قرآن, زندگي, رستگاري
فهرست:
موضوع زندگي
تعريف زندگي
سمت و سوي زندگي
دين، روش بهترين زندگي
واقعيت و ايده آل
بهترين انتخاب
مراتب زنده بودن
فلاح و رستگاري در آيات قرآني
معناي فلاح
عوامل فلاح و رستگاري در قرآن كريم
عوامل سلب فلاح و رستگاري
چند تحليل و تبصره:
بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كريم كتاب زندگي است و تمامي آموزه هاي آن در راستاي بيان روش زندگي و انتخاب بهترين گزينه ها براي يك زندگي همراه با نيك بختي و سعادت است. در ابتدا به چند مطلب مقدماتي اشاره كنيم و سپس تصويري گويا از بهترين روش زندگي در قرآن كريم و گزينه هاي آن ارايه دهيم.
موضوع زندگي: موضوع زندگي فراگيرترين و مهمترين موضوعي است كه انسان با آن مواجه است. در ترتيب اسماء الهي نيز صفت "حيات" عام ترين صفت و "حي" فراگيرترين اسم خداي متعال است و ساير اسماء الهي همگي زير مجموعه اسم حي هستند.
در همين راستا علم زندگي و اينكه انسان بداند چگونه بايد زندگي كند، نيز دانشي بسيار فراگير و به حقيقت دشوار است. زندگي انسان با زندگي ساير جان داران تفاوت فراواني دارد. حيات جان داران ديگر از آن جهت كه با غريزه كنترل و هدايت مي شود، با همه پيچيدگي كه در آن به چشم مي خورد، نسبت به انسان كه جان دار عاقل و مختار است، بسيار ساده و ابتدايي مي نمايد.
به راستي چه سعادتي دارد كسي كه روش خوب زيستن را مي داند و با راه و رسم صحيح زندگي آشنا است. البته مي پذيريم كه فراگيري اين دانش آسان نيست و نياز به فرهيختگي و زيركي بسيار دارد، ولي ضمنا مي دانيم كه هيچ گريزي از آن نيست. زندگي راهي است كه بايد برويم، علمي است كه بايد فرا بگيريم و به كار ببريم تا به سعادت در دنيا و آخرت، برسيم.
براي ترسيم بهترين زندگي از نظر اسلام و قرآن كريم ناچاريم به مواردي از باب مقدمه اشاره نماييم و مسئله را به نحوي باز كنيم كه بتواند مقصود را به خوبي بيان نمايد.
تعريف زندگي: صفت "حيات" بسيط است، يعني جنس و فصل منطقي ندارد تا بتوان آن را تعريف كرد، ولي در مورد نمود آن مي توان گفت: مهمترين شاخصه حيات و زنده بودن، حركت است، حركتي كه در پديده هاي ناپايدار و زماني، در بستر يك مسير مشخص، جريان مي يابد و به مقصد مي رسد.
همه هستي ظرف حركت و رفتن است و سكون تنها در ذهن انسان امكان تكون مي يابد. به طور كلي هر ماندني عامل گنديدگي و نابودي است. به محض اينكه قلب آدمي از كار مي ايستد، مرگ پديدار مي شود، و بدن انسان به سمت فروپاشي و از هم گسيختگي مي رود.
حتي مرگ هم سكون مطلق نيست، سكوت هست، ولي سكون نيست. با مرگ تنها حركت انسان دگرگون مي شود، و در مسير ديگري جريان مي يابد. زمان مرگ، قلب از تپش مي ايستد و حركت تازه اي را آغاز مي كند، به سوي خاك شدن و تولد دوباره يافتن در چهره اي ديگر.
مي توان گفت: زندگي، يعني رفتن، شدن و در هر لحظه، رسيدن به مقصود آفرينش.
سمت و سوي زندگي: هر حركتي سمت و سويي دارد. سمت و سوي حركت انسان در زندگي را، حركت هستي تعيين مي كند. زندگي در حقيقت، نوعي همراه شدن با حركت خداوند به سوي ظهور و شكوفايي است، شكوفا شدن و شكوفا كردن تمام خوبي ها و به تعبيري خدايي شدن انسان.
