عوامل ظهور و بروز شيعه و يا به تعبير ديگر: جدايي شيعه از عامه را مي توان در امور ذيل خلاصه كرد:
اوّل: وجود آيات فراوان بر امات و ولايت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
دوم: وجود آيات فراوان در مورد فضائل و مناقب اهل بيت ـ عليه السّلام ـ.
سوم: وجود آيات فراوان درباره مرجعيّت ديني اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
چهارم: وجود روايات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت ـ عليه السّلام ـ.
پنجم : وجود روايات فراوان درباره فضايل و مناقب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
ششم: وجود روايات فراوان درباره مرجعيّت ديني اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
هفتم: وجد روايات فراوان در مرح شيعه و پيروان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
ما سعي كرده ايم در اين رساله مخترصر براي هر يك از امور فوق به طور فهرست وارد ادله و شواهدي اقامه نماييم:
امر اوّل: آيات امامت
با مراجعه به قرآن كريم پي به وجود آياتي خو.اهيم برد كه بر امامت و ولايت امام علي ـ عليه السّلام ـ يا مجموعه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ دلالت مي كنند كه در ذيل به برخي از آنها اشاره خواهيم كرد:
1. آيه ولايت
خداوند متعال مي فرمايد: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُوْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونُ » [1] « وليّ امر شما تنها خدا و رسول خدا و مومناني هستند كه نماز را به پا داشته و فقيران را در حال ركوع زكات مي دهند. »
داستان نزول آيه شريفه بنا بر آنچه در كتاب هاي تاريخي، تفسيري و روايي آمده، چنين است: روزي مرد فقيري در مسجد از مردم تقاضاي كمك كرد، علي ـ عليه السّلام ـ كه در حال ركوع بود، انگشتر خود را به عنوان صدقه به او داد. آن گاه اين آيه توسط جبرئيل پيابر ـ كه در منزل بود ـ نازل شد.
مضمن اين حديث توسط ده نفر از صحابه نقل گرديده و بيش از پنجاه نفر از علماي اهل سنت آن را در كتب خود آورده اند؛ مثل طبراني،[2] ابوبكر جصّاص،[3] واحدي،[4] زمخشري،[5] و....
2. آيه انذار
خداوند متعال مي فرمايد: «اِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ. »[6] « همانا تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت گري مي باشي. »
جمهور عامه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت كرده اند كه فرمود: « من منذر و علي هادي است و با تو اي علي! هدايت شوندگان هدايت يابند. »[7]
3. آيه تبليغ
خداوند مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنزِلَ الَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ. »[8] « اي رسول! ابلاغ نما آنچه را كه پروردگارت محافظت مي نمايد. »
ابن عسا كر به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه اين آيه شريفه در روز غدير خم بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در شأن امام علي ـ عليه السّلام ـ نازل شد.[9]
اين حديث را هشت نفر از صحابه و چهارده نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
4. آيه اكمال
خداوند متعال مي فرمايد: «الْيُومَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الاسلامُ ديناً »؛[10] « امروز دينتان را بر شما كامل نموده ونعمتم را بر شما تمام كردم و راضي شدن بر شما كه اسلام دين شما است. »
خطيب بغدادي به سند صحيح ازابي هريره نقل مي كند كه هر كس روز هجدهم ذي حجه (روز غدير خم) را روزه بگيرد خداوند ثواب شصت ماه روزه را به او عطا مي كند. روز غدير روزي است كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دست عليّ را گرفت و فرمود: آيا من وليّ مومنين نيستم؟ گفتند: آري اي رسول خدا! آن گاه فرمود: هر كه من مولاي او هستم اي عليّ مولاي اوست. در اين حال عمر بن خطاب دو بار به علي تبريك گقفت و عرض كرد: اي پسر ابي طالب تو مولاي من و مولاي تمام مسلمانان گشتي، در اين هنگام آيه فوق نازل شد. [11]
مضمون اين حديث را بيش از پانزده نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
امر دوم: آيات فضائل
در ذيل به برخي از اين آيات اشاره مي كنيم.
