پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله- پس از سيزده سال سخت كوشي، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمّل دشواري ها، شكنجه ها و آزارها به مدينه هجرت كرد و حكومت اسلامي را بنياد نهاد.
حضرت علي - عليه السلام- از آغازين روزهاي رسالت پيامبر - صلي الله عليه وآله- همگام و همراه پيامبر خدا بود و در سال اوّل هجرت، بيست و چهار سال داشت. او بايد ازدواج مي كرد و زندگاني مشترك را آغاز مي كرد.
فاطمه - عليها السلام- نُه ساله است.[1] او دختر پيامبر خداست و در جايگاهي بلند از فضايل انساني و ويژگي هاي والاي ملكوتي، كه پيامبر خدا بارها او را ستوده و «پاره قلب» خود ناميده است.
موقعيت پيامبر - صلي الله عليه وآله- در جايگاه زعامت امّت از يك سوي، و شخصيت والاي فاطمه - عليها السلام- از سوي ديگر، زمينه اي بود تا كسانِ بسياري - بويژه آنان كه از اين گونه پيوندها بيشتر در فكر رقم زدن آينده خود هستند، - به خواستگاري بروند. پيامبر - صلي الله عليه وآله- يكسر جواب رد مي داد و گاه، تصريح مي كرد كه منتظر «قضاي الهي» است. [2]
برخي از دوستان حضرت علي- عليه السلام- و صحابيان پيامبر خدا به وي پيشنهاد كردند كه به خواستگاري فاطمه - عليها السلام- برود.
حضرت علي - عليه السلام- قلبي دارد سرشار از ايمان و سينه اي آكنده از عشق؛ امّا دستاني تهي و پيراسته از درهم و دينار. حضرت علي - عليه السلام- به خانه پيامبر خدا رفت، شكوه و عظمت پيامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت. با چشماني آميخته با آزرم، نگاهي به پيامبر - صلي الله عليه وآله- داشت و نگاهي ديگر به زمين.
پيامبر - صلي الله عليه وآله- با تمهيداتي حضرت علي - عليه السلام- را به سخن گفتن وا داشت، و چون علي - عليه السلام- سخن گفت، فرمود: «چيزي در زندگي داري؟». جواب، معلوم بود؛ امّا مگر فاطمه - عليها السلام- را همساني جز حضرت علي - عليه السلام- و همسري لايق جز او بود؟!
ازدواج (و به تعبير پيامبر خدا: امر الهي) تحقّق يافت[3] و آن دو بزرگوار، زندگاني مشترك را در اوّلين سال هجرت،[4] با مهريه اي بسيار اندك[5] و مراسمي بس ساده[6] و جهيزيه اي ساده تر[7] آغاز كردند و بدين سان، شكوهمندترين خانه و نقش آفرين ترين زندگاني مشترك در تاريخ اسلام، رقم خورد.
در كنار خانه پيامبر - صلي الله عليه وآله-، خانه اي خُرد - كه به راستي از همه تاريخ بزرگ تر، و غبطه آفرين عرشيان و زمينيان بود - ، بر پا شد. اين خانه، سرچشمه فضيلت ها، مكرمت ها، عشق، ايمان، ايثار، جهاد، ساده زيستي،... بود و به راستي خانه اي بود كه سر بر عرش مي ساييد.
حضرت علي - عليه السلام- - اين پارساي شب و زمزمه گر خلوت هاي آن - ، شير بيشه نبرد بود و هنوز زخم هاي نشسته بر پيكرش التيام نيافته، در جنگي ديگر حاضر بود و رزم آورترين و بزرگ ترين هماوردجوي ميدان.
