پس از آن كه در سقيفه خلافت از دست امام علي ـ عليه السّلام ـ خارج شد، و كوششهاي امام براي بازگرداندن خلافت به جايي نرسيد، امام سعي كرد تا به شكلي در حفظ اصول و فروع اسلام تلاش كرده و با دانش ديني خود تا اندازهاي جلوي خطاها را بگيرد. در عين حال، هر زمان فرصتي پيش ميآمد و جو مناسب ميبود از حق از ياد رفتهي خود ياد ميكرد. خليفهي دوم، به رغم سختگيريش در بهرگيري از مخالفان خود، در تلاش بود تا با استفاده از توانايي علمي امام، مشكلات قضايي و در مواردي سياسي را حل كند. ما پيش از اين نمونههايي از مشورت خليفه را با امام آورديم. دربارهي نمونههاي قضايي، مصادر، روايات و حكايت متعدد آوردهاند كه برخي از آنها را علامهي اميني در مجلد ششم الغدير در ضمن بحث «نوادر الاثر في علم عمر» فراهم آورده است. در اين باره نصي در دست است كه نشان ميدهد عمر در مسائل قضايي تأكيد داشته است كه هر چه امام گفت به آن عمل شود.[1]
غرور عثمان بسيار زياد بود، به طوري كه كمتر نمونهاي همانند آنچه زمان عمر بود يافت ميشود. شايد دشمنيهاي پيشين امويان و هاشميان و نيز جنگ بدر و احد و كشتگان اموي در اين باره مؤثر بوده است. به ويژه خليفه شدن عثمان، درست با كنار زدن امام علي ـ عليه السّلام ـ همراه بود. خارج شدن عثمان از خط صحيح و اصرار امام در دفاع از جريانات حق، سبب شد تا عثمان احساس دشمني بيشتري نسبت به امام داشته باشد. زماني كه عثمان ميخواست عمار را تبعيد كند و امام اعتراض كرد، عثمان گفت: تو خود بيشتر سزاوار تبعيد هستي![2] عثمان در موارد ديگري هم برخوردهاي تند با امام داشت.[3] سعيد بن مسيب ميگويد: شاهد بودم كه بين علي و عثمان درگيري لفظي پيش آمد. عثمان شلاق را بلند كرد تا به علي بزند و من مانع شدم.[4] مكرر نقل شده است كه عثمان شكايت امام رانزد عباس ميبرده است.[5] امام در برابر فتاواي اشتباه عثمان، مقاومت ميكرد و همين سبب شد تا عثمان به آن حضرت اعتراض كند كه: «انك لَكثيرُ الخِلاف عَلينا»[6] امام سجاد ـ عليه السّلام ـ از قول مروان نقل فرمود كه در سفر حج عثمان را ديدم كه از انجام عمره در ايام حج نهي ميكرد. امام علي ـ عليه السّلام ـ كه وضع را چنين ديد محرم به احرام عمره و حج شد. عثمان گفت: ميبيني كه من نهي ميكنم و باز انجام ميدهي! امام پاسخ داد: من به خاطر هيچ كس از سنت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ دست بر نميدام.[7] به نظر ميرسد شرايط سياسي در زمان عثمان، تا اندازهاي اجازهي انتقاد بشيتر را ميداده است. شايد يك دليل عمدهي آن همراهي مردم با اين حركتهاي انتقادي بوده است. زماني كه وليد بن عقبه را براي اجراي حد به مدينه آوردند، امام احساس كرد كسي جرأت اجراي حد را ندارد، وليد را روي زمين انداخت و حتي با اعتراض عثمان به اين كه حق انداختن او را روي زمين نداري، به اجراي حد مشغول شد.[8]
ميتوان از مجموع آنچه در شورش بر ضد عثمان رخ داد، چنين دريافت كه بسياري از مخالفان، از كانديداتوري امام براي خلافت حمايت ميكردند، گرچه در ميان مخالفان، كساني چون عمرو بن عاص و طلحه و زبير در پي منافع خود بودند. نفوذ امام در ميان مخالفان، سبب شده بود تا عثمان، در برابر او موضع دوگانهاي اتخاذ كند. از يك طرف احساس ميكرد كه امام محرك اصلي اين ماجراهاست و از طرف ديگر وقتي هيچ راهي نداشت از امام ميخواست تا وساطت كرده و به اعتبار اين كه سخن او را ميشنوند آنان را آرام كند.[9] از برخي نقلها نيز استفاده ميشود امام به عنوان سخنگوي مخالفان «متكلم القوم» شناخته ميشده است.[10] با اين حال اين امر، به اين معنا نبود كه كاملاً كنترل آنان در اختيار امام است. همچنين به اين معنا نيست كه امام موافق همهي كارهاي آنان بوده است. سئوال اصلي اين است كه نظر امام دربارهي عثمان چه بوده است؟ بايد توجه داشت كه امام پس از عثمان در ميان مردمي بود كه عثمان را كشته بودند و نميتوانست در اين باره آزادانه سخن بگويد.
