آيت الله جوادي آملي
سرّ تكريم سالار شهيدان را در زيارت أربعين آن حضرت از زبان امام صادق (سلام الله عليه) مي توان فهميد كه چرا همة ما در پيشگاه سالار شهيدان اينقدر عرض ادب مي كنيم ، البته بايد بيش از اين عرض ارادت كنيم.
وجود مبارك امام ششم رئيس مذهب ما فرمود: روز أربعين كه شد حسين بن علي بن أبيطالب را زيارت بكنيد. هنگامي كهآفتاب بر آمد دو ركعت نماز زيارت مي خوانيد ، اين زيارتنامه را مي خوانيد ، بعد دو ركعت نماز زيارت مي خوانيد و حاجت هاي خود را از ذات أقدس إله مسئلت مي كنيد .
در آن زيارت عرض مي كنيد : خدايا ! حسين بن علي بن أبيطالب وارث همة انبياء است . اُورَثتَهُ مَوارِيثَ الأنبياء . يعني هر چه را كه آدم داشت ، نوح داشت ، ابراهيم داشت ، موسي داشت ، عيسي داشت ، انبياء ديگر (عليهم الصَّلاه و عليهم السَّلام) داشتند ، تو به حسين بن علي به عنوان ارث اعطا كردي . و او هم چون وارث بود ، راه انبياء را طي كرد .
راه انبياء هم بخش هاي فرهنگي ـ فكري دارد ، هم بخش هاي مبارزاتي ؛ بخش فرهنگي ـ فكري اش را ذات أقدس إله در سورة نحل تبيين كرده است كه وجود مبارك رسول اكرم همانند انبياي ديگر مردم را با برهان ، با موعظه ، با جدال اَحسن به دين دعوت مي كند . اُدعُ إلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَهِ وَالمُوعِظَهِ الحَسَنَهِ وَ جادِلهُمْ بِالَّتِي هِيَ أحسَنْ (1). اگر استدلال اثر كرد ، اگر موعظه سودمند بود ، اگر جدال احسن كارائي داشت كه مردم به طرف حقّ هدايت مي شوند . و اگر يك عدّه در اثر لَدود و لَجوج و عَنود بودن نه اهل استدلال اند ، نه راه مي آيند ، نه مي گذارند ديگران راهي راه بشوند . هم خودشان راه نمي آيند ، هم راه ديگران را مي بندند . كه خدا از اين گروه چنين ياد كرد : وَ هُمْ يَنْأونَ عَنْهُ وَ يَنْهَونَ عَنْه (2). اينها هم ناهي اند ، هم نائي. نائي با همزه يعني دور ، خودش دور است . ناهي يعني ديگران را نهي مي كند . فرمود : عدّه اي از تبهكاران جامعه هم نائي اند ، هم ناهي . نه خود مي آيند ، نه مي گذارند ديگران در صراط مستقيم حركت كنند . وَ هُمْ يَنْهَونَ عَنْهُ وَ يَنْأونَ عَنْه . اين گروه كه نصيحت پذير ، حكمت پذير ، موعظت پذير نيستند ، بايد اينها را نه از راه تهديد ، بلكه از راه انذار و تهديد هدايت كرد ، لِتُنْذِرَ بِهِ قُوماً لُدّاً (3). اگر انذار و تهديد اثر نكرد ، آنگاه با جهاد بايد مبارزه كرد و اينها را از بين برد . كه فرمود : وَ جاهِدهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً (4).
در بخش فرهنگي به جهاد فرهنگي است ، يا جاهِدُ الكُفّارَ وَ المُنافِقِينَ ، يا وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ (5) كه جهاد مبارزاتي است . اين راهي است كه همة انبياء طي كردند و وجود مبارك خاتم انبياء (عليهم آلاف التحيّه وَالثناء) پيمود و حسين بن علي بن أبيطالب (سلام الله عليهما) وارث همة اينهاست .
لذا وجود مبارك امام صادق فرمود : در روز أربعين كه شد ، به خدا عرض مي كنيم : خدايا ! حسين بن علي را وارث انبياء كردي . هر چه را به انبياء دادي ، به او هم دادي . وَ اُورَثْتَهُ مَوارِيثَ الأنبياء . فَأعذَرَتِ الدُّعاء وَ مَنَحَ النُصْح (6). او راه عذر ديگران را بسته است . هيچ كسي نمي تواند عذر بياورد كه من نمي دانستم . چون حضرت نامه نوشت ، پيام فرستاد ، سخنراني كرد ؛ در مدينه سخنراني كرد ، در مكّه سخنراني كرد ، فاصلة سيصد فرسخي مدينه تا كربلا سخنراني كرد ، پيام داد ، نامه نوشت . هيچ كسي نيست كه بگويد من نمي دانستم . فَأعذَرَتِ الدُّعاء ، يعني در دعوت كردن ، در راهنمائي كردن ، راه عذر ديگران را بسته است . وَ مَنَحَ النُّصح . نصيحت كرد ، پند داد ، موعظه كرد . آنجا كه برهان لازم بود دليل اقامه كرد ، آنجا كه پند لازم بود موعظت داد و مانند آن.
وقتي ديد پند و موعظه اثر نمي كند ، خون مي خواهد ، خون داد . اين را وجود مبارك امام ششم فرمود ، در أربعين أبي عبد الله به خدا عرض كنيد : خدايا ! حسين بن علي بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِيرَهِ الضَّلالَه (7). يعني خون جگر اش را داد ، خون گلوي خود را داد ، خون سر خود را داد ، خون آن بچة شيري را داد تا مردم را متديّن كند ، مردم را عالم كند ، مردم را متديّن كند .