و فاطمه - عليها السلام-، آرام و پرشكيب، بار زندگي را بر دوش داشت، با كم ترين امكانات مي ساخت، زخم هاي همسر و پدر را مي شست[8] و افزون بر همسري حضرت علي - عليه السلام- ، به تعبير لطيف پيامبر خدا، «براي پدر، مادري مي كرد». [9]
اوّلين ثمر اين پيوند الهي به سال سوم هجري ديده به جهان گشود كه حسن - عليه السلام- نام گرفت. [10] و دومين آن، حسين - عليه السلام- بود كه در سال چهارم به دنيا آمد. [11] زينب و امّ كلثوم - عليهما السلام- پس از برادرها پاي به دنيا گذاردند و آخرين آنها، محسن، سقط گرديد و شهد شهادت نوشيد. [12]
- سنن النسائي به نقل از بريده - : ابوبكر و عمر، از فاطمه - عليها السلام- خواستگاري كردند؛ امّا پيامبر خدا فرمود: «او كوچك است». سپس علي - عليه السلام- از او خواستگاري كرد و پيامبر خدا او را به ازدواجش درآورد. [13]
- الطبقات الكبري به نقل از علباء بن احمر يشكري - : ابوبكر، فاطمه - عليها السلام- را از پيامبر - صلي الله عليه وآله- خواستگاري كرد؛ امّا پيامبر خدا فرمود: «اي ابوبكر! منتظر تقدير الهي هستم».
ابوبكر، اين را براي عمر باز گفت. پس عمر بدو گفت: اي ابوبكر! تو را رد كرده است. سپس ابوبكر به عمر گفت: تو فاطمه را از پيامبر خدا خواستگاري كن. پس خواستگاري كرد. پيامبر - صلي الله عليه وآله- به او هماني را گفت كه به ابوبكر گفته بود: «منتظر تقدير الهي هستم». [14]
- الطبقات الكبري به نقل از عطا - : علي - عليه السلام- ، از فاطمه - عليها السلام- خواستگاري كرد. پس پيامبر خدا به فاطمه - عليها السلام- فرمود: «علي تو را ياد مي كند!». فاطمه - عليها السلام - ساكت ماند. پس پيامبر خدا او را به ازدواج علي - عليه السلام- درآورد. [15]
- پيامبر خدا - صلي الله عليه وآله- : خداوند به من فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج علي درآورم. [16]
- پيامبر خدا - صلي الله عليه وآله- : من هم انساني مانند شما هستم، از شما زن مي گيرم و به شما زن مي دهم، مگر فاطمه را كه ازدواجش از آسمان نازل شده است. [17]
- پيامبر خدا - صلي الله عليه وآله- خطاب به فاطمه - عليها السلام- : به خدا سوگند، در اين كه تو را به ازدواج بهترينِ خاندانم درآورم، كوتاهي نكردم! [18]
- پيامبر خدا - صلي الله عليه وآله- خطاب به فاطمه - عليها السلام- : آگاه باش كه براي اين كه تو را به ازدواج بهترينِ خاندانم درآورم، از هيچ كوششي فروگذار نكردم! [19]
- پيامبر خدا - صلي الله عليه وآله- خطاب به فاطمه - عليها السلام- : به جان و دل كوشيدم و برايت بهترينِ خاندانم را يافتم. [20]
- امام صادق - عليه السلام- : اگر نبود كه خداوند - تبارك و تعالي - علي - عليه السلام- را براي فاطمه - عليها السلام- آفريده بود، برايش هيچ همسري بر روي زمين نبود، از آدم تا كنون. [21]
- امام علي - عليه السلام- : پيامبر خدا به من فرمود: «اي علي! مرداني از قريش در امر فاطمه بر من خرده گرفتند و گفتند: ما او را از تو خواستگاري كرديم و ندادي؛ ولي او را به ازدواج علي درآوردي. و من به ايشان گفتم: به خدا سوگند، شوهردادن و ندادنش به دست من نبود؛ بلكه خداي متعال، او را از شما باز داشت و به ازدواج علي درآورد. جبرئيل بر من فرود آمد و گفت: اي محمّد! خداوندِ با جلال و شكوه مي گويد: اگر علي را نيافريده بودم، براي دخترت فاطمه، همسري بر روي زمين نبود، از آدم تا كنون». [22]
- امام علي - عليه السلام- : چون فاطمه - عليها السلام- بالغ شد، بزرگان قريش كه اهل فضل و سابقه در اسلام و داراي شرافت و ثروت بودند، او را خواستگاري كردند؛ ولي هر مردي از قريش كه خواستگاري مي كرد، پيامبر خدا از او روي بر مي تافت، به گونه اي كه برخي از آنان، در پيش خود گمان مي بردند كه پيامبر خدا از ايشان ناراحت شده و يا وحي آسماني درباره ايشان بر پيامبر - صلي الله عليه وآله- نازل شده است. [23]
- السنن الكبري - به نقل از مجاهد، از امام علي - عليه السلام- : از فاطمه - عليها السلام- دختر پيامبر - صلي الله عليه وآله-، خواستگاري شده بود. زني از بستگانم به من گفت: آيا مي داني كه فاطمه - عليها السلام- خواستگاري شده است؟ گفتم: نه - يا آري - . گفت: تو هم او را خواستگاري كن. گفتم: آيا من چيزي دارم كه با آن به خواستگاري بروم؟ پس به خدا سوگند، هماره مرا اميد داد تا اين كه به حضور پيامبر - صلي الله عليه وآله- رسيدم و چون او را بزرگ و گرامي مي داشتيم، هنگام نشستن در پيش روي ايشان، زبانم بند آمد و نتوانستم چيزي بگويم.
