خدمت امام رضا علیهالسلام بودم، فرزندش جواد الائمه را در حالی که کودک بود آوردند، حضرت فرمود: هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَهً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ.
همانطور که نبوت و رسالت، از منصبهای الهی است، امامت هم منصب الهی است، و این عقیده اختصاصی شیعه است، بقیه الهی نمیدانند.
روایت عبدالعزیز بن مسلم: بیان اوصاف امام، امام مثل خورشید و افق و… کافی، ج۱، ص۱۹۸
سرّ اختلاف شیعه و سنی در امامت
ما امام را یک فرد عادی نمیدانیم، امام را فقط رییس مملکت نمیدانیم که مرزها را حفظ کند و تجهیز قشون کند و غنایم را تقسیم نماید و حدّ جاری کند و…؛ اگرچه اینها هم از شئون امام است؛ بلکه امام همانند پیامبر، حجه الله است. پس امامت هم یک منصب الهی است.
کسی که از جانب خدا این منصب به او عطا شود، امام است اگرچه سن کمی داشته باشد، اگرچه ۲۵ سال خانهنشین باشد مثل امیرالمؤمنین، اگرچه گوشه زندان باشد مثل موسیبنجعفر.
کسی که از جانب خدا به این منصب نرسیده باشد، امام نیست اگرچه تمام دنیا با او بیعت کنند (تا چه رسد به چند نفر در سقیفه!)
بلاتشبیه مثل مقام طبابت که پذیرش مردم دخالتی ندارد، منتها اگر مردم نپذیرند،خودشان بیبهره میمانند.
دلیل الهیبودن منصب امامت
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ. بقره۲، آیه۱۲۴
خدا بعد از اینکه ابراهیم از امتحان موفق بیرون آمد، به او مقام امامت را عنایت کرد. من تو را امام قرار دادم برای همه مردم روی زمین. خداوند «مقام امامت» را بعد از مقام «نبوت و رسالت و خلّت» به او داد، چون ایشان در سن ۱۰۰ سالگی صاحب فرزند شد (و در سن ۱۱۳ سالگی مأمور به ذبح اسماعیل گشت)؛ پس مقام امامت، از مقام نبوت و رسالت بالاتر است.
و ائمه، مقام امامت کلیه دارند که از مقام امامت ابراهیم علیهالسلام بالاتر است. اگر نبوت و رسالتی که از امامت پایینتر است، منصب الهی است، پس امامت نیز بهطریقاولی باید از ناحیه خداوند باشد و مردم یارای تعیین آن را ندارند.
وقتی ابراهیم از خداوند درباره امامت فرزندانش پرسید، خداوند فرمود: «عهد من به ظالمین نمیرسد». نکات:
۱. امامت عهد و پیمان الهی است نه مردمی، دو طرف این پیمان، امام و خداست؛
۲. امامت به ظالمین نمیرسد، امامت است که به افراد میرسد، با هر کس که این قرار داد را امضا کردند، امام میشود، نه اینکه مردم به امامت برسند؛
[ردّ امامت نوعیه که دراویش و صوفیه قائلند. درویشها میگویند: اگر آدم بالا بره، به مقام ولی اللهی میرسد! مثنوی میگوید:
پس به هر دوری ولیّی قائم است * تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حیّ قایم آن ولی است * خواه از نسل عمر خواه از علی است
ولی شیعه قایل است که امامت قابل تفویض از ناحیه مردم به مردم نیست. باید گفت: نیست از نسل عمر، بل از علی است]
پس این آیه، هم امامت نوعیه تصوف را باطل میکند، هم امامت انتخابی مردم که نظر سنیهاست رو باطل میکند، و بهطور کلی بر انتخاب مردم نسبت به مسأله امامت، خط بطلان میکشد و میگوید: تمام مردم باید در انتخاب امام، گوش به حرف خدا بدهند.
۳. امام نباید در تمام عمرش یک کار خلاف عدل نکرده باشد، یک سخن خلاف عدل نگفته و یک اعتقاد خلاف عدل نداشته باشد، یعنی باید در تمام عمر معصوم باشد.
حسد، ریشه انکار منصب الهی امامت
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً. نساء۴، آیه۵۴
خدا این مقام را به یک عده تفضل کرده، از بقیه کم نکرده، در کار خدا چون و چرا بیادبی است. جای اعتراض نیست، «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ». خدا به عدهای مرحمت کرده، کسی نمیتواند بگوید: چرا خدا به جبرئیل این مقامات را داده! خدا او را برای کاری خلق کرده، لوازم آن را هم به او داده، ما را هم برای کاری، لوازم آن را هم به ما دادهاند. همه را خدا از خزاین لطف و کرمش عنایت کرده.
قرآن میفرماید: یک عده، زیر بار این مقامات نمیروند، و ریشهاش حسادت است. عیسی بن مریم در گهواره گفت: من نبی خدا هستم، خواستند او را بکشند، عاقبت هم در سن ۳۳ سالگی خواستند او را به دار بکشند، لکن شبه لهم.
حسد است که نمیگذارد مردم زیر بار بروند؛ و الا خودشان میبینند که این آقا تولدش هم استثنایی است، مولود کعبه است، وقتی مادرش وارد کعبه شده و دیوار بسته شده، حتی کلید، در کعبه را باز نکرد؛ بعد از سه روز هم آمده بیرون، تا دادند دست پیامبر، دیده گشود، السلام علیک یا رسول الله. از توارات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و آدم و از قرآن خواند، ۱۰ سال قبل از نزول قرآن، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ تا آیه دهم سوره مؤمنون.
پیامبر لبخندی زد و فرمود: بله مؤمنین به بهشت میروند ولی به ولای تو و انت امیرهم.
آنقدر حسد ورزیدند. در باب ما امتحن الله به امیرالمؤمنین: علی علیهالسلام: نبود خانهای در مدینه مگر اینکه به علی بغض میورزیدند.
ملک عظیم یعنی چه؟ آلابراهیم کیانند؟
آیه میفرماید ما به یک عده از آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم، همانهایی که وعدهاش را به پدرشان ابراهیم داده بودیم. ملک یعنی سلطنت و حکومت و صاحب اقتداری، ملک درجاتی دارد، سلطنت بر یک شهر، یک کشور و… اگر یکی از این مراتب بخواهد متصف به ملک عظیم شود، سلطنت بر تمام عالم هستی است. ملک عظیم یعنی امامت کلیه بر ما سوی الله.
کدام یک از فرزندان ابراهیم به این مقام رسیدند؟ فرزندان ابراهیم، یک عده به اسحاق و پسرش یعقوب و دوازده فرزند او و…؛ یک تیره، به اسماعیل میرسند که از آن تیره، بنیهاشم و بنیالعباس، قریش و هاشم و عبدالمطلب و عبدالله و ابوطالب و…
آیا تمام اینها صاحب ملک عظیم بودند؟ خیر، هیچکس این ادعا را نکرده که از طرف خدا این ملک عظیم به ما رسیده است، مگر دوازده امام معصوم علیهمالسلام. امام باقر علیهالسلام: … نَحْنُ النَّاسُ الْمَحْسُودُونَ عَلَى مَا آتَانَا اللَّهُ مِنَ الْإِمَامَهِ دُونَ خَلْقِ اللَّهِ أَجْمَعِینَ …
اگر کسی بگوید آن آل ابراهیمی که بهشان ملک عظیم عنایت شده، دوازده امام نیستند، میپرسیم پس چه کسانی هستند؟ بالاخره قرآن که دروغ نمیگوید. اسم هرکس را ببرید، دروغ گفتید، چون در تمام امت، بهجز از این دوازده نفر، هیچکس ادعا نکرده که حجت پروردگار است.
یکی از آن دوازده نفر، مولود فردا، ابوجعفر جواد الائمه است. مولودی که قبل از تولدش اما رضا بشارتش را به شیعیان داده بودند و فرموده بودند هنوز فرزندی متولد نشده که برکتش از این فرزند من بیشتر باشد. بعد از تولد هم میآمدند میپرسیدند که این همان مولود مبارک است؟ حضرت میفرمودند بله.
یک نفر به امام جواد ع عرض کرد: آقا شما چطور امام هستید؟ سن و سالی ندارید! (سن ایشان زمان امامت، ۷ یا ۸ سال بود) حضرت: خدا قادر هست یا خیر؟ بله؛ آنقدر قدرت دارد که تمام علم جهان را به یک پشه بدهد؟ بله؛ وای بر تو،قبول داری که خدا میتواند علم جهان را به یک مگس بدهد و انکار میکنی که خدا علم جهان را به پسر پیغمبر داده باشد؟! بعد هم، مشکلی نیست، هر چه میخواهی سؤال کن.
مجلسی تشکیل دادند، در یک کنگره، سی هزار مشکل لاینحل علمی را فقها و حکما و دانشمندان مختلف پرسیدند و حضرت همه را حل کرد. همه بلند بلند میگفتند: الله اعلم حیث یجعل رسالته.
خدا داده آقا؛ با خدادادهگان ستیزه مکن * که خداداده را خدا داده است.
علیبنجعفر (فرزند بزرگ امام صادق علیهالسلام) تا زمان امام جواد زنده بود، عموی پدر امام جواد بود ولی وقتی امام جواد وارد مجلسی میشدند، به احترام ایشان بلند می شد، تا زمانی که امام جواد در مجلس بود نمینشست، گاهی با محاسنش نعلین امام جواد را تمیز میکرد! گفتند: آقا زشت است شما با این سن و سال، در شأن شما نیست. گریه میکرد، میفرمود: خدا این محاسن سفید را لایق امامت ندیده است و این آقازاده خردسال را لایق دیده است، بل انا له عبد.
نامه امام رضا به امام جواد علیهماالسلام
مأمون، حضرت رضا را آورد سمت خراسان، امام جواد در مدینه ماند، دست ایشان را گرفت آمد کنار قبر پیامبر، عرضه داشت: یا جداه مرا به زور به خراسان میبرند، من میروم ولی جوادم را به شما میسپارم.
وقتی آمدند خراسان، پس از مدتی نامهای مختصر به حضرت جواد نوشتند، در این نامه دو مرتبه میفرماید بابا به قربانت برود؛ من شب ولادتش به او چه بگویم. پسرم شنیدم وقتی تو را میخواهند به دار الاماره ببرند، از در کوچکتر که محل رفتوآمد شخصیتهاست تو را میبرند، نمیگذارند از در مربوط به مراجعات مردم بروی. پسرم از این به بعد اگر دولت تو را احضار کرد، بگو نمیآیم مگر از در بزرگ، جیبهات رو هم پر پول کن، جوادم تو کسی نیستی که مردم از در خانه تو دست خالی برگردند.