بسم الله الرحمن الرحیم....شهدا از جان خود گذشتند، سلحشورانه مبارزه کرده و آمادگی خودشان را برای قطعه قطعه شدن در راه خدا اعلام کردند. خداوند هم جان آنها را بعد از سختیهای فراوان پذیرفت و الان آنها همه نورانیت خودشان را سخاوتمندانه در معرض بهره برداری ما قرار دادند. حالا سالها بعد رفتنشان ما را شریک نور خودشان کردند و ما میتوانیم با شرکت در مجالسی که به یاد آن هاست، نورانیت آنان را برای خودمان به ارمغان ببریم. این یک سخاوت بینظیری است که شهدا دارند. امام حسین (ع) با آن شهادت با عظمت در کربلا، آن حماسه بینظیر را آفرید و لحظههای آخر وقتی سر بروی سجده گذاشت، از خدا خواست تا همه دوستان او در نور آن حضرت شریک باشند. شما میبینید که در مجالس ختم میگویند ما در غم شما شریک هستیم. در محضر شهدا، آنها ما را در نور خودشان سهیم میکنند. خدا هم این درخواست امم حسین (ع) را پذیرفت و بدین ترتیب در روز قیامت هر کسی که یک قطره اشک برای سیدالشهدا ریخته باشد، جزای او بهشت خواهد بود و همچنین آن همه لطف و محبتی که آن حضرت به دوستدارانش دارند.
بحث مختصری را میخواهم عرض کنم درباره عالمی که کمترین عالم شناخته شده است. ما در وجود و اطرافمان دو عالم را میشناسیم. یکی عالم جسم و ماده و دیگری عالم روح و روان. حتی کسانی که به روح معتقد نیستند، به جهان روان آدمی اعتقاد دارند و روان آدمی را بسیار یشرفتهتر از حیوانات میدانند. ما تا جایی که با علم جسم سروکار داریم و قواعد آن را میشناسیم، با جسم خودمان خیلی خوب تا میکنیم. مثلا هیچ وقت جلوی ماشین با سرعت زیاد نمیرویم. روح هم مانند جسم نیازهایی دارد و قواعی برای روح حاکم است. مثل نیاز به عاطفه، نیاز به عزت اجتماعی و... ما معمولا نیازها و قواعد این دو عالم را میشناسیم و به آنها عمل میکنیم. پیامبرای الهی نیز درباره این دو جهان دستورات نابی آورده اند. هر چند که این دستورات در زمینه روح بیشتر است. نظیر محبت کردن به کودکان و...
اما ما در اطراف خودمان یک عالم دیگر هم داریم که آن هم قوانین و لوازمی دارد. آن جهان، عالم ناشناخته «نور» است. جهان نور جبران کننده کاستیهای دو عالم جسم و روح است. چرا از کلمه «جهان یا عالم برای نور استفاده میکنم؟ چون منظومهای از قواعد و حقایق آنجا کنار هم جمع شدهاند. عالم سوم حاکم است بر دو عالم قبلی. عالم نور هم بر جسم تاثیر گذار است و هم بر روح و همچنین فراتر از جسم و روح است. (الله نورالسماوات و الارض). نور خود خداست و به هرکه نگاه محبت بیافکند، او هم غرق نور خواهد شد. همچنین هر کسی به خداوند توجه کند، به میزان توجهش نورانی میشود. هر عملی که به نیت خدا انجام گیرد، آن عمل نورانی است.
به عنوان مثال ماجرای صحبت کردن خداوند با حضرت موسی. خداوند به حضرت موسی گفت: (اني انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي). من پروردگار توام و حالا اولین دستوری که آمده چیست؟ (کفشهاتو دربیاور)! بعد میگوید من تو را انتخاب کردم به پیامبری. (کفش هاتو دربیاور)، مهمتر از (من تو را به پیامبری انتخاب کردم) است؟! حالا اول حکم پیامبری را بده، بعد در مورد دستورات شما چشم. ما تابعیم! نه! اول کفش هاتو دربیاور. چرا؟ چون توی سرزمین مقدسی ایستادهای. حالا چرا این سرزمین مقدس شد؟ حضرت علامه طباطبایی (رض) فرمودند چون لحظهای پیش خداوند در آنجا با موسی سخن گفت، آن زمین نورانی شد و موسی باید کفشهایش را بیاورد. جایی که نورانی شد، باید احترامش را رعایت کرد.
