برنامه: حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 10 / 12 / 1391
مجري:
يکي از منازل مهم حضرت هارون نسبت به حضرت موسي، منزلت وزارت و مساعدت است. لطف کنيد وزارت و مساعدت حضرت هارون نسبت به حضرت موسي را براي ما بيان کنيد.
استاد قزويني:
بحث ما در دلالت حديث منزلت بر امامت اميرالمؤمنين سلام الله عليه بود.
ما در جلسات گذشته مباحثي را مطرح کرديم. حديث منزلت به عنوان فضيلت بينظير اميرالمؤمنين، مقارنت حديث منزلت با حديث رايت، وقوع حديث منزلت در سياق آيه مباهله، کلمه خليفتي من بعدي در حديث منزلت. ما اينها را در جلسات گذشته مطرح کرديم.
اشکالاتي را که آقايان داشتند مطرح کرديم تا اين که به تنزيل منزلت هارون و دلالت بر خلافت حضرت امير سلام الله عليه رسيديم.
در اينجا هم ما 6 تا بحث داريم.
يکي علت تنزيل منزلت هارون بود که بحث کرديم. نقش اخوت در رسيدن به مقامات الهي، مطرح شد.
علت جعل مودت اهل بيت و پاداش رسالت را هم صحبت کرديم.
اخوت اميرالمؤمنين سلام الله عليه با پيامبر گرامي را هم مطرح کرديم.
الان در اين بحثي که برادر عزيزم مطرح کردند، منزل وزارت و مساعدت هارون است.
قرآن در سوره طه آيه 29 تا 32 بحث مقام وزارت و مساعدتهاي خالصانه هارون نسبت به موسي را بيان ميکند.
ابتدا خود حضرت موسي از خداي عالم ميخواهد:
وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي
سوره طه آيه 29
خدايا از خانواده من وزير و کمک کاري به من عنايت کن.
نميگويد: خدايا من ميخواهم که مردم براي من وزير معين کنند.
هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي
سوره طه آيه 30 - 32
خدايا توسط او کارهاي من محکم باشد و او من را مساعدت و کمک کند و در امر من شريک باشد
خدا هم جواب داده است:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى
سوره طه آيه 36
در آيه ديگري ميفرمايد:
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا
سوره فرقان آيه 35
تمام اين مباحث نشان ميدهد که در اينجا حضرت موسي علي نبينا وآله وعليه السلام بحث وزارت حضرت هارون را از خداي عالم ميخواهد.
خداي عالم هم طبق درخواست حضرت موسي اين طلب را به اجابت ميرساند و حضرت هارون به عنوان برادر و وزير و کمک کار و مساعد و پشتيبان حضرت موسي علي نبينا وآله وعليه السلام مشغول ميشوند و کارهايي که بايد انجام دهند، ابلاغ رسالت به فرعون و فرعونيان و بني اسرائيل تا کل حوادثي که توسط حضرت موسي و هارون در بني اسرائيل و در منطقه مصر صورت ميپذيرد.
مجري:
حضرت موسي علي نبينا وآله وعليه السلام از خداوند وزارت و مساعدت حضرت هارون را طلب کرد. آيا مشابه اين درخواست از رسول گرامي صلي الله عليه وآله نسبت به اميرالمؤمنين از خدواند خواسته شده است؟
استاد قزويني:
اين در کتب اهل سنت هم آمده است و نکته خيلي ظريفي است.
ابوذر نقل ميکند:
صليت مع رسول اللّه يوماً من الأيام صلاة الظهر فدخل سائل في المسجد فلم يعطه أحد
يکي از روزها نماز ظهر را خوانده بوديم که سائلي وارد مسجد شد و کسي به سائل چيزي نداد.
سائل دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدايا شاهد باش که من در مسجد پيغمبر از مردم تقاضاي کمک کردم:
فلم يعطني أحد شيئاً وكان علي راكعاً فأومى إليه بخنصره اليمنى وكان يتختم فيها فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من خنصره
کسي به من چيزي نداد و علي بن ابي طالب در حال رکوع بود، با انگشت کوچکشان که در آن انگشتري بود، اشاره کرد و سائل جلو آمد تا اين که اين انگشتر را از انگشت اميرالمؤمنين گرفت.
وذلك بعين النبي صلى الله عليه وسلم
نبي مکرم هم داشت اين قضايا را ميديد، از نماز فارغ شدند و نمازشان را تمام کردند:
فرفع رأسه إلى السماء وقال: اللهم إن أخي موسى سألك، فقال: (ربّ إشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيراً من أهلي هارون أخي أشدد به أزري) الآية
تفسير الثعلبي، ج 4، ص 81
سر مبارکشان را به سمت آسمان گرفتند و گفتند: خدايا برادرم حضرت موسي از تو سؤال کرد و گفت: خدايا سينهام را توسعه بده و کارها را بر من آسان گردان و گره را از زبان من بر طرف کن.
آقاي محسني داستان گره را هم که ميدانند.
مجري:
حضرت رسول که گره نداشتند؛ بلکه حضرت موسي گره داشتند.
استاد قزويني:
ميخواهد بگويد که موسي اين را خواست.
عزيزان بيننده داستانش را بارها شنيدهاند.
حضرت موسي که به دنيا آمد، در زماني بود که منجمين به فرعون گفته بودند که در همين نزديکيها فرزندي به دنيا خواهد آمد و بساط سلطنت تو را بهم خواهد ريخت.
اين هم دستور داد که هر کجا بچهاي که به دنيا آمد و مذکر بود، نابودش کنند. در اين ميان حضرت موسي به دنيا آمد. به خاطر اين که اينها متوجه نشوند، طبق وحيي که خداي عالم به مادر موسي کرد:
وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى
سوره قصص آيه 7
اين وحي را بايد آقايان کارشناس توضيح دهند که آيا مادر حضرت موسي پيغمبر بود که خدا به او وحي فرستاد يا خداي عالم به غير پيغمبر هم وحي ميفرستد؟ مراد از اين وحي چيست؟
اينها قتل و کفر شيعه را با اين حرفهاي بياساسشان ثابت ميکنند.
مادر موسي، موسي را داخل صندوقي گذاشت و آن را داخل رودخانه نيل انداخت. آب صندوق را آورد تا اين که در کاخ فرعون جاي گرفت. اينها صندوق را گرفتند از آب و ديدند که در آن بچهاي است.
فرعون دستور داد که بچه را بکشند، زن فرعون گفت: ما که بچه نداريم، اين هم قسمت ما است.
تقدير الهي اين گونه بوده است که بايد حضرت موسي در خانه دشمن بزرگ شود و در آنجا تربيت شود.
آن قضايي که ميفرمايد:
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ.
سوره قصص آيه 12
سينهها را بر او حرام کرديم و از هيچ زني شير نخورد تا اين که مادر موسي آمد و موسي را برد و به او شير ميداد و بعد هم تحويل فرعون ميداد يا در خانه فرعون به بچهاش شير ميداد.
اين بچه، حضرت موسي است. يکي دو بار دست زد و ريش و سبيل فرعون را گرفت و کشيد.
فرعون خيلي ناراحت و عصباني شد و گفت: مثل اين که اين همان بچه است که از الان کار خودش را انجام ميدهد. خواست موسي را بکشد تا اين که همسرش گفت: اين بچه است.
فرعون گفت: اين حرکاتش حرکات بچگي نيست.
منقل و زغالي آنجا بود، زن فرعون گفت: اگر اين برود به طرف اين زغال، اگر طرف آتش نرفت، معلوم ميشود که همه چيز را ميفهمد و همان کسي است که شما ميگوييد.
بچه را گذاشتند و به طرف منقل رفت و يکي از اين زغالها را برداشت و دهانش گذاشت و از همان جا فهميدند که اين همان شخص نيست.
ان شاء الله حضرت مهدي ارواحنا فداه هم در خود عربستان سعودي از مکه مکرمه و از مهد اين وهابيت پليد و در درون خانه وهابيت پليد ظهور خواهد کرد. در کنار بيت الله الحرام اين اعلان عمومياش که ميفرمايد:
يا أهل العالم أنا المهدي
ندايش به همه جهانيان خواهد رسيد.
اين وهابيها با اين همه تلاشي که عليه مهدويت و آقا ولي عصر ميکنند، خداي عالم در خانه وهابيت، به حضرت مهدي اجازه قيام و ظهور خواهد داد. اولين مبارزه حضرت بعد از ظهورش، نابودي اين وهابيها است.
البته وهابيهاي تکفيري که عقلشان را قفل کردهاند و کليدشان را به رود نيل انداختهاند و اين کليد در زير آب پوسيده است و از بين رفته است و هيچ کليدي هم به اين قفل نميخورد.
ما افرادي را داريم که تفکر سلفي و وهابي دارند؛ ولي اگر قضيه براي اينها روشن شود، تابع دليل هستند.
اينها بيدار ميشوند و متوجه ميشوند و دست از تکفير و دست از بعضي از کارهاي نادرستشان برميدارند.
