اصلاح گران در آموزه هاي قرآني
محمد علی حاتمی
صلاح گري در برابر فساد يكي از مهم ترين اهداف بعثت و رسالت پيامبران است. اگر اختلاف را به عنوان يكي از علل بعثت و رسالت بدانيم، به اين معنا كه اختلاف در ميان بشريت موجب شد تا خداوند پيامبران را براي برقراري صلح و عدالت به سوي بشر بفرستد تا آنان با قوانين نوشته شده و استفاده از كتاب و ترازوي عدالت (ميزان) و آهن به عنوان نماد قدرت و اقتدار ميان مردم حكومت كرده و ايشان را به سوي كمال فردي و اجتماعي رهنمون سازند؛ بنابراين بايد گفت كه اصلاح مهم ترين وظيفه پيامبران است تا در ميان مردم با قانون حكومت كنند و ايشان با روشنگري و عدالت پيشگي و اقتدار و صلابت تفويضي و تنفيذي از سوي خداوند به سوي حق و حقيقت جهت دهند .از اين رو مسئله اصلاحات و اصلاح گري در آموزه هاي قرآني يكي از مسايل مهم و مورد توجه و اعتناست و آيات بسياري به صراحت و كنايه و يا به نص و اشاره بدان پرداخته است. در اين نوشتار كوشش بر آن است تا گوشه اي از اين حقيقت بر پايه آموزه هاي قرآني تحليل و تبيين گردد و ويژگي هاي اصلاح گران واقعي از منظر قرآن بازخواني و بازشناسايي شود. مطلب را باهم از نظر مي گذرانيم.
واژه شناسي اصلاحات
اصلاح در برابر افساد، به معناي برطرف كردن فساد و تباهي و انجام كارهاي شايسته و پسنديده است. (لسان العرب، ابن منظور و قاموس اللغه فيروزآبادي) البته اين واژه به معناي ايجاد وفق و آشتي ميان متخاصمان نيز در قرآن به كار رفته است. به اين معنا كه هرگاه ميان دو شخص و يا دو گروه دشمني و تنازع و درگيري ايجاد شود مسئله صلح و آشتي ميان آن ها مطرح مي شود كه از آن به اصلاح ذات البين ياد مي شود. در آيات قرآن به مسئله آشتي دادن ميان همسراني كه به جهاتي با هم اختلاف نظر پيدا كرده و درگير شده اند نيز اشاره شده است.
آن چه محل نظر ما در اين نوشتار است، معناي نخست آن است كه ارتباط تنگاتنگي با مباحث حوزه امور اجتماعي دارد. بنابراين مراد از واژه اصلاحات در اين نوشتار بازسازي اموري است كه به جهاتي دچار تباهي و فساد شده و از حيز انتفاع افتاده و يا در شكل و وضعيت كنوني آسيب هاي جدي اي را متوجه اجتماع مي سازد. به اين معنا كه هرگاه پديده هاي اجتماعي از حالت طبيعي و سالم آن بيرون رفته و به شكل آسيب زا جامعه را تهديد به نابودي مي سازد و يا بحران هاي اجتماعي را پديد مي آورد، آن گاه مي بايست با بازخواني علل و عوامل ايجادي و يا تغيير وضعيت به درمان آن اقدام و علل و عوامل انحراف را شناسايي و درمان كرد. از اين رو اصلاحات اختصاص به پديده هاي عيني و ملموس ندارد؛ زيرا بسياري از پديده هاي عيني و ملموس كه جامعه را با خطرهاي امنيتي و بحران هاي سخت و دشوار مواجه مي سازد امور بينشي و عقيدتي است كه انگيزه هاي لازم را براي تغيير نگرش و رفتار انسان ها فراهم مي آورد. قرآن براي درمان ريشه اي اين بحران ها و پديده هاي اجتماعي نابهنجار و فاسد به مسئله بينش و نگرش و تغيير آن در راستاي تغيير رفتار و هنجاري توجه مي دهد. بنابراين مسائل فرهنگي در جايگاه ويژه اي مي نشيند و از اهميت خاصي برخوردار مي گردد.