ما همه از خداييم و به سوي او مي رويم انا لله و انا اليه راجعون. و زندگي، حركتي است كه انسان را به سوي خدايي شدن و رجوع الي الله به پيش مي برد. 1 مقصود دين از خداوند؛ يعني "ذات بي تعين" هستي، بنابراين حركت رجوعي انسان به سوي بي تعين است، براي بي نهايت ديدن و بي نهايت شدن، از خود گذشتن و به محبوب پيوستن.
چيزي كه دين بدان فرا مي خواند، جز همراه شدن با خدا و رسول و جانشينان او، و الگو قرار دادن ايشان در زندگي، اخلاق و عملكرد نيست. ما در دين داري خود نوعي گم شدن در محبوب ازلي و فاني شدن در الگوهاي زندگي را تمرين مي كنيم.
البته به بيراهه رفته و گمگشته در اين مسير بسيار است، خود خواهي، فريب، كبر، غرور و غفلت غوغا مي كند، ولي از ايشان كه بگذريم، تمامي تلاش هاي انسان هاي عالم، فرهيخته و مومن كه در مسير صحيح زندگي قدم مي زنند، به سوي چنين مقصدي است. در قرآن است كه: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه. 2 اي انسان تو در تلاش و كوششي و مسير حركت تو به سوي ذات بي تعين خداوند است و در نهايت به او خواهي رسيد و بالاخره خويش را و تمامي تعين هاي فرا روي خويش را فراموش خواهي كرد و او را ملاقات مي كني. آدمي اگر بتواند از خويش بگذرد و خواسته هاي خويش را در خواسته ي محبوب خويش فاني سازد، حتما شاهد مقصود را در آغوش مي كشد و به سعادت خود كه خدايي شدن است، خواهد رسيد. از خود بگذر به حق رسيدي.
از دل و جان شرف صحبت جانان غرضست غرض اينست وگرنه دل و جان اين همه نيست.
دين، روش بهترين زندگي: به طور كلي دين، روش زندگي توحيدي است، روش خاصي كه براي رساندن انسان به فلاح و رستگاري برنامه ريزي شده است. تمامي اديان الهي به خصوص اسلام، براي رساندن آدمي به رستگاري، روش زندگي توحيدي را به انسان آموخته اند. توحيد در يك كلام يگانه عامل تامين فلاح و سعادت انسان و تنظيم كننده همه روابط گوناگون او با خدا، مردم، خود و طبيعت است.
البته معناي توحيد، درك حقيقت و به خصوص وصول عملي بدان، كار دشواري است، ولي در صورتي كه انسان زندگي خود را با روش توحيدي دين، تنظيم نمايد، كاملا دست يافتني مي شود. تمامي راهبردها و راهكارهايي كه دين توحيدي به انسان عرضه مي كند در همين راستا تنظيم شده است. براي رسيدن به بهترين زندگي، پايان خوش و سعادت ابدي، كافي است كه انسان دين خدا را خوب بفهمد و نيكو عمل كند.
آموزه هاي ديني بسيار فراگيراند و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسان را شامل مي شوند، ولي مجموع آنها براي همين هدف؛ يعني بهتر شدن زندگي انسان به معناي حقيقي كلمه، تنظيم شده اند.
واقعيت و ايده آل: اگر چه واژه "بهترين" در صورتي كه به طور مطلق لحاظ شود، مشعر به ايده آل زندگي انسان است و معمولا ايده آل، با آنچه ما در واقعيت با آن روبرو هستيم، متفاوت است، ولي اين تفاوت دليل آن نمي شود كه ما ايده آل هايمان را فراموش كنيم. روان شناسان مي گويند: ايده آلي فكر كن، ولي واقعي عمل نما. اين حرف خوبي است. ايده آل، سمت و سوي زندگي را تعيين مي كند، ديدگاه انسان را وسعت مي بخشد، به انسان هدفمندي مي دهد، انگيزه آدمي را تقويت مي كند، انسان را وا مي دارد تا به نهايت راه بينديشد و براي رسيدن به آن تلاش كند.