نبي گرامي ميفرمايد: خدايا برادر موسي از تو سؤال کرد و گفت: برادر هارون را وزير و مساعد کار و کمک کار من قرار بده.
فأنزلت عليه قرآناً ناطقاً (سنشدّ عضدك بأخيك ونجعل لكما سلطاناً).
خدايا بر او قرآن ناطق فرستادي که يا موسي من تو را به واسطه برادرت کمک ميکنم که کمک کار تو باشد و قدرت دست شما خواهد افتاد.
بعد نبي مکرم فرمود:
اللهم وأنا محمد نبيّك وصفيّك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيراً من أهلي علياً أُشدد به ظهري.
تفسير الثعلبي، ج 4، ص 81 و شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، الحاكم الحسكاني، ج1، ص230
خدايا من هم نبي تو و صفي تو هستم.
چون گره در لسان پيامبر نبود، اينجا هم ندارد.
خدايا سينهام را توسعه بده و کارم را ميسر و آسان کن و از اهل من علي را وزير قرار بده و او کمک کار و پشتيبان من باشد.
ابوذر ميگويد:
فواللّه ما استتم رسول اللّه الكلمة حتى أنزل عليه جبرئيل من عند اللّه، فقال: يا محمد إقرأ، فقال: وما أقرأ؟ قال: إقرأ (إنما وليكّم اللّه ورسوله)، إلى (راكعون).
تفسير الثعلبي، ج 4، ص 81 و شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، الحاكم الحسكاني، ج 1، ص231
پيغمبر دعايش تمام نشده بود که جبرئيل نازل شد و گفت: اي پيغمبر بخوان. پيغمبر فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان:
قال: إقرأ (إنما وليكّم اللّه ورسوله)، إلى (راكعون)
اين آيه نازل شد و در اينجا ولايت اميرالمؤمنين در طول ولايت پيامبر مکرم و ولايت الله در آمد.
ان شاء الله ما بعدا در رابطه با اين که ولايت الله چيست و محدوده آن چقدر است و ولايت نبي مکرم چيست و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام چيست مفصلا بحث خواهيم کرد.
همين مطلب را جناب ابن مردويه در کتاب مناقب اميرالمؤمنين ص 293 و فخر رازي قول امام المشککين در ج 12 تفسيرش ص 23 نقل کرده است.
مجري:
جلسه بحث ما را با حضرت حجت گره زديد و در اين شب جمعه بحث حضرت حجت را بيان کرديد که شباهتهاي زيادي به حضرت موسي دارد.
قضيهي ولادت ايشان که همان طور مخفيانه حضرت موسي به دنيا آمد حضرت مهدي هم مخفيانه بود.
اين تعبير که حضرت موسي در ميان فرعون و دشمن خدا رشد کرد و زندگي کرد و آغاز حرکتشان را انجام دادند، خيلي زيبا بود و من تا به حالا نشنيده بودم.
حاج آقا شما امشب که شب جمعه است يک دعا براي فرج آقا امام زمان کنيد.
استاد قزويني:
خدايا تو را قسمت ميدهيم به قلب شکسته زهرا و به قلب سوخته اميرالمؤمنين سلام الله عليهما بر کل مردم کره زمين بر همه مظلومين به ويژه مسلمانان و خصوصا شيعيان منت بگذار و از باقي مانده غيبت مولايمان صرف نظر کن و مقدمات ظهورش را سريعا فراهم بگردان.
مجري:
حضرت علي چه مساعدتي با پيامبر داشت؟
بحث مساعدت و وزارت حضرت علي نسبت به پيامبر را براي ما توضيح دهيد که حضرت علي چه مساعدتي به پيامبر داده است.
استاد قزويني:
در رابطه با مساعدت اميرالمؤمنين نسبت به نبي گرامي و همکاريها و کمکهاي او، من گمانم که براي عام و خاص به قدري واضح و روشن است که انکارش مثل انکار آفتاب در روز روشن است.
اميرالمؤمنين سلام الله عليه از همان دوران طفوليتشان در خدمت پيامبر اکرم بودند و جان به کف از نبي مکرم حمايت و دفاع کردند و تا آخرين لحظات زندگي با برکتش در محضر نبي مکرم بود تا اين که سر مبارک نبي گرامي در سينه علي بن ابي طالب، به ملکوت اعلي پيوست.
همين تعبيري را که جناب ابن ابي الحديد معتزلي شافعي از خليفه دوم نقل ميکند:
لولا سيفه لما قام عمود الإسلام
شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51
اگر شمشير علي نبود پرچم اسلام برافراشته نميشد.
در اين 83 و 84 جنگ و غزوهاي که در زمان پيغمبر اتفاق افتاده بود، در طول اين يازده سال، آن چه که عامل پيروزي جنگها و عامل شکست دشمن بوده است، چه کساني بودهاند؟
اين آقايان بيايند اميرالمؤمنين را در يک کفه و يک صد و بيست هزار صحابه را در کفه ديگر بگذارند. ببينند که آيا قابل مقايسه است يا نه؟
در جنگ بدر، احد، احزاب، خيبر، خندق، حنين و غيره، رشادتهاي اميرالمؤمنين سلام الله عليه کاملا واضح و روشن است.
ابن کثير دمشقي سلفي که متوفي 774 است، ميگويد: رشادتهاي امام اميرالمؤمنين سلام الله عليه در بدر به يک جايي رسيد که منادي در آسمان که اسمش رضوان بود ندا داد:
لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي
البداية والنهاية، ج 7، ص 224
البته من مصادر زياد دارم.
شايد 30 يا40 تا از کتب اهل سنت که ميگويند اين ندا بين آسمان وزمين هم در جنگ احد آمد و هم در جنگ بدر. آقايان يک نمونهاي از اين براي ما بياورند.
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لمبارزة علي بن أبي طالب لعمرو بن عبد ود يوم الخندق أفضل من أعمال أمتي إلى يوم القيامة.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 34
در روايت ديگري داريم:
قتل علي لعمرو بن عبد ود أفضل من عبادة الثقلين
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 107
ضربت و پيکار علي در روز خندق افضل از عبادت تمام جن و انس است.
ببينيد ضربت علي عليه السلام در روز خندق چه کرده است.
روايت ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين، زماني آمد که اميرالمؤمنين سلام الله عليه در برابر عمر بن عبدود قرار گرفت، جمله مشهور پيغمبر که ميفرمايد:
قد برز الايمان کله الي الکفر کله
ايمان مجسد در برابر کفر مجسد قرار گرفته است.
اين عبارتي که ابن ابي شيبه (استاد بخاري) در مصنفش نقل ميکند و همچنين جناب حاکم نيشابوري و ديگران همه نقل کردهاند که از خود اميرالمؤمنين است که رسول گرامي خليفه اول را براي جنگ با دشمن در خندق فرستاد و شکست خورد و برگشت.
خليفه دوم رفت و شکست خورده برگشت؛ به طوري که در بعضي از کتب دارد که هم خود جناب خليفه ميترسيد و هم لشکر خود را ميترساند.
اين براي نبي مکرم گران آمد.
قطعا پيغمبر ميدانست که جز علي بن ابي طالب کسي مرد اين ميدان نيست؛ ولي براي اين که فردا نگويند که اگر ما هم ميرفتيم، اين قضيه درست ميشد و براي اسلام پيروزي به ارمغان ميآورديم.
ما بارها خدمت دوستان عزيز گفتهايم که ما همه احترامي که به عزيزان اهل سنت داريم و ما مقدسات اهل سنت را محترم ميشماريم.
اين در حد يک سؤال است، اين سؤال را بنده نميخواهم بپرسم، اگر يک جوان سني از شما کارشناسان اين شبکهها سؤال کند، شما که اين همه سر و صدا ميکنيد.
آقايان گفتند: شما يک روايت صحيح و صريح از کتابهايتان در رابطه با امامت اميرالمؤمنين و امامت ائمه عليهم السلام بياوريد.
ما چهل تا روايت صحيح و صريح آورديم.
من آن دفعه هم گفتم که خدا را شاکر هستيم که دشمنان شيعه و دشمنان اهل بيت، امروز از بيسوادترين و جاهلترين انسانهاي عصر ما هستند.
اگر اينها يک مقداري باسواد بودند و يک مقداري مطلب علمي ميآوردند، ما ميبايست خودمان را به زحمت ميانداختيم؛ ولي اين آقايان به قدري جاهل و نادان هستند که وقتي حرفي که ميزنند با اين حرفشان مشت خودشان را باز ميکنند و ضعف مکتب خودشان را معرفي ميکنند و محکم بودن مباني اعتقادي شيعه را براي مخاطبين اثبات ميکنند.
روايت صريح در مورد ائمه را ميگويد: اينها همه از مزخرفات است.
آن جايي که نميتواند جواب دهد ميگويد: اينها همه از مزخرفات است.
ميگويد: ابو بصير در زباله داني افتاده است و مرده است.