اصلاح گران اجتماعي
از آن جايي كه انسان در طبيعت خاكي زندگي خويش را براي تكامل و عروج و صعود آغاز مي كند با دشواري هاي چندي مواجه و روبه روست؛ زيرا حضور در زمين و عالم ماده خود مقتضياتي دارد كه موجب مي شود تا انسان ها در وضعيتي دشوار قرار گيرند و تضاد منافع و عوامل ديگري به اين وضعيت دشوار دامن زند. گرايش طبيعي طبيعت بشري به ماده موجب مي شود كه به امور معنوي و فرامادي كم تر اهميت دهد و يا حتي در بسياري از موارد برخلاف فطرت الهامي آن را به كناري؛ به ويژه كه در اين جا عوامل بيروني و دروني دست در دست هم داده وي را به سوي ماده و خواسته هاي مادي سوق مي دهد. اين همان چيزي است كه قرآن به خواسته هاي نفساني و دستورهاي نفس اماره از سويي و انگيزه هاي طبيعي بشر از سوي ديگر و هم چنين وسوسه هاي شيطان هاي انسي و جني از آن ياد مي كند. مجموعه اين مقتضيات و بسترها و زمينه هاي طبيعي و عوامل دروني و بيروني، بيشتري مردم را وا مي دارد تا به سوي فساد و تباهي روي آورند و از امور سالم و پسنديده فردي و اجتماعي پرهيز و دوري ورزند؛ زيرا در تحليل و برآورد محاسباتي ايشان اين گونه مساله تبيين مي گردد كه كوتاه ترين راه براي دست يابي به همه چيز، دور زدن خود و ديگران است. از اين جاست كه پديده هاي اجتماعي چون دروغ و تهمت و غيبت و هنجارشكني قانوني و آداب و عرف اجتماعي و بزهكاري و پشت كردن به قانون خود را بر بيشتري مردمان تحميل مي كند تا زودتر و يا بيشتر به منافع مادي دست يابند و خواسته هاي نفساني خويش را به هر طريق ممكن و شدني برآورده سازند. اين گونه است كه فساد و تباهي در جوامع افزايش مي يابد و به اختلافات دامن زده مي شود.
هر اندازه كه اهل دنيا زياد و بيشتر مي شوند و هواهاي نفساني چيره و غالب مي شود، شمار اختلافات و انسان هايي كه به سمت و سوي فساد مي روند افزايش مي يابد. از اين رو درصد كمي از مردم در مسير سالم زندگي حركت مي كنند و بيشتر مردمان به طريقي حقيقت را دور مي زنند و به واقعيت هاي اجتماعي چه سالم و چه فاسد آن بسنده مي كنند. معروف و امور پسنديده در جامعه كاهش مي يابد و تضاد و امور نابهنجار و ناپسند در حوزه وسيعي از مردمان و جامعه گسترش پيدا مي كند. افزايش شمار اختلافات و آدمهاي فاسد به معناي كاهش انسان هاي سالم و صالح است كه رفتار و عمل صالح و پسنديده از خود بروز مي دهند.
البته اين بدان معنا نيست كه همه انسان هاي فاسد انسان هاي مفسدي هستند، بلكه بسياري از مردمان تحت تاثير عوامل محيطي و اجتماعي و فرهنگي قرار گرفته و در چنين وضعيت و بستري رشد و نمو مي كنند و رفتار به ظاهر هنجاري و در حقيقت نابهنجار را مرتكب مي شوند از اين رو مي توان گفت كه گفتمان غالب فرهنگي و اجتماعي است كه ايشان را در فساد نگه مي دارد و يا قرار مي دهد. اين همان معنايي است كه گاه از آن به دين ملوك و پادشاهان ياد مي شود و گفته مي شود كه مردمان بر دين (شامل عقيده و رفتارهاي فردي و اجتماعي) شاهان خويش هستند و اين حكومت و جوامع است كه مردمان را به هر سوي كه مي خواهد مي كشاند البته گاه فضاي فساد و تباهي در جامعه چنان سنگين مي شود كه اميد هرگونه اصلاحي از ميان مي رود؛ چنان كه حضرت نوح(ع) چنان كه قرآن در سوره نوح گزارش مي كند گرفتار جامعه اي مي شود كه هرگونه امكان اصلاح در آن محو و نابود مي شود و آن حضرت(ع) مي فرمايد كه خداوندا از اين مردمان كسي را فرو نگذار؛ زيرا مردماني هستند كه جز فرزند فاسق و كافر و نابكار نزايند. به اين معنا كه از نظر وراثتي و محيط اجتماعي در زمان و مكاني قرار مي گيرند كه اميد سلامت از فرزندان ايشان نمي رود تا بتوان دست كم برپايه فطرت سالم فرزندان اصلاحات و دعوت اصلاحي را آغاز و مردم سالم پديد آورد. در اين جامعه اصلاحات شدني نيست و مي بايست تنها اميد زوال و نابودي آن را داشت.
