با اينكه اسلام در عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از محيط حجاز بيرون نرفت، ولي چون زير بنايي محكم و استوار داشت بعد از رحلت آن حضرت بسرعت رو به گسترش نهاد، آنچنانكه در مدت كوتاهي سراسر دنياي متمدن آن عصر را فرا گرفت و باقيمانده تمدنهاي پنجگانه عظيم روم، ايران، مصر، يمن، كلده و آشور را كه در شمال، شرق، غرب و جنوب حجاز بودند، در كوره داغ خود فرو برد تا آنچه خرافه و ظلم و انحراف و فساد و استبداد بود، بسوزد و آنچه مثبت و مفيد بود زير چتر تمدن شكوهمند اسلامي با صبغه الهي و توحيدي باقي بماند، بلكه رشد و نمو يابد. طبيعت علم دوستي اسلام سبب شد كه به موازات پيشرفتهاي سياسي و عقيدتي در كشورهاي مختلف جهان، علوم و دانشهاي آن كشورها به محيط جامعه اسلامي راه يابد و كتب علمي ديگران از يونان گرفته تا مصر و از هند تا ايران و روم به زبان تازي، كه زبان قرآن بود، ترجمه شود.
علماي اسلام كه فروغ انديشه خود را از مشعل قرآن گرفته بودند، دانشهاي ديگران را مورد نقد و بررسي قرار دادند و ابتكارات و ابداعات جديد و فراواني بر آن افزودند و بر «مادّه » فرهنگ و تمدن گذشته، «صورت» نو و صبغه اسلامي زدند.
ترجمه آثار علمي ديگران از زمان حكومت امويان (كه خود با علم و اسلام بيگانه بودند) شروع شد و در عصر عباسيان، مخصوصاً زمان هارون و مامون، به اوج خود رسيد (همان گونه كه در اين زمان وسعت كشور اسلامي به بالاترين حد خود در طول تاريخ رسيد).
البته اين حركت علمي چيزي نبود كه به وسيله عباسيان يا امويان پايه گذاري شده باشد، اين، نتيجه مستقيم تعليمات اسلام در زمينه علم بود كه براي علم و دانش وطني قائل نبود و به حكم : «اُطلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوبِالصِّينِ وَ اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِسَفكِ الْمُهَجِ وَخَوْضِ اللُجَج ِ»، مسلمانان را به دنبال آن مي فرستاد، هر چند در دور افتاده ترين نقاط جهان يعني چين، و با پرداختن هرگونه بها در اين راه حتي خون قلب بود.
در تواريخ آمده است كه مامون شبي ارسطاطاليس، فيلسوف مشهور يوناني را در خواب ديد، از او مسائلي پرسيد و چون از خواب برخاست به فكر ترجمه كتابهاي آن فيلسوف افتاد، نامه اي به پادشاه روم نوشت و از وي خواست مجموعه اي از علوم قديم كه در بلاد روم بود، براي او بفرستد. پادشاه روم پس از گفتگوي بسيار، اين درخواست را پذيرفت.
مامون جمعي از دانشمندان را مانند «حجاج بن مطر» و «ابن بطريق » و «سلما»، سرپرست «بيت الحكمة» (كتابخانه بسيار بزرگ و مشهور بغداد) را مامور انجام اين مهم نمود.
آنان آنچه را از بلاد روم يافتند و پسنديدند جمع آوري كرده نزد مامون فرستادند و مامون دستور ترجمه آنها را داد[1].
بدون شک خوابهاي سياست بازان كهنه كاري همچون مامون، ساده نيست و قاعدتاً جنبه سياسي دارد! آنها در اين خوابها اموري را مي بينند كه پايه هاي كاخ بيدادگريشان را محكم مي سازد و به هر حال اين
عمل مامون از نظر تحليل سياسي احتمالاتي دارد:
1ـ مامون براي اينكه خود را مسلماني طرفدار علم و دانش قلمداد كند، دست به اين كار زد تا از اين طريق امتياز و وجهه اي كسب كند.
2ـ او مي خواست به اين وسيله ي نوع سرگرمي براي مردم در برابر مشكلات اجتماعي و خفقان سياسي درست كند.
3ـ هدف او جلب افكار انديشمندان و متفكران جامعه اسلامي به سوي خود و در نتيجه تقويت پايه هاي حكومت بود.
4ـ او مي خواست از اين طريق دكاني در برابر مكتب علمي اهل بيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه در ميدان علم و دانش در اوج شهرت بودند، باز كند و بدين وسيله مشتريان آن مكتب را كم كند و از فروغ آن بكاهد.
