پس از آنكه مأمون بر برادرش امين، پيروز شد، در حقيقت، حكومت عباسيان را كه در اصل تكيه بر خراسانيان داشت، بيشتر از پيش، خراساني كرد. حكومت امين، تكيه بر عناصر عربي و خاندان عباسيان داشت، اما حكومت مأمون از اين دو جهت، ضعيف بود. لذا وي سعي كرد تا پايگاه ديگري بدست آورد. براي ايجاد اين پايگاه، ميتوانست حمايت مردم را كه علاقه به علويان داشتند، جذب نموده از آن ابزاري براي سركوبي قيامهايي بسازد كه بنام علويان صورت ميگرفت. ابن خلدون فراواني شيعيان را سبب چنين دعوتي از سوي مأمون براي ولايتعهدي امام رضا - عليه السلام - ميداند.[1] در نظر عامه مردم آمدن امام و پذيرش دعوت مأمون براي گرفتن خلافت و يا ولايتعهدي، مهر تأييدي براي مأمون بود، اين يكي از اهداف مهم اين اقدام بود.
امام ابتدا دعوت مأمون را نپذيرفت. بدنبال آن اصرارهاي مأمون به تهديد تبديل شد و بالاخره پس از تهديدهاي فراوان [2]امام مجبور شد تا به مرو بيايد و ولايتعهدي را بپذيرد. امام اين ولايتعهدي را تحت شرائطي قبول كرد؛ مهمترين شرط آن بود كه مسئوليتي در قبال كارها نداشته باشد. از جمله امام فرمود: اني داخل في ولايه العهد علي ان لا آمر و لاانهي ولاافتي و لااقضي و لااولي و لااعزل ولاأغير شيئا مما هو قائم و تعفين من ذلك كله.[3] من ولايتعهدي را ميپذيرم به شرط آنكه هيچ امر و نهي نكرده و فتوا و قضاوتي ننمايم. همچنين نقشي در عزل و نصب و تغيير وضعي كه حاكم است، نخواهم داشت و از همه اينها معاف خواهم بود. همين موضع امام سبب شد تا شورشهاي علوي، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخي اين ولايتعهدي نيز در فروكش كردن شورشهاي علوي سودي نبخشيد.[4]
مأمون براي اينكه امام در مسير خود به شهرهاي شيعي برخورد نكند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابي الضحاك، چنين دستور يافته بود ه امام را جز از اين طريق، از راه كوفه نياورد.[5]در بعضي از مصادر آمده است كه امام از طريق قم، آورده شده است.[6] اما اين مطلب صحيح نيست چرا كه در كتاب عيون اخبار الرضا، تصريح شده كه مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علي طريق الكوفه و قم[7] راه كوفه و قم را در پيش مگير.
در مسيري كه امام به مرو آورده شد ارتباط امام با كساني كه از دوستان اهل بيت - عليه السلام - بودند برقرار گرديد. در نيشابور يكي از پرجمعيتترين اجتماعات براي استقبال از امام برپا شد. در ميان استقبال كنندگان گروهي از علماي اهل سنت همچون ابي زرعه رازي از آن حضرت خواستند تا حديثي براي آنها نقل كند. در ينابيع الموده نقل شده كه امام چند روز در نيشابور ماند. پس از آن، هنگامي كه خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازي، محمدبن اسلم طوسي و شمار كثيري از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زيارت كنند، پس از آن از او خواستند تا حديثي از آباء گرامش، نقل كند. امام دستور داد پرده را كنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصداي زيادي، آن محيط را پر كرده بود. امام شروع به صحبت كردند و از مردم خواستند تا ساكت باشند. آنگاه از طريق آبائشان و به عنوان كلامي از خداوند، براي مردم نقل كردند: كلمه لا اله الا الله حصني فمن خل حصني امن من عذابي كلمه لا اله الا الله، حصار محكم من است. هر كس داخل آن شد، از عذاب من ايمن خواهد بود. وقتي همه مردم، حديث را نوشتند، امام با كمي تأمل بدانها فرمودند: اين مطلب شروطي دارد و انا من شروطها[8] پذيرش من از جمله شروط آن است. اين جمله به عنوان پذيرش ولايت حضرت معنا شده است، چيزي كه اساس تفكر شيعي است. از نظر شيعه پذيرش امامت و گردن نهادن به ولايت امامان پس از توحيد، شرط رهائي و فلاح است.
