توضیحات:::دسته: اهل سنت|نوشته شده توسط :گروه پژوهشی،تبلیغی تبارک |
براي دانلود فايل PDF اين مقاله روي لينگ زير کليک کنيد:
http://www.valiasr-aj.com/image_user/vasaeq/taravih.pdf
براي دانلود تمام عکس ها با کيفيت بالا روي آدرس زير کليک کنيد :
تذکر : براي ديدن عکس با کيفيت بهتر روي آن ها کليک کنيد
فهرست مطالب
الف) روايات تراويح در منابع اهل سنت
روايت اول: روايت دوم: سخنان علماي اهل سنت در شرح روايت: 1. ابن حجر عسقلاني (متوفاي852 هـ) 2. بدر الدين عيني (متوفاي 855هـ) 3. شهاب الدين قسطلانى (متوفاى923هـ)
ب) اعتراف علماي اهل سنت در بدعت تراويح
- محمد بن سعد زهرى (متوفاى230هـ) 2. احمد بن يحيى بلاذرى (متوفاى279هـ) 3. محمد بن جرير طبرى (متوفاي311هـ): 4. ابو الفرج ابن جوزى (متوفاى597هـ) 5. محيى الدين نووى (متوفاي676هـ) 6. ابن كثير سلفى (متوفاي774هـ) 7. ابن حجر عسقلاني (متوفاي852هـ) 8. مجير الدين العليمى (متوفاي927هـ) 9. ابن سمعون بغدادى (متوفاي378هـ) 10 . ابوهلال عسكرى (متوفاى395هـ) 11. ابو حامد عزالى (متوفاى505هـ) 12. مقدسى حنبلى (متوفاى620هـ) 13 . عماد الدين أبو الفداء (متوفاي732هـ) 14. زين الدين ابن الوردى (متوفاي749هـ) 15. دميرى شافعى (متوفاي808هـ) 16. احمد بن عبد الله قشقلندى (متوفاى821هـ) 17 . بدر الدين عينى (متوفاى855هـ) 18 . محمد امير صنعانى (متوفاى852هـ) 19 . جلال الدين سيوطى (متوفاى911هـ) 20. محمد بن عبد الباقى زرقانى (متوفاى1122هـ) 21. زين الدين حسيني عراقي (متوفاي 806هـ)
ج) چه كساني در زمان خلفاء به نماز تراويح شركت نميكرده اند
1و 2. عمر و عثمان 3. عبد الله بن عمر 4و 5. سالم مولي ابي حذيفه و قاسم بن محمد بن ابي بكر 6 و 7. ابراهيم نخعي و علقمه 8. تعداد ديگر از كساني كه به اين سنت عمل نكرده اند:
د) از نظر فقهاي اهل سنت نماز تراويح فرادي ترجيح دارد يا با جماعت؟
هـ) آيا امير مؤمنان (ع) از بدعت تراويح جلوگيري كرده است؟
آيا روايات جواز تراويح در منابع شيعه وجود دارد؟
مقدمه:
نماز تراويح يا خواندن نوافل ماه رمضان به جماعت، از بدعتهايى است كه عمر بن خطاب وارد اسلام كرده است؛ پيش از او، نه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله و نه در زمان ابوبكر چنين چيزى سابقه نداشته است.
علماي شيعه و سني با سند صحيح نقل کردهاند که نماز تراويح از بدعتهاي خليفه دوم بوده است . همچنين بسياري از علماي اهل سنت به اين قضيه اعتراف کردهاند که در ذيل به صورت خلاصه به اين قضيه پرداخته خواهد شد :
الف) روايات تراويح در منابع اهل سنت
در منابع معتبر اهل سنت رواياتي وجود دارد كه نشان ميدهد، نماز تراويح از بدعت هاي عمر بن خطاب است:
روايت اول:
محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود مىنويسد:
1905 حدثنا عبد اللَّهِ بن يُوسُفَ أخبرنا مَالِكٌ عن بن شِهَابٍ عن حُمَيْدِ بن عبد الرحمن عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال من قام رَمَضَانَ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ من ذَنْبِهِ قال بن شِهَابٍ فَتُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَالْأَمْرُ على ذلك ثُمَّ كان الْأَمْرُ على ذلك في خِلَافَةِ أبي بَكْرٍ وَصَدْرًا من خِلَافَةِ عُمَرَ رضي الله عنهما.
ابو هريره از رسول خدا صلي الله عليه وسلم نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: هركس (نافله ماه) رمضان را با ايمان و قربة الى الله بخواند، خداوند گناهان گذشته او را مىبخشد. ابن شهاب گفته: رسول خدا صلي الله وسلم از دنيا رفت و وضعيت به همين صورت بود (نماز تراويح را بدون جماعت مىخواندند) در زمان خلافت ابوبكر و اوائل خلافت عمر نيز به همين صورت بود .
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 707، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
روايت دوم:
بخارى در روايت ديگر نقل مىكند كه وقتى عمر ديد هركس در مسجد براى خودش نماز مىخواند، گفت: نظر من اين است كه براي آنها امام جماعت قرار بدهيم و ابي بن كعب را امام آنها قرار داد:
1906 وَعَنْ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن عبد الرحمن بن عَبْدٍ القارىء أَنَّهُ قال خَرَجْتُ مع عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه لَيْلَةً في رَمَضَانَ إلى الْمَسْجِدِ فإذا الناس أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَيُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلِّي بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فقال عُمَرُ إني أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَيِّ بن كَعْبٍ ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَيْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه والَّتِي يَنَامُونَ عنها أَفْضَلُ من التي يَقُومُونَ يُرِيدُ آخِرَ اللَّيْلِ وكان الناس يَقُومُونَ أَوَّلَهُ.
عبد الرحمن بن عبد القاري ميگويد: با عمر بن خطاب در شب ماه رمضان به مسجد رفتيم، ديديم كه برخي به صورت انفراد و برخي هم گروه نماز ميخوانند. عمر گفت:
نظر من اين است كه اگر اينها - نماز گزارها - را بر يك امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر اين معنى تصميم گرفت: و ابى بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.
راوى مى گويد: سپس در شب ديگرى به همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه به همراه يك شخص - امام جماعت - نماز مىخوانند.
عمر گفت: اين كار، عجب بدعت خوبى است
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص707، كِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِيحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987
اين روايات در صحيح مسلم كه يكي از صحاح اهل سنت است و نيز بقيه كتب معتبره آنها آمده؛ اما به ذكر اين روايات از صحيح بخاري؛ اكتفا ميكنيم.
سخنان علماي اهل سنت در شرح روايت:
شارحان صحيح بخاري، اين روايت را توصيح و شرح داده اند كه در اين قسمت به آنها اشاره ميشود:
1. ابن حجر عسقلاني (متوفاي852 هـ)
وي در كتاب «فتح الباري» در شرح جمله «والأمر على ذلك» مىنويسد:
قوله «قال بن شهاب فتوفي رسول الله صلى الله عليه وسلم والناس» في رواية الكشميهني والأمر على ذلك أي على ترك الجماعة في التراويح ولأحمد من رواية بن أبي ذئب عن الزهري في هذا الحديث ولم يكن رسول الله صلى الله عليه وسلم جمع الناس على القيام وقد ادرج بعضهم قول بن شهاب في نفس الخبر أخرجه الترمذي من طريق معمر عن بن شهاب وأما ما رواه بن وهب عن أبي هريرة خرج رسول الله صلى الله عليه وسلم وإذا الناس في رمضان يصلون في ناحية المسجد فقال ما هذا فقيل ناس يصلي بهم أبي بن كعب فقال أصابوا ونعم ما صنعوا ذكره بن عبد البر وفيه مسلم بن خالد وهو ضعيف والمحفوظ أن عمر هو الذي جمع الناس على أبي بن كعب.
سخن ابن شهاب ... «والامر علي ذلك» يعني امر بر ترك جماعت در نماز تراويح بوده است. در روايتي كه احمد از ابن ابي ذئب از زهري نقل كرده آمده كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم مردم را بر قيام نماز تراويح بر جماعت جمع نكرده است.
... اما روايتي را كه ابن وهب از ابو هريره نقل كرده كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم به مسجد آمد ديد مردم در ماه رمضان در ناحيه مسحد نماز ميخوانند. سؤال كرد،اين ها چه كار ميكنند؟ گفتند: مردم پشت سر ابي بن كعب نماز ميخوانند. حضرت فرمود: كاري خوبي ميكنند .
اين روايت را ابن عبد البر ذكر كرده و در اين روايت مسلم بن خالد قرار دارد كه ضعيف است. نظر درست اين است كه عمر مردم را به امامت ابي بن كعب بر جماعت جمع كرد.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 4، ص252، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
2. بدر الدين عيني (متوفاي 855هـ)
عيني نيز در كتاب «عمدةالقاري» در شرح روايت مينويسد:
قوله : ( قال ابن شهاب ) ، أي : محمد بن مسلم بن شهاب الزهري . قوله : (والأمر على ذلك) ، جملة حالية والمعنى : استمر الأمر في هذه المدة المذكورة على أن كل أحد يقوم رمضان في أي وجه كان جمعهم عمر ، رضي الله تعالى عنه . قوله : ( والأمر على ذلك ) رواية الكشميهني ، وفي رواية غيره : ( والناس على ذلك ) ، يعني : على ترك الجماعة في التراويح .
فإن قلت : روى ابن وهب عن أبي هريرة : ( خرج رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، وإذا الناس في رمضان يصلون في ناحية المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل : ناس يصلي بهم أبي بن كعب . فقال : أصابوا ، ونِعْمَ ما صنعوا ) ذكره ابن عبد البر . قلت : فيه مسلم بن خالد ، وهو ضعيف ، والمحفوظ أن عمر ، رضي الله تعالى عنه ، هو الذي جمع الناس على أبي بن كعب ، رضي الله تعالى عنه .
مراد از «ابن شهاب» محمد بن مسلم بن شهاب زهري است. قول ابن شهاب كه ميگويد: «والامر علي ذلك»، جمله حاليه است و معنايش اين است در اين مدت مذكور در روايت (از زمان پيامبر تا اول خلافت عمر)، امر نماز نافله بر اين منوال بود كه هر كسي در ماه رمضان ميتوانست به هر صورتي نماز بخواند؛ اما عمر آنها را بر يك نماز جمع كرد.
