي دارد؟
مگر ما گفتيم: که يا رسول الله کدام فرزند خود را انتخاب کن.
اين همه روايات در کتب شيعه و اهل سنت داريم و قبلا گفتيم و باز هم خواهيم گفت که پيغمبر اکرم به علي بن ابي طالب ميفرمايد: بعد از تو حسن و حسين و بعد از حسين فرزند او علي بن الحسين تا آقا حضرت مهدي ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است.
از فرزندان امام حسن سلام الله عليه، آيا کساني بودند که هم رتبه امام سجاد يا هم رتبه امام باقر يا هم رتبه امام صادق سلام الله عليه باشند؟
خداي عالم به هر کسي همين طور يک مقام بدهد.
اگر هم مقامي ميدهد، يک شايستگي در آن افراد ميبيند.
قرآن در آيه در دهان اين وهابيها ميکوبد که ميگويند: بحث امامت در ميان شيعه خانوادگي است. قرآن ميفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آَدَمَ وَنُوحًا وَآَلَ إِبْرَاهِيمَ وَآَلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
سوره آل عمران آيه 33 و 34
خداي عالم حضرت آدم و نوح و دودمان ابراهيم و دودمان عمران را بر عالمين انتخاب کرد و بعضيها فرزندان يکديگر هستند.
اين آيه نشان ميدهد که نبوت مختص بعضي از بيوتات است. هر فردي از هر بيتي شايستگي براي نبوت را ندارد.
وقتي حضرت ابراهيم مخاطب به خطاب الهي ميشود که ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
ميبيند که جايگاه يک جايگاه رفيعي است، ميفرمايد: آيا اين امامت فقط مال من است يا فرزندان من هم بهرهاي دارند؟
خدا نفرمود که دارند و نفرمود که ندارند. فرمود: اين امامت عهد الله است و توپ فوتبال نيست که يک دسته اين توپ را به دروازه اين طرف بزنند و فردا يک دسته به دروازه آن طرف بزنند.
قضيه کد خدا و نائب و رئيس جمهور انتخاب کردن که نيست. بحث، بحث امامت است. خدا ميفرمايد: عهد من است. امامت عهد الله است.
بنده را چه رسد که بخواهد در رابطه با عهد الله تصميم بگيرد.
اين آيه نشان ميدهد که خود بيت نبوت و آل ابراهيم يعني آن کساني که ظالم نبودند و شايستگي داشتند به اين جايگاه ميرسند.
قرآن ميفرمايد:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ
سوره حديد آيه 26
ما نوح و ابراهيم را فرستاديم.
اين آقايان وهابي که ميگويند: مگر بحث امامت خانوادگي است، اين آيه قرآن است.
چه طور نبوت خانوادگي شده است؟
حداقل قرآن را بخوانيد. فقط قرآن را لق لقه زبان قرار ندهيد. جلوي دوربين ميگويند: مردم با اين قرآن با ما صحبت کنيد. ما اين قرآن را قبول داريم.
کدام قرآن را قبول داريد؟
جلد و ورق قرآن را قبول داريد يا آيات قرآن را قبول داريد؟
قرآن ميگويد: ما حضرت نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ذريه و خاندان او نبوت را قرار داديم.
از آن طرف ميفرمايد:
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
سوره انعام آيه 84
ما اسحاق و يعقوب را به ابراهيم داديم و همچنين نوح را، از ذريه ابراهيم، داود سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون بودند.
بحث نبوت شده يک بحث خانوادگي. خدا صلاح ديده است.
در رابطه با علي بن جعفر که از شخصيتهاي برجسته است، يک پير مردي است.
وقتي در رابطه با امام جواد سلام الله عليه خيلي تعظيم ميکند، در حالي که امام جواد 7 سال سن داشت، ميگويند: شما پيرمرد با ريش سفيد و عالم و فقيه و مجتهد، در برابر اين بچه کفشهايش را جفت ميکنيد؟
ميگويد: خداي عالم در اين بچه 7 ساله لياقت ديد و امامت را داد؛ ولي در من پير مرد ريش سفيد اين لياقت را نديده است.
اين نشان ميدهد که از هر جهت بحث شايستگي و اين که اين فرد لياقت دارد يا ندارد، اين يک بحث ويژهاي است.
از مرحوم نوبختي صاحب فرق الشيعه سؤال کردند: چرا پسر عموي شما شده است نائب خاص حضرت مهدي؛ ولي تو نشدي، با اين که تو عالم و مجتهد و آدم صاحب تأليفات هستي؟
گفت: حتما پسر عموي من لياقت داشته است و من اين لياقت را نداشتهام.
من اهل جدل و مناظره هستم.
اگر من نائب امام زمان بودم و با اين وهابيها يا با اين نواصب بحث ميکردم، اگر ميديدم که اينها امامت حضرت مهدي را قبول نداشتم، اگر امام زمان زير عبايم بود، بلند ميشدم و امام زمان را نشان ميدادم؛ ولي پسر عموي من همچين ارادهاي دارد که اگر او را قطعه قطعه کنند، کسي را از جايگاه حضرت مهدي مطلع نميکند.
وقتي ميفرمايد:
وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ
سوره انعام آيه 84
و بعد ميفرمايد:
وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ
سوره انعام آيه 85
نه اين که بيحساب است. اگر ما نبوت را به اين دودمان داديم، اينها همه جزء صالحين بودند. در ادامه ميفرمايد:
وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آَبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
سوره انعام آيه 86 و 87
اين ديگه کاملا خانوادگي است؛
پدران و فرزندان و برادران اينها را ما مقام نبوت داديم و اينها را انتخاب کرديم و اينها را به صراط مستقيم راهنمايي کرديم.
اين نشان ميدهد که بيوتات انبياء نقش اساسي دارند در اين که ذريه و برادران آنها همچين شايستگي دارند؛ چه اين شايستگي يک شايستگي پدر و پسري باشد و چه اخوت باشد. در اينجا ميفرمايد:
وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ
سوره انعام آيه 87
من نميدانم که اين آقايان چقدر قرآن ميخوانند. قرآن را که ميخوانند، اصلأ از گوششان هم پايين نميرود. فقط بلد هستند يک قرآني به دست بگيرند و خلاصه از هر سه، چهار روزي يک دفعه ختم قرآن کنند.
اگر از اينها سؤال کنند که اين قرآن چه چيزي دارد؟
ميگويند: يک جلد و يک صفحه و مرکبي دارد و چاپخانه جناب سمو الملکي ملک فهد اين را چاپ کرده است. اگر اين است:
رب قاريء للقرآن والقرآن يلعنه
روح المعاني، ج 22، ص 192
چه بسا افرادي قرآن ميخوانند؛ ولي قرآن آنها را لعنت ميکند.
عقيده ما اين است که اين آقاياني که اين اشکالات را ميکنند و آيات قرآن را در نظر نميگيرند، از مصاديق اين روايت هستند. اگر شک داريد، اين عملکرد آقايان را ببينيد.
در نتيجه اگر خداي عالم نسبت به هارون اين عنايت را دارد که به مجرد اين که حضرت موسي از خداي عالم درخواست ميکند:
وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي
سوره طه آيه 29 و 30
خود حضرت موسي نگاه ميکند و يک شايستگي ميبيند. اين طوري نيست که فقط نظر حضرت موسي مطرح باشد. حضرت ابراهيم، شايد مقامش از حضرت موسي بالاتر است.
وقتي ميفرمايد:
وَمِنْ ذُرِّيَّتِي
سوره بقره آيه 124
خداوند ميفرمايد: آن ذريهاي که صالح باشند نه هر ذريهاي.
براي همين بعد از درخواست حضرت موسي، خداي عالم در حضرت هارون شايستگي نبوت و شايستگي خلافت و وزارت و مساعدت را ميبيند و عطا ميکند.
اين که نبي مکرم ميفرمايد:
أنت مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى
صحيح مسلم، ج 4، ص 1870
يا علي جايگاه و رتبه تو نسبت به من همان رتبه حضرت هارون نسبت به موسي است، قطعا پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله در وجود مقدس علي يک شايستگي و صلاحيتي ميبيند که همچين حرفي را ميزند.
به ديگران مثلا سلمان ميفرمود:
أنت مني بمنزلة هارون من موسي
ما از ديگر خلفاء نميخواهيم حرف بزنيم.
به اباذر ميفرمود:
أنت مني بمنزلة هارون من موسي
به عباس که عموي خودش است و نسبت به ديگران حق تقدم دارد ميفرمود:
يا عباس أنت مني بمنزلة هارون من موسي
در ميان اين همه صحابه، نبي گرامي اين منصب را به علي ميدهد؛ چون اين منصب صلاحيتش براي علي است. علي شايستگي براي تصدي اين مقام و منزلت را دارد؛ همان طوري که هارون شايستگي آن مقام را از طرف حضرت موسي دارد.