کشي (به فتح کاف) را با کشي (به کسر کاف) قاطي ميکند.
عجيب است که اينها از رو نميروند. اينها به سنگ پاي قزوين هم گفتهاند: زکي.
اين همه آبرو ريزي و افتضاح و اين همه گاف دادنها، باز هم همان حرفي که فرعون زد:
إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ
سوره غافر آيه 26
خودشان را بر حق ميدانند و عربده مستانه أنا ربکم العلي ميزنند و ميگويند: ما بر حق هستيم.
ميگويند: مناظره غير حضوري، مناظره غير حضوري مال پير زنها است.
از پير زنهايي که پاي گيرنده هستند، عذر خواهي ميکنم، من شرمنده هستم.
اين ضرب المثل سابق است که ميگويد:
آن پيرزني که نه سواد دارد و نه مکتب و مدرسه رفته است و خيلي با فرهنگ آشنا نيست و جرأت نميکند که بيايد حرف بزند و حرف هم براي زدن ندارد، کنار کرسي و بخاري گرم ميشود و شروع ميکند به حرف زدن.
اين که ميگويند: مناظره غير حضوري، ما آيات خواستيم، ما 5 ماه است که آيات و روايات را آورديم. اگر راست ميگوييد: بياييد اين برنامهها را نقد کنيد.
يکي از دوستان ما چندي قبل از استراليا زنگ زد و گفت: اين حرفي که اين آقا زد و گفت: يک روايت و شما 40 روايت اعلام کرديد و اين آقا در بررسي اين روايات آبرويش رفت، گفت: در ميان سنيهاي استراليا غوغا شده است و طوفان به پا کرده است.
باعث شده است که شوري در ميان مبلغين وهابي در اينجا بيافتد و هيچ جوابي هم ندارند.
خواهر بزرگواري چندي قبل زنگ زده بود، گفت: من بيمارستان رفته بودم، در آنجا مشکلي بود که من نماز ميخواندم و به بعضي از مسيحيها کمکهايي ميکردم، وقتي که نماز ميخواندم مهر يا کاغذ ميگذاشتم.
ديدم که سر و کله يکي از مبلغان وهابي پيدا شد و گفت: شما مسلمان هستيد؟
گفتم: بله.
نماز خواندن من را شنيده بود و گفت: شما شيعه هستيد؟
گفتم: بله.
شروع کرد عليه شيعه يک سري حرفهاي لاطائلات زد.
گفتم: ميشود که من يک خواهشي از شما کنم؟
يک شبکهاي است به نام شبکه ولايت که مال شيعهها است.
گفت: نه، حرام است. به شبکه ولايت اصلا گوش ندهيد، خلاف شرع است و شما را گمراه ميکند.
گفتم: آنجا دوستان هستند. من هماهنگي ميکنم که شما روي خط بياييد و آنها با شما تماس ميگيرند. اين حرفهايي که به من ميزني که مذهب شيعه باطل است، براي آنها بزن. ما مناظرات شما را ببينيم.
اگر روشن شد که مذهب شما حق است، ما حاضر هستيم که هم از مذهب شما تبعيت کنيم و هم مبلغ شما باشيم.
گفت: نه، به ما گفتهاند که با اين شيعهها مناظره نکنيد. خودشان هم ميدانند که اگر براي مناظره بيايند، مشتشان باز ميشود.
پشت ويرانههاي سقيفه ميروند و در داخل خانهشان يک سري حرفهايي ميبافند.
از يک سري افراد عادي مثل آقاي زارعي و آقاي باقري يزد و آقاي شريفي و خانم صفايي و امثال اين دوستاني که فقط يک مدت برنامههاي شبکه ولايت را ديدهاند که نه دانشگاه ديدهاند و نه حوزه ديدهاند، وقتي صداي اينها ميآيد، به لرزه ميافتند.
آن زمان گذشت که شما بگوييد: بياييد در استديوي ما يا اين که بگوييد: ما نميتوانيم به ايران بياييم.
الان امکانات کاملا فراهم است.
جناب آقاي هاشمي در شبکههاي صهيونيست مثل بيبيسي ميرود و صحبت ميکند. ما رسما از شما دعوت ميکنيم و خواهش ميکنيم که با همان امکاناتي که در آن شبکهها ميرويد، با همان امکانات اينجا تشريف بياوريد.
ما در خدمت شما هستيم. بنشينيم با هم صحبت کنيم.
يکي از دوستان گفت: اگر کسي براي مناظره واسطه شود، من 10 ميليون تومان جايزه ميدهم.
ما اين را اعلام کرديم؛ ولي تا الان از دوستان اينها هم حاضر نشدند؛ مگر اين که بانيهاي ما مبلغ جايزه را بالاتر ببرند؛ بلکه کسي واسطه شود که يک گفتگويي شود.
ما اعلام کرديم. شما هم محبت و بزرگواري و آقايي کنيد و يک دليلي از کتاب و سنت براي خلافت جناب آقاي ابوبکر براي ما بياوريد.
گفتيم: اين هم پيشکش شما باشد. يک دليل قاطع بياوريد که ابن تيميه مسلمان بوده است. مسلمان بودن ابن تيميه را براي ما اثبات کنيد.
ما چندين عبارت از بزرگان و اعاظم اهل سنت در رابطه با اين که ايشان منافق و زنديق است، نقل کرديم.
ما ثابت کرديم که از ديدگاه بسياري از بزرگان، ابن تيميه مسلمان نيست که شما از او به شيخ الاسلام تعبير ميکنيد.
محمد بن محمد بخاري ميگويد: هر کس به ابن تيميه شيخ الاسلام بگويد، او هم کافر است. علماي شما کفر خود شما را هم اثبات ميکنند.
ما گفتيم: اگر يک کسي از شما سؤال کند که يک دليلي بياوريد که جناب خليفه اول و دوم در اين 84 جنگ و غزوهاي که اتفاق افتاده است، اين 2 نفر با هم يک يهودي يا يک مشرک و يا يک کافر را کشته باشند.
ما که هرچه گشتيم پيدا نکرديم. ما نميگوييم که وجود خارجي ندارد، ما پيدا نکرديم. شما ارائه دهيد تا اطلاعات و علم ما بالا برود.
امام شما ابن تيميه يا کسي که به تعبير حصني دمشقي امامش شيطان است، ميگويد: شجاعت ابوبکر و عمر از شجاعت ميدان نبرد نبود، شجاعت اينها قوت قلب بود که دعا ميکردند و از خدا ميخواستند که مسلمانها را پيروز کند.
اين هم يک نوع شجاعتي است. اگر اين طور شجاعت باشد، شايد غير از اين 2 بزرگوار افراد زيادي هستند که شجاع هستند.
در همين زمان کساني هستند که دعا ميکنند و اگر شما اين نمره شجاعت را بخواهيد بدهيد، به خيلي از افراد بايد اين نمره داده شود.
ما قصد اهانت به اهل سنت نداريم و قصد نداريم که توهين کنيم. ما ميخواهيم اطلاعاتمان بالا برود.
الان ما نزديک 10 سال است که اين حرف را ميزنيم که دليل بياوريد که خليفه اول با مشتش به دماغ يک مشرک زده است و خون آمده است. به ما نشان دهيد.
مجري:
ياد آن داستان دانشجوي اندونزيايي افتادم که ميگفتند: شما اين قدر در رابطه با علي فضائل ميگوييد، ايشان يک صحابي بود و صحابي ديگري هم بودند که کارهايي کردند، چرا فقط از علي صحبت ميکنيد؟
بقيه هم همين مطلب را گفتند: که اگر شما چيزي پيدا کرديد، من عمامه را زمين ميگذارم و رسما اعلام ميکنم که سني هستم.
من چيزي پيدا نکردم، شما به ما کمک کنيد تا چيزي پيدا کنيم.
2 سال گذشت تا اين که من دوباره با ايشان ملاقات کردم و دوباره پرسيدم که ايشان تمام مشکلاتش حل شده بود و ميگفت: من تمام مسائلم حل شده است.
استاد قزويني:
اين عبارتي است که ابن ابي شيبه دارد و سيوطي و ديگران هم اين را تصحيح کردهاند.
ميگويد: جناب خليفه اول رفت و شکست خورده برگشت، خليفه دوم رفت و شکسته خورده برگشت.
پيغمبر ناراحت شد و فرمود: من فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست ميدارد و خدا و رسولش هم او را دوست ميدارند، پيروزي مسلمانان به دست او رقم ميخورد:
ليس بفرار
مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 396
مثل شما اهل فرار نيست.
از منطقه جنگي شکست خورده فرار نميکند.
حديث رايت هم ديگه مشهور است که خود خليفه دوم ميگويد: من رياست و فرماندهي را خيلي دوست نداشتم و من خيلي زياد دوست نداشتم که فرمانده شوم؛ ولي پيغمبر که اين چنين فرمودند:
يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 396
سيوطي هم ميگويد: بزار و ابن جرير و غيره هم آوردهاند و تصحيح کردهاند.