دربارهي «نظر سياسي» امام، به راحتي ميتوان گفت كه امام موافق با كشتن وي نبوده و اين كار را به صلاح نميدانسته است. امام دريافته بود كه اين اقدام جز به نفع معاويه نيست و لذا به هر صورت ميكوشيد تا از كشته شدن او جلوگيري كند. حتي در آغاز ميكوشيد تا ميان مردم و او را صلح دهد و شورش را بخواباند. يكبار دربارهي اين حمايتهاي سياسي خود فرمود: آن اندازه ازعثمان حمايت كردم كه ميترسم در اين باره مرتكب گناهي شده باشم.[11] بعدها نيز فرمود كه شما عثمان را كشتيد در حالي كه من در خانه بودم.[12]
در اين باره بهتر است تا «نظر ديني» امام را از «نظر سياسي» آن حضرت جدا كنيم. محتمل است كه امام، عثمان را به سبب اشتباهات عمديش دربارهي اسلام و احكام آن و نيز به فساد كشاندن اوضاع جامعه، مستحق چنان برخوردي از ناحيهي مردم ميدانسته است، هر چند نميتوان دقيقاً در اين باره اظهار نظر كرد. در اين زمينه تعبيراتي از آن حضرت نقل شده است كه امكان چنين تلقي را طرح ميكند. زماني از امام سئوال شد: آيا در قتل عثمان شركت داشته است يا نه؟ امام فرمود: خدا عثمان را كشت و من با خدا هستم.[13] در مورد ديگري فرمود: من نه كشته شدن عثمان را دوست داشتم و نه از آن كراهت داشتم.[14] و بار ديگر فرمود: قتل عثمان نه مرا مسرور كرد و نه ناراحت.[15] امام در جاي ديگر عثمان را «حمال الخطايا» خواند[16] و زماني كه از او پرسيدند: آيا عثمان مظلوم كشته شده است يا نه؟ امام فرمود: او به صورت بسياري بدي خود را فداي اهلبيت خود كرد و شما نيز به بد صورتي با او برخورد كرديد.[17] امام دربارهي برخورد خود با عثمان به مردم كوفه نوشت: من شما را از كار عثمان آگاه ميكنم، چنان كه شنيدن آن همچون ديدن بوَد: مردم بر عثمان خرده گرفتند. من يكي از مهاجران بودم،بيشتر خشنودي وي را ميخواستم و كمتر سرزنشش مينمودم و طلحه و زبير آسانترين كارشان آن بود كه بر او بتازند و برنجانندش و ناتوانش سازند. عايشه نيز سر برآورد و خشمي را كه از او داشت آشكار كرد و مردمي فرصتي يافتند و كار او را ساختند.[18] امام، زماني كه مردم او را واسطهي خود كرده بودند به عثمان فرمود: مردم پشت سر منند، و مرا ميان تو و خودشان ميانجي كردهاند. به خدا نميدانم به تو چه بگويم؟ چيزي نميدانم كه تو آن را نداني، تو را به چيزي راه نمينمايم كه آن را نشناسي... براي مروان همچون چاروايي به غارت گرفته مباش كه تو را به هر جا خواست براند، آن هم پس از سالياني كه بر تو رفته و عمري كه از تو گذشته. عثمان در پاسخ گفت: با مردم سخن گوي كه مرا مهلت دهند تا از عهدهي ستمي كه بر آنان رفته برآيم. امام فرمود: آنچه در مدينه است مهلت نخواهد و مهلت بيرون مدينه چندان كه فرمان تو به آنجا رسد.[19] امام عامل عمدهي اين تحريكات را مروان ميدانست[20] و اين از وقايعي كه مورخان نقل كردهاند كاملاً استفاده ميشود.[21] به هر روي امام موافق با قتل عثمان نبود يك دليل عمده، غلبهي مردم بر حاكمشان بود كه اين خود هرج و مرجي را به دنبال داشت. نفس اين كه مردم احساس كند كه ميتوانند هر حاكمي را به سادگي بكشند كار بسيار خطرناكي است. مسلمانان تجربهي ايران ساساني را در اين اواخر شنيده بودند كه چگونه در عرض چند سال، چندين نفر شاهي كردند و به سرعت كشته شدند. لذا عبدالله بن عمر ميگفت: آيا ميخواهيد كار را «هرَقْلي» كنيد، هر زمان بر شاهي غضب كرديد او را بكشيد؟[22]