مجري:
آيا مودت نشانگر نقش بيت نبوت در امر رسالت است؟
اين که قرآن ميفرمايد:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى
سوره شوري آيه 23
اين مودت اهل بيت که پاداش رسالت قرار گرفته است، آيا اين نشانگر نقش بيت نبوت در امر رسالت است يا خير؟ مراد از قربي چيست؟
استاد قزويني:
خداي عالم نسبت به ديگر انبياء گذشته مثل حضرت نوح و حضرت لوط ميفرمايد:
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ
سوره شعراء آيه 109
اين را قبلا هم بحث کرديم. نسبت به نبي مکرم که ميرسد، ميفرمايد:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى
سوره شوري آيه 23
مودت قربي و محبت نزديکان و خويشاوندان را اجر رسالت قرار ميدهد.
آيا نبي گرامي که ميخواهد مودت قربي را اجر رسالت قرار دهد، يعني در حقيقت بحث خانوادگي مطرح است؟
ميخواهد 23 سال که زحمت کشيده است، نتيجهاش اين باشد؟
من که 23 سال زحمت کشيدهام، شما هم در عوض خانواده من را دوست داشته باشيد. آيا واقعا اين است؟
ببينيد در سوره شوري آيه 23 ميفرمايد:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى
پيغمبر بگو من براي رسالتم از شما اجري نميخواهم جز اين که قربي من را دوست داشته باشيد.
عرض ميکنم قربي چه کسي است. من مودت قربي را ميخواهم.
مودت چيست، آن يک بحث جدايي دارد.
در اينجا ما بايد عرض کنيم: فايده رسالت به مردم برميگردد، نه به خود پيغمبر.
پيغمبر يک مقام و جايگاهي دارد که عقلهاي بشري و حتي عقل ملائکه هم به آنجا نميرسد؛ ولي پيغمبر که به ميان مردم ميآيند، قرآن ميگويد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.
سوره انفال آيه 24
نتيجه رسالت، حيات جامعه و حيات مردم و زنده بودن مردم است؛ زنده بودن مردم به ايمان و به تقوا و به مسائل ديگر است.
پس همان طوري که رسالت فايده و نتيجهاش يک فايده مردمي است و نتيجه به مردم برميگردد.
قرآن صراحتأ ميفرمايد: اين اجر رسالتي که من مودت قربي قرار دادهام نتيجهاش براي شماست. اگر چنانچه مودت قربي را داشته باشيد، اطاعت از قربي من را داشته باشيد، نتيجهاش براي خود شما است.
در اينجا ميفرمايد:
قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ
سوره سبأ آيه 47
اگر من اجري براي رسالت ميخواهم، اين نتيجه و فايدهاش به شما برميگردد؛ همان طوري که فايده رسالت به مردم برميگشت.
من پاداشم پيش خدا محفوظ است.
به مردم برميگردد يعني چه؟
اينها وسيله رسيدن به خدا هستند.
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا
سوره فرقان آيه 57
من اين مودت قربي را که اجر رسالت قرار دادم و نتيجهاش به شما برميگردد، مودت قربي شما را به خدا ميرساند و اينها سبيل و طريق الي الله هستند.
قرآن هم روشن کرده است که مودت فقط محبت نيست. محبت ما را به خدا نميرساند. محبت تنها سبيل الي الله نيست؛ بلکه به دنبال محبت، اطاعت و تبعيت و دستورات قربي را عمل کردن است.
اين خيلي مهم است.
أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا
سوره فرقان آيه 57
اين است که ما بيايم پاي صحبت ائمه عليهم السلام که در حديث ثقلين ميفرمايد:
إني تارك فيكم الثقلين ما إن تمسكتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي
المعجم الصغير (الروض الداني)، ج 1، ص 232
اگر به کتاب و اهل بيت تمسک کرديد، شما گمراه نميشويد.
به خدا ميرسيد؛ چون سبيل الي الله قرآن و اهل بيت من است.
اين قربي که در اينجا اجر رسالت قرار گرفته است و وسيله رسيدن بشر به خداي عالم است، اين نيست جز هم مودت و هم اطاعت.
قل إن كنتم تحبوني فاتبعوني
اگر من را دوست داريد از من تبعيت کنيد.
نميشود که انسان کسي را دوست داشته باشد؛ ولي به حرفهايش گوش نکند.
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
سوره آل عمران آيه 31
اگر خدا را دوست داريد، از من تبعيت کنيد.
آقاي طبراني از ابن عباس نقل کرده است:
لَمَّا نَزَلَتْ قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عليه أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبَى قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ قَرَابَتُكَ هَؤُلاءِ الَّذِينَ وَجَبَتْ عَلَيْنَا مَوَدَّتُهُمْ
المعجم الكبير، ج 3، ص 47 و المعجم الكبير، ج 11، ص 444 و الدر النظيم، يوسف بن حاتم الشامي المشغري العاملي، ص 770 و فتح القدير ج 4 ص 537
وقتي اين آيه نازل شد، گفتند: اين قربايي که اجر رسالت قرار گرفته است، چه کساني هستند؟
آيا فرزندان عباس و ديگران هستند؟
حضرت فرمود:
قال عَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَابْنَاهُمَا
المعجم الكبير، ج 3، ص 47 و المعجم الكبير، ج 11، ص 444 و الدر النظيم، يوسف بن حاتم الشامي المشغري العاملي، ص 770 و فتح القدير ج 4 ص 537
ابن تيميه هم در منهاج السنة جلد 3 صفحه 179 ميگويد: تفسير ابن ابي حاتم از تفاسيري است که:
يعتمد عليها في المنقولات
آقاي بيضاوي هم اين مطلب را دارد.
آقاي ابن مردويه از طريق سعيد بن جبير از ابن عباس نقل ميکند: وقتي اين آيه نازل شد:
قالوا: يا رسول الله، مَن قرابتك هؤلاء الّذين وجبت مودتهم؟ قال: عليّ وفاطمة وولداها
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع)، أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني، ص 316 و روح المعاني، ج 25، ص 31 و الكشاف، ج 4، ص 223 و 224
همه فهميدند که اين مودت واجب است و يک امر مستحبي نيست.
ميگويد: اين مودتي که واجب شده است، براي کدام قربي است؟
حضرت فرمود: علي و فاطمه و فرزندان حضرت زهرا سلام الله عليها.
مجري:
آيا اخوت علي (ع) با رسول خدا (ص) با سند صحيح آمده است؟
يکي از منازلي که حضرت هارون نسبت به حضرت موسي دارند، قضيه اخوت بوده است. آيا اخوت حضرت امير عليه السلام با رسول گرامي صلي الله عليه وآله در کتب اهل سنت با سند صحيح آمده است که پيامبر بفرمايد: حضرت علي برادر من است.
استاد قزويني:
در اين زمينه ما روايت زياد داريم، من به چند روايت اشاره ميکنم.
ترمذي با سند معتبر از عبد الله عمر نقل ميکند: پيغمبر اکرم بين اصحاب اخوت ايجاد کرد.
سلمان را با ابوذر و عمر را با ابوبکر و علي بن ابي طالب آمد؛ در حالي که اشک از چشمانش جاري بود، عرض کرد: يا رسول الله، بين همه صحابه اخوت برقرار کردي؛ ولي با اين که من را ميديدي، در حق من کم لطفي کرديد و من را با کسي برادر نکرديد.
آيا از من بدي ديدهايد؟ من چه بدي و گناهي کردهام که مشمول اين عنايت شما نبودم؟
پيغمبر فرمود:
فقال له رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أنت أَخِي في الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ
سنن الترمذي، ج 5، ص 636
علي جان تو برادر من در دنيا و آخرت هستي.
ترمذي ميگويد:
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ
سنن الترمذي، ج 5، ص 636
بعضيها تصور ميکنند که وقتي ميگويد: غريب، يعني اين روايت از نظر سند مشکل دارد.
ما يک خبر واحد داريم و يک خبر غريب داريم و يک خبر عزيز داريم و يک خبر مستفيض داريم و يک خبر متواتر داريم.
ما تمامي اين موارد را در کتاب المدخل علي علم الرجال والدراية توضيح داديم.
خبر واحد که همان خبر واحد است.
خبر غريب به آن خبري ميگوييم که غير از يک سند و يک طريق، اين روايت از طريق ديگري نيامده است. در تمام سلسله سند راوي آن يک نفر است.
خود جناب آقاي مبارکفوري که تحفه احوذي شرح سنن ترمذي را نوشته است، ميگويد: اين که ترمذي ميگويد:
هذا حَدِيثٌ صحيح حَسَنٌ غَرِيبٌ
ميخواهد بگويد: اين روايت فقط از يک طريق وارد شده است:
الا أن راويه ثقة فلا يضر ذلک
راوي آن مورد وثوق است، اين که ميگوييم: غريب، اين ضرر به اعتبار روايت نميزند و اين استغراب به خاطر قلت متابعت است و از يک کانال بيشتر نيامده است.