5ـ او مي خواست ثابت كند كه دستگاه خلافت بني عباس شايستگي حكومت بر كشورهايي همچون ايران، روم و مصر را دارد.
البته منافاتي در ميان اين احتمالات پنجگانه نيست و ممكن است همه آنها مورد توجه مامون بوده، ولي علت هرچه باشد در اين مسئله ش نيست كه او در ترجمه كتابهاي يوناني كوشش بسيار نمود، و پول زيادي در اين راه صرف كرد، به طوري كه مي گويند گاه در مقابل وزن كتابها طلا مي داد، و به قدري به ترجمه كتابها توجه داشت كه روي هر كتابي كه به نام او ترجمه مي شد علامتي مي گذارد، و مردم را به خواندن و فرا گرفتن آن علوم تشويق مي كرد، با حكما خلوت مي نمود و از معاشرت آنها اظهار خشنودي مي كرد[2] و به اين ترتيب نشر علوم و دانشهاي ديگران، در كنار دانشهاي اسلامي، مسئله مطلوب روز شد، حتي اشراف و اعيان دولت كه معمولاً شامه تيز و حساسي در اين گونه امور دارند خط مامون را تعقيب كردند، ارباب علم و فلسفه، منطق را گرامي داشتند و در نتيجه، مترجمين بسياري از عراق، شام، ايران به بغداد آمدند [3].
«جرجي زيدان » مورخ مشهور مسيحي در اين زمينه مي نويسد:
هارون الرشيد (حك 170ـ 193 موقعي به خلافت رسيد كه به واسطه آمد و شد دانشمندان و پزشكان هندي و ايراني و سرياني به بغداد افكار مردم تا حدي پخته شده بود و توجه اذهان عمومي به علوم و كتب پيشينيان توسعه يافته بود. دانشمندان غير مسلمان كه زبان عربي آموخته بودند و با مسلمانان معاشرت داشتند آنان را به فراگرفتن علوم گذشته تشويق مي كردند، ولي باز هم مسلمانان از توجه به علوم بيگانه جز علم پزشكي بيم داشتند، چه، فكر مي كردند كه جز طبّ علوم بيگانه ديگر مخالف اسلام است. با اينهمه، چون پزشكان نزد خلفا مقرب شدند و غالب آنان دوستدار منطق و فلسفه بودند و از آن علم بهره اي داشتند، خواه ناخواه خلفا را به شنيدن مطالب منطقي و فلسفي مشغول مي داشتند. رفته رفته خلفا با فلسفه و منطق آشنا شدند و با آن خو گرفتند، تا آنجا كه اگر كشوري يا شهري را فتح مي كردند كتابهاي آنجا را آتش نمي زدند و نابود نمي ساختند بلكه دستور مي دادند كتابها را به بغداد بياورند و به زبان عربي ترجمه كنند، چنانكه هارون پس از فتح «آنكارا» و «عموريه » و ساير شهرهاي روم كتابهاي بسياري در آن بلاد به دست آورده، آن ها را به بغداد حمل كرد و طبيب خود، «يوحنا بن ماسويه » را دستور داد آن كتابها را به عربي ترجمه كند. اما كتابها مزبور، راجع به طب يوناني بود و چيزي از فلسفه در آن يافت نمي شد.
در زمان هارون كتاب «اُقليدس » براي مرتبه اول توسط «حجاج بن مطر» به عربي ترجمه شد و اين ترجمه را «هارونيّه » مي گويند و بار ديگر در زمان مامون آن كتاب به عربي ترجمه شد و اين دومي را «مامونيّه » مي خوانند. «يحيي بن خالد برمكي » در زمان هارون كتاب «مِجَسْطي » را به عربي ترجمه كرد و عده اي آن كتاب را تفسير كردند و چون بخوبي از عهده برنيامدند هارون «ابا حسان » و «سلما»، مدير بيت الحكمة، را به آن كار گماشت و آنان مجسطي را با دقت تصحيح و تفسير نمودند.
[1] . ابن نديم ، الفهرست ، قاهره ، المكتبةالتجاريةالكبرى ، ص 353
[2] . جرجى زيدان ، تاريخ تمدن اسلام ، ترجمه على جواهر كلام ، تهران ، موسسه امير كبير، 1336ه.ش ، ج 3 ص 216
[3] . مجموعه آثار دومين كنگره جهانى حضرت رضا ـ عليه السلام ـ، 1366هـ . ش ، مقاله آيت الله ناصر مكارم شيرازى ، ج 1 ص 428ـ 432با اندكى تلخيص و تغيير در عبارات .
مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، ص498