شيوه برخورد امام با مخالفان مناظرات امام صادق - عليه السلام - عصر امام صادق - عليه السلام - عصر برخورد انديشهها و پيدايش فرق و مذاهب مختلف بود و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامي با فلسفهها و عقايد و آراي فلاسفه و دانشمندان يونان، شبهات و اشكالات گوناگوني پديد آمده بود، از اينرو امام صادق - عليه السلام - جهت معرفي اسلام و مباني تشيع، مناظرات متعدد و پرهيجاني با سران و پيروان اين فرقهها و مسلكها داشت و طي آنها با استدلالهاي متين و منطق استوار، پوچي عقايد آنان و برتري مكتب اسلام را ثابت ميكرد. از ميان مناظرات گوناگون امام، به عنوان نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابوحنيفه»، پيشواي فرقه حنفي، از نظر خوانندگان محترم ميگذرانيم: روزي ابوحنيفه براي ملاقات با امام صادق - عليه السلام - به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد. ابوحنيفه ميگويد: دم در، مقداري توقف كردم تا اينكه عدهاي از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتي به حضورش رسيدم گفتم: شايسته است كه شما نمايندهاي به كوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد - صل الله عليه و آله و سلم - نهي كنيد، بيش از ده هزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا ميگويند. امام فرمود: - مردم از من نميپذيرند. - چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند، در صورتي كه شما فرزند پيامبر خدا هستيد؟ - تو خود يكي از همانهايي هستي كه گوش به حرف من نميدهي. مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدي،و بدون اينكه بگويم ننشستي،و بي اجازه شروع به سخن گفتن ننمودي؟ آنگاه فرمود: - شنيدهام كه تو بر اساس قياس [1]فتوا ميدهي؟ - آري. - واي بر تو! اولين كسي كه بر اين اساس نظر داد شيطان بود؛ وقتي كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت: «من سجده نميكنم، زيرا كه مرا از آتش آفريدي و او را از خاك و آتش گراميتر از خاك است». (سپس امام براي اثبات بطلان «قياس»، مواردي از قوانين اسلام را كه برخلاف اين اصل است، ذكر كرد و فرمود:) - به نظر تو كشتن كسي بناحق مهمتر است، يا زنا؟ - كشتن كسي بناحق. - (بنابراين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد) پس چرا براي اثبات قتل، دو شاهد كافي است، ولي براي ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آيا اين قانون اسلام با قياس توافق دارد؟ - نه. - بول كثيفتر است يا مني؟ - بول. - پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو امر كرده، ولي در مورد دوم دستور داده غسل كنند؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟ - نه. - نماز مهمتر است يا روزه؟ - نماز. - پس چرا بر زن حائض قضاي روزه واجب است، ولي قضاي نماز واجب نيست؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟ - نه. - آيا زن ضعيفتر است يا مرد؟ - زن. - پس چرا ارث مرد و برابر زن است؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است؟ - نه. - چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسي ده درهم سرقت كرد، دستش قطع شود، در صورتي كه اگر كسي دست كسي راقطع كند، ديه آن پانصد درهم است؟ آيا اين با قياس سازگار است؟ - نه. - شنيدهام كه اين آيه را: «در روز قيامت به طور حتم از نعمتهاي سوال ميشويد»[2]چنين تفسير ميكني كه: خداوند مردم را در مورد غذاهاي لذيذ و آبهاي خنك كه در فصل تابستان ميخوردند، مواخذه ميكند. - درست است، من اين آيه را اين طور معنا كردهام. - اگر شخصي تو را به خانهاش دعوت كند و با غذاي لذيذ و آب خنكي از تو پذيرايي كند، وبعد به خاطر اين پذيرايي بر تو منت گذارد، درباره چنين كسي چگونه قضاوت ميكني؟ - ميگويم آدم بخيلي است. - آيا خداوند بخيل است (تا اينكه روز قيامت در مورد غذاهايي كه به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد) ؟ - پس مقصود از نعمتهايي كه قرآن ميگويد انسان درباره آن مؤاخذه ميشود، چيست؟ مقصود، نعمت دوستي ما خاندان رسالت است.[3] تبيين احكام به شيوه خاص شيعي در موضوع تاسيس حوزه وسيع علمي و فقهي توسط امام صادق - عليه السلام - چيزي كه از نظر بيشتر كاوشگران زندگي امام پوشيده مانده است، مفهوم سياسي و معترضانه اين اقدام بزرگ امام است. براي آنكه جهات سياسي اين عمل نيز روشن گردد، مقدمتاً بايد توجه داشته باشيم كه: دستگاه خلافت در اسلام، از اين جهت با همه دستگاههاي ديگر حكومت متفاوت است كه اين فقط يك تشكيلات سياسي نيست، بلكه يك رهبري سياسي - مذهبي است. عنوان «خليفه» براي حاكم اسلامي نشان دهنده همين حقيقت است كه وي بيش و پيش از آنكه يك رهبر سياسي و معمولي باشد، جانشين پيامبر است و پيامبر نيز آورنده دين و آموزنده اخلاق. پس خليفه در اسلام، بجز تصدي شئون رايج سياست، متكفل