جناب ابن حبان در کتاب الثقات خود از براء بن عازب از آقاي ابوبکر از پيغمبر اکرم نقل ميکند که در روز مؤاخاة و روز برادر کردن صحابه با يکديگر پيغمبر فرمود:
والذي بعثني بالحق ما أخرتك إلا لنفسى وأنت منى بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي وأنت أخى ووراثى
الثقات، ج 1، ص 142
قسم به خدايي که مرا به حق مبعوث کرد، تو را اگر با کسي برادر نکردم، نه به خاطر کم مهري به تو بود؛ بلکه تو را براي خودم نگه داشتم، جايگاه تو به من همان جايگاه هارون به موسي است و تو برادر و وارث من هستي.
حضرت علي فرمود: وارث شما حضرت زهرا و عموي شما عباس است، من که پسر عمو هستم.
قال يا رسول الله ما أرث منك قال ما ورثت الأنبياء قبلى قال وما ورثت الأنبياء قبلك
الثقات، ج 1، ص 142
من که وارث تو هستم از تو چه ارثي ميبرم؟
مال و اموال؟
حضرت فرمود: آنچه که انبياء گذشته از خودشان ارث گذاشتهاند براي اوصياءشان.
حضرت علي فرمود: قبل از تو انبياء چه ارثي گذاشتند؟
حضرت فرمود:
قال كتاب الله وسنة نبيهم وأنت معي في قصرى في الجنة مع فاطمة ابنتى
الثقات، ج 1، ص 142
کتاب خدا و سنت پيغمبر. همان طوري که انبياء گذشته کتاب و سنت را ارث گذاشتهاند، تو هم از طرف من وارث کتاب خدا و سنت من هستي و تو فرداي قيامت در بهشت همراه زهرا در قصر من هستي.
سند روايت را هم آقايان ملاحظه کنند.
راوي اول فضل بن هواب است.
ابن حجر ميگويد:
وكان ثقة عالما
لسان الميزان، ج 4، ص 438
راوي بعدي عبدالله بن رجا از ذهبي ميگويد:
عبد الله بن رجاء الحافظ الثقة
تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 404
ثقه است.
راوي بعدي اسرائيل بن يونس است.
ابن حجر ميگويد: ثقه است.
راوي بعدي ابواسحاق سبيعي است.
ابن حجر ميگويد: ثقه است.
اينها از نظر سند مشکلي ندارند.
طبراني از جابربن عبدالله نقل ميکند که پيغمبر فرمودند: بر روي در بهشت نوشته شده است:
محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم علي اخو رسول الله
المعجم الأوسط، ج 5، ص 343
محمد پيغمبر خداست و علي هم برادر پيغمبر خدا است.
روي در بهشت نوشته شده است:
قبل ان تخلق السماوات والأرض بألف سنة
المعجم الأوسط، ج 5، ص 343
قبل از اين که آسمانها آفريده شوند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها بر در بهشت نوشته شده است:
محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم علي اخو رسول الله
المعجم الأوسط، ج 5، ص 343
اگر در خانه کس است يک حرف بس است.
آقاي هيثمي ميگويد:
رواه الطبراني في الأوسط وفيه أشعث ابن عم الحسن بن صالح وهو ضعيف ولم أعرفه
مجمع الزوائد، ج 9، ص 111
البته اگر اين روايت در فضيلت ديگران بود، جناب هيثمي نميگفت: لم اعرف هو.
حالا ببينيد خود آقاي خطيب بغدادي در رابطه با اشعث ابن عم حسن بن صالح ميگويد:
وكان يفضل علي الحسن
تاريخ بغداد، ج 7، ص 387
اشعثي که پسر عموي حسن است، بر حسن برتري دارد.
حسن کيست؟
ابن حجر ميگويد:
ثقة فقيه عابد رمي بالتشيع
تقريب التهذيب، ج 1، ص 161
فقط عيبي که دارد اين است که اين بدبخت بيچاره ديوارش کوتاه بوده است، اين باران تشيع به ديوارش خورده است و بنده خدا متهم شده است.
اگر بنا شد آقاي حسن بن صالح ثقة فقيه عابد باشد، اشعثي که برتري دارد، تکليف او روشن است. ما روايت ديگري ميآوريم.
مسند احمد بن حنبل در قضيه حديث دار ميگويد: اي دودمان عبد المطلب، من به ويژه هم براي شما خاندان و عموما براي مردم، مبعوث شدم، تا برادر من و اصحاب من باشيد.
هيچ کسي بلند نشد، غير از علي بن ابي طالب.
بعد از او پيغمبر دست به دست علي بن ابي طالب زد و فرمود: تو برادر من و از اصحاب من هستي.
هيثمي هم ميگويد:
رواه أحمد ورجاله ثقات
مجمع الزوائد، ج 8، ص 302
طبراني از اميرالمؤمنين نقل ميکند که فرمود:
وَاللَّهِ إني لأَخُوهُ وَوَلِيُّهُ وبن عَمِّهِ وَوَارِثُهُ فَمَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي
المعجم الكبير، ج 1، ص 107
به خدا قسم من برادر و خليفه و پسر عموي و وراث پيغمبر هستم، از من سزاوارتر براي خلافت چه کسي است؟ مراد از ولي چيست؟
اين آقايان به ما جواب دهند.
وقتي که جناب خليفه دوم به علي بن ابي طالب و عباس ميگويد:
فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ... ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ
صحيح مسلم، ج 3، ص 1378
پيغمبر که از دنيا رفت، ابوبکر گفت: من ولي رسول الله هستم.
يعني دوست پيغمبر هستم؟ ناصر و رفيق پيغمبر هستم؟ ديگران دشمن هستند؟
جناب عمر ميگويد: وقتي ابوبکر از دنيا رفت، من گفتم: ولي پيغمبر و ولي ابوبکر هستم.
در اينجا چه معنايي دارد؟
دوستان در روايت صحيح مسلم هر معنايي براي کلمه «ولي» انتخاب ميکنند، اينجا هم ما براي اين جمله اميرالمؤمنين سلام الله عليه انتخاب ميکنيم.
مگر اين که بگويند: آنجا دلالتش بر ولايت است و اينجا اميرالمؤمنين ديوارش کوتاه است.
هيثمي هم ميگويد: رجالش صحيح است.
اينها همه نشان ميدهد که بحث اخوت اميرالمؤمنين ثابت است.
من يک روايت ديگري هم بخوانم که براي بينندگان عزيز يادگاري باشد.
آقاي حاکم نيشابوري اين را هم ميگويد:
صحيح الإسناد
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 263
جابر بن عبد الله ميگويد: من شنيدم که پيغمبر به علي ميفرمايد:
يا علي الناس من شجر شتى وأنا وأنت من شجرة واحدة
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 263
مردم از درختها و نسلهاي مختلفي هستند و من و تو از يک درخت و نسل هستيم.
بعد نبي مکرم اين آيه را خواند:
ثم قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم وجنات من أعناب وزرع ونخيل صنوان وغير صنوان تسقى بماء واحد.
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 263
آقاي قرطبي که متوفاي 671 است در تفسيرشان جلد 9 صفحه 283 اين روايت را ميآورد، بدون اين که کوچکترين مناقشهاي در سند و يا دلالت آن داشته باشد.
اگر واقعا أنا وأنت من شجر واحدة محقق است، به تعبير مرحوم علامه شرف الدين:
فأين تذهبون
فرداي قيامت چه جوابي داريد؟
بيننده آقا بزاز از تهران:
شانس من هميشه بعد از تعريف و تمجيدهاي شما بنده مزاحم ميشوم و من هم که انتقاد دارم. ميخواستم برايتان پيامک بزنم که اگر در ولايت ياوران منتقد خواستيد، بنده هستم.
مجري:
ما از انتقاد سازنده استقبال ميکنيم؛ مگر اين که سوزنده باشد.
بيننده:
شما براي يک حديث چقدر برنامه گذاشتيد.
شما از تک تک سؤالاتي که بنده پرسيدم، يک موردش را پاسخ نداديد يا پاسخهايي که داديد، واقعا خيلي داراي اشکال بوده است.
مثلا من از شما مسائل تقليدي که نميپرسم؛ ولي شما به من تقليدي پاسخ ميدهيد. ادلهاش را ذکر نميکنيد و سند آن را ارائه نميدهيد.
در مواردي بسياري به اين صورت جواب ميدهيد. شما ميگوييد: علمي، آن قضيهاي که شاگردانتان به آن استناد ميکنند را نميگوييد: علمي نيست.
قضيه قتيله را اسد الغابة و مستدرک صحيحين آورده است.
آن شب من سندهايش را کنارم نوشته بودم، منتهي در منظر شما نميخواهم که يکي ذکر کنم.
مينويسم و کنار ميگذارم که اگر خودتان گفتيد: ذکر کنم.
