امام عسكري - عليه السلام- با وجود همه اين فشارها و كنترلها و مراقبتهاي بي وقفه حكومت عباسي، يك سلسله فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و علمي در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامي انجام ميداد كه عبارتند از:
1 - كوششهاي علمي
گرچه امام عسكري - عليه السلام- به حكم شرائط نامساعد و محدوديت بسيار شديدي كه حكومت عباسي برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عين حال، با همان فشار و خفقان شاگرداني تربيت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثري داشتند.
«شيخ طوسي» تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده است[1] كه در ميان آنان چهرههاي روشن، شخيتهاي برجسته و مردان وارستهاي مانند: احمد بن اسحاق اشعري قمي، ابو هاشم داود بن قاسم جعفري، عبدالله بن جعفر حميري، ابو عمرو عثمان بن سعيد عَمري، علي بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم ميخورند كه شرح خدمات و كوشهاي آنان در اين كتاب نميگنجد و زندگينامه پر افتخار و آموزنده آنان را ميتوان در كتب رجال خواند.
علاوه بر تربيت اين شاگردان، گاهي چنان مشكلات و تنگناهايي براي مسلمانان پيش ميآمد كه جز حضرت عسكري كسي از عهده حل آنها بر نميآمد. امام در اين گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با يك تدبير فوق العاده، بن بست را ميشكست و مشكل را حل ميكرد. براي اين مطلب ميتوان دو نمونه ذكر كرد:
الف - اشتباه فيلسوف!
«ابن شهر آشوب» مينويسد: «اسحاق كِندي» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار ميرفت و در عراق اقامت داشت[2]، كتابي تأليف نمود به نام «تناقضهاي قرآن»! او مدتهاي زيادي در منزل نشسته و گوشه نشيني اختيار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزي يكي از شاگردان او به محضر امام عسكري - عليه السلام شرفياب شد. هنگامي كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آيا در ميان شما مردي رشيد وجود ندارد كه گفتههاي استادتان «كندي» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد: ما همگي از شاگردان او هستيم و نميتوانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمود: اگر مطالبي به شما تلقين و تفهيم شود ميتوانيد آن را براي استاد نقل كنيد؟
شاگرد گفت: آري، امام فرمود:
از اينجا كه برگشتي به حضور استاد برو و با او به گرمي و محبت رفتار نما و سعي كن با او انس و الفت پيدا كني. هنگامي كه كاملاً انس و آشنايي به عمل آمد، به او بگو: مسئلهاي براي من پيش آمده است كه غير از شما كسي شايستگي پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معاني اي غير از آنچه شما حدس ميزنيد اراده كرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلي، ممكن است چنين منظوري داشته باشد. در اين هنگام بگو شما چه ميدانيد، شايد گوينده قرآن معاني ديگري غير از آنچه شما حدس ميزنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناي خود به كار بردهايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم باهوشي است، طرح اين نكته كافي است كه او را متوجه اشتباه خود كند.
شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براي طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال امام را به اين نحو مطرح ساخت:
آيا ممكن است گويندهاي سخني بگويد و از آن مطلبي اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزي باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقي با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تأملي كرد و گفت: آري، هيچ بعيد نيست امكان دارد كه چيزي در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزي بفهمد كه وي خلاف آن را اراده كرده باشد.
استاد كه ميدانست شاگرد او چنين سؤالي را از پيش خود نميتواند مطرح نمايد و در حدّ انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم ميدهم كه حقيقت را به من بگويي، چنين سؤالي از كجا به فكر تو خطور كرد؟
شاگرد: چه ايرادي دارد كه چنين سؤالي به ذهن خود من آمده باشد؟استاد: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلي رسيده باشي، به من بگو اين سؤال را از كجا ياد گرفتهاي؟
شاگرد: حقيقت اين است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكري - عليه السلام - ) مرا با اين سؤال آشنا نمود.
استاد: اكنون واقع امر را گفتي. سپس افزود: چنين سؤالهايي تنها زيبنده اين خاندان است (آنان هستند كه ميتوانند حقيقت را آشكار سازند) [3].
آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشي روشن كردند و آنچه را كه به عقيده خود درباره «تناقضهاي قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند![4]
2 - ايجاد شبكه ارتباطي با شيعيان
در زمان امام عسكري - عليه السلام - تشيع در مناطق مختلف و شهرهاي متعددي گسترش و شيعيان در نقاط فراواني تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقي مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، يمن ري آذربايجان، سامّرأ، جرجان و بصره از پايگاههاي شيعيان به شمار ميرفتند. در ميان اين مناطق، به دلائلي، سامرّأ، كوفه بغداد قم و نيشابور از اهميت ويژهاي برخوردار بود[5].
گستردگي و پراكندگي مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطي منظمي را ايجاب ميكرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو، و ارتباط آنان را با همديگر از سوي دوم برقرار سازد، و از اين رهگذر، آنان را از نظر ديني و سياسي رهبري و سازماندهي كند.
اين نياز، از زمان امام نهم احساس ميشد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطي وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراري چنين سيستمي، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته ميشد.
اين برنامه در زمان امام عسكري - عليه السلام - نيز تعقيب گرديد: به گواهي اسناد و شواهد تاريخي، امام عسكري - عليه السلام - نمايندگاني از ميان چهرههاي درخشان و شخصيتهاي برجسته شيعيان، برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت. از ميان اين نمايندگان، ميتوان از «ابراهيم بن عبده»، نماينده امام در «نيشابور»، ياد كرد.
امام طي نامه مفصلي خطاب به «اسحاق بن اسماعيل» و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامي، تشريح ضرورت و اهميت پيروي از امامان و هشدار از سرپيچي از فرمان امام نوشت:
«... اي اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستي تا وي به آنچه من در نامهاي كه توسط محمد موسي نيشابوري فرستادهام عمل كند. تو و همه كساني كه در شهر تو هستند موظفيد بر اساس نامه مزبور عمل كنيد.
ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براي همه بخواند تا جاي سؤال و ابهامي باقي نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كساني كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كساني كه در آن ناحيه از حق منحرف نشدهاند، بايد حقوق مالي ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به «رازي»[6] يا به كسي كه وي معرفي ميكند، تحويل بدهد، و اين دستور من است..»[7].
از اين نامه، علاوه بر موضوع جمع آوري وجوه مالي شيعيان كه اهميت بسزايي در تقويت و تحكيم وضع اقتصادي جبهه تشيع داشت، استفاده ميشود كه نمايندگان امام داراي سلسله مراتبي بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آوري شده ميبايست در نهايت به دست وكيل اصلي برسد و او به امام برساند.
امام، گويا براي تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براي روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طي نامهاي به «عبدالله بن حَمدِويه بيهقي» چنين نوشت:
«من ابراهيم بن عبده را براي دريافت حقوق مالي آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالي واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن معذور نيست...»[8]
برخي از شيعيان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اينرو امام طي نامه جداگانهاي نوشت:
«نامه اي كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من - جهت دريافت حقوق مالي مربوط به من از شيعيان آن منطقه - رسيده، به خط خود من است...»[9]
يكي ديگر از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمي اشعري»، از ياران خاص امام و از شخصيتهاي بزرگ شيعي در قم، بود.
بعضي از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كردهاند[10]. اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانستهاند[11]. از روايتي در «بحار الأنوار» استفاده ميشود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است[12].
«محمد بن جرير طبري» مينويسد: احمد بن اسحاق قمي اشعري، استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكري بود. وقتي كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هايي خطاب به او صادر ميشد، و او وجوه و حقوق مالي قم و اطراف آن را گرد آوري نموده و به امام ميرساند[13]. احمد بن اسحاق صدو شصت كيسه طلا و نقره را كه از شيعيان قم گرفته بود، به امام تسليم كرد[14] و اين، حجم چشمگير و جوه جمع آوري شده را نشان ميدهد.
«ابراهيم بن مهزيار» اهوازي، يكي ديگر از وكلاي امام بود. اموالي از بيت المال نزد او جمع آوري شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكري تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامي كه ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاي پدرش به نمايندگي امام دوازدهم منصوب گرديد[15].