اين تلاش از آن جهت صورت گرفت كه امام - عليه السلام -، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علويان، جهت دار كند و تشيع ناشي از دوستي اهل بيت را تبديل به يك تشيع اعتقادي اصيل كند.
بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصيت آن حضرت به عنوان امم شيعه براي مردم بيشتر شناخته شود. لذا هواداران شيعه هر روز بيشتر و بيشتر ميشدند.[9]
حيثيت علمي امام، مهمترين عامل در توسعه مذهب شيعه به حساب ميآمد. به ويژه كه مباني فكري شيعه نيز در آن شرايط، مشخص شده بود و طبعا مرجعيت علمي امام، توسعه فكر شيعي را دربر داشت. رجاء بن ابي الضحاك كه مسئوليت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل ميكند كه در هيچ شهري از شهرها فرود نميآمديم، مگر آنكه مردم به سراغ او ميآمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء كرده و معالم دينيشان را ميپرسيدند. او نيز احاديث زيادي از طريق آبائش (تا به علي - عليه السلام - و پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - براي آنها، نقل ميكرد).[10]
اگر كسي با نقل روايت از طريق ائمه - عليه السلام - آشنا باشد، ميداند كه تكيه آنها بر طريق اباء خود بهترين علامت براي توسعه فكر شيعي بوده است. اين طريق، تنها طريقي است كه در آن صرفا با اتكاي بر اهل بيت - عليه السلام - احادث ارائه شده و از ديگر راويان در سلسله سند حديث استفاده نميشود.[11] اين سند به نام سلسله الذهب بين روات حديث مشهور است.
مأمون كه خود را به مسائل علمي، علاقهمند نشان ميداد، مجالسي را ترتيب داده و سعي ميكرد تا بحث و مناظره، پيرامون امامت و نبوت با مخالفين و با حضور امام برپا كند.[12] هيچ بعيد نيست كه هدف او، محكوم كردن امام بوده است.[13] از آنجايي كه مردم، اهل بيت - عليه السلام - رابه مثابه عالماني ميدانستند كه بر ديگران برتري دارند و حتي در اين باره به علم لدني آنها اعتقاد داشتند، محكوميت امام در اين قبيل مجالس عمومي، ميتوانست ارزش آنها را نزد مردم از بين ببرد. اتفاقا اين مجالس، توانست بهترين زمينه، براي ترسيم شخصيت واقعي امام رضا - عليه السلام - باشد. اين جلسات مكرر به نفع امام خاتمه مييافت.[14]و اين خود، دردسري براي مأمون ايجاد كرد. عبدالسلام بن صالح هروي نقل ميكند كه به مأمون خبر رسيد كه علي بن موسي - عليه السلام - مجالس بحث كلام منقعد كرده و مردم جذب دانش او شدهاند. مأمون به محمد بن عمرو الطوسي گفت تا مردم را از مجلس او طرد كند. وقتي امام متوجه اين نكته شد، او را نفرين كرد و ضمن آن از خداوند چنين تقاضا كرد:... وانتقم لي ممن ظلمني و استخف بي و طرد الشيعه من بابي[15] خدايا از كسي كه به من ظلم كرده، مرا خوار نموده و شيعيان را از درب خانه من دور كرده انتقام بگيرد.
اين روايت نشان ميدهد كه مردمي كه به خانه آن امام رفت و شد ميكردهاند در شمار شيعيان آن حضرت بودهاند. بنابراين حضور آن حضرت در خراسان در حقيقت، عاملي در جهت توسعه فكر شيعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف كلامي از آن حضرت پرسش ميكردند. دانسته است كه از اواخر عهد منصور، كتب يوناني ترجمه شد و به تدريج عقل گرايي محدودي به حوزه اسلامي وارد شده بود. در اين شرايط به نظر ميرسيد كه شيعه نيز ميبايست افكار خود را در ارتباط با شرايط فكري جديد، مشخص كند. ائمه شيعه بويژه كلمات امام صادق - عليه السلام - و امام رضا - عليه السلام - راهگشاي اين حقائق بود. در مورد رؤيت خداوند در قيامت، پرسش ميشد كه امام آن را مردود ميدانست.[16] در مورد حديث ان الله خلق آم علي صورته، سوال ميشد كه امام تحريف روايت را در مورد حذف قسمتي از آن ـ كه روشنگر معناي واقعي آن است ـ توضيح ميداد.[17] از امام درباره امر بين الامرين كه فرموده امام صادق - عليه السلام - بود، سؤال ميشد[18] و جز آنها.
او در اجراي عبادات اسلامي نيز سعي كرد تا سنت پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - را احيا كند. وقتي مأمون از او خواست تا نماز عيد را بخواند، امام مطابق سنت پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و بدون تجملات شاهانه، خواست چنين كند. تأثير اين مسأله در ميان مردم به اندازهاي بود كه مأمون دستور داد تا او را از نيمه راه برگردانند.[19] گويا بعد از همين واقعه بود كه سختگيريها شروع شد. مأمون كوشيد تا روابط امام را با شيعيان قطع كرده و به طرق مختلف كنترل كند. در نهايت مجبور شد تا براي حذف محور شيعه، امام را به شهادت برساند،[20] اما طبيعي قضيه اين بود كه در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشيع در خراسان و نواحي اطراف آن شده بود.
مجموعه نامههاي امام به افراد مختلف در توضيح مباني شيعه به راحتي، گستردگي آن را نشان ميدهد. نامه هايي از قبيل تبيين جايگاه اهل بيت - عليه السلام - در كتاب و سنت. [21] برخي از مسائل كلامي [22]و نيز مسائل اختلافي ميان شيعه و سني مانند مسأله ايمان ابوطالب، [23]توضيح مصداق شيعه، [24]توضيح مصداق صحابي [25]و معناي اولي الأمر [26]و جز آن. اين پاسخها آموزههاييبود كه براي شيعيان به عنوان ديدگاه قطعي پذيرفته ميشد. گزارشي هم حكايت از آن دارد كه امام اموال خود را در روز عرفه ميان مردم قسمت كرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل كه آن را زيان خوانده بود. امام آن را غنيمت دانست.[27]
يكي از شيعيان خالص امام كه در زمان حضور امام در مرو به خدمت ايشان رسيد، دعبل خزاعي بود. دانسته است كه طايفه خزاعيان از طوايف شيعي عرب به شمار ميروند و دعبل در اين زمان شاعر برجسته عرب، خزاعي و شيعي شناخته ميشد. زماني كه دعبل به خراسان آمد، قصيده تائيه خود را سروده و گفته بود كه نبايد كسي پيش از امام رضا - عليه السلام - آن را بشنود.[28] اين قصيده تاريخ شيعه را در اين دوره منعكس ميكند، تاريخي كه همراه با درد و رنج و قتل و آزار است. دعبل اميدوار است كه امامت در اختيار اهل بيت قرار گيرد:
خروج امام لا محالة خارج يقوم علي اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل و يجزي علي النعماء و النقمات
امام از اين شعر به شدت متأثر شد و يك صد دينار از دينارهايي كه به اسم مبارك امام ضرب شده بود، به همراه جبهاي به وي داد.[29] عجيب آن كه در راه دزدان قافلهاي را كه دعبل در آن بود، مورد حمله قرار دادند و تنها پس از آن كه دعبل را شناخته و او قصيده خود را براي آنها خواند، وسائل اهل قافله را پس دادند. مردمان قم، از وي خواستند تا جبه را به قيمت هزار دينار بفروشد اما نپذيرفت. پس از خروج از قم، جوانان عرب آن را از وي گرفتند. وي به شهر برگشت و تنها رضايت داد تا بخشي از جبه را به وي داده و هزار دينار نيز بگيرد.[30] به نظر آقاي اشتر وي به احتمال در قم مانده تا زماني كه خبر درگذشت امام را شنيده است. مأمون از روي خباثتي كه داشت امام را در نزديكي قبر پدرش رشيد در طوس دفن كرد. اين امر آشوبي در وجود دعبل و شيعيان برانگيخت. در اشعار بعدي دعبل حملات صريحي به عباسيان است. وي بويژه به همين ماجرا اشاره كرد:
أري أمية معذورين ان قتلوا و لا أري لبني العباس من عذر
... قبران في طوس: خير الخلق كلهم و قبر شرهم هذا من العبر[31]
زماني كه مأمون در سال 210 فدك را به طالبيان بازگرداند، دعبل در شعري چنين سرود:
أصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا[32]
دعبل با همه ارتباطي كه با اميران و درباريان دوره مأمون و معتصم داشت، هيچگاه از تشيع دست نكشيد و خود ميگفت كه پنجاه سال است كه چوبه دار خود را همراه ميبرد اما كسي او را بر دار نياويخته است. اشعار وي در ستايش اهل بيت بسيار فراوان است:
بأبي و أمي خمسة أحبهم لله، لا لعطية أعطاها
بأبي النبي محمد و وصيه الطيبان و بنته و ابناها[33]
و در آخرين شعري كه پيش از وفاتش سرود گفت:
أعد لله يوم يلقاه دعبل: أن لا اله الا الله
... الله مولاه و النبي، و من بعد هما فالوصي مولاه[34]
به هر روي در بحث تاريخ تشيع در ايران يكي از نكات غير قابل انكار آمدن امام رضا - عليه السلام -، به ايران است. توجه به حفظ آثار بر جاي مانده از مسير امام در شهرها و مناطقي كه به نحوي محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ويژه شيعي در ميان مردم است، هر چند ممكن است درباره برخي از اين مكانها و ارتباط آنها با امام رضا - عليه السلام - خبر درستي در دست نداشته باشيم. به عنوان نمونه، مسجد امام رضا در اهواز[35] يكي از قديميترين نقاطي است كه در ايران به نام امام رضا - عليه السلام - وجود دارد. جداي از ابودلف، ياقوت هم از پل شوشتر در اهواز و مسجدي كه به نام امام رضا - عليه السلام - روبروي آن بوده ياد كرده است.[36] دو نقطه منسوب به امام رضا - عليه السلام - در شهر شوشتر است يكي از آنها كمي دورتر از پل شاه علي و لشكر[37] و ديگري در شرق شوشتر نزديك رودخانه شطيط.[38] بر اين بناي دوم تاريخي از سال 1094 ديده ميشود.
قدمگاه ديگري هم در شرق شهر دزفول موجود است.[39] همه اينها به نام امام رضا - عليه السلام - ديمي قرار دارد كه اين ديمي نامي برگرفته از منطقه است.[40] دو بقعه ديگر، يكي در دزفول و ديگري در شوشتر با نام شاخراسون وجود دارد. دو بقعه ديگر در شوشتر با نامهاي امام ضامن در حوالي كنارستان و بقعه امام رضا در حوالي بلوك عقيقي وجود دارد.[41] محلي هم به عنوان قدمگاه امام رضا در جنوب آبادي كهنك[42] در حوالي شوشتر وجود دارد.
در شهر ارجان كه در قديم شهر آبادي بوده و اكنون در يك فرسخي آن بهبهان با قدمت سيصد ساله وجود دارد، محلي با نام قدمگاه يا مسجد امام رضا وجود دارد كه گفته شده حضرت در حركت خود به خراسان در اينجا نماز خواندهاند.[43]مسجد قدمگاه امام رضا در ابرقو، مشهور به مسجد بيرون هم از اماكني است كه شناخته شده و آثاري از آن برجاي مانده است.[44]
در شهر يزد هم چندين قدمگاه وجود دارد. از جمله آنها قدمگاه خرائق (مشهدك) است. خرانق در شصت كيلومتري شهر يزد قرار دارد. تاريخ اين قدمگاه بر اساس كتيبه موجود در آن مكان به قرن ششم هجري باز ميگردد. در اين كتيبه آمده است:
لا اله الا الله، محمد رسول الله، اميرالمؤمنين به تاريخ ست و تسعين مائه علي بن موسيت الرضا اينجا رسيده است و در اين مشهد فرود آمد و مقام كرد و به تاريخ سنه اثني و تسعين و خمسمائه خراب بوذ و از جهد بوبكر بن علي ابي نصر فرمودنذ و به دست ضعيف پرگناه يوسف بن علي بن محمد بنا واكرده شد خدايا بر آن كس رحمت كن كي يك بار قل هوالله به اخلاص در كار آنك فرمود و آنك كرد و آنك خواند كنذ كتبه يوسف بن علي بن محمد في شهر ربيع الاول سنه خمس و تسعين و خسممائه.[45]
به يقين در آن حوالي شيعياني زندگي ميكردهاند كه اين بقعه را سرپا نگاه داشتهاند. اثر تاريخي ديگر مربوط به آثار سفر امام رضا - عليه السلام -، قدمگاه ده شير در فراشاه است. اين قدمگاه در كنار جاده تفت به ده شير و در مركز فراشاه قرار دارد. كتيبهاي كه در محراب بناي آن وجود دارد حكايت از آن ميكند كه گرشاسب بن علي از امراي كاكويه ديلمي در سال 512 آن مكان را ساخته است. بناي مزبور در همان عصر به نام مسجد مشهد علي بن موسي الرضا شهرت داشته است.