جامع الاحاديث ج 16، ص 243
پس يکي از مساعدتهاي اميرالمؤمنين، حضور علي عليه السلام در جنگها و جان بازيهاي اميرالمؤمنين سلام الله عليه در همان جنگ احدي که بعضيها به فرار کردنشان افتخار ميکنند و ميگويند: مثل بز کوهي بالا ميرفتيم و پرشمان خيلي بالا بود، در همان جنگ بدن مبارک اميرالمؤمنين نزديک به نود زخم بر ميدارد و جانانه از نبي گرامي دفاع ميکند که اگر جانبازيهاي علي در جنگ احد نبود، بعد از شهادت آن 70 نفر، همانند حمزه و ديگران، مشرکين هم پيغمبر را ميکشتند و مدينه ميآمدند و باقي مانده مسلمانها را تار و مار ميکردند و اموال اينها را غارت ميکردند و پرونده اسلام بسته ميشد؛ ولي اين جانبازي اميرالمؤمنين سلام الله عليه و 11 نفر ديگر که آقايان ميگويند بود که اسلام را نجات داد.
اي کاش اسامي اين 11 نفر روشن ميشد.
براي مساعدت اميرالمؤمنين همين بس که قرآن از علي بن ابي طالب به عنوان نفس پيغمبر تعبير ميکند.
فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ.
سوره آل عمران آيه 61
ابن کثير دمشقي ميگويد: وأنفسنا، رسول الله و علي بن ابي طالب، أبنائنا حسن و حسين، نسائنا فاطمه است و بعد ميگويد: حاکم آورده است و ميگويد: صحيح است و شرايط مسلم را دارد.
همان طوري که حضرت هارون به عنوان برادر و عزيز حضرت موسي و مساعد و مشارک و معاضد او بوده است، اميرالمؤمنين هم جان پيغمبر و فداکار پيغمبر بوده است.
جناب بخاري در صحيحشان در يک حديث طولاني که از براء بن عاذب است، نقل ميکند که پيامبر به علي بن ابي طالب ميفرمايد:
أنت مِنِّي وأنا مِنْكَ
صحيح البخاري، ج 2، ص 960
تو از من هستي و من هم از تو هستم.
اين اوج وزارت و مساعدت و فداکاري اميرالمؤمنين سلام الله عليه نسبت به نبي مکرم صلي الله عليه وآله است. اين مولاي ما است.
هذا امامنا ومن امامکم؟
آيا نبي گرامي مثل اين در رابطه با ديگران فرموده است؟
در رابطه با بريده در قضيه شکايت سپاه يمن که وقتي بريده آمد و از طرف خالد شکايت کرد، حضرت فرمود:
لاَ تَقَعْ في علي فإنه مِنِّى وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي وانه مِنِّى وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356
بريده در رابطه با علي بد گويي نکن، علي از من است و من از او هستم.
علي از من است و من از او هستم، يک دنيا مطلب دارد که دهها ساعت بايد در اين رابطه صحبت کرد که حداقل و ادني مرتبه آن اين است که علي دست پرورده من است و من شريعت من به فداکاري علي بن ابي طالب مستقر و تثبيت شده است. او ولي شما بعد از من است.
جناب آقاي حمزه احمد زين ميگويد:
اسناده صحيح
اين خلاصهاي از جانبازيهاي اميرالمؤمنين سلام الله عليه و مساعدت اميرالمؤمنين و وزارت اميرالمؤمنين و کمکهاي اميرالمؤمنين نسبت به نبي مکرم در حوزه نشر فرهنگ رسالت بوده است.
بيننده آقاي ناصري از بروجرد:
الحق ميتوان در اين عصر جاهليت مدرن که وهابيت سر و صدا ميکند، حاج آقاي قزويني را ميشود به عنوان چراغ پر فروغ و نوراني شيعيان دانست.
اين وهابيت با آقا امام زمان دشمني ديرينه دارند. از اول اسلام تا الان، آقا امام زمان خاري در چشم اينها است.
ميخواستم يک شعري را در خصوص آقا امام زمان بخوانم.
عشق را معنا بده معناي من نيست جايي جز درت مأواي من
گرچه بنمايي رخي از پردهات بوسهاي گيرم من از آن چهرهات
گر بيايي مقدمت را جان دهم اين دل سرگشته را سامان دهم
جمکران دارد ز تو نام و نشان جمکران عشق تمام عاشقان
تا که باز آيي تو با امر خدا زنده باد فرمانده کل قوا
نور تو نور خدا يک آينه است عشق ما سيد علي خامنه است
گرچه از دين ما باخته يک علي مهدي صاحب الزمان يک يا علي
اين را خواندم تا خاري باشد در چشم نابيناي وهابيت؛ چون اگر چشم داشتن، راهشان را عوض ميکردند.
با اين که علماي محترم اهل سنت از اول تا الان در تمامي کتب خود مناقب آقا علي بن ابي طالب را بيان کردند و خودشان ميدانند که قلبا و روحا حق با آقا امام علي عليه السلام است، چرا هنوز بر عقيده خود استوار هستند و الان اين بحثها ادامه دارد؟
اين چيزهايي که الان شما از مناقب آقا امام علي نشان ميدهيد، هيچ شکي را براي کسي باقي نميگذارد که حق با آقا امام علي است.
بيننده آقا محمد از کردستان از اهل سنت:
برادران شيعه ميگويند: در خلافت ابوبکر؛ چون عامه مردم شرکت نداشتند، قابل قبول نيست.
اولا: روايتي که خودتان از امام جعفر نقل ميکنيد، اعتراف صريح است به اين که عموم مردم به جز 4 نفر بر خلافت ابوبکر متفق بودند.
ثانيا: حضرت امير در نهج البلاغه در خطبه 172 ميفرمايد: اگر بنا باشد که براي نصب خلافت عموم مردم حاضر شوند، هرگز خلافت صورت نخواهد گرفت.
کساني که اهل انتخاب هستند، حکمشان بر غايبين هم جاري است. نه حاضر ميتواند پشيمان شود و نه غائب حق انتخاب کسي ديگري را خواهد داشت.
صريحا مي فرمايد: اهل حل و عقد، هر کس را به خلافت انتخاب کردند، کافي است و احدي تخلف ندارد؛ نه حاضر ميتواند از راه خود برگردد و نه غائب اختيار انتخاب کسي ديگر را خواهد داشت.
سپس در همين خطبه ميفرمايد: من با دو شخص ميجنگم، با کسي که مدعي امري باشد که استحقاق آن را ندارد و کسي که حق ديگري را منع کند و نيز در مکتوب 36...
استاد قزويني:
اين عبارتي را که نقل ميکنيد از کجا نقل ميکنيد؟
بيننده:
صبر کنيد سؤالم تمام شود.
استاد قزويني:
عزيز دلم شما گفتيد، خطبه 172 نهج البلاغه، نهج البلاغه چنين خطبهاي ندارد.
بيننده:
خطبه 172 ندارد؟
استاد قزويني:
نه عزيزم، خطبه 172 الآن پيش روي من است، ميخواهي بخوانم که بشنوي؟
اللهم إني أستعينك على قريش ومن أعانهم فإنهم قطعوا رحمي وصغروا عظيم منزلتي، وأجمعوا على منازعتي أمرا هو لي.
خدايا به تو شکايت ميکنم از دست قريش که اينها رحم من را قطع کردند.
زهراي من را کشتند و جايگاه من را ناديده گرفتند. اجماع کردند بر اين که با من مبارزه کنند، در رابطه با امر و ولايتي که حق مسلم من بوده است.
بر خلاف آنچه که حضرت عالي ميگوييد خطبه 172
اين را بزرگواري کنيد و تحقيق کنيد. ما از عزيزان اهل سنت انتظار سخنان علمي داريم. شما اول حرفهايتان گفتيد که شيعهها ميگويند: چون همه با ابوبکر بيعت نکردند، پس بيعتش مقبول نيست.
شما اين را از کجا نقل کرديد؟
يک مدرکي ارائه کنيد. لطفا جواب من را دهيد.
خطبه 172 بر خلاف نظر شما است که آن را نقل ميکنيد.
بيننده:
من کتابي دارم که اين طوري در آن نوشته شده است.
مجري:
اسم کتاب چيست؟
بيننده:
اسم کتاب، يک کتابي است.
استاد قزويني:
پس يک کتابي است. اين کتاب به همين اندازه دروغ است.
خطبه 172 که گفتيد، الآن جلوي من است. چنين چيزي در رابطه با اميرالمؤمنين که ميگوييد، ندارد عزيز من.
مجري:
شما قائل هستيد که حضرت رسول بعد از خودشان جانشين انتخاب کردند يا نه واگذار کردند به مردم؟
بيننده:
مردم انتخاب کردند. خود حضرت علي فرموده است که مهاجرين و انصار انتخاب کردند.