وقتي که من سکوت ميکنم که پاسخ شما را بشنوم، از برادرمان خواهش کردم که من را قطع نکند؛ چون اگر من نتوانم چيزي بعد از پاسخ شما بگويم، فايدهاي ندارد.
سري قبل بنده آيات را يکي آوردم و گفتم: فلان آيه ذکر ميشود و دليلش را گفتم که به فلان دليل تحريف قرآن ميشود.
شما به سوريه و بشار اسد رفتيد و جواب من را نداديد و گفتيد: من متوجه نشدم.
اتفاقا مشکل من اين است که اين موضوع را متوجه شدم و تبعات آن را ميبينم.
فرصت نميشود؛ وگرنه اينها را يادداشت کردم و براي شما ميگفتم.
من ايراد آن سخن بزرگوار را بيان کردم و دوست داشتم که پاسخ شما را بشنوم که آيا اين طور است.
فقهاي ما بدون بررسي سندي به سراغ اهل سنت ميروند.
همين مدل استدلال کردند از تبعات بحث وحدت است.
اين هم که شما تا کسي دليل بخواهد، بحث اين که ما فحاشي نميکنيم را مطرح ميکنيد.
مگر من که تا الان مزاحم شما شدم، فحاشي کردم که شما در پاسخ من ميگوييد: نبايد فحاشي کرد.
شما که اين را ميگوييد، اين استدلال شما مثل اين است که من بگويم: شما که ميگوييد: وحدت شيعه و سني يعني برويم، سر مسيحيان را ببريم.
درست است که بنده اين طور استدلال کنم؟
بنده از شما دليل ميخواهم.
اين بزرگواران، قاتلين ائمه معصومين هستند و اينها هم دينشان را از طريق همين خط گرفتهاند و قاتلين اينها را جانشين پيامبر ميدانند.
شما خودتان بخوانيد حديث مفصل از اين مجمل که چه ديني ميشود.
شما تأکيد داريد که بايد وحدت شود. وحدت يعني چه؟
بگذاريد که چند مورد از تبعات وحدت را به شما بگويم.
مجري:
شما همين الان گفتيد: قاتلين اهل بيت، مگر اهل سنت اهل بيت را از بين بردند؟
بيننده:
مگر من گفتم که اهل سنت قاتلين اهل بيت هستند. من گفتم: دينشان را از طريق اينها گرفتند.
مجري:
بحث شما جدا شد.
بيننده:
چرا با مسيحيها وحدت نکنيم؟
استاد قزويني:
ما با آنها هم وحدت ميکنيم. قرآن هم ميفرمايد:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
سوره آل عمران آيه 64
بيننده:
اين موضوع وحدت يک موضوع خيلي واضحي است و همه ميدانيم که چه مسائلي حول آن بيان ميشود. همان برنامه آقاي مبلغي بهترين نمونه است.
مسائلي که در آن مطرح شده است را من يادداشت کردهام و دارم، ببينيد که چه مسائلي در آن مطرح شده است.
من اول جواب آقاي محسني را بدهم.
من عرض کردم که دين اين بزرگواران از چه طريق و کانالي به دستشان رسيده است؟ ما ادعا داريم که از طريق معصومين به ما رسيده است.
قاتلين و دشمنان معصومين بودهاند.
اين براي بنده سؤال است که ديني که در آن ابوبکر اجتهاد را براي خالد بن وليد مطرح ميکند، اين مصيبت يک دين است که همچين چيزي از آن در بيايد.
شما ميگوييد: بايد با اينها وحدت کنيم.
عرض من اين است: براي همچين موضوعي و براي 2 خط فکري که از ابتدا هم يکي نبودند؛ وگرنه بعد از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله با هم ميتوانستند، 10 دقيقه يکي ميماندند.
فرمايش معصومين براي ما حجت است.
استاد قزويني:
شما وحدت را چه طوري معنا ميکنيد؟
بيننده:
نظر شخصي من اين است که ما ايراني هستيم و من هموطن ايراني خودم را دوست دارم؛ ولي با فلان سني در ليبي وحدت داشته باشم، اين چيزي که شما ميگوييد: يعني بنده نسبت به آن سني اهل ليبي وحدت داشته باشم.
استاد قزويني:
وحدت را چه طور معنا ميکنيد که به آن اشکال داريد؟
بيننده:
اين وحدتي که من به آن انتقاد دارم، همان وحدتي است که آن عزيزمان از قزوين به شما تماس گرفت و شما نتوانستيد بگوييد: معاويه کافر است.
نتوانستيد بگوييد.
عين قضيه المستقله.
استاد قزويني:
من ميگويم: شما منظورتان از وحدت چيست، شما ميگوييد: نتوانستيد بگوييد.
بيننده:
اين در حالي است که من شيعه به شبکه شما زنگ ميزنم...
مجري:
آقاي بزاز من ارتباط بين صدر و ذيل صحبتهاي شما را متوجه نميشوم.
شما ميگوييد: چون نتوانستيد معاويه را کافر اعلام کنيد.
بيننده:
همين اهل سنت که ميگوييد و در شبکهتان هم نوشتهايد، آيا شما قائل هستيد که اينها اهل سنت پيامبر هستند؟
استاد قزويني:
جواب من را نداديد. گفتم: مراد شما از وحدتي که انتقاد داريد، کدام وحدت است؟
بيننده:
همان وحدتي که اعمال ميشود.
استاد قزويني:
کدام وحدت؟
مجري:
مصداق آن را براي ما مشخص کن.
بيننده:
مثلا من کتب درسي قديم خودمان را به شما نشان ميدهم که مسائلي در آن عنوان شده است...
استاد قزويني:
شما حاشيه ميرويد. نزديک 8 دقيقه است که شما صحبت ميکنيد.
من ميگويم: شما وحدت را چه طور معنا ميکنيد که به آن انتقاد ميکنيد.
بيننده:
شما ميگوييد: وحدت مناسبات بين شيعه و سني است.
استاد قزويني:
کاري به من نداشته باش؛ يعني ما نبايد مناسبات داشته باشيم.
بيننده:
الان تمام هزينهها را وحدت شيعه ميپردازد. شما بقيع را نگاه کنيد.
استاد قزويني:
شما سؤال من را جواب نداديد. بنا نيست که حاشيه برويد.
بيننده:
مردم غزه سني هستند.
استاد قزويني:
اگر مراد از وحدت اين است که ما به خاطر وحدت از اصولمان کوتاه بياييم يا از اهل سنت بخواهيم که از اصولشان کوتاه بيايند، هيچ کسي همچين وحدتي را نگفته است و ما هم نميگوييم.
اگر معناي وحدت اين است که ما به اهل سنت اهانت و فحاشي نکنيم و آنها هم به ما فحاشي نکنند.
اگر مطالب اختلافي هم داريم، به صورت علمي در برابر هم مطرح کنيم، يا يکديگر را قانع کنيم و يا اثبات کنيم که اگر ما به فلان قضيه عقيده داريم، حداقل دليلي از کتاب و سنت داريم.
نتيجه اجتهاد ما از کتاب و سنت حي علي خير العمل است، نتيجه اجتهاد ما از کتاب و سنت، شهادت ثالثه است. نتيجه اجتهاد ما از کتاب و سنت، متعه و خمس است.
به فرض هم که آقايان اجتهاد ما را تخطه ميکنند، طبق نظر آقايان مجتهد اگر خطا هم برود، پيش خدا پاداشي دارد.
اگر يک سني هم آمد در يک مواردي اجتهاد کرده است و به نظر ما خطا کرده است، بياييم خطاي آن اجتهادش را برايش مشخص کنيم.
اگر قبول کرد، که خوب و اگر قبول نکرد، ما که از پيغمبر بالاتر نيستيم.
قرآن ميفرمايد:
فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ
سوره رعد آيه 40
شما در رابطه با معاويه گفتيد، الان اکثريت اهل سنت شايد در حد 70 درصد اهل سنت براي معاويه احترام قائل هستند و 30 درصد آنها هم معاويه را کافر و بيدين و جهنمي ميدانند.
ما به احترام اينها از خودمان چيزي نگفتيم؛ ولي جمله اميرالمؤمنين را در خطبه 16 نهج البلاغه را بيان کرديم که علي قسم شديد و غليظ ميخورد که معاويه مسلمان نبوده است؛ چه رسد که صحابه باشد.
فوالذي فلق الحبة وبرأ النسمة ما أسلموا ولكن استسلموا وأسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.
آقاي عمار ميگويد: معاويه و دار و دستهاش مسلمان نشدهاند.
اين در کتاب مجمع الزوائد جلد 1 صفحه 113 آمده است.
ما در رابطه با معاويه، به جاي اين که خودمان نظر دهيم و 70 درصد اهل سنت را در برابر خودمان قرار دهيم، ميگوييم: نظر اميرالمؤمنين و عمار اين است.
ما روايات صحيح السند داريم که پيغمبر اکرم فرموده است: معاويه بر غير دين من ميميرد. معاويه را بالاي منبر ديديد بکشيد.