تعبير «والامر علي ذلك» به روايت كشميهني است و در روايت غير او تعبير «والناس علي ذلك» آمده و معنايش اين است كه مردم نماز تراويح را به جماعت نميخواندند.
و در پايان همان سخن ابن حجر را در باره روايتي ابن وهب از ابوهريره نقل كرده،مطرح ميكند و از اين روايت پاسخ ميدهد.
العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 11، ص125، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
عيني در جاي ديگر تصريح ميكند كه خود عمر نماز را به جماعت نميخواند و عقيده اش اين بود كه نماز در خانه بهتر است :
قوله : ( ثم خرجت معه ) أي : مع عمر ليلة أخرى ، وفيه إشعار بأن عمر ، رضي الله تعالى عنه ، كان لا يواظب الصلاة معهم ، وكأنه يرى أن الصلاة في بيته أفضل ، ولا سيما في آخر الليل ، وعن هذا قال الطحاوي : التراويح في البيت أفضل . قوله : ( نعم البدعة ) ، ويروى : ( نعمت البدعة ) ، بزيادة التاء ، ويقال : نعم ، كلمة تجمع المحاسن كلها ، وبئس ، كلمة تجمع المساوىء كلها ، وإنما دعاها بدعة لأن رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، لم يسنها لهم ، ولا كانت في زمن أبي بكر ، رضي الله تعالى عنه . ورغب رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، فيها بقوله : نعم ، ليدل على فضلها ، ولئلا يمنع هذا اللقب من فعلها . والبدعة في الأصل أحداث أمر لم يكن في زمن رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، ثم البدعة على نوعين : إن كانت مما يندرج تحت مستحسن في الشرع فهي بدعة حسنة ، وإن كانت مما يندرج تحت مستقبح في الشرع فهي بدعة مستقبحة .
(ثم خرجت معه) ، يعني بيرون رفتم با عمر در شب ديگر، اين جمله اشعار دارد به اين كه عمر بر جماعت خواندن مواظبت نميكردند و گويا عقيده داشت كه نماز در خانه بهتر است به ويژه در پايان شب. از اين رو طحاوي گفته است: تراويح در خانه افضل است.
اين سخن عمر «نعم البدعة» به صورت «نعمت البدعة» روايت شده است. و «نعم» كلمه ي است كه تمام محاسن را دارد. و كلمه «بئس» جامع تمام بدي ها است. و اين كه عمر جماعت خواندن تراويح را بدعت خوانده به خاطر اين است كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم سنتش اين نبوده و در زمان ابو بكر هم چنين نبوده است. ولي رسول خدا به آن تشويق فرموده است به قول خودش «نعم» تا بر فضل آن دلالت كند و اين لقب «خوب بودن»را براي كسي كه آن را انجام دهد،منع نكند.
بدعت در اصل پديد آوردن امر جديد است كه در زمان رسول خدا نبوده است.
بدعت دو قسم است: اگر تراويح داخل در بدعت خوب باشد، بدعت حسنه است و اگر داخل در بدعتي باشد كه شرع او را قبيح ميداند، پس بدعت قبيحه است.
عمدة القاري ج 11، ص 126
3. شهاب الدين قسطلانى (متوفاى923هـ)
قسطلاني نيز در كتاب «ارشاد الساري مينويسد:
(قال ابن شهاب) الزهري (فتوفي رسول الله صلي الله عليه وسلم والامر علي ذلك) اي علي ترك الجماعة في التراويح ولغير الكشميهني كما في الفتح والناس علي ذلك (ثم كان الامر علي ذلك) ايضا (في خلافة ابي بكر) الصديق (وصدرا من خلافة عمر رضي الله عنهما ...)
... والامر علي ذلك)؛ يعني مردم نماز نافله رمضان را به جماعت نميخوانده است. و در غير روايت كشميهني تعبير «والناس علي ذلك» آمده است. و در زمان خلافت ابو بكر و ابتداي خلافت عمر نيز نماز تراويح به جماعت خوانده نميشده است.
القسطلاني المصري الشافعي ، شهاب الدين أبو العباس أحمد بن محمد بن أبي بكر بن عبد الملك (متوفاى923هـ) إرشاد الساري في شرح صحيح البخاري، ج4، ص657
قسطلانى در صفحه ديگر مىگويد:
سماها ـ أي عمر ـ بدعة لأنّه (ص) لم يبيِّن لهم الاجتماع لها ولا كانت في زمن الصدّيق ولا أوّل الليل ولاكلّ ليلة ولا هذا العدد.
عمر، تراويح را بدعت ناميد، به اين دليل اين كه رسول خدا به مردم نگفته بود كه آن را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبكر نيز كسى آن را به جماعت نمىخواند، نه در اول شب و نه در تمام شب و نه به اين تعداد (ركعات).
القسطلاني المصري الشافعي ، شهاب الدين أبو العباس أحمد بن محمد بن أبي بكر بن عبد الملك (متوفاى923هـ) إرشاد الساري في شرح صحيح البخاري، ج4، ص657
ب) اعتراف علماي اهل سنت در بدعت تراويح
هرچند كه همين دو روايت كه در معتبر ترين كتاب آنها آمده، براى اثبات اين مطلب كفايت مىكند؛ اما از آنجائى كه ممكن است برخى دلالت روايت را نپذيرند و آن را توجيه كنند، ما اعترافات و تصريح سخنان بزرگان اهل سنت را از قرنهاى مختلف در اين باره نقل مىكنيم تا هيچ بهانهاى باقى نماند:
1. محمد بن سعد زهرى (متوفاى230هـ)
محمد بن سعد زهرى در كتاب «الطبقات الكبرى» در باره نوآورىهاى عمر مىنويسد:
وهو أول من سن قيام شهر رمضان وجمع الناس على ذلك وكتب به إلى البلدان وذلك في شهر رمضان سنة أربع عشرة وجعل للناس بالمدينة قارئين قارئا يصلي بالرجال وقارئا يصلي بالنساء .
او نخستين كسى بود كه خواندن (نوافل) ماه رمضان را (به جماعت) بنيان نهاد و مردم را براى خواندن آن جمع كرد و به تمام شهرها نيز نوشت كه همين كار را انجام دهند. اين قضيه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق اتفاد، در مدينه دو امام جماعت تعيين كرد، يكى براى مردان و يكى براى زنان .
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3، ص281، ناشر: دار صادر - بيروت.
2. احمد بن يحيى بلاذرى (متوفاى279هـ)
احمد بن يحيى بلاذرى در كتاب «انساب الأشراف» مىنويسد:
وأول من سن قيام شهر رمضان، وجمع الناس على ذلك، وكتب به إلى البلدان، وذلك في شهر رمضان سنة أربع عشرة.
عمر، نخستين كسى بود كه (به جماعت) خواندن نافله ماه رمضان را بنا نهاد، مردم را براى آن جمع كرد و به شهرهاى اسلامى نيز نوشت كه آنان همين كار را انجام دهند، اين قضيه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق افتاد.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص398، طبق برنامه الجامع الكبير.
3. محمد بن جرير طبرى (متوفاي311هـ):
ابو جعفر طبرى، تاريخ نويس مشهور اهل سنت در اين باره مىنويسد:
وهو أول من جمع الناس على إمام يصلى بهم التراويح في شهر رمضان وكتب بذلك إلى البلدان وأمرهم به وذلك فيما حدثني به الحارث قال حدثنا ابن سعد عن محمد بن عمر في سنة أربع عشرة وجعل للناس قارئين قارئا يصلي بالرجال وقارئا يصلي بالنساء.
عمر، نخستين كسى بود كه مردم را جمع كرد تا نماز تراويح را در ماه رمضان پشت سر يك نفر بخوانند، و به ديگر شهرهاى اسلامى نيز نوشت كه همين كار را انجام دهند، اين قضيه طبق روايتى كه حارث از ابن سعد از محمد بن عمر نقل شده در سال چهاردهم اتفاق افتاده است، عمر دو امام جماعت يكى مخصوص مردان و يكى مخصوص زنان تعيين كرد.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص570، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
4. ابو الفرج ابن جوزى (متوفاى597هـ)
ابو الفرج ابن جوزى مفسر و مورخ مشهور اهل سنت، بعد از نقل روايت بخارى مىنويسد:
وقوله : نعمت البدعة . البدعة : فعل شيء لا على مثال تقدم ، فسماها بدعة لأنها لم تكن في زمن رسول الله على تلك الصفة ، ولا في زمن أبي بكر.
اما اين گفته عمر «نعمت البدعة». بدعت انجام كارى است كه پيش از آن كسى انجام نداده باشد؛ عمر آن را بدعت ناميد؛ چرا كه اين قضيه در زمان رسول خدا (ص) و زمان ابوبكر با اين ويژگى (به جماعت) نبوده است.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597هـ)، كشف المشكل من حديث الصحيحين ، ج1، ص116، تحقيق : علي حسين البواب ، ناشر : دار الوطن - الرياض - 1418هـ - 1997م.
5. محيى الدين نووى (متوفاي676هـ)
محيى الدين نووي، شارح صحيح مسلم در كتاب معتبر «تهذيب الأسماء واللغات» مىنويسد:
وثبت في صحيح البخاري وغيره أن عمر رضي الله عنه أول من جمع الناس لصلاة التراويح فجمعهم على أبي بن كعب رضي الله عنه وأجمع المسلمون في زمنه وبعده على استحبابها .
در صحيح بخارى و ديگر كتابها ثبت شده است كه عمر نخستين كسى بود كه مردم براى خواندن نماز تراويح (به جماعت) جمع كرد و أبى بن كعب را امام آنها قرار داد، مسلمانان پس آن بر استحباب خواندن تراويح به جماعت اجماع كردند.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676هـ)، تهذيب الأسماء واللغات، ج 2، ص332، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م
6. ابن كثير سلفى (متوفاي774هـ)
ابن كثير دمشقى نيز بدعت تروايح را يكى از نوآورىها و شاهكارهاى عمر مىداند:
وأول من كتب التاريخ وجمع الناس على التراويح وأول من عس بالمدينة .
نخستين كسى كه تاريخ را ابداع كرد و مردم براى خواندن نماز تراويح جمع كرد، عمر بود.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص133، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
7. ابن حجر عسقلاني (متوفاي852هـ)
ابن حجر نيز در كتاب «سبل السلام» مينويسد:
عرفت ان عمر هو الذي جعلها جماعة علي معين وسماها بدعة.
