ابعاد مبارزات امام چهارم با مظالم و مفاسد عصر
باري امام سجاد- عليه السلام - يك سلسله برنامههاي ارشادي و فرهنگي و تربيتي و مبارزات غيرمستقيم را آغاز كرد و بدون آنكه حساسيت حكومت را برانگيزد، فعاليتهايي انجام داد كه مهمترين آنها را ميتوان در چند بخش زير خلاصه كرد:
1 - زنده نگهداشتن ياد و خاطره عاشورا
از آنجا كه شهادت امام حسين - عليه السلام - و ياران آن حضرت در افكار عمومي براي حكومت اموي بسيار گران تمام شده و مشروعيت آن را زير سوال برده بود، براي آنكه اين فاجعه فرموش نشود. امام با گريه بر شهيدان و زنده نگهداشتن خاطره آنان مبارزه منفي را به صورت گريه ادامه ميداد. شك نيست كه اين اشكهاي سوزان وگريههاي پرسوز ريشه عاطفي داشت زيرا عظمت فاجعه و مصيبت كربلا به قدري بزرگ و دلخراش بود كه هيچ يك از شهود عيني آن حادثه، تا زنده بودند، آن را فراموش نميكردند، اما بي شك چگونگي برخورد امام سجاد با اين موضوع اثر و نتيجه سياسي داشت، يادآوري مكرر فاحعه كربلا نميگذاشت ظلم و جنايت حكومت اموي از خاطرهها فراموش شود. امام هر وقت ميخواست آب بياشامد، تا چشمش به آب ميافتاد، اشك از چشمانش سرازير ميشد. وقتي علت اين كار را ميپرسيدند، ميفرمود: چگونه گريه نكنم در حالي كه (يزيديان) آب را براي وحوش و درندگان بيابان آزادگان گذاشتند، ولي به روي پدرم بستند (و او را تشنه كشتند).
امام ميفرمود: هر وقت كشته شدن فرزندان فاطمه - سلام الله عليها - را به ياد ميآورم، گريه گلويم را ميگيرد.
روزي خدمتگزار حضرت عرض كرد: آيا عم و اندوه شما تمامي ندارد؟!
حضرت فرمود: واي بر تو، يعقوب پيامبر كه تنها يكي از دوازده پسرش ناپديدشده بود، در فراق فرزند خويش آنقدر گريست كه چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه كمرش خم شد، در حالي كه پسرش زنده بود (و كاملاً از يافتن او نا اميد نگشته بود) ولي من ناظر كشته شدن پدرم، برادرم، عمويم و هفده نفر از بستگانم بودم كه پيكرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود، پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پايان يابد؟![1] «سهل بن شعيب»، يكي از بزرگان مصر، ميگويد: روزي به حضور علي بن الحسين رسيدم و گفتم: حال شما چگونه است؟ فرمود: فكر نميكردم شخصيت بزرگي از مصر مثل شما نداند كه حال ما چگونه است؟ اينك اگر وضع ما را نميداني، برايب توضيح ميدهم:
«وضع ما، در ميان قوم خود، مثل وضع بني اسرائيل در ميان فرعونيان است كه پسرانشان را ميكشتند و دخترانشان را زنده نگه ميداشتند. امروز وضع بر با به قدري تنگ و دشوار است كه مردم، با سب و ناسزاگويي به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرب ميجويند.»[2].
2 - پند و ارشاد امت
چون امام چهارم در عصر اختناق زندگي ميكرد، نميتوانست مفاهيم مورد نظر خود را بصورت آشكار و صريح بيان كند، از اينرو از شيوه موعظه استفاده ميكرد و مردم را از طريق موعظه با انديشه درست اسلامي آشنا ميكرد و اين انديشه را كه در اثر تبليغات حاكمان جائز در طول زمان به فراموشي سپرده شده يا تحريف گشته بود، به صورت اول و اصيل به ياد مردم ميآورد و توده مردم و جامعه اسلامي را تا هر مقدار كه ميتوانست با حقايق و تعاليم اسلام آشنا ميساخت.
بررسي اين موعظهها نشان ميدهد كه امام با روش حكيمانه و بسيار زيركانهاي، ضمن اينكه مردم را نصيحت و موعظه ميكرد، آنچه را كه ميخواست در ذهن مردم جا بگيرد، به آنان القا ميكرد، و اين، بهترين شكل انتقال افكار و انديشه درست اسلامي در آن شرائط بود زيرا اين مباحث، در عين حال كه اثر و نتيجه سياسي داشت و بر ضد دستگاه حاكم بود، حساسيت حكومت را بر نميانگيخت. امام ضمناً مسئله «امامت»، يعني سيستم حكومت اسلامي و رهبري جامعه اسلامي توسط امام معصوم، را روشن ميكرد و مردم را از آنچه در جامعه اسلامي آن روز ميگذشت، يعني حاكميت حاكمان زور و كفر و سردمداران فاسق و منافق، آگاه ميساخت و به آنان تفهيم ميكرد كه حكومتي مانند حكومت« عبدالملك»، حكومتي كه اسلام خواسته، نيست. اهميت اين موضوع از اين نظر بود كه تا مردم نسبت به اين مسئله توجه پيدا نميكردند و از حالت جمود و تخديري كه به مرور زمان به وجود آمده بود، بيرون نميآمدند، تغيير اوضاع و تشكيل حكومت مطلوب اسلامي امكان نداشت.يك نمونه از اين گونه بيانات و مواعظ امام سجاد كه بهترين گواه نكات ياد شده است، سخنان مفصلي است كه به تصريح محدثان، امام هر روز جمعه در مسجد پيامبر، آن را براي ياران خود و ديگران ايراد مينمود. در اينجا به عنوان نمونه بخشهايي از سخنان امام را از نظر خوانندگان ميگذرانيم:
«مردم! پرهيزگار باشيد و بدانيد كه به سوي خدا باز خواهيد گشت. آن روز (رستاخيز) هر كس آنچه را كه از نيك و بد، انجام داده، نزد خود حاضر خواهد يافت و آرزو خواهد كرد كه بين او و اعمال بدش فرسخها فاصله باشد... نخستين اموري كه در قبر، دو فرشته منكر و نكير از آن سوال خواهند كرد، «خداي» تو كه او را عبادت ميكني، و «پيامبر» تو كه به سوي تو فرستاده شده است، و «دين» تو كه از آن پيروي ميكني، و «كتاب» (آسماني) كه آن را تلاوت ميكني، و «امام» تو كه ولايتش را پذيرفتهاي، خواهد بود...»[3]
در اين سخنان چند چيز جلب توجه ميكند:
1 - تكرار اين سخنان در هر روز جمعه كه نشانگر اهميت آن و ميزان عنايت امام به طرح اين مسائل است.
2 - از اينكه گفتار امام با جمله: اي مردم! (ايها الناس) آغاز ميگردد، معلوم ميشود كه در اينجا مخاطبان امام، تنها شيعيان و يا پيروان خاص امام نبودهاند، بلكه دايره مخاطبان وي وسيع و عام بوده است.
3 - امام طي سخنان خود صراحتاً يا تلويحاً، به آيات، متعدد قران استناد و استدلال نموده است و اين بدان جهت است كه در اينجا طرف سخن، عامه مردم بودهاند و آنان به امام سجاد به عنوان يك امام نگاه نميكردند، از اينرو امام براي تثبيت مطلب، به آيات قرآن استشهاد ميكرده است، ولي در مواردي كه طرف سخن تنها شيعيان و ياران خاص امام بودند، حضرت ضرورتي براي استناد به آيات قرآن نميديد.[4]
3- كادر سازي
نمونه ديگر از بيانات امام، موعظه نسبتا مفصلي است كه آن را «ابوحمزه ثمالي» يكي از بهترين و نزديكترين ياران حضرت، نقل ميكند. متن اين روايت گواهي ميدهد كه در جمع شيعيان و پيروان خاص آن حضرت بيان شده است. امام طي سخناني ميفرمايد:
خداوند ما و شما را از مكر ستمگران و ظلم و حسودان و زورگويي جباران حفظ كند. اي مومنان! شما را طاغوتها و طاغوتيان دنيا طلب كه دل به دنيا سپرده و شيفته آن شدهاند و به دنبال نعمتهاي بي ارزش و لذتهاي زود گذر آن هستند، نفريبد به جانم سوگند در ايام گذشته حوادثي را پشت سر گذاشتيد و از انبوه فتنهها به سلامت گذشتيد، در حالي كه پيوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهكاران در زمين دوري و تبري ميجستيد؛ پس اكنون نيز از خدا ياري بخواهيد و به سوي فرمانبري از خدا و اطاعت از «ولي خدا» كه از حاكمان كنوني شايستهتر است، برگرديد.
