امام صادق - عليه السلام - با توجه به فرصت مناسب سياسي كه به وجود آمده بود، و با ملاحظه نياز شديد جامعه و آمادگي زمينه اجتماعي، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش امام باقر - عليه السلام - را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و در رشتههاي مختلف علوم عقلي و نقلي آن روز، شاگردان بزرگ و برجستهاي همچون: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و ... تربيت كرد كه تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشتهاند.[1]
هر يك از اين شاگردان شخصيتهاي بزرگ علمي و چهرههاي درخشاني بودند كه خدمات بزرگي انجام دادند. گروهي از آنان داراي آثار علمي و شاگردان متعددي بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سي و يك جلد كتاب[2] نوشته و «جابر بن حيان» نيز بيش از دويست جلد[3] در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشتههاي عقلي و طبيعي و شيمي (كه آن روز كيميا ناميده ميشد) تصنيف كرده بود كه به همين خاطر، به عنوان پدر علم شيمي مشهور شده است. كتابهاي جابر بن حيان به زبانهاي گوناگون اروپايي در قرون وسطي ترجمه گرديد و نويسندگا تاريخ علوم همگي از او به عظمت ياد ميكنند.
رساله توحيد مفضل
چنانكه اشاره شد امام صادق (ع) در علوم طبيعي بحثهايي نمود و رازهاي نهفتهاي را باز كرد كه براي دانشمندان امروز نيز مايه اعجاب است.گواه روشن اين امر (گذشته از آموزش جابر) توحيد مفضل است كه امام آن را ظرف چهار روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفي» نوشت و بنام كتاب «توحيد مفضل» شهرت يافت.
مفضل خود در مقدمه رساله ميگويد: روزي هنگام غروب در مسجد پيامبر نشسته بودم و در عظمت پيامبر و آنچه خداوند از شرف و فضيلت و ... به آن حضرت عطا كرده ميانديشيدم. در اين فكر بودم كه ناگاه «ابن ابي العوجأ»، كه يكي از زنديقان آن زمان بود، وارد شد و در جايي كه من سخن او را ميشنيدم نشست. پس از آن يكي از دوستانش نيز رسيد و نزديك او نشست. اين دو، مطالبي درباره پيامبر اسلام بيان داشتند... آنگاه ابن ابي العوجأ گفت: نام محمد را، كه عقل من در آن حيران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلي كه محمد آورده است سخن بگو. در اين هنگام سخن از آفريدگار جهان به ميان آوردند و حرف را به جايي رساندند كه جهان را خالق و مدبري نيست، بلكه همه چيز خود بخود از طبيعت پديد آمده است و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود.
مفضل ميگويد: چون اين سخنان واهي را از آن دور مانده از رحمت خدا شنيدم، از شدت خشم نتوانستم خودداري كنم و گفتم: اي دشمن خدا، ملحد شدي و پروردگار را كه تو را به نيكوترين تركيب آفريده، و از حالات گوناگون گذارنده و به اين حد رسانده است، انكار كردي! اگر در خود انديشه كني و به درك خود رجوع نمايي، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهي يافت و خواهي ديد كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است.
ابن ابي العوجأ گفت: «اي مرد، اگر تو از متكلماني (= كساني كه از مباحث اعتقادي آگاهي داشتند و در بحث و جدل ورزيده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگويم، اگر ما را محكوم ساختي ما از تو پيروي ميكنيم ؛ و اگر از آنان نيستي سخن گفتن با تو سودي ندارد؛ و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستي، او خود با ما چنين سخن نميگويد و اين گونه با ما مناظره نميكند. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدي بارها شنيده ولي دشنام نداده است و در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است، او آرام و بردبار و متين و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نميشود، سخنان و دلائل ما را ميشنود تا آنكه هر چه در دل داريم بر زبان ميآوريم، گمان ميكنيم بر او پيروز شدهايم، آنگاه با كمترين سخن دلائل ما را باطل ميسازد و با كوتاهترين كلام، حجت را بر ما تمام ميكند چنانكه نميتوانيم پاسخ دهيم، اينك اگر تو از پيروان او هستي، چنانكه شايسته اوست، با ما سخن بگو».
من اندوهناك از مسجد بيرون آمدم و در حالي كه در باب ابتلاي اسلام و مسلمانان به كفر اين ملحدان و شبهات آنان در انكار آفريدگار فكر ميكردم، به حضور سرورم امام صادق - عليه السلام - رسيدم. امام چون مرا افسرده و اندوهيگين يافت، پرسيد: تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهريان را به عرض امام رساندم، امام فرمود: «براي تو از حكمت آفريدگار در آفرينش جهان و حيوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداري از انسان و چهار پايان و گياهان و درختان ميوه دار و بي ميوه و گياهان خوردني و غير خوردني بيان خواهم كرد، چنانكه عبرت گيرندگان از آن عبرت گيرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حيرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بيا...».
به دنبال اين بيان امام، مفضل چهار روز پياپي به محضر امام رسيد. امام بياناتي پيرامون آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروهاي ظاهري و باطني و صفات فطري وي و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرينش انواع حيوانات و نيز آفرينش آسمان و زمين و... و فلسفه آفات و مباحث ديگر ايراد فرمود و مفضل نوشت.[4]
رساله توحيد مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسي و برخي ديگر از دانشمندان معاصر به فارسي ترجمه شده است.
وسعت دانشگاه امام صادق - عليه السلام -
امام صادق - عليه السلام - با تمام جريانهاي فكري و عقيدتي آن روز برخورد كرد و موضع اسلام و تشيع را در برابر آنها روشن ساخته برتري بينش اسلام را ثابت نمود.