شناختي كه عمر همان كسي است كه نماز تروايح را به جماعت قرار داد پس سر امام معين و او را بدعت خوب ناميد.
سبل السلام شرح بلوغ المرام، ج2،ص 26
8. مجير الدين العليمى (متوفاي927هـ)
مجير الدين عليمي، نيز در اين باره مىنويسد:
وهو أول من جمع الناس لصلاة التراويح وأول من كتب التاريخ... .
عمر، نخستين كسى بود كه مردم را براى خواندن نماز تراويج جمع كرد و نخستين كسى بود كه تاريخ را ابداع كرد.
العليمي الحنبلي ، مجير الدين عبد الرحمن بن محمد بن عبد الرحمن بن محمد (متوفاي927هـ) الأنس الجليل بتاريخ القدس والخليل ، ج 1، ص260، تحقيق : عدنان يونس عبد المجيد نباتة ، ناشر : مكتبة دنديس - عمان - 1420هـ- 1999م .
9. ابن سمعون بغدادى (متوفاي378هـ)
ابن سمعون بغدادى در كتاب «أمالى» مىنويسد:
وهو أول من جمع الناس على إمام واحد في التراويح.
عمر، نخستين كسى بود كه مردم را براى خواندن نماز تراويح، پشت سر يك امام جمع كرد.
ابن سمعون البغدادي ، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج 1، ص351، طبق برنامه الجامع الكبير.
10 . ابوهلال عسكرى (متوفاى395هـ)
ابو هلال عسكرى در كتاب «الأوائل» خود مىنويسد:
وأول من اتخذه عمر.
أول من سن قيام شهر رمضان سنة أربع عشرة.
نخستين كارهائى كه عمر انجام داد:
نخستين كسى كه بجاى آوردن نماز (نافله) ماه رمضان را (به جماعت) بنانهاد، عمر بن الخطاب بود.
العسكري ، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران (متوفاى395هـ) الأوائل للعسكري ، ج1، ص398، طبق برنامه الجامع الكبير.
11. ابو حامد عزالى (متوفاى505هـ)
ابو حامد غزالى با تقسيم بندى بدعت به «حسنه» و «سيئة»، بدعت تراويح را بدعت حسنه عمر ناميده است:
فكم من محدث حسن كما قيل في إقامة الجماعات في التراويح إنها من محدثات عمر رضي الله عنه وأنها بدعة حسنة.
چه بسيار بدعتهايى كه «حسن؛ پسنديده» است؛ چنانچه در باره به جماعت خواندن نماز تراويح گفتهاند كه تراويح از نوآورىهاى عمر و بدعت پسنديدهاى بود.
الغزالي، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاى505هـ، إحياء علوم الدين، ج1، ص276، ناشر: دار االمعرفة – بيروت.
روشن است كه اين توجيه غزالى و برخى ديگر از بزرگان سنى ، هرگز قابل پذيرش نيست؛ چرا كه بدعتگذارى در دين هرگز نمىتواند پسنديده و حسن باشد؛ بلكه رسول خدا صلى الله عليه وآله آن را گمراهى محض ناميده است؛ چنانچه مسلم نيشابورى در صحيح خود به نقل از جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا صلى الله عليه وآله مىنويسد:
وَخَيْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ.
و بدترين چيزها، تازه پيدا شدهاى آن است و هر بدعتى گمراهى است.
النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج2، ص592، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
ابو اسحاق شاطبى از بزرگان قرن هشتم اهل سنت در رد تقسيم بندى بدعت به «حسنه» و «سيئه» مىنويسد:
فاعلموا رحمكم الله ان ما تقدم من الادلة حجة في عموم الذم من اوجه احدها انها جاءت مطلقة عامة على كثرتها لم يقع فيها استثناء البته ولم يأت فيها مما يقتضي ان منها ما هو هدى ولا جاء فيها كل بدعة ضلالة الا كذا وكذا ولا شيء من هذه المعاني.
بدان: آن عده از دلائلى كه گذشت، تمام بدعتها را مذمت ميكنند و در تمام آنها حجت هستند؛ چرا كه همه آنها به صورت مطلق آمدهاند و با اين كه زياد هستند؛ اما در هيچ يك از آنها استثنائى نيامده و چيزى وارد نشده است كه ثابت كند، يكى از بدعتها هدايت باشد و همچنين در هيچ يك از آنها نيامده است كه هر بدعتى گمراهى است مگر فلان و فلان بدعت، و نيز هيچ جملهاى كه اين معنا را ثابت كند وارد نشده است .
الشاطبى الغرناطى ، أبو إسحاق إبراهيم بن موسى بن محمد اللخمى (متوفاى790هـ) ، الاعتصام ، ج1، ص141، ناشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصر.
12. مقدسى حنبلى (متوفاى620هـ)
و مقدسى حنبلي، فقيه نامدار حنابله كه برترين و گستردهترين كتاب فقهى آنها نيز متعلق به اوست در باره نماز تراويح مىنويسد:
ونسبت التراويح إلى عمر بن الخطاب رضي الله عنه لأنه جمع الناس على أبي بن كعب فكان يصليها بهم.
نماز تراويح را به عمر نسبت دادهاند، به اين دليل كه او (نخستين بار) مردم را به امامت أبى بن كعب جمع كرد تا پشت سر او نماز تراويح را بخوانند.
المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاى620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج1، ص455، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
13 . عماد الدين أبو الفداء (متوفاي732هـ)
ابو الفداء، تاريخ نويس نامدار اهل سنت در باره نوآورىهاى عمر مىنويسد:
وأول من جمع الناس على إمام يصلي بهم التراويح في رمضان، وكتب بذلك إلى سائر البلدان وأمرهم به.
عمر، نخستين كسى بود كه مردم را جمع كرد كه پشت سر يك امام، نماز تراويح ماه رمضان را بخواند، و به شهرهاى ديگر نيز نوشت كه همين عمل را انجام دهند.
أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص113، طبق برنامه الجامع الكبير.
14. زين الدين ابن الوردى (متوفاي749هـ)
ابن وردي، از مورخان قرن هشتم اهل سنت، يكى از نوآورىهاى عمر را بدعت تراويح مىداند:
وأول من جمع على إمام يصلي التراويح ، وأول من ضرب بالدرة ودون الدواوين ...
نخستين كسى كه مردم را جمع كرد تا نماز تراويح را پشت سر امام جماعت بخوانند، عمر بود، و او نخستين كسى بود كه مردم با تازيانه زد و ...
ابن الوردي ، زين الدين عمر بن مظفر (متوفاي749هـ) ، تاريخ ابن الوردي، ج 1، ص142، ناشر : دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت ، الطبعة : الأولى، 1417هـ - 1996م.
15. دميرى شافعى (متوفاي808هـ)
دميرى مصرى، از بزرگان اهل سنت در قرن نهم هجرى مىنويسد:
وهو أول من جمع الناس على إمام واحد في التراويح .
عمر، نخستين كسى بود كه مردم براى خواند نماز تراويح پشت سر يك امام جمع كرد.
الدميري المصري الشافعي ، كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى (متوفاي808 هـ)، حياة الحيوان الكبرى، ج 1، ص481، تحقيق : أحمد حسن بسج ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الثانية ، 1424 هـ - 2003م.
16. احمد بن عبد الله قلقشندى (متوفاى821هـ)
احمد بن عبد الله قلقشندي، يكى ديگر از بزرگان اهل سنت در كتاب «مآثر الإنافة» مىنويسد:
وهو أول من سن قيام شهر رمضان وجمع الناس على إمام واحد في التراويح وذلك في سنة أربع عشرة.
نخستين كسى كه به جماعت خواندن نوافل ماه رمضان را رسم و مردم را براى خواندن آن پشت سر يك امام جمع كرد، عمر بن خطاب بود كه اين كار را در سال چهاردهم هجرى انجام داد.
القلقشندي ، أحمد بن عبد الله (متوفاى821هـ) ، مآثر الإنافة في معالم الخلافة ، ج3، ص337، تحقيق : عبد الستار أحمد فراج ، ناشر : مطبعة حكومة الكويت - الكويت ، الطبعة : الثانية ، 1985م.
17 . بدر الدين عينى (متوفاى855هـ)
بدرالدين عينى، در شرح روايت صحيح بخارى مىنويسد:
وإنما دعاها بدعة لأن رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، لم يسنها لهم ، ولا كانت في زمن أبي بكر ، رضي الله تعالى عنه .
عمر، آن را بدعت ناميد، به اين دليل كه رسول خدا آن را رسم نكرده بود، در زمان ابوبكر نيز وجود نداشته است.
العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج11، ص126، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
18 . محمد امير صنعانى (متوفاى852هـ)
و محمد بن اسماعيل صنعانى مىنويسد:
إذا عرفت هذا عرفت أن عمر هو الذي جعلها جماعة على معين وسماها بدعة . وأما قوله نعم البدعة فليس في البدعة ما يمدح بل كل بدعة ضلالة.
وقتى اين مطلب را متوجه شدي، اين را نيز مشخص مىشود كه عمر، (نخستين) كسى بود كه دستور داد آن را به جماعت يك شخص معين بخوانند و عمر بود كه آن را بدعت ناميد؛ اما اين كه گفته «نعم البدعه ؛ چه بدعت خوبي»، در بدعت چيزى وجود ندارد كه قابل ستايش باشد؛ بلكه هر بدعتى (سرانجامش) گمراهى است.
الصنعاني الأمير، محمد بن إسماعيل (متوفاى 852هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص10، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي، ناشر:دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1379هـ.
19 . جلال الدين سيوطى (متوفاى911هـ)
جلال الدين سيوطي، تاريخ نويس، تفسير پرداز، محدث، اديب و لغت شناس پرآوازه اهل سنت در كتاب معتبر «تاريخ الخلفا» در اين باره شعر جالبى سروده و در اين شعر بدعت تراويح را يكى از شاهكارهاى برجسته عمر بن الخطاب نام مىبرد:
وقد عمل بعض الأقدمين أرجوزة في اسماء الخلفاء ووفياتهم انتهى فيها لى ايام المعتمد وقد عملت قصيدة أحسن منها ورأيت ان أختم بها هذا الكتاب وهى هذه:
وقام من بعده الفاروق ثمت فى
عشرين بعد ثلاث غيبوا عمرا
...
