دوران امام رضا - عليه السلام - از دوران هايي است كه بحثهاي كلامي از ناحيه جريانات گوناگون فكري به سرعت رو به رشد و توسعه گذاشته و در هر زمينه اختلاف نظر پديد آمده است. دو گروهي كه ما آنها را به نامهاي «معتزله» و «اهل حديث» ميشناسيم، در بر پايي اين جدالها و كشمكشهاي فكري، بيشترين سهم را دارا بودند. خلفاي عباسي نيز هر كدام به نحوي در اين مسائل مشاركت ميكردند، اما هيچ كدام با مأمون قابل مقايسه نيستند. بعد از زمان مأمون نيز خلفا به صورت جدي در مسائل فكري و كلامي درگير شدند. در برابر اين دو گروه، كه يكي عقل را بر نقل ترجيح ميداد و ديگري (اهل حديث) به عكس، امام رضا - عليه السلام - مي كوشيد تا موضع خود را بيان كند. از اين روست كه بخش عمده رواياتي كه از آن حضرت نقل شده، در موضوعات كلامي آن هم در شكل پرسش و پاسخ و يا احيانا مناظرات است. از آنجا كه امام رضا - عليه السلام - مدتي در سمت ولايتعهدي، برخوردهاي آشكارتري در اين زمينه داشت، اين مناظرات بيشتر پيش ميآمد، به ويژه كه مأمون هم در اوائل، به دلايل متعددي به منظور ترتيب و تشكيل چنين جلساتي سعي وافري از خود نشان ميداد.
در ميان اين مباحث، آنچه از همه بيشتر مطرح ميشد، بحثهاي مربوط به امامت بود كه يك پايه آن بر عقل و پايه ديگرش بر نقل استوار بود. البته مباحث مختلف مربوط به توحيد، به ويژه مبحث صفات خداوند، از جمله صفت عدل كه ارتباط مستقيمي با موضوع جبر و اختيار داشت، از داغترين بحثهاي كلامي در طول چندين قرن، در ميان مسلمانان بود. آغاز اين بحثها از اواخر قرن اول و گسترش آن در نيمه دوم قرن دوم صورت پذيرفت. ما در بيان شرح حال امامان پيشين، گاه و بيگاه مسائل كلامي را مطرح ميكرديم. در اينجا ميكوشيم تا به نحوي مسائل جاري آن زمان را كه نسبت به زمان قبل از آن گسترش بيشتري داشت و از كيفيت بالاتري برخوردار بود، مطرح كرده و موضع امام رضا - عليه السلام - را كه در اوج گيري اين مسائل نقش مهمي در بيان آراء اماميه داشته، بيان كنيم.
محدوديتهايي كه عباسيان براي علويان و شيعيان فراهم كرده بودند، غالبا باعث دوري شيعيان از ائمه بوده و از نظر فراگيري اعتقادات، مشكلاتي براي آنها فراهم ميكرد. لذا از ابي نصر بزنطي نقل شده كه خدمت امام عرض كردم: اِن اَصحابُنا بعضُهمً يُقُولُون بالجبرِ و بعضهْم يقولونُ بالاسًتِطاعُهِ.
از شيعيان گروهي اعتقاد به جبر پيدا كردهاند و گروهي قائل به اختيار هستند.[1]
در روايت ديگري آمده است كه يكي از شيعيان خطاب به امام گفت:
يابنُ رسولِ الله! صِفً لَنا رُبكُ فإن مُنً قبِلنا قَدِ اختَلَفوا عُلَيًنا.[2]
اي فرزند رسول خدا! خدا را براي ما وصف كن؛ زيرا ميان اصحاب ما در شناخت خدا اختلاف زيادي پيدا شده است.
مشكل مهمتر از ناحيه اهل حديث بود، كساني كه تنها خود را متعهد به قبول ظواهر آيات و روايات دانسته و تحت تأثير برخي از سوء تفسيرهاي مغرضانهاي كه از طرف امويان و يا يهوديان سرچشمه گرفته و ترويج شده بود، قرار ميگرفتند و ظاهر آيات و روايات را كه دال بر تشبيه بود، ميپذيرفتند. اين افراد هرگز حاضر به جمع بندي كلي از آيات و تكيه به محكمات، كه ميتوانست متشابهات را تفسير كرده و مشكل تشبيه را حل كند، نبودند. اينان رواياتي نقل كرده و با استناد به آن رويات، خدا و صفات او را طوري تفسير ميكردند كه او را به شكل يك انسان تصوير كرده و براي او اثبات چشم و دست و پا... ميكردند.
طبعا شيعيان كه خود را متعهد به روايات ميديدند در برابر اين رويات، وامانده و از امام - عليه السلام - در اين رابطه پرسش ميكردند. هِرُوي ميگويد: از امام درباره حديث: «ان المؤمنينُ يُزورونُ ربهْمً مِنً منازِلِهِم فِي الجنةِ»؛[3] كه اهل حديث اين روايت و رواياتي ديگر از اين نوع را دال بر رؤيت بصري خداوند در قيامت ميدانند، پرسيدم. امام به تفصيل به بررسي اين روايات پرداخته و قسمتي را از اساس غير صحيح خوانده و برخي را نيز با استفاده از آيات و روايات ديگر و مقدمات عقلي توجيه نمود.[4]
و در روايت ديگري در اين باره به صراحت فرمود:
«ما شَهِدُ بِهِ الكِتابْ والسنة فَنَحًن القائِلونُ بِهِ»؛[5]
«هر آنچه را كه كتاب و سنت صحت آن را تأييد ميكنند، ما آن را ميپذيريم.» شيعه كه از ابتدا از موضع نفي تشبيه و جبر برخوردار بوده، با اين دو مسأله (تشبيه و جبر) كه مروج آن يهوديان و متأثران از آنها و نيز حكام اموي بودند، مبارزه كرده است. اما به دلايلي كه از جمله آنها: وجود غلات در ميان شيعه، تبليغات نادرست و تحريف كننده درباره عقايد آنها و همچنين عدم فهم درست نظرات آنها ميباشد، سبب شد تا كساني، شيعه را به داشتن عقيده تشبيه متهم نمايند. اين تهمت در قرن چهارم هجري، تا زماني كه مرحوم شيخ صدوق كتاب «توحيد» خود را به منظور ابطال همين تهمتهاي نادرست مخالفان تأليف كرد وجود داشت كه خود سبب تأليف كتاب مزبور از ناحيه شيخ شد. مشكل مزبور در زمان خود امام رضا - عليه السلام - وجود داشت. علت آن هم وجود پارهاي از روايات تشبيه بود كه غلات آنها را بيشتر به منظور توجيه عقايد خودشان از قبيل حلول روح خدا در وجود امام و امثال آن، ساخته بودند. حسين بن خالد ميگويد: به امام عرض كردم: عامه ما را معتقد به تشبيه و جبر ميدانند و اين به دليل رواياتي است كه از پدران شما نقل شده است. امام پاسخ بسيار جالبي داده و فرمودند: اي پسر خالد! رواياتي كه ميگويي از پدران من درباره تشبيه و جبر آمده زيادتر است يا آنچه كه در اين زمينه از خود پيامبر - صلي الله عليه و آله - روايت شده؟ گفتم: آنچه از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - نقل شده بيشتر است. امام فرمود: پس بايد بگوييد رسول خدا قائل به تشبيه و جبر بوده است. گفتم: آنها ميگويند رسول خدا - صلي الله عليه و آله - اين كلمات را نفرموده است، بلكه به دورغ به او بستهاند. امام فرمودند: به مردم بگوييد پدران من نيز چنين چيزي نفرمودهاند بلكه اين روايات را به نام آنها جعل كردهاند. بعد امام - عليه السلام - فرمود: هر كس قائل به تشبيه و جبر باشد كافر و مشرك ميشود و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم. امام پس از بيان اين مطالب، آن روايات را ساخته دست غلات دانسته و از شيعيان خواست تا آنها را از خود طرد كنند.[6] همين شبهات سبب شد كه امام رضا - عليه السلام - به طور روشني ضديت موضوع شيعه با اهل حديث را برملا كند و در تعابير گوناگوني، با استفاده از فرمايشات امير مؤمنان - عليه السلام - [7] و يا خودش عقيده تنزيه را تشريح فرمود. در اينجا نمونه هاي از آن را عرضه مي كنيم: امام به نقل از پدرانش و آنها از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - روايت كردهاند كه:
ما عُرُفُ الله مُنً شَبهُهْ بِخلقِهِ، وُلا وُصفَهْ بالعُدًلِ مُنً نَسُبُ اليهِ ذنوبُ عِبادِهِ؛ [8]
هر كس كه خدا را به آفريدگانش تشبيه كند او را نشناخته و كسي كه گناهان بندگان را به او نسبت دهد او را عادل ندانسته است. اين روايت در نفي هر دو اعتقاد (تشبيه و جبر) گويا و روشن است در روايتي ديگري امام - عليه السلام - اعتقاد به تشبيه را كه به بدترين شكل در ميان اهل حديث رواج داشت، اعتقاد كفرآميز ناميد. داود بن قاسم ميگويد: از علي بن موسي الرضا - عليه السلام - شنيدم كه ميفرمود:
مُنً شَبهُ اللهُ بِخلقِهِ فَهوُ مْشرِك وُ مُنً وُصفَهْ بِالمكانُ فَهْوُ كافِر.[9]
هر كس خدا را به آفريدگانش تشبيه كند، مشرك است و هر كس براي خدا قائل به مكان شود كافر است. در اينجا براي روشن شدن اين مطلب كه اهل حديث در مسئله تشبيه كار را به چه درجه از وقاحت كشاندهاند، بهتر است به برخي از روايات آنها اشارهاي داشته باشيم:
الف: قلوب بندگان خدا در ميان دو انگشت او قرار دارد.
ب: خدا روز عُرُفه به آسمان دنيا فرود ميآيد.
ج: در روز قيامت آتش جهنم همچنان شعله ميكشد تا خدا پاهايش را روي آن بگذارد.
د: به دروغ به رسول خدا - صلي الله عليه و آله - نسبت دادهاند كه آن حضرت ميگويد:؛ من پرودگارم را در بهترين شكل آن ديدم». اين روايات را با همان ظواهر كفرآميزش پذيرفتهاند.[10] و در روايات ديگري آوردهاند: «اَلْكرسي الَّذي يُجًلِسْ عُليًهِ الر ب ما يفضُلُ مِنهْ اِلاّ قَدرُ اَربعِ اَصابعُ»؛ «آن صندلي كه خدا روي آن مينشيند همه (جسم) خدا را ميگيرد و تنها مقدار چهار انگشت از آن باقي ميماند!» و آنگاه ابي بكر بن ابي مسلم اضافه ميكند: ان المُوضِعُ الَّذي يُفْضُلُ لِمْحمدٍ - صلي الله عليه و آله - لِيْجًلِسهْ مُعُهْ؛[11] مقداري كه از صندلي خدا باقي ميماند مخصوص رسول خدا - صلي الله عليه و آله - است تا خدا او را در كنار خودش بنشاند.
اين نمونهاي از عقايد نادرستي بود كه اهل حديث سخت به آن معتقد بودند.
از مسائلي كه اهميت كلامي بسيار داشت، مسئله رؤيت خدا بود، مسئلهاي كه حتي اشاعره با تمام كوششي كه در اين راه به كار بردند، نتوانستند از آن خلاصي يابند و در نهايت همچون اهل حديث اعتقاد به رؤيت خدا در روز قيامت را باور كردند.
براي اثبات اين اعتقاد، به رؤيت خداوند توسط پيامبر كه در برخي از آيات متشابه آيات قرآن آمده، مانند «لَقَدً رُأهْ نَزْلَةً اُخْري» و احاديثي كه در اطراف آن نقل شده، استناد كردهاند.
امام رضا - عليه السلام - در رد اين برداشت و استدلال به آن و به عنوان انكار رؤيت به طور كلي، فرمودند: در دنبال اين آيه، آيه ديگري نازل شده و آنچه را كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - ديده روشن ميكند: «ما كَذَّبُ الفُؤادْ ما رُاي» (آنچه را كه پيامبر با دل خود ـ نه به چشم سر ـ ديده تكذيب نميكند) و پس از اين آيه ميفرمايد: «لَقَد رُاي مِنً آياتِ رُبهِ الْكُبًري» (پيامبر پارهاي از آيات بزرگ خدايش را ديده) و روشن است كه آيات خدا، غير از خود خدا است؛ چنان كه در جاي ديگري فرموده: لا يْحيطُونُ بِهِ عِلْماً» (هيچ كسي به خدا احاطه علمي نميتواند پيدا كند). اگر كسي بتواند او را به چشم ببيند، پس به او احاطه علمي پيدا كرده و خدا مورد معرفت او قرار گرفته است. ابو قره گفت: آيا شما روايات را تكذيب ميكنيد؟ امام فرمود: اِذا كانَتِ الر واياتُ مْخالِفَةً لِلْقُرآنِ كَذَّبًتُها.[12] وقتي روايات مخالف با قرآن باشد من آن را تكذيب ميكنم.
امام در تفسير آيات ديگري كه مورد استدلال اهل حديث بود يعني آيه « اِلي رُبِّها ناظِرُةٌ» فرمود: يعني مْشْرِفَةً تَنْتَظِرْ ثوابُ رُبِّها»[13] در روز قيامت چهرههاي مومنين از زيبايي ميدرخشد و انتظار ثواب پروردگارشان را دارند و در تفسير آيه « وُجاءَ رُبّْكُ...» فرمود: «وُجاءَ (اَمًرْ) رُبِّكُ وُالْملَكْ صَفّاً صَفّاً.[14]امر پروردگارت رسيددر حالي كه ملائكه صف به صف در جايگاه خود قرار گرفتهاند. ابراهيم بن عباس تعبير جالبي درباره امام دارد و آن اين كه: كانُ كَلامْهْ كُلُّهْ وجُوابْهْ و تَمُثُّلهْ اِنْتِزاعاتٌ مِنُ القُرًآنِ.[15] سخنان امام رضا - عليه السلام - و جوابها و مثالهاي آن حضرت به طور كلي از قرآن برداشت شده بود.
تكيه امام بر قرآن در مقابل اقوال ديگران نيز جالب است. موقعي كه قول معتزله نزد امام مطرح شد كه به اعتقاد آنها گناهان كبيره بخشوده نميشود، فرمود:
قَدً نَزَلَ القرآنْ بِخِلافِ قَوًلِ المْعتَزِلَةِ: وُ اِن رُبكُ لَذُو مُغْفرةٍ لِلناسِ عُلي ظُلْمِهِم.[16]
قرآن بر خلاف قول معتزله نازل شده، خدا ميفرمايد: پروردگار تو گناه مردم را ميبخشد. از روايات ديگري كه اهل حديث در مقام توصيف آنچناني خدا به كار گرفتهاند و نشانهاي از مشبهي بودن آنها است، روايتي است كه در آن آمده: «فَاِن الله خَلَقُ ادُمُ عُلي صُورُتِةِ. احمد نن حنبل ميگفت: مقصود از اين روايت آن است كه خدا آدم را شبيه به خودش آفريده است. و به منظور تأكيد بيشتر در اعتقادش اضافه ميكرد: اگر ضمير در «صورته» به خود آدم بگردد، آن وقت كلام خدا بي معني و لغو ميشود، زيرا قبل از آدم، آدم ديگري نبوده كه آدم دوم را شبيه او بيافريند.[17]
امام رضا - عليه السلام - در برابر اين نوع استدلال، شأن صدور اين كلام از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را چنين فرمدند: خدا آنها را بكشد؛ قسمت نخست روايت را حذف كرده اند:
ان رُسولَ الله - صلي الله عليه و آله - مُر بِرُجْلَيًنِ يُتَسابانِ، فَسُمِعُ اَحُدُ هْما يُقُوْل لِصاحِبِه: قَبُّح الله وُجًهُكُ وُوُجًهُ مُنً يُشْبُهْكُ فقال رُسْولُ الله - صلي الله عليه و آله - يا عُبًدُ الله لا تَقُلْ هذا لأِ خِيكُ فَان الله عزّوجلَّ خَلَقُ ادُمُ عُلي صُورُتِهِ.[18] رسول خدا دو مرد را ديد كه به همديگر دشنام ميدادند و شنيد كه يكي به ديگري ميگويد: خدا زشت كند صورت تو و كسي را كه به تو شبيه است. رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: اي بنده خدا، به برادرت اين چنين نگو كه خدا حضرت آدم را شبيه او آفريده است. روايت نشان ميدهد كه چگونه احاديث در خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - سالم و محفوظ مانده و در ميان ديگران با حذف قسمتي از آن و يا با تصرف در آن، دچار تحريف شده است.
امام در روايتي مردم را از نظر نقطه اعتماد به صفات الهي، به سه دسته تقسيم فرمود: گروهي قائل به تشبيه هستند و گروه ديگري قائل به تعطيل، كه اعتقاد هر دو باطل است و راه سوم اثبات صفات خدا بدون تشبيه او به چيزي ميباشد.[19]
اهل حديث براي اثبات دست براي خدا به آيه «بُلْ يُداهْ مُبسوطَتانِ»[20] استدلال كردهاند. وقتي از نظر و ديدگاه امام - عليه السلام - درباره اين آيه و تفسير آن به وسيله مشبهه سؤال شد، فرمود: اگر منظور از دو دست مانند دستهاي انسان باشد، آن وقت خدا بايد مخلوق باشد.[21]
روايات متعددي نيز درباره قضا و قدر و مسأله جبر و اختيار، از امام وارد شده كه توضيح مباني آنها نيازمند به شرح و بسط زيادي است كه اين مختصر جاي آن نيست؛ ولي به طور اشاره لازم است گفته شود كه امام در اين باره نيز حد فاصل عقيده معتزله و اهل حديث را كه اولي معتقد به تفويض و دومي قائل به جبر است، اختيار فرموده و همان مفهوم «الأمًرْ بُيًنُ الاَْمًرُيًن» جدش امام صادق - عليه السلام - را توضيح داده است.[22]
براي حسن ختام، به نقل يك حديث در اين باب بسنده ميكنيم:
حسن بن علي الوشاء ميگويد: از ابوالحسن - عليه السلام - پرسيدم: آيا خدا اختيار انجام كارهاي بندگانش را به دست خودشان سپرده است؟ فرمود: خداوند اجل از آن است كه چنين كند. عرض كردم: پس خدا آنها را اجبار به انجام معاصي ميكند، فرمود: خدا عادلتر و حكيمتر از آن است كه چنين كند. سپس فرمود: خدا خطاب به بندگانش چنين ميگويد:
يابنُ آدُمُ أنَا أوًلي بِحُسُناتِكُ مِنْكُ وُ أنْتَ اوًلي بِسُيِّئاتِكُ مِنّي عُمِلْتَ المُعاصي بِقُو تي الَّتي جُعُلْتُها فيكُ.[23]
اي فرزند آدم! من به كارهاي خوب تو. از خود تو شايستهترم و تو به كارهاي بدت شايستهتر از من هستي، با نيرويي كه من به تو دادهام، مرا نافرماني كردي.