روايت دارند که معاويه در اسفل درکات جهنم است. يک درجه بالاتر از فرعون است.
اين رواياتي که آقايان اهل سنت در کتب خود در رابطه با معاويه آوردهاند.
ما اينها را ميگوييم و قضاوت را به عهده مخاطب ميگذاريم.
ما خودمان که نبايد هم مدعي باشيم و هم از طرف متهم وکالت داشته باشيم و هم قاضي باشيم و قضاوت کنيم و هم حکم را اجرا کنيم.
اين طور حرف زدن با منطق شيعه نميسازد. کجاي اين صحبت بنده اشکال دارد؟
بيننده:
من چون دفعات قبل تند تند صحبت کرده بودم و نکاتي مانده بود، اين بار ميخواستم که آن نکات را بيان کنم.
شما هم منظور من را خوب متوجه نشديد. اين موضوع براي من مهم است.
من نميخواهم که وارد همه مسائل شوم. من شما را مخاطب قرار ميدهم
آياتي اشاره ميشود که اين طور بيان ميشود که قرآن فرموده است:
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا
سوره آل عمران آيه 103
اين ولا تفرقوا به طوري عنوان ميشود که نهايتا ميشود به اين استدلال اشکال گرفت.
يا بايد اين موضوعي که بيان ميشود از آن دفاع کرد؛ چون دليل دارد يا اين که ميگويند: يک توجيهاتي براي آن داريم و ما ميخواهيم يک کار خوبي کنيم و اين را دست آويز قرار ميدهيم.
آيهاي که ميفرمايد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
سوره حجرات آيه 10
اتفاقا اين برعکس آن قضيه است. سؤال من اين بود. هر بار من اين سؤال را ميپرسم، با اين جواب مواجه ميشدم.
مجري:
شما چه چيزي را ميخواهيد اثبات کنيد؟
بيننده:
من سؤال دارم.
شما در رابطه با بحث وحدت برنامهاي داشتيد و من 4 جلسه تماس گرفتهام و اين را ضبط هم کردهام و سؤال پرسيدم، شما يک ذره به سؤال من اشاره نکرديد.
فقط همين حرفهاي حاج آقا را شنيدم که ميگفتند: ما نبايد اين کار را کنيم.
مجري:
در اين 15 دقيقهاي که شما روي خط هستيد، من هنوز متوجه نيستم که شما دنبال چي هستيد.
بيننده:
شايد بنده قدرت بيان خوبي ندارم. من برنامههاي شما را ميبينم. در اين برنامهها نکاتي وجود دارد که درست نيست. شما مواضع خودتان و تمام مواضعي که در برابر آقاي اللهياري گرفته شد، همهاش مربوط به اين موضوع است.
آقاي اللهياري نه وارد مسائل سياسي شد و نه چيز ديگر.
قرآن و سنت را ميآورد و ميگفت: اين ادله. اين که يک جايش را تند گفته است، اين که دليل نميشود که ما به طور کلي ايشان را بکوبيم.
استاد قزويني:
اگر شما ميخواهيد بگوييد: اين آقا اين طور است، آقايان مراجع مثل حضرت آيت الله مکارم شيرازي که به طور رسمي اعلام کرد که اين آقا ديوانه است.
آيت الله محقق کابلي گفت: به شبکه اين آقا هرگونه کمک مادي و معنوي خلاف شرع است.
ما گفتيم: اين که خودش را به مراجع ميچسباند، اگر ايشان از بيت يکي از مراجع مورد تأييد است، يک رسيد هزار توماني بياورد؛ همان طوري که ما از بزرگان و مراجع رسيد گرفتيم براي بينندگان و نشان داديم، يک مورد رسيد بياورد.
اگر شما ميخواهيد اينها را قرينه قرار دهيد و از يک انسان ديوانه دفاع کنيد، ما معذور هستيم.
الان ضرر اين آقا و ياسر حبيب براي شيعه از صد شبکه وهابي بيشتر است.
همين شبکهها و همين توهينها است که الان در افغانستان و پاکستان و عراق شيعيان را قتل عام ميکنند.
نوار اين آقا را آنجا ميگذارند و چند سني و وهابي را تحريک ميکنند که کمربند انفجاري ميبندد و دهها مسلمان را ميکشد.
بيننده:
شما ميگوييد: آقاي اللهياري همچين ادعايي کرده است که با بيت آقاي وحيد خراساني در ارتباط است و وجوهات ميگيرد، همچين ادعايي کرده است؟
استاد قزويني:
بله. ايشان از بيت آقاي سيستاني رسيد برداشته است.
بيننده:
نه. آقاي وحيد خراساني که گفتيد.
استاد قزويني:
بله، ايشان بارها گفت: مورد تأييد من است. ما نوارهايش را داريم. عذر ميخواهم.
ما 17 دقيقه به شما وقت داديم و براي شنيدن حرفهاي شما آمادگي نداريم.
شما هم به شبکه ولايت با اين طرز تفکر زنگ نزنيد.
شما ميخواهيد بگوييد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
سوره حجرات آيه 10
سنيها مؤمن نيستند، ما همچين عقيدهاي نداريم و ائمه ما همچين عقيدهاي نداشتند. مراجع ما هم همچين عقيدهاي نداشتند. شما ميخواهيد يک نظر ويژهاي داشته باشيد.
اين که سنيها مؤمن نيستند و ما نبايد اخوتي داشته باشيم، آن يک بحث ديگري است.
اگر اينها کافر هستند، چه طور امام صادق سلام الله عليه در يک روايت صحيح در کافي در جلد 2 صفحه 636 ميفرمايد: اگر مريض شوند به عيادتشان ميروم و اگر از دنيا بروند به تشيع جنازهشان ميروم و اگر از من براي اثبات حقانيت دعوت کنند، در محکمه حاضر ميشوم.
آقا امام صادق ميفرموده است: شما به عيادت کفار برويد؟ اگر کافري از دنيا رفت به تشييع جنازهاش برويد؟ اگر کافر مريض شد به عيادت او برويد؟ اگر کافر نماز خواند، پشت سر او نماز بخوانيد؟
ما تابع امام صادق هستيم.
به همين آقاياني که شما آنها را کافر ميدانيد، ما طبق فرمايش آقا امام صادق سلام الله عليه پشت سرشان نماز ميخوانيم و به عيادتشان ميرويم و به تشييع جنازهشان هم ميرويم و اگر فرداي قيامت از ما سؤال کردند که دليل شما چيست و چرا رفتيد، ميگوييم: امام ما امام صادق اين طوري دستور داده است.
مجري:
من تازه فهميدم که منظور شما چيست.
استاد قزويني:
اسم اللهياري را که ميبريد، شبکه و روحيه ما کدر ميشود.
يک آدمي که نه براي مراجع ارزش قائل است و نه براي ائمه احترام قائل است.
به تعبير آيت الله مکارم شيرازي توهيني که ايشان به مراجع شيعه کردند، به والله در تاريخ، دشمنترين دشمنان کسي نکرده است.
امام صادق ميفرمايد:
اگر کسي به مراجع توهين کند، دستش از ولايت قطع است.
استاد قزويني:
شما تشريف ببريد در همان شبکهها و حرفهايتان را مطرح کنيد.
اگر شما هزار تا دليل هم بياوريد، نه دليل هاي شما ما را قانع ميکند و نه حاضر هستيم براي اين دلايل بياساس شما وقت بگذاريم.
اين دفعه هم ما از بينندگان عزيز پوزش ميطلبيم و استغفار ميکنيم که شما نزديک به هفده هجده دقيقه وقت شبکه را گرفتيد. بايد از همان لحظه اول ميگفتيد که نظر من اين است. ما همان 3 دقيقه اول از شما خداحافظي ميکرديم.
بيننده آقا هادي از گرگان:
من چند تا سؤال داشتم و يک چند تا مطلب هم ميخواستم خدمت آقاي بزاز يادآوري کنم.
نقش وحدت بين شيعه و سني، يک بحثي است که مبرهن و واضح است. ما چرا بايد آب در جوب کسي بريزيم که دوست دارد بين شيعه و سني تفرقه ايجاد کند.
حضرت آقا اميرالمؤمنين 25 سال سکوت کردند. دليلي ندارد که ما بخواهيم کاسه داغتر از آش شويم.
خيلي از مواضع و مشکلات است که در شرايط کنوني جهان و مبارزه با استکبار جهاني، فکر نميکنم که صلاح باشد تا اين موضوعات مطرح شود، چرا که اسم وحدت بين شيعه و سني که ميآيد، سريع پيامک ميدهند آن ملعوني که دستور داده بارگاه مطهر آقا امام حسن عسگري خراب شود، نه اين طرفي و نه آن طرفي.
ما نبايد تندتر از علماء و مراجع پيش برويم. شما توضيحات مکمل و کاملتر را داديد.
از حاج آقا ميخواستم که اگر ميشود در رابطه با شجره طيبه و شجره ملعونه يک مقدار بيشتر توضيح دهند.