سن التراويح والتاريخ وافتتح الفتوح
جما وزاد الحد من سكرا
برخى از گذشتگان رجزهايى در باره نام و تاريخ وفات خلفا تا زمان معتمد (عباسي) سرودهاند؛ اما من قصيده بهترى سرودهام كه (بهتر) ديدم كه اين كتاب (تاريخ الخلفا) را با آن پايان دهم. و آن قصيده اين است:
... پس از او (ابوبكر) فاروق آمد كه در سال بيست و سه از دنيا رفت ... او كسى است كه براى نخستين بار نماز تروايح و تاريخ را بنا نهاد، دست به كشورگشائى زد و حدّ مست شدن را افزايش داد...
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص517، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.
و در جاى ديگر از همين كتاب ضمن شمردن نوآورىهاى خليفه مىنويسد:
وأول من سن قيام شهر رمضان.
تاريخ الخلفاء، ج1، ص136.
و در كتاب «الوسائل فى معرفة الأوائل» كه در آن بسيارى از نوآورىهاى تاريخ را جمعآورى كرده است، بدعت تراويح و خواندن به جماعت آن را يكى از نوآورىها و افتخارات خليفه دوم نام مىبرد:
اول من سن التراويح عمر بن الخطاب سنة اربع عشرة اخرجه البيهقي عن عروة.
نخستين كسى كه نماز تراويح را مرسوم كرد، عمر بن خطاب در سال چهاردهم هجرى بود، اين مطلب را بيهقى از عروة نقل كرده است.
و در صفحه بعد همين مطلب را اين گونه تكرار مىكند:
اول من جمع الناس على الصلاة في رمضان عمر بن الخطاب جمعهم على أبي بن كعب رضي الله عنه.
نخستين كسى كه مردم براى جماعت خواندن نماز (نافله) رمضان جمع كرد، عمر بن الخطاب بود كه أبى بن كعب را امام جماعت آنها قرار داد.
20. محمد بن عبد الباقى زرقانى (متوفاى1122هـ)
محمد بن عبد الباقى زرقانى در شرح خود بر كتاب موطأ مالك مىنويسد:
فسماها بدعة لأنه صلى الله عليه وسلم لم يسن الاجتماع لها ولا كانت في زمان الصديق وهو لغة ما أحدث على غير مثال سبق وتطلق شرعا على مقابل السنة وهي ما لم يكن في عهده صلى الله عليه وسلم.
عمر آن را بدعت ناميد؛ چرا كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم به جماعت خواندن آن را تأسيس بود، در زمان ابوبكر نيز سابقه نداشته است.
لغت بدعت به معناى چيزى است كه سابقه نداشته و از نظر شرعى برچيزى اطلاق مىشود كه در مقابل سنت و چيزهاى است كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وسلم وجود نداشته است.
الزرقاني، محمد بن عبد الباقي بن يوسف (متوفاى1122هـ) شرح الزرقاني علي موطأ الإمام مالك، ج1، ص340، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
21. زين الدين حسيني عراقي (متوفاي 806هـ)
حسيني عراقي نيز در كتاب «طرح التثريب في شرح التقريب»، مينويسد:
وقد أمر به عمر بن الخطاب رضي الله عنه واستمر عليه عمل الصحابة رضي الله عنهم وسائر المسلمين وصار من الشعائر الظاهرة كصلاة العيد.
عمر بن خطاب به تراويح دستور داد و صحابه و ساير مسلمانان اين كار را ادامه دادند و از شعائر آشكار كرديد همانند نماز عيد.
طرح التثريب في شرح التقريب ج 3، ص 86
ج) چه كساني در زمان خلفاء به نماز تراويح شركت نميكرده اند
سؤال مهمي كه در اين قسمت پاسخ داده شود اين است كه اگر اهل سنت نماز تراويح را سنت حسنه ميدانند، آيا فرزندان خليفه اول و دوم به آن عمل كرده اند؟ آيا از بزرگان ديگر نيز با سنت همراهي كرده اند، يا نه؟ اگر آنها به اين سنت عمل نكرده اند آيا نشانه بدعت بودن تراويح نيست؟
ابن ابي شيبه در كتاب «المصنف» بابي را تحت عنوان «من كان لاَ يَقُومُ مع الناس في رَمَضَانَ » باز كرده است و در آن روايات متعددي را ذكر كرده است كه چه كساني در نماز تروايح به جماعت شركت نمي كرده است.
در اين قسمت اسامي اين افراد را ذكر ميكنيم:
1و 2. عمر و عثمان
نخسيتن كسي كه به سنت عمر بن خطاب پشت پا زده و آن را زير پا گذاشته خود عمر و دوست ديگر او عثمان بن عفان است.
مالك بن انس در كتاب «المدونة الكبرى»، قضيه را اين گونه نقل كرده است:
عن الليث عن يحيى بن سعيد أنه سئل عن صلاة الأمير خلف القارئ فقال ما بلغنا أن عمر وعثمان كانا يقومان في رمضان مع الناس في المسجد.
از يحيي بن سعيد در باره نماز خواندن امير پشت سر امام سؤال شد. وي در پاسخ گفت: روايتي به ما نرسيده است كه عمر و عثمان در ماه رمضان با مردم در مسجد پشت سر امام ايستاده باشند.
مالك بن أنس ابوعبدالله الإصبحي (متوفاى179هـ)، المدونة الكبرى، ج 1، ص 224، ناشر: دار صادر – بيروت.
اين سؤال در ذهن ايجاد ميشود كه اگر به جماعت خواندن نافله رمضان كار خوبي بوده، چرا خلفاء از انجام آن خود داري كرده است؟
آيا عمر بن خطاب مصداق اين آيه قرآن نخواهد بود كه مي فرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ. (صف/2- 3)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا سخنى مىگوئيد كه عمل نمىكنيد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوئيد كه عمل نمىكنيد؟
3. عبد الله بن عمر
عبد الله بن عمر از جمله صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله است كه پس از پدرش جايگاه خاصي در نزد اهل سنت دارد. اما او نيز با اين موقعيت و جايگاه، به سنت پدرش هيچگاه عمل نكرد تا به جاي پدر مقتداي ديگران در اين امر شود.
ابن ابيشيبه استاد بخاري مينويسد:
7714 حدثنا أبو بكر قال ثنا بن نُمَيْرٍ قال ثنا عُبَيْدُ اللهِ بن عُمَرَ عن نَافِعٍ عَنِ بن عُمَرَ أَنَّهُ كان لاَ يَقُومُ مع الناس في شَهْرِ رَمَضَانَ قال وكان سَالِمٌ وَالْقَاسِمُ لاَ يَقُومُونَ مع الناس.
عبد الله عمر پشت سر هيچ امام جماعتي در ماه رمضان نماز نميخواند و سالم مولي ابو حذيفه و قاسم بن محمد بن ابي بكر نيز با مردم نماز مي نميخواندند.
إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج2، ص 166، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
عبد الرزاق صنعاني نيز اين روايت را آوده است:
7743عبد الرزاق عن عبد الله بن عمر عن نافع عن بن عمر أنه كان لا يقوم خلف الإمام في رمضان.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 4، ص 264، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي، دار النشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة : الثانية 1403
استهزاء نمازگزاران تراويح از سوي عبد الله بن عمر
عبد الله بن عمر اين صحابي جليل القدر از نظر اهل سنت، نه تنها تراويح را به جماعت نخواند بلكه فراتر از آن، جماعت گذاران را نيز به باد مسخره ميگرفت و به الاغ تشبيه ميكرد.
ابن ابيشيبه مينويسد:
7715 حدثنا وَكِيعٌ عن سُفْيَانَ عن مَنْصُورٍ عن مُجَاهِدٍ قال سَأَلَ رَجُلٌ بن عُمَرَ أَقُومُ خَلْفَ الإِمَام في شَهْرِ رَمَضَانَ فقال تُنْصِتُ كَأَنَّك حِمَارٌ .
مجاهد ميگويد: مردي از عبد الله بن عمر سوال كرد: آيا در ماه رمضان نماز تراويح را با جماعت بخوانم؟ عبد الله بن عمر گفت: آيا ميخواهي مانند الاغ ساكت بماني؟
مصنف ابن أبي شيبة ج 2، ص 166
بيهقي و عبد الرزاق روايت را با اين عبارت نقل كرده اند:
4383 أنبأ أبو نصر عمر بن عبد العزيز بن عمر بن قتادة الأنصاري أنبأ أبو عمرو بن مطر أنبأ أبو خليفة ثنا محمد بن كثير ثنا سفيان عن منصور عن مجاهد عن عبد الله بن عمر قال قال له رجل أصلي خلف الإمام في رمضان قال يعني بن عمر أليس تقرأ القرآن قال نعم قال أفتنصت كأنك حمار صل في بيتك.
مجاهد ميگويد: مردي از عبد الله بن عمر سوال كرد: آيا در ماه رمضان نماز تراويح را با جماعت بخوانم؟ عبد الله بن عمر گفت: آيا قرآن را خوانده اي؟ گفت: بلي. ابن عمر گفت: آيا ميخواهي مانند الاغ ساكت بماني؟ در خانه ات نماز بخوان.
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاى 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج 2، ص 494، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.
مصنف عبد الرزاق ج 4، ص 264
4و 5. سالم مولي ابي حذيفه و قاسم بن محمد بن ابي بكر
ابن ابيشيبه استاد بخاري مينويسد:
7714 حدثنا أبو بكر قال ثنا بن نُمَيْرٍ قال ثنا عُبَيْدُ اللهِ بن عُمَرَ عن نَافِعٍ عَنِ بن عُمَرَ أَنَّهُ كان لاَ يَقُومُ مع الناس في شَهْرِ رَمَضَانَ قال وكان سَالِمٌ وَالْقَاسِمُ لاَ يَقُومُونَ مع الناس.
عبد الله عمر پشت سر هيچ امام جماعتي در ماه رمضان نماز نميخواند و سالم مولي ابو حذيفه و قاسم بن محمد بن ابي بكر نيز با مردم نماز مي نميخواندند.
مصنف ابن أبي شيبة ج 2، ص 166
6 و 7. ابراهيم نخعي و علقمه
ابراهيم نخعي و علقمه از تابعان نيز به نماز تراويح همراه مردم شركت نميكردند .