در مبحث امامت مطالب با ارزشي از ائمه هدي - عليهم السلام - در دست داريم. دانسته است كه بحث امامت ابتدا متكي بر نقل بود، چرا كه از نظر تاريخي، اين بحث بر اين پايه است كه آيا پيغمبر براي جانشيني پس از خود كسي را تعيين كرده يا نه؟ به مرور زمان، مسأله نيازمند توضيح عقلي شد. براي پاسخ به اين سوال كه چه كسي بايد پس از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - حكومت كند؟ و آيا اين شخص بايد منصوب از جانب خدا باشد يا مردم؟ مباني عقلي مطرح گرديد و وراي آن، ساير مباحث مربوط به امامت مانند اين كه: آيا دو امام در يك زمان ميتوانند اين مقام را تصدي نمايند يا نه؟ مطرح شد و بحثهاي عقلي فراواني در حول و حوش آن در گرفت.
بدين جهت تا زمان امام رضا - عليه السلام - ما بيشتر با شيوه نقل و گاهي هم با شيوه عقل در اين باره مواجهيم. در زمان آن حضرت، بحثها با تفصيل بيشتري شكل عقلي به خود گرفت و امام رضا - عليه السلام - در اين باره، معارف زيادي را مطرح فرمود. البته دليل ديگري نيز وجود داشت و آن مطرح شدن حق اهل بيت - عليهم السلام - براي خلافت بود كه مأمون آن را پذيرفته بود. در «مسند الامام الرضا»، بيش از 490 روايت در فصل «الامامة» آمده كه قسمتي از آنها مباحث تاريخي مربوط به جريانات امام رضا - عليه السلام - ميباشد. در ضمن احاديث اين فصل، بحثهاي عقلي فراوان ديده ميشود. روشن است كه اين حجم از معارف مربوط به امامت، تا پيش از آن نبوده است. در اين باره، روايت مفصلي را كه بحث قرآني ـ عقلي مبسوطي درباره امامت از طرف امام رضا - عليه السلام - در آن مطرح شده، مرحوم كليني نقل كرده است، روايتي كه به طور جامع، ابعاد مختلف امامت را مورد بحث قرار داده و ميتواند به عنوان يك متن جامع در اين زمينه بشمار رود.[24]
روايت مهم ديگري از طريق فضل بن شاذان نقل شده كه بخشي از آن مباحث عقلي مربوط به امامت است. از جمله پاسخ امام به اين سوال است كه: فلِمُ جُعُلَ اُولِي الاْمًر وُاَمُرُ بِطاعُتِهِمً؟»؛ «خدا چرا اولوالامر را قرار داده و مردم را به پيروي از آنان امر كرده است؟»، امام علل مختلفي براي لزوم تعيين امام از طرف خدا بيان كردند. قسمت ديگري از آن پاسخ اين سؤال است كه: فَلِمُ لا يُجْوزُ اَنً يكُونُ فِي الارًضِ اِمامانِ في وُقْتٍ واحِدٍ؟ كه پاسخهاي جالبي به آن داده شده است. ديگر آن كه چرا بايد امام از خانواده رسول خدا - صلي الله عليه و آله - باشد؟ [25]
شايد يكي از مهمترين دلايلي كه در بيان ارتباط ولايت با توحيد مطرح شده، روايتي است كه امام - عليه السلام - در سر راه خود به خراسان، در نيشابور بيان فرمود و نقش تاريخي چنين روايتي را كه در ميان ابراز علاقه شديد مردم به آن حضرت مطرح گرديد، به خوبي ميتوان حدس زد. در اين روايت همانگونه كه مشهور است چنين آمدن است. امام از طريق پدرانش ـ چنانكه همه احاديث آن بزرگواران چنين بود ـ از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - نقل كرده كه خداوند فرمود:
لا اِلهُ اِلا الله حِصْني فَمُنً دُخَلَ حِصْني اَمِنُ مِنً عُذابي. لا اله الا الله حصار من است هر كس داخل آن حصار شود از عذاب من در امان خواهد بود.