كتيبه برجاي مانده چنين است:
حاشيه اول: بسم الله الرحمن الرحيم ذلك الذي يبشر الله عباده... (شوري 23)
حاشيه دوم: بسم الله الرحمن الرحيم و نام دوازده امام.
متن: آيه تطهير
خط دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله (در زير آن علي ولي الله با خط جديدتر به آن الحاق شده است)
خط سوم: بسم الله الرحمن الرحيم قد افلح المؤمنون...
خط چهارم: بسم الله الرحمن قل هو الله احد...
امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علي بن موسي الرضا - عليه السلام -، العبد المذنب الفقير الي رحمه الله تعالي كرشاسب بن علي بن فرامز ابن علاء الدوله تقبل الله منه في شهور سنه اثني عشره و خمس مائه.[46]
در محله دارالشفاي يزد، مسجدي با نام مسجد فرط يا پتك وجود دارد كه بسيار كهن و قديم است. داستان بناي اين مسجد به زمان خروج ابومسلم خراساني برميگردد. گفته شده است كه امام رضا - عليه السلام - چون در سفر خراسان به يزد آمد در اين مسجد نماز گزارد. اكنون نيز يكي از حجرات مسجد به نام صوعه امام رضا شناخته ميشود. اين مسجد در سال 1087 بازسازي شده است. سنگي در صومعه وجود دارد با اين عبارت: وقف كرد بر صومعه متبركه امام علي موسي الرضا ميرك شربت دار في تاريخ سنه 937.[47]
دو سنگ نبشته يكي با تاريخ 516 در موزه آستان قدس مشهد و ديگري با تاريخ 547 در موزه فرير گالري واشنگتن مربوط به مسجد مشهد امام رضا موجود است كه هر دو نشاني است از قدمگاههاي يزد و ديگر حضر تشيع در اين ديار. متن هر دو سنگ را آقاي افشار چاپ كردهاند.
عبارات سنگ مورخ 516 چنين است:
حاشيه اول: بسم الله الرحمن الرحيم و نام دوازده امام.
حاشيه دوم: بسم الله الرحمن الرحيم و آيه انما و ليكم الله
حاشيه سوم: امر بعماره المشهد الرضوي علي بن موسي الرضا - عليه السلام - المذنب الفقير الي رحمه الله ابوالقسم احمدبن علي بن احمد العلوي الحسيني تقبل الله منه.
پيشاني: الله اكبر
متن: هذا مقام الرضا عليه السلم اقبل علي صلوتك و لا تكن من الغافلين شعبان سنه سته عشر و خمس
زير: مائه. عمل عبدالله بن احمد مره.[48]
سنگ نبشته دوم:
حاشيه اول: آيه 17 و 18 آل عمران
حاشيه دوم و سوم: بسم الله الرحمن الرحيم و نام چهارده معصوم
پيشاني: آيه تطهير
متن: سوره اخلاص و اين جمله: امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علي بن موسي الرضا علي السلام العبد المذنب الي رحمه الله تعالي جنيد بن عمار برالفاد (نقطه فاء مشخص نيست).
