سيره عملي امام حسن(ع)
امام حسن ـ عليه السّلام ـ در نيمة ماه مبارك رمضان سال سوم هجري به دنيا آمد. آن حضرت شباهت زيادي به جدش رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ داشت.[1] پس از شهادت پدر بزرگوارش، ايشان رهبري شيعيان را عهددار شدند. از ابي رزين نقل شده است كه امام در حالي براي ما خطبه ميخواند كه لباسي سياه و نيز عمامهاي سياه بر سر داشت.[2] امام حسن ـ عليه السّلام ـ از چهرههاي برجستة اخلاقي است كه رفتار و كردارش روشنگر راه هدايت است.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در سخنان زيادي علاقة خويش را را به فرزندشان امام حسن ـ عليه السّلام ـ بيان كرده و از ديگران نيز خواستند تا او را دوست بدارند.تعبيرهايي نظير: «ألّلهم إني قد أحببته فأحبَّه و أحبّ من يحبه»[3] «من أحبَّني فليحبه، و ليبلغ الشاهد منكم الغائب»[4] «من أحب الحسن و الحسين فقد أحبني، و من أبغضهما فقد أبغضني»[5] «من سرّه أن ينظر إلي سيّد الشباب اهل الجنّة فالينظر الي الحسن ابن علي»[6] نمونههايي از كلماتي است كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة فرزندشان امام حسن ـ عليه السّلام ـ فرمودهاند.
درباره ويژگيهاي عبادي امام مطالبي نقل شده است. از جمله دربارة سفرهاي حج آن حضرت كه پياده انجام شده، آمده است كه: «إني لاستحيي من ربّي أن القاه و لم امش الي بيته، فمشي عشرين مرّة من المدينة علي رجليه»من شرم دارم كه خداوند را ملاقات كنم در حالي كه پياده به خانة او نرفته باشم. پس بيست بار از مدينه با پاي پياده به زيارت خانة خدا رفت.[7] در نقل ديگري آمده است كه آن حضرت بيست و پنج بار با پاي پياده به سفر حج رفت.[8] ابن سعد در نقل خود پانزده بار ذكر كرده است.[9]
بذل و بخشش در راه خدا، يكي ديگر از ويژگيهاي اخلاقي آن امام بزرگوار است كه زبانزد خاص و عام بوده است. زماني كه اسماعيل ابن يسار همراه عبدالله ابن انس براي گرفتن پول به شام، نزد معاويه رفته و چيزي بدست نميآورند اسماعيل در شعري خطاب به دوستش ابن انس ميگويد:
لعمرك ما الي حسن رحلنا و لا زرنا حسيناً يابن انس[10]
به جان تو سوگند اي فرزند انس كه ما به سوي حسن ـ عليه السّلام ـ نرفته و به زيارت حسين ـ عليه السّلام ـ نشتافته بوديم. مقصود او چنين بود كه در زيارت اين دو برادر است كه زائر با دست پر بازميگردد. در نقلي آمده است كه شخصي حضور امام حسن ـ عليه السّلام ـ رسيد و اظهار نياز كرد. امام به او فرمود: نيازهايت را بنويس و به من ده. زماني كه او نوشت و آورد، امام دو برابر نيازش پرداخت.[11]و در روايت ديگري آمده است كه امام ـ عليه السّلام ـ، در طول زندگي خود، سه بار و هر بار نيمي از تمام مايملك خود را در راه خدا بخشيد.[12] ابو هارون نامي گويد: در سفر حج به مدينه رفتيم، گفتيم: سري به فرزند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بزنيم و سلامي بر او بكنيم. نزد آن بزرگوار رفتيم و از سفر خود گفتيم. وقتي بازگشتيم، براي هر كدام ما چهارصد فرستاد. نزد آن حضرت برگشته گفتيم كه وضعمان خوب است حضرت فرمود: «لا تردّوا عليّ معروفي.»[13]
به امام حسن ـ عليه السّلام ـ گفتند: فيك عظمة، شما عظمت خاصي داريد. امام فرمود: لا بل عزّةٌ، قال الله تعالي فللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين، اين عظمت نيست بلكه عزت است، خداوند فرموده است: عزت براي خدا، پيامبرش و مؤمنان است.[14]
امام در مدت هشت نه سالي كه پس از صلح در مدينه بودند، مرتب با شيعيان كوفه كه براي حج به حجاز ميآمدند ديدار داشتند. طبيعي هست كه آنها حضرت را به عنوان امام خود پذيرفته و در كار دينداري خود از آن حضرت بهره ميبردند.
مردي از شاميان گويد: روزي در مدينه شخصي را ديدم با چهرهاي آرام و بسيار نيكو و لباسي در بركرده كه به طرز زيبايي آراسته و سوار بر اسب. دربارة او پرسيدم. گفتند: حسن ابن علي ابن ابيطالب است. خشمي سوزان سرتاپاي وجودم را فراگرفت و بر علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ حسد بردم كه چگونه او چنين پسري دارد. پيش او رفته و پرسيدم: آيا تو فرزند علي هستي؟ وقتي تأييد كرد. سيل دشنام و ناسزا بود كه از دهان من به سوي او سرازير شد. پس از آنكه به ناسزاگويي پايان دادم از من پرسيد: آيا غريب هستي؟ گفتم: آري. فرمود: با من بيا اگر مسكن نداري به تو مسكن ميدهم و اگر پول نداري به تو كمك ميكنم و اگر نيازمندي، بينيازت سازم. من از او جدا شدم در حالي كه در روي زمين محبوبتر از او در نزد من كسي نبود.[15]
[1] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ابن سعد، صص131ـ130.
[2] . همان، ابن سعد، ص163.
[3] . همان، ابن سعد، ص139؛ سنن الترمذي، ج5، ص661.
[4] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ابن سعد، ص138؛ مسند احمد، ج5، ص366؛ مستدرك، ج3، ص173.
[5] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ابن سعد، ص143،138؛ مسند طيالسي، ش2502؛ مسند احمد، ج2، ص440؛ المستدرك، ج3، ص166.
[6] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ابن سعد، ص138؛ البداية و النهايه، ج8، ص35.
[7] . اخبار اصبهان، ج1، ص44.
[8] . تاريخ الخلفاء، ص73.
[9] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ابن سعد، ص159.
[10] . الاغاني، ج4، ص419.
[11] . المحاسن و المساوي، ص55.
[12] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ابن سعد، ص159؛ تاريخ الخلفاء، ص73؛ تذكرة الخواص، ص196.
[13] . ترجمة الامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ابن سعد، ص155.
[14] . ربيع الابرار، ج3، ص177.
[15] . الكامل في الادب، ج1،ص235.
رسول جعفريان - حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص165