احمد محيطى اردكانى
اساسىترين مسأله در هر مكتبى، حفظ و نگهدارى آن از انحرافات و تضمين بقاى آن است كه اين افتخار در مكتب اسلام و تشيّع به نام اباعبداللّه الحسينعليه السلام ثبت شده است. بدين جهت بارها پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«حسينٌ منّى و انا مِن حسينٍ»1؛ حسين از من است و من از حسينم. يعنى نه تنها حسين فرزند من مىباشد، بلكه بقاى دين و آيين من نيز از اوست و اسلام به واسطه فداكارى و جانبازى او و يارانش باقى مىماند.
در اين گفتار كوتاه، بر آن شديم تا گوشهاى از شخصيّت والاى امام حسينعليه السلام را از نگاه درّ يكتاى خلقت، پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله وسلم به تماشا بنشينيم.
واسطه فيض انبيا
اكثر انبياى الهى، به ويژه پيامبران اولوالعزم، هرگاه به مشكلى بزرگ برخورد نمودند، براى حلّ آن، خداوند متعال را به انوار طيّبه پنج تن آل عباعليهم السلام سوگند مىدادند.2 برخى از آنها وقتى به نام امام حسينعليه السلام مىرسيدند، غمگين مىشدند و اشك مىريختند. وقتى از علت آن سؤال كردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبداللّه الحسينعليه السلام را شنيدند و به عزادارى پرداختند.
ابن عباس مىگويد: از پيامبرگرامى اسلام سؤال كردم: آن كلماتى كه حضرت آدمعليه السلام از پروردگارش دريافت نمود و به واسطه آن توبهاش پذيرفته شد، چه بود؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حقِ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام توبهاش پذيرفته شود. خداوند نيز توبه او را قبول كرد.3
در الدّرّالثّمين، در تفسير قول خداوند: «فتلقّى آدم مِن رَبّهِ كلماتٍ» اين گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نامهاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ائمهعليهم السلام را مشاهده كرد و جبرئيل به او تلقين كرد كه بگويد: «يا حميدُ بِحقِّ محمدٍ، يا عالِىُ بحقِّ علىّ، يا فاطرُ بحقِّ فاطمةَ، يا مُحسنُ بحقِّ الحسن و الحسين و منكَ الاحسانُ»
هنگامى كه حضرت آدمعليه السلام نام امام حسينعليه السلام را بر زبان جارى ساخت، گريان شد و قلبش خاشع گرديد. حضرت آدمعليه السلام گفت: اى جبرئيل! چرا پس از گفتن نام حسين، قلبم شكست و اشكم جارى گرديد؟
جبرئيل خبر شهادت امام حسينعليه السلام و چگونگى مصائب او را تشريح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزادارى و گريه و ناله نمودند.4
نظير اين توسّلات و خبريافتن از شهادت امام حسينعليه السلام براى نوح، ابراهيم و اسماعيلعليهم السلام زكريّا، سليمان، موسى، عيسىعليهم السلام، نيز ذكر شده است.5
اين كه خداوند متعال قبل از تولد امام حسينعليه السلام در عالم دنيا، پيامبران و اولياى خودش را با حادثه عاشوراى حسينى آشنا مىكند و چشم آنها را اشكبار مىسازد، از عظمت و ارزش والاى حسين بن علىعليه السلام و قيام و شهادت وى حكايت مىكند، گرچه دست يابى به فهم عميق آن، در فكر بشر نمىگنجد.
عترت پيامبر
پيامبر گرامى اسلام، بارها اميرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام را به عنوان عترت و اهل بيت خود معرفى نمود و در موقعيتهاى مختلف و حوادث گوناگونى آنها را عِدل قرآن قرار داد و پذيرش ولايت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست.
روايات زيادى در اين زمينه از شيعه و اهل سنّت نقل شده است كه بعضى از آنها را در اين جا يادآور مىشويم.
