در تاريخ حيات هر انساني سه روز مهم قابل ذكر وجود دارد: روز ولادت، روز مرگ، و روز حشر و قيام.
روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر كيفيت ولادت و آغاز زندگي و هم از نظر گشوده شدن دفتر حيات؛ به همين گونه است روز مرگ كه از سوئي روز بسته شدن دفتر حيات است و از سوئي روز گشوده شدن دفتري ديگر براي آنكس كه سنت حسنه اي يا سيئه اي را در جهان پايه گذاري كرده است. و چگونه مردن و در چه راهي دفتر عمر را به پايان رساندن اهميت بسيار دارد.
و سوم روز حشر و رستاخيز انسان است كه اهميت آن بخاطر ديدن نتيجه اعمال و درو كردن حاصل كشت و درو به دنبال حساب و كيفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمناي بازگشت به دنيا براي جبران بسيار است و امكان آن محال.
مسأله شهادت حضرت فاطمه - سلام الله عليها -
مي دانيم كه مرگ دست رد به سينه احدي نمي زند و انسانها در هر سطح و درجه و شأني كه باشند روزي بدنيا آمده و روزي مي ميرند. خطاب خدا به پيامبر اين است «انك ميت و انهم ميتون»[1] اي پيامبر تو هم زاده مرگي و روزي خواهي مرد و طبيعي است كه حضرت فاطمه - سلام الله عليها - نيز روز ولادت و مرگي داشته باشد.
اما آنچه مهم است اين است كه برخي با مرگ خود براي هميشه مي ميرند و عده اي محدود هم هستند كه در سايه مردن خود حيات جديدي را آغاز مي كنند و اين امر بستگي دارد به چگونگي زندگي و در نهايت چگونگي مردن او و كار و برنامه اي را كه در زندگي براي خود ايجاد كرده است.
حضرت فاطمه - سلام الله عليها - از آن گروه افرادي است كه با مرگ خود هرگز نمرده و نمي ميرد و با شيوه زندگي قبل از وفاتش پايه هاي حيات جاودانه اي را براي حضور مداوم در عرصه حيات تاريخ خود فراهم آورده است.
او زنده است با راه و روش خود، با سنت هاي حسنه اي كه ايجاد كرده، با مشي و قدم هاي استوار خود در زندگي و تلاقي و تلقي خويش از جهان و پديده هايش.
بدين سان ذكر داستان شهادت حضرت فاطمه - سلام الله عليها - براي گريستن و گرياندن نيست براي نقش اهميت باري است كه در زندگي انسانها دارد و البته ذكر اين تاريخ برانگيزاننده اشكها و عواطف است.
اهميت مسأله شهادت او
همه چيز حضرت فاطمه - سلام الله عليها - درس است، حتي شهادت و شيوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملي جهت رشد اسلام استفاده كرد و آن را حربه اي قرار داد تا دشمن نتواند عوامفريبي كند. و از اين ديد واقعاً بايد گفت آن مردني خوبست كه چون مردن حضرت فاطمه - سلام الله عليها - باشد.
او شهيده اسلام است، بانوئي است كه در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسيد. اين مسأله مهمي است كه اگر مسأله دين و خدا نبود، و اگر مسأله دفاع از مقام ولايت و حقانيت امام علي - عليه السلام - نبود او را با صدمه در به پهلو چه كار؟ او براي هدف اسلامي خود تلاش كرد و جان داد.
شهادت حضرت فاطمه - سلام الله عليها - مسأله مهمي براي تاريخ حيات اسلام بحساب مي آيد، وسيله افشاگري عظيمي براي معرفي دشمن و آزمايش فوق العاده براي اتخاذ مواضع درباره حقايق بود. فوت او دشمن و دوست را نيكو معرفي كرد و اعتراض حضرت فاطمه - سلام الله عليها - را نسبت به ديگران نشان داد.