الآن شما مي بينيد سران گروه هشت مهم ترين حرف هاي آنها جريان فوتبال جام جهاني است ! اين تازه دنياي متمدّن ! كه ورزش براي آنها يك مذهب شد ! ورزش چيز بسيار خوبي است براي تأمين سلامتي ، امّا نه آنطوري كه همة سران سياسي بنشينند و براي او به اندازة دين ارزش قائل باشند . اين تازه دنيائي است كه سفينه به مريخ مي فرستد ! و اگر مي بينيد ايران اسلامي خيلي عالي مي انديشد ، چون حسين بن علي خون داد و ما را آگاه كرد . فرمود : حسين بن علي خون داد تا مردم را از جهالت برهاند ، و از ضلالت برهاند . عالم بشوند كه راه خود را ببينند . عادل باشند كه راه كسي را نبندند . ما موظّف ايم دو تا كار بكنيم : يكي راه خودمان را تشخيص بدهيم ، طي بكنيم . يكي هم راه ديگران را نبنديم . بگذاريم ديگران آن راه صحيح را طي كنند . اين كار با گفتن حل نمي شود . با نصيحت حل نمي شود . اين خون علي اصغر مي خواهد و خون علي اكبر مي خواهد و خون شهداء مي خواهد . اين شمشير مي خواهد و … .
وجود مبارك زين العابدين به يزيد ملعون مي گويد : حالا كه ما داريم مي رويم به طرف مدينه ، آن سر مطهّر را به ما نشان بده ، ما لاأقل يك بار زيارت بكنيم ! گفت : ديگر به شما نمي دهم . اين آن مصيبت را مي خواهد . حرف اگر بنا شد اثر بكند ؛ الآن سخنرانان كم نيستند ، كتابهاي مذهبي كم نيست . ولي شما مي بينيد بشر به كجا مي رود ! الآن هم كه سفينه ها دارند به آسمان ها سفر مي كنند ميليون ها نفر دربارة گاو و (جسارت است) مدفوع گاو دارند تقديس مي كنند ، اليوم !! در هند اينچنين است . مگر مي شود آنجا لا إله إلا الله گفت ؟ خوب مردمي كه در مهم ترين شرائط رشد علمي كنوني (جسارت است) ادرار گاو را تَقديس مي كنند ، مثل آب زمزم او را مقدّس مي شمرند ، الآن كه عصر علم است ؛ اگر نبود كربلا ، ما هم به همين وضع مي شديم . اگر نبود نينوا ، ما هم از اينها بدتر مي شديم ! اينها كه قدرت اتمي دارند ، پيشرفت علمي كردند ، ما كه از اينها نداريم . اگر نبود كربلا ما چي مي شديم ؟ اگر نبود نينوا ما چي مي شديم ؟ شما برويد هند قدرت اتمي است. چي شد كه الآن جهان روي ايران دارد حساب مي كند ؟ چي شد كه انقلاب به ثمر رسيد ؟ چي شد كه در جنگ جهاني سوّم همة كشورها ريختند عليه ايران ، نتوانستند در طي اين هشت سال ايران را به زانو در بياورند . چي شد ؟ چرا ايران به اين عظمت رسيده است ؟ ماية شرف و عزّت ايران چي شد ؟ جز كربلا و حسين بن علي ؟ جز قرآن و عترت ؟ جز اين مكتب اهل بيت ؟ اينها حقّ حيات به گردن ما دارند . و گرنه خداي ناكرده ما هم راهي مي رفتيم كه هندوها مي رفتند . يا راهي مي رفتيم كه غربي ها مي رفتند . آنها با داشتن همة پيشرفت هاي علمي الآن در اين سياهچال اند . ما كه اينها را نداشتيم ! نگذاشتند داشته باشيم و نداريم ! ما جزء جهان سوّم ايم !
لذا وجود مبارك امام ششم فرمود : روز أربعين كه شد ، بدانيد چرا ما در پيشگاه حسين بن علي خاضع ايم . به خدا عرض كنيد : خدايا ! حسين بن علي نصيحت كرد ، سخنراني كرد ، موعظه كرد ، نامه نوشت ، دستور داد ، اثر نكرد . ديد هيچ چاره ندارد ، فقط خون مي خواهد ، خون داد . وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ ؛ « اِستنقاذ » را معمولاً براي نجات غريق مي گويند . مي گويند : غريق را ، از كسي كه دارد مي سوزد ، در آتش غرق است يا در آب غرق است ، اين را نجات بدهيد . فرمود : حسين بن علي آن خون جگر اش را داد تا مردم را عالم كند ، تا مردم را عادل كند . عالم كند ، تزكيه كند .
همين دو كاري كه انبياء مي كردند ؛ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَه (8). همين دو كار در زيارت أربعين آمده . انبياء آمدند مردم را آگاه كنند و تربيت . بعضي ها جاهل اند ، عالم نيستند . بعضي عالم اند ، ولي عادل نيستند . انبياء آمدند ما را عالمِ عادل كنند . يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَه يعني ما را به مسائل ديني مان آشنا كنند ، وَ يُزَكّيهِمْ ، يعني ما را وارسته كنند . وجود مبارك حسين بن علي هم خون داد تا مردم را از جهالت برهاند ، عالم بكند . تا مردم را عادل بكند . هم راه خود را ببينند و طي كنند ، هم راه كسي را نبندند . حالا روشن شد كه چرا امام عسكري (سلام الله عليه) فرمود : زيارت أربعين يكي از علائم پنج گانة تشييّع مؤمنين است .