نور چیزی نیست که دیده شده و یا حتی با روح حس شود. اگر کسی به شما محبت کند، قلب شما تند میزند، یعنی شما آن محبت را حس میکنید. میفرمایند وضو نور دارد. وضوی روی وضو نور علی نور است. اگر شما حمام بروید نور نیست. طبق قواعد عالم ماده شما تمیز شدید، ولی طبق قواعد عالم نور، هنوز آبی به بدن شما نرسیده است. آبی که به نیت وضو بر روی خود میریزید، تولید نور میکند. پیامبر فرمود که حضرت موسی طی سه روزی که با خدا صحبت میکرد، نه خوابید، نه آشامید، نه غذایی خورد و نه هیچ نیازی به نیازهای مادی پیدا کرد. همین پروردگار عالم را وقتی شما در عالم بعد از قیامت ملاقات کنید، تا چند روز که حورالعین به دیدن شما میآید اصلا او را نمیشناسید. اصلا حورالعین کی هست؟!. نور وجود انسان را تغذیه میکند. حضرت امیر میفرماید مومن انرژی خودش را از غذا نمیگیرد. اگر دیدی کسی کم غذا میخورد و زیاد کار میکند، بدان که نیروی او از نیتاش است نه از غذایش.
هر کسی باید سعی بکند تا نورانی شود. عالم نور برای خودش قواعدی دارد. مثلا شما قسمتی از خانه خود را مخصوص نمازخواندن قرار دادید. اگر مدتی آنجا نماز خواندید، آن دیگر با سایر جاهای خانه فرق میکند. در روایات داریم اگر دیدید فردی دارد سخت جان میدهد، او را بگذارید آنجایی که همیشه نماز میخواند تا راحت بمیرد. الان شما یک آدم حسابی بیاورید این مسجد، به شما میگوید که این مسجد چندسال قدمت دارد. پنجاه سال دارد اینجا نماز خوانده میشود یا بیست سال.. چون نماز نورانی است. اگر کسی اهل دیدن نور باشد، از جلوی خانه یک شهید که رد بشود، میفهمد که اینجا خانه شهید داده است.
ما در جسم نیاز به غذا را حس میکنیم. در روح نیاز به محبت را میفهمیم. اما آیا نیاز به نور را هم حس میکنیم؟ نه. به این سادگیها نیست. نیاز به غذا را به محض اینکه به دنیا میآییم حس میکنیم. نیاز به عاطفه و امنیت را خیلی دیر انسان بفهمد، سه سالگی است. حالا نیاز به نور کی فهمیده میشود؟ اولین زمان احساس نیاز به نور، شب اول قبر است. حالا قبل از اینکه آدم به اینجا برسد و بخواهد نور را احساس کند، باید چکار کند؟ احساس نیاز به نور خیلی مهم است. یه مدتی نورانی زندگی کن. یه مدت پیوسته قرآن بخوان. یه مدت نیت گناه نداشته باش. یه مدتی مثلا یک سال که در نور زندگی کنی، کم کم کارت به جایی میرسد که اگر به خانهای بروی که نور در آنجا نباشد، احساس میکنی که آنجا نور نیست. قبل از آن. اگر مدتی نورانی زندگی کنی، هر چند وقت یکبار یکدفعه روح و دلت سرگشته و بیقرار میشود. مثلا میگویی مشهدم کم شده. یه سر باید بروم مشهد تا آرام بگیرم. دیدید کسانی رو که از روی احساس به عاطفه سرگشته میشوند. بعضیها هم از روی نیاز به نور سرگشته میشوند. میگوید حسین (ع) خونم کم شده! یک یا حسین بگو یک روضهای بخوان تا آرام بگیرم. کمی که برایش روضه میخوانی، آرام میشود. نیاز به نور این کارها را میکند.
انسان در مرحله اول نیاز به نور پیدا میکند و در مرحله بعد، دارای درک نور میشود. در روایات داریم در خانه با صدای بلند قرآن و نماز بخوانید تا صدایتان پخش شود. برای اینکه در خانه نور ایجاد میکند. لقمه حرام وحشتناک نور را میبرد. نه تنها میبلعد که مانند سیاه چالههای فضایی که نور ستارهها را محو و دفن میکنند، نور را از بین میبرد.
خوشبختی خانوادهها با نور است نه با عاطفه. عاطفه برای زمانی بود که مردم خیلی نمیدانستند. قدیم ترها خوشبختی خانوادهها با پول و قیافه و اینجور چیزها بود. حالا اون قدیم بود. حالا میگویند عروسیای بهتر است که عاطفه و عشق و محبت در آن بیشتر باشد! این حرفها هم دیگر قدیمی شده. دمده شده. حرف مفت است. خیالت را راحت کنم. حرف مفت است. عاطفه کیلویی چند؟ مگر ما آمدهایم در این دنیا که به هم عاطفه داشته باشیم و برویم؟ کدام عروسی بهتر است؟ عروسیای که نورانی باشد. عروسی نورانی چیست؟ زن و شوهرهایی که به خاطر خدا با هم ازدواج کرده باشند. عروسیای که در آن ذکر امام حسین (ع) باشد. ذکر علی اکبر و امیرالمومنین (ع) باشد. نورانی کنید جلسه عروسی را. چرا سیاهی میپاشید؟ عجیبهها. یک ساعت دور هم نشستید نور بپاشید. علی جانم علی جانم بگویید. مجلس نورانی بشود.
و اما رزمندگان و شهدا. شهدای ما یک چیزی که در نامههایشان روی آن تاکید داشتند، از جمله همین شهیدان "عزیزی" که به فاصله کمی از هم شهید شدند، میگفتند فضای جبهه فضای نورانی است. حضرت امام فرمود جبهههای ما جبهههای نور است. این نور را چه کسانی میفهمیدند؟ خود رزمنده یک مدتی که در منطقه بود، وقتی برمی گشت، در میرفت و دوباره میرفت جبهه. در میرفت و دوباره میرفت جبهه (تکرار). او نیاز به نور را حس میکرد. چون یک مدتی غرق نور بود، وقتی برمی گشت، دلش سنگین و تاریک میشد. میگفت من نمیتوانم تحمل کنم باید برگردم. دوباره برمی گشت. خیلیها فکر میکردند که عواطف بین جوانان که به همدیگر عشق میورزند، علت رفتن به جبهه بود. میگتند حالا رفیق و رفیق بازیه، به این خاطر بر میگشت جبهه! بین فوتبالیستها این رفیق و رفیق بازی هست؟! که حتی به خاطرش جان بدهند؟
نور بود که اینها را برای جبهه میکشت. اگر عاطفه رزمندههای ما به همدیگر بالا بود هم در اثر نور بود. حالا اینها که از منطقه به شهر باز میگشتند، نور را احساس نمیکردند. چرا؟ چون اینجا هر کسی برای خودش زندگی میکند نه برای خدا. آنجا بچهها غذا میخوردند برای رضایت خدا. شونصدساله (شونصد عدد مخصوصی است که فقط خودم معنیاش را میدانم!) شونصدساله که ما به صدا و سیما گفتیم شما که اینقدر صبحها ورزش پخش میکنید، مدتی هم ورزش نورانی پخش کنید. ورزش نورانی چیست؟ رزمندهها هر صبح در جبهه ورزش میکردند. یک دو سه شهید. یک فضای ریتمیک و شادی را فراهم میکند. جواب میدهند که چشم. انشاءالله هفته دفاع مقدس! چه اشکالی دارد که ما هر صبح یاد شهدا بیافتیم.
یک مثال برایتان بزنم. چند روز پیش مصاحبهای خواندم از آقای شریفی نیای بازیگر. ایشان اخیرا مکه رفته بودند. در آن مصاحبه ایشان میگوید من که برای اولین بار خانه خدا را زیارت کردم حال عجیبی پیدا کردم. منقلب شدم. اصلا تصور نمیکردم که اینجا اینطور باشد. بعد حرف جالبی میزند. میگوید ای کاش من قبل از اینکه نقش محمد حنفیه را در مختارنامه بازی کنم، به مکه رفته بودم. حرف زیباتری ایشان میزند میگوید که من در مکه مدام به یاد میرباقری بودم و میگفتم ای کاش میرباقری هم قبل ساخت مختارنامه یک سفر مکه میآمد. رزمندههایی که از جنگ باقی ماندهاند، فقط یک جمله میتوانند به شما بگویند: باید خودتان میبودید و حس میکردید.
بعضیها ظهور امام زمان (عج) را میخواهند برای اینکه عالم به برکت وجود حضرت بیش از دوران غیبت نورانی شود. البته الان هم نورانی هست ولی وقتی حضرت ظهور کند، دیگر نور عالم را فرا خواهد گرفت. خیلی بیشتر. بعضیها آنقدر تمایلشان به نور حضرت مهدی (عج) زیاد میشود که خدا مجبور میشود! یک شب یواشکی اینها را به ملاقات حضرت ببرد تا نیاز این افراد به این نور تامین شود. یک بدی هم از عالم نور بگویم. اگر آدم اهل درک عالم نور بشود، نمیتوان بیان کند. نباید گفت. جدای از آن. نمیتوانی به کسی بگویی که مثلا این کار نورانی نیست. چون اگر طرف بپرسد یعنی چه؟ هیچ جوابی نداری.
زندگی ما نباید طوری باشد که نورمان را از بین ببرد. فرمودند کمی درباره تجدد صحبت کنم. متاسفانه ماها تاجایی که توانستیم منابع نوردهنده زندگی را از بین بردهایم. به گناهان کاری ندارم. همین کارهای خوبمان. مثل کارت ساعت زنی دم در ادارات. کارمند باید به خاطر حقوق سر ماه خودش آدم منظمی باشد. این کار نور ندارد. این اداره نور نخواهد داشت. پس چه کار کنیم؟ همانطور که امیر المومنین فرمودند اتقوا الله و نظم امرکم. انگیزه نظمت حقوق سر ماه نباشد. تقوای الهی. حالا تقوا که داشتی چه کارت خوان باشد چه نباشد، کار شما نور خواهد داشت.
ابوی ما در تهران، خدا رحمتش کند. ایشان صبحها میرفت با فاصله زیاد از خانهمان نان میگرفت. میگفت این نان را خالی هم که شده بخورید. چون شاطر این نانوایی کارگرانش را مجاب میکند که اول وضو بگیرند و بعد نان بپزند. همین. زندگی بدون نور بدبختی است.
مسئولان مملکتی باید مراقب باشند که نورشان کم نشود. با نورشان بیشتر کار خواهند کرد تا با نامشان. نور در چیست؟ نور در انعطاف پذیری نسبت به پروردگار عالم است. گاهی از اوقات آدم نماز میخواند برای دل خودش نه برای رضایت خدا. برای عادت نماز میخواند. ابلیس اولین نمازخوانی بود که نور نمازش از بین رفت به خاطر اینکه به آدم سجده نکرد. گفت من به جای این کار نماز میخوانم! خدا میفرماید من دوست دارم آنگونه که من دوست دارم اطاعتم کنی، نه آنطور که خودت دوست داری. ابلیس گفت من به جای سجده بر آدم نماز میخوانم! نماز هم که کار بدی نیست. کار خیلی خوبی هم هست. رفقا مواظب باشید. آخرالزمان است. در آخرالزمان هیچ کس ادعا نمیکند که من میخواهم کار بد کنم. میدانید که اگر حضرت ظهور کند، ابلیس به قتل خواهد رسید. یعنی چی؟ یعنی رسیدیم به لحظههای آخر زندگی ابلیس. لحظههای آخر عمر ابلیس چه اتفاقی میافتد؟ بدیهای ابلیس شیوع پیدا میکند. اولین بدی ابلیس میشود آخرین بدی انسانها قبل از ظهور. همه اینها یعنی چی؟ یعنی کم کم داره مد میشه هر کسی میخواهد خلاف پروردگار عمل کند، با یک کار خوب خلاف پروردگار عمل میکند. ابلیس گفت من به جای سجده بر آدم نماز میخوانم!
شما میدانید که من آدم سیاست بازی نیستم. به سیاست کاری ندارم. ولی الان در عرصه سیاست هیچ کسی نمیگوید من میخواهم خیانت کنم. میخواهند کار خوبی انجام دهند به جای کار خوب دیگری که الان لازم است. میگوید من میخواهم این کار خوب را انجام دهم. ان شاءالله خداوند سیاسون ما را نجات دهد. سیاسون ما کار خوب که میخواهند انجام دهند، باید کار خوبی انجام دهند که خدا میخواهد. حالا مثالش را در خانه میزنم که به کسی بر نخورد! بچه، بابا و مادرش کارش دارند، همین موقع مینشیند تعقیبات نماز میخواند! یعنی کار خوبی که جای کار خوب مهمتر را گرفته است. اینها مثالهای کوچک است. ان شاءالله خداوند ما را در انجام کارهای اولویت دار قرار دهد. اولویتها را هم "ولایت" تعیین میکند. کسانی که با امیرالمومنین دشمنی کردند نمیخواستند مثلا عرق خوری کنند. آن چیزی که ولی امر مسلمین میگوید. آن چیزی که نائب امام زمان (عج) میگوید، اولویتش بیشتر است. همیشه آدم بعضی وقتها به ذهنش میرسد که فکر خودش درست است و باید حرف خودش را عمل کند.