عوامل شهادتش
او فردي بيمار و نحيف نبود كه زود از دنيا برود، و سن زيادي هم نداشت كه بگوئيم بر اثر پيري و سكته و مسائل زيستي مربوط به آن از دنيا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا - صلي الله عليه و آله - شرايط و دشواري هائي براي او پديد آمد كه زمينه را براي شهادت پيشرس او فراهم ساختند. اهم آنها:
1 - شرايط رواني:
وضع و شرايطي كه از پس از رحلت پدر براي او فراهم آورده اند او را متأثر و مكدر ساخته بود. او پس از رحلت پدر مردم را ديد كه وصاياي رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را از ياد بردند، حق امام علي - عليه السلام - را كه حق اسلام بود غصب كردند توطئه ها و نفاق ها جان گرفتند و صدائي هم از مردم برنيامد.
با اين روندي كه در پيش بود حضرت فاطمه - سلام الله عليها - احساس كرد كه توطئه ها جان مي گيرند و در فاصله اي اندك زحمات رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را بر باد مي دهند، و چون شهداي را ناحق در مسير فنا و اضمحلال است. در اين گذشت بار مظلوميت شوهر هم بر اين بار افزوده شده و فراق پدر هم كه براي او دردي جانكاه بود. (انهامازالت بعد ابيهامصيبة الراس ناحلةالجسم، منهدة الركن، باكيه العين، محترقة القلب....)
اين نكته اورارنج مي داد كه مي ديد نه براي كمك به مستمندان بلكه تنها براي ورشكست كردن او و خاندانش و نيز براي پراكنده كردن مردم از دور و بر خاندانش فدك را از او گرفتند و حق او را پامال كردند واين همه كجروي وناروائي براي حضرت فاطمه - سلام الله عليها - بسيارناگواربود.مخصوصاًكه دشمن بردرخانه اش آتش افروخت.
2 - صدمه بدني:
و اين مسأله اي است كه بسياري از بزرگان اهل سنت مي خواهند بر آن سرپوش نهند در حاليكه واقعيت خلاف آن است. صلاح الدين صفدي شافعي گويد: ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعة حتي القت المحسن من بطنها[2] عمر ضربه اي بر شكم فاطمه - سلام الله عليها - وارد آورد در روز بيعت (روز سقيفه) تا محسن از شكم او سقط كرد. صاحب لسان الميزان به نقل از ابن حجر عسقلاني گويد ان عمر رفس فاطمه حتي اسقطت بمحسن[3] عمر بر فاطمه - سلام الله عليها - فشار و لطمه اي وارد آورد تا محسن او سقط شد.
روايات شيعه هم در اين زمينه بسيارند از جمله مجلسي بحث از ضربات قنفذ بر پيكر حضرت فاطمه - سلام الله عليها - دارد كه زمينه را براي رنجوري و بستري شدن او فراهم كرد.[4] صاحب تلخيص الشافعي هم همين مسأله را دارد و از جنين 6 ماهه اش حرف مي زند كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - او را محسن ناميده بود[5] و حتي صاحب بحار گويد امام علي - عليه السلام - آمد و پارچه اي بر سر همسر زجر كشيداش انداخت و...
بيماري او شديد شد تا حدي كه ديگر نتوانست درست برخيزد وبنشيند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را كمتر كرد و اوقاتش به سختي و با دشواري مي گذشت، اغلب اوقات با رنجوري،گريه و پژمردگي.
آمادگي براي شهادت:
شرايطي كه براي او پديد آمده بود زمينه را براي شهادت او فراهم كرده بود و اين مسأله اي بود كه او انتظارش را مي كشيد. اما اينكه حضرت فاطمه - سلام الله عليها - براي تسريع در مرگ خود دعا كند و يا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعيد مي رسد. زيرا با مباني اعتقادي، چندان سازگاري ندارد.
آري در مواردي ممكن است زندگي به گونه اي باشد كه ديگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. اميرالمؤمنين - عليه السلام - خود در رابطه با ستمي كه به ناحق درباره دختركي يهودي واقع شده بود فرمود: اگر در اين شرايط مردي از اين فاجعه رغبت مرگ كند بر او ملامتي نيست.[6]
و يا حسين بن علي - عليه السلام - ، مؤمنان را در لقاي خداي خود محق مي داند و آن زماني كه مردم به حق عمل نكنند و از نسبت به معروف روي گردان باشند... «الا ترون الحق لا يعمل به و الي المعروف لا يتناهي عنه - ليرغب المؤمن في لقاء ربه محقا فاني لا اري الموت الاسعادة، و الحياه مع الظالمين الا برما.[7]
تقاضاي حضرت فاطمه - سلام الله عليها - از خدا براي تسريع مرگ و يا رغبت او به مردن اگر درست باشد از اين نوع سخنان است البته حضرت فاطمه - سلام الله عليها - از كساني نيست كه درباره نفس مرگ احساس كراهتي داشته باشد. او هم مرگ راچون پلي مي داند و بدن راچون جسدي براي انتقال از اين سراي به سراي ديگر. ضمن اينكه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - هم در حين وفات او را مژده داد نخستين كسي است كه به اوملحق مي شود.[8]
بدين سان حضرت فاطمه - سلام الله عليها - درمانده اسيري نيست كه براي خلاصي خود تقاضاي مرگ كند و يا از زحمت زندگي به زجر افتاده، از همسرش نارضائي داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائي تقاضاي مرگ دارد از همان نوع است.