در چنين فضائي مي بينيم خود سيّد الشهداء (سلام الله عليه) همين دو چيز را از خدا خواست . يكي معرفت ، يكي رغبت به آخرت . در دعاها به خدا عرض مي كرد : خدايا ! اللّهُمَّ ارزُقنِي فِي الآخِرَه حَتّي أعرِفَ مِنْ قَلبِي بِالزَّهادَهِ فِي الدُّنياء . اللّهُمَّ ارزُقْنِي بَصَراً فِي الآخِرَه (9). عرض مي كرد : خدايا ! اين دو چيز را به من بده ؛ من دربارة آينده و دربارة آخرت بصير باشم ، آگاه باشم ، يك . دربارة آخرت راغب باشم ، علاقه داشته باشم ، دو . بعضي ها نمي دانند بعد از مرگ چه خبر است . بعضي ها مي دانند ولي آن گرايش را ندارند ، آن كوشش را ندارند . عرض كرد : خدايا ! هم به من معرفت بده كه من بفهمم آن عالم بعد از مرگ چه خبر است ، هم به من رغبت بده كه با ميل به طرف فضيلت حركت كنم . اللَّهُمَّ ارزُقنِي الرَّغبَهَ فِي الآخِرَهِ حَتّي أعرِفُ ذلِكَ مِنْ قَلبِي بِالزَّهادَهِ مِنّي فِي الدُّنياء . من از اينكه بفهمم نسبت به دنيا بي رغبت ام ، بي علاقه ام . نسبت به جاه ، نسبت به مقام ، نسبت به ميز و پست بي علاقه ام ، مي فهمم علاقه ام نسبت به آخرت است .
كسي نسبت به آخرت راغب است و نسبت به دنيا بي رغبت است كه اين دو تا كار را هم بكند ؛ يكي تلاش در توليد ، يكي قناعت در مصرف ! اينها وظيفه اي است كه دين به ما آموخت . يعني ما تا زنده ايم ، كار . هيچ كس حقّ ندارد بگويد من بازنشسته ام ! اگر كار علمي داريد ، اهل كتاب ايد ، اهل نوشتن ايد ، تا زنده ايد قلم بايد دستتان باشد . چيز بنگاريد ، كتاب بخوانيد ، عينك بر چشم كتاب بخوانيد ، قلم در دست چيز بنويسيد ، اگر اهل فرهنگ و فكر ايد . اگر اهل كار ايد ، تا زنده ايد كار . هيچ كس حقّ ندارد بگويد من بازنشستم ، بيكار ام . البته هر سنّي يك كاري دارد . گاهي انسان هشت ساعت كار مي كند ، گاهي شش ساعت كار مي كند ، گاهي يك ساعت كار مي كند . هيچ كس در اسلام حقّ ندارد بگويد من بيكار ام ! اين يك ؛ تلاش در توليد .
دوّم : قناعت در مصرف . به ما گفتند : مانند ائمه تان باشيد . مانند علي بن أبيطالب باشيد . به فكر رفاه ديگران باشيد . تا زنده ايد كار كنيد ، ولي در مصرف قانع باشيد . يك انسان قانع ، عزيز است . جامعة تان را به خودكفا برسانيد . شهرتان را لاأقل نيازمند به غير نكنيد ، بگذاريد شهرتان در تمام امكاناتتان خودكفا باشد . اين معناي رغبت در آخرت است . معناي رغبت در آخرت بيكاري نيست . آن كسي كه بيكار است ، آخرت را دارد خراب مي كند . چون اوّلين سئوالي كه بعد از مرگ از او مي كنند ، مي گويند : عمرت را چه كردي ؟ يك آدم بيكار از قبر نمي ترسد ، از قيامت نمي ترسد ، از سئوال و جواب نمي ترسد ، چون سئوال مي كنند عمر را چه كار كردي ! اين كه نمي تواند بگويد من بي كار بودم ، مسجد بودم ، تسبيح مي زدم كه ! اين كه جواب نشد كه ! اوّلين چيزي كه از انسان در قبر سئوال مي كنند اين است كه عمر را چه كار كردي ؟
**
علاقة به آخرت آدم را فعّال مي كند . تا زنده است كار مي كند . منتها طوري كه به سلامت او ، به سنّ او آسيب نرسد ولو يك ساعت در روز اگر پيرمرد است . و در مصرف قانع است ، براي اينكه اين آية سورة مباركة نحل را كه فرمود : فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياتً طَيِّبَه (10)، از امام (عليه السَّلام) سئوال كردند حيات طيّب چيست ؟ فرمود : يكي از مصاديق حيات طيّب « قناعت » است . يك انسان قانع داراي حيات طيّب است .
وجود مبارك أبي عبد الله عرض كرد : خدايا ! مرا در امر آخرت بصير كن تا به حسنات شوق داشته باشم ، تا از سيّئات فرار بكنم ، اين مال معرفت آخرت . نسبت به آخرت مرا راغب بكن تا نسبت به امور دنيا بي رغبت باشم . كسي در امور آخرت با رغبت است كه تلاش و كوشش كند تا زنده است . كسي نسبت به دنيا بي رغبت است كه در مصرف قانع باشد . اينها دعاهاي أبي عبد الله است . پس دعاي او هم براي ما آموزنده است .