1. سوره دهر
خداوند متعال مي فرمايد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّه مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرًا، اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورًا »[12]
« و هم به دوستي خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام يم دهند (و گويند) فقط براي رضاي خدا به شما طعام مي دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسي هم نمي طلبيم.
سي و شش نفر از علماي اهل سنت تصريح نموده اند كه اين آيه در شأن اهل بيت پيامبر ـ عليهم السّلام ـ نازل شده است: فخر رازي در التفسير الكبير، ذيل همين آيه، قاضي بيضاوي در انوار التنزيل، سيوطي در الدّر المنثور، ابوالفداءِ در تاريخش،[13] بغدادي در تاريخش[14] و غيره.
2. آيه شراء
خداوند متعال مي فرمايد : « وَ مِنَ النّاسَ مَنْ يَشري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَ اللهُ رَءُوفُ بِالْعِبادِ»[15] « برخي مردان اند كه از جان خود در طلب رضايت خداوند در گذرند و خداوند دوست دار چنين بندگاني است. »
ابن عباس مي گويد: « اين آيه در شأن عليّ ـ عليه السّلام ـ نازل شد، هنگامي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از دست مشركين فرار كرده و با ابوبكر به غاري پناه برد، علي ـ عليه السّلام ـ در مكه در رخت خواب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خوابيد. »[16] ابن ابي الحديد مي گويد: « تمام مفسرين، روايت كرده اند كه آيه فوق در شأن علي ـ عليه السّلام ـ نازل شد، آن هم در شبي كه آن حضرت در فِراش پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آرميد تا جان پيامبر محفوظ بماند. »[17]
چهارده نفر از علماي اهل سنت بر نزول آيه شريفه در شأن اما علي تصريح نموده اند كه عبارت اند از: زيني دحلان،[18] فخر رازي،[19] ابن اثير، ديار بكري[20] و غيره.
سيزده نفر نيز تصريح نموده اند كه اين آيه در « ليله المبيت » بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شده است كه عبارت اند از: احمد بن حنبل،[21] طبري،[22][23] ابن سعد،[24] ابن هشام،[25] ابن اثير،[26] ابن كثير[27] و غيره.
3. آيه مباهله
خداوند متعال مي فرمايد: « فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا تَدْعُ أبْناءَنا وَ أبناءَكُمْ و نساءَنا وَ نساءَكُمْ وَ أنفُسَنا و أنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَتَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبينَ »[28] « پس هر كس با تو در مقام مجادله در باره عيسي برآيد پس از آنكه به وحي خدا بر احوال و آگاه شدي بگو كه بياييد ما و شما با رزندان و زنان خود با هم به مباهله مي خيزيم تا دروغ گو و كافران را به لعن عذاب خدا گرفتار سازيم. »
مفسرين، اجماع دارند بر اين كه مراد از « انفسنا » در اين آيه علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ است كه در اين جا از علي ـ عليه السّلام ـ به نس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تعبير شده است.
احمد بن حنبل نقلمي كنند: هنگامي كه اين آيه نازل شد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ علي، فاطمه ـ حن و حسين را واست، آن گاه عرض كرد: بار خدايا اينان اهل بيت من اند.[29]
بيست و چهار نفر از صحابه و تابعين اين مضمون را نقل كرده و آيه را در شأن اهل بيت ـ عليهم السّلام مي دانند. از قرن سوم تا سيزدهم نيز بيش از پنجام نفر از علماي اهل سنت اين مضمون را نقل كرده اند.