زير سنگ: في سنه سبع و اربعين و خمس مائه. عمل احمد بن محمد بن احمد اسك.[49] مسجد ديگري با نام مسجد قدمگاه در شهر يزد در مرحله مالمير خارج حصار وجود دارد.[50]
در روستاي بافران در پنج كيلومتري نائين درختي وجود دارد كه از آن با عنوان مردم آن را موم رضا مينامند و چنين شهرت دارد كه امام رضا - عليه السلام - زير اين درخت غذا تناول فرمودهاند. مردم هم در روز عاشورا و بيست و يكم رمضان در آنجا جمع ميشوند. گفته شده كه شاه عباس هم در آنجا بنايي ساخته بوده است.[51] در خود نائين هم قدمگاه مسجد قديمان وجود دارد گفته شده كه حضرت در اين مسجد نماز خوانده است. ايضا در نائين حمام و مسجد امام رضا وجود دارد كه گفته شده حضرت در آنجا استحمام نموده و در مسجد نماز خوانده است. اين دو در محله گودالو در نائين قرار دارند. در پشت مسجد كلوان هم قدمگاهي وجود دارد كه منسوب به امام رضاست.[52]
رافعي نوشته است كه قد اشتهر اجتياز علي بن موسي الرضا به قزوين و يقال انه كان مستخفيا في دار داوود بن غازي.[53] گويا كسي در اين نكته ترديد ندارد كه مسير امام در سفر به خراسان از قزوين نبوده است. نيز گزارش شده است كه امام رضا - عليه السلام - از نطنز گذشته و محلي كه اكنون به نام قدمگاه علي - عليه السلام -، شهرت دارد مربوط به توقف امام رضا - عليه السلام - در اين شهر است.[54] همچنين گزارش شده است كه امام رضا - عليه السلام - از دامغان گذشته و در محلي با نام آهوان، چند آهو خدمت آن حضرت رسيدند.[55]
ورود امام رضا - عليه السلام - به نيشابور در منابع فراواني آمده است. شيخ صدوق از ورود آن حضرت به محله فرد در نيشابور ياد كرده و نوشته است كه تا كنون (نيمه دوم قرن چهارم) در آن محل حمامي بنا شده كه به حمام رضا مشهور است.[56] همچنين در بيست و شش كيلومتري نيشابور قدمگاه معروف منسوب به امام رضا - عليه السلام - موجود است و به اين نام شهرت دارد. جائي هم با نام عينالرضا در محلي با نام حمراء[57] شناخته شده بوده است. از جائي نيز با نام پسنده، كه محل اقامت امام بوده و ايشان از آن راضي بوده و به همين دليل از آن با عنوان پسنديده ياد شده نام برده شده است.[58]
در ميان اصحاب امام رضا - عليه السلام - كساني هستند كه حتي اگر عرب نيز بودهاند، در شهرهاي ايراني زندگي ميكرده و نامي ايراني يافتهاند. چند نفري كه به همداني شهرت دارند ندانستيم كه همداني هستند يا همداني. بنابراين يادي از آنها نكرديم از رازيها و قميها و غير شهرهاي ايران هم ياد نكردهايم.
كساني كه لقب آنها منسوب به شهرهاي ايراني است عبارتند از: ابراهيم بن ابي محمد خراساني (مسندالرضا - عليه السلام - 2/ 511) ابوسعيد الخراساني (مسند 2/ 514) محمدبن عبدالله الخراساني (مسند 2/ 548) سليمان بن حفص مروزي (مسند 2/ 533) سليمان بن صالح مروزي (مسند 2/ 534) سهل بن قاسم نوشجاني (مسند 2/ 534) ابوالقاسم الفارسي (مسند 2/ 515) فتح بن يزيد الجرجاني (مسند 2/ 542) فضاله بن ايوب ازدي سكن اهواز (2/ 543) محمدبن اسحاق طالقاني (2/ 545) محمدبن ابي يعقوب بلخي (مسند 2/ 545) محمدبن زيد طبري (اصله كوفي) (مسند 2/ 547) نعيم بن صالح طبري (مسند 2/ 553) ابوسعيد النيسابوري (مسند 2/ 515) حمزه بن جعفر الارجاني (مسند 2/ 515) ابوحيون مولي الرضا (مسند 2/ 514).
[1]. ابن خلدون، ج 4، ص 7.
[2]. مقاتل الطالبيين، ص 375 ط نجف. امام فرمود: قد علم الله كراهتي لهذا فلما خيرت بين قبول ذلك و بين القتل اخترت القبول علي القتل. خداوند ميداند كه اينكار به اجبار بود. هنگامي كه من، مخير شدم در قبول اين امر يا قتل، قبول بر قتل ترجيح دادم. نك: غايه الاختصار، صص 67، 68.