دعاي او تنها اين نيست كه خدايا ! ما را بيامرز ! آئين زندگي و ادب زيستن را سالار شهيدان با دعا به ما ياد داد . چنين كه سائر ائمه هم همين كار را كردند . و وقتي به وجود مبارك أبي عبد الله عرض مي كردند : چرا اينقدر هراسناكي و بي تابي ، فرمود : كساني در آخرت آرام اند كه در دنيا اهل ترس از خدا باشند . لا يَأمَنُ مِنَ القِيامَه إلا مَنْ خافَ الله فِي الدُّنياء (11). كساني در قيامت در اَمان اند كه در دنيا از خدا بترسند . خوب ؛ اين حسين بن علي بن أبيطالب كه خون را داد تا ما هم عالم بشويم ، هم عادل ؛ اين راه انبياء را طي كرده است .
چون اين زيارت أربعين را حتماً بخوانيد ، اين يك صفحه بيشتر نيست . بعد هم تدبّر كنيد ، كسي براي شما تفسير كند اين يعني چه ! چون با فاء تفريع ذكر كرد . فرمود : حسين بن علي وارث همة انبياء است ، پس اين كار را كرده . فَأعذَرَتِ الدُّعاء وَ مَنَحَ النُّصح . معلوم مي شود ميراث انبياء اين است كه انسان هم كارهاي فرهنگي را انجام بدهد ، هم آنجا كه لازم باشد شهادت داشته باشد . حالا ما ببينيم ميراث انبياء چيست ؟!
**
ما در جامعه اي زندگي مي كنيم كه همة ما مسلمان ايم . يك وظيفه نسبت به خودمان داريم ، يك . يك رابطه اي با رهبران ديني مان داريم و رهبران ديني ما با ما رابطه دارند ، دو . يك رابطه اي هم با بيگانگان داريم . فعلاً در اين دو قسمت بحث است كه ما نسبت به يكديگر چگونه باشيم ، با رهبران ديني مان چگونه باشيم . چون رهبران ديني ما شاگردان رهبران الهي اند ، جانشينان رهبران الهي اند ، بايد ببينيم انبياء (عليهم السَّلام) چه راهي را داشتند .
وقتي خواستيم ببينيم انبياء (عليهم السَّلام) چه راهي داشتند ، بايد ببينيم معلّم انبياء چه راهي را دارد . چون انبياء شاگردان خدايند ، جانشينان و خليفة خلفاي الهي اند ، هر راهي را كه خدا براي هدايت مردم به ما نشان داد و خودش برابر آن راه عمل مي كند ، شاگردان او يعني انبياء و اولياي الهي مي كنند ، شاگردان انبياء و اولياي الهي يعني علماء آن را مي كنند و ما هم كه متديّنين به دين اسلام و علاقمند به قرآن و عترت ايم همان راه را بايد ادامه بدهيم .
ذات أقدس إله وقتي بخواهد از هدايت مردم سخن بگويد ، آن راه و رسمي را كه خودش اداره مي كند ، راه « محبّت » است . فرمود : من براي هدايت مردم ، براي حفظ دين مردم ، براي استقرار نظام الهي يك افرادي را تربيت مي كنم كه هم من آنها را دوست دارم ، هم آنها من را دوست دارند . فَسُوفُ يَأتِي اللهُ بِقُومٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه (12). فرمود : من دين خودم را به دست هر كسي نمي دهم . اگر بخواهم يك عدّه اي را گرفتار انتقام بكنم ممكن است به وسيلة دشمني از دشمن ام انتقام بگيرم . اين كه خدا فرمود : إنّا مِنَ المُجرِمِينَ مُنتَقِمُون (13)، ما از تبهكاران انتقام مي گيريم .
گاهي ممكن است خدا يك ظالمي را بر ظالم ديگر مسلّط بكند ، و انتقام بگيرد ولي سخن از هدايت نباشد ، سخن از انتقام گيري باشد . اگر فرمود : إنّا مِنَ المُجرِمينَ مُنتَقِمُون ، در سوره انعام هم فرمود : نُوَلّي بَعضَ الظالِمينَ بَعضاً (14). ما بعضي از ظالم ها را بر بعضي ديگر مسلّط مي كنيم كه آن گروه دوّم مظلوم هستند ولي مأجور نيستند . اجر نمي برند ، ولي مظلوم هستند . ديديد همين كويتي كه اميرش امام راحل (رضوان الله عليه) را راه نداد ، ظالمانه امام را وادار كرد به برگشتن ، يك صدام ظالمي را بر امير كويت مسلّط كرده است كه امير ظالم كويت مظلوم شد ، ولي مأجور نشد . هر مظلومي كه مأجور نيست ! فرمود : وَ كذلِكَ نُوَلّي بَعضَ الظّالِمينَ بَعضاً . اين از بحث كنوني ما بيرون است . امّا خدا اگر بخواهد يك عدّه اي را هدايت بكند ، يك نظامي را مستقر بكند ، آن راه محبّت است . به دست محبوبان خود نظام را مستقر مي كند . فرمود : فَسُوفَ يِأتِي اللهُ بِقُومٍ يُحِبُّهُمْ وَ بُحِبُّونَه . اين گروه محبوبان خدايند ، محبّان الهي اند . محبوبان خدا و محبّان خدا ، اينها هستند كه مي توانند دين را حفظ بكنند .