ما مي توانيم زندگي را در سه مقطع مطرح كنيم، زندگي متعادل، زندگي مطلوب و زندگي ايده آل، كه البته معيار تعادل و مطلوبيت در رابطه با ايده آل سنجيده مي شود. ما در هر صورت به انديشه ايده آل نياز داريم، ولي براي ساختن زندگي، بايد به امكانات و شرايط خود توجه نماييم. هر كس زندگي خاص خود را دارد و بايد فرزند زمان و مكان خود باشد.
قرآن كريم در اين رابطه به معيارها و اصولي تكيه مي كند كه براي رسيدن به تعادل، مطلوبيت و زندگي ايده آل ، كاربرد دارد. ما هستيم كه بايد اين معيارها را براي خود معنا كنيم، به مقداري كه فرصت و امكان مي يابيم، آنها را عملياتي نماييم و براي خود بهترين زندگي ممكن را بسازيم، زندگي اي كه در آن استعداد هايمان نميرند، نيروهايمان تلف نشوند و فرصت هايمان از دست نروند.
بهترين انتخاب: انسان از آن جهت كه آميزه اي از بدن مادي و روح مجرد است، هم زندگي مادي و طبيعي دارد و هم زندگي معنوي و فرا طبيعي. زندگي طبيعي و معنوي انسان هر يك اقتضا و نيازهاي خود را طلب مي كند و همه در يك مسير و يك راستا جريان مي يابند.
به رغم نظر كساني كه فكر مي كنند انسان سر دو راهي انتخاب است، يا بايد دنيا را انتخاب كرد يا آخرت را، قرآن كريم هم براي امور دنيوي و تامين نيازهاي زندگي اين جهاني انسان، رهنمود دارد و هم آخرت گرايي را ترويج مي كند. به طور اصولي تفكيك دنيا از آخرت انديشه به صوابي نيست و ما سر دو راهي انتخاب نيستيم كه مجبور باشيم يا اين را انتخاب كنيم يا آن را. بلكه دعوت شده ايم تا با انتخابي متعادل و متناسب، نيازهاي گوناگون خود براي يك زندگي مطلوب، تامين نماييم.
ايجاد هماهنگي ميان نيازهاي مادي و معنوي و تامين متعادل آنها، خواسته اي است كه از مجموعه هدايت هاي قرآن كريم و روايات اسلامي استفاده مي شود.
البته چون انسان همواره تحت فشار نيروهاي دروني و بيروني بسر مي برد، انتخاب هماهنگ و تامين متعادل نيازها براي او به دشواري صورت مي گيرد و در گزينشي دشوار براي حفظ تعادل، گاهي عقل فروكش مي كند و آدمي مغلوب خواسته هاي نفساني مي گردد، ولي اين توان به صورت قوه و فعل در او وجود دارد كه با آگاهي و تقويت نيروي عقل، از فشارها رها شود و بهترين راه زندگي را براي خويش برگزيند.
مراتب زنده بودن: اكثر مردمان گمان مي كنند كه زنده بودن يك حقيقت مطلق است و موجودات هستي يا زنده اند يا مرده، ولي حقيقت اين چنين نيست.براي توضيح اين مطلب به دو نكته اشاره مي كنيم:
اول. اهل معرفت اتفاق نظر دارند كه وصف "حيات" مادر تمامي صفات خداوند، انسان و كل هستي است و ساير صفات و كمالات، مانند علم، قدرت، اراده، خالقيت و ربوبيت همگي زير مجموعه و تشديد كننده صفت حيات هستند.