مجري:
ميتوانيد يک دليل بياوريد که پيغمبر فرموده باشد: بعد از من خود مردم کسي را انتخاب کنند؟
بيننده:
پيغمبر همچين چيزي نفرمودند.
مجري:
پس شما دليلي نداريد که پيغمبر همچين حرفي زده است.
بيننده:
پيغمبر اگر شخص ديگري را انتخاب ميکردند، بايد پيغمبر ديگري را انتخاب ميکردند. خدا و پيغمبر اگر بخواهند کسي را انتخاب کنند، آن شخص بايد پيغمبر باشد.
مجري:
پيغمبر نميتواند جانشين انتخاب کند؟
اين هم پيغمبراني که وصي انتخاب کردند که بحث الان ما هم بود که حضرت موسي هارون را از خدا درخواست کرد چه ميشود؟
بيننده:
هارون حتما پيغمبر بوده است.
مجري:
پيغمبر ما پيغمبر خاتم است؛ ولي وصايت او سرجاي خودش است.
ما دليل نداريم که پيغمبر بعد از خودشان جانشيني را به مردم واگذار کرده است.
ما اعتقاد داريم و در کتب شما هم وجود دارد که حضرت فرموده است: بعد از من حضرت علي جانشين من است. آيا ميتوان اين را با يکديگر جمع کرد؟
بيننده:
حضرت علي در خطبه 36 ميفرمايد: من هرگز زير بار ظلم نميروم؛ اگر چه کشته شوم.
استاد قزويني:
در خطبه 172 ميفرمايد:
ومن خطبة له عليه السلام الحمد لله الذي لا تواري عنه سماء... اللهم إني أستعينك على قريش ومن أعانهم فإنهم قطعوا رحمي، وصغروا عظيم منزلتي وأجمعوا على منازعتي أمرا هو لي ثم قالوا إلا أن في الحق أن تأخذه وفي الحق أن تتركه.
اين خطبه 172 نهج البلاغه است.
ثابت شد که اين کتابي که در دست شما است، در اين کتاب از روي دروغ نوشته شده است. آنچه که بنده اطلاع دارم، اين حرفهايي که شما ميزنيد، در هيچ جاي نهج البلاغه نيست.
ابن ابي الحديد معتزلي که شما او را شيعه ميدانيد (مثل اين که بگوييم: مسيحي مسلمان) که شافعي مذهب است، ايشان در شرح نهج البلاغهشان آورده است، نه در نهج البلاغه.
جملات ديگران را به عنوان خطبههاي نهج البلاغه براي شما جلوه ندهند.
اگر شما اين مطلب را در يک جلسه خصوصي بر روي يک منبر بگوييد، 100 نفر از شما دليل نميخواهند و ميگويند: حتما در نهج البلاغه در خطبه 172 همچين حرفي زده شده است.
مردم از شما دليل نميخواهند؛ ولي در شبکه ولايت ما هر حرفي را که اينجا ميآوريم، يا از کتب شما ميآوريم و نشان ميدهيم يا از نرم افزارها عين جملات را نقل ميکنيم.
به ظاهر شما اهل تحقيق و اهل علم هستيد. تقاضاي من از شما اين است که يک مقداري حرفهايي را که در کتب خود ميبينيد، بررسي کنيد.
الان خطبههاي نهج البلاغه در سايتهاي اينترنتي وجود دارد.
شايد بيش از 200 سايت اينترنتي، تمام نهج البلاغه و ترجمهاش را گذاشتهاند.
احتياجي نيست که شما نهج البلاغه را بخريد.
ما خواهشمان از بزرگواراني مثل شما اين است که يک مقداري مستند و مستدل و علمي صحبت کنيد.
خطبههايي که شما نقل ميکنيد، اول نگاه کنيد که نهج البلاغه همچين خطبهاي دارد، بعد مطرح کنيد. شما نهج البلاغه را باز کنيد، اگر خواندي بنده روي چشمم ميگذارم.
بنده از دور پيشاني شما را ميبوسم و مخلص شما هم هستم و جوابتان را ميدهم.
بيننده آقاي محمد امين از يزد:
مدتي پيش يکي از برادران اهل سنت در رابطه با امام حسن صحبتهايي کردند و ما ميخواستم عرضي داشته باشيم که خيلي طول کشيد و ما توفيق نداشتيم که بتوانيم صحبت کنيم.
جريان صلح حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه، خود امام حسن عليه السلام فرمودند: اين صلحي که ما انجام داديم، خير و منفعتش خيلي بيشتر از ضرر آن بود و اگر ما اين صلح را برقرار نميکرديم، خيلي از افراد شيعه اميرالمؤمنين و اهل بيت کشته ميشدند و ما با اين صلح کردن، از کشتار بيرويه و زيادي که از طرف معاويه صورت ميگرفت، جلوگيري کرديم.
اگر ما يک مقداري به اواخر عمر پر برکت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام برگرديم، مشخص ميشود که روابطي که بين حضرت امير عليه السلام و معاويه بود، در نامههايي با هم رد و بدل ميکردند تشريح شده است و مولا به معاويه فرموده بودند: من ابا الحسن قاتل جد و دايي و برادر تو هستم و همان شمشيري که فرق آنها را شکافت در دست من است.
من ميخواهم اين طور بيان کنم که ببينيد که برخورد چه طوري بوده است و وقتي که معاويه اين صحبتهاي اميرالمؤمنين را ميشنيد، چه آتشي در دلش ايجاد ميشد و منتظر بود که يک جايي اين انتقام را بگيرد.
در بحث حکميت هم که معاويه از طرف عمرو عاص به عنوان خليفه معين شده بود و قبل از آن هم که از طرف عثمان حاکم شام بود.
بنابراين مجوز هم داشت. در داخل لشکر امام حسن عليه السلام هم نفوذي داشت.
امام حسن اين را متوجه شده بود که نامههايي که بين افرادي که داخل لشکرشان بودند با معاويه رد و بدل ميشود و ميگفتند: تو حمله کن، ما کار خودمان را ميکنيم.
جنگهايي هم که در آن زمان اتفاق ميافتاد، اين طور نبود که يک مقداري جنگ کنند.
وقتي که جنگ ميشد، قتال خيلي زيادي اتفاق ميافتاد.
در جريان جنگ جمل افراد زيادي کشته شدند.
در جريان جنگ نهروان 10 نفر بيشتر زنده نماندند.
اگر حملهاي صورت ميگرفت، با اين اوصافي که بيان شد، فکر نميکنم که آنها کسي را زنده ميگذاشتند.
در جريان عاشورا در مجلسي که عبيد الله بن زياد گرفته بود، وقتي امام زين العابدين را ديدند، گفتند: اين علي ابن الحسين است.
گفت: مگر کسي هم زنده ماند. مگر نگفتيد: خدا همه آنها را کشت، پس اين چه کسي است؟ اينها يک نفر را هم زنده نگه نميگذاشتند. مجوز اين کار را هم داشتند.
يک بعد ديگر قضيه اين است که امامت با خلافت فرق ميکند؛ امام حسن امامت را که واگذار نکردند، خلافت را واگذار کردند.
خلافت را هم بر مبناي شرايطي گذاشتند که ميدانستند که معاويه اين کار را انجام نميدهد. بعد از خود معاويه رسوا شدند.
صلح امام حسن عليه السلام براي نهضت و مقاومت عاشورا زمينه ساز شد.
در زمان صلح، خود امام حسين هم تشريف داشتند. وقتي که صلح بسته شد، يکي از اصحاب به نام حجر بن عدي آمدند و با جريان صلح مخالفت کردند.
امام حسن فرمودند: شما پيش امام حسين تشريف ببريد. فرستادنش پيش امام حسين عليه السلام و حضرت با ايشان صحبت کرد.
خود امام حسين عليه السلام هم در جريان اين صلح نامه بودند و ايشان هم از مدافعين بودند، با اين که ما ميدانيم که حضرت امام حسين عليه السلام يک برنامه ديگري داشتند.
پيامبر اسلام فرمودند:
إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 16، ص 210
فقط آمديم انسان سازي کنيم. اسلام نيامده است که حکومت کند.
اگر ائمه توانستند و يک زمينه درست شد که بتوانند مسئله خلافت را به دست بگيرند که عالي است و اگر نتوانستند اشکالي ندارد.
اگر کسي خواسته باشد و دنبال آن باشد که خود را بسازد، در قصر فرعون هم ميتواند امثال آسيه پرورش پيدا کند.
اصل اسلام هم اين است که انسان بسازد. اصل اسلام اين است که مکارم اخلاق را به حدي برساند که بشر پيشرفت خدائي داشته باشد، نه اين که حکومت داشته باشد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمودند: بعد از فوت پيامبر گرامي، آغاز خلافت خلفاء فرمودند: از اينجا انحراف اسلام شروع شد.
خلافتي که مبناي نبوت داشت، تبديل شد به مبناي حکومتي و سلطنتي و اين که به اين طرف و آن طرف حمله کند.