**
اين زيارت امين الله كه إنْ شآءَ الله غالب شماها مي خوانيد ، مخصوصاً برادران طلبه سعي كنند و هر روز زيارت امين الله را بخوانند ، اين هم يك صفحه بيشتر نيست . اين را وقتي چند روز خوانديد و يك چند بار خوانديد ، حفظ مي شود . در حال رفتن از منزل به مدرسه ، يا از مدرسه به منزل هم مي شود اين زيارت را خواند . در زيارت امين الله ما به ذات أقدس إله عرض مي كنيم : خدايا ! آن توفيق را به ما بده كه ما مُحبّ تو باشيم ، محبوب ديگران . تو را دوست داشته باشيم ، ديگران هم ما را دوست داشته باشند . خدايا ! اين نفوس ما را ، اين أنفس ما را مُحِبَّهً لَكَ ، مَحبُوبَهً فِي أرضِكَ وَ سَمائِكَ (15). يعني اگر شما در قرآن فرموديد : دين خودت را به دست كساني حفظ مي كني كه به تو علاقمند باشند ، يك . و مورد علاقة مردم هم باشند ، دو ؛ چون مردم حرف هر كسي را گوش نمي دهند . گوش دادن حرف يك شخص ، تا گرايش دل نباشد اثر ندارد . يك وقتي يك مراسمي است ، يك جائي است ، انسان سخنراني كسي را گوش مي دهد . اين دليل نيست كه آن حرف اثر كرد ! مردم حرف كسي را گوش مي دهند كه به او علاقمند باشند . و به كسي علاقمند اند كه بدانند راست مي گويد . و كسي راست مي گويد كهآنچه مي داند عمل بكند . ما اينچنين ايم . ما به كسي علاقمنديم كه به معتَقَدات ما احترام بگذارد ، و عمل بكند . وگرنه ما به هر كسي علاقه نداريم . علاقه هم دست ما نيست . قرار داد هم نيست .
علاقه را ذات أقدس إله بايد در قلب هاي ما القاء بكند . دل ما در گِرو كار كسي است كه عالم باشد ، يك . عادل باشد ، دو . وگرنه قلب ما به سمت او نخواهد رفت . هرچه هم ما تلاش و كوشش بكنيم . خوب ؛ اين كار دست آدمي نيست . اين چيزي نيست كه آدم بخواهد با شرائط عادي فراهم بكند . اين فقط از موهبت هاي الهي است .
ما در زيارت امين الله از ذات أقدس إله اين دو چيز را مي خواهيم ؛ مي گوئيم : خدايا ! قلب ما را ، جان ما را طرزي قرار بده كه خواهان تو باشد ، دوست تو باشد ، يك . محبوب مردم هم باشد ، دو . خوب اين را ما براي چي در زيارت امين الله مي خواهيم ؟ مُحِبَّهً ، دوستار تو باشد ، مَحبُوبَهً فِي أرضِكَ وَ سَمائَكَ . چرا ما در زيارت امين الله اين دو چيز را از خدا مي خواهيم ؟ براي اينكه اين دو چيز ابزار كار ماست . خدا فرمود : من دين خودم را به دست كساني زنده نگه مي دارم كه به من علاقمند باشد ، يك . مورد علاقة مردم هم باشد ، دو . فَسُوفَ يَأتِي اللهُ بِقُومٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه . خوب اگر كسي محبوب خدا بود ، محبوب خلق خدا است . و اگر كسي محبّ خدا بود ، محبوب خداست . و اگر محبوب خدا بود ، محبوب خلق خدا هم هست . پس ما براي راه انبياء اين چيزها را لازم داريم .
الآن هشتاد شهيد كه حشرشان با انبياي الهي باشد ، اينها محبوب خلق اند ، محبّ خدا بودند ، در راه دين خدا تلاش و كوشش كردند . انبياء و اولياء به اينها علاقمند اند . فرشتگان به اينها علاقمند اند . همة شما مؤمنين به اينها علاقمند ايد و تا قيامت هم مؤمنين آينده به اينها علاقمند اند.
خوب ؛ پس ما ابزار كار را در اين زيارت ها از ذات أقدس إله مي خواهيم . اين زيارت ها تنها براي اين نيست كه فقط يك ثوابي ببريم ! اينها فرهنگ ماست ، اينها مكتب ماست ، اينها درس زندگي كردن را به ما ياد مي دهد . خوب حالا اگر اينچنين شديم ، در جامعه با يكديگر چگونه رفتار مي كنيم ؟ يك . با رهبران مان چگونه رفتار مي كنيم ؟ دو . اگر ما واقعاً اينچنين شديم ، رابطة ما با خداي ما رابطة محبّت بود . يعني محبّ خدا بوديم از يك سو ، محبوب خدا هم بوديم از سوي ديگر . قهراً موجودات ديگر هم به ما علاقمه مند اند . رابطه اي كه ما نسبت به يكديگر داريم ، يعني جامعة اسلامي ؛ رابطة علاقه ، محبّت ، صميميّت ، نرمش و مانند آن است . رابطه اي هم كه با خدايمان داريم ، آن را هم مشخّص خواهيم كرد .