آيه تطهير
ام سلمه مىگويد: روزى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در خانه من بود. دخترش، فاطمهعليها السلام غذايى از آرد و شير (حريره) براى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آورد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نيز دعوت كن. ام سلمه مىگويد: على، حسن و حسينعليهم السلام آمدند و از آن غذا تناول كردند و در زير كساى پيامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم. پس خداوند متعال اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل فرمود: «انّما يُريدُ اللّهُ ليذهب عنكم الرّجس اَهلَ البيتِ و يُطهّركم تطهيراً»6؛ خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاكىها را از شما، اهل بيت دور سازد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم دامن كسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از كسا بيرون آورد و به سوى آسمان دراز كرد و گفت:
اينها افراد برگزيده و اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى و ناپاكى را از اينها دور نما. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اين جمله را دوبار تكرار نمود.
ام سلمه مىگويد: من نزد آنها رفتم و عرض كردم: يا رسول اللّه! آيا من نيز با شما هستم؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: خوب هستى، تو خوب هستى7 (كنايه از اين كه از اهل بيت نيستى، گرچه تو انسان خوبى هستى.)
اين روايت، در كتب روايى شيعه و بسيارى كتب اهل سنّت آمده است.8
نظير اين روايت در مورد آيه مباهله ذكر شده است.
حديث ثقلين
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بارها فرمود: «انّى تارك فيكم الثّقلين ما اِن تمسّكتُم بهما لن تضلّوا بعدى، احدهما اعظم من الآخر، كتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الى الارض، و عترتى أهل بيتى، و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض، فانظروا كيف تخلّفونى بهما»؛9
من (از ميان شما مىروم و) دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم. اگر بعد از من، به آن دو تمسك نماييد گمراه نمىشويد. يكى از آن دو از ديگرى بزرگتر است و آن، كتاب خدا (قرآن كريم است كه چون) ريسمانى از آسمان به زمين كشيده شده است. (يك سر آن به دست خدا و سر ديگر آن به دست مردم است.) و (ديگرى) عترت و اهل بيت من هستند و اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند، تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس دقّت كنيد، با عترت من چگونه رفتار خواهيد كرد.
اين روايت از شيعه و اهل سنّت به حدّ تواتر نقل شده است و جاى هيچ شك و ترديدى باقى نمىگذارد.10
عبداللّه بن يحيى مىگويد: همراه اميرمؤمنان على بن ابىطالبعليه السلام به سوى صفّين در حركت بوديم. نزديك نينوا رسيديم. حضرت علىعليه السلام فرياد زد: اى عبداللّه! صبر كن!
آن حضرت فرمود: روزى نزد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رفتم كه از چشمانش اشك مىريخت. عرض كردم: اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، چرا گريه مىكنى؟ آيا كسى شما را رنجانده است؟
فرمود: نه، بلكه جبرئيل خبر شهادت حسينعليه السلام را در شطّ فرات برايم آورده است. آيا مىخواهى از تربتش ببويى؟
عرض كردم: آرى. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مشتى از خاك را به من داد. بىاختيار گريستم. فرمود: نام آن سرزمين «كربلا» ست.
وقتى حسينعليه السلام دوساله شد، پيامبر به سفرى رفت و در بين راه، كلمه استرجاع «انا للّه و انا اليه راجعون» را بر زبان جارى ساخت و اشك از ديدگانش فرو ريخت. از علت گريه آن حضرت سؤال شد. آن حضرت فرمود: جبرئيل از سرزمينى در كناره شطّ فرات به من خبرداد كه نام آن كربلاست. فرزندم، حسين در آن جا كشته مىشود. مثل اين است كه الآن قتلگاه و محلّ دفن او را مىبينم و گويا مشاهده مىكنم (اهل بيتش) را كه چون اسيران بر محملها سوار مىشوند و سر بريده فرزندم، حسين را براى يزيد - لعنةاللّه عليه - هديه مىبرند. به خدا سوگند! هيچ كس نيست كه به سر بريده حسينعليه السلام نگاه كند و خوشحال شود، مگر اين كه (منافق است و) خداوند بين دل و زبانش جدايى قرار مىدهد و عذاب دردناكى در انتظارش است.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم غمگين و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسينعليهما السلام را نيز با خود بر بالاى منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پس از اين كه از سخنرانى فارغ گشت، دست راست را روى سر حسن و دست چپ را روى سر حسين نهاد و فرمود:
«اللهمّ اِنَّ محمّداً عَبدُكَ و رسولُكَ و هذانِ أَطائِبُ عِتْرَتى و خيِارُ اُرُومتى و اَفْضَلُ ذُرِّيَتى...»؛ خدايا! محمد، بنده و فرستاده توست، و اين دو پاكيزهترين عترت من و برگزيدهترين خاندان من و برترين ذرّيه من هستند... جبرئيل به من خبرداد اين فرزندم به وسيله سمّ شهيد مىگردد و آن يكى در ميدان جنگ به خون مىغلتد.
خدايا! شهادت را بر آنها مبارك گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده. خدايا! قاتل و كشنده وى را مبارك نگردان و او را خوار و ذليل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پايينترين منازل جهنّم جاى بده.
مردم گريه و ناله نمودند و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به آنها فرمود: اى مردم! شما براى حسين گريه مىكنيد و يارىاش نمىكنيد! خدايا! تو ولى و ياورش باش.
سپس فرمود: اى مردم! من از ميان شما مىروم و دو چيز گرانبها را در بين شما باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترت و اصل و ميوه دلم و جان خودم. اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا اين كه در روز قيامت بر لب حوض كوثر بر من وارد شوند. من از شما چيزى نمىخواهم جز آنچه را كه خداوند مرا مأمور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستى اهل بيت من است.
بر حذر باشيد از اين كه در قيامت بر لب حوض در حالى با من ملاقات كنيد كه اهل بيت من از سوى شما اذيّت شده باشند و بر آنها ظلم كرده يا آنها را به قتل رسانده باشيد.
آگاه باشيد! امت در روز قيامت در سه گروه، هر كدام با پرچمى خاص نزد من مىآيند؛ گروهى با پرچم سياه وارد مىشوند. آنها افرادى هستند كه ملائكه از اعمال زشت آنها شيون مىكنند. وقتى در مقابل من قرار مىگيرند، از آنها سؤال مىكنم: شما كيستيد؟ آنها در حالى كه نام مرا فراموش كردهاند، مىگويند: ما عرب و يكتا پرست هستيم. مىگويم: من احمد، پيامبر عرب و عجم هستم. مىگويند: ما از امّت تو هستيم. مىگويم: با كتاب خدا و اهل بيت من، بعد از من چگونه رفتار نموديد؟ مىگويند: كتاب خدا را ضايع نموديم و عترت شما را با جدّيّت تمام خواستيم از روى زمين برداريم و نابود سازيم.
بعد از شنيدن اين سخنان، از آنها رو مىگردانم و آنها تشنه و رو سياه برگردانده مىشوند.
سپس گروه ديگرى با برچم سياهترى مىآيند. مىگويم: شما با ثقلين، يعنى كتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نموديد؟ مىگويند: باثقلِ اكبر، يعنى قرآن مخالفت كرديم و ثقلِ اصغر، يعنى عترت و اهل بيت شما را هرچه توانستيم، اذيّت نموديم. مىگويم: از من دور شويد! آنها را با روسياهى و عطش باز مىگردانند.
سپس گروه سوم با پرچمى روشن و چهرههايى نورانى نزد من مىآيند. مىگويم: شما كيستيد؟ مىگويند: ما از امت محمد مصطفىصلى الله عليه وآله وسلم و اهل كلمه توحيد و تقوا هستيم. ما از بازماندگان اهل حق و حقيقت مىباشيم. به كتاب خدا عمل نموديم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستيم، ذرّيه پيامبر خاتم را دوست داشتيم و بدان گونه كه يار و مددكار خود بوديم. آنها را يارى نموديم و با دشمنانشان جنگيديم.
پس به ايشان مىگويم: بشارت باد بر شما! من پيامبر شما محمّد هستم. در دنيا همان گونه كه گفتيد، بوديد.
سپس از آب كوثر به آنها مىنوشانم. سيراب و خوشحال از آنجا باز گردانده مىشوند و داخل بهشت مىگردند و براى هميشه در آنجا مىمانند.11
پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: به پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم خبر دادند كه امّ ايمن شب و روز گريه مىكند. وى را به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آوردند. آن حضرت پرسيد: چرا گريه مىكنى؟
گفت: خوابى دردناك ديدهام.
فرمود: خوابت را بگو.
گفت: بر من سخت است كه خواب را بر زبان آورم.
فرمود: خوابت آن گونه نيست كه مىپندارى.
گفت: يا رسول اللّه! شبى در خواب ديدم پارهاى از پيكرت جدا شد و در خانه من افتاد.
فرمود: امّ ايمن! آسوده باش! فاطمه پسرى به دنيا مىآورد، تو او را پرورش مىدهى و نگهدارىاش مىكنى. او پاره تن من است كه در خانه تو خواهد بود.
امّايمن مىگويد: روز هفتم، نوزاد را به نزد پيامبر بردم. حضرت فرمود: آفرين بر تو و نوزادى كه در بغل دارى! اين است تعبير خواب تو.12
خبر شهادت
آنچه بيشتر از هرچيز در زندگى ابا عبداللّه الحسينعليه السلام خصوصاً در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم مىخورد، اين است كه در حوادث زيادى، خبر از شهادت آن حضرت به ميان مىآيد و پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بيتعليهم السلام به ياد كربلا و حوادث دلخراش آن، اشك مىريزند.
قيام و شهادت امام حسينعليه السلام نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود؛ در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از مكه به مدينه، كه براى پايه گذارى مكتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسينعليه السلام از مدينه به مكّه و سپس به طرف كربلا، كه براى حفظ آن بود.
پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم مىدانست كه شهادت امام حسينعليه السلام اسلام را تا ابد حفظ مىكند؛ به همين خاطر آن حضرت بيشترين كلامش را در معرّفى امام حسينعليه السلام و راه و روش او و شهادتش به كار گرفت.
در اين جا به بعضى از آن حوادث و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اشاره مىكنيم:
ترتب سرخ
امام باقرعليه السلام مىفرمايد: روزى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در خانه امّسلمه بود. سفارش كرد: كسى نزد من نيايد. طولى نكشيد كه حسينعليه السلام در حالى كه كودك بود، وارد شد و سراغ پيامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پيامبر رساند.
امّسلمه مىگويد: به دنبالش دويدم (شايد مانع شوم). وقتى به او رسيدم، ديدم حسينصلى الله عليه وآله وسلم روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نشسته است و پيغمبر گريه مىكند و چيزى در دست دارد.
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: امّسلمه! اين جبرئيل است كه به من خبر مىدهد حسينم كشته خواهد شد. اين هم خاك سرزمينى است كه حسين در آنجا شهيد مىشود. آن را نزد خود نگهدار. هر وقت به خون تبديل شد، حسينم كشته گرديده است.
امّسلمه عرض كرد: يا رسول اللّه! از خدا بخواه از او دفع كند.
