در ميان امامان، عصر امام صادق - عليه السلام - منحصر به فرد بوده و شرائط اجتماعي و فرهنگي عصر آن حضرت در زمان هيچ يك از امامان وجود نداشته است، زيرا آن دوره از نظر سياسي، دوره ضعف و تزلزل حكومت بني اميه و فزوني قدرت بني عباس بود و اين دو گروه مدتي در حال كشمكش و مبارزه با يكديگر بودند. از زمان هشام بن عبدالملك تبليغات و مبارزات سياسي عباسيان آغاز گرديد، و در سال 129 وارد مرحله مبارزه مسلحانه و عمليات نظامي گرديد و سرانجام در سال 132 به پيروزي رسيد.
از آنجا كه بني اميه در اين مدت گرفتار مشكلات سياسي فراوان بودند، لذا فرصت ايجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شيعيان را (مثل زمان امام سجاد) نداشتند.
عباسيان نيز چون پيش از دستيابي به قدرت در پوشش شعار طرفداري از خاندان پيامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل ميكردند، فشاري از طرف آنان مطرح نبود. از اينرو اين دوران، دوران آرامش و آزادي نسبي امام صادق - عليه السلام - و شيعيان، و فرصت بسيار خوبي براي فعاليت علمي و فرهنگي آنان به شمار ميرفت.
شرائط خاص فرهنگي
از نظر فكري و فرهنگي نيز عصر امام صادق - عليه السلام - عصر جنبش فكري و فرهنگي بود. در آن زمان شور و شوق علمي بي سابقهاي در جامعه اسلامي به وجود آمده بود و علوم مختلفي اعم از علوم اسلامي همچون: علم قرائت قرآن، علم تفسير، علم حديث، علم فقه، علم كلام، يا علوم بشري مانند: طب، فلسفه، نجوم، رياضيات و... پديد آمده بود، به طوري كه هر كس يك متاع فكري داشت به بازار علم و دانش عرضه ميكرد. بنابراين تشنگي علمي عجيبي به وجود آمده بود كه لازم بود امام به آن پاسخ گويد.
عواملي را كه موجب پيدايش اين جنبش علمي شده بود ميتوان بدين نحو خلاصه كرد:
1 - آزادي و حريب فكر و عقيده در اسلام. البته عباسيان نيز در اين آزادي فكري بي تاثير نبود؛ اما ريشه اين آزادي در تعليمات اسلام بود، به طوري كه اگر هم عباسيان ميخواستند از آن جلوگيري كنند، نميتوانستند.
2 - محيط آن روز اسلامي يك محيط كاملاً مذهبي بود و مردم تحت تاثير انگيزههاي مذهبي بودند. تشويقهاي پيامبر اسلام به كسب علم، و تشويقها و دعوتهاي قرآن به علم و تعليم و تفكر و تعقل، عامل اساسي اين نهضت و شور و شوق بود.
3 - اقوام و مللي كه اسلام را پذيرفته بودند نوعاً داراي سابقه فكري و علمي بودند و بعضاً همچون نژاد ايراني (كه از همه سابقهاي درخشانتر داشت) و مصري و سوري،از مردمان مراكز تمدن آن روز به شمار ميرفتند.اين افراد به منظور درك عميق تعليمات اسلامي،به تحقيق و جستسجو و تبادل نظر ميپرداختند.
4 - تسامح ديني يا همزيستي مسالمتآميز با غير مسلمانان مخصوصاً همزيستي با اهلكتاب.مسلمانان،اهل را تحمل ميكردند و اين را برخلاف اصول ديني خود نميدانستند. در آن زمان اهل كتاب، مردمي دانشمند و مطلع بودند. مسلمانان با آنان برخورد علمي داشتند و اين خود بحث و بررسي و مناظره را به دنبال داشت [1]
برخورد فرق و مذاهب
عصر امام صادق - عليه السلام - عصر برخورد انديشهها و پيدايش فرق و مذاهب مختلف نيز بود. در اثر برخورد مسلمين با عقايد و آراي اهل كتاب و نيز دانشمند يونان، شبهات و اشكالات گوناگوني پديد آمده بود.
در آن زمان فرقه هايي همچون: معتزله، جبريه، مرجئه، غلات،[2]زنادقه، [3]مشبه، متصوفه، مجسمه، تناسخيه و امثال اينها پديد آمده بودند كه هر كدام عقايد خود را ترويج ميكردند.
از اين گذشته در زمينه هر يك از علوم اسلامي نيز در ميان دانشمندان آن علم اختلاف نظر پديد ميآمد، مثلا در علم قرائت قران، تفسير، حديث، فقه، و علم كلام [4]بحثها و مناقشات داغي در ميگرفت و هر كس به نحوي نظر ميداد و از عقيدهاي طرفداري ميكرد.
فشار سياسي بر شيعيان
در دوران امامت امام صادق - عليه السلام - تنها در دهه سوم قرن دوم هجري، آزادي نسبي وجود داشت كه حتي در همان دهه نيز فعاليتهاي آن حضرت و شيعيان تحت كنترل بود، اما پيش از آن، در دوران امويان (كه در سال 132 سقوط كردند) و پس از آن به وسيله منصور عباسي، شديدترين فشارها عليه شيعيان اعمال ميشد، به طوري كه جرأت هر گونه ابراز وجودي از آنها سلب شده بود. در روايتي آمده:
شخصي از اصحاب ابوجعفر ثاني (امام دهم) - عليه السلام - از آن حضرت پرسيد: مشايخ ما به علت اختناق شديدي كه در زمان آنها وجود داشت از نقل حديث خودداري نموده و تنها به نوشتن آن اكتفا كردهاند، اينك آن كتابها در دسترس ما قرار دارد، آيا ما از اين كتابها ميتوانيم نقل حديث كنيم؟ امام فرمود: روايات موجود در آن كتابها حق است و از آن ميتوانيد نقل حديث نماييد.[5]
روايت فوق گوياي اين حقيقت است كه فشار سياسي بر اهل بيت و شيعيان آنها در دوران مزبور تا چه حد اوج گرفته بود كه مشايخ شيعه حتي مجال نقل احاديث ائمه را نداشتند. اصحاب امام به منظور صيانت خود از گزند منصور، مجبور بودند به طور كامل تقيه نموده و مواظب باشند تا كوچكترين بي احتياطي از آنان سر نزند. اين محدوديت طبع سبب ميشد تا علوم اهل بيت و فتاواي آنان تا حدودي متروك بماند.
ابان بن تغلب به امام عرض كرد: من در مسجد مينشينم و مردم درباره مسائل فقهي از من سؤال ميكنند و تا جواب ندهم دست از سرم برنميدارند. اگر نظر شما را به آنان بگويم اشكالاتي پيش ميآيد، چه كنم؟ امام فرمود: هر چه از آراي آنها ميداني برايشان بگو.[6]
تأكيدهاي مكرر امام صادق - عليه السلام - بر تقيه، خود دليل آشكاري بر وجود چنين فشار سياسي بود. خطر هجوم بر شيعه چنان نزديك بود كه امام براي حفظ آنان، ترك تقيه را مساوي ترك نماز اعلام فرمود؛ [7]از جمله امام به معلي بن خنيس، كه به دست حاكمان زمان خود كشته شد، فرمود:
يا معلي! اكتم امرنا و لا تذعه، فان من كتم أمرنا و لا يذيعه أعزه الله في الدنيا.[8] اي معلا! اسرار ما را پنهان بدار و آن را به همه كس نگو، خداوند كسي را كه اسرار ما را پنهان داشته و آن را برملا نسازد، در دنيا عزيز ميدارد.
به هر حال رواياتي وجود دارد حاكي از اين كه شدت فشار به قدري بود كه حتي شيعيان، بدون اعتنا به همديگر از كنار هم رد ميشدند.[9]
در روايت ديگري درباره جاسوسان ابوجعفر منصور آمده:
كان له بالمدينه جواسيس ينظرون علي من اتفق شيعه جعفر فيضربون عنقه.[10]
منصور در مدينه جاسوساني داشت و آنها كساني را كه با شيعيان جعفر رفت و آمد داشتند، گردن ميزدند.
بنابه نقل واقدي، معتب از غلامان امام صادق - عليه السلام - بود كه منصور او را گرفته و هزار ضربه شلاق بر او زد تا جان داد.[11]
در اين دوره اتهام رفض دربارة هر كس، كافي بود كه امنيت جاني و مالي او از بين رفته و گرفتار شكنجه شود.[12]
[1] . (شيهد) مطهرى، مرتضى، سيرى در سيره ائمه اطهار(ع) چاپ اول، قم، انتشارات صدرا، 1367 ه.ش، ص 142 - 160 (با تلخيص و اقتباس)
[2] . حيدر، اسد، الامام صادق و المذاهب الاربعه، ط 2، بيروت، دارالكتاب العربى، 1390 ه.ق، ج 2، ص 113-126.
[3] . زنادقه منكران خدا و اديان بودند و با علوم و زبانهاى زنده آن روز نيز ناآشنا نبودند.
[4] . مقصود از علم كلام، علم اصول عقايد است. اين علم از علوم بسيار رايج و پرطرفدار آن زمان بود و متكلمين بزرگ آن عصر در زمينههاى مختلف عقيدتى بحث و گفتگو مىكردند.
[5] . الكافي، ج 1، ص 53؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 58.
[6] . همان، ص 330.
[7] . مستدرك الواسائل، ج 12، صص 254، 255؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 459.
[8] . مختصر بصائر الدرجات، ص 101؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 465.
[9] . همان، صد 378؛ مستدرك الوسائل، ج 12، صص 300، 297؛ وسائل الشيعه، ج 19، ص 32.
[10] . همان، ص 282، 283.
[11] . المنتخب من ذيل المذيل، ص 652.
[12] . المحاسن، ص 119؛ حياه الامام الباقر (ع) ، ج 1، ص 256.
مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، ص353 و رسول جعفريان- حيات فكري و سياسي امامان شيعه(ع)، ص359