انتخاب امام توسط مردم مدينه و كساني كه به اين شهر درآمده بوند و برخي كه در شورش بر ضد عثمان نقش مهمي داشتند، سبب شد تا امام از سوي بني اميه متهم شود كه عامل اصلي قتل عثمان بوده است. دربارهي عمروبن حَمِق خزاعي، از شيعيان امام، چنان شهرت داشت كه وي در شمار چهار نفري بوده است كه به داخل خانهي عثمان رفتند.[23] محمد بن ابي بكر نيز همين وضعيت را دارد. به علاوه امام در زمان محاصرهي عثمان، نماز عيد را اقامه كرد. زماني كه عثمان به خلافت رسيد، همانند گذشته، اول نماز عيد را ميخواند بعد خطبه ميخواند. عثمان متوجه شد كه مردم پس از خواندن خطبه، مصلي را ترك ميكنند، بنابراين تصميم گرفت تا اول خطبه را بخواند بعد نماز را.[24] زماني كه امام در محاصرهي عثمان نماز عيد را خواند و پس از آن خطبه را.[25] ظاهراً امام بدون اجازهي عثمان نماز را اقامه كرده است. با اين حال عثمان گفته بود: اگر علي ـ عليه السّلام ـ كار را به دست گيرد بهتر از آن است كه ديگري به دست گيرد.[26] در ايام محاصره عثمان، نماز جماعت را سَهل بن حُنَيْف اقامه ميكرد، گويا او به اجازهي عثمان نماز را ميخوانده است.[27] حضور امام در آن شرايط در مدينه، خود سبب متهم شدن امام بود. لذا گفتهاند كه اسامه به امام اصرار ميكرد تا به ينبع يا مكه برود.[28] البته چنين تصميمي در آن شراط چندان معقول نمينمود، زيرا به هر روي امام عامل مهمي براي كنترل اوضاع بود.
امام بارها در ايام خلافتش، شركت در قتل عثمان را انكار كرد؛ اما تبليغات عثمانيها تا اندازهاي بود كه فاجعهي جمل و صفين را پديد آورد. وليد بن عقبه در شعري خطاب به بنيهاشم گفت: «هم قَتَلُوهُ حتّي يَكُونُوا مكانَه»[29] بنيهاشم عثمان را كشتند تا جانشين او شوند. اين وليد در دوران حكومت امام، سختترين دشمنيها را با امام كرده و در اشعار زيادي كه نصر بن مزاحم آورده، معاويه را به جنگ با علي ـ عليه السّلام ـ ترغيب ميكرد. دليل اين موضعگيري، به كشته شدن پدرش در بدر توسط امام و اجراي حد شرابخواري او باز هم توسط آن حضرت در مدينه، آنهم در پيش چشم مردم و عثمان بود.[30] خود عثمان نيز به دليل توجه مخالفان به امام، او را مقصر دانسته و حتي در شعري كنايةً گفت كه علي منتظر قتل اوست.[31] اين مطلب از تلقينات مراوان بن حكم فاسق فاجر بوده است. از مروان نقل شده كه به مردم ميگفت: ابتدا از مصر جمعيت كمي آمده بود، علي به آنان گفت: برويد و جمعيت بيشتري بياوريد.[32] امام مكرر نقش خود را در قتل عثمان انكار كرده و ميفرمود: اگر ميدانستم كه بني اميه با قسم چيزي را باور ميكنند، در ميان ركن و مقام قسم ميخوردم كه من عثمان را نكشتم.[33] امام به معاويه نوشتند: اگر كسي در اين باره حكم كند خواهد ديد كه پاكترين افراد من هستم.[34] در سخن ديگري فرمودند: من نه عثمان را كشتم و نه به كشتن او دستور دادم.[35] ابن سيرين به درستي گفت: علي ـ عليه السّلام ـ وقتي متهم به قتل عثمان شد كه به خلافت برگزيده شد.[36] ابن شَبّه بابي را به كلمات امام كه ضمن آن دخالت خود را در قتل عثمان انكار كرده اختصاص داده است.[37]
جالب اين است كه عثمان با همهي اين سخنان در مدت محاصره، از تنها كسي كه كمك خواست امام بود،[38] زماني كه طلحه دستور داده بود تا آب را به روي عثمان ببندند، عثمان از امام استمداد كرد، امام نزد طلحه آمده و از او خواست تا اجازه دهد آب براي عثمان ببرند. پس از آن ظرف آبي به دست فرزندش سپرد تا به عثمان برساند.[39] با اين حال بعدها در كربلا ابن زياد به استناد اين كه در محاصره عثمان اجازه ندادند آب براي عثمان برده شود، دستور داد تا اجازه استفادهي از آب به امام حسين ـ عليه السّلام ـ داده نشود.
امام در شرايطي به عثمان كمك ميكرد كه هيچ كس نه توانايي كمك داشت و نه جرأت اين كار را ميكرد. ابن شبه بابي را به عنوان استمداد عثمان از امام علي ـ عليه السّلام ـ منعقد كرده و اخبار آن را آورده است.[40] نكتهي دانستني ديگر آن است كه مالك به عنوان يكي از هواداران جدي امام، در جريان محاصرهي عثمان، كوشيد تا با استفاده از هودج امحبيبه، عثمان را از گير محاصره بدر آورد اما محاصره كنندگان اجازه ورود به خانهي را به او ندادند.[41] گويا او در صدد بوده است تا پنهاني عثمان را از دست محاصره كنندگان خشمگين بيرون ببرد. آخرين سخن در اين باب آن كه در صفين، امام در برابر نمايندگان معاويه حاضر نشد بپذيرد كه عثمان مظلوم كشته شده است.[42] معناي اين سخن آن بود كه به هر روي او مقصر بوده است.
[1] . الخصائص، سيد رضي، ص59.
[2] . انساب الاشراف، ج5، صص55 ـ 54.
[3] . الكامل في الأدب، ج1، ص22.
[4] . انساب الاشراف، ج2، ص132.
[5] . الموفقيات، ص611؛ عيون الاخبار، ج3، ص92.
[6] . مسند احمد، ج1، ص100.
[7] . تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1043.
[8] . تاريخ اليعقوبي، ج2، ص165؛ انساب الاشراف، ج5، ص33.
[9] . انساب الاشراف، ج5، ص61.
[10] . همان، ج5، ص26.
[11] . نهج البلاغه، (صبحي صالح)، ص358.
[12] . الجمل، ص417.
[13] . عيون الاخبار، ج2، ص207.
[14] . انساب الاشراف، ج5، ص101؛ طبقات الكبري، ج3، ص82.
[15] . الغدير، ج9، ص29؛ تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1263 (ما امرت ولا نهيت و لا سرّني و لاساءني قتل عثمان).
[16] . الموفقيات، ج13؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج9، ص17.
[17] . نثر الدر، ج1، ص274؛ الاغاني، ج6، ص233؛ نهج البلاغه، عبده، خطبهي 29.
[18] . نهج البلاغه، نامهي 1.
[19] . نهج البلاغه، خطبهي 164.
[20] . نهج السعاده، ج4، ص27.
[21] . الفخري، ص98.
[22] . تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1175.
[23] . اسد الغابه، ج4، ص100: وي در سال 50 هجري به دست عمال معاويه به شهادت رسيد و سرش به شام فرستاده شد. مزار او در موصل توسط حمدانيان ساخته شد و به خاطر همين مزار درگيري مفصلي ميان شيعيان و عثمانيان رخ داد.
[24] . مسند ابي داود، ج1، ص297؛ تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص964.
[25] . تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1216.
[26] . همان، ج3، ص1206.
[27] . همان،ج3، ص1218.
[28] . همان، ج3، ص1211.
[29] . الكامل في الادب، ج3، ص38؛ انساب الاشراف، ج5، ص104.
[30] . الفتوح، ج2، ص350.
[31] . نثر الدر،ج1، ص63؛ انساب الاشراف، ج5، ص62.
[32] . انساب الاشراف، ج5، ص89.
[33] . انساب الاشراف، ج5، ص81.
[34] . وقعة صفين، ص29.
[35] . المصنف، ابن ابي شيبه، ج15، ص228؛ و نك: انساب الاشراف، ج5، ص100.
[36] . المصنف، ابن ابي شيبه، ج15، ص229.
[37] . تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1258.
[38] . طبقات الكبري، ج3، ص82؛ ربيع الابرار، ج1، ص415.
[39] . تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1202.
[40] . همان، ج3، ص1223 ـ 1219.
[41] . همان، ج3، ص1313.
[42] . وقعة صفين، صص202 ـ 201.
رسول جعفريان- تاريخ سياسي اسلام (تاريخ خلفا)، ص178