دوم. برخي از حقايق مانند ذات الهي، در وجود، حيات و تمامي صفات و كمالاتي كه زير مجموعه صفت حيات هستند، مطلق اند، ولي كمال در ساير موجودات و مظاهر هستي نسبي است. مخلوقات الهي، حركتشان به صورت تدريجي و از مرحله استعداد به سوي شكوفايي است، بنابراين به هر مقدار كه انسان رستگار و شكوفا مي شود، صفت حيات در او رو به تزايد مي رود و افزون مي گردد.
نبايد خيال كنيم همه انسان هايي كه مي بينيم و با آنها برخورد مي كنيم، زنده اند. زنده بودن در انسان ها نسبي و داراي مراتب است. برخي از انسان ها حيات شان در حد گياهان است و برخي در حد حيوانات. قرآن كريم به اين دسته اشاره كرده و مي فرمايد: ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا. گمان مي كني كه اكثر ايشان مي شنوند و مي انديشند. جز اين نيست كه ايشان مانند چهار پايانند ، بلكه گمراهتر. 3
مطابق ديدگاه قرآني، تنها اندكي از كساني كه صورت انساني دارند، به حقيقت انسان اند و زندگي انساني دارند. كساني كه زندگي شان نباتي يا حيواني است در واقع مردگاني هستند كه به ظاهر زنده مي نمايند.
تازه كساني كه از حيات انساني برخوردارند نيز مراتب فراوان دارند، مرتبه حيات انبياء الهي، برتر از حيات اولياء و حيات ايشان برتر از زندگي ساير علماء، مومنين و سالكين است.
خلاصه اينكه انسان در مسير زندگي، به تعبيري، به سوي رستگار شدن، شكوفا گشتن، و طي كردن مراتب زنده شدن، به پيش مي رود و به هر ميزان كه صفت علم و قدرت و زير مجموعه آنها در او ظهور و بروز مي يابد، زندگي اش تشديد مي شود، حياتش قوت مي گيرد و تا مقطعي به پيش مي رود كه در اثر محو شدن در ذات لا تعين هستي و شدت و قوت زندگي، قادر خواهد شد، مانند خداوند در جهان تصرف كند و خليفه خدا در روي زمين باشد.
بنابراين مي توان گفت: معيار بهترين بودن، زنده ترين بودن و ميزان بهترين روش زندگي، كارآمدترين روش تربيتي اي است كه بتواند حيات انساني را احياء كند و آدمي را در مراتب فلاح و زنده شدن به پيش ببرد.
فلاح و رستگاري در آيات قرآني: فلاح و رستگاري در قرآن كريم به عنوان نقطه عطف و مقصود نهايي زندگي و دين داري شناخته مي شود. تصويري كه از بهترين زندگي در اين كتاب مقدس وجود دارد، دعوت به راهبرد هايي است كه زمينه حصول تذكيه و پاكي انسان و از طريق آن، فلاح و رستگاري در دنيا و فوز و پيروزمندي در آخرت را فراهم مي كند. در سوره شمس آمده: قد افلح من تزكي و ذكر اسم ربه فصلي. به تحقيق رستگار شد آنكه تذكيه كرد و ياد خدا نمود و نماز بپا داشت. 4 قرآن كريم بسياري از آموزه هاي خويش را با واژه "لعلكم تفلحون" به اميد رسيدن انسان به فلاح به او آموزش مي دهد و گويي هدف زندگي انسان را فلاح و رستگاري مي داند. به طور مثال مي فرمايد: واتقوا الله لعلكم تفلحون. تقوا پيشه كنيد، اميد است كه رستگار شويد 5 و يا در سوره مائده مي فرمايد: وجاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون. در راه او مجاهده نماييد، به اين اميد كه رستگار شويد.6
در باره واژه "فوز" گفتني است، اين واژه بيشتر در مورد ظهور اخروي رستگاري استعمال شده است. كساني كه در دنيا رستگار مي شوند، به تعبير قرآن كريم، در آخرت، با ورود به بهشت و رحمت الهي، به فوز عظيم نايل خواهند شد. من يطع الله ورسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها وذلك الفوز العظيم. و كسي كه از خدا و رسول او اطاعت كند داخل باغ هاي مي شود كه نهرها در زير آن جاري است و تا ابد در آن مي ماند و آن فوز عظيم است. 7
معناي فلاح : در كتاب هاي لغت، واژه فلاح را به معني شق، يعني شكافتن، ظفر، يعني پيروزي، نجات، رستگاري و پيروزي آمده است. به طور مثال به برخي از اين موارد اشاره مي كنيم.