من اين همه روايت و چيزهايي که خواندم، جايي نديدم که پيامبر گرامي ما خانم عائشه را ام المؤمنين خطاب کرده باشد.
من شنيدم که آقاي سجودي گفت: حضرت رسول الله داخل خانه عائشه را به ام عبد الله خطاب ميکرده است.
چه طور بوده است که پيامبر ما هيچ وقت عائشه يا زنهاي ديگر را ام المؤمنين خطاب نميکردند؟
استاد قزويني:
ام المؤمنين حق مسلمانها است، نه پيغمبر اکرم؛ براي پيغمبر که ام المؤمنين نيست تا پيغمبر به او ام المؤمنين بگويد. وقتي قرآن ميفرمايد:
وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ
سوره احزاب آيه 6
ما نيازي نداريم که پيغمبر اين را اطلاق کرده است يا نه.
بيننده آقاي علاقي از کردستان:
من ميخواهم مسائلي را جواب دهم.
احاديثي و نصوصي را که آقاي قزويني از سنت پيامبر در طول اين چند سال که بنده با شبکه شما آشنا هستم بيان ميکنند، نصوصي را نقل کردند؛ مثل من کنت مولاه و حديث غدير و احاديثي که برادران اهل تشيع آنها را قبول دارند که ما هم انکار نميکنيم، حمل بر مسئله امامت امام علي بن ابي طالب کردهاند.
اگر از من سؤال شود که نظر شما راجع به افضل صحابه چيست، قطعا من جواب ميدهم: امام علي بن ابي طالب.
اين افضليت نه بر اساس اصل امامت است. اين را من حمل بر مسئله امامت نميکنم. اگر اجازه دهيد، من آياتي را بيان کنم که آقاي قزويني آنها را خواندند.
اين آيهاي که فرمود:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
سوره مائده آيه 55
اگر با نگاه منصفانه و با ديدي بدون تعصب به آيه نگاه کنيم، ميخواهم که به سياق آيه توجه کنيم.
صيغههايي که در آيه ذکر شده است، صيغهها به صورت جمع آمده است که ميفرمايد:
يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
سوره مائده آيه 55
اين سبب نزولي که در کتب برادران شيعه و در بعضي از کتب اهل سنت آمده است، ما بنا بر تکذيب موضوع نداريم، سبب نزول از 2 حال خارج نيست:
1. حمل بر وجوب موضوع ميشود.
2. حمل بر عدم وجوب که فضلي است براي شخصي است که اين آيه در رابطه با آن واجب شده است.
اين آيهاي که ميفرمايد: انما، همه ميدانيم که انما براي حصر است که ميفرمايد:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
سوره مائده آيه 55
در 3 محور، ولايت و امامت و پيشوايي امت را مطرح ميفرمايد.
ميفرمايد: اين است و جز اين نيست و موضوع را به اين 3 محور منحصر ميکند و ميفرمايد: ولي شما خدا و رسول خدا و کساني که ايمان آوردند است.
ولايت خدا و ولايت رسول و ولايت کساني که آوردند، بعدا با اين صيغههايي جمع که آورده است؛ يعني انحصار در موضوع نيست.
اگر انحصاري ميبود و به شخص خاصي اشاره ميشد، در يقيمون و يؤتون به صورت مفرد ميآمد و هم را کعون هم به صورت مفرد ميآمد و ميفرمود:
وهو راکع
اما ميبينيم که اينها به صورت جمع آمده است.
جلسه 7/12/91 با مجري بودن آقاي کياني مسائلي را مطرح کردم.
ميخواهم در آن رابطه مطالبي را خدمت شما عرض کنم.
در بين اصحاب پيامبر بنده معتقد به افضليت امام علي بن ابي طالب هستم، نه بر سبيل امامت و نه بر سبيل وجوب؛ بلکه بر سبيل عدم وجوب.
مجري:
اگر همه اينها با هم ايمان آورده باشند، به نظر شما اين معنا را خراب نميکند و دور ايجاد نميکند؟
بيننده:
اگر اجازه دهيد من نکاتي را نوشتم که در تفسير اين موضوع توضيح دادهام، خدمت شما بخوانم.
مجري:
نه. آيه را براي من ترجمه کنيد. با آن ترجمه شما آيا اين اشتباه نميشود؟
بيننده:
انما براي حصر است.
مجري:
2 قسمت اول آيه که خدا و رسول را ميفرمايد، قبول داريم. قسمت بعد آن را حل کنيد.
بيننده:
ولي شما خدا و رسول خدا و کساني ايمان آوردهاند هستند. والذين مفرد نيست و جمع است.
مجري:
يعني ولي من الان کساني هستند که ايمان آوردهاند. اين که اين کساني که ايمان آوردهاند چند نفر هستند، اين را نميدانم.
بيننده:
بله.
مجري:
اينها ولي من ميشوند که هم سطح خدا و رسولش هستند.
اين خصوصيت را هم دارند که نماز ميخوانند و زکات هم ميدهند و در رکوع هم هستند. اين را ميشود درست کنيد؟
بيننده:
شما با ادبيات عرب آگاه هستيد.
به قول آقاي دکتر قزويني، هميشه يک موضوع خيلي جالبي را بيان کردند که من در چند مورد از ايشان شنيدم که ميگفتند: خيليها هستند که به جاي اين که ابرو را درست کنند، چشم را کور ميکنند.
ما هم مبتلا هستيم و من فکر ميکنم که کل امت به اين موضوع مبتلا هستند.
موقعي که ميفرمايد:
والذين آمنوا
کساني که ايمان آوردند؛ شخص خاص و معيني را مشخص نميکند.
يقيمون؛ يعني آن کساني که اقامه نماز ميکنند. يؤتون الزکاة؛ يعني کساني که زکات پرداخت ميکنند. وهم راکعون؛ يعني وآنها اهل رکوع هستند.
حال اين اشخاص را بيان ميکند.
اين موضوع را در رابطه با مسئله افضليت و اولي بودن و اصلح بودن، همان موضوعي که من سابقا عرض کردم که مسئله شايسته سالاري را در اينجا مطرح ميکند؛ اما اگر کسي از بنده سؤال کند که نظر شما راجع به افضل صحابه چيست، من قطعا ميگويم: علي بن ابي طالب.
استاد قزويني:
شما چند بار تکرار کرديد. شما ميگوييد: انما دليل بر حصر است؛ يعني ولي شما الله و پيغمبر است و ولي شما مؤمنين، خود شما مؤمنين هستيد.
آيا از اين اتحاد ولي و مولي عليه لازم نميآيد؟
وليکم، خطاب به چه کساني است؟
خطاب به يهوديها که نيست، خطاب به مؤمنين است.
اي مؤمنين ولي شما، خود شما مؤمنيني هستيد که به خدا ايمان آورديد.
من به شما بگويم: ولي شما خود شما هستيد.
آيا اين با حکمت الهي درست است؟
ولي شما آن کساني هستند که به خدا ايمان آوردند و نماز ميخوانند و در رکوع زکات ميدهند. و او در آيه که ميفرمايد: وهم راکعون، اين واو حاليه است.
همه گفتند که اين واو حاليه است.
اگر علي بن ابي طالب را استثناء کنيد، در تاريخ احدي همچين اتفاقي برايش امکان پذير نبوده است.
بيننده:
در اين آيه نيامده است که در حال رکوع زکات ميدهند.
استاد قزويني:
وهم راکعون پس چيست؟ اين واو حاليه است يا عاطفه؟
بيننده:
يعني آنها اهل رکوع هستند. نميگويد: در حال رکوع زکات ميدهند.
استاد قزويني:
اگر ميخواست اين را بگويد، ميگفت:
وهم يرکعون
نميگفت: وهم راکعون.
اگر بنا باشد آن معنا باشد، يقيمون الصلاة با صيغه جمع مضارع و يؤتون الزکاة و بعد هم يرکعون ميآمد.
بيننده:
اين حال آنها است. اين واو که بر سر هم آمده است، حال است براي يقيمون و يؤتون. پس چرا در اينجا با فعل مضارع آمده است؟
استاد قزويني:
لازمه آن اين است که خداي عالم بفرمايد: ولي شما آن کساني هستند که نماز ميخوانند و در حال رکوع زکات ميدهند و اين در خارج نيافتاده است و باعث ميشود که خداي عالم ولي مؤمنين را کسي قرار دهد که وجود خارجي ندارد.
بيننده:
اين 3 آيهاي که من به عنوان تکمله موضوع خدمت شما عرض ميکنم...
استاد قزويني:
اين را جواب دهيد. آقاي آلوسي را همه شما قبول داريد.
ايشان در کتاب روح المعاني ميگويد:
وغالب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه
روح المعاني، ج 6، ص 167
در چند صفحه بعد قريب به اين مضمون ميگويد:
والآية عند معظم المحدثين نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه حين أعطي خاتمه بالسائل وهو راکع
ايشان در حقيقت يک ادعاي اجماع ميکند.
شما شبهه را مطرح ميکنيد که به صيغه جمع آمده است.