پيامبر - صلي الله عليه وآله- فرمود: «آيا حاجتي داري؟». پس ساكت ماندم. آن را سه بار تكرار كرد و فرمود: «شايد به خواستگاري فاطمه آمده اي؟». گفتم: آري، اي پيامبرخدا. فرمود: «آيا چيزي داري كه مهرش كني؟». گفتم: نه به خدا، اي پيامبر خدا. فرمود: «پس زرهي را كه بدان مسلّحت كرده بودم، چه كردي؟». گفتم: به خدا سوگند، آن، زرهي ساخته عشيره حُطَم است و بيش از چهار صد درهم نمي ارزد. فرمود: «برو كه او را به ازدواجت درآوردم و همان زره را به عنوان مهر برايش بفرست». [24]
الأمالي - به نقل از ضحاك بن مزاحم - : شنيدم علي بن ابي طالب - عليه السلام- مي گويد كه ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد پيامبر خدا نمي روي تا فاطمه - عليها السلام- را خواستگاري كني. پس نزد پيامبر خدا رفتم. چون مرا ديد، خنديد. سپس فرمود: «اي ابوالحسن! به چه كار آمده اي و حاجتت چيست؟».
علي - عليه السلام- (در ادامه) گفت: خويشاوندي و سابقه ام در اسلام و ياري كردن او و جهادم را ذكر كردم. پس فرمود: «اي علي! راست گفتي و برتر از چيزهايي هستي كه مي گويي». پس گفتم: اي پيامبرخدا! فاطمه را به ازدواج من در مي آوري؟ فرمود: «اي علي! مرداني او را پيش از تو خواستگاري كردند و به فاطمه - عليها السلام- گفتم؛ ولي در چهره اش كراهت ديدم؛ امّا منتظر باش تا به سويت باز گردم».
پس پيامبر خدا بر فاطمه - عليها السلام- وارد شد. فاطمه - عليها السلام- از جا برخاست و رداي پدر را گرفت و كفش هايش را درآورد و آبْ دست برايش آورد و دست و پاي او را شُست و سپس نشست.
پس پيامبر خدا به او فرمود: «اي فاطمه!». پاسخ داد: بلي، چه مي خواهي، اي پيامبر خدا؟ فرمود : «علي بن ابي طالب، كسي است كه خويشاوندي و فضيلت و اسلامش را مي شناسي و من از خدا خواسته ام كه تو را به ازدواج بهترينِ آفريدگانش و محبوب ترينِ آنان در نزدش درآورد و علي از تو خواستگاري كرده است. چه نظري داري؟».
فاطمه - عليها السلام- ساكت ماند و صورتش را برنگردانْد و پيامبر خدا كراهتي در چهره اش نديد. پس برخاست، در حالي كه مي گفت: «اللَّه اكبر! سكوت او نشانه رضايت اوست». پس جبرئيل نزدش آمد و گفت: اي محمّد! او را به ازدواج علي بن ابي طالب - عليه السلام- درآور كه خداوند، او را براي وي و وي را براي او پسنديده است. [25]
- الكافي به نقل از سعيد بن مسيّب - : به علي بن حسين - عليه السلام- گفتم: چه هنگام پيامبر خدا، فاطمه - عليها السلام- را به ازدواج علي - عليه السلام- درآورد؟ فرمود: «در مدينه، يك سال پس از هجرت، و فاطمه - عليها السلام- در آن زمان، نُه ساله بود». [26]
- تاريخ اليعقوبي در ذكر ازدواج فاطمه - عليها السلام- : پيامبر خدا دو ماه پس از ورودش فاطمه - عليها السلام- را به ازدواج علي - عليه السلام- درآورد، در حالي كه گروهي از مهاجران، او را از پيامبر خدا خواستگاري كرده بودند. پس چون پيامبر - صلي الله عليه وآله- او را به ازدواج علي - عليه السلام- درآورد، خرده گيري كردند. پيامبر خدا فرمود: «من او را به ازدواج علي در نياوردم، بلكه خداوند درآورد». [27]
- الأمالي: روايت شده كه امير مؤمنان، فاطمه - عليها السلام- را شانزده روز پس از وفات خواهرش رقيّه، همسر عثمان، به خانه بُرد و اين، پس از بازگشت از جنگ بدر و سپري شدن چند روز از ماه شوّال بود.