امر خدا و اطاعت از كسي را كه خدا اطاعت او را واجب كرده، بر همه چيز مقدم بداريد، و هرگز در امور جاري، اطاعت از طاغوتها را كه شيفتگي به فريبندگيهاي دنيا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهي مقدم نداريد از معاشرت با گنهكاران و آلودگان، همكاري با ستمگران و نزديكي و تماس با فاسقان بپرهيزيد و از فتنه آنان برحذر باشيد و از آنان دوري بجوييد و بدانيد كه هر كس با اولياي خدا مخالفت ورزد و از ديني غير از دين خدا پيروي كند و در برابر امر رهبري الهي خود سرانه عمل كند، در دوزخ گرفتار آتشي شعله ور خواهد شد...[5]
4- ضرورت تبيين احكام و نشر فرهنگ اصيل اسلامي
در كنار اين وضع اندوهبار، وقتي كه ناآگاهي مردم از تعاليم اسلام، و پيدايش بدعتها و انحرافها را در نظر بگيريم، عمق فاجعه بيشتر روشن ميگردد و بهتر در مييابيم كه امام چهارم با درك عميق درد جامعه بوده كه با آن مواعظ، مردم را بيدار ميساخته است. اينك توجه شما را به نمونه هايي از متروك شدن تعاليم اسلام، و ناآگاهي مردم از وظايف اسلامي و پيدايش انحرافها جلب ميكنيم:
1 - به گفته برخي از دانشمندان، بني هاشم در زمان امام سجاد - عليه السلام - نميدانستند چگونه نماز بخوانند و چگونه حج به جا آورند و اصولاً شيعيان از احكام ديني جز آنچه از افواه شنيده بودند، نميدانستند![6]
وقتي كه وضع فريضهاي مثل نماز كه از اركان اسلام است و هر مسلماني در شبانه روز بايد پنج بار آن را به جا آورد، در ميان بني هاشم كه ميبايست در اين زمينهها از همه داناتر و آگاهتر باشند، چنين باشد، ميتوان حدس زد كه ميزان آگاهي ديني در مردم ديگر شهرها و مناطق، و شناخت توده مردم مسلمان در مورد ساير برنامههاي اسلام تا چه حد بوده است؟!
2 - «انس بن مالك»، صحابي مشهور، ميگفت: چيزي از آنچه در زمان رسول خدا جاري بود، سراغ ندارم. گفتند: پس نماز چيست؟ گفت: پس آنچه بر سر نماز آورديد، چه بود؟![7]
3 - در سال 87 در زمان خلافت وليد بن عبدالملك «عمر بن عبدالعزيز» كه امير مدينه بود، به عنوان اميرالحاج به حج رفت ولي وقوف در روز عيد قربان را غلط انجام داد.[8]
4 - «محمد بن مسلم بن شهاب زهري» ميگويد: در دمشق نزد «انس بن مالك» رفتيم، ديديم تنها نشسته گريه ميكند، وقتي كه از علت گريهاش پرسيدم، پاسخ داد: از مجموع آنچه از اسلام فرا گرفتم، جز اين نماز را سراغ ندارم كه مانده باشد و آن هم ضايع شده است.
5 - اندكي پس از زمان انس، «حسن بصري» ميگفت: اگر رسول خدا به ميان شما برگردد، از ميان همه آنچه به شما تعليم كرده، جز «قبله» شما چيز ديگري را نخواهد شناخت!![9]
5- برخورد و مبارزه با علماي درباري
يكي از شورانگيزترين بخشهاي زندگي امامان، برخورد و مبارزه آنان با سر رشته داران ناشايست فكر و فرهنگ در جامعه اسلامي عصر خويش يعني فقهأ، محدثان، مفسران، قرأ و قضات درباري است. ايشان كساني بودند كه فكر و ذهن مردم را به سود قدرتهاي جور جهت ميدادند و آنان را با وضعي كه خلفاي بني اميه و بني عباس ميخواستند در جامعه حاكم باشد، عادت ميدادند و نسبت به آن وضع، مطيع و تسليم ميساختند و زمينه فكري و ذهني را براي پذيرش حكومت آنان فراهم ميكردند.
نمونه اين گونه برخورد در زندگاني سياسي امام چهارم، برخورد شديد آن حضرت با «محمد بن مسلم زهري» (124 - 58ق) محدث درباري است.
6- نشر احكام و آثار تربيتي و اخلاقي
يكي ديگر از ابعاد مبارزه پيشواي چهارم با مظالم و مفاسد عصر خويش، نشر احكام اسلام و تبيين مباحث تربيتي و اخلاقي بود. امام در اين زمينه گامهاي بلند و بزرگي برداشته بطوري كه دانشمندان را به تحسين و اعجاب واداشته است، چنانكه دانشمند بزرگ جهان تشيع،شيخ «مفيد»، در اين زمينه مينويسد:
«فقهاي اهل تسنن به قدري علوم از او نقل كردهاند كه به شمارش نميگنجد، و موعظ و دعاها و فضائل قران و حلال و حرام به حدي از آن حضرت نقل شده است كه در ميان دانشمندان مشهور است، و اگر بخواهيم آنها را شرح دهيم، سخن به درازا ميكشد...»[10]
نمونهاي از تعاليم تربيتي و اخلاقي كه از امام چهارم به يادگار مانده، مجموعهاي به نام «رسالة الحقوق» است كه امام طي آن، وظايف گوناگون انسان را، چه در پيشگاه خدا و چه نسبت به خويشتن و ديگران، بيان نموده است. امام اين وظايف را كه بالغ بر پنجاه حق است، ابتدأا به صورت اجمالي و سپس به نحو تفصيل به شمرده است. [11]رساله الحقوق، كه توسط محدثان نقل و در كتب حديثي ما ضبط شده است، بارها جداگانه چاپ وچندين شرح و ترجمه بر آن نوشته شده است.
فهرست حقوقي كه امام بيان نموده بدين شرح است:
1 - حق خدا،2 - حق انسان،3 - حق زبان، 4 - حق گوش، 5 - حق چشم، 6 - حق دست، 7 - حق پا، 8 - حق شكم، 9 - حق عورت، 10 - حق نماز، 11 - حق حج، 12 - حق روزه، 13 - حق صدقه، 14 - حق قرباني، 15 - حق سلطان، 16 - حق معلم، 17 - حق مالك برده، 18 - حق رعيت، 19 - حق شاگردان، 20 - حق زن، 21 - حق برده، 22 - حق مادر، 23 - حق پدر، 24 - حق فرزند، 25 - حق برادر، 26 - حق آزاد كننده برده، 27 - حق بنده آزاد شده، 28 - حق نيكوكار، 29 - حق موذن، 30 - حق پيشنماز، 31 - حق همنشين، 32 - حق همسايه، 33 - حق رفيق، 34 - حق شريك، 35 - حق مال، 36 - حق طلبكار، 37 - حق معاشر، 38 - حق خصم بر انسان، 39 - حق انسان بر خصم،40 - حق مشورت كننده، 41 - حق رايزن، 42 - حق نصيحتخواه، 43 - حق نصيحت گو، 44 - حق بزرگ، 45 - حق كوچك، 46 - حق سائل نيازمند، 47 - حق مسئول، 48 - حق شاد كننده انسان، 49 - حق بد كننده، 50 - حق همكيشان، 51 - حق اهل ذمه.