اين حديث را مي توان از اه هاي مختلف تصحيح نمود:
1. حديث در صحيح مسلم از سعد بن ابي وقاص نقل شده.[30]
2. ترمذي به صحّت آن تصريح نموده.[31]
3. حاكم به صحت آن تصريح نموده.[32]
4. ذهبي در تلخيص المستدرك به صحت آن تصريح كرده. [33]
5. ابن اثير اصل قضيه را از مسلّمات دانسته است.[34]
6. جصاص تصريح به عدم اختلاف در حديث نموده است. [35]
7. قاضي ايجي نيز به صحت اين حديث تصريح دارد. [36]
4. آيه مودّت
خداوند متعال مي فرمايد: « قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً اِلّا الْمَوَدَّهَ فِي الْقُرْبي؛ »[37] « بگو من از اجر رسالت جز اين نمي خواهم كه مودّت مرا در حق خويشوندان من منظور داريم. »
جمهور عامه روايت كرده اند كه بعد از نزول آيه فوق، سوال كردند: اي رسول خدا! نزديكان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: « علي، فاطمه، حسن و حسين. »
اين مضمون را بيست و چهار نفر از صحابه و تابعين و حدود شصت نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند؛ امثال : سيوطي،[38] طبري،[39] احمد بن حنبل و ديگران.
عده اي نيز؛ مانند: ابن حبّان در تفسيرش حديث را از مسلمات دانسته است.
امر سوم: آيات مرجعيت ديني اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ
برخي از آيات دلالت بر عصمت و مرجعيّت ديني اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ دارند كه عبارت اند از:
1. آيه تطهير
خداوند متعال مي فرمايد: « اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجسَ أهْلَ البَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا »[40] « همانا خداوند اراده كرده تا هرگونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ دور كرده و شما را پاك نمايد. »
شكي نيست كه اين آيه ـ كه دلالت بر عصمت دارد ـ در شأن اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وارد شده است.
اين شأن نزول را سيزده نفر از صحابه و ده ها نفر از علماي ا9هل سنت در كتب خود ذكر كرده اند.
ترمذي در صحيحش از عمر بن ابي سلمه نقل مي كند: « هنگامي كه آيه تطهير بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ درخ انه ام سلمه نازل شد، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ علي، فاطمه، حسن و حسين ـ عليه السّلام ـ را دعوت كرد و سپس كساء را بر روي آ،ها كشيد و عرض كرد: بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند. پس رجس و پليدي را از آنان دور كند و آنان را پاك فرما »[41]
2. آيه اولي الأمر
خداوند متعال مي فرمايد: « أطيعُوا اللهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ ألِي الْأمْرِ مِنْكُمْ. »؛[42] « خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت كنيد. »
مقصود از اولي الامر معصوميني هستند كه اطاعت آنان به طور مطلق همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب است. البته در حقّ كساني غير از اين دوازده اما، ادّعاي عصمت نشده است.
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « هر كسي مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كسي مرا نافرماني كند خدا را نفرماني كرده است و هر كسي علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كسي علي را نافرماني كند مار نافرماني كرده است.» [43]
امر چهارم : روايات امامت و ولايت
يكي ديگر از عوامل ظهور و بروز شيعه، رواياتي است كه دلالت بر امامت و ولايت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و در رأس آن علي بن عبي طالب ـ عليه السّلام ـ دارد؛ مانند:
1. حديث غدير
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در غدير خم فرمود: «من كنت مولاه فعليّ مولاه »؛[44] « هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.»
2. حديث دوازده خليفه
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « يكون بعدي اثنا عشر اميراً كلّهم من قريش »؛[45] « بعد از من دوازده خليفه و امير خواهد بود كه همه آنان از قريش هستند. »
3. حديث ولايت
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: « انت وليّ كلّ مومن بعدي »؛[46] « تو ولي و سرپرست هر مومني بعد از من هستي. »
4. حديث وصايت
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « انّ لكلّ نبي وصيّاً؛ و وارثاً و انّ علياً وصيَّي و وارثي »؛ [47] « همانا براي هر نبي، و صي و وارثي است و همانا عليّ وصيّ و وارث من است. »
5. حديث منزلت
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « انت منّي بمنزله هارون من مويسي الّا انّه لا نبيّ بعدي »؛[48] « تو نزد من مانند هارون نزد موسايي، مگر آنكه بعد از من نبي اي نيست. »
6. حديث خلافت
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: « انت اخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا » [49] « تو برادر، وصيّ و جانشين من در ميان قومت مي باشي، پس به ساخنان او گوش داده و او را اطاعت كنيد. »
امر پنجم: روايات فضائل
در ذيل به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم:
1. حديث نور
پيابر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « كنت انا و علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ نوراً بين يدي الله قبل أن يخلق آدم باربعه آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلك النور جزئين. فجزء أنا و جزء عليّ » [50] « من و علي بن ابي طالب نوري واحد نزد خداوند متعال بوديم، قبل از آ، كه خداوند حضرت آدم را به چهار هزار سال خلق كند، بعد از خلقت آدم آن نور را به دو جزء تقسيم نمود: جزئي من و جزء ديگر از عليّ است. »
اين حديث را هشت نفر از صحابه، هشت نفر از تابعين و بيش از چهل نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
2. حديث « أحبّ الخلق »
امام علي ـ عليه السّلام ـ كسي است كه طبق نصّ نبوي : « احبّ الخلق الي الله » است.