[3]. الكافي، ج 1، ص 486؛ عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 150.
[4]. تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 498. مأمون نيز اين حقيقت را درك كرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود كرد كه او به مرگ عادي رحلت كرده و خود را عزادار نشان داد. امام علويان، فريب او را نخوردند، زماني كه مأمون ضمن نامهاي به عبدالله بن موسي نوشت بيا تو را به جاي علي بن موسي، وليعهد كنم، او به مأمون گفت: من فريب تو را نميخورم. آيا خيال كردي من نميدانم با انگور چه بر سر علي بن موسي آوردي؟ نك: مقاتل الطالبيين، ص 415، 416.
[5]. نك: المقالات والفرق، ص 95.
[6]. رساله الدلائل الرهبانيه، منسوب به علامه حلي، چاپ شده در آخر كتاب الغارات، ج 2، ص 858 ط تهران. نسبت اين رساله به علامه حلي تكذيب شده است. نك: رياض العلماء ج 1، ص 379. گفته شده است كه: در قم چشمهاي است كه گفته ميشود علي بن موسي الرضا - عليه السلام - از آب آن نوشيده است. به احتمال منسوب به يكي از نوادگان علي بن موسي - عليه السلام - بوده است. نك: گنجينه آثار قم، ج 1، ص 381.
[7]. عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 148، 149، 180. در اين مورد، گفتار صاحب عيون مقدم است. نك: بحارالانوار، ج 49، صص 91، 92، 118، 134.
[8]. ينابيع الموده، ص 364. از چند مدرك ـ سند اصل حديث بقول ابا الصلت، آنقدر محكم بود كه اگر بر ديوانهاي ميخواندند، جنون او برطرف ميشد!! روايات ديگري نيز در مورد استقبال، ذكر شده است. نك: ينابيع الموده، ص 385. عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 132، 133.
[9]. بنا به نوشته كتاب ضيافه الاخوان كه شرح حال علماي قزوين است امام رضا - عليه السلام - سال 193 نيز يكبار به قزوين آمده و در منزل داود بن سليمان اقامت كرده است. نك: حياه الامام الرضا، صص 227، 228.
[10]. عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 180، 183. امام بر آن بود كه حديث را از آبائش نقل كند. عيون اخبار الرضا، ج 1. ص 111.
[11]. ابوالمحاسن در مورد امام صادق - عليه السلام - مينويسد: لايرو الا عن اهل بيته او جز از اهل بيت - عليه السلام - چيزي روايت نميكرد. النجوم الزاهره، ج 2، ص 9. بنابراين، آنچه گفته شده كه شايد تنها خصوصيت تازه تشيع در قرن چهارم باشد كه همه اخبار و آثار را به علي و خاندانش باز ميگرداند (تاريخ تمدن اسلامي در قرن چهارم ج 1، ص 81) صحيح نيست، مؤلف مزبور با شيوه نقل حديث در تشيع از بدو امر آشنا نبوده است.
[12]. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 183، 184.
[13]. مجالس المؤمنين، ج 2، ص 274.
[14]. بحار، ج 49، ص 100. در كتاب الاحتجاج مرحوم طبرسي به تفصيل متن اين مباحثات آمده است.
[15]. عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 170، 171.
[16]. همان مدرك، صص 93، 94.
[17]. همان، ص 98.
[18]. همان، ص 101، جواب امام در اين مورد در حقيقت بيان كلام شيعه بود. امام در يك مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختيار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدير لا خلق تكوين ولا تقل بالجبر ولا بالتفويض بحار، ج 5، ص 30. مجموعه اين سوالات كلامي فراوان بوده و واضح است كه شيوع آنها، شيوع فكر شيعه مي باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤيت خداوند، الكافي ج 1، ص 96 (عربي). معادن الحكمه، ج 2، ص 161؛ التوحيد، ص 109. همچنين سوال در مورد مفهوم توحيد كه امام بوسيله نامهاي، جواب ميدادند. التوحيد، ص 56؛ بحار. ج 4، ص 284.
[19]. بحار، ج 49 ص 135، براي تحليل قضيه نك: حياه الامام الرضا ص 256، مجالس المؤمنين ج 2، صص 271،272.