مجري:
گرچه اين را با آقاي دکتر رضايي در برنامه آيت القران بايد بحث کنيد.
بيننده:
در رابطه با نقش يهود در واقعه کربلا توضيح دهيد.
در رابطه با آخر الزمان و ان شاء الله ظهور آقا، اينها اعتقاد دارند که همچين چيزي نيست.
چه اينها بخواهند و چه نخواهند، به طور يقين ان شاء الله تعالي ظهور آقا امام زمان نزديک است. اگر اينها اعتقاد ندارند، چرا بين رکن و مقام دوربين گذاشتهاند؟
به طور قطع اينها ميدانند و به خيال خودشان ميخواهند ظهور را به عقب بيندازند که خيلي جايگاهي ندارد.
مجري:
علماي اهل سنت هم بحث امامت حضرت مهدي را قبول دارند؛ ولي تفاوت بين ولادت و شهادت ايشان است. الآن وهابيت در شبکههايشان منکر مهدويت ميشوند.
بيننده:
بحث ما بيشتر با آن يهوديها است که به ظاهر مسلمان هستند که همان وهابي بگوييم خيلي بهتر است.
من کتاب اسرار آل محمد را مطالعه ميکردم، در رابطه با زندگي خليفه دوم مطالبي نوشته است. آيا صحت دارد؟ اگر هم صحت دارد چه اشکالي دارد؟
بايد جنبه و ظرفيت باشد که بحث شود و معلوم شود که بالاخره جزء شجره طيبه است يا شجره ملعونه.
و اگر هم جزء شجره ملعونه هستند، چه طور جانشين پيامبر شدند؟
در رابطه با ضريح و زيارت که اينها بحث دارند، اگر اشتباه نکنم، مرحوم آيت الله بهجت که خدا رحمتشان کند، گفتند: اگر از ديدگاه شما زيارت وتبرک جستن اشکال دارد، چرا شما ميرويد و سنگ حجر الأسود را زيارت ميکنيد؟
اگرچه مطالبي گسترده در اين زمينه مطرح شده است، تقاضا اين است که بيشتر باشد، چرا که آنها فعاليتشان را بيشتر کردند.
استاد قزويني:
در رابطه با شجره طيبه و شجره خبيثه، حضرت عالي به برنامه برادر بزرگوارمان جناب دکتر آقاي رضايي زنگ بزنيد و سؤال کنيد.
مراد از شجره ملعونه بني اميه هستند. بزرگان اهل سنت روايات متعددي در اين زمينه آوردهاند. ما به اندازه کافي در اين زمينه بحث کرديم.
بيننده آقاي کريمي از افغانستان:
آيا امام زمان در زمان غيبت کبري، مجرد زندگي ميکنند يا متأهل؟
مجري:
چه فرقي ميکند که مجرد باشند يا متأهل؟ امامتشان که جا به جا نميشود.
استاد قزويني:
اين را بارها سؤال کردند که هم ما جواب داديم و هم حضرت آيت الله طبسي در برنامه به سوي ظهور. اين که حضرت ولي عصر ارواحنا فداه زن و بچه دارد يا ندارد، نه جزء اصول دين است و نه جزء فروع دين است.
در بعضي از روايات داريم که حضرت زن و بچه دارند و فرزنداني دارند؛ ولي فرزندانشان ايشان را به آن شکل نميشناسند و نميدانند که پدر آنها حجت الهي است.
چه بسا همسران حضرت ولي عصر هم ايشان را نشناسند.
در بعضي از روايات هم داريم که به اين صورت نيست.
عقيده بنده اين است با توجه به بعضي از مسائلي که از اولياء خدا شنيدهام، اين است که حضرت ولي عصر ارواحنا فداه به سنت جد بزرگوارشان که ميفرمايند:
النكاح سنتي فمن رغب، عن سنتي فليس مني
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 100، ص 220 و المبسوط للسرخسي، ج 4، ص 193
به اين سنت عمل ميکنند.
يکي از اساتيد بزرگوار من به نام آقاي گل محمدي (اگر در قيد حيات هستند خدا حفظشان کند و اگر در قيد حيات نيستند، خدا درجاتشان را بيشتر کند) از يکي از اولياء الهي که اگر حضرت را ميديد ميشناخت، نقل ميکند: ميبيند که چند روز حضرت ولي عصر ارواحنا فداه در زمان شاه در تهران در داخل کوچه رفت و آمد ميکند.
يک مقداري برايش سؤال پيش آمده بود که حضرت کجا ميرود.
بعد متوجه ميشود که مثلا به پلاک 154 ميرود.
با خانوادهاش ميگويد که يک مقداري با اينها رفت و آمد داشته باشيد که ايشان که اين همه رفت آمد دارد، با اينها چه ارتباطي دارد.
من اين را با يک واسطه براي شما نقل ميکنم که ان شاء الله براي شيعيان يک هديهاي باشد و براي کوري چشم وهابيها خاري باشد.
ايشان ميگفت: خانمش رفت و آمد ميکند و ميبيند که پدر صاحب خانه از اهل مسجد است.
خانمش سؤال ميکند که اين آقايي که اينجا رفت و آمد ميکند، چه کسي است؟
ميگويند: اين داماد ما است.
ميگويد: اسم اين داماد شما چيست؟
ميگويند: اسمش سيد مهدي است.
ميگويند: چه طور؟
گفت: خيلي انسان خوبي است.
شروع ميکند تعريف و تمجيد کردن. معلوم ميشود که پدر و مادر ايشان را نميشناسند.
بعد ايشان تعجب ميکند که در محيط تهران با آن وضع، اين دختر چه مرتبهاي از کمالات و تقوا داشته است که لياقت همسري حضرت مهدي ارواحنا فداه دارد.
بعد يک مقداري بررسي ميکنند، ميگويند: اين دختر خانم ايشان از همان دوراني که خوب و بد را تشخيص داده است، نماز شب ايشان ترک نشده است و يک نامحرم هم ايشان را نديده است و پيش پدرش هم قرآن و درس را خوانده است و به مدرسه زمان شاه نرفته است.
اينها حجتهاي الهي است. اينها بعيد نيست. من عذر خواهي ميکنم.
يکي از دوستان نزديک ما که در زمان شاه در دانشگاه تهران در رشته پزشکي قبول شد. يک سال به دانشگاه رفت و ديد که محيط خيلي فاسد است، برگشته بود.
ايشان بعد از 10 سال ازدواج کرده بود.
3 هفته بعد از ازدواج گفت: انسان که ازدواج ميکند، چه کار ميکند؟
ديدم که اين بنده خدا از الفباي اين مسائل آگاه نيست. اين قدر اين ذهن پاک مانده است. من تعجب کردم که يک نفر در زمان شاه با آن فساد اين طور باشد.
بيننده سرکار خانم شجاعي از آمريکا:
من يک سعادت ديگري پيدا کردم که در خدمت شما باشم.
من نميخواستم که مزاحم شوم.
وقتي که انسان متأسف ميشود که شيعياني تماس ميگيرند و اين طور مطالبي که ديگران در مغزشان ديکته ميکنند، بدون اين که خودشان فکر کنند به حرفهايي که از شبکه اهل بيت و ديگر شبکههايي که متأسفانه يک تعصبات بيجا دارند.
من واقعا متأسف شدم از اين برادرمان که اين طور جبهه گرفت.
من ميدانم؛ چون اين شبکهها را ميبينم.
حرفهاي آنها را براي شما تکرار کرد و اين جاي تأسف دارد.
ان شاء الله که ما بتوانيم همان طوري که آيت الله قزويني گفتند، بتوانيم يکي از مصاديق شيعيان امام جعفر صادق باشيم.
اينها برنامههاي شما را دقيق نگاه نميکنند. اين وحدت اسلامي برنامه فوق العاده خوبي است.
استاد گرانمند اينقدر قشنگ صحبت ميکنند و جزئيات را مطرح ميکنند که فکر ميکنم که هر آزاد انديشي؛ چه سني و چه شيعه، آن را متوجه ميشود.
نميشود ارزش مادي براي صحبتهاي ايشان گذاشت. صحبتهاي ايشان مثل طلا است.
ان شاء الله خداي ارحم الراحمين اجر ايشان را بنا به لياقتشان بدهند.
بعضي از اينها را خريدهاند و اينها پشت پرده را نميبينند.
فقط فکر ميکنند که دشمنايي هستند که در لباس دوست هستند.
من متأسفانه چهارشنبهها کار ميکنم و روزهاي يکشنبه را تعطيل هستم؛ براي همين من اين ساعت مزاحم شما شدم.
اين مباحثي که صورت ميگيرد، فوق العاده ارزشمند است.
در همه زمينهها، از احکام و نقد و بررسي در ارتباط با برادران سني و شيعه، عالي است.
من پيشنهاد ميکنم که سواي اين که در ولايت ياوران ما بتوانيم به صورت مادي کمک کنيم، اينها را هم شما چاپ کنيد.