شاگردان دانشگاه امام صادق - عليه السلام - منحصر به شيعيان نبود، بلكه از پيروان سنت و جماعت نيز از مكتب آن حضرت برخوردار ميشدند. پيشوايان مشهور اهل سنت، بلاواسطه يا با واسطه، شاگرد امام بودهاند.
در راس اين پيشوايان، «ابوحنيفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او اين دو سال را پايه علوم و دانش خود معرفي ميكند و ميگويد:«لولا السنتان لهلك نعمان»: اگر آن دو سال نبود، «نعمان» هلاك ميشد.[5]
شاگردان امام از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اينها و نيز از قبائل گوناگون مانند: بني اسد، مخارق، طي، سليم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بني ضبه، قريش بويژه بني حارث بن عبدالمطلب و بني الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت ميپيوستند.[6]
در وسعت دانشگاه امام همين قدر بس كه «حسن بن علي بن زياد وشأ» كه از شاگردان امام رضا - عليه السلام - و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق - عليه السلام - زندگي ميكرده)، ميگفت: در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث مشاهده كردم كه همگي از جعفر بن محمد حديث نقل ميكردند.[7]
به گفته «ابن حجر عسقلاني» فقها و محدثاني همچون شعبه، سفيان ثوري، سفيان بن عيينه، مالك، ابن جريح، ابوحنيفه، پسروي موسي، و هيب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه ديگر، از آن حضرت حديث نقل كردهاند.[8]
«يافعي» مينويسد: او سخنان نفيسي در علم توحيد و رشتههاي ديگر دارد. شاگرد او «جابرين حيان»، كتابي شامل هزار ورق كه پانصد رساله را در بر داشت، تأليف كرد.[9] امام صادق - عليه السلام - هر يك از شاگردان خود را در رشتهاي كه با ذوق و قريحه او سازگار بود، تشويق و تعليم مينمود و در نتيجه، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند: حديث، تفسير، علم كلام، و امثال اينها تخصص پيدا ميكردند.
گاهي امام، دانشمنداني را كه براي بحث و مناظره مراجعه ميكردند، راهنمايي ميكرد تا با يكي از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند.
«هشام بن سالم» ميگويد: روزي با گروهي از ياران امام صادق - عليه السلام - در محضر آن حضرت نشسته بوديم. يك نفر مرد شامي اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمود: بنشين. آنگاه پرسيد: چه ميخواهي؟
مرد شامي گفت: شنيدهام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ ميگوييد، آمدهام با شما بحث و مناظره بكنم!
امام فرمود:
- در چه موضوعي؟
شامي گفت:
- درباره كيفيت قرائت قرآن.
امام رو به «حمران» كرده فرمود:
- حمران جواب اين شخص با تو است!
مرد شامي:
- من ميخواهم با شما بحث كنم، نه با حمران!
- اگر حمران را محكوم كردي، مرا محكوم كردهاي!
مرد شامي ناگزير با حمران وارد بحث شد. هر چه شامي پرسيد، پاسخ قاطع و مستدلي از حمران شنيد، به طوري كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!
امام فرمود:
- (حمران را) چگونه ديدي؟
- راستي حمران خيلي زبر دست است، هر چه پرسيدم به نحو شايستهاي پاسخ داد!
شامي گفت: ميخواهم درباره لغت و ادبيات عرب با شما بحث كنم.
امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمود: با او مناظره كن. ابان نيز راه هر گونه گريز را به روي او بست و وي را محكوم ساخت.
شامي گفت: ميخواهم درباره فقه با شما مناظره كنم!
امام به «زراره» فرمود: با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!
شامي گفت: ميخواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به «مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولي نكشيد كه شامي از مومن طاق نيز شكست خورد!
به همين ترتيب وقتي كه شامي درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانايي انسان بر انجام يا ترك خير و شر)، توحيد و امامت نمود، امام به ترتيب به حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وي به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامي را محكوم ساختند. با مشاهده اين صحنه هيجانانگيز، از خوشحالي خندهاي شيرين بر لبان امام نقش بست.[10]
[1] . شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبه بصيرتي، ص 271 - حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص 69.
[2] . صفائي، سيد احمد، هشام بن حكم مدافع حريم ولايت، تهران، نشر آفاق، ط 2، 1359 ه.ش، ص 19 - فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ط 1، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1406 ه.ق، ص 229 - طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ط 3، منشورات المكتبه الاسلاميه، ص 284.
[3] . ابن نديم در كتاب «الفهرست» بيش از دويست و بيست جلد كتاب به جابر نسبت داده است. (الفهرست، قاهره، المكبتة التجاريه الكبري، ص 512 - 517.)
[4] . توحيد مفضل، ترجمه علامه مجلسي، تهران، كتابخانه صدر، ص 7 - 11 و ر.ك به: پيشواي ششم حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - ، موسسه در راه حق، ص 47 - 58.
[5] . حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص.70 اسم ابوحنيفه نعمان ثابت بوده است.
[6] . حيدر، اسد، همان كتاب، ص 38.
[7] . نجاشي، فهرست مصنفي الشيعه، تحقيق: سيد موسي شبيري زنجاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، ص 39 و 40.
[8] . تهذيب التهذيب، ط 1، بيروت، دارالفكر، 1404 ه.ق، ج1، ص 88.
[9] . مرآة الجنان، ج 2، ص 304.
[10] . طوسي، اختيار معرفه الرجال (معروف به رجال كشي)، تحقيق: حسن مصطفوي، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه.ش، ص 275 - 278 - تستري، شيخ محمد تقي، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، ج 3، ص 416.
مهدي پيشوايي - سيره پيشوايان