فرمود: خواستم و خدا وحى كرد: اين درجهاى است كه هيچ كس بدان نرسد (جز حسينعليه السلام). حسين، هر يك از پيروان خود را كه شفاعت كند، پذيرفته مىشود. حضرت مهدىعليه السلام فرزند او است. خوشا به حال كسى كه از دوستان و پيروان حسين باشد! به خدا قسم آنها در روز قيامت رستگارند.13
راز بوسههاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
امام باقرعليه السلام مىفرمايد: شيوه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اين بود كه چون حسينعليه السلام نزد او مىآمد، او را به پيش خود مىكشانيد و به اميرالمؤمنانعليه السلام مىفرمود: حسين را نگهدار. سپس جاى جاى بدن او را مىبوسيد و مىگريست. حسين سؤال مىكرد كه: پدرجان! چرا گريه مىكنى؟ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمود: پسرجانم! جاى شمشيرهايت را مىبوسم و مىگريم.14
فضائل و ويژگىها
اباعبداللّه الحسينعليه السلام سومين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت، امامى معصوم، تربيت يافته در خانه عصمت و طهارت، تعليم يافته از سرچشمه وحى و رسالت و پرورش يافته در دامن خاتم پيامبران، داراى فضائل و ويژگىهاى زيادى است كه بعضى از آنها را از زبان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم متذكّر مىشويم:
نامگذارى
حضرت امام رضاعليه السلام مىگويد: «چون امام حسينعليه السلام متولد شد، پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به اسماء بنت عميس فرمود: فرزندم را بياور. اسماء مىگويد: حسين را در جامه سفيدى پيچيدم و به خدمت حضرت رسول بردم. آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت. سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت.
جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: چون علىعليه السلام نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسىعليه السلام است، پس او را به نام پسر كوچك هارون كه «شبير» است، نامگذارى كن و چون زبان تو عربى است، او را «حسين» بنام.»15
خليفةاللّه در زمين و سرور جوانان بهشت
ابن عباس مىگويد: روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بين اصحاب نشسته بود، حسنعليه السلام وارد شد. تا نگاه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر او افتاد، گريست و فرمود: نزديك بيا. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم او را به نزديك خود كشيد و بر زانوى راست خود نشاند. طولى نكشيد، حسينعليه السلام وارد شد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تا او را ديد، گريه كرد و او را نزديك خود برد و بر زانوى چپ خود نشاند. سپس فاطمهعليها السلام وارد شد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با ديدن او گريان شد و او را طرف راست خود نشاند.
پس از آنها، حضرت علىعليه السلام وارد شد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با ديدنش، اشك ريخت و او را در طرف چپ خود نشاند.
اصحاب گفتند: اى پيامبر! هر كدام از آنها را مشاهده كردى، گريه نمودى! آيا در بين آنها هيچ كس نبود كه با ديدنش مسرور شوى؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در گفتارى طولانى به اوصاف آنها پرداخت و خبر شهادت آنها و مكر و حيله و ظلم امتش در باره آنها را بيان فرمود.
آن حضرت در باره امام حسينعليه السلام چنين بيان داشت: «وَ امّا الحسينِ، فَاِنَّهُ مِنّى وَ هُوَ ابْنى وَ وَلَدى وَ خَيْرُالْخَلْقِ بَعْدَ اَخيهِ وَ هُوَ امامُ المُسلمينَ و مَولىَ المُؤمنينَ و خَليفَةُ رَبِّ العالمينَ...؛ حسين از من است. او فرزند من و بعد از برادرش، بهترين فرد بين مردم، است. او پيشواى مسلمانان، سرور و مولاى اهل ايمان، جانشين پروردگار جهانيان، فريادرس درماندگان، پناهِ پناه خواهان و حجّت خدا بر تمام جهانيان است».