من دوست دارم که در چاپ تمام مطالب اين دانشگاهي که هر استاد گران قيمتي که اينجا صحبت ميکند، شرکت کنم.
شما اگر به صورت کتابچههايي دربياوريد خيلي خوب است. من که در آمريکا هستم ميتوانم بروم توزيع کنم. دوست دارم که در اين زمينه هم شرکت کنم.
شايد يک سري نتوانند برنامه تلويزيوني را نگاه کنند.
بهتر است که مطالب همه استادان گرانقدري که استفاده ميشوند، اگر به زبانهاي مختلف چاپ شود، من اگر سعادت پيدا کنم ميتوانم يک ولايت ياوري در اين زمينه باشم تا بتوانم در نشر معارف واقعي شيعه سهيم باشم.
از شما هم فوق العاده تشکر ميکنم. کف پاي شما عزيزان را ميبوسم.
ان شاء الله روزي باشد که اين امت واحده اسلامي که همه ائمه بر آن تأکيد کردند ايجاد شود.
چقدر است که الان شيعه و سني کشته ميشوند. اينها پيش خداي ارحم الراحمين مسؤل هستند. هر قطره خوني که از هر مسلماني ريخته شود، اينها بايد جوابگو باشند.
سني و شيعه ميتوانند با هم وحدت داشته باشند؛ ولي دشمنهاي واقعي اشخاص ديگري هستند که خودشان هم ميدانند و بعضيهايشان هم خودشا را به گروهها فروختهاند و براي همين اين مسائل را مطرح ميکنند.
ان شاء الله خداي ارحم الراحمين پشت و پناه شما باشد و از عمر افراد ناقابلي مثل خودم بردارد و به شما افراد نوراني عنايت کند که اين همه زحمت ميکشيد تا مکتب واقعي شيعه را گسترش دهيد.
من از شما تشکر ميکنم.
استاد قزويني:
ما از شما تشکر ميکنيم.
من خواهش ميکنم که برادران عزيز سني به اندازه چند ثانيه خودشان را از سنيگري بيرون بياورند و برادران شيعه هم خودشان را از شيعهگري بيرون بياورند.
اين عرض من را به عنوان سخن يک برادر کوچک، يک ارزيابي کنند و بعد به هر نتيجهاي که رسيدند عمل کنند.
امروز دشمنان اسلام در شرق و غربت براي نابودي اسلام و قرآن و مسلمانان دست به دست هم دادند.
چه آمريکا و چه اسرائيل و چه فرانسه و چه انگليس چه ديگران (ما نميخواهيم خيلي زياد سياسي کنيم):
ان الکفر کله ملت واحدة
اينها ديدند که اگر خودشان در برابر مسلمانها يا در برابر شيعه بايستند، نميتوانند.
چند تا بچه شيعه در لبنان با دست خالي و با همان اسلحههايي که در حقيقت تفنگ بادي است، سومين ارتش مقتدر دنيا را به زانو درآورد.
لرزه بر اندامشان انداخت. اينها ميخواهند با 500 ميليون شيعه برابري کنند، ديدند که نميتوانند. اگر هم در برابر شيعه بايستند، ديگر اهل سنت هم عليه آنها قيام ميکنند.
درست است که اختلاف بين شيعه و سني وجود دارد؛ ولي اگر يک صهيونيست و آمريکا شيعه کشي کنند، قطعا اهل سنت قيام ميکنند؛ همان طوري که اگر آنها براي کشتن اهل سنت بروند، شيعه قيام ميکند.
اينها يک شيطنتي به کار بردهاند. کاري کردند که شيعه و سني را به جان هم بياندازند.
اسلحه به آن ميدهند که اين را بکشد و اسلحه به اين ميدهند که آن را بکشد.
همين بيداري اسلامي که يک امر مبارکي بود، الان در سطح جهان همين کشورهايي که طاغوت را نابودند کردند و فرعونها را نابود کردند، به مرکز ضد تشيع تبديل ميشوند.
اينها را در برابر شيعه و شيعه را در برابر آنها قرار ميدهند تا اينها به جان هم بيافتند.
سنيها را به جان هم انداختهاند.
الان اختلاف شديد و عميقي که بين اخوان المسلمين و امارات است که اين دو سني هستند و اينها را به جان هم انداختند.
قطر را به جان عراق مياندازد يا عربستان سعودي نخود هر آشي است.
هر کجا که مسلمان کشي و شيعه کشي و سني کشي است، اين کشور سريع قد ميکشد و اظهار وجود ميکند.
برادران عزيز، براي دشمن نه شيعه و نه سني و نه قرآن و نه مسلمان مهم است.
ميخواهد همه را از بين ببرد و نابود کند.
ما بايد يک مقداري حواسمان را جمع کنيم و توجه داشته باشيم.
مطلبي که آقاي بزار ميگفتند، چيزي که اين آقا نشان داده بود، ما نميدانيم که اين آقا اين رسيد دفتر آيت الله سيستاني را به چند نفر داده بود.
ما نشان داديم و بيش از 10 بار هم نشان داديم.
دفتر حضرت آيت الله سيستاني حفظه الله گفت: اين رسيد دروغ است.
دوستان هم ميبينند که با همان خط نوشته است: يک صد هزار دلار از سهم امام به شبکه جهاني اهل بيت کمک کردهاند، با همان قلم هم نوشتهاند: بنا به حسب درخواست، مورد قبول است.
آيا کسي که دين داشته باشد و دم از اهل بيت بزند و اسم شبکهاش را اهل بيت بگذارد، همچين جنايت و خيانتي ميکند؟
چرا اين آقا تا به حال به اين جواب نداده است؟
چرا در برابر اين سؤالاتي که ما داشتيم، هيچ عکس العملي نداشته است.
اين نهايت بيتقوايي يک انسان را نشان ميدهد که براي مسائل مالي چند تا فحش به سني و خلفاء دهد و يک عده از شيعههايي که بياطلاع هستند، تصور ميکنند که دين همين است.
اگر ما چند تا فحش به خلفاء و عائشه و اهل سنت داديم، هم دنيا و هم قيامت ما آباد ميشود و يک پنجم بهشت را قباله ميکنند و به نام ما ميزنند.
والله از اين خبرها نيست. اين آقاياني که اين حرفها را ميزنند، شما را فريب ميدهند. الان اين آقا شبکه عربي شروع کرده است، در کنار حرم اميرالمؤمنين مرکزي براي همياري زده است.
دوستان ما از ما سؤال ميکنند که چه کار کنيم؟
آيا به اينها کمک کنيم يا خير؟
گفتم: از بيوتات مراجع سؤال کنيد؟
چرا از ما سؤال ميکنيد؟
ببينيد که آن مرجع تقليدي که شما از آن تقليد ميکنيد، جايز ميداند.
اگر جايز ميداند بدهيد و اگر جايز نميداند و حرام ميداند، فرداي قيامت اين مطالب به گوشتان رسيده است. ان شاء الله ما در آينده نزديک بخش شبکه عربي را راه بيندازيم، در آنجا ما برنامههايي در اين زمينه خواهيم داشت.
عذر خواهي ميکنم از کساني که پشت خط بودند.
بيننده آقا محمد طاها از زاهدان از اهل سنت:
چند دقيقه پيش يکي از دوستان زنگ زد و در مورد شبکه طيبه و شجره ملعونه سؤال کرد، من ميخواستم بدانم که ايشان اين قدر انصاف ندارد که کسي که جانشين پيغمبر است، در رديف شجره ملعونه قرار ميگيرد يا شجره طيبه.
خداوند در قرآن کريم از اصحاب پيامبر اعلام رضايت کرده است.
کسي که جانشين پيامبر است، قطعا خداوند از او راضي است؛ پس ايشان چه طور نميفهمند که خداوند از حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان راضي است و در قرآن هم رضايت خودش را اعلام کرده است.
براي من جاي تعجب است که ايشان نميداند که خليفه دوم مسلمين و جانشين بر حق پيامبر در رديف شجره طيبه است يا در رديف شجره ملعونه.
اين هم که ميگويند: حضرت علي و حضرت عمر رضي الله تعالي عنه با هم اختلاف داشتند، خداوند در قرآن ميفرمايد:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ
سوره فتح آيه 29
حضرت محمد و همراهان او بر کافران سختگير و بين خودشان مهربان هستند و با نرمي با يکديگر رفتار ميکنند. چه طور شما ميگوييد حضرت عمر و حضرت علي با هم اختلاف داشتند؟
مجري:
من اگر به جاي شما بودم سؤال را به گونه ديگري مطرح ميکردم.
حضرت استاد گفتند: شجره خبيثه و ملعونه بني اميه هستند و ربطي به خلفاي اول و دوم و سوم نداشت.
بيننده:
حضرت عثمان ذي النورين رضي الله تعالي عنه از بني اميه بودند.