در قرآن آيات فراواني است كه رابطة افراد مسلمان در يك جامعه را به خوبي تبيين مي كند . يكي همين آيه است كه اينها أذِلَّهً عَلَي المُؤمِنينَ أعِزَّهً عَلَي الكافِرين (16). يكي آية سوره فتح و اينهاست كه فرمود : رُحَمآءُ بِينَهُمْ ، أشِّدآءُ عَلَي الكُفّار رُحَمآءُ بِينَهُمْ (17). يكي هم آية سورة حجرات است كه إنَّمَا المُؤمِنونُ إخوَه (18). اين آيات فراوان كه سه نمونه اش را الآن به عرضتان رسانديم وقتي تحليل مي كنيد ، مي بينيد قرآن كريم مي گويد : افرادي كه در جامعة اسلامي به سر مي برند ، نسبت به يكديگر نرم اند . ذَلُول اند ، نه ضليل ! اَذِلَّهٍ عَلَي المُؤمنِين . هيچ مسلماني نسبت به كسي خواه مسلمان ، خواه غير مسلمان ذليل و خوار نيست . امّا مسلمان نسبت به مسلمان ديگر ذَلول است ، نرم است ، درشت و خَشن نيست . پس افراد جامعة اسلامي نسبت به يكديگر ذَلول اند ، نرم اند . اين يك . أعِزَّهٍ عَلَي الكافِرين.
اين كه شما مي بينيد مقام معظّم رهبري سياست خارجي را چنين ترسيم مي كند بر اساس مصلحت ، حكمت و عزّت براي همين است . چون همة اين حرف ها شاگرد قرآن اند ديگر . قرآن مي فرمايد : شما با جهان رابطه داشته باشيد ، چه رابطة سياسي ، چه رابطة اقتصادي ، چه رابطه هاي ديگر ، امّا عزيز باشيد . عزيزانه رابطه داشته باشيد نه ذليلانه ! أعِزَّهٍ عَلَي الكافِرينَ أذِلَّهٍ عَلَي المُؤمِنين . نسبت به يكديگر نرم باشيد . اگر بر فرض يك كسي يك چيزي گفت ، تحمّل بكنيد . چون برادر ايماني شماست . امّا نسبت به ديگران اينچنين نباشيد . با عزّت برخورد كنيد . أعِزَّهٍ عَلَي الكافِرين ، أذِلَّهٍ عَلَي المُؤمِنين . اين كساني كه محبّ خدا و محبوب خدايند ، اين دو چهره را هم دارند . نسبت به يكديگر نرم اند ، نسبت به ديگران فولاد .
فرمود : رابطه با خارج داشته باش ، ولي فولاد منش باش ! نسبت به يكديگر رابطه داشته باش ، امّا مثل آب روان باش ! نسبت به داخلي آب باش ، ماية حيات باش ، روان باش ، نرم باش ؛ نسبت به خارج فولاد ! أعِزَّهٍ عَلَي الكافِرين ، أضِلَّهٍ عَلَي المُؤمِنين . در آن بخش هم فرمود : أشِدّآءُ عَلَي الكُفّار ، رُحَمآءُ بَينَهُمْ . نسبت به كافرها خيلي سرسخت ، فولاد . نسبت به يكديگر نرم ، ملايم ، اهل گذشت و مانند آن .
طائفة سوّم آياتي است ، آنچه در سورة مباركة حجرات آمده كه إنَّمَا المُومِنُونَ إخوَه . خوب ؛ فرمود : برادري يك ، ذَلول بودن دو ، رحيم بودن سه . پس ما در جامعه اي زندگي مي كنيم كه وظائف ما اين است . رهبران ما هم با ما همين رابطه را دارند . اگر مي بينيد امام راحل يا خلف صالح اش همين راه را طي مي كنند ، براي اينكه اينها شاگردان انبيايند و ذات أقدس إله در قرآن كريم وصف انبياء ، مخصوصاً خاتم شان را (عليهم آلاف التحيّه والثناء) به اين سبك مي ستايد .
مي فرمايد : اين پيامبر مي دانيد نسبت به شما چيست ؟ اين حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالمُؤمِنينَ رَئُوفٌ رَحِيم (19). اين خيلي علاقمند است كه شما مؤمن بشويد . خوب پدر تمام تلاش و كوشش اين است كه پسرش هَدر نرود ، بيراهه نرود . فرمود : اين پدر شماست . حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالمُؤمِنينَ رَئُوفٌ رَحِيم . اين مظهر خداست . در قرآن كريم فرمود : إنَّ الله بِعِبادِهِ رئوف و رحيم است . همان وصفي كه خدا براي خودش ذكر كرد ، براي پيغمبر اش ذكر مي كند . چون پيغمبر شاگرد خداست ، مخلوق خداست ، بندة خداست ، خليفة خداست . خوب بندة خدا بايد كار خدا را بفهمد و بكند ديگر . وگرنه بندة هوي مي شود . او شاگرد خداست . مخلوق بايد ببيند خالق او چه كار مي كند . عابد بايد ببيند معبود او چه دستور مي دهد .
خود ذات أقدس إله وقتي خود را معرفي مي كند ، مي فرمايد : من نسبت به مؤمنين رئوف ام ، مهربان ام . در آية ديگر مي فرمايد : پيغمبر هم نسبت به مؤمنين به دستور من رئوفٌ رحيم ، بِالمُؤمِنينَ رَئُوفٌ رَحيم . غُصّه مي خورد اگر خداي ناكرده ما بيراهه رفتيم . اگر پسر او حسين بن علي است كه جان اش را داد براي اينكه ما را عالم و عادل كند .
شما مي بينيد خيلي جريان كربلا سرمايه گذاري شده ! خيلي سرمايه گذاري شده ! كار كوچكي نبود . تمام اين سرمايه ها در همين زيارت أربعين اشاره شده كه بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِيرَهِ الضَّلالَه .