به هر حال هرچه شمار اهل صلاح و عمل صالح در جامعه اي كاسته و بر شمار اهل فساد و تباهي افزوده شود به همان ميزان شمار كساني كه به اصلاح گري دعوت مي كنند كاهش مي يابد و شمار مفسدان و كساني كه ديگران را به سوي فساد دعوت مي كنند و يا جامعه را به آن سو سوق مي دهند افزايش مي يابد. به اين معنا كه ميان آنها نوعي همبستگي است و تغيير در هر متغيري آثار خود را در بخشي ديگر به جا مي گذارد. از اين رو هنگامي كه قرآن به اصلاح گران اشاره مي كند به اين مسئله نيز توجه مي دهد كه شمار اصلاح گران اجتماعي بسيار اندك هستند (هودآيه116)؛ زيرا از جهاتي شمار افراد صالح و عامل به معروف و منش پسنديده در جامعه كم است و از سوي ديگر اصلاح گري و دعوت به اصلاح در جامعه اي كه پديده فساد در آن گسترش يافته است سخت و دشوارتر است و نياز به شجاعت بيشتري دارد. به عنوان نمونه هنگامي كه در همه ماشين هاي مسافربري موسيقي و غناي حرام پخش مي شود و همه نيز بدان متمايل هستند، جرئت اين كه شخصي به پخش آن اعتراض كند نيازمند شجاعت خاص است. هم چنين درباره نحوه پوشش زنان كه امنيت اخلاقي جامعه را به خطر مي اندازد و خانواده ها را متزلزل مي سازد. در اين موارد فرد ممكن است خودد پوشش مناسبي داشته باشد و با شجاعتي خود را بر خلاف مد به شكل مطلوب و پسنديده درآورد كه از نظر بيشتري جامعه خلاف شئونات اجتماعي حاكم بر جامعه است، اما اين فرد از اين درصد از شجاعت بهره مند نيست تا در برابر نابهنجاري اجتماعي بايستد و ديگران را دعوت به اصلاح و تصحيح پوشش خود نمايد.
در هر جامعه وجود افراد صالح كفايت نمي كند تا جامعه به كمال رود، از اين رو گفته شده است كه عارف به تنهايي هرچند شخصي بزرگ است ولي بزرگ تر از وي كسي است كه ديگران را دستگير باشد؛ چنان كه عالم قوم يونس(ع) بود و در فقدان و نبود پيامبرشان ايشان را به هدايت فراخواند و يا همانند مؤمن آل فرعون و يا مؤمن قوم انطاكيه كه موجبات رهنمون قوم شد. عارف كسي است كه خود را مي رهاند و عالم كسي است كه خود رهيد و در انديشه رهايي ديگران است. جامعه افزون بر اين كه نيازمند افراد صالح است به افراد شجاعي نياز دارد كه ايشان را به سوي صلاح رهنمون سازد و به اصلاح امور فاسد اقدام كرده و در برابر مفسدان و كساني كه امر به منكر مي كنند بايستد. اين همان شجاعتي است كه در كمتر كسي يافت مي شود و تنها پيامبران و امامان و اولياي خاص خداوند هستند كه مي توانند چنين باشند و همانند امام خميني هم خود را ساخته و هم جامعه را به اصلاح دعوت كرده و هم در برابر مفسدان و امركنندگان به فساد و تباهي بايستد.
در قرآن از مؤمنان خواسته شده است تا خود را تزكيه كرده و پس از انجام اعمال صالح ديگران را نيز به عمل صلاح و معروف اجتماعي دعوت كنند. از اين روست كه مؤمن واقعي كسي است كه هم ايمان آورده و عمل صالح انجام دهد و هم ديگران را به اصلاح و معروف بخواند و هم در برابر مفسدان و امركنندگان به فساد بايستد. در سوره عصر تنها كسان و جامعه اي را رستگار مي داند كه خود اين گونه باشند و ديگران را به حق و صبر و اعمال صالح بخوانند. تأكيد بر مسئله صبر از اين روست كه در برابر مفسدان مي بايست شكيبايي ورزيد و مقاومت شديدي از خود صورت دهد و سختي ها و تبعات ديگري را به جان خريد.
بنابراين سخن گفتن از اصلاح گران به معناي يادكرد بزرگاني است كه در اوج عزت و شجاعت هستند و مي كوشند تا جامعه را به صلاح خوانند و در برابر مفسدان و تباه كنندگان ديگران بايستند.