فَلَما مُر تِ الر احِلة نادانا: بِشروطِها وُ أنَا مِنً شُرْوطِها.[26]
آنگاه كه مركب امام گذشت، خطاب به ما فرمود: با شرايطش كه من يكي از آن شرايط هستم. از ديگر فعاليتهاي علني امام - عليه السلام - درباره امامت تعبير زيبايي است كه آنحضرت در كنار مأمون ـ در زمان طرح مسأله ولايتعهدي ـ بيان فرمود: مأمون حقي را به ما داد كه ديگران آن را نپذيرفتند.[27]
در هر حال امام رضا - عليه السلام - با آزادي نسبي كه در طول درگيري مأمون با امين و نيز پس از طرح ولايتعهدي از سال 200 تا 203 به دست آورده بود، معارف جالبي را درباره مسأله امامت مطرح كردند. از جمله تأكيد كردند كه هيچگونه تقيهاي در اظهار امر امامت ندارد.[28]
اثبات اين مسأله كه امامت حق علويان است. از نكاتي است كه ولايتعهدي امام - عليه السلام - و حركت تبليغي ايشان در توضيح معناي امامت و مناظرات آن حضرت، تأثير منحصر به فردي داشته است.
[1]. التوحيد، ص 338.
[2]. التوحيد، ص 47.
[3]. مؤمنين در بهشت خدا را از منازلشان زيارت خواهند كرد.
[4]. التوحيد، ص 117؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 115.
[5]. التوحيد، ص 113؛ الكافي، ج 1، ص 100.
[6]. التوحيد، ص 363؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 142.
[7]. امام رضا - عليه السلام - گاهي عينا خطبههاي اميرالمؤمنين - عليه السلام - را نقل ميفرمودند؛ نك: التوحيد، ص 69؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 121.
[8]. التوحيد، ص 47.
[9]. التوحيد، ص 69.
[10]. نك: طبقات الحنابله، ج 2، ص 23.
[11]. طبقات الحنابله، ج 2. ص 67.
[12]. التوحيد، ص 110؛ الكافي، ج 1، ص 95.
[13]. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 114؛ الامالي، صدوق، ص 246؛ مسندالامام الرضا، ج 1، ص 379.
[14]. التوحيد، ص 162.
[15]. عيون اخبار الرضا، ج 2. ص 180.
[16]. سوره رعد، 6.
[17]. طبقات الحنابله، ج 2. ص 131.
[18]. عيون اخبار الرضا، ص 119.
[19]. التوحيد، ص 100.
[20]. بلكه دو دست خدا باز است.
[21]. التوحيد، ص 168.
[22]. عيون اخبار الرضا، ج 1. ص 124.
[23]. التوحيد، ص 362؛ الكافي، ج 1، ص 157؛ و نك: مجموعة الأثار، ص 144.
[24]. الكافي، ج 1. ص 198؛ كمال الدين، ص 675.
[25]. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 99.
[26]. عيون اخبار الرضا، ج 2. ص 134؛ التوحيد، صص 25ـ 26؛ معاني الاخبار، ص 371؛ الامالي، صدوق، ص 142؛ حلية الاولياء، ج 3. ص 192، به نقلِ مسند الامام الرضا، ج 1. صص 45ـ46.
[27]. عيون اخبار الرضا، ج 2. ص 145.
[28]. عيون اخبار الرضا، ج 2. ص 213.
رسول جعفريان - حيات فكري و سياسي امامان شيعه - عليهم السلام