و روايت شده است كه او را سه شنبه، شش روز از ذي حجّه سپري شده، به خانه برد و خداوند متعال، داناتر است. [28]
- المعجم الأوسط به نقل از جابر بن عبداللَّه - : ما در مراسم عروسي علي بن ابي طالب - عليه السلام- و فاطمه - عليها السلام- دختر پيامبر خدا حاضر شديم. پس بهترين «حيس» [29] را در آن عروسي خورديم و پيامبر خدا، روغن و خرما برايمان آماده ساخت و ما خورديم و تشك آن دو در شب عروسي، پوست قوچ بود. [30]
- الطبقات الكبري به نقل از اسماء بنت عُمَيس، خطاب به اُمّ جعفر - : جهاز جدّه ات فاطمه - عليها السلام- براي جدّت علي - عليه السلام- آماده شد و درون رختخواب و پشتي هايشان، جز ليف خرما نبود.
علي - عليه السلام- در عروسي فاطمه - عليها السلام- وليمه اي داد كه در آن زمان، وليمه اي برتر از آن نبود. زرهش را نزد يك يهودي در برابر مقداري جو به رهن گذاشت. [31]
- سنن ابن ماجة - به نقل از عايشه و امّ سلمه - : پيامبر خدا به ما فرمان داد كه جهاز فاطمه - عليها السلام- را آماده كنيم تا او را به خانه علي - عليه السلام- بفرستيم. پس به سراغ خانه رفتيم و كف اتاق را با خاك نرم اطراف مَسيل، فرش كرديم. سپس دو بالش را از ليف (خرما) كه با دست، آن را زده و حلّاجي كرده بوديم، پر كرديم.
سپس پيامبر خدا به ما خرما و كشمش خورانْد و آب گوارا نوشاند و چوبي را در گوشه اتاق نصب كرديم تا بر آن، لباس آويزان كنند و مشك آب بياويزند. پس بهتر از عروسي فاطمه - عليها السلام- عروسي اي نديديم [32]. [33]
- امام علي - عليه السلام- : چون خواستم فاطمه - عليها السلام- را به خانه بياورم، پيامبر خدا، ظرف زرّيني [34] به من داد و فرمود: «با (پول) اين ظرف، خوراكي براي وليمه عروسي ات بخر».
پس به سوي محافل انصار به راه افتادم و به نزد محمد بن مسلمه در جايگاه خشك كردن خرماهايش رفتم. از كارش فارغ شده بود. به او گفتم: در برابر اين ظرف، خوراكي به من بفروش. پس طعامي به من داد و من برداشتم. آن گاه گفت: تو كيستي؟ گفتم: علي بن ابي طالب.
گفت: پسرعموي پيامبر خدا؟ گفتم: آري. گفت: و با اين خوراك چه مي كني؟ گفتم: عروسي مي كنم. گفت: با چه كسي؟ گفتم: دختر پيامبر خدا. گفت: پس اين خوراك و اين ظرف زرّين را بگير و براي تو باشد.
پس آن را گرفتم و بازگشتم و همسرم را پيش خود آوردم.
و خانه فاطمه - عليها السلام-، از آنِ حارثة بن نعمان بود. فاطمه - عليها السلام- از پيامبر - صلي الله عليه وآله- خواست كه جايش را تغيير دهد؛ امّا پيامبر خدا به او فرمود: «آن قدر حارثه به خاطر ما تغيير مكان داده است كه من از او شرم مي كنم». چون حارثه اين را شنيد، از آن خانه نقل
مكان كرد و فاطمه - عليها السلام- را در آن جاي داد. [35]
- المصنّف به نقل از ابن عبّاس - : (پيامبر - صلي الله عليه وآله-) بلال را فرا خواند و فرمود: «اي بلال! من دخترم را به ازدواج پسرعمويم درآورده ام و دوست مي دارم كه غذا دادن هنگام ازدواج، از سنّت هاي امّتم شود. پس به پيش گلّه برو و گوسفندي و چهار يا پنج مُد [36] بگير و كاسه اي برايم بگذار تا شايد مهاجران و انصار را بر آن گِرد آورم و هرگاه از كارت فارغ شدي، مرا آگاه كن».
پس بلال رفت و فرمان را اجرا كرد و كاسه را نزد پيامبر خدا آورد و در جلوي حضرت نهاد. پيامبر خدا از سرِ كاسه برداشت و فرمود: «مردم را دسته دسته وارد كن و هيچ دسته اي دوباره باز نگردد». پس مردم وارد مي شدند و هرگاه دسته اي غذايش را تمام مي كرد، دسته اي ديگر وارد مي شد تا آن كه همه فارغ شدند.
سپس پيامبر - صلي الله عليه وآله- به سوي آنچه باقي مانده بود، توجه كرد و آب دهان مبارك خود را در آن ريخت و غذا بركت كرد و فرمود: «اي بلال! آن را براي مادرانت (همسران پيامبر خدا) ببر و به آنان بگو: بخوريد و به كساني هم كه بر شما وارد مي شوند، بخورانيد». [37]
- كتاب من لايحضره الفقيه به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصاري، در ذكر ازدواج فاطمه - عليها السلام- : چون شب زفاف شد، اسب خاكستري رنگ پيامبر - صلي الله عليه وآله- را برايش آوردند و بر رويش روپوشي از مخمل انداخته شد. پيامبر - صلي الله عليه وآله- به فاطمه - عليها السلام- فرمود: «سوار شو» و به سلمان فرمان داد كه زمام آن را بكشد و پيامبر - صلي الله عليه وآله-، خود از پي، آن را مي راند.
در همين حال كه در ميان راه بودند، پيامبر - صلي الله عليه وآله- صداي فرود آمدن چيزي را شنيد، كه جبرئيل بود با هفتاد هزار فرشته، و ميكائيل به همراه هفتاد هزار فرشته. پس پيامبر - صلي الله عليه وآله- فرمود: «چه چيزْ شما را به زمين فرود آورده است؟». گفتند: آمده ايم تا فاطمه - عليها السلام- را به خانه همسرش ببريم. و جبرئيل، تكبير گفت و ميكائيل، تكبير گفت و فرشتگان، تكبير گفتند و محمّد - صلي الله عليه وآله- تكبير گفت. پس، از همان شب، تكبير گفتن در عروسي ها رسم شد. [38]
- امام علي - عليه السلام- در ذكر ازدواجش با فاطمه زهرا - عليها السلام- : سپس پيامبر خدا مرا صدا كرد: «اي علي!». گفتم: بلي، اي پيامبر خدا. فرمود: «به خانه ات وارد شو و با همسرت لطيف و سازگار باش كه فاطمه، پاره تن من است. هرچه او را رنج دهد، مرا رنج مي دهد، و هرچه او را شادمان كند، مرا شادمان مي كند. شما را به خداوند مي سپارم و خدا را به جاي خود، بر شما مي گمارم». [39]
[1] . الكافي: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نيز، ر. ك : إعلام الوري : 1/290.
[2] . الطبقات الكبري: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30.
[3] . المعجم الكبير : 10/ 156 / 10305، تاريخ دمشق : 42/ 125 / 8494.
[4] . الطبقات الكبري: 8/22، تاريخ اليعقوبي: 2/41، ر. ك: الكافي: 8/340/536، الأمالي، طوسي: 43/47. از منابع تاريخي استفاده مي شود كه ميان عقد و زفاف علي عليه السلام بافاطمه عليها السلام مدتي فاصله شده و عقد، اندكي پس از رسيدن به مدينه منوره و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به اين نكته مي تواند تعارض ميان روايت هاي موجود را حل نمايد.
[5] . مسند ابن حنبل: 1/174/603، السنن الكبري: 7/383/1435214350.
[6] . الطبقات الكبري: 8 / 23، الأمالي، طوسي: 43 / 47، بشارة المصطفي: 267.
[7] . سنن النسائي: 6 / 135، مسند ابن حنبل: 1 / 183 / 643، المستدرك علي الصحيحين: 2 / 202 / 2755، الأمالي، طوسي: 40 / 45.
[8] . الإرشاد: 1 / 89، إعلام الوري: 1 / 378، المغازي: 1 / 249.
[9] . شايد بدين جهت، يكي از كنيه هاي ايشان، «اُمّ أبيها» است، ر. ك : مقاتل الطالبيّين: 57، مناقب آل أبي طالب: 3 / 357، الاستيعاب: 4 / 452 / 3491، تهذيب الكمال: 35 / 247 / 7899.
[10] . تاريخ الطبري: 2 / 537، تاريخ دمشق: 13 / 167 - 168 و 173، تهذيب التهذيب: 1 / 560 / 1490.
[11] . مروج الذهب: 2/ 295، تاريخ دمشق: 14/ 115 و 121.
[12] . معاني الأخبار: 206، الاحتجاج: 1/ 212 / 38، الاختصاص: 185.
[13] . سنن النسائي: 6/62، المستدرك علي الصحيحين: 2/181/2705.
[14] . الطبقات الكبري: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30.
[15] . الطبقات الكبري: 8/20، ذخائر العقبي: 69، كشف الغمّة: 1/365.
[16] . المعجم الكبير: 10/156/10305، ذخائر العقبي: 70.
[17] . الكافي: 5/568/54، كتاب من لا يحضره الفقيه: 3/393/4382.
[18] . خصائص أميرالمؤمنين: 233/125، الطبقات الكبري: 8/24.
[19] . الطبقات الكبري: 8/24، كنز العمّال: 11/606/32930.
[20] . المعجم الكبير: 22/412/1022، كفاية الطالب: 306، كنز العمّال: 11/606/32928.
[21] . الكافي: 1/461/10، تهذيب الأحكام: 7/470/1882.
[22] . عيون أخبار الرضا: 1/225/3.
[23] . المناقب: 343/364، كشف الغمّة: 1/353.
[24] . السنن الكبري: 7/383/14351، المناقب: 335/356.
[25] . الأمالي، طوسي: 39/44، بشارة المصطفي: 261.
[26] . الكافي: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نيز، ر. ك : كشف الغمّة: 1/364.
[27] . تاريخ اليعقوبي: 2/41.
[28] . الأمالي، طوسي: 43/47، بشارة المصطفي: 267.
[29] . حيس به خرمايي گفته مي شود كه با روغن و پنير تُرش آميخته و شورانيده شود تا هسته آن بيرون آيد و همچون تَريد گردد (فرهنگ لاروس، ذيل واژه «حيس»).
[30] . المعجم الأوسط : 6/290/6441، مجمع الزوائد : 9/336/15215.
[31] . الطبقات الكبري: 8/23، ذخائر العقبي: 74.
[32] . سنن ابن ماجة: 1/616/1911.
[33] . با مراجعه به زندگي نامه راويان اين احاديث يعني اسماء بنت عميس، اُمّ سلمه و سلمان فارسي، مي يابيم كه اسماء در سال اول ودوم هجري در حبشه بوده، ام سلمه هنوز همسر پيامبرصلي الله عليه وآله نشده و سلمان به مدينه نيامده است. از اين رو، روايت حضور آنان در مراسم ازدواج حضرت زهراعليها السلام مورد ترديد است.
[34] . به احتمال فراوان، اين ظرف، جزو سهم پيامبرصلي الله عليه وآله از غنيمت بوده است. (م)
[35] . الأخبار الموفّقيّات: 375/231.
[36] . هر «مُدّ»، برابر ده سير، يعني 750 گرم است.
[37] . المصنّف: 5/487/9782، المعجم الكبير: 22/411/1022.
[38] . كتاب من لا يحضره الفقيه: 3/401/4402، الأمالي، طوسي: 258/464.
[39] . المناقب: 353/364، كشف الغمّة: 1/363.
محمد محمدي ري شهري - دانشنامه اميرالمؤمنين(ع)، ج1