هر جامعه اي نيازمند وجود گروهي از مصلحان و اصلاح گران است تا جلوي فساد را بگيرد و با مفسدان به مبارزه برخيزد. (هود آيه 116 و 117)
قرآن از آن جايي كه اصلاح گران را در خطر مي يابد و مي داند كه اصلاح گري همان اندازه كه مهم و ضروري است ولي اصلاح گران در شرايط سخت و دشواري قرار دارند خداوند خود به عنوان ياور در كنار ايشان قرار مي گيرد و با خود عهد كرده است كه از ايشان حمايت كند و آنان را از شر دشمنان و مفسدان حفظ و نگه داري كند؛ چنان كه با مصلحان پيشين چنين كرد و آنان را حفظ و محافظت نموده و از شر دشمنان رهايي بخشيده است. (هود آيه 116)
قرآن وجود اصلاح گران را از آن رو ضروري و واجب مي داند كه بدون افراد صالحي كه در برابر مفسدان مي ايستند و مردمان را دعوت به اصلاح مي كنند و هنجارهاي اجتماعي را گسترش مي دهند. جامعه دچار بحران شده و در نهايت نابود مي شود و اثري از آن بر جا نمي نماند. (هود آيه 117) و در حقيقت اصلاح گران واقعي ضامن بقاي جامعه و رشد و بالندگي آن هستند. (هود همان)
اصلاح گران واقعي با بصيرت و آگاهي كه به كمك و مدد الهي به دست مي آورند در حقيقت روشنفكران جامعه هستند كه نه تنها برگذشته و حال جامعه آگاهي دارند بلكه به جهت بصيرت و بينش خدادادي بر آينده تحولات نيز آگاه هستند و به اموري مي انديشند كه دور از اذهان بشر عادي است. همين بصيرت است كه ايشان را در جايگاه بلند روشنفكري واقعي قرار مي دهد. اين گونه است كه روشنفكري مصلحان واقعي بر پايه روشنگري است كه از سوي خدا به دست آورند و جامعه را به درستي تدبير و راهنمايي مي كنند. (هود آيه 116)
اصلاح گران دروغين
همواره در كنار انسان حق جو افراد باطلي قرار مي گيرند تا از وضعيت و موقعيت ايشان بهره برداري كنند. از اين روست كه همواره دشمنان باطل را با حق در هم مي آميزند تا به مقاصد خويش برسند. از اين رو در كنار اصلاح گران واقعي كساني هستند كه اصلاح گر نيستند بلكه مفسداني هستند كه لباس و جامع زيبا اصلاحات بر تن مي كنند. قرآن به مردم هشدار مي دهد كه مواظب اصلاح گران دروغين باشند. (بقره آيه 220) آنان براي دست يابي به منافع زودگذر دنيا در كنار مصلحان قرار مي گيرند تا از موقعيت و وضعيت پيش آمده بهره برداري سوء كند (همان) اين دسته در حقيقت همان منافقان هستند كه به جهت شرايط اجتماعي و فشار جامعه و قدرت و نفوذ دين، به ظاهر ديندار شده اند تا هم جان و مال و عرض خويش را حفظ كنند و هم از موقعيت هاي پيش آمده بهره برداري كنند. (بقره آيه 11 و 12)
خطر اصلاح گران دروغين اين است كه جامعه را در عمل به سوي تباهي و فساد سوق مي دهند و مردمان به طمع اين كه كارها به اصلاح مي رود از ايشان حمايت و پيروي مي كنند ولي در نهايت جز زيان و خسران نصيب مردم جامعه اي نمي شود كه در پي پيروي از مفسدان مصلح نما هستند. (همان)
قرآن به مصلحان واقعي دستور مي دهد كه اين مصلحان دروغين را افشا كنند و راز ايشان را آشكار سازند. (همان) براي اين كه مصلحان واقعي از دروغين شناخته شود فرمان مي دهد كه به سخنان ايشان توجه نشود بلكه مي بايست به جاي ارزيابي سخنان آنان كه بسيار زيبا و فريبنده است به رفتار و اعمال آنان توجه شود كه نشانه فساد و تباهي در آن آشكار است. (همان)
ديگر آن كه مصلحان واقعي كم تر اهل سخن و حرف هستند و بيش تر اهل عمل و كارهاي صالح و نيك مي باشند. آنان به قانون وآموزه هاي و حياني عمل مي كنند و در راستاي فرمان الهي اعمال صالح فردي و اجتماعي را به جا مي آورند. در همه حال خود را مي سازند و در برابر خدا كرنش مي كنند و نماز مي گذارند (اعراف آيه 170) و مي كوشند تا همواره خودسازي را اصل قرار دهند و در مسير تكاملي خويش جامعه را نيز رهنمون باشند. اينان مصلحان واقعي هستند كه قرآن از آنان به بزرگي ياد مي كند.
منبع:مجمع جهانی شیعه شناسی