[20]. بندرت ميتوان عالمي شيعه يافت كه در اين مسئله ترديد كند. هر چند رضيالدين علي بن طاووس محقق شيعي در اين مسئله ترديد كرده و چنين امري را با توجه به برخورداريهاي مأمون غيرقابل قبول دانسته است. اما بايد دانست اين برخوردها همانگونه كه استاد جعفر مرتضي توضيح دادهاند همگي در جهت مصالح سياسي ويژهاي بوده است. حتي اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زيدالنار كه هر دو عليه او خروج كردند بخشيد، در همين رابطه بوده و مؤيدي بر جهتگيري مثبت مأمون به صورت يك اعتقاد نيست اضافه بر اينكه در عيون اخبارالرضا رواياتي صريح در مسئله شهادت امام داريم و تقريبا اجماع علماي شيعه بر اين است، نك: مجالس المؤمنين ج 2، ص 273، 274. تاريخ بيهقي، ص 48 ـ 49.
[21]. الكافي، ج 1، ص 223؛ نصائر الدرجات، ص 118؛ بحار، ج 23، ص 336.
[22]. نك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 16.
[23]. معادن الحكمه، ج 2، ص 176.
[24]. قرب الاسناد، صص 203، 206.
[25]. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 87.
[26]. تفسير العياشي، ج 1، ص 360؛ بحار، ج 23، ص 296.
[27]. محاضرات الادباء، ج 1، ص 589.
[28]. دعبل بن علي الخزاعي شاعر اهل البيت، ص 83، از الغدير، ج 2، ص 359، الاتحاف، ص 161.
[29]. دعبل بن علي الخزاعي، ص 89، از عيون اخبار الرضا، ص 368، الفصول المهمه، ص 231.
[30]. دعبل بن علي الخزاعي، ص 91.
[31]. همان، صص 95، 98.
[32]. فتوح البلدان، ص 37، به نقل از: دعبل بن علي الخزاعي، ص 107.
[33]. دعبل بن علي الخزاعي، ص 212؛ ديوان دعبل الخزاعي، ص 247.
[34]. ديوان دعبل الخزاعي، ص 140.
[35]. ابو دلف (سفرنامه، ص 89) در قرن چهارم از آن خبر داده است.
[36]. معجم البلدان، ج 1، ص 285، مرات البلدان، ج 1، ص 132.
[37]. درباره آن نك: جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، صص 58، 59.
[38]. درباره آن نك: همان، صص 59، 60.
[39]. درباره آن نك: همان، ص 61.
[40]. نك: ديار شهر ياران، بخش اول، 1/ 554، 368، جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، ص 57.
[41]. ديار شهر ياران، بخش اول، 1/ 320، 869، 771، 775.
[42]. جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، ص 63.
[43]. مرات البلدان، ج 1، ص 368، زندگاني امام رضا، سحاب، ص 243، جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، صص 78، 79.
[44]. يادگارهاي يزد، ج 1، ص 357، 358. قسمتهايي از كتيبه كاشي معرق مورد نظر كه اشاره به ورود امام رضا - عليه السلام -، در آن آمده، به طور عمده از بين رفته است.
[45]. يادگارهاي يزد، ج 1، ص 173، 177.
[46]. همان، ج 1، ص 383، 384.
[47]. همان، ج 2، ص 211، 217.
[48]. همان، ج 2، ص 917.
[49]. يادگارهاي يزد، ج 2، ص 918 گويا نويسنده دانشمند كتاب جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا از اين موارد و مورد بعدي غفلت كردهاند.
[50]. يادگارهاي يزد، ج 2، ص 274.
[51]. تاريخ نائين، ج 2، ص 236، 237، جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، ص 109.
[52]. تاريخ نائين، ج 2، ص 230، 237، جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا ص 113، 115.
[53]. التدوين في اخبار قزوين، ج 3، ص 428.
[54]. نك: ميراث فرهنگي نطنز، صص 158، 161.
[55]. بحرالانساب، ص 101، 103 اشاره به ولايت خراسان كرده به خصوص دامغان، نك: جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، ص 116، 117.
[56]. جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، ص 132، 133.
[57]. الثاقب في المناقب، ص 146. گفته شده كه شايد حمراء آن روزگار ده سرخ فعلي باشد. نك: جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا - عليه السلام -، ص 136.
[58]. الثاقب في المناقب، ص 146.