در رأس سلسله مراتب وكلاي امام، «محمد بن عثمان عَمري» قرار داشت كه وكلاي ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آوري شده را به وي تحويل ميدادند و او به محضر امام ميرساند[16]
پيكها و نامه ها
علاوه بر شبكه ارتباطي وكالت، امام از طريق اعزام پيكها نيز با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار ميساخت و از اين رهگذر مشكلات آنان را برطرف ميكرد. در اين زمينه، به عنوان نمونه، ميتوان از فعاليتهاي «ابوالأديان»، يكي از نزديكترين ياران امام ياد كرد[17]. او نامهها و پيامهاي امام را به پيروان آن حضرت ميرساند، و متقابلاً نامهها، و سؤالها، مشكلات، خمس و ديگر وجوه ارسالي شيعيان را دريافت نموده و در سامرّا به محضرامام عسكري ميرساند. آخرين مأموريت او را كه در روزهاي آخر حيات امام عسكري رخ داد، در بخش جريان شهادت آن حضرت توضيح خواهيم داد.
گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه نيز باشيعيان ارتباط برقرار ميساخت و از اين رهگذر آنان را زير چتر هدايت خويش قرار ميداد. نامهاي كه امام به «ابن بابويه» نوشته - و در بخش تقويت و توجيه سياسي عناصر مهم شيعه از آن ياد خواهيم كرد - نمونهاي از اين نامهها است[18]. از اين گذشته، امام دو نامه به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاي ما مضبوط است[19]. نامههاي ديكري نيز به مناسبتهاي ديگر از امام در دست است[20] بر اساس روايتي، امام عسكري بامداد روز هشتم ربيع الأول سال 260 ه، اندكي پيش از رحلت، نامههاي فراواني به مردم مدينه نوشت[21]
3 - فعاليتهاي سرّي سياسي
امام عسكري - عليه السلام - بررغم تمامي محدوديتهاي و كنترلهايي كه از طرف دستگاه خلافت به عمل ميآمد، يك سلسله فعاليتهاي سرّي سياسي را رهبري ميكرد كه با گزينش شيوههاي بسيار ظريف پنهانگاري، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور ميماند. در اين زمينه نمونههاي فراواني به چشم ميخورد كه ذيلاً دو مورد آن را از نظر خونندگان محترم ميگذرانيم:
1 - «عثمان بن سعيد عَمري» كه از نزديكترين و صميميترين ياران امام بود[22]،زير پوشش روغن فروشي فعاليت ميكرد. شيعيان و پيروان حضرت عسكري - عليه السلام - اموال و وجوهي را كه ميخواستند به امام تحويل دهند، به او ميرساندند و او آنها را در ظرفها و مشكهاي روغن قرار داده و به حضور امام ميرساند[23].
2 - «داود بن اسود»، خدمتگزار امام كه مأمور هيزم كشي و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكري بود، ميگويد: اين چوب را بگير و نزد «عثمان بن سعيد» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به يك نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حيوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم وبه قاطر زدم. چوب شكست و من وقتي محل شكستگي آن را نگاه كردم، چشمم به نامه هايي افتاد كه در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زير بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت...
وقتي به در خانه امام رسيدم، «عيسي» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت ميگويد: چرا قاطر را زدي و چوب را شكستي؟ گفتم: نميدانستم داخل چوب چيست؟ امام فرمود: چرا كاري ميكني كه مجبور به عذر خواهي شوي؟ مبادا بعد از اين چنين كاري كني، اگر شنيدي كسي به ما ناسزا (هم) ميگويد، راه خود را بگير و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و ديار بدي به سر ميبريم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهايت به ما ميرسد[24].
اين قضيه نشان ميدهد كه امام، اسناد، نامهها و نوشته هايي را كه سرّي بوده، در ميان چوب، جاسازي كرده و براي «عثمان بن سعيد» كه شخص بسيار مورد اعتماد و رازداري بوده، فرستاده بوده و اين كار را به عهده مأمور حمام كه كارش هيزم آوردن و چوب شكستن و امثال اينها بوده - و طبعاً سؤ ظن كسي را جلب نميكرده واگذار كرده بوده است، ولي بر اثر بي احتياطي او، نزديك بوده اين راز فاش شود!
4 - حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان
يكي ديگر از موضعگيريهاي امام عسكري - عليه السلام - حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان، بويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت، بود. با يك مطالعه در زندگاني آن حضرت، اين مطلب به خوبي آشكار ميشود كه گاهي برخي از ياران امام، از تنگناي مالي، در محضر امام شكوه ميكردند و حضرت، گرفتاري مالي آنان را برطرف ميساخت و گاه حتي پيش از آنكه اظهار كنند، امام مشكل آنان را برطرف ميكرد. اين اقدام امام مانع از آن ميشد كه آنان زير فشار مالي، جذب دستگاه حكومت عباسي شوند. در اين زمينه ميتوان براي نمونه چند مورد زير را ياد كرد:
1 - «ابو هاشم جعفري»[25] ميگويد: از نظر مالي در مضيقه بودم. خواستم وضع خود را طي نامهاي به امامعسكري - عليه السلام - بنويسم، ولي خجالت كشيدم و صرفنظر كردم. وقتي كه وارد منزل شدم، امام صد دينار براي من فرستاد و طي نامهاي نوشت: هر وقت احتياج داشتي، خجالت نكش، و پروا مكن، و از ما بخواه كه بخواست خغا به مقصود خود ميرسي[26].
2 - «علي بن زيد علوي» ميگويد: امام عسكري - عليه السلام - مبلغي پول به من داد و فرمود: با اين پول كنيزي بخر، زيرا كنيز تو مرده است. وقتي كه به منزل برگشتم، ديدم كنيز مرده است![27]
3 - «ابو هاشم جعفري» ميگويد: نياز مالي خود را به اطلاع امام رساندم، امام كيسهاي حاوي پانصد دينار به من داد و فرمود: ابو هاشم! اين را بگير و اگر كم است عذر ما را بپذير![28]
5 - تقويت و توجيه سياسي رجال و عناصر مهمّ شيعه
از جالبترين فعاليتهاي سياسي امام عسكري - عليه السلام - تقويت و توجيه سياسي رجال مهم شيعه در برابر فشارها و سختيهاي مبارزات سياسي، در جهت حمايت از آرمانهاي بلند تشيع بود. از آنجا كه شخصيتهاي بزرگ شيعه در فشار بيشتري بودند، امام به تناسب مورد، هر يك از آنان را به نحوي دلگرم و راهنمايي ميكرد و روحيه آنان را بالا ميبرد تا ميزان تحمل و صبر و آگاهي آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستيها فزوني يابد و بتوانند مسئوليت بزرگ اجتماعي و سياسي و وظايف ديني خود را بخوبي انجام دهند.
«محمد بن حسن بن ميمون» ميگويد: نامهاي به امام عسكري - عليه السلام - نوشتم و از فقر و تنگدستي شكوه كردم، ولي بعداً پيش خود گفتم: مگر امام صادق - عليه السلام - نفرموده كه: فقرا با ما بهتر از توانگري با ديگران است، و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت:
هرگاه گناهان دوستان ما زياد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار ميكند و گاهي از بسياري از گناهان آنان در ميگذرد. همچنان كه پيش خود گفتهاي، فقر با ما بهتر از توانگري با ديگران است. ما براي كساني كه به ما پناهنده شوند، پناهگاهيم، و براي كساني كه از ما هدايت بجويند، نوريم. ما نگهدار كساني هستيم كه (براي نجات از گمراهي) به ما متوسل ميشوند. هر كس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرّب به خدا) با ماست، و كسي كه پيرو راه ما نباشد، به سوي آتش خواهد رفت[29].
نمونه ديگر در اين زمينه نامهاي كه امام عسكري - عليه السلام - به «علي بن حسين بن بابويه قمي»، يكي از فقهاي بزرگ شيعه، نوشته است. امام در اين نامه پس از ذكر يك سلسله توصيهها و رهنمودهاي لازم، چنين ياد آوري ميكند: صبر كن و منتظر فرج باش كه پيامبر فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.
شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان كسي كه پيامبر بشارت داده كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اي بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه من! صبر كن و شيعيان مرا به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسي از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار ميدهد. فرجام نيكو، تنها از آنِ پرهيزگاران است. سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيان باد! [30]
6 - استفاده گسترده از آگاهي غيبي
ميدانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهي غيبي برخوردار بودند و در مواردي كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالي امت اسلامي (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار ميگرفت، از اين آگاهي به صورت «ابزار» هدايت استفاده ميكردند. پيشگوييها و گزارشهاي غيبي امامان، بخش مهمي از زندگينامه آنان را تشكيل ميدهد، اما با يك مطالعه در زندگي امام عسكري چنين به نظر ميرسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهي غيبي خود را آشكار ميساخته است.
بر اساس تحقيق يكي از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاي غيبي و اقدامات خارق العاده امام عسكري - عليه السلام -، «قطب راوندي» در كتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سيد بحراني» در «مدينة المعاجز» صد و سي و چهار مورد، «شيخ حر عاملي» در «اثبات الهداة» صد و سي و شش مورد، و «علامه مجلسي» در «بحار الأنوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كردهاند [31] و اين، بخوبي روشنگر فزوني بروز كرامات و گزارشهاي غيبي از ناحيه آن حضرت ميباشد.
به نظر ميرسد علت اين امر شرائط نامساعد و جوّ پر اختناقي بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادي در آن زندگي ميكردند؛ زيرا از وقتي كه امام هادي از سر اجبار به سامّرأ منتقل گرديد - به شرحي كه در سيره آن حضرت گفتيم - بشدّت تحت مراقبت و كنترل بود، ازينرو امكان معرفي فرزندش «حسن» به عموم شيعيان به عنوان امام بعدي وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدي قرار ميداد. به همين جهت كار معرفي امام عسكري - عليه السلام - به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاي پاياني عمر امام هادي - عليه السلام - صورت گرفت، [32] به طوري كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسياري از شيعيان ازامامت حضرت «حسن عسكري» آگاهي نداشتند [33].
گويا عامل ديگري نيز در اين زمينه بي تأثير نبوده و آن اعتقاد گروهي از شيعيان به امامت «محمد بن علي»، برادر حضرت عسكري، در زمان حيات امام هادي بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر امام هادي احترام ميكردند، ولي حضرت با اين پندار مبارزه ميكرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمايي مينمود.
پس از شهادت حضرت هادي گروهي از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه»، اين پندار را دستاويز قرار داده و به اغواي مردم و منحرف ساختن افكار از امامت حضرت عسكري پرداختند.
اين عوامل دست به دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهي از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار گرديده بود، چنانكه برخي از آنان در صدد آزمايش امام بر ميآمدند [34] و برخي ديگر در اين زمينه با امام مكاتبه ميكردند [35]. اين تزلزلها و ترديدها به حدّي بود كه امام در پاسخ گروهي از شيعيان در اين زمينه با آزردگي و رنجش فراواني نوشت:
«هيچ يك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشدهاند...»[36]
امام عسكري براي زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براي حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمي آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير ميشد پردههاي حجاب را كنار زده، از آن سوي جهان ظاهر، خبر دهد، و اين، از مؤثرترين شيوههاي جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود.
«ابوهاشم جعفري» كه قبلاً گفتيم يكي از نزديكترين ياران امام بود، ميگويد: هر وقت به حضور امام عسكري - عليه السلام - ميرسيدم، برهان و نشانه تازهاي بر امامت او مشاهده ميكردم [37].
اينك كه انگيزههاي امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاي غيبي امام عسكري - عليه السلام - را از نظر خوانندگان گرامي ميگذرانيم:
1 - «محمد بن علي سمري» كه يكي از نزديكترين و صميميترين ياران امام بود، ميگويد: حضرت عسكري - عليه السلام - طي نامهاي به من نوشت: «فتنهاي براي شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد».
بعد از سه روز در ميان افراد بني هاشم اختلافي روي داد. به امام نوشتم: آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «اين، آن نيست! مواظب باشيد!». چند روز بعد «معتز» كشته شد![38]
2 - امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبيري» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمي اتفاق خواهد افتاد! وي ميگويد: پس از آنكه «بريحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهاي كه گفته بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثهاي كه گفتم، حادثه ديگري است! طولي نكشيد «معتز» كشته شد! [39]
3 - جعفر بن محمد ميگويد: امام عسكري - عليه السلام - در راه حركت ميكرد و ما در ركاب او بوديم. من آرزو داشتم كه داراي فرزندي شوم، در دلم گفتم: اي ابا محمد (عسكري) آيا من صاحب فرزندي خواهم شد؟ در اين هنگام امام نگاهي به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آري. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندي بعد خدا فرزند دختري به ما داد! [40]
4 - علي بن محمد بن زياد ميگويد: نامهاي از طرف حضرت به من رسيد كه: خطري تو را تهديد ميكند، از خانه خارج نشو. در آن روزها يك گرفتاري براي من پيش آمد كه از آن وحشت كردم، نامهاي به امام نوشتم و پرسيدم كه: اين همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطري كه گفتيم از اين بدتر خواهد بود. طولي نكشيد بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقيب قرار گرفتم، و از طرف حكومت براي دستگير كننده من صد هزار درهم جايزه اعلام گرديد! [41]
7 - آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت
از آنجا كه غائب شدن امام و رهبر هر جمعيتي، يك حادثه غير طبيعي و نامأنوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشي از آن براي نوع مردم دشوار ميباشد، پيامبر اسلام و امامان پيشين بتدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته و افكار را براي پذيرش آن آماده ميكردند.
اين تلاش در عصر امام هادي - عليه السلام - و امام عسكري - عليه السلام - كه زمان غيبت نزديك ميشد، به صورت محسوستري به چشم ميخورد. چنانكه در زندگاني امام هادي ديديم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمايندگان انجام ميداد و كمتر شخصاً با افراد تماس ميگرفت.
اين معنا در زمان اما عسكري - عليه السلام - جلوه بيشتري يافت ؛ زيرا امام از يك طرف، با وجود تأكيد بر تولد حضرت مهدي - عليه السلام - او را تنها به شيعيان خاصّ و بسيار نزديك نشان ميداد و از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت روز برزو محدودتر و كمتر ميشد، به طوري كه حتي در خود شهر سامرّأ به مراجعات و مسائل شيعيان از طريق نامه يا توسط نمايندگان خويش پاسخ ميداد و بدين ترتيب آنان را براي تحمل اوضاع و شرائط و تكاليف عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آمده ميساخت، و چنانكه خواهيم ديد اين همان روشي است كه بعداً امام دوازدهم در زمان غيبت صغري در پيش گرفت و شيعيان را بتدريج براي دوران غيبت كبري آماده ساخت.
[1] . رجال، ط1، نجف، المكتبة الحيدرية، 1381 ه.ق، ص 427به بعد
[2] . فيلسوفي كه چنين كتابي نوشته بوده، پسر اسحاق كندي بنام «يعقوب» بوده است و نه خود اسحاق، و بنا به نوشته «محمد لطفي جمعه»، «اسحاق» حاكم كوفه در زمان سه نفر از خلفاي عباسي يعني مهدي و هادي و هارون بوده است (تاريخ فلاسفة الاسلام في المشرق و المغرب، المكتبة العلمية، ص 1). گويا نام پدر و پسر با هم اشتباه شده و يا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است.
[3] . الأن جئت بالحق و ما كان ليخرج مثل هذا الامن ذلك البيت.
[4] . اين قضيه را ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» (ج4، ص 424) از كتاب «التبديل» نوشته ابوالقاسم كوفي نقل كرده است برخي از دانشمندان معاصر، در صحت اين قضيه ابراز ترديد نموده و نوشتهاند: اين قضيه نشان ميدهد كه كندي در يك بي ثباتي فكري به سر ميبرده و به اسلام عقيده نداشته است، و اين موضوع گرچه امكانپذير است، اما چون تنها در كتاب ابوالقاسم كوفي آن هم به صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شهر اشوب نيز از او نقل كرده است، نميتوان براي اثبات قضيه تاريخي به آن اكتفا كرد (محمد الصدر، تاريخ الغيبة الصغري، ص196). اما با توجه به گوشه هايي از تفكر كندي كه در كتب مربوط به تاريخ فلاسفه اسلامي آمده، چنين قضيهاي بعيد به نظر نميرسد. چنانكه «حنا الفاخوري» و «خليل الجر» ضمن تحليل مباني فكري و فلسفي وي نوشتهاند:«...اما گاه شود كه ميان تعليمات فلسفه و آيات قرآن تناقضي مشهود شود، و اين تناقض است كه پارهاي را به مخالفت با فلسفه واداشته است. كندي حل اين مشكل را در تأويل آيات يافته است. او ميگويد: كلمات عربي را يك معناي حقيقي است و يك معناي مجازي، و بدين طريق متفكر ميتواند از منطوق برخي آيات، معاني مجازي آنها را از راه تأويل دريابد...» (تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمه عبد المحمد آيتي، تهران، چاپ دوم، كتاب زمان، 1358 ه.ش، ج2، ص380).
[5] . طبسي، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1371 ه.ش، س 223 - .226 و نيز ر. ك به: الشيخ محمد حسين المظفر تاريخ الشيعة، قم، مكتبة بصيرتي، صفحات: 62، 78، 102.
[6] . ظاهراً مقصود، احمد بن اسحاق رازي، يكي از بزرگان شيعيان اهل ري، و يكي ديگر از نمايندگان امام عسكري است. (ر. ك به: حياة الامام العسكري، شيخ محمد جواد طبسي، 332).
[7] . طوسي، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشّي)، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 575 - 580، حديث1088 - مجلسي، بحار الأنوار، ط 2، تهران، 1395 ه.ق، ج 50، ص 219 - .323 اين نامه به اختصار در تحف العقول (ص 484) نيز آمده است.
[8] . طوسي، همان كتاب، ص 580، حديث 1089.
.[9] طوسي، همان كتاب، ص 580، حديث 1089.
[10] . نجاشي، فهرست اسمأ مصنفي الشيعة، قم، مكتبد الداوري، ص 66 - شيخ طوسي، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامي، 1351 ه.ش، ص 23.
[11] . طبسي، حياة الامام العسكري، ص 333.
[12] . ج50، ص 323.
[13] . دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضي، 1363 ه.ش، ص 272.
[14] . طبرسي، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، 1350، ص 257.
[15] . شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 351 - طبرسي، اعلام الوري، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 445 - تستري، شيخ محمد تقي، قاموس الرجال، الطبعة الثانية، قم، مؤسسةالنشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين، ج1، ص 316 - كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه.ق، ج1، ص 518.
[16] . طوسي، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامي، 1348 ه.ش، ص 532، حديث 1015 - تستري، همان كتاب، ج 1، ص .315 عَمري بعدها به وكالت از طرف حضرت صاحب الزمان - عج - منصوب گرديد و ما به خواست خدا در بخش آينده پيرامون عظمت و فضيلت او سخن خواهيم گفت.
[17] . ابو الأديان علي بصري، در اواخر قرن سوم هجري در گذشته و كنيه او در اصل «ابوالحسن» بوده است، نامبرده به اين جهت به ابوالأديان شهرت يافته بود كه با پيروان تمام دينها مناظره ميكرد و مخالفين را مجاب مينمود (مدرس تبريزي، محمد علي، ريحانة الأدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشي خيام، 1347 ه.ش، ج7، ص570). انتخاب ابوالأديان براي انجام اين مأموريت، نشان ميدهد كه حضرت افراد ويژهاي را به اين كار ميگمارده است.
[18] . ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشي مصطفوي، ج4، ص 425 - مجلسي، بحار الأنوار، ج50، ص 317 - فيض كاشاني، معادن الحكمة في مكاتيب الأئمة، قم مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، ط 2، 1409 ه.ق، ج2، ص 265.
[19] . فيض كاشاني، همان كتاب ص 264 - مجلسي، همان كتاب، ص .317
[20] . حسن بن علي بن شعبة، تحف بالعقول، ط 2، قم مؤسسة بالنشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، 1363 ه.ش، ص 486.
[21] . مجلسي، همان كتاب، ص 331.
[22] . عثمان بن سعيد بعدها به افتخار نمايندگي امام دوازدهم در غيبت صغري نائل گرديد و ما به خواست خدا در بخش نمايندگان امام دوازدهم شرح حال او را خواهيم نوشت.
[23] . شيخ طوسي، الغيبة، تهران، مكتبة نينوي الحديثة، ص 214 - حاج شيخ عباس قمي، سفينة البحار، تهران، كتابخانه سنائي، ج2، ص 158.
[24] . ابن شهر آشوب، مناقب، قم كتابفروشي مصطفوي، ج4، ص 427.
[25] . درباره شخصيت و فضيلت ابو هاشم جعفري در چند صفحه پيش، توضيح داديم.
[26] . شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 343 - ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفرشي مصطفوي، ج4، ص 439- مسعودي، اثبات الوصية، نجف، المطبعة الحيدرية، 1373 ه.ق، ص 242 - سيد محسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه.ق، ص 40 - طبرسي، اعلام الوري، ط3، دار الكتب الاسلامية، ص 372 - كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه.ق، ج1، ص 508.
[27] . ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفروشي مطصفوي، ج4، ص 431 - علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ه.ق، ج3، ص 218.
[28] . ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفروشي مطصفوي، ج4، ص 431 - علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ه.ق، ج3، ص 218.
[29] . ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفروشي مصطفوي، ج 4، ص 435 - علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، تبريز مكتبة بني هاشمي، 1381 ه. ق، ج 3، .211
[30] . ابن شهر آشوب، همان كتاب، ج 4، ص 425 - حاج شيخ عباس قمي، الأنوار البهية، مشهد، كتابفروشي جعفري، ص 161 - تتمة المنتهي، چاپ دوم، تهران، كتاب فروشي مركزي، 1333 ه. ق، ص 299 با اندكي اختلاف در الفاظ. با توجه به اين كه شهادت امام عسكري - عليه السلام - در سال 260 و در گذشت علي بن حسين بابويه در سال 329 يعني 69 سال پس از شهادت حضرت عسكري رخ داده، برخي، نگارش چنين نامهاي را با عناويني مانند: بزرگمرد و فقيه و مورد اعتماد من، از طرف امام به وي كه در آن زمان جواني بيست ساله بوده، بعيد شمردهاند، مگر آنكه بگوييم: وي در عين جواني از نظر فضيلت و شخصيت معنوي در چنان رتبه والايي قرار داشته كه شايسته ذكر چنين القابي بوده است (تاريخ الغيبة الصغري، محمد صدر، الطبعة الأولي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه. ق، ص 196).
[31] . طبسي، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري، الطبعة الأولي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ه. ق، ص .121
[32] . طبسي، همان كتاب، ص .217
[33] . مسعودي، اثبات الوصيّة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعةةة الحيدرية، 1374 ه. ق، ص .234
[34] . مسعودي، همان كتاب، ص .246
[35] . مسعودي، همان كتاب، ص .238
[36] . حسن بن علي بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانية، 1363 ه. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامي (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرّفة، ص .487
[37] . طبرسي،، اعلام الوري، الطبعة الثالثة، دار الكتب الأسلامية ص .375
[38] . علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ه. ق، ج 3، ص 207 - مجلسي، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص .298
[39] . شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 340 - ابن شهر اشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفروشي مصطفوي، ج 4، ص 436 - مجلسي، همان كتاب، ص 277 - كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص .506
[40] . طبسي، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري،، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1317 ه. ش، ص 136، به نقل از كتاب الهداية الكبري تأليف حسين بن حمدان حضيني، ص .386
[41] . علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، ج 3، ص 207 - مجلسي، بحار الأنوار، ج 50، ص .297
مهدي پيشوايي - با اندكي تلخيص از کتاب سيره پيشوايان، ص626