ابن ابيشيبه آورده است:
7718 حدثنا أبو خَالِدٍ الأَحْمَر عَنِ الأَعْمَش قال كان إبْرَاهِيمُ وَعَلْقَمَةُ لاَ يَقُومُونَ مع الناس في رَمَضَانَ.
مصنف ابن أبي شيبة ج 2، ص 166
در روايت ديگر آمده است:
7717 حدثنا عِيسَى بن يُونُسَ عَنِ الأَعْمَش قال كان إبْرَاهِيمُ يَؤُمُّهُمْ في الْمَكْتُوبَةِ وَلاَ يَؤُمُّهُمْ في صَلاَةِ رَمَضَانَ وَعَلْقَمَةُ وَالأَسْوَدُ.
ابراهيم مردم را در نماز واجب امامت ميكرد نه در نافله ماه رمضان و علقمه و اسود نيز همين گونه بودند.
مصنف ابن أبي شيبة ج 2، ص 166
زين الدين عراقي در كتاب «طرح التثريب في شرح التقريب»، با اشاره به روايت ابن ابيشيبه مينويسد:
وروى ابن أبي شيبة في مصنفه عن ابن عمر وابنه سالم والقاسم بن محمد وعلقمة وإبراهيم النخعي أنهم كانوا لا يقومون مع الناس في شهر رمضان.
العراقي، أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسيني (متوفاى806هـ)، طرح التثريب في شرح التقريب، ج3، ص87، تحقيق: عبد القادر محمد علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى2000م .
8. تعداد ديگر از كساني كه به اين سنت عمل نكرده اند:
محمد بن نصر در كتاب «قيام رمضان» از قول مالك اسامي تعداد ديگري را نقل كرده است كه تراويح را به جماعت نخوانده اند:
وقال مالك : « كان ابن هرمز من القراء ينصرف فيقوم بأهله في بيته ، وكان ربيعة ينصرف ، وكان القاسم ،وسالم ينصرفان لا يقومان مع الناس ، وقد رأيت يحيي بن سعيد مع الناس ، وأنا لا أقوم مع الناس ، لا أشك أن قيام الرجل في بيته أفضل من القيام مع الناس إذا قوي على ذلك وما قام رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا في بيته » ...
أبو الأسود: أن عروة بن الزبير رضي الله عنه كان يصلى العشاء الآخرة مع الناس في رمضان ثم ينصرف إلى منزله ولا يقوم مع الناس.
.... شعبة عن إسحاق بن سويد : « كان صف القراء في بني عدي في رمضان ، الإمام يصلي بالناس وهم يصلون على حدة » وكان سعيد بن جبير : «يصلي لنفسه في المسجد والإمام يصلي بالناس ».
مالك ميگويد: ابن هرمز از كه از قراء است وقتي نماز واجب را در مسجد ميخواند به خانه ميآمد و نماز نافله را در خانه ميخواند. و ربيعه نيز به خانه ميآمد و قاسم و سالم نيز با مردم نماز نميگذاردند. و يحيي بن سعيد را ديدم كه همراه مردم ميخواند اما من نميايستادم. بدون شك نماز در خانه افضل از خواندن با مردم است ....
ابو الاسود ميگويد: عروةبن زبير نيز بعد از اداي نماز عشاء با مردم در ماه رمضان به خانه بر ميگشت و با مردم نميخواند.
اسحاق بن سويد ميگويد: صف قاريان در بني عدي در ماه رمضان جدا بود، امام با مردم نماز ميخواند ولي آنها جدايي نماز ميخواندند. و سعيد بن جبير در مسجد به تنهايي نماز ميخواند در حالي كه امام همراه مردم نماز ميخواند.
المَرْوَزِي، أبو عبد الله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفاي294هـ) قيام رمضان، ج1، ص31، دار النشر : طبق برنامه الجامع الكبير
د) از نظر فقهاي اهل سنت نماز تراويح فرادي ترجيح دارد يا با جماعت؟
نكته ديگر اين كه نظر علماء و فقهاي اهل سنت را بررسي كنيم، به نظر آنها به جماعت خواندن نافله رمضان ترجيح دارد يا فرادي؟
ابن بطال قرطبي در كتاب «شرح صحيح البخاري»، اسامي چند تن از علماي بزرگ اهل سنت را آورده كه آنها نماز نافله را به صورت فرادي ترجيح داده اند و يكي از دلائل آنها اين است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله از به جماعت خواندن آن خودداري كردند و اصحابش را از اين كه ميامدند پشت سر حضرت نماز ميخواندند، نهي فرمودند:
وقد احتج قوم من الفقهاء بقعود النبى - صلى الله عليه وسلم - عن الخروج إلى أصحابه الليلة الثالثة ، أو الرابعة ، وقالوا : إن صلاة رمضان فى البيت للمنفرد أفضل من صلاتها فى المسجد ، منهم مالك ، وأبو يوسف ، والشافعى، وقال مالك : كان ربيعة وغير واحد من علمائنا ينصرفون ولا يقومون مع الناس ، وأنا أفعل ذلك ،. ...
گروهي از فقهاء احتجاج كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم در خانه نشست و در شب سوم و چهارم نيامد تا با اصحابش نماز بخواند. آنها گفته اند: نماز نافله رمضان در خانه به تنهايي بهتر از انجام آن در مسجد است. از جمله آنها مالك، ابويوسف و شافعي است.
مالك گفته است: ربيعه و بسياري از علماي ما وقتي نماز شام و عشاء را در مسجد اقامه ميكردند با مردم نمي ايستادند و به خانه بر ميگشتند اما من با مردم ميخواندم.
إبن بطال البكري القرطبي، ابوالحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاى449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج3، ص 119، تحقيق: ابوتميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.
بدر الدين عيني نيز در كتاب «عمدة القاري شرح صحيح البخاري»، مينويسد:
وذهب مالك والشافعي وربيعة إلى أن صلاته في بيته أفضل من صلاته مع الإمام وهو قول إبراهيم والحسن البصري والأسود وعلقمة وقال أبو عمر اختلفوا في الأفضل من القيام مع الناس أو الانفراد في شهر رمضان فقال مالك والشافعي صلاة المنفرد في بيته أفضل وقال مالك وكان ربيعة وغير واحد من علمائنا ينصرفون ولا يقومون مع الناس وقال مالك وأنا أفعل ذلك وما قام رسول الله إلا في بيته وإليه مال الطحاوي وروي ذلك عن ابن عمر وسالم والقاسم ونافع أنهم كانوا ينصرفون ولا يقومون مع الناس وقال الترمذي واختار الشافعي أن يصلي الرجل وحده إذا كان قارئا .
مالك، شافعي و ربيعه عقيده داشتند كه نماز در خانه بهتر از نماز با امام است و اين قول ابراهيم، حسن بصري، اسود و علقمه است. ابو عمرو گفته است كه علما اختلاف كرده اند كه آيا بهتر است نماز نافله رمضان را به تنهايي در خانه خواند يا به جماعت؟
مالك و شافعي گفته اند: در خانه بهتر است. مالك گفته است: ربيعه و بسياري از علماي ما بعد از نماز جماعت واجب به خانه ميآمدند ... طحاوي نيز به اين قول تمايل كرده . ...
العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 178، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
زين الدين عراقي در كتاب «طرح التثريب في شرح التقريب»، قول برخي علماء و فقهاي اهل سنت را در باره اين كه فرادي خواندن نماز نافله رمضان را بهتر ميدانند و ترجيح ميدهند آوده و در پايان مينويسد كه خود عمر اعتراف كرده است كه نماز تراويح مكروه است:
وذهب آخرون إلى أن فعلها فرادى في البيت أفضل لكونه عليه الصلاة والسلام واظب على ذلك قبل هذه الليالي وبعدها وتوفي والأمر على ذلك ثم كان الأمر على ذلك في خلافة أبي بكر وصدرا من خلافة عمر وإنما وقع تغييره في خلافة عمر سنة أربع عشرة من الهجرة واعترف عمر رضي الله عنه بأنها مفضولة ...
ديگران بر اين عقيده هستند كه انجام نماز نافله رمضان به صورت فرادي در خانه افضل است؛ چرا كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم به فرادي خواندن مواظبت ميكرد قبل از اين شبها و بعد از آن تا اين كه وفات يافت و امر نماز نافله رمضان بر همين منوال بود و در زمان خلافت ابو بكر و ابتداي خلافت عمر نيز همين گونه بود و تغير در خلافت عمر در سال چهاردهم هجرت واقع شد. و عمر اعتراف كرده است كه اين نماز تراويح مكروه است.
ايشان به روايت پيامبر خدا در صحيح مسلم:
فعليكم بالصلاة في بيوتكم فإن خير صلاة المرء في بيته إلا الصلاة المكتوبة .
اشاره كرده و پس از آن مينويسد:
وبهذا قال مالك وأبو يوسف وبعض الشافعية وحكاه ابن عبد البر عن الشافعي.
طبق اين روايت مالك و ابو يوسف و بعض شافعي نظر داده اند.
العراقي، أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسيني (متوفاى806هـ)، طرح التثريب في شرح التقريب، ج 3، ص 86، تحقيق: عبد القادر محمد علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى2000م .
عبد البر قرطبي در كتاب «الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار»، رأي مالك و شافعي را در انفراد خواندن نماز نافله رمضان آورده است:
وقال عليه السلام صلاة المرء في بيته أفضل من صلاته في مسجدي هذا إلا المكتوبة
فإذا كانت النافلة في البيت أفضل منها في مسجد النبي عليه السلام والصلاة فيه بألف صلاة فأي فضل أبين من هذا ولهذا كان مالك والشافعي ومن سلك سبيلهما يرون الانفراد في البيت أفضل في كل نافلة فإذا قامت الصلاة في المساجد في رمضان ولو بأقل عدد فالصلاة حينئذ في البيت أفضل.
رسول خدا فرمود: نماز شخص در خانه بهتر از نماز او در مسجد من است مگر نماز واجب. پس زمانيكه نافله در خانه بهتر از نماز در مسجد پيامبر باشد، كدام فضيلت روشن تر از اين است؟
از اين رو است كه مالك و شافعي و كسانيكه راه آنها را پيموده اند اعتقاد دارند كه تمام نافله را بهتر است در خانه خواند. ...
النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار في شرح الموطأ، ج2، ص73، تحقيق: سالم محمد عطا - محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 2000م.
نتيجه:
طبق عباراتي كه از كتابهاي اهل سنت نقل شد، روشن ميشود كه تعدادي از فقهاي اهل سنت همانند مالكي و شافعي و برخي ديگر، انجام نماز نافله رمضان را به صورت انفرادي در خانه بهتر از جماعت در مسجد ميدانند و مهمترين دليل شان اين است كه رسول خدا برخي افرادي را كه ميامدند پشت سر حضرت نماز ميخواندند نهي كردند و دستور دادند كه در خانه اين نماز را انجام دهند.
با در نظر داشت اين نكته، چه ارزشي براي اين دستور عمر بن خطاب باقي ميماند جز اين كه همان سخن خودش را گفت كه : نعم البدعة.
هـ) آيا امير مؤمنان (ع) از بدعت تراويح جلوگيري كرده است؟
شبهه ديگري را كه شبكه هاي وهابي جديدا در باره نماز تراويح مطرح كرده اند اين است كه اگر نماز تراويح بدعت است و خواندن آن جايز نيست؛ چرا امير مؤمنان عليه السلام در زمان خلافت خودش از اين بدعت جلوگيري نكردند و حتي تحدي كرده اند كه شيعه يك روايت هم نداريد كه حضرت از اين كار منع كرده باشند.
در پاسخ اين شبهه، يكي از خطبه هاي امير مؤمنان عليه السلام را كه در آن به صراحت از بدعت تراويح جلوگيري كرده اند، در اين قسمت تقديم ميكنيم تا دروغ اين شبكه ها و عوامفريبي آنها بيش از پيش روشن شود.
در کتاب شريف کافي در روايت صحيح خطبه مفصلي از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است . ما اين خطبه را به همان تفصيلش ميآوريم و قسمت مورد نظر را رنگي كرده تا براي خوانندگان عزيز روشن باشد.
متن خطبه حضرت اين است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا
أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يُخَفْ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى
إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِي النَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى الذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ الرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ
فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)
أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)
وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (عليها السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا
وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُكْمَ فِي الْفُرُوجِ وَ الْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايَا
وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ
وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا
وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي
وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي
مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ
فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فِينَا خَاصَّةً كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ (صلي الله عليه وآله وسلم)
وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
امير مومنان خطبه اي خواند و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: آگاه باشيد که من از شما در مورد دو خصوصيت بيش از ساير خصوصيت ها نگرانم؛ تبعيت از هواي نفس و آرزوهاي دراز؛ آگاه باشيد که تبعيت از هواي نفس راه حق را ميبندد و آرزوهاي بلند، سبب فراموشي آخرت ميگردد. آگاه باشيد که دنيا بار سفر بسته و (از انسان) دور ميشود و آخرت بار سفر بسته و نزديک ميشود؛ ولي فرزندان هر دو يکي است (هر دو نظر به انسان دارند) پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد؛ بدرستيکه امروز زمان کار است و حسابي در کار نيست و فردا زمان حساب است و کاري در ميان نيست؛ و به درستيکه شروع فتنه ها از هواي نفسي است که انسان به دنبال آن ميرود و بدعت هايي است که بصورت قانون در ميآيد و در آن با حکم خدا مخالفت ميشود؛ و عده اي از مردم در آن عده اي ديگر را به کار ميگمارند .
آگاه باشيد که حق اگر (از باطل) جدا شود هيچ اختلافي نخواهد بود و اگر باطل نيز جدا شود بر هيچ صاحب عقلي مخفي نخواهد ماند؛ اما از اين مقداري و از آن مقداري گرفته و آن دو را با هم مخلوط ميگردانند پس با يکديگر ظاهري آراسته پيدا ميکنند. آنجاست که شيطان بر ياوران خويش مسلط ميگوردد و کساني نجات مييابند که خداوند براي ايشان از پيش نيکي فرستاده باشد؛ بهدرستيکه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که فرمودند: چگونه خواهيد بود در زمانيکه فتنهها از چشم شما پوشيده مانده و در ميان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پير ميشود؛ در ميان مردم جريان دارد ولي مردم آن را سنت خويش قرار ميدهند و اگر چيزي از آن را تغيير دهند ميگويند: سنت را تغيير داديد و بر مردم کار ناپسندي وارد شده است !!!
سپس امتحان سخت تر ميگردد و مردمان را اسير ميکند و فتنه را بر ايشان ميکوباند همانطور که آتش، چوب را ميکوباند، و همانطور که سنگ آسيا، تفاله ها را ميکوباند و براي غير خدا به دنبال دين ميروند و براي غير علم به دنبال دانش ميروند و دنيا را با کارهاي اخروي طلب ميکنند .
سپس رو به مردم نموده در حاليکه عده اي از بستگان و نزديکان و شيعيانش گرد او بودند فرمود :
خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند. پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي ميمانم و يا با عده کمي از شيعه ام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم – را ميدانند.
به من خبر دهيد اگر دستور مي دادم که مقام ابراهيم (عليه السلام) را به همان مکاني که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قرار داده بود ، بازگردد .
و فدک را به ورثه فاطمه باز ميگرداندم و مقدار پيمانه (براي کشيدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز ميگورداندم؛ و زمين هاي هديه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را که به عده اي داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ايشان مي دادم .
و خانه جعفر را به ورثه اش بازميگرداندم و آن را از مسجد خراب ميکردم (زيرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند)؛ و عده اي از زناني را که به غير حق همسر مرداني شده اند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان باز ميگرداندم !!! .
و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ايشان جاري ميکردم؛ و مردمان بني تغلب را به اسارت ميگورفتم (زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان دادند)
و آن مقدار از زمين هاي خيبر را که بين مردم تقسيم شده است باز ميگورداندم (زيرا اين زمين ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است؛ يعني براي گرفتن بيشتر زمين هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامي مسلمانان است نه عده اي خاص و کسي حق تملک آن را ندارد).
و دفاتر هديههاي ماهانه را پاک مي کردم (زيرا خلفا دفاتري داشتند که در آن در مورد افراد خاصي ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهريه داده شود)
و همانطور که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تقسيم ميکرد همانطور يعني به صورت مساوي (اموال را بين مردم) تقسيم مينمودم
و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گيري زمين ايشان را کنار ميانداختم (زيرا با آن مقدار هديه هاي رسول خدا به خود را افزايش ميدادند)؛ و ازدواج ها را يکسان قرار ميدادم (زيرا ايشان دستور داده بودند که غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم ميفرمودند مسلمان کفو مسلمان است)
و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاري مينمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا ميدانستند).
و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را که به سوي آن گشوده گشته بود ميبستم (هر کسي از بزرگان صحابه که خانه ايشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد کشيد تا درب اختصاصي او باشد)
و درهايي را که بسته شده بود باز مينمودم (رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند که دربي از خانه امير مومنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ايشان مسدود گشت) .
و مسح از روي کفش را حرام مي نمودم (خلفا اين کار را جايز دانستند)
و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي ساختم (خلفا نبيذ را که نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند)
و دستور ميدادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جايز بدانند
و دستور ميدادم که بر جنازه (هنگام نماز ميت) پنج تکبير بگويند (خلفا چهار تکبير ميگفتند)
و مردم را وادار مينمودم که بسم الله الرحمن الرحيم را (در نماز) بلند بگويند؛ و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بيرون (تبيعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بيرون مينمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد کرده اما خلفا ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!)
و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي آوردم (عده اي از صحابه جايگاه و خانه اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون کردند)
و مردم را بر حکم قرآن وادار مي کرده و ايشان را وادار مي کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتياج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند)
و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز ميگرداندم (صدقات بايد بر گروه هاي مختلفي تقسيم ميشد اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي دادند) ؛
و وضو و غسل و نماز را به زمان خويش ( در مورد نماز ) و روش خويش ( در مورد غسل ) و جايگاه خويش ( در مورد وضو ) باز ميگورداندم ( زيرا نماز هاي يوميه را مي توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض کردند زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته ميشد وبرعکس نمودند ، بعضي از سر بايد مسح ميشد آن را نيز تغيير دادند ، پا نيز بايد مسح ميشد آن را شستند )
و مردمان نجران را به محل خويش باز ميگورداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرين روز اين بود که لشکريان اسامه را راهي کنيد ، خدا هر کس را که به اين لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خويش به اين لشکر نرفته و براي پوشاندن اين قضيه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهي کنيد ، و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد . و به همين جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون کنند اما با يهود که روابط خوبي با خلفا داشتند کاري نداشتند و حتي کعب الاحبار يهودي توانست نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا کند)
و اسيران فارس و باقي ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازميگورداندم (ايشان دستور دادند که هيچ برده اي از ساير کشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد مگر آنکه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي که مولا وارثي نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اينکه هر دوي آنها خلاف احکام اسلامي بود) در اين صورت از گرد من پراکنده ميشدند .
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است ؛ پس عده اي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند ندا دادند : اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند !!!
و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همانگونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم .
و نيز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را ميدادم که خداوند در مورد آن فرموده است که "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ايم ايمان آورده بوديد در روز جدايي (حق از باطل) ، روزي که دو لشکر با يکديگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنايم خمس را پرداخت کنيد) .
پس قسم به خدا ما همان بستگان(رسول خدا) هستيم ، کساني هستيم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (اين خمس)" براي خدا و رسولش و براي بستگان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان است" و اين آيه را در مورد ما نازل کرد " تا مبادا سبب فزوني دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا براي شما آورده است پس آن را بگيريد و آنچه شما را ( از آن ) نهي کرده است پس دست از آن برداريد و از خدا بترسيد " در مورد ظلم نمودن به اهل بيت رسول خدا ؛ "بدرستيکه خداوند صاحب عقوبت شديدي است " براي کساني که به ايشان ظلم کند ؛ (اين عمل خدا در اعطاي خمس به اهل بيت) رحمتي بود از جانب او براي ما و ثروتي بود که خدا بوسيله آن ما را بي نياز ساخته بود و در اين زمينه به فرستاده اش توصيه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدين سبب فرستاده اش را گرامي داشت و ما اهل بيت را نيز گرامي داشت تا مبادا به ما از کثيفي هاي مردمان (صدقه) بخوراند .