7- دستگيري از درماندگان
يكي از ابعاد درخشان زندگاني امام چهارم، خدمات اجتماعي آن حضرت در آن عصر تاريك است. اين خدمات، چه در ايام بحراني و پر آشوب مدينه مانند روزهاي «فاجعه حره» و چه در مواقع آرامش كه نيازمندان و تهيدستان در انتظار دست نوازشگري بودند كه با لطف و كرم به سوي آنان دراز شود، همچنان تا آخر عمر آن حضرت ادامه داشت. تاريخ، نمونههاي برجستهاي از اين گونه خدمات آن امام را بازگو ميكند:
امام چهارم هزينه زندگي صد خانواده تهيدست مدينه را عهده دار بود.[12]
گروهي از اهل مدينه، از غذايي كه شبانه به دستشان ميرسيد، گذران معيشت ميكردند، اما آورنده غذا را نميشناختند. پس از درگذشت علي بن الحسين تازه متوجه شدند شخصي كه شبانه مواد غذايي و خوار و بار براي آنان ميآورده، علي بن الحسين - عليه السلام - بوده است! [13]او شبانه به صورت ناشناس انبان نان و مواد غذايي را شخصا به دوش ميكشيد و به در خانه فقرا ميبرد و ميفرمود: صدقه پنهاني آتش خشم خدا را خاموش ميسازد.[14]
اهل مدينه ميگفتند: ما صدقه پنهاني را هنگامي از دست داديم كه علي بن الحسين در گذشت. [15]
حضرت سجاد در طول سالها به قدري انبان حاوي آرد و ديگر مواد غذايي را به دوش كشيده شخصا به در خانه فقرا برده بود كه شانه حضرت كوفته شده و پينه بسته بود، به طوري كه پس از شهادت آن حضرت، هنگام غسل دادن جنازهاش، اين كوفتگي توجه حاضران را جلب كرد و وقتي از علت آن پرسيدند، پاسخ شنيدند كه: اين، اثر حمل شبانه كيسهها و انبانهاي پر از مواد غذايي به در خانه فقرا است. [16]
8- كانون تربيتي
هنگام ظهور اسلام، بردگي در سراسر جهان آن روز - حتي در مهد تمدن آن زمان يعني يونان و روم - رواج داشت، و چون لغو چنين پديده گستردهاي بيكباره مقدور نبود، اسلام از راههاي مختلفي زمينه لغو تدريجي آن را فراهم ساخت. بدين ترتيب كه از يك طرف راههاي بردهگيري را تقليل داده آن را محدود ساخت. از طرف ديگر آزاد سازي بردگان را كفاره بسياري از گناهان و خطاها و ترك واجبات قرار داد و از اين رهگذر وسائل آزادي آنان را فراهم ساخت. از طرف سوم پيامبر اسلام به مسلمانان توصيه كرد كه با بردگان (همچون عضوي از خانواده) رفتار انساني داشته باشند و دستور داد صاحبان بردگان از غذاهايي كه خود ميخورند و از لباسهايي كه خود ميپوشند، به آنان بدهند.
از اين گذشته، آزاد سازي بردگان را آنچنان داراي ارزش و ثواب و فضيلت معرفي كرد كه در روايات ما بسياري از اعمال صالح صالح، از نظر كثرت ثواب و فضيلت، به آزاد كردن بردگان تشبيه گشته و از اين طريق مسلمانان به اين كار تشويق شدهاند. مجموع اينها ديدگاه اسلام را در مورد بردگي تا حدي روشن ميسازد.[17]
برخورد خاص و ظريف اسلام و پيشوايان آن با مسئله برده و برده داري را بايد از اين ديدگاه تحليل كرد.
باري، در بررسي زندگاني امام چهارم نيز موضوع آزاد سازي بردگان به چشم ميخورد، اما دامنه و سطح اين عمل به حدي وسيع است كه تنها با محاسبات بالا قابل توجيه نيست و به نظر ميرسد كه امام چهارم در اين كار انگيزههاي والاتري داشته است. دقت در اين زمينه نشان ميدهد كه امام از اين اقدام نظر تربيتي و انساني داشته است، بدين معنا كه بردگان را خريداري كرده مدتي تحت آموزش و تربيت قرار ميداد و سپس آزادشان ميكرد و آنان به صورت انسانهاي نمونه به فعاليت فرهنگي و تربيتي ميپرداختند و پس از آزادي نيز ارتباطشان با امام قطع نميشد.