اخبار مرگ خود :
او داراي بصيرت است و تقواي او چراغ راه اوست و با اين چراغ مي تواند آينده اش را ببيند و اخبار كند. روزي خبر مرگش را به امام علي - عليه السلام - گفت. امام علي - عليه السلام - پرسيد از كجا مي گوئي؟ گفت ساعتي بخواب رفتم، حبيبم رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را در خواب ديدم. به هنگامي كه مرا ديد گفت دخترم، زود به سويم بشتاب زيرا كه مشتاق ديدار توام - گفتم بخدا قسم شوقم به ديدار تو بيشتر است - فرمود تو امشب نزد مني - و او راست گفته و وفاي به عهد دارد.
روايات در اين زمينه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولي در كل همه آنها يك مسأله را اعلام مي دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخني است كه در روضة الواعظين آمده كه فرمود اي پسر عم دل تمناي مرگ، دارد. وساعتي بعد بايد به پدرم ملحق گردم (فقالت يابن عم، انه قد نعيت الي نفسي و انني لاحقة باً بي ساعة بعد ساعة[9].
وصيتهاي علي:
حضرت فاطمه - سلام الله عليها - روي به امام علي - عليه السلام - كرد و گفت وصيتهائي است كه من مدتها آن را در دل نهفته داشتم - امام علي - عليه السلام - فرمود اي دختر پيامبر خدا آنچه دوست داري وصيت كن و آنگاه در بالاي سرش نشست، اطاق را از اغيار خالي كرد.
حضرت فاطمه - سلام الله عليها - گفت اي پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتي و از آغاز زندگي مشترك و معاشرتم با تو جز طريق وفا و صفا نپيمودم. امام علي - عليه السلام - فرمود: پناه بر خدا راست مي گوئي، به خدا سوگند تو داناترو نيكوتر و پرهيزكارتر از آن بودي (انت اعلم بالله و ابر و اتقي) تو گرامي تر از هر كس بود من نيز در مخالفت با توبيخ تو بيمناك بودم. فقدان و وجدائي تو بر من سنگين است چون چاره اي جز تسليم ندارم آن را تحمل مي كنم به خدا قسم مصيبت رسول خدا - صلي الله عليه و آله - بر من تجديد شد...
آنگاه ساعتي با هم گريستند واخذ راسها و ضمها علي صدره، امام علي - عليه السلام - سر فاطمه - سلام الله عليها - را بسينه اش چسبانيد و فرمود فاطمه جان، هر وصيتي كه داري بكن و من در اجراي وصيت تو كوشايم و كار تو را بر خود مقدم مي دارم[10] حضرت فاطمه - سلام الله عليها - را دعا كرد و وصيت نمود پس از او با امامه ازدواج كند كه به فرزندان او مأنوس ترند.
وصيت كرد كه نعش او را در تابوت خاص كه طرح آن را داده بود قرار دهد - احدي از آنها كه بر او ستم كرده اند در سر جنازه اش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب كفن كن وشب دفن كن (غسلني بالليل، فاكفني في الليل وادفني في الليل[11]...)
در سخني آمده است كه درباره فرزندان سفارش كرد: علي جان فرزندانم يتيم مي شوند - با آنها مدارا كن و از آنها دلجوئي فرما[12] و نمونهاين گونه مباحث بسيار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتي در كتب روائي موجود است.