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم در ادامه سخنانشان فرمود:
«وَ هُوَ سَيِّدُ شَبابِ اَهْلِ الْجَنّة وَ بابُ نجاةِ الاُمَّة، اَمْرُهُ اَمْرى وَ طاعَتُهُ طاعَتى...؛ او سرور جوانان بهشت و بابِ نجات امت است. فرمان او، فرمان من است و فرمانبردارى از او، فرمانبردارى از من است. كسى كه از او پيروى كند، از من است و كسى كه با او مخالفت كند، از من نيست.»16
زينت آسمانها و زمين
امام حسينعليه السلام مىفرمايد: هنگامى نزد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رفتم كه اُبَىّ بن كعب نزد آن حضرت بود. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به من فرمود: «مَرْحَباً بِكَ يا اَباعَبْدِاللّهِ يا زَيْنَ السَّماواتِ وَالاَرْضِ؛ خوش آمدى اى اباعبداللّه! اى زينت آسمانها و زمين!»
اُبَىّ گفت: اى رسول خدا! چگونه فرد ديگرى غير از شما، زيور آسمانها و زمين است؟
فرمود: سوگند به خدايى كه مرا بحق، به پيامبرى برانگيخت! حسين بن على در آسمانها بزرگوارتر است تا در زمين. سمت راست عرش خداى عزّوجلّ نوشته است: «مصباح هُدى و سفينة نجاة ...؛ (حسين) چراغ هدايت و كشتى نجات است. امامِ خير، بركت، عزّت، فخر، دانش و ذخيره است.»17
ائمّه از صلب حسينعليه السلام
بنابر روايات زيادى كه از پيامبر و ائمه معصومينعليهم السلام رسيده است، 9 امام معصوم از صلب پاك و طاهر اباعبداللّه الحسينعليه السلام مىباشند.
امام حسينعليه السلام مىگويد: «من و برادرم (در خردسالى) نزد جدّمان، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رفتيم. آن حضرت من و برادرم را بر روى پاهاى خود نشاند. سپس ما را بوسيد و فرمود:
«پدرم فداى شما، دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزيد. از صلب تو - اى حسين - 9 امام (ديگر) را برگزيد كه نهمين آنان قائم آنان - عجّل اللّه تعالى فرجه - است. همه شما در فضيلت و منزلتى كه نزد خدا داريد، برابريد.»18
در روايت ديگرى آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «روز قيامت، عرش خدا به تمام زينتها آراسته مىشود و امام حسنعليه السلام بالاى يكى از منبرها و امام حسينعليه السلام بالاى منبرى ديگر قرار مىگيرند. خداوند عرش را با وجود اين دو بزرگوار مىآرايد، همچنان كه دو گوشواره، زن را مىآرايد.»19
برترين انسان
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«حسن و حسين بعد از من و على و مادرشان، بهتر از همه انسانهاى روى زمين مىباشند و مادرشان بهترين زنان عالم است».20
در كتاب ادريس21 آمده است:
«حضرت ادريسعليه السلام روزى به ياران خود رو كرد و فرمود: روزى فرزندان آدمعليه السلام در باره بهترين مخلوقات خدا بحث كردند. بعضى گفتند: پدر ما آدم بهترين مخلوق خدا است؛ چون كه خدا او را با دست قدرتش خلق كرد و روح منسوب به خود را در او دميد و به امر او، فرشتگان به عنوان احترامِ آدم، او را سجده كردند و آدم را «معلّم فرشتگان» خواند و او را خليفه زمين قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.
عدهاى گفتند: نه، بلكه بهترين مخلوق خدا، فرشتگانند كه نافرمانى از خدا نمىكنند...
گروه سوم گفتند: بهترين خلق خدا، جبرئيل است كه در درگاه خدا امين وحى مىباشد.
گروه ديگر، سخن ديگرى گفتند و گفت و گو زياد شد، تا اين كه حضرت آدمعليه السلام در مجلس حاضر گشت. پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود:
فرزندانم! آن طور كه شما فكر مىكنيد، درست نيست. وقتى خداوند مرا آفريد و روحش را در من دميد، بلند شدم و نشستم، در حالى كه به عرش خدا مىنگريستم. ناگهان پنج نور در نهايت شكوه و كمالِ درخشش را ديدم كه غرق در انوار آنها شدم.
عرض كردم: خدايا! اين پنج نور كيستند؟
فرمود: اين پنج نور، نورِ «اشرف مخلوقات اند.» اينها بابهاى رحمت من و واسطههاى بين من و مخلوقاتم هستند. اگر اينها نبودند، تو را و آسمانها و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمىآفريدم.
عرض كردم: خدايا! نام اينها چيست؟
فرمود: به عرش بنگر. وقتى نگاه كردم، اين نامهاى پاك را يافتم:
... محمّد، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام»22
فراق جانگداز
همان گونه كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به امام حسن و امام حسينعليهما السلام علاقه فراوان داشت؛ آنها نيز به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم محبّت شديد داشتند.
ابن عباس مىگويد: در لحظه آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، حسن و حسين در حالى كه مىگريستند و شيون مىنمودند، به بالين پيامبر آمدند و خود را روى پيامبر افكندند. حضرت علىعليه السلام خواست آنها را از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جدا كند، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: على! بگذار من آنها را ببويم و آنان مرا ببويند، من از ديدار آنها بهرهمند گردم و آنها نيز از ديدار من بهرهگيرند. اين دو فرزند بعد از من، ستمها خواهند ديد و مظلومانه كشته مىشوند.
آن گاه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم 3 بار فرمود: خدا لعنت كند آنان را كه به اين دو فرزندم ظلم مىكنند.23
پىنوشتها:
1. الحسين و السّنّة، سيدعبدالعزيز طباطبايى، ص 13.
2. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 366.
3. تفسير نورالثّقلين، عروسى، ج 1، ص 68.
4. بحارالانوار، ج 44، ص 245.
5. همان، ص 245 - 243؛ نفس المهموم، محدّث قمى، ترجمه كمرهاى، ص 16.
6. احزاب/ 33.
7. كتاب خصائص الوحى المبين، يحيىبن الحسن الحلى، (ابن بطريق)، ص 69؛ النّورالمشتعل من كتاب ما نزل من القرآن فى على(ع)، ابن نعيم اصفهانى، ص 186 - 176.
8. سنن التّرمذى، محمد بن عيسى بن سورة، ج 5، ص 621، حديث 3787؛ صحيح مسلم، بشرح الامام النووى، ج 15، ص 194 و 195؛ ترجمه ريحانة رسول اللّه الشهيد الحسين بن على بنابىطالب(ع)، من تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ص 78 - 76.
9. خلاصة عبقات الانوار فى امامة الائمّة الاطهار، ج 1، ص 3؛ سنن التّرمذى، ج 5، ص 622.
10. خلاصة عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3. (در ص 17 و 28، نام 187 راوى از اهل سنّت ذكر شده است كه اين حديث را نقل كردهاند.
11. بحارالانوار، ج 44، ص 247 و 248.
12. مناقب آل ابىطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 70.
13. نفس المهموم، ص 16.
14. همان، ص 20.
15. بحارالانوار، ج 43، ص 239؛ جلاءالعيون، ص 281؛ لسان العرب، ج 4، ص 392.
16. امالى صدوق، ص 101 - 99.
17. كمال الدين، صدوق، ج 1، ص 269 - 264.
18. موسوعة كلمات الامام الحسين، معهد تحقيقات باقرالعلوم، ص 91.
19. سيره چهارده معصوم(ع)، محمدى اشتهاردى، ص 309.
20. امام حسين آفتاب تابان ولايت، محمدى اشتهاردى، ص 38.
21. همان. (كتاب ادريس در سال 1895 م. در لندن به زبان سريانى چاپ شد و روايت مذكور در ص 514 و 515 آن آمده است.)
22. همان، ص 21.
23. سيماى پرفروغ محمّد، ترجمه كحل البصر، محمّدى اشتهاردى، ص 321.
منبع: فصلنامه كوثر ـ شماره 52 ـ زمستان 81