«علي بن طاووس» ضمن اعمال ماه رمضان مينويسد: علي بن الحسين - عليه السلام - شب آخر ماه رمضان بيست نفر برده (با اندكي بيشتر يا كمتر) را آزاد ميكرد و ميگفت: خداوند در هر شب رمضان هنگام افطار هفتاد هزار نفر از اهل دوزخ را از عذاب آتش ازاد ميكند، و در شب آخر به تعداد كل شبهاي رمضان آزاد ميكند، دوست دارم خداوند ببيند كه من در دنيا بردگان خود را آزاد ميكنم تا بلكه مرا در روز رستاخيز از آتش دوزخ آزاد سازد.
امام هيچ خدمتگزاري را بيش از يك سال نگه نميداشت. وقتي كه بردهاي را در اول يا وسط سال به خانه ميآورد، شب عيد فطر او را آزاد ميساخت و در سال بعد به جاي او شخص ديگري را ميآورد و باز او را در ماه رمضان آزاد ميساخت و اين روال تا آخر عمر او همچنان ادامه داشت.
اما بردگان سياه پوست را - باوجود آنكه به آنان نياز نداشت - ميخريد و آنان را در مراسم حج به عرفات ميآورد و آنگاه كه به سوي مشعر كوچ ميكرد، آنان را آزاد ميكرد و جوايز مالي به آنان ميداد.[18]
به گفته يكي از نويسندگان :همين كه بردگان از اين موضوع خبر مييافتند، خود را از قيد بندگي اعيان و اشراف رها ساخته به خدمت زين العابدين در ميآمدند.
زمان ميگذشت و ايام سپري ميشد و زين العابدين همچنان به آزاد كردن بندگان مشغول بود. او هر سال و هر ماه و هر روز به مناسبتهاي مخلتف اين امر را تكرار ميكرد تا آنجا كه در شهر مدينه گروه عظيمي از بندگان و كنيزان ازاد شده آن حضرت تشكيل شده بود.[19]
چنانكه اشاره شد، از مجموع اينها ميتوان نتيجه گرفت كه امام با اين برنامه در واقع يك كانون تربتيي به وجود آورده بود: بردگان را خريداري كرده مدتي تحت تعليم و تربيت قرار ميداد و پس از آنكه آنها را آزاد ميكرد، هر كدام يك فرد تربيت شده و الگو براي ديگران بودند. آنان پس از آزادي نيز پيوند معنوي خود را با امام قطع نميكردند و به سهم خود ديگران را تحت پوشش تربيتي قرار ميدادند. اين برنامه امام، با توجه به محدوديتهايي كه او در ارشاد و هدايت مستقيم جامعه با آن روبرو بود، بسيار درخور توجه و بررسي است. [20]
[1] . مجلسى، بحار الانوار، الطبعه الثانيه، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1394 ه.ق، ج 46، ص 108-ابن كثير، البدايه والنهايه، الطبعه الثانيه، بيروت،مكتبه المعارف، 1977 م، ج 9، ص 107- ابونعيم اصفهانى، حلية الاوليا و طبقات الاصفيأ، الطبعه الخامسه، بيروت، دار الكتاب العربى، 1407 ه.ق، ج 3، ص 140-السيد محسن الامين، همان مأخذ، ج 1، ص 631 و 636-على بن عيسى، همان مأخذ، ج 2، ص 314- صدوق، الخصال، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزه العلميه بقم المقدسه، 1403 هق.ص، ص 518.
[2] . بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 220.
[3] . حسين بن على بن شعبه، تحف العقول، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، الطبعه الثانيه، قم، منشورات جماعه المدرسين فى الحوزه العلميه بقم المقدسه، 1363 ه.ش، ص 249 - كلينى، الروضه من الكافى، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، الطبعه الرابعه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362 ه.ش، ص 72 - صدوق الامالى، قم، مطبعه الحكمه، 1373 ه.ق، ص 301(المجلس الثانى)
[4] . (آيت الله) خامنهاى، سيد على، پژوهشى در زندگى امام سجاد، چاپ اول، تهران، دفتر حزب جمهورى اسلامى، نشريه شماره 63، 1361 ه.ش، ص 36-38.
[5] . على بن شعبه، همان مأخذ، ص 252-كلينى، همان مأخذ، ص 15.
[6] . مرتضى الحسينى العاملى، جعفر، در اسات و بحوث فى التاريخ و الاسلام (مجموعه مقالات) 1400 ه.ق، ج 1، ص 56 (مقاله: الامام السجاد باعث الاسلام من جديد).