آنگاه در چنين نظامي هم مردم به يكديگر علاقمند اند ، بر اساس مهرباني حركت مي كنند ؛ هم رابطة مردم و رهبري ، رابطة محبّت و دوستي است و هم همة ما مي دانيم كه اين دو نعمت ، يعني نعمتي كه ماها نسبت به يكديگر داريم ، نعمتي كه رهبران ما نسبت به ما دارند و ما نسبت به رهبران داريم كه اين نعمت ، نعمت محبّت است ؛ اين نه ارزان به دست مي آيد ، نه در دست كسي است . اين سرمايه مثل معدن نيست كه انسان كَند وكاو كند ، از دل خاك در بياورد . دل اينچنين نيست ، مثل گِل نيست ! اين سرماية ملّي و ديني در آسمانها نيست كه كسي با سفينه هاي با سرنشين يا بي سرنشين از كُرات ديگر به عنوان سوغات بياورد . اين فقط در دلهاست و دلها هم به دست هيچ كس نيست ، فقط به دست خداست . و كشور را هم هدايت هاي دل اداره مي كند .
شما مي بينيد ذات أقدس إله محبّت را ، محبّت را ، وحدت را ، اتّحاد را در قرآن فرمود : من به عنوان بهترين نعمت به شما دادم . بعد به پيغمبر فرمود : تو اگر همة ذخائر زمين را ، تمام معدن ها را بخواهي رايگان بين مردم تقسيم بكني كه دلهاي مردم به يكديگر علاقمند بشود ، اينچنين نيست . ولو اين تقسيم به دست توي پيغمبر باشد ! اينچنين نيست . لُو اَنفَقْتَ مَا فِي الأرضِ جَميعاً مَا ألَّفْتَ بَيْنَهُمْ (20). فرمود : اگر همة معادن و ذخائر زمين را توي پيغمبر با دست خودت بين مردم تقسيم بكني كه اينها محبّت داشته باشند ، وحدت داشته باشند ، متّحد باشند ، اين شدني نيست . چون دل را كه با طلا و نقره نمي شود جمع كرد ! فرمود : اگر همة طلاهاي روي زمين را به دست توي پيغمبر بخواهي تقسيم بكني كه مردم به يكديگر علاقه پيدا كنند ، اين شدني نيست . چون قلب از فرا طبيعت است ، نه طبيعت ! چيزي كه فرا طبيعي است از طبيعي فتوا نمي گيرد . فرمود : هُوَ الَّذِي ألَّفَ بِينَ قُلُوبِهِمْ ألَّفَ بِيْنَهُمْ . خداست اين كار را مي كند .
حالا كه روشن شد قلب فقط به دست خداست ، و روشن شد مردم وقتي موفّق اند كه با هم باشند و روشن شد كه وحدت ملّي مهم ترين ذخيره اي است كه نه در زمين هست ، نه در آسمان ، فقط در دست خداست ، حالا روشن مي شود كه چرا خليل خدا ، ابراهيم پيغمبر (علي نَبِيّنا وَ آلِهِ وَ عَلَيهِ السَّلام) به خدا عرض كرد : خدايا ! دلهاي مردم را متوجّه ذرّية من بكن ! فَاجعَلْ اَفئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوِي إلِيْهِم (21).
ما الآن در شرائطي هستيم كه دشمن بيكار ننشسته ! از هر طرف منتظر يك فرصت است . چه كار بكنيم كه همانطوري كه در انقلاب موفّق شديم ، در جنگ هشت ساله موفّق شديم ، در دوران سازندگي الحمد لله موفق بوديد و بوديم ، چه كار كنيم اين توفيق همچنان بماند ؟ اين راه اش چي است ؟ بهترين راه اش را خليل خدا به ما آموخت . ببينيد ابراهيم خليل چه دعا كرد ؛ ما از دعا ، از عَرض اَدب به پيشگاه اهل بيت ، از گراميداشت قرآن و عترت غفلت نكنيم ! اينها سرمايه هاي اصلي مملكت است .
وجود مبارك خليل حقّ مي دانيد چندين كار مهم كرد ؛ خوب آن تبر گرفتن ، آن بت شكني بي سابقه داشتن مال ابراهيم خليل بود . فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً (22)، همه را تكّه تكّه كرده ، بت ها را . بعد هم گفتند : آتش عميق انباشته كنيد ، ابراهيم را بسوزانيد . گفت : بسوزانيد ! حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ (23). ديدند اثر نكرد . خوب ؛ از يك طرف وجود مبارك خليل حقّ هر چه را كه خداي سبحان به او گفت ، كرد . گفت : پسر بايد قرباني كني ، گفت : چشم ! منتها خدا فرمود : بَس است . بايد كعبه بسازي ، عرض كرد : چشم ! بت ها را بشكني ، ريز ريز كني ، گفت : چشم ! در آتش بروي به عنوان آزمون ، چشم ! همة اين كارها را كرد .
آيا كسي كه اين كارها را مي كند به تنهائي مي تواند يك نظامي اداره كند ؟ مي تواند يك حكومتي داشته باشد ؟ فرمود : نه . كعبه ساختن لازم است ، ولي كافي نيست . بت شكني كردن لازم است ، ولي كافي نيست . تا مردم با تو نباشند اين دين نمي ماند . خوب چه كار كنم مردم با من باشند ؟ فرمود : دعا كن ! چي دعا كنم ؟ دعا كن دلهاي مردم را خدا متوجّه اسلام بكند . اين دعاي خليل خداست ! فَاجعَلْ اَفئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوِي إلِيْهِمْ . عرض كرد : خدايا ! كعبه را ساختم ، امّا كي بيايد طواف بكند ؟ كي به طرف كعبه نماز بخواند ؟ بت ها را شكستم ، كي جلوي بت سازي و بت فروشي و بتكده را دوباره بگيرد ؟ و راه مرا ادامه بدهد ؟
**
تا مردم ابراهيمي نينديشند و حسيني فكر نكنند ، نظام اسلامي نمي ماند . و اين هم خريدني نيست . قابل خريد و فروش نيست . اين فقط با دعاست . لذا وجود مبارك خليل خدا از ذات أقدس إله به عنوان مسئلت و دعا ، عرض كرد : خدايا ! دلهاي عدّه اي از مردم را به طرف فرزندان من متوجّه بكن ! همه كه نيستند بالأخره در جهان … ؛ آتش كه را بسوزد گر بُولهب نباشد ؟! بالأخره يك ابولهب هائي هستند . امّا يك عدّه اي قابل هدايت و جذب اند . و اين با دعا حلّ مي شود .
بنابراين ما هم بايد آدم خوب باشيم ، همة ما هم بايد خوب باشيم ، هم در كنار خوبي هاي ما از خدا بخواهيم كه دلهاي مردم متوجّه رهبر و نظام باشد . اگر اينچنين شد ، إنْ شآءَ الله اين نظام به دست صاحب اصلي اش كه ولي عصر است مي ماند . اگر خداي ناكرده ما مشكلي داشتيم يا دعا نكرديم كه دلهاي مردم متوجّه نظام و رهبري بشود ، ممكن است خداي ناكرده آسيب ببينيم . حالا روشن شد كه ائمه چه حقّي نسبت به ما دارند ؟ سري هم به هند بزنيد ، ببينيد هند چه خبر است . سري هم به اروپا بزنيد ، ببينيد اروپا چه خبر است . بعد برگرديد خودتان را ببينيد ، ببينيد در بهشت هستيد ، آنگاه بدانيد حسين بن علي نسبت به ما چه حقّي دارد !
**
سيّد الشهداء فرمود : من قَتيل اشك هايم !! آنكه دل را متوجّه كربلا مي كند ، نام مبارك أبي عبدالله و آشنا شدن به آن مصيبت و ريزش اشك است . حالا كه أربعين شد ، زينب كُبري به كربلا رسيده است ، مي بينيد مشابه همان حرفي را از برادر مي طلبد كه خودش به برادر گفته است . زينب كبري ؛ يك وقتي هم در همين مسجد چند سال قبل به عرضتان اين مصيبت را رساندم ؛ كه در أربعين زينب كبري همان حرفي را دارد كه در روز يازدهم هنگام خداحافظي آن حرف را دارد ، منتها به عكس . در روز يازدهم ، موقع خداحافظي وقتي اين دخترك ديد زينب كبري در كنار اين نَعش خيلي بي تابي مي كند ، گاهي سر به آسمان مي كند ، گاهي با پيغمبر حرف مي زند ، گاهي با أمير المؤمنين حرف مي زند . عرض كرد : اين نَعش كي است ؟ عمّه ! هذا نَعشُ مَنْ ؟؟ خود زينب كبري هم از اوّل به نعش بي سر و پيكر آغشته به خون أبي عبدالله عرض كرد كه : أأنْتَ أخي وَابنَ اُمّي ؟ تو برادر مني ؟ كاري كه خواهر برادر را نشناسد ! اين را در روز يازدهم … . الآن كه به زيارت كربلا بر مي گردد ، شايد اينچنين بگويد : عرض كند : يا أبا عبدالله ! كاري با تو كردند كه من تو را نشناختم ، امّا آنقدر مصيبت بر من وارد شد كه اگر تو هم مرا ببيني ، مرا نمي شناسي ! من مي گفتم : آيا تو حسين مني ؟ تو اگر الآن مرا مي بيني ، مي گوئي : آيا تو زينب مني ؟ …
پىنوشتها:
(1) سورة نحل / آية 125
(2) سورة انعام / آية 26
(3) سورة مريم / آية 97
(4) سورة فرقان / آية 52
(5) سورة توبه / آية 73
(6) مفاتيح الجنان / زيارت أربعين
(7) مفاتيح الجنان / زيارت أربعين
(8) سورة آل عمران / آية 164
(9) كشف الغُمّه / جلد 2 / صفحة 63 ـ وَ عَني راشِدِ ابنِ أبي روح الأنصاري ، قال : كانَ مِنْ دُعاءِ الحُسين بن علي (ع) : اَللًّهُمَّ ارزُقنِي الرَّغبَهَ فِي الآخِرَه حَتّي أعرِفَ صدق ذلِكَ فِي قَلبِي بِالزَّهادَهِ مِنّي فِي دُنيايْ ، اَللّهُمَّ ارزُقنِي بَصَراً فِي اَمرِ الآخِرَه …
(10) سورة نحل / آية 97
(11) بحار الأنوار / جلد 44 / صفحة 193
(12) سورة مائده / آية 54
(13) سورة سجده / آية 22
(14) سورة انعام / آية 129
(15) مفاتيح الجنان / زيارت امينُ الله
(16) سورة مائده / آية 54
(17) سورة فتح / آية 29
(18) سورة حجرات / آية 10
(19) سورة توبه / آية 128
(20) سورة انفال / آية 63
(21) سورة ابراهيم / آية 37
(22) سورة انبياء / آية 58
(23) سورة انبياء / آية 68