اگر بحث ادبي است، زمخشري که از علماي شما است، هم مفسر و هم اديب است.
زمخشري ميگويد:
فإن قلت كيف صح ان يكون لعلي رضي الله عنه واللفظ لفظ جماعة قلت جيء به على لفظ الجمع وإن كان السبب فيه رجلا واحدا ليرغب الناس في مثل فعله فينالوا مثل ثوابه ولينبه على ان سجية المؤمنين يجب ان تكون على هذه الغاية من الحرص على البر والإحسان وتفقد الفقراء
الكشاف، ج 1، ص 682 و 683
جواب شما را آقاي زمخشري داده است.
زمخشري ميگويد: من پاسخ ميدهم: براي اين به صيغه جمع آمده است، تا مردم راغب و تشويق شوند و آن فضيلتي را که علي پيدا کرد، آنها هم پيدا کنند.
آيه به صورت جمع آمده است و خداوند ميخواهد با اين صيغه جمع به همه مسلمانها بفرمايد: شما هم در احسان کردن و تفقد فقراء اين چنين باشيد.
اگر شما در نماز بوديد و يک سائلي آمد، نگو من نمازم را تمام کنم و بعد به اين نيازمند کمک کنم؛ همان طوري که علي بن ابي طالب در سر نماز به ايشان کمک کرد، شما هم کمک کنيد.
آقاي آلوسي ميگويد:
وذكر علماء العربية أنه يكون لفائدتين: تعظيم الفاعل وأن من أتى بذلك الفعل عظيم الشأن بمنزلة جماعة
روح المعاني، ج 6، ص 167
ادباي عرب براي اين که به صيغه جمع آمده است، 2 فايده آوردهاند.
خداي عالم خواسته از علي بن ابي طالب که اين کار را کرده است، تعظيم کند.
کسي که همچين کاري کرده است، کار بزرگي کرده است و گويا کار جماعت را انجام داده است؛ همان طوري که در مورد حضرت ابراهيم ميفرمايد:
كقوله تعالى: إن إبراهيم كان أمة ليرغب الناس فى الاتيان بمثل فعله وتعظيم الفعل أيضا حتى أن فعله سجية لكل مؤمن
روح المعاني، ج 6، ص 167
همان تعبيري را که آقاي زمخشري داشته است.
اين 2 تن از علماي بزرگ اهل سنت دليل اين که چرا به صيغه جمع آمده است را توضيح دادند.
من 200 آيه در قرآن براي شما ميآورم که جمع آمده است و از آن مفرد اراده شده است.
بيننده:
والذين آمنوا، مفهوم عام به خود ميگيرد يا مفهوم خاص؟
استاد قزويني:
شما جواب آلوسي و زمخشري را بدهيد.
بيننده:
هم رجال و نحن رجال.
اين جواب شما است. آنها مرداني هستند و ما هم مرداني هستيم در مقايسه با فهم مسائل.
استاد قزويني:
ثبت الامر ثم انقش
ما نه از سواد و نه از معلومات شما خبر نداريم.
من با همه احترامي که براي شما قائل هستم، آقاي آلوسي و زمخشري از استوانههاي علمي هستند. اين همه تأليفات دارند و اين همه زحمت کشيدهاند.
شما که ميگوييد: نحن رجال، شما هم کارهاي علميتان را به اندازه 10 صفحه براي ما ارسال کنيد. اين حرفهايي که امروز گفتيد، همه بياساس بوده است.
بيننده:
اگر شما چاپش را ضمانت کنيد، من اين را چاپ ميکنم.
اين چند آيه را شما چه جوابي ميدهيد؟
وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ
سوره شوري آيه 38
امر به صورت مصدر آمده است و اضافه بر هم شده است.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
سوره نور آيه 55
خداي تبارک و تعالي وعده داده است به کساني که از شما ايمان آوردهاند.
ضمير «کم» خطاب عام است و همه اهل ايمان را در خودش جاي ميدهد.
استاد قزويني:
شما چرا حرفهاي بيربط ميزنيد؟ قرآن ميفرمايد:
وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ
سوره نساء آيه 61
خود ابن کثير ميگويد: مراد از نساء فاطمه است.
وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ
سوره نساء آيه 61
آيا اين جمع است يا خير؟
مراد از انفسنا علي بن ابي طالب است.
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
سوره ممتحنه آيه 8
در اينجا 5 جمع است که بخاري گفته است: مراد از اين 5 جمع، همسر خليفه اول قتيله بوده است.
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
سوره نساء آيه 176
صحيح مسلم قريب به اين مضمون ميگويد:
نزلت في جابر بن عبد الله
صحيح مسلم، ج 3، ص 1234
صيغه جمع است و مراد از آن جابر بن عبد الله انصاري است.
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ
سوره بقره آيه 215
مراد از يسألونک که صيغه جمع است، عمرو بن جموح است.
لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ
سوره آل عمران آيه 181
قرطبي و ديگران آوردهاند که اين حي بن اخطب است.
200 آيه در قرآن وجود دارد که کتب اهل سنت گفتهاند که جمع آمده است و فرد اراده شده است.
اين يک امر شايع در قرآن است. من تعجب ميکنم که يک عالم اهل سنت اين قدر از اصطلاحات قرآني بياطلاع باشد.
بيننده:
اجازه دهيد که من آيه را توضيح دهم.
استاد قزويني:
آن آيه ارتباطي با موضوع ندارد. از شما تشکر ميکنيم.
بيننده:
من که صحبت نکردم. اجازه دهيد که من چند دقيقه ديگر صحبت کنم.
استاد قزويني:
آن آيهاي که شما ميآوريد، ارتباطي با موضوع ندارد. شما فقط وقت ما و بينندگان را ميگيرد.
بيننده:
مسئله خلافت و امامت است.
استاد قزويني:
بحثي که من از زمخشري و آلوسي ارائه دادم و 10 آيه بيان کردم که جمع آمده است و مفرد از آن اراده شده است. شما 20 دقيقه صحبت کرديد. بينندگان قضاوت ميکنند.
بيننده آقاي حيدري از شيراز:
من 25 دقيقه پشت خط ماندم.
بهتر بود آقايان نسبت به قول و عملشان يک مقدار صداقت داشته باشند.
ميگويند: حضرت علي را به عنوان اصلح قبول دارند و بعد سماجت ميکنند که از آيه يک چيزي در بياورند که برخلاف نص صريح آيه باشد.
اين ترفند جالبي نيست. فقط گرفتن وقت ديگران است.
در رابطه با شبکههاي ضاله، آقاي هاشمي در کليپي که شما پخش کرديد، آقاي ملا زاده را به عنوان دانشمند جهان اسلام معرفي کردند.
آقاي ملا زاده در معرفي خودش مينويسد: کارشناس فوق ارشد ديني.
ما نميدانيم معادل کارشناس فوق ارشد ديني چيست؟
ما کارشناسي و کارشناسي ارشد داريم و بعد از آن هم دکترا داريم و بعد از پورفسور داريم.
جناب آقاي هاشمي در رابطه با ترجمه اني جاعل في الارض خليفه، ميگويد: انسان را آفريديم تا زمين را آباد کند.
همچنين اشهد أن لا اله الا الله را هم ميگويد: معبودي جز خداي يکتا نيست.
اين واقعا خيانت به قرآن است و استفاده ابزاري از قرآن است.
ما از آيت الله قزويني تشکر ميکنيم که براي اينها اين طور وقت ميگذارند.
بيننده آقا احمد از خراسان از اهل سنت:
از برنامه خوب شما تشکر ميکنم که ميتوان در آن سؤالات و مشکلات خود را مطرح کنيم.
الان فرق بين شيعه و سني چيست؟
اگر به محبت اهل بيت و امامان است، ما اهل سنت هم اهل بيت و امامان را دوست داريم. ما هم صحابه و هم امامان و هم اهل بيت را دوست داريم.
در مورد شيعيان، اين مسئله مستثنا است که اينها ديانت خود را منوط به تبري از ظالمين و کساني ميدانند که به قول آقاي بزاز که چند شب پيش زنگ زد و گفت: اهل سنت طرفدار قاتلين حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين هستند.
به اين نحو صحبت کردن، شايد نسبت به اهل سنت بيانصافي باشد.
ما که قبول نداريم که همچين ظلمهايي بوده است.
اگر خليفه دوم حضرت عمر دچار همچين اشتباه شده است که يا سهوي بوده است کنار در آمده است و حضرت فاطمه پشت در بودند و ميخواسته است که در را باز کند و در به حضرت اصابت کرده است و اين مشکلاتي که شما ميگوييد پيش آمده است، علت اين که امامان اهل بيت و خود حضرت فاطمه و ائمه شما از اين ظلم و خطا عفو نکردند، با وجود سفارشات زيادي که به عفو و گذشت شده است؟
قرآن ميفرمايد:
خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ
سوره اعراف آيه 199
آنچه که من در کتب شما و مخصوصا در اصول کافي ديدم، تشيع را منوط به اين دانستهاند که هيچ محبتي از آنها در دل نداشته باشد و حتي از آنها تبري و لعن کند؛ همان طوري که در روايات حضرت ميگويد: حتي اگر جبرئيل و ميکائيل آن 2 نفر را دوست داشته باشند، خدا آنها را با صورت به جهنم مياندازد.
ميفرمايد:
ثلاثة لا يکلمهم الله، من زعم أن لهما في الاسلام نصيب
آن دو نفر ابوبکر و عمر در اسلام نصيبي داشته باشند.
اگر اين فرق بين شيعه و سني است که آنها تبري از دشمنان امامان خود ميجويند، چرا امامان عفو نکردند؟
اين همه بين شيعه و سني اختلاف و اشکال است و اين مشکلات وجود دارد.
با وجودي که امام علي عليه السلام خودش هم نسبت به ابن ملجم فرمودند: اگر من خوب شدم، او را عفو ميکنم.
يک سؤال هم دارم که در شبکه کلمه اين را زياد تکرار ميکنند که ميگويند: امام علي در هيچ جا نفرموده است که من امام هستم. ميخواستم در اين رابطه هم توضيح دهيد.
استاد قزويني:
مطالبي که ميخواهيد از کتب شيعه نقل کنيد، ما مثل اهل سنت کتاب صحيح بخاري و مسلم نداريم.
کافي و تهذيب و ديگر کتب، هم روايات صحيح دارند و هم روايات ضعيف دارند.
شما اگر بخواهيد به روايتي استدلال کنيد، اول بررسي سندي کنيد و بگوييد: آيا سند اين روايت صحيح است؟
بعد ببينيم که دلالت آن با ديگر روايات چگونه است.
ما آن روايتي صحيحي که بارها خوانديم که شخصي به امام صادق سلام الله عليه گفت: با اهل سنت چگونه برخورد کنيم، حضرت ميفرمايد: به خدا سوگند اگر يک اهل سنت مريض شود به عيادتش ميروم و اگر يک اهل سنت از دنيا برود به تشييع جنازهاش ميروم.
آيا شما اين روايات را در کافي ميخوانيد؟
اگر يک روايت ضعيف و مرسلي بود، اينها را ميخوانيد.
آن روايتي که ميگويد: تعدادي از افراد ماجراجو هستند که احاديثي از خودشان جعل ميکنند، در سب دشمنان ما و در سب خلفاء و در ميان مردم منتشر ميکنند تا ما را پيش مردم بد جلوه دهند. شما اين روايات را هم بخوانيد.
آنچه که مهم است، اين است که عموم مردم نميتواند روايات و آيات استفاده کنند؛ مگر کسي که واقعا مجتهد است و به درجه اجتهاد رسيده است.
مردم ما مقلد مراجع هستند و در هر عصري نظر مراجع حجت است.
علامه اميني و مجلسي در عصر خودش يک جملهاي گفته است، اگر مجتهد هم بود، براي مقلدين خودش حجت بود.
مرحوم بحراني سخنش براي مقلدين عصر خودش حجت بود.
الان مراجع بزرگوار ما مثل حضرت آيت الله العظمي سيستاني و آيت الله العظمي وحيد خراساني و آيت الله العظمي مکارم شيرازي و آيت الله العظمي صافي گلپايگاني و آيت الله العظمي سبحاني و آيت الله العظمي شبيري زنجاني، اينها مراجع معاصر ما هستند.
آنچه که نظر اينها است براي شيعه حجت است.
اگر شما از اين بزرگواران و از اين مراجع معاصر حرفي داريد که بگويد: واجب است که شما تبري بجوئيد و فحش دهيد و ناسزا بگوييد و اهل سنت را کافر و مشرک و مرتد بدانيد، ما موظف هستيم که جواب دهيم؛ ولي نسبت به مراجع گذشته، الان نظرات آنها به عنوان عملي براي ما حجت نيست.
الان خودشان و مقلدين آنها رفتهاند.
اميرالمؤمنين در رابطه با قضيه فدک ميگويد:
بلى كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم وسخت عنها نفوس آخرين ونعم الحكم الله.
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 29، ص 350
در زير آسمان کبود ما فقط يک فدک را داشتيم و تعدادي حسادت و دخالت کردند و تعداد ديگري از سخاوتمندان از کنارش رد شدند و از ما حمايت نکردند. فرداي قيامت خداي عالم بهترين حکم است.
در رابطه با اين که اميرالمؤمنين سلام الله عليه خودش را امام ناميده است، ما در نهج البلاغه و ديگر کتب شيعه اين مباحث را آورديم که ميفرمايد:
لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري ووالله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين ولم يكن فيها جور إلا علي خاصة التماسا لأجر ذلك وفضله وزهدا فيما تنافستموه من زخرفه وزبرجه
نهج البلاغة، خطب 74
من براي امامت از همه شايستگي بيشتري دارم.
در خطبه 117 نهج البلاغه ميفرمايد:
فوالله إني لأولى الناس بالناس
من شايستهترين انسانها به انسانها هستم.
همان تعبيري که در آيه 6 سوره احزاب است که ميفرمايد:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
همان تعبير را اميرالمؤمنين در حق خودش در خطبه 117 آورده است.
در خطبه 2 نهج البلاغه به صراحت قضاياي خودش را مطرح ميکند و ميفرمايد:
ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة
ولايت بر مردم حق مسلم ما است، وصيت پيغمبر مال ما است و وراثت رسالت مال ما است؛ يعني امر رسالت و نشر رسالت ما هستيم.
وقتي که عثمان از دنيا ميرود و اميرالمؤمنين انتخاب ميشود ميفرمايد:
الآن إذ رجع الحق إلى أهله ونقل إلى منتقله
نهج البلاغه خطبه 2
الان حق به حقدار رسيد، آن حقي که از ما برده بودند و ربوده بودند به جايگاه اصلياش برگشت.
اگر علي خودش را حق نميداند، معناي اين جمله چيست؟
اين عبارات خطبه دوم نهج البلاغه است.
در خطبه 144 نهج البلاغه ميفرمايد:
إن الأئمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم لا تصلح على سواهم ولا تصلح الولاة من غيرهم
امامت مال ما است، امامت بر غير بني هاشم جايز نيست و آن حاکماني که از غير بني هاشم باشند، اينها صلاحيت ولايت را ندارند.
بحث امامت است.
آقاي حاکم نيشابوري که از بزرگان شما است با سند صحيح نقل ميکند: پيغمبر اکرم فرمود:
وإمام المتقين
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 148
امام همه پرهيزکاران است.
اگر کسي پرهيزکار است، علي امام او است. اگر که پرهيزکار نيست و علقه و مضغه است و از اراذل و اوباش است که هيچ.
آقاي خوارزمي در کتاب مناقبشان ميگويد: پيغمبر اکرم فرمود:
امام كل مؤمن ومؤمنة وولي كل مؤمن ومؤمنة بعد
المناقب، الموفق الخوارزمي، ص 61
اگر بخواهيد واژه امام، ولي، وصي و هر عبارتي که شما بگوييد، من ميآورم.
خود خليفه دوم ميگويد: وقتي پيغمبر از دنيا رفت، ابوبکر گفت:
أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
صحيح البخاري، ج 6، ص 2664 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1378
کلمه ولي را استعمال کرد و گفت: من ولي پيغمبر هستم.
حاکم نيشابوري با سند صحيح و شرط مسلم نقل ميکند:
أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 143
اگر کلمه خليفه را ميخواهيد، همين آقاي حاکم نيشابوري ميگويد:
وأنت خليفتي
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 143
ما اين همه از ما سؤال ميکنيد، ما جواب ميدهيم.
شما هم 2 تا دليل يا آيه و روايتي در رابطه با جناب ابوبکر به ما ارائه دهيد تا حداقل ما خوشحال شويم. ما چند ماه است که در اين زمينه حرف ميزنيم.
ما اين همه آيات و روايات آورديم و شأن نزول آن را بيان کرديم.
امشب جناب آقاي علاقي بزرگوار تازه آمده است و از الفباي قضيه که ما مفصل در 4 ماه قبل مطرح کرديم و تمام شبهاتي که ابن تيميه بر آيه دارد را مطرح کرديم، سؤال ميکند.
اين بزرگوار تازه تحقيقاتي انجام داده است و يک سري آسمان و ريسمان را بافته است. ما خيلي احترام براي ايشان قائل هستيم.
ايشان عزيز و نور چشم ما است و ما از دور پيشاني ايشان را بوسه ميزنيم.
واقعا جزء علماي اهل سنت و از علماي مؤدب و محترم است.
ما انتظار داريم که عزيزان بحث علمي کنند، نه بحث احساسي و اين که نظر من اين است.
هم رجال ونحن رجال
اين يک مقداري دور از شأن است که بخواهيم چيزي را به اين شکل مطرح کنيم.
احساس ميکنم که ايشان به صورت ضمني جسارتي به امثال آلوسي و زمخشري کردند.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني