امام كاظم ـ عليه السّلام ـ در سال 148، بعد از شهادت پدرش، رهبري شيعيان را بر عهده گرفت. اختلافي كه بين شيعيان بوجود مي آمد، غالباً ناشي از تعيين امام بعدي بود. گاه بنابر دلايل سياسي (وحشت از حاكميت عباسيان) امام ـ عليه السّلام ـ براي بسياري از شيعيان خود ناشناخته مي ماند.
شدت اختناق « منصور » درباره « علويان » بويژه امام صادق ـ عليه السّلام ـ كه عظمتي فراوان در ميان جامعه كسب كرده بود، موجب سردرگمي ميان برخي از شيعيان نسبت به رهبري آينده شده بود.
بعضي از فزندان امام صادق ـ عليه السّلام ـ دائية رهبري داشتند و اين موجب پراكندگي شيعيان مي شد. مشكل ديگر آنان دور بودن از شهر ها و محل سكونت بود... با توجه به دلايل فوق، بعد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز انشعاباتي رخ داد.
اسماعيل بن جعفر بن محمد، فرزند بزرگتر امام صادق ـ عليه السّلام ـ بود. بسياري از شيعيان وي را رهبر آينده مي دانستند. وي در حيات پدر، فوت كرد. به طوري كه در روايت آمده است امام صادق ـ عليه السّلام ـ اصرار داشتند تا شيعيان با ديدن جنازة او به مرگش يقين كنند. با اين وجود، عدّه اي بعد از آن حضرت، با داعية « مهدويت اسماعيل » و بهانه هاي ديگر، فرقه اي به نام « اسماعيليه » در شيعه بوجود آوردند.
شيعيان راستين كساني بودند كه مدعي امامت را با طرح سؤالات خاصي، ارزيابي مي كردند و آنگاه كه در امامت وي به يقين مي رسيدند، او را به وصايت مي پذيرفتند.
هشام بن سالم مي گويد: « همراه مؤمن الطاق در مدينه بودم، مشاهده كرديم كه عده اي در خانة عبد الله بن جعفر بن محمد گرد آمده و مسائلي را از او دربارة زكات مي پرسند. ما نيز سؤالاتي درباره زكات از وي پرسيديم، ليكن وي جواب صحيحي به ما نداد. آنگاه بيرون آمديم و نمي دانستيم كه از فرقه هاي مرجئه، قدريه، زيديه، معتزله و خوارج چه گروهي را بپذيريم. در اين حال، شيخي را ديديم كه او را نمي شناختيم. فكر كرديم جاسوسي از جاسوسان منصور است ولي بر خلاف اين احتمال او ما را به خانة ابوالحسن موسي بن جعفر برد. هنوز آنجا بوديم كه فضيل و ابوبصير، وارد شده و پرسشهايي نمودند و بر امامت وي يقين حاصل نمودند. آن گاه مردم از هر سو، دسته دسته مي آمدند، به جز گروه عمار ساباطي و شمار اندكي كه عبد الله بن جعفر را قبول داشتند. » [1]
هشام بن سالم، عبد الله بن ابي يعفور، عمر بن يزيد بيّاع السابري، محمد بن نعمان، مؤمن طاق، عبيد بن زراره، جميل بن دراج، ابان بن تغلب و هشام بن حكم كه از بزرگان شيعه و اهل علم به شمار مي آمدند امات موسي بن جعفر را پذيرفتند.
تنها كساني كه به امامت آن حضرت نگرويدند « عبد الله بكير » و « عمار بن موسي ساباطي » بودند. [2]
عصر امام كاظم ـ عليه السّلام ـ دوران بسيار سختي براي شيعيان بود. از مهمترين قيامهايي كه در اين دوران بر عليه خلفاي عباسي صورت گرفت، قيام « حسين بن علي، شهيد فَخ » در زمان حكومت هادي عباسي و جنبش « يحيي و ادريس»، « فرزندان عبد الله » در زمان هارون بود.
امام شيعيان را به لزوم رعايت « تقيه» پافشاري مي كردند و مي كوشيدند و شيعيان را به طور پنهاني اداره نمايند. اين وضعيت موجب گرديد، تاريخ نتواند از حركات سياسي آنها ارزشيابي دقيقي به عمل آورد. رهبري اين حركت و ظرافتي كه در هدايت آن به كار بدره شد، عامل مهم استواري شيعه در تاريخ گرديد.
[1] . كافي، ج1، ص 351.
[2] . فرق الشيعه، ص 79.
علي اصغر رضواني - شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ص84