ترمذي به سند خود از انس بن مالك نقل مي كند: مرغ برياني نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود.
عرض كرد: خدايا! محبوبترين خلق نزد خودت را نزد من بفرست تا با من در اين غذا شركت كند. در اين هنگام علي ـ عليه السلام ـ وارد شد و با او در غذا شركت كرد. [51]
اين حديث صحيح را نه نفر از صحابه، نود و يك نفر از تابعين و پنجاه نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند. هفت نفر از آنان نيز درباره اين حديث كتاب تأليف نموده اند و گروهي از آنان نيز حديث را از مسلّمات دانسته اند؛ مانند: مسعودي در مروج الذهب،[52] ابن عبد البرّ، محمد بن طلحه شافعي در مطالب السوول،[53] صفوري در نزهه المجالس و فضل بن روز بهان در ابطال الباطل.
اين حديث را مي توان از راه هايي تصحيح نمود:
الف ـ عدالت و وثاقت راويانش.
ب ـ تصحيح جماعتي از علماي اهل سنت؛ مانند: حاكم نيشابوري و قاضي عبد الجبار معتزلي.
ج ـ به شعر در آمدن حديث كه دلالت بر اشتهار آن دارد.
استاد احمد حسن باقوري مصري مي گويد: « اگر كسي از تو سوال كند كه به چه دليل مردم عليّ ـ عليه السّلام ـ را دوست دارند، تو بايد در جواب بگويي: اين دوستي از حديث نبوي شأن گرفته است، زيرا طبق نصّ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ عليّ محبوب ترين فرد نزد خداست. »[54]
3. امام علي ـ عليه السّلام ـ ميزان ايمان و نفاق
اما علي ـ عليه السّلام ـ فرمد: « لا يحبّني الّا مومن و لايبغضني الا منافق »؛ دوست ندارد مرا مگر مومن و مبغوض ندارد مگر منافق. »
اين حديث را هشت نفر از صحابه و حدود چهل نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند، مانند مسلم در صحيح،[55] ترمذي در صحيح،[56] احمد در مسند [57] و ابن ماجه در سنن. [58]
4. اما علي ـ عليه السّلام ـ برادر معنوي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ
جابر بن عبدالله و سعيد بن مسيّب مي گويند: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي اصحابش عقد اخوت بست و تنها رسول خدا، ابوبكر، عمر و عليّ باقي مادند، آن گاه بين ابوبكر و عمر عقد اخوت بست و سپس به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: « تو برادر من و من برادر تو ام ».
اين حديث را چهارده نفر از صحابه و حدود چهل نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند؛ امثال: ترمذي در صحيح [59] و حاكم در مستدرك.[60]
5. امام علي و باز بودن درب خانة او به مسجد
احمد بن حنبل از زيد بن ارقم نقل مي كند كه : گروهي از اصحاب، درهايي را از منزلشان به مسجد باز نموده بودند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « همه درها بسته شود، غير از درب خانة علي ».
آن گاه فرمود: « من دربها را از جانب خود نبستم و باز نگذاشتم، بلكه مأمور شدم و به مأموريتم عمل نمودم.» [61]
ترمذي نقل مي كند كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « دربها را به مسجد، ببنديد، جز درب خانة علي. » [62]
اين حديث را حدود دوازده نفر از صحابه و سي نفر از علماي عامه نقل كرده اند.
6. امام علي ـ عليه السّلام ـ و ردّ شمس
ابوهريره مي گويد: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه سرش در دامان علي ـ عليه السّلام ـ بود خوابيد، نماز عصر نخوانده بود كه خورشيد غروب كرد. پيابر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه بيدار شد بر او دعا كرد، خورشيد بازگشت، علي عليه السّلام، نماز عصر را وقت خود به جاي آورد، آن گاه خورشيد بازگشت. [63]
اين حديث را نُه نفر از صحابه و چهل نفر از علماي عامه نقل كرده اند كه ده نفر از آنها دربارة اين حديث كتاب تأليف نموده و حدود سيزده نفر نيز آن را تصحيح كرده اند؛ امثال: ابوجعفر طحاوي،[64] طبراني،[65] بيهقي،[66] هيثمي[67] و قسطلاني.[68]
7. امام علي ـ عليه السّلام ـ و ابلاغ سوره برائت:
ابو رافع مي گويد: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ابوبكر را براي ابلاغ سوره برائت به مكه فرستاد. جبرئيل بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد و گفت: سوره را يا بايد خودت ابلاغ كني يا كسي كه از توست. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را به دنبال او فرستاد. علي ـ عليه السّلام ـ بين مكه و مدينه به او رسيد، سوره را از او گرفته و بر مردم قرائت نمود. [69]
اين حديثص را هفتاد و سه نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند كه برخي از آنها عبارت است از: احمد بن حنبل در مسند،[70] ابن ماجه در سنن[71] و ترمذي در صحيح. [72]
8. امام علي ـ عليه السّلام ـ مولود كعبه
حاكم نيشابوري مي گويد: « در اخبار متواتر آمده است كه فاطمه دختر اسد، امير المؤمنين علي بن ابي طالب، ـ كرّم الله وجهه ـ را داخل كعبه زاييد. » [73]
اين حديث را هفده نفر از علماي اهل سنت نقل كرده، دوازده نفر به تواتر يا شهرت آن تصريح نموده و نه نفر نيز به اختصاص اين فضيلت به امام علي ـ عليه السّلام ـ تصريح كرده اند.
9. امام علي ـ عليه السّلام ـ و گرفتن لواء
بريدة اسلمي از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي كند كه فرمود: « فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خدا رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد. روز بعد ابوبكر و عمر منتظر بودند كه آنها را صدا زند، ولي پيامبر ـ صل الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را در حالي كه درد چشم داشت صدا زد و آب دهان در چشم او ماليد، آن گاه پرچم را به دست او داد و عده اي نيز با او حركت كردند.» [74]
10. امام علي ـ عليه السّلام ـ اولين مسلمان و مؤمن
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ فرمود: « عليّ اوّلين نفر از اصحاب من است كه اسلام آورد. »[75]
11. امام علي ـ عليه السّلام ـ اولين نمازگزار با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ
حاكم نيشابوري به سندش از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل مي كند كه فرمود: « با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هفت سال قبل از ديگران عبادت كردم. » [76]
12. امام علي ـ عليه السّلام ـ اعلم صحابه
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود : « من خانة حكمت و عليّ درب آن است. » [77]
و نيز فرمود: من خانة علم و عليّ درب آن است، هر كسي كه اردة علم مرا دارد بايد از درب آن وارد شود. »[78]
امر ششم: وجود روايات فراوان در مرجعيت ديني اهل بيت ـ عليه السّلام ـ
ازروايات نيز مي توان مرجعيت ديني اهل بيت ـ عليه السّلام ـ را استفاده نمود كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
1. حديث ثقلين
ترمذي از جابربن عبدالله انصاري نقل مي كند كه: در حجه الوداع روز عرفه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ديدم درح الي كه بر شتر خود سوار بود و خطبه مي خواند. شنيدم كه فرمود: اي مردم! من در ميان شما دو چيز گران بها مي گذرام كه اگر به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم. [79]
مضمون اين حديث را سي و چهار نفر از صحابه نقل كرده اند و نيز دويست و شصت و شش نفز از علماي اهل سنت در كتب خود به آن اشاره نموده اند.
2. حديث « انا مدينه العلم »
حاكم نيشابور به سند خود از جابر نقل مي كند كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « من شهر علم و علي درب آن است، هر كسي كه اراده كرده است شهر علم را دريابد بايد از درب آن وارد شود. » [80]
مضمون اين حديث را ده نفر از صحابه پانزده نفر از تابعين و ده ها نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
3. حديث سفينه
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « مثل اله بيت من مثل كشتي نوح است، هر كسي از آن تخلف كند در آتش قرار خواهد گرفت.»[81]
اين حديث را هشت نفر از صحابه؛ هفت نفر از تابعين و صد و پنجاه نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
4. حديث امان
حاكم نيشابوري از اين عباس نقل مي كند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « ستارگان، امان بر اهل زمين اند. از غرق شدن و اهل بيت من امان اين امت از اختلاف اند، اگر قبيله اي از عب با اهل بيتم مخالفت نمايند بيت خودشان اختلاف شده و از گروه شيطان محسوب خواهند شد. » [82]
اين حديث را گروه زيادي از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
5. حديث: « عليّ مع الحقّ »
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « خدا رحمت كند عليّ را، با خدايا! هر جا علي است حق را با او قرار بده. » [83]
حاكم نيشابوري از ام سلمه نقل مي كند كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « عليّ با قرآن و قرآن با عليّ است، اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. » [84]
اين حديث را بيست و سه نفر از صحابه و ده ها نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند. آيات و رواياتي كه در شأن اهل بيت ـ عليه السّلام ـ ذكر شدند تنها فضيلتي براي آنان محسوب مي شود بلكه از آنجا كه اين فضائل انحصاري آنان است دلالت بر افضليت و برتري آنان بر ديگران دارد، و طبق نصّ عدّه اي اي اهل سنت همچون ابن تيمير امامت حقّ افضل امت است.
امر هفتم : وجود روايات فراوان در مدح شيعه
در مصادر حديثي اهل سنت روايات بسياري مي يابيم كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيروان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را تحت عنوان شيعيان علي ـ عليه السّلام ـ مورد مدح و ستايش قرار داده است، اينك به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: نزد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم كه عليّ ـ عليه السّلام ـ وارد شد، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « قسم به كسي كه جانم به دست اوست همانا اين (علي) و شيعيان او قطعاً كساني هستند كه روز قيامت به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد.»[85]
امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: « رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به من فرمود: تو و شيعيانت در بهشت خواهيد بود.» [86]
اين مضمون را حدود سي و چهار نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند كه برخي از آنها عبارت اند از: ابن عساكر، ابن حجر، ابن اثير، طبراني، هيثمي، حاكم نيشابوري، سيوطي، ابن حجر، بلاذري، طري، خطيب بغدادي، علامه مناوي، متقي هندي، آلوسي و شوكاني.
[1] . مائده ( 5 ) آيه 55.
[2] . معجم الاوسط، ج7، ص 10، ح6228.
[3] . احكام القرآن، ج2، ص 446.
[4] . اسباب النزول، ص 133.
[5] . الكشاف، ج1، ص 649.
[6] . رعد ( 13 ) آيه 7.
[7] . جامع البيان، ذيل آيه .
[8] . مائده ( 5 ) آيه 67.
[9] . ترجمه ايام علي ـ عليه السّلام ـ ابن عساكر، ج2، ص 86.
[10] . مائده ( 5 ) آيه 3.
[11] . تاريخ بغداد، ج8، ص 290.
[12] . دهر ( 76 ) آيات 8 و 9 .
[13] . تاريخ ابي الفداء ، ج1، ص 126.
[14] . تاريخ بغداد، ج13، ص 191.
[15] . بقره ( 2 ) آيه 207.
[16] . مستدرك حاكم، ج3، ص 4.
[17] . شرح ابن ابي الحيد، ج 13، ص 262.
[18] . السيره الحلبيه، ج1، ص 306.
[19] . التفسير الكبير، ج 5،: ص 223.
[20] . اسد الغابه، ج 4، ص 25.
[21] . تاريخ الخميس، ج1، ص 325.
[22] . سمند احمد، ج1، ص 348.
[23] . تاريخ طبري.
[24] . طبقات ابن سعد، ج1، ص 212.
[25] . سيره ابن هشام، ج2، ص 291.
[26] . كامل ابن اثير، ج2، ص 42.
[27] . البدايه و النهايه، ج7، ص 338.
[28] . آل عمران (3) ، 61 .
[29] . سمند احمد، ج1، ص 185.
[30] . صحيح مسلم، ج7، ص 120.
[31] . صحيح ترمذي، ج5، ص 596.
[32] . مستدرك حاكم، ج3، ص 150.
[33] . همان.
[34] . كامل ابن اثير، ج2، ص 293.
[35] . احكام القرآن ، ج2، ص 16.
[36] . شرح مواقف، ج8، ص 367.
[37] . شوري ( 42 ) آيه 23.
[38] . درالمنثور، ج6، ص 7.
[39] . جامع البيان، ج 25، ص 14 و 15 و مسند احمد، ج 1، ص 199.
[40] . احزاب ( 33 ) آيه 33.
[41] . صحيح ترمذي، ج5، ص 327.
[42] . نساء ( 4 ) آيه 59.
[43] . ترجمه امام علي ـ عليه السّلام ـ ابن عساكر، ج1، ص 364.
[44] . مسند احمد، ج6، ص 401، ح 18506.
[45] . صحيح بخاري، باب الاستخلاف.
[46] . المعجم الكبير، ج 12، ص 78.
[47] . تاريخ دمشق، ج 42، ص 392.
[48] . صحيح ترمذي، ج 5، ص 641، ح 3730.
[49] . كامل ابن اثير حوادث سالم سوم بعثت.
[50] . تذكره الخواص، ص 46.
[51] . صحيح ترمذي، ج5، ص 595.
[52] . مروج الذهب، ج1، ص 711.
[53] . مطالب السوول ، ص 42.
[54] . عليّ اما الئمه، ص 107.
[55] . صحيح مسلم، ج1، ص 120، ح 131، كتاب الايمان.
[56] . صحيح ترمذي، ج5، ص 601، ح 3736.
[57] . مسند احمد، ج1، ص 135، ح 643.
[58] . سنن ابن ماجه، ج1، ص 42، ح 114.
[59] . صحيح ترمذي، ج5، ص 601، ح 3736.
[60] . مستدرك حاك، ج3، ص 16، ح 4289.
[61] . مسند احمد، ج4، ص 369.
[62] . سنن ترمذي، ج5، ص 641.
[63] . الخصائص الكبري ، ج 2، ص 324.
[64] . كشف الرمس، سوطي، ص 29.
[65] . همان، ص 34.
[66] . همان.
[67] . مجمع الزوائد، ج 8، ص 279.
[68] . المواهب اللدنيه، ج 1، ص 358.
[69] . در المنثور، ج3، ص 210.
[70] . مسند احمد، ج 4، ص 165.
[71] . سنن ابن ماجه، ج!، ص 44.
[72] . صحيح ترمذي، ج5، ص 636.
[73] . مستدرك حاكم، ج3، ص 550، ح 6044.
[74] . تاريخ بري، ج3، ص 93.
[75] . مسند احمد، ج5، ص 662، ح 19796.
[76] . مستدرك حاكم، ج3، ص 112.
[77] . صحيح ترمذي، ج5، ص 637.
[78] . مستدرك حاك، ج3، ص 127.
[79] . صحيح ترمذي، ج5، ص 621.
[80] . مستدرك حاكم، ج32، ص 136.
[81] . نهايه ابن اثير، مادة زخّ.
[82] . مستدرك حاكم، ج3، ص 149.
[83] . همان، ص 135 و صحيح ترمذي، ج5، ص 592.
[84] . مستدرك حاكم، ج3، ص 34.
[85] . در المنثور، ج6، ص 589.
[86] . ترجمه الامام علي بن ابي طالب، ابن عساكر، ج2، ص 345، رقم 845 .
علي اصغر رضواني - شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ص41