امور ديني مردم و پيشواي مذهبي آنان نيز هست. اين حقيقت مسلم، موجب آن شد كه پس از نخستين سلسله خلفاي اسلامي، زمامداران بعدي كه از آگاهيهاي ديني، بسيار كم نصيب و گاه بكلي بي نصيب بودند، در صدد برآيند كه اين كمبود رابه وسيله رجال ديني وابسته به خود تامين كنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حكومت خود، اين دستگاه را باز هم تركيبي از دين و سياست سازند. فايده ديگري كه به كارگيري اين گونه افراد براي خلفاي وقت در برداشت، آن بود كه اينان طبق ميل و فرمان زمامداران ستم پيشه و مستبد، به سهولت ميتوانستند احكام دين را به بهانه «مصالح روز» تغيير و تبديل داده و پوششي از استنباط و اجتهاد - كه براي مردم عادي و عامي قابل تشخيص نيست - حكم خدا را به خاطر مطامع خدايگان دگرگون سازند. مولفان و مورخان قرنهاي پيشين، نمونههاي وحشت انگيزي از جعل حديث و تفسير برأي را كه غالباً دست قدرتهاي سياسي در آن نمايان است، ذكر كردهاند. عينا همين عمل درباره تفسير قرآن نيز انجام ميگرفت: تفسير قرآن بر طبق رأي و نظر مفسر، از جمله كارهايي بود كه ميتوانست به آساني حكم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد و آنها را به آنچه مفسر خواسته است - كه از نيز اكثر اوقات همان را ميخواست كه حاكم خواسته بود - معتقد كند. بدين گونه بود كه از قديمترين ادوار اسلامي، فقه و حديث و تفسير به دو جريان كلي تقسيم شد: يكي از جريان وابسته به دستگاههاي حكومتهاي غاصب كه در موارد بسياري حقيقتها را فداي مصلحتهاي آن دستگاهها ساخته و به خاطر دستيابي به متاع دنيا حكم خدا را تحريف ميكردند؛ و ديگري جريان اصيل وامين كه هيچ مصلحتي را بر مصلحت تبيين درست احكام الهي، مقدم نميداشت و قهراً در هر قدم، رويارويي دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار ميگرفت، و از اينرو، در غالب اوقات شكل قاچاق و غير رسمي داشت. مفهوم معترضانه مكتب امام با توجه به آنچه گفتيم، به وضوح ميتوان دانست كه «فقه جعفري» در برابر فقه فقيهان رسمي روزگار امام صادق - عليه السلام - تنها تجلي بخش يك اختلاف عقيده ديني ساده نبود، بلكه در عين حال دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل ميكرد: نخستين و مهمترين آن دو، اثبات بي نصيبي دستگاه حكومت از آگاهيهاي لازم ديني و ناتواني آن از اداره امور فكري مردم - يعني در واقع، عدم صلاحيتش براي تصدي مقام «خلافت» - بود. و ديگري، مشخص ساختن موارد تحريف دين در فقه رسمي كه ناشي از مصلحت انديشيهاي غير اسلامي فقيهان وابسته در بيان احكام فقهي و ملاحظه كاري آنان در برابر تحكم و خواست قدرتهاي حاكم بود. امام صادق - عليه السلام - با گستردن بساط علمي و بيان فقه و معارف اسلامي و تفسير قرآن به شيوهاي غير از شيوه عالمان وابسته به حكومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود آن حضرت بدين وسيله تمام تشكيلات مذهبي و فقاهت رسمي را كه يك ضلع مهم حكومت خلفا به شمار ميآمد، تخطئه ميكرد و دستگاه حكومت را از وجهه مذهبي اش تهي ميساخت. در مذاكرات و آموزشهاي امام به ياران و نزديكانش، بهرهگيري از عامل «بي نصيبي خلفا از دانش دين» به عنوان دليلي بر اينكه از نظر اسلام، آنان را حق حكومت كردن نيست، بوضوح مشاهده ميشود؛يعني اينكه امام همان مضمون متعرضانهاي را كه درس فقه و قرآن او را دارا بوده، صريحا نيز در ميان ميگذارده است. در حديثي از آن حضرت چنين نقل شده است: «نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تاتمّون بمن لايعذر الناس بجهالته» [4] :«ما كساني هستيم كه خداوند فرمانبري از آنان را فرض و لازم ساخته است، در حالي كه شما از كسي تبعيت ميكنيد كه مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نيستند». يعني، مردم كه بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف گشته به راهي جز راه خدا رفتهاند، نميتوانند در پيشگاه خدا به اين عذر متوسل شوند كه:« ما به تشخيص خود راه خطا را نپيموديم، اين پيشوايان و رهبران ما بودند كه از روي جهالت، ما را به اين راه كشاندند!»، زيرا اطاعت از چنان رهبراني، خود، كاري خلاف بوده است، پس نميتواند كارهاي خلاف بعدي را توجيه كند.[5] [1] . قياس عبارت است از اين كه حكمي را خداوند براي موردي بيان نموده باشد و بدون اينكه وجود علت آن حكم در مورد ديگري شناخته گردد، در مورد دوم هم جاري گردد. [2] . «لتسئلن يومئذ عن النعيم» (سوره تكاثر، 8). [3] . مجلسي، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 10، ص 22 - محمدي ري شهري، محمد، مناظره درباره مسائل ايدئولوژيكي، قم، انتشارات دارالفكر، ص 130-132. [4] . كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 186. [5] . (آيت لله) خامنهاي، سيدعلي، پيشواي صادق، تهران، انتشارات سيد جمال، ص 87-91. مهدي پيشوايي - سيره پيشوايان ص262