[7] . مرتضى الحسينى العاملى، همان ماخذ - امين، احمد، ضحى الاسلام، الطبعه السابعه، قاهره، مكتبه النهضه المصريه، ج 1، ص 365( به نقل از بخارى و ترمذى - باب الاعتصام بالسنه).
[8] . سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفأ، تحقيق، محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعة الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 224.
[9] . مرتضى الحسينى العاملى، همان ماخذ، ص 57 (به نقل از جامع بيان العلم)
[10] . الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 260.
[11] . اين رساله را مرحوم «صدوق» در كتاب «الخصال» (ابوب الخمسين و مافوقه) مسنداً و در كتاب «من لا يحضره الفقيه» (ج 2، ص 618) مرسلا روايت كرده است. حسن بن على بن شعبه نيز در كتاب «تحف العقول» بدون سند ولى مبسوطتر نقل كرده است. تعداد حقوق بر اساس نقل صدوق پنجاه و يك، و بر اساس روايت ابن شعبه پنجاه تا است. ر.ك به: دكتر شهيدى، سيدجعفر، زندگانى على بن الحسين، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 169-188.
[12] . ابونعيم اصفهانى، حلية الاوليأ، الطبعة الخامسه، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407 ه.ق، ج 3، ص 136 - سبط ابن الجوزى، تذكره الخواص، نجف، المطبعة الحيدريه، 1383 ه.ق، ص 327 - على بن عيسى اربلى، كشف الغمه، تبريز، مكتبة بنى هاشم، 1381 ه.ق، ج 2، ص 289 - شبلنجى، نورالابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، قاهره، مكتبه المشهد الحسينى، ص 140 - مجلسى، بحارالانوار، الطبعه الثانيه، تهران، مكتبه الاسلاميه، 1394 ه.ق، ج 46، ص 88، - ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحيح و تعليق: سيد هاشم رسول محلاتى، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 154 - ابن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 222، -الشيخ محمد الصبان، اسعاف الراغبين (در حاشيه نور الابصار) ص 219 - الشيخ عبدالله الشبراوى الشافعى، الاتحاف بحب الاشراف، قاهره، المطبعه الادبيه (افست منشورات الرضى، قم)، ص 136.
[13] . على بن عيسى، همان ماخذ، ص 289 - شبلنجى، همان ماخذ، ص 140 - ابونعيم اصفهانى، همان ماخذ، ص 140 - مجلسى،همان ماخذ، ص 88.
[14] . على بن عيسى، همان ماخذ، ص 289،- ابونعيم اصفهانى، همان ماخذ، ص 136 - سبط ابن الجوزى، همان مأخوذ، ص 327.
[15] . ابونعيم اصفهانى، همان ماخذ، ص 136 - شبلنجى، همان ماخذ، ص 140 -مجلسى، همان ماخذ، ص 88، الشيخ عبدالله الشبراوى، همان ماخذ، ص 136 - على بن عيسى، همان ماخذ، ص 313 و 290 - سبط ابن الجوزى، همان ماخذ، ص 327.
[16] . ابونعيم اصفهانى، همان ماخذ، ص 136 - على بن عيسى، همان ماخذ، ص 289 - ابن شهراشوب، همان ماخذ، ج 4، ص 154 - صدوق، الخصال، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزه العلميه بقم المقدسه، 1403 ه.ق، ص 517 و 518.
[17] . در اين زمينه رجوع كنيد به: ايرجى، محمد صادق، بردگى در اسلام، پايان نامه درجه ليسانس مولف از دانشگاه تهران.
[18] . اقبال الاعمال، الطبعه الثانيه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1390 - ه.ق، ص 261.
[19] . سيد الاهل، عبدالعزيز، زندگانى زين العابدين، ترجمه حسين وجدانى، چاپ سوم، تهران، انتشارات مجله ماه نو، ص 55.
[20] . در تهيه و تنظيم اين بخش، از كتاب، امام چهارم پاسدار انقلاب كربلا به قلم دوست و برادر دانشمند آقاى على اكبر حسنى استفاده شده است.
مهدي پيشوايي - برگرفته از کتاب سيره پيشوايان، ص259 - 302