پس خدا و فرستاده او را تکذيب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن ميگوفت انکار نمودند و ما را از مالي واجب که خدا براي ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا ديديم، خاندان هيچ پيغمبري از امت آن پيغمبر نديدند ؛ و خداوند ياري کننده ماست در مقابل کسي که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي،ج 8 ، ص 58 ، شماره 21 ، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
بررسي سند روايت
<!--[if !supportLists]-->1. <!--[endif]-->علي بن ابراهيم بن هاشم
نجاشي يكي از بزرگان رجال شيعه است ايشان در كتاب رجالش، علي بن ابراهيم را ثقه ميداند:
علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي ، ثقة في الحديث ، ثبت ، معتمد ، صحيح المذهب ،
علي بن ابراهيم ... موثق در روايت، مورد اعتماد و صحيح المذهب است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
<!--[if !supportLists]-->2. <!--[endif]-->ابراهيم بن هاشم
در باره ابراهيم بن هاشم، کلام جامع حضرت آيت الله العظمي خوئي قدس الله نفسه الزکيه را نقل ميکنيم. وي در شرح حال ابراهيم بن هاشم مينويسد:
أقول: لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم، ويدل على ذلك عدة أمور:
- أنه روى عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا، وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهى إليه بواسطة الثقات. وتقدم ذكر ذلك في (المدخل) المقدمة الثالثة.
2. أن السيد ابن طاووس ادعى الاتفاق على وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية عن أمالي الصدوق في سندها إبراهيم بن هاشم: " ورواة الحديث ثقات بالاتفاق ". فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة 158.
3. أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم. والقميون قد اعتمدوا على رواياته، وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث، فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم على أخذ الرواية عنه، وقبول قوله.
من ميگويم: شايسته نيست که در وثاقت ابراهيم بن هاشم ترديد شود، براي اثبات اين مدعا چند دليل دلالت دارد:
1. علي بن ابراهيم در تفسير خود روايات زيادي از او نقل کرده است؛ در حالي که در اول کتاب خود ملتزم شده است که هر چه در اين کتاب آورده ، به واسطه افراد ثقه به او رسيده است. بحث اين مطلب در کتاب المدخل مقدمه سوم گذشت.
2. سيد بن طاووس ادعاي اتفاق بر وثاقت او کرده است؛ چنانچه در ذکر روايتي که او در سندش ابراهيم بن هاشم وجود دارد گفته: تمام روات آن به اتفاق علماء ثقه هستند.
3. او نخستين کسي است که حديث مردم کوفه را در قم انتشار داد و قميها به روايات او اعتماد کردهاند. در ميان قميها کساني بودند که در باره روايت سختگير بودند، اگر در او احتمال اشکال وجود داشت، تمام قميها بر گرفتن روايت از او و قبول رواياتش اتفاق نميکردند.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 1 ، ص 291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
<!--[if !supportLists]-->3. <!--[endif]-->حماد بن عيسي
نجاشي ايشان را موثق و راستگو در روايت ميداند:
حماد بن عيسى أبو محمد الجهني مولى، ... وكان ثقة في حديثه صدوقا.
رجال النجاشي - النجاشي - ص 142
شيخ طوسي نيز در باره ايشان ميفرمايد:
حماد بن عيسى الجهني، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 115، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
<!--[if !supportLists]-->4. <!--[endif]-->ابراهيم بن عثمان
در باره ايشان نيز نجاشي مينويسد:
إبراهيم بن عيسى أبو أيوب الخراز وقيل إبراهيم بن عثمان ، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام ، ذكر ذلك أبو العباس في كتابه ، ثقة ، كبير المنزلة.
ابراهيم بن عيسي كنيه اش ابو ايوب خراز و گفته شده است اسمش ابراهيم بن عثمان است. ... او فرد ثقه و داراي جايگاه بزرگ است.
رجال النجاشي، ص 20
شيخ طوسي نيز به توثيق ايشان تصريح كرده است:
إبراهيم بن عثمان ، المكنى بابي أيوب ، الخزاز الكوفي ، ثقة .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 41، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
<!--[if !supportLists]-->5. <!--[endif]-->سليم بن قيس هلالي
سليم بن قيس هلالي، از اصحاب و ياران خاص پنج امام اول شيعيان بوده است. آيت الله خوئي در شرح حال او مينويسد:
سليم بن قيس: قال النجاشي في زمرة من ذكره من سلفنا الصالح في الطبقة الأولى: (سليم بن قيس الهلالي له كتاب، يكنى أبا صادق.
سليم بن قيس هلالي.. نجاشي او را در زمره گذشتگان صالح از طبقه اول آورده است...
آقاي خوئي سپس در ادامه نکاتي را در باره او بيان كرده و نكته نخست ايشان اين است:
الأولى: أن سليم بن قيس - في نفسه - ثقة جليل القدر عظيم الشأن، ويكفي في ذلك شهادة البرقي بأنه من الأولياء من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام، المؤيدة بما ذكره النعماني في شأن كتابه، وقد أورده العلامة في القسم الأول وحكم بعدالته.
نكته اول: سليم بن قيس هلالي في نفسه، ثقه، جليل القدر و والا مقام است. براي اثبات اين مطلب، شهادت برقي به اين که او از اولياء اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام بوده، کفايت ميکند. اين مطلب را گفتار نعماني در باره کتاب سليم تأييد ميکند. علامه حلي نيز او را در قسم اول آورده و حکم به عدالتش کرده است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 9، ص 226، رقم: 5401، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
نتيجه:
با بررسي سندي كه انجام شد، اين روايت از نظر سند هيچ مشكلي ندارد و كاملا معتبر و صحيح است.
آيا روايات جواز تراويح در منابع شيعه وجود دارد؟
برخي از شبكه هاي وهابي براي پيشبرد نفاق و موجه نشان دادن دروغگويي شان، به برخي از روايات شيعه استدلال كرده و چنين وانمود كرده اند كه در منابع شيعه نيز رواياتي بر جواز و مشروعيت نماز تراويح به جماعت وجود دارد و طبق اين روايات رسول خدا و برخي ائمه طاهرين عليهم السلام نماز تراويح به جا آورده اند؛ اما شيعيان آن را انكار ميكنند.
براي اثبات دروغگويي آنان در اين قسمت است لازم است روايات مورد استدلال آنها را آورده و پاسخ آن ها را ارايه ميكنيم.
روايت اول:
روايت اول مورد استدلال آنها از كتاب «تهذيب الاحكام» شيخ طوسي رحمة الله عليه اين است:
علي بن حاتم عن حميد بن زياد قال : حدثنا عبد الله ابن احمد النهيكي عن علي بن الحسن عن محمد بن زياد عن أبي خديجة عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كان رسول الله صلى الله عليه وآله إذا جاء شهر رمضان زاد في الصلاة وأنا أزيد فزيدوا.
به نقل ابو خديجه امام صادق عليه السلام فرموده است: وقتي ماه رمضان فرا ميرسيد، رسول خدا صلي الله عليه وآله علاوه بر نمازهاي معمول شبانه روز، نماز بيشتر به جا ميآورد و من هم نماز بسيار ميخوانم؛ پس شما هم نماز بسيار بخوانيد.
تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 3 ص 60
از اين روايت استفاده كرده اند كه رسول خدا و امام صادق عليه السلام نماز تراويح ميخوانده اند و شيعيان منكر آن هستند.
پاسخ: كجاي اين روايت صريح در جماعت خواندن تراويح است؟
قبل از پاسخ ، نكته مهم قابل تذكر اين است كه شيعيان نيز نافله ماه رمضان را قبول دارند و در كتابهاي فقهي از كيفيت و تعداد ركعات آن بحث كرده و اين نماز را مستحب ميدادند و كساني كه توفيق دارند آنها خوانده اند و ميخوانند.
علامه حلي در اين باره مينويسد:
مسألة : اتفق أهل العلم على استحباب نافلة رمضان زيادة على غيره من الشهور وقال ابن بابويه لا صلاة فيه زائدة على غيره .
لنا : ما رواه الجمهور عن أبي هريرة قال كان رسول الله صلى الله عليه وآله يقول من قام رمضان إيمانا واحتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه ومن طريق الخاصة ما رواه الشيخ في الموثق عن أبي خديجة عن أبي عبد الله عليه السلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه وآله إذا جاء شهر رمضان زاد في الصلاة وأنا أزيد فزيدوا.
علماء بر استحباب نافله ماه رمضان (يك نماز اضافي نسبت به ماه هاي ديگر است) اتفاق نظر دارند؛ اما ابن بابويه ميگويد: در ماه رمضان، نماز اضافه بر نماز ماههاي ديگر نيست.
دليل ما : يكي روايت جمهور از ابو هريره است كه رسول خدا ميفرمود: هركه در ماه رمضان قربة الي الله نماز را اقامه كند، گناهان گذشته او بخشيده ميشود.
روايت ديگر از طريق شيعه، شيخ طوسي نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا در ماه رمضان بر نمازهايش اضافه ميكرد و من هم اضافه ميكردم؛ پس شما هم اضافه كنيد.
منتهى المطلب (ط.ق) - العلامة الحلي - ج 1 ص 357
علامه طباطبايي در تفسيرش بعد از نقل روايت مينويسد:
أقول : يعنى عليه السلام بالزيادة الألف ركعة - التراويح - نوافل شهر رمضان التي كان يصليها رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم غير الخمسين نوافل اليوم والليلة ، وقد وردت في كيفيتها وتقسمها على ليالي شهر رمضان أخبار كثيرة ، وورد من طرق أئمة أهل البيت عليهم السلام أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم كان يصليها بغير جماعة ، وينهى عن إتيانها بالجماعة ، ويقول : لا جماعة في نافلة .
مقصود امام صادق عليه السلام از زياده، هزار ركعت نافله ماه رمضان است كه رسول خدا علاوه بر پنجاه ركعت نوافل شبانه روز انجام ميدادند. روايات فراوان در كيفيت و تقسيم اين هزار ركعت بر شبهاي ماه رمضان، داريم و از طريق اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه رسول خدا اين نماز را بدون جماعت و به صورت انفرادي ميخواندند و از به جماعت خواندن آن منع ميكردند و ميفرمود: در نافله جماعت نيست.