مجري:
من اگر به جاي شما بودم سؤال ميکردم آقاي استاد قزويني شما که گفتيد: شبکه ملعونه، لطف کنيد اين را با سند به ما نشان دهيد، نه اين که شما خودتان ببريد و بدوزيد.
استاد هم که از روي هوا صحبت نکردند؛ بلکه با اسنادي که در کتب اهل سنت وجود دارد بيان کردند.
بيننده:
شما ميگوييد: شجره ملعونه همه بني اميه هستند. يکي از همسران پيامبر از بني اميه بوده است.
مجري:
ما اين مطلب را نميگوييم؛ بلکه اين مطلب در کتب شما آمده است.
بيننده:
خداوند در قرآن ميفرمايد: همسران پيغمبر مادران مسلمانان هستند.
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ
سوره احزاب آيه 6
همسران پيامبر مادر من و شما هستند.
استاد قزويني:
اگر شما بخواهيد سخنراني کنيد يا تمرين سخنراني کنيد، اين مسئله ديگري است؛ ولي اگر شما بخواهيد حرف علمي بزنيد، حرف علمي يک سري شاخصههايي دارد.
اين که ما همين طوري بدون هيچ دليل و مدرکي سخنراني کنيم که نميشود.
آيه 60 سوره اسراء که ميفرمايد:
وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا
بزرگان شما در مورد اين آيه چه گفتهاند؟
آيا بزرگان شما آخر سوره فتح را خواندهاند که ميفرمايد:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ
سوره فتح آيه 29
يا آيه 100 سوره توبه را خواندهاند؟
جناب آقاي بدر الدين عيني از شخصيتهاي برجسته اهل سنت است.
ايشان ميگويد: مراد از شجره ملعونه در قرآن بني اميه است.
جناب امام قرطبي از شخصيتهاي برجسته اهل سنت است.
شما شرح عمدة القاري جلد 19 صفحه 53 و جلد 23 صفحه 157 را ببينيد.
کتاب تفسير امام قرطبي جلد 10 صفحه 283 و تفسير روح المعاني جلد 15 صفحه 107 را ملاحظه کنيد.
کتاب البداية والنهاية ابن کثير جلد 10 صفحه 50 را هم نگاه کنيد.
اين کتب را مطالعه کنيد، بعد که مطالعه کرديد؛ همان طوري که شما اين آيات را خوانديد، ابن کثير و آلوسي و قرطبي و بدر الدين عيني هم خواندهاند.
اين طور نيست که اينها اين آيات را نخوانده باشند.
در رابطه با آيه 28 سوره ابراهيم که ميفرمايد:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ
آقاي ابن کثير دمشقي که متوفاي 774 است ميگويد: مراد از الذين بدلوا نعمت الله کفرا:
هم الأفجران من قريش بنو أمية وبنو المغيرة فأما بنو المغيرة فأهلكوا يوم بدر وأما بنو أمية فمتعوا إلى حين
تفسير ابن كثير، ج 2، ص 539 و تفسير الطبري، ج 13، ص 219
2 قبيله فاجر از قريش هستند.
همين روايت را آقاي حاکم نيشابوري در مستدرکشان جلد 2 صفحه 383 آورده است و ميگويد:
هذا حديث صحيح الاسناد
ابن حجر عسقلاني که متوفاي 852 است در فتح الباري آورده است و ميگويد:
وهو عند عبد الرزاق أيضا والنسائي وصححه الحاكم
فتح الباري، ج 8، ص 378
بزرگواري کنيد اينها را نگاه کنيد.
کسي نيامد بگويد: عمر و ابوبکر شجره ملعونه و شجره خبيثه هستند.
ما هم به صورت کلي گفتيم.
شما هم اگر اشکالي به بنده داريد، بگوييد که شما که ميگوييد: مراد از شجره ملعونه بني اميه است، دليل شما از کتب ما چيست؟
من خدمت شما ارائه ميدادم. اگر آن آقا گفته است، آن آقا هم مسؤل حرف خودشان است.
ايشان يک نظري دارد.
ما هم وقتي که ميگوييم: مراد از شجره ملعونه در قرآن بني اميه است، حرفهاي اين بزرگواري که زنگ زد، ما عملا رد کرديم.
بيننده:
من امشب به اين کتب دسترسي ندارم. فردا وقتي اين کتب را مطالعه کردم، با شما تماس ميگيرم.
استاد قزويني:
خدا ان شاء الله به شما جزاي خير دهد. ما از دور پيشاني شما را ميبوسيم.
بيننده:
در پايان از خداوند متعال خواستار پيروزي سريع مجاهدين سوريه بر بشار اسد کافر هستم.
استاد قزويني:
ما از خدا ميخواهيم که ان شاء الله ريشه اين تروريستها را در سوريه نابود کند و کساني که پشتيباني ميکنند و مسلمانها را به جان هم انداختهاند و مسلمان کشي ميکنند، اگر قابل هدايت هستند، هدايت شوند و اگر قابل هدايت نيستند، محو و نابودشان کند.
هر کس هم که به مسلمانها ظلم ميکند؛ چه بشار اسد باشد و چه ملک عبد الله باشد و چه آل خليفه باشد، اگر قابل هدايت هستند، خدايت هدايتشان کند و اگر قابل هدايت نيستند، خداوند نابودشان کند بعد از آن که مفتضحشان کرد.
بيننده آقاي يزدي از انگلستان:
من خيلي وقت است که ميخواهم با شما صحبت کنم. سعي ميکنم که کلمه انگليسي به کار نبرم.
در رابطه با موضوع توسل به اهل بيت سلام الله عليهم، شما خيلي مسائل را مطرح کرديد که اين کار اشکال ندارد.
من فکر کردم و يک بحث عقلي پيدا کردم که با منطق ميتوان ثابت کرد که توسل به اهل بيت کفر نيست و اگر توسل به اهل بيت وجود نداشته باشد، از عدالت خداوند به دور است.
من دليلم را مطرح ميکنم و شما نظرتان را بگوييد که من درست فکر ميکنم يا خير.
در زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله، خود آقايان اهل سنت هم در کتب خود دارند که وقتي اصحاب دچار مشکلي ميشدند، از پيغمبر ميخواستند که برايشان دعا کند.
استاد قزويني:
متوسل ميشدند. خود جناب عمر ميگويد:
إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
بيننده:
1400 سال بعد من به دنيا آمدهام و دستم از نبي اکرم دور است و نميتوانم از نبي اکرم بخواهم که برايم دعا کند.
قطعا دعا کردن نبي اکرم براي آنها يک فضلي بوده است که خدا در اختيارشان قرار داده است؛ پس چرا اين فضل را خدا به من نداده است؟
من ميتوانم در قيامت اين را مطرح کنم که اي خداوند متعال اگر من در شرايطي بودم که نبي مکرم ميتوانستند براي من دعا کنند، شايد گناهان من آمرزيده ميشد و اين از عدل خدا به دور است که اين کار را کند.
شايد بعضيها بگويند: ما ميتوانيم به خدا بگوييم: چرا ما در زمان پيغمبر نيافريدي؟
اگر در آن زمان ميآفريدي، ما مسلمان ميشديم.
اين جواب دارد.
عقل نميگويد: تمام شدن حجت لازمهاش وجود پيامبر صلي الله عليه وآله است.
مهم اين است که خداوند شرايطي را مهيا کند که حجت براي مردم تمام شود.
براي يک عدهاي به صرف ديدن معجزات و براي يک عدهاي به صرف نقل معجزات و کرامات حجت تمام ميشود. ميخواستم نظر شما را در اين رابطه بدانم.
استاد قزويني:
نکته خيلي عالي و زيبايي است.
آيه 64 سوره نساء که قرآن ميفرمايد:
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا
پيغمبر آنهايي که در حق خودشان ظلم کردند، اگر پيش تو بيايند.
اين پيش تو بيايند هم شامل زمان حيات پيغمبر است و هم شامل بعد از رحلت پيغمبر است و هم شامل دور است و هم شامل نزديک است.
بزرگان اهل سنت مثل ابن قدامه مقدسي که از علماي بزرگ حنابله است در کتاب المغني جلد 3 صفحه 590 و نووي از علماي بزرگ شافعي در کتاب المجموع جلد 8 صفحه 274 و آقايان احناف در کتاب فتاوي الهنديه جلد 1 صفحه 266 و آقايان مالکيها مثل زرقاني مالکي در شرح مواهب جلد 8 صفحه 317، همه در زيارت نامه حضرت رسول گرامي صلي الله عليه وآله آيه 64 سوره نساء را ذکر کردهاند.
اين نشان ميدهد که باب توسل با رحلت پيغمبر بسته نيست.
اين نکته عقلي هم که حضرت عالي گفتيد، خيلي نکته زيبا و ظريف است.
ان شاء الله خدا به شما جزاي خير دهد و شما را با محمد و آل محمد محشور کند؛ مخصوصا که شما از ديار غربت اسلام اين چنين تفکراتي را داريد.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني