شرائط بحراني اي كه امامان شيعه در زمان عباسيان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزاري جديد براي برقراري ارتباط با پيروان خود جستجو كنند. اين ابزار چيزي جز شبكه ارتباطي وكالت و تعيين نمايندگان و كارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلي اين سازمان، جمع آوري خمس، زكات، نذورات و هدايا از مناطق مختلف توسط وكلا و تحويل آن به امام، و نيز پاسخگويي امام به سؤالات و مشكلات فقهي و عقيدتي شيعيان و توجيه سياسي آنان توسط وكيل امام بود. اين سازمان، كاربرد مؤثري در پيشبرد مقاصد امامان داشت.
امام هادي - عليه السلام - كه در سامرّا تحت نظر و كنترل شديدي قرار گرفته بود، برنامه تعيين كارگزاران و نمايندگان را كه پدرش امام جواد - عليه السلام - اجرا كرده بود، ادامه داد و نمايندگان و وكلائي در مناطق و شهرهاي مختلف منصوب كرد و بدين وسيله يك سازمان ارتباطي هدايت شده و هماهنگ به وجود آورد كه هدفهاي ياد شده را تأمين مي كرد.
فقدان تماس مستقيم بين امام و پيروانش، نقش مذهبي - سياسي وكلا را افزايش داد، به نحوي كه كارگزاران (وكلاي) امام مسئوليت بيشتري در گردش امور يافتند. وكلاي امام به تدريج تجربيات ارزنده اي را در سازماندهي شيعيان در واحدهاي جداگانه به دست آوردند. گزارشهاي تاريخي متعدد نشان مي دهد كه وكلا، شيعيان را بر مبناي نواحي گوناگون به چهار گروه تقسيم كرده بودند:
نخستين ناحيه، بغداد، مدائن و عراق (كوفه) را شامل مي شد. ناحيه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحيه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحيه چهارم، حجاز، يمن و مصر را در بر مي گرفت. هر ناحيه به يك وكيل مستقل واگذار مي شد كه تحت نظر او كارگزاران محلي، منصوب مي شدند. اقدامات سازمان وكالت را در دستور العملهاي حضرت هادي - عليه السلام - به مديريت اين سازمان، مي توان مشاهده كرد. نقل مي شود كه آن حضرت طي نامه اي در سال 232 ه. ق، به «علي بن بلال»، وكيل محلي خود (در بغداد) نوشت:
«... من ابو علي (بن راشد) را به جاي «علي بن حسين بن عبدربه»[1] منصوب كردم. اين مسئوليت را بدان جهت به او واگذار كردم كه وي از صلاحيت لازم به حد كافي برخوردار است، به نحوي كه هيچ كس بر او تقدم ندارد. مي دانم كه تو بزرگ ناحيه خود هستي، به همين جهت خواستم طي نامه جداگانه اي تو را از اين موضوع آگاه كنم. در عين حال، لازم است از او پيروي كرده و وجوه جمع آوري شده را به وي بسپاري. پيروان ديگر ما را نيز به اين كار سفارش كن و به آنان چنان آگاهي ده كه وي را ياري كنند تا بتواند وظائف خود را انجام بدهد...».[2]
امام هادي - عليه السلام - در نامه اي ديگر به وكلاي خود در بغداد، مدائن، و كوفه نوشت:
«اي ايوب بن نوح! به موجب اين فرمان از برخورد با «ابوعلي» خودداري كن، هر دو موظفيد در ناحيه خاص خويش به وظائفي كه بر عهده تان واگذار شده عمل كنيد، در اين صورت مي توانيد وظائف خود را بدون نياز به مشاوره با من انجام دهيد.
اي ايوب! بر اساس اين دستور هيچ چيز از مردم بغداد و مدائن نپذير، و به هيچ يك از آنان اجازه تماس با من رانده. اگر كسي وجوهي را از خارج از حوزه مسئوليت تو آورد، به او دستور بده به وكيل ناحيه خود بفرستد.
اي ابو علي! به تو نيز سفارش مي كنم كه آنچه را به ابو ايوب دستور دادم عيناً اجرا كني».[3]
همچنين امام نامه اي توسط «ابو علي بن راشد» به پيروان خود در «بغداد»، «مدائن»، «عراق» و اطراف آن فرستاد و طي آن نوشت:
«... من «ابو علي بن راشد» را به جاي «حسين بن عبدربه» و وكلاي قبلي خود برگزيدم، و اينك او نزد من به منزله حسين بن عبدربه است. اختيارات وكلاي قبلي را نيز به ابوعلي بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگيرد و او را كه فردي شايسته و مناسب است، براي اداره امور شما برگزيدم و بدين منصب گماشتم. شما - كه رحمت خدا بر شما باد - براي پرداخت وجوه نزد او برويد. مبادا رابطه خود را با او تيره سازيد، انديشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازيد. به اطاعت خدا و پاك كردن اموالتان بشتابيد. از ريختن خون يكديگر خودداري كنيد. يكديگر را در راه نيكوكاري و تقوا ياري دهيد و پرهيزگار باشيد تا خدا شما را مشمول رحمت خويش قرار دهد. همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد. من فرمانبرداري از او را همچون اطاعت از خودم لازم مي دانم و نافرماني نسبت به او را نافرماني در برابر خود مي دانم، پس بر همين شيوه باقي باشيد كه خداوند به شما پاداش مي دهد و از فضل خود وضع شا را بهبود مي بخشد. او از آنچه در خزانه خود دارد، بخشنده و كريم و نسبت به بندگان خود سخاوتمند و رحيم است. ما و شما در پناه او هستيم. اين نامه را به خط خود نوشتم. سپاس و ستايش بسيار تنها شايسته خدا است».[4]
«علي بن جعفر»، يكي ديگر از نمايندگان امام هادي - عليه السلام - و اهل «همينيا»، از قراي اطراف «بغداد»، بود. گزارش فعاليتهاي او به متوكل رسيده بود، متوكل او را بازداشت و زنداني كرد. او پس از گذراندن دوران طولاني زندان، آزاد شد و به دستور امام هادي رهسپار مكه شد و در آن شهر اقامت گزيد.[5]
در شمار نمايندگان امام هادي همچنين بايد از «ابراهيم بن محمد همداني» نام برد. حضرت هادي طي نامه اي به او نوشت:
«وجوه ارسالي رسيد، خدا از تو قبول فرمايد و از شيعيان ما راضي باشد و آنان را در دنيا و آخرت همراه ما قرار دهد...»/
اين نامه بروشني نشان مي دهد كه ابراهيم از طرف امام مسئوليت مالي داشته و احتمالاً غير از وظائف ديگر - موظف بوده وجوه جمع آوري شده از شيعيان را نزد امام بفرستد. امام در ادامه اين نامه، در تقدير از فعاليتها و تأييد موقعيت وي نوشت:
«نامه اي به «نضر»[6] نوشتم و به او سفارش كردم كه معترض تو نشود و با تو مخالفت نكند و موقعيت تو را نزد خويش به وي اعلام كردم. به «ايوب»[7] نيز عيناً همين را دستور دادم. همچنين به دوستداران خود در همدان نامه اي نوشته و به آنان تأكيد كردم كه از تو پيروي نمايند و يادآوري نمودم كه: «ماجز تو وكيلي در آن ناحيه نداريم».[8]
در هر حال نقش سازمان وكالت، بويژه در زمان حكومت متوكل عباسي، نمايان بود. متوكل با جذب و استخدام نظامي افرادي كه بينش ضد علوي داشتند، مي كوشيد تا ترتيب كار مخالفان خود را بدهد و فعاليتهاي سازمان يافته زير زميني علويان بويژه اماميه، را نابود سازد. او دست به يك رشته عمليات نظامي جهت بازداشت و دستگيري شيعيان زد و اين برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طوري كه بعضي از وكلاي امام در بغداد، مدائن، كوفه و ساير نقاط عراق زير شكنجه در گذشتند و عده اي ديگر به زندان افتادند.[9] اين اقدامات لطمه هاي جدّي بر پيكر شبكه وكالت وارد كرد، اما حضرت هادي - عليه السلام - با تلاش پخته خويش، اين شبكه را همچنان فعال و پرثمر نگه داشت.
[1] . علي بن حسين بن عبدربه در سال دويست و بيست و نه در مكه درگذشت و امام هادي، ابوعلي را به جاي وي گماشت (طوسي، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه. ش، ص 510، حديث 984). در بعضي از روايات از اين شخص بنام حسين بن عبدربه (يعني پدر علي) ياد شده است، ولي علامه محمد تقي شوشتري شواهدي ارائه كرده كه نشان مي دهد كسي كه نماينده امام هادي بوده، علي بن حسين بن عبدربه بوده، نه پدرش (قاموس الرجال، ط 2، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1410 ه. ق، ج 3، ص 468).
[2] . طوسي، همان كتاب، ص 513، حديث 991 - دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقي آيت اللهي، تهران، امير كبير، 1367 ه. ش، ص137.
[3] . طوسي، همان كتاب، ص 514، حديث 992 - دكتر حسين، جاسم، همان كتاب ص 138 - 137.
[4] . طوسي همان كتاب، ص 513 - 514، همان حديث - مدرسي، محمد تقي، امامان شيعه و جنبشهاي مكتبي، ترجمه حميد رضا آژير، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، ص323.
[5] . طوسي، همان كتاب، ص 607، حديث 1129 - مسعودي، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه. ق، ص.233 به خواست خدا در بخش سيره امام عسكري - عليه السلام - از فعاليت علي بن جعفر در مكه سخن خواهيم گفت.
[6] . نضر بن محمد همداني (تنقيح المقال، ج 3، ص 271).
[7] . ايوب بن نوح بن دراج (قاموس الرجال، مؤسسة النشر الاسلامي، التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الثانية، 1410 ه. ق، ج 2، ص 242).
[8] . طوسي، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه. ش، ص 611 - 612، حديث1136.
[9] . طوسي همان كتاب، ص 603 و 607 (حديث 1122 و 1129 و 1130) - دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقي آيت اللهي، تهران، امير كبير، 1367 ه. ش، ص 83 - طوسي، كتاب الغيبة، تهران، مكتبة نينوي الحديثة، ص212.
مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، زندگي امام هادي(ع)