تفسير الميزان - السيد الطباطبائي - ج 6 ص 333
با توجه به نكته اي كه يادآوري كرديم؛
پاسخ شبهه اين است كه در كجاي عبارت اين روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و يا امام صادق عليه السلام، نافله ماه رمضان را به جماعت خوانده اند؟
و يا امام فرموده باشد كه شما نيز آن را به جماعت بخوانيد؟
هر انسان عاقل و منصفي كه متن روايت را بخواند، اضافه بر اين مطلب كه رسول خدا و امام صادق عليه السلام نافله خوانده اند، چيزي ديگري را نميفهمد و روايت از جماعت خواندن آن ساكت است.
بنابراين، استدلال كردن به اين روايت، براي جماعت خواندن تراويح كار يك انسان عاقلي نيست.
روايت دوم:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْبَقْبَاقِ وَ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَزِيدُ فِي صَلَاتِهِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِذَا صَلَّى الْعَتَمَةَ صَلَّى بَعْدَهَا فَيَقُومُ النَّاسُ خَلْفَهُ فَيَدْخُلُ وَ يَدَعُهُمْ ثُمَّ يَخْرُجُ أَيْضاً فَيَجِيئُونَ وَ يَقُومُونَ خَلْفَهُ فَيَدَعُهُمْ وَ يَدْخُلُ مِرَاراً قَالَ وَ قَالَ لَا تُصَلِّ بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِي غَيْرِ شَهْرِ رَمَضَان.
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله در ماه رمضان بعد از نماز عتمه (عشاء) ، نماز بيشتري انجام ميدادند. مردم پشت سر حضرت ميايستادند، اما حضرت وارد خانه ميشد و آنها را رها ميكرد دوباه براي نماز ميآمد. اين بار نيز آنها ميامدند و پشت سر آن حضرت مي ايستادند. رسول خدا دوباره وارد خانه مي شد و آنها را ترك ميكردند. حضرت به آنها فرمود: بعد از نماز عتمه (عشاء) در غير ماه رمضان اين نماز را نخوانيد.
الكافي، ج4، ص 155
پاسخ؛ اين روايت به جماعت خواندن تراويح را نفي ميكند:
با دقت به دو نكته اساسي در اين روايت، پاسخ روشن خواهد شد.
اولا: رسول خدا بعد از حضور مردم نماز نافله را قطع ميكردند:
توضيح: رسول خدا صلي الله عليه وآله بعد از نماز عشاء شروع ميكردند نوافل را ميخواندند؛ اما مردم ميآمدند پشت سر حضرت نماز ميخواندند. بعد از اين كه حضرت متوجه ميشدند نماز را رها كرده و به خانه مي رفتند. بعد از مدتي رسول خدا فكر ميكرد كه مردم پراكنده شده اند دوباره براي نماز ميآمدند و شروع به نماز ميكردند دوباره ميديدند كه مردم پشت سرش آمده اند دوباره آنها را رها ميكردند:
فَيَدْخُلُ وَ يَدَعُهُمْ ثُمَّ يَخْرُجُ أَيْضاً فَيَجِيئُونَ وَ يَقُومُونَ خَلْفَهُ فَيَدَعُهُمْ وَ يَدْخُلُ مِرَاراً.
اين عبارت نشان ميدهد كه رسول خدا به جماعت خواندن نافله را مشروع نميدانسته است و الا دليل نداشته است كه وقتي متوجه حضور مردم و اقتداي آنها به نماز مي شده، نماز را رها كند.
ثانيا: نماز نافله، مخصوص ماه رمضان است:
همانگونه كه در روايت آمده، رسول خدا نافله رمضان را به جا ميآورده است، اما بعد از اين كه چند مرتبه متوجه حضور مردم شد و نماز را قطع كردند بعد از نماز صبح، رسما به مردم اعلام فرمودند كه بعد از نماز عتمه در غير ماه رمضان نافله را نخوانيد:
وَ قَالَ لَا تُصَلِّ بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِي غَيْرِ شَهْرِ رَمَضَان.
يعني رسول خدا بعد از قطع كردن نماز نافله و ترك كردن آنها، و تفهيم عدم مشروعيت نماز نافله را به جماعت خواندن، اين مطلب را بيان فرموده است كه اين نافله مخصوص ماه رمضان است.
در نتيجه، اين روايت نيز به نفع مذهب شيعه است كه نماز نافله رمضان را به جماعت مشروع نميدانند و به هيچ وجه مطلب مورد استدلال اهل سنت را اثبات نميكند.
در روايت ديگر نيز آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله بعد از نماز عشاء نماز ميخواند مردم ميآمدند به نمازش اقتداء ميكردند به محض اين كه آنها تكبير ميگفتند رسول خدا نماز را رها ميكرد و به منزل شان ميرفت. دوباره وقتي مردم پراكنده ميشدند رسول خدا به مصلاي خودش بر ميگشت، دوباره مردم ميآمدند و دوباره رسول خدا نماز را رها كرده و به منزل ميرفتند:
1795 - 8 علي بن الحسن بن فضال عن إسماعيل بن مهران عن الحسين بن الحسن المروزي عن يونس بن عبد الرحمن عن محمد بن يحيى قال : كنت عند أبي عبد الله عليه السلام فسئل هل يزاد في شهر رمضان في صلاة النوافل ؟ فقال : نعم قد كان رسول الله صلى الله عليه وآله يصلى بعد العتمة في مصلاه فيكبر وكان الناس يجتمعون خلفه ليصلوا بصلاته ، فإذا كبروا خلفه تركهم فدخل منزله فإذا تفرق الناس عاد إلى مصلاه فصلى كما كان يصلي ، فإذا كبر الناس خلفه تركهم ودخل وكان ذلك يصنع مرارا .
الاستبصار - الشيخ الطوسي - ج 1، ص 462
روايت بخاي در تأييد اين روايت:
نظير همين روايات را بخاري در صحيحش آورده و در آن تصريح شده است كه رسول خدا رسما نمازگزاراني را كه پشت سرش نماز خواندند، از به جماعت خواندن نهي كرد و دستور داد كه در خانه هاي شان نماز را بجا آورند:
5762 وقال الْمَكِّيُّ حدثنا عبد اللَّهِ بن سَعِيدٍ وحدثني محمد بن زِيَادٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا عبد اللَّهِ بن سَعِيدٍ قال حدثني سَالِمٌ أبو النَّضْرِ مولى عُمَرَ بن عُبَيْدِ اللَّهِ عن بُسْرِ بن سَعِيدٍ عن زَيْدِ بن ثَابِتٍ رضي الله عنه قال أحتجر رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم حُجَيْرَةً مُخَصَّفَةً أو حَصِيرًا فَخَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يُصَلِّي فيها فَتَتَبَّعَ إليه رِجَالٌ وجاؤوا يُصَلُّونَ بِصَلَاتِهِ ثُمَّ جاؤوا لَيْلَةً فَحَضَرُوا وَأَبْطَأَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَنْهُمْ فلم يَخْرُجْ إِلَيْهِمْ فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ وَحَصَبُوا الْبَابَ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ مُغْضَبًا فقال لهم رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ما زَالَ بِكُمْ صَنِيعُكُمْ حتى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيُكْتَبُ عَلَيْكُمْ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّلَاةِ في بُيُوتِكُمْ فإن خَيْرَ صَلَاةِ الْمَرْءِ في بَيْتِهِ إلا الصَّلَاةَ الْمَكْتُوبَةَ.
زيد بن ثابت ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم حجرهاي از ليف خرما يا حصير ساخت و براي نماز خواندن در آن خارج شد؛ مرداني به دنبال حضرت در آن حجره رفتند و به نماز رسول خدا اقتداء كردند. شب ديگر نيز آمدند اما رسول خدا از نماز خواندن با آنها خودداري كردند و براي نماز بيرون نيامد. مردم صدايشان را بلند كردند و درب خانه حضرت را زدند. رسول خدا در حال غضب به سوي آنان خارج شد و فرمود: .... برويد نماز تان را در خانه بخوانيد؛چرا كه نماز شخص در خانه بهتر است مگر نماز هاي واجب.
صحيح البخاري ج 5 ص 2266
نتيجه:
حال با توجه به اين قضيه، آيا بازهم مىتوانيم نماز تراويح را سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله ناميد؟
و آيا شايسته است كه اهل سنت خود را «اهل سنت رسول خدا» بنامند، يا نام «اهل سنت عمر» با عملكرد آنها سازگارى بيشترى دارد؟
خداوند در باره كسانى كه بر خلاف سنت خدا و رسولش حكم كنند، مىفرمايد:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا. (الأحزاب/36)
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!
هرچند كه بزرگان ديگرى را نيز مىشد در اين ليست قرار داد؛ اما ما به جهت اختصار به همين اندازه اكتفا مىكنيم.
حال ديدگاه اهل سنت، در باره عمر بن الخطاب و بدعت او كه بر خلاف دستور خدا و رسول او بوده است چيست؟
سرخسي شافعي در كتاب «المبسوط»، در بحث تراويح بعد از اين كه در عدد ركعات آن بحث مي كند و قول شافعي را ميآورد، سخن جالبي در رد استحباب نافله رمضان به جماعت ميگويد:
يوضح ما قلنا أن الجماعة لو كانت مستحبة في حق النوافل لفعله المجتهدون القائمون بالليل لأن كل صلاة جوزت على وجه الانفراد وبالجماعة كانت الجماعة فيها أفضل ولم ينقل أداؤها بالجماعة في عصره ولا في زمن الصحابة رضوان الله عليهم أجمعين ولا في زمن غيرهم من التابعين فالقول بها مخالف للأمة أجمع وهذا باطل.
از آنجه ما گفتيم، روشن ميشود كه اگر به جماعت خواندن نوافل مستحب باشد، بايد آن را مجتهدان كه شب زنده دارد بودند، انجام ميدادند؛ چرا كه هر نمازي كه خواندنش به صورت انفراد و جماعت جايز باشد، خواندن آن به صورت جماعت افضل است در حالي كه در نماز شب گزارشي نقل نشده است كه در زمان رسول خدا يا صحابه و يا تابعان به جماعت خوانده شده باشد؛ پس قول به جماعت خواندن نافله ماه رمضان،مخالف تمام امت است ؟؟؟
السرخسي الحنفي، شمس الدين ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاى483هـ )، المبسوط، ج 2، ص 144، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)