وصيتنامه او
براساس پاره اي از اسناد وصيتنامه اي بصورت مكتوب از حضرت فاطمه - سلام الله عليها - نقل شده كه متن آن را از كتاب بحارالانوار مجلسي نقل مي كنيم:
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله - صلي الله عليه و آله - - اوصت و هي تشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من في القبور.
يا علي انا فاطمه بنت محمد ص زوجني الله منك لاكون لك في الدنيا و الاخره - انت اولي لي من غيري حنطني و غسلني و كفني بالليل و لا تعلم احداً و استود عك اللّه و اقرء علي و لدي السلام الي يوم القيامة[13].
ترجمه ساده آن اين است: اين وصيت فاطمه - سلام الله عليها - دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد - صلي الله عليه و آله - مي دهد و گواهي مي دهد كه بهشت و دوزخ حق است و قيامت آمدني است در آن شك نيت و خداوند همه آنها را كه روزي در قبر مي خوابند مبعوث مي گرداند.
اي علي من فاطمه دختر پيامبرم، خداي مرا به همسري تو در دنيا و آخرت مفتخر گردانيده - توبه من سزاوارتر از ديگراني مرا شب غسل ده و كفن و دفن كن و احدي را بر آن مطلع مساز - با تو خداحافظي كرده، و به فرزندانم را تا روز قيامت سلام مي فرستم.
ساعت قبل از شهادت
قبل از شهادت، خود را نظافت و شستشو كرد. به اسماء گفت آبي بياور كه غسل كنم، كمكم كن كه لباسم را عوض كنم غسل كرد و لباس تازه تري پوشيده به سوي قبله خوابيده و پارچه اي بر روي خود كشيد. به اسما گفت مدتي درنگ و آنگاه مرا صدا كن. اگر جواب ندادم بدان از دنيا رفته ام و برو علي را خبر كن[14].
در وسط اطاق، او در بستر بود و در انديشه فرزندان خردسال، تنهائي امام علي - عليه السلام -، دور نماي آينده نسل و ذريه خود در شهادت و مسموميت و سرگرم دعا كه خدا و ندا: را براي من چنان كن كه وقتي بر من وارد مي شود گوئي محبوب من است كه از سفر برگشته و من ديده براهش داشته ام... خداوندا آنگاه كه به خانه قبر درافتادم و تنها و بيچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنايت خويش بر من فرست روشنائي در قبر و ثوابي كه بر مؤمنين وعده فرموده اي بر من نازل گردان، روح مرا در كنار ارواح پاك و جان مرا همدم جانهاي صالح و جسد مرا در كنار اجساد مطهر و اعمال مرا در رديف اعمال مقبوله قرار ده...
كلماتش را در حين شهادت چنين ضبط كرده اند: السلام عليك يا جبرائيل السلام عليك يا ملائكة ربي اليك ربي لا الي النار، الي رحمتك لا الي غضبك، رضاك رضاك...
فاصله اش با وفات پيامبر
در فاصله زماني شهادت او با رسول خدا - صلي الله عليه و آله - اين فاصله ها ذكر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشته اند و اين فاصله اخير مورد تأكيد مورخان شيعه است مثل ابن شهر آشوب و كليني در اصول كافي.
گروهي 83 روز، 90 روز، شهيد اول در كتاب الدروس 100 روز، صحيح بخاري 6 ماه، و برخي هم 8 ماه نوشته اند در كل كمترين مدت 40 روز[15] و بيشترين مدت 8 ماه است.[16]
بهمين علت درباره تاريخ وفات او هم اختلاف نظر است برخي آن را سيزدهم جمادي الاولي، گروهي سوم جمادي الاخر نوشته اند، تاريخ هاي ديگر سوم ماه رمضان، بيستم جمادي الثاني، سيزدهم ربيع الاول و... نوشته اند كه دو سند اول مهمتر است.
اما سنش در حين وفات بصورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشته اند در حاليكه كليني و طبري 29 سال، مجلسي و زبير بن بكار 30 سال، برخي از علماي عامه 28 سال، يعقوبي 23 سال و... نوشته اند در كل هيچكس از 18 سال كمتر[17] و از 30 سال بيشتر ذكر نكرده است.[18]
غسل و كفن
اسماء بنت عميس گويد فاطمه - سلام الله عليها - سفارش كرده بود كه چون در گذشت كسي جزمن و امام علي - عليه السلام - او را غسل ندهد. در برخي از روايات آمده است كه ام سلمه هم با او همكاري داشت. اسنادها گويند كه حتي عايشه را اجازه نداد كه كنار جنازه اش باشد.[19]
امام علي - عليه السلام - به ام سلمه گفت آب بريزد و آب ريخت و امام علي - عليه السلام - فاطمه - سلام الله عليها - را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبل قرار داده و كفنش كرد[20] و امام علي - عليه السلام - فرمايد بخدا قسم او را شستم و كفن كردم در حاليكه بدنش پاك و مطهر بود. او پاك بدنيا آمد و پاك از دنيا رفت.
او فرمايد به هنگامي كه خواستم سر كفن را ببندم فرزندان را صدا كردم كه بيايند با مادر وداع كنند. زمان فراق رسيده و ديدار بعدي در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر كدام سخني و مرثيه اي گفتند:
- حسن آمد كه اي مادر پيش از اينكه جان از تنم بيرون رود با من سخنگوي (كلمني قبل ان تفارق روحي بدني).
- حسين آمد كه اي مادر پيش از آنكه قلبم ازكار بايستد با من حرف بزن (كلمني قبل ان ينصدع قلبي فاموت).
- زينب آمد كه يا رسول الله هنوز لباس عزاي تو بر تن داريم و...
- امام علي - عليه السلام - فرمود اي دختر پيامبر چگونه خود را تسلي دهم.
- و هم او فرمود خداي را شاهد مي گيرم كه دستهاي فاطمه - سلام الله عليها - از كفن بيرون آمد بچه هارا در بغل گرفت و بسينه چسبانيد (الي اشهد الله - انهاقد حنت و انّت و مدّت يديها و ضمتها الي صدرها بكيا).
- در اين هنگام ندائي از آسمان برخاست كه يا علي فرزندان را از روي سينه مادر بردار، بخدا سوگند كه فرشتگان آسمان را بگريه انداختند (و اذا بهاتف من السماء ينادي يا اباالحسن ارفعهما فلقد بكيا و الله ملائكة السماوات فقد اشتياق الحبيب الي المحبوب) [21]
دفن حضرت فاطمه - سلام الله عليها -
مردم در كنار خانه حضرت فاطمه - سلام الله عليها - منتظر جنازه بودند - ابوذر به آنان اعلام كرد كه حركت جنازه به تأخير افتاد. مردم پراكنده شدند و ابوبكر خبر نيافت تا بر جنازه اش حاضر شود[22]. در تشيع او عمار، مقداد، عقيل، زبير، سلمان، ابوذر، حذيفه و... بودند.[23] و حضرت فاطمه - سلام الله عليها - را در تاريكي شب و در سكوت دفن كردند. [24]
در دفنش غوغائي برخاست، همه مي گريستند، امام علي - عليه السلام - فرمود فاطمه جان راحت شدي، سلام ما را به پدرت برسان...، در حين دفن خواست، حضرت فاطمه - سلام الله عليها - را داخل قبر كند، خطاب به رسول خدا - صلي الله عليه و آله - السلام عليك يا رسول الله عني و عن ابنتك النازلة بك و السريعة اللحاق اليك...سلام من و دخترت را كه بر تو مهمان مي شود بپذير كه چه زود به تو ملحق شد... لقد استرجعت الوديعة و اخذت الرضينة،[25]... و ديعه اي كه در نزد من داشتي برگردانده شد، و گروئي و امانت تو پس داده شد...
اما حزني فسرمد، و اما ليلي فمستهد...اندوهم پايان ندارد، شبم هرگز صبح شدني نيست... تا روزي كه مرگم فرا رسد و در كنار تو قرار گيرم... امام علي - عليه السلام - از دفن فارغ شد، برخاست كه برود، اما احساس كرد توان قلبي آن را ندارد كه اي واي من خود فاطمه - سلام الله عليها - را بدست خويش به خاك سپردم؟ يكباره دچار اندوه شد و به كمك دو ركعت نماز خود را آرامش و سكون بخشيد كه قرآن فرمود: و استعينوا بالصبر و الصلوة و انهالكبيرة الا علي الخاشعين[26].
اما قبرش
اينكه قبر او در كجاست نظرات مختلفي در اين زمينه وجود دارد، حق اين است كه حضرت فاطمه - سلام الله عليها - خود خواسته بود كه قبرش مخفي باشد تا سندي براي اعتراض او در عرصه جهان باقي بماند. اما مجلسي و صدوق قبر او را در خانه اش مي دانند و آن را صحيح ترين خبر مي شناسند: (ان الا صح انهامدفونة في بيته)[27].
بسياري ازاهل سنت باستناد اين سخن پيامبر كه فرمود بين قبر و منبرم باغي از باغهاي بهشت است ما بين بيتي و منبري روضة من رياض الجنة[28].
مي گويند قبر او در همان محل است. گروهي قبر او را در بقيع مي دانند و ابن جوزي آن را در كنار خانه عقيل... و حق اين است كه به هيچكدام از آنها نمي توان اعتماد كرد، آنچه كه عرضه مي شود در حد يك استحسان عقلي است.
امام علي - عليه السلام - بر سر مزاش
وضع حال امام علي - عليه السلام - و زمزمه هايش در كنار مزار يارش مشخص است از چه قبيل خواهد بود. زيرا تاريخ انس و صفا را بمانند انس و صفاي علي - عليه السلام - و فاطمه - سلام الله عليها - نمي شناسد جز در رابطه با پيامبر و خديجه. و طبيعي است كه از دست دادن حضرت فاطمه - سلام الله عليها - براي او گران است روزي از مشتي خاك برداشت و گريان شد، اندوهي شديد بر او غالب آمد، روي به مرقد پيامبر كرد و چنين زمزمه نمود:
- جانم فداي جگر كوشه پيامبر كه ميراثش تباه شد، بعد از رحلت پيامبر حرمت او را در هم شكستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را كاست و اشك از ديدگانش جاري ساخت شبانه به خاك سپرده شد و هيچكس ديگر او را نديد...[29].
اي كاش اين جان دردمند همراه با نفس هايم ازسينه برون مي رفت نفسي علي زفراتها محبوسة - يا ليتها نخرجت مع الزفراتي) پس از تو چيزي براي زندگي نيست گريه ام براي اين است كه زندگيم پس از تو طولاني شد «لا خير بعدك في الحيوة و انما ابكي مخافة ان تطول حياتي».
و فرمود اگر از سر كويت برمي خيزم بدان خاصر نيست كه از ماندن در كنارت خسته و ملول شده ام و اگر ميمانم بدان خاطر نيست كه به وعده خدا به صابران بدگمانم...[30].
سلام بر پيكر نحيف تو اي فاطمه، سلام بر بدن كبود وتازيانه خورده ات، سلام بر جنازه ات كه رسواگر شكنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت كه سند اعتراض است.
[1] . سوره زمر، آيه 30.
[2] . الوافي بالوفيات ج 5، ص 347.
[3] . لسان الميزان، ج 1 ، ص 268.
[4] . بحار، ج 43 ، ص 170.
[5] . تلخيص الشافعي، ص 415.
[6] . نهج البلاغه.
[7] . بررسي تاريخ عاشورا.
[8] . مناقب، ج 3، ص 362.
[9] . روضه الواعظين.
[10] . همان - و نيز ناسخ، ج 4 ، ص 1609.
[11] . احتجاج طبرسي، ص 59 .
[12] . بحار، ج 43، ص 178.
[13] . بحار،ج 43 ، ص 214.
[14] . كشف الغمه.
[15] . بحار، ج 43 ، ص 191.
[16] . الاستيعاب، ص 749.
[17] . مناقب ابن شهر آشوب.
[18] . مجلسي در بحار.
[19] . طبقات الكبري، ج 8، ص 18.
[20] . وفاة فاطمه الزهرا(س)، ص 77.
[21] . فاطمه الزهرا(س)، رحماني، ص 538.
[22] . صحيح بخاري، ج 5 ، ص 177.
[23] . روضة الواعظين، ج 1، ص 151.
[24] . مناقب، ج 3، ص 363.
[25] . نهج البلاغه.
[26] . سوره بقره، آيه 45.
[27] . بحار، ج 43 ، ص 188.
[28] . صحيح مسلم.
[29] . الزهراء(س)، ص 188
[30] . كشف الغمه، ص 127.
دكتر علي قائمي- در مكتب فاطمه (س)