حضرت علي - عليه السلام - نيز مانند ساير پيشوايان داراي كرامات بود كه در اين نوشتار به برخي از كرامات آن حضرت اشاره مي شود:
1.شيخ صدوق: محمد بن علي بن الحسين بن بابويه؛ در كتاب عيون اخبار الرضا - عليه السلام - از صالح بن عقبه؛ از حضرت صادق - عليه السلام - در حديثي طولاني روايت كرده كه: مردي از علماي يهود از امير المؤمنين - عليه السلام - پرسيد: پيغمبر شما در كجاي بهشت ساكن است؟ تا آنجا كه گفت: وصي او چقدر پس از او زندگي مي كند؟ فرمود: سي سال؛ سپس پرسيد: مي ميرد يا كشته مي شود؟ فرمود: بوسيله ضربتي كه بر فرقش مي زنند و محاسنش از آن رنگين مي شود كشته خواهد شد، عرض كرد: راست گفتي، بخدا قسم اين موضوع بخط هارون و املاي موسي - عليهما السلام - نوشته شده است.
2. حسين بن احمد بن محمد رازي عادل، از علي بن محمد بن مهرويه قزويني از داود بن سليمان فراء از حضرت رضا - عليه السلام - و بچند سند ديگر از آن بزرگوار؛ از پدرانش، از حسين بن علي - عليهما السلام - براي ما روايت كرده كه فرمود: امير المؤمنين - عليه السلام - براي ما خطبه خواند و فرمود: عن قريب؛ زمان بسيار سختي بر مردم مي آيد كه مؤمن آن چه در دست دارد محكم نگه دارد (و انفاق نكند) در صورتي كه باين عمل مأمور نشده خداوند فرموده: « احسان و نيكي را در ميان خودتان فراموش نكنيد سورة بقره آية 237، و عنقريب زماني مي آيد كه مردمان بد در آن مقدم مي شوند، و نيكان فراموش مي شوند؛ و مردم از روي اضطرار و نا چاري (با خلفا) بيعت مي كنند «تا آخر حديث.»
3. يزيد بن قعنب روايت كرده كه گفت: با عباس بن عبد المطلب و جمعي از قبيلة (عبد العزي) در كنار خانة خدا نشسته بوديم كه فاطمة بنت اسد: مادر امير المؤمنين - عليه السلام - وارد شد؛ در حالي كه نه ماهه بعلي - عليه السلام - آبستن بود؛و درد زائيدن او را گرفته بود؛ پس عرض كرد: پروردگارا! من بتو ايمان دارم؛ تا آنجا كه گفت: پس بحق آن پيغمبري كه اين خانه را بنا كرد و بحق اين بچه اي كه در شكم من است قسمت مي دهم كه زائيدن را بر من آسان فرمائي؛ يزيد بن قعنب گفت: آنگاه خانه را ديديم كه از پشت شكافته شده و فاطمه در آن داخل شد و از چشمهاي ما پنهان شد؛ و ديوار بهم چسبيد، و ما خواستيم قفل در بر ما باز شود؛ و باز نشد، پس دانستيم كه : اين امري است از جانب خدا؛ آن گاه بعد از روز چهارم بيرون آمد در حالي كه امير المؤمنين دردستش بود و گفت: همانا من فضيلت داده شده ام بر زناني كه پيش ازمن بوده اند، تا آن جا كه گفت: و همانا من داخل خانة خدا شدم، و از ميوه ها و برگهاي بهشت خوردم. و چون مي خواستم بيرون بيايم هاتفي ندا كرد اي فاطمه نامش را علي بگذار «تا آخر حديث». و (صدوق) آن را در امالي و علل بهمين سند همين طور نقل كرده؛ و شيخ هم در كتاب (مجالس و اخبار) آن را روايت كرده چنان كه خواهد آمد.
4. ابراهيم بن يحيي مدني از حضرت صادق - عليه السلام - در حديثي روايت كرده كه: مردي از علماي يهود مسائلي از علي - عليه السلام - برسيد؛ تا آن جا كه گفت: مرا خبرده كه وصي محمد چقدر بعد از او زندگي مي كند ؟ و آيا بنحوي مي ميرد يا بنحوي كشته مي شود؟ به او فرمود : واي بر تو اي يهودي! منم وصي محمد صلّي الله عليه و آله سي سال پس از او زندگي مي كنم؛ نه يك روز از عمرم كم مي شود نه زياد؛ سپس شقي ترين اين امت هم طراز پي كنندة ناقة (قوم) ثمود بر انگيخته مي شود و ضربتي در اينجا: در فرقم مي زند، و محاسنم از آن رنگين مي شود آن گاه (راوي) گفت: كه آنم يهودي اسلام آورد؛ و آن را بچند سند ديگر هم روايت كرده چنانكه در بابنص بر ائمه - عليهم السلام - گذشت.
5. ابن عباس روايت كرده كه گفت: هنگام رفتن علي - عليه السلام - بجانب صفين با او بودم چون در نينوي كه شط الفرات است پياده شد با بلند ترين صدايش فرمود اي ابن عباس آيا اين جا را مي شناسي؟ عرض كردم: يا امير المؤمنين نمي شناسم، فرمود: اگر چنان كه من مي شناسم تو هم مي شناختي از آن نمي گذشتي تا تو هم مثل من بگريي؛ (ابن عباس) گفت: پس علي - عليه السلام - مدتي دراز گريست تا محاسنش از اشگ تر شد و ما هم با او مي گريستيم و او مي فرمود: آه، آه مرا چه كار با ابوسفيان؟ مرا چه كار با آل حرب (حرب نام پدر ابوسفيان است) حزب شيطان و سران كفر؟ صبر كن اي اباعبدالله كه پدرت مثل آنچه تو از آنها مي بيني ديد؛ تا آنجا كه فرمود: اين زمين اندوه و بلا است، حسين با نوزده مرد كه همه از فرزندان من و فاطمه هستند؛ در آن مدفون مي شوند؛ و حديث را (تا آخر) ذكر كرده؛ و در همين حديث است كه: آن جناب، بجستجوي پشك آهوان رفت و پيدا كرد و آن ها را گرفت و در رداي خود كرده بست و بمن هم دستور داد كه همان طور بگيرم و ببندم و فرمود: اي ابن عباس هر وقت ديدي از اين پشكها خون تازه مي جوشد بدان كه ابا عبدالله كشته شده و در اين زمين دفن شده « تا آخر حديث » و نيز در اين حديث است كه وقتي كه حسين - عليه السلام - كشته شد در همان روز خون از آن پشك ها جاري شد و ابن عباس گفت: علي هرگز در حديثي كه براي من بيان كرده دروغ نگفته؛ و هرگز مرا بوقوع چيزي خبر نداده مگر آن كه همانطور كه فرموده واقع شده.
محمد بن الحسن الحرالعاملي - اثبات الهداة، ترجمه احمد جنتي، ج4، ص 449