فلح، به فتح، يعني ظفر به معناي پيروزي. 8 .
افلح الرجل، يعني فاز و ظفر به معناي موفقيت و پيروزي. 9
الفلح، يعني الشق به معناي شكافتن. 10
فلاح با تشديد، يعني يفلح الارض اي يشقه به معناي كسي كه كشاروز است و زمين را مي شكافد. 11
الفلاح بدون تشديد، يعني الفوز والنجاة به معني رستگاري و نجات. 12
دانه اي را كه كشاورز در زمين مي كارد، وقتي شرايط براي رشد و شكوفايي آن فراهم مي شود، از يك طرف شروع به ريشه زدن و قوت گرفتن از زمين و از طرف ديگر شروع به شكافتن زمين و سر برآوردن و رشد كردن و شكوفا شدن مي كند تا مرحله اي كه به يك درخت كامل و پر ثمر تبديل مي گردد.
اين فرايند دقيقا در مورد انسان نيز صادق است و واژه فلاح در حقيقت اين فرايند را توضيح مي دهد. انسان اگر در يك محيط مناسب فرهنگي و تربيتي قرار بگيرد با قوت گرفتن از دانش، اخلاق و عمل صالح استعداد هاي خويش را شكوفا مي كند و به كمال نهايي و قرب الهي مي رسد. مزرعه انسان خانواده و جامعه است و كشاورزان او خداي متعال، انبياء الهي، علماء رباني، مربيان تربيتي و والدين هستند.
از اين منظر، بهترين زندگي، براي انسان وضعيت و موقعيت فرهنگي و تربيتي مناسبي است كه انسان با نيرو گرفتن از عوامل رشد و شكوفايي، استعداد هاي نهفته خويش را آشكار و شكوفا نمايد، از كمال خويش لذت ببرد و به سعادت و رستگاري در دنيا و آخرت نايل شود.
عوامل فلاح و رستگاري در قرآن كريم: بديهي است كه عوامل فراواني در موفقيت، شكوفايي و رستگاري انسان دخيل اند كه اشاره به تمامي آنها در اين مجال ميسر نيست. ما در اين مقاله، تنها به آياتي از قرآن كريم كه در آنها به طور مستقيم از عوامل فلاح و رستگاري انسان سخن رفته است، اشاره مي كنيم.
1- قرآن كريم در سوره مباركه مومنون رستگاران را توصيف مي كند و مى فرمايد: قد افلح المومنون به تحقيق مومنان رستگاراند و بعد در ادامه در باره صفات و رفتار مومنان مي فرمايد: كساني كه در نمازشان خشوع دارند و از لغو و بيهودگي اعراض مي كنند و كساني كه زكوة مي دهند و از گناه خويش را حفظ مي كنند و به امانت ها و پيمان هاي خويش وفا دارند و نمازهاي خويش را محافظت مي كنند آنها وارثند وارث فردوس و در آن براي هميشه جاودان مي مانند. 13 همانگونه كه مشاهده مي شود، قرآن كريم در اين مجموعه آيات تصوير بسيار زيبايي از زندگي موفق و انسان هاي رستگار ارايه مي دهد.
2- در سوره مباركه لقمان، در وصف اهل هدايت مي فرمايد: اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون. كساني كه نماز را به پا مي دارند و زكات مي دهند و به آخرت ايمان دارند، آنان بر هدايت پروردگارند و آنان رستگارند. 14
3- در سوره مباركه اعراف مي فرمايد: الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون. در روز قيامت اعمال آدمي توزين مي شود و و كسي به حقيقت موفق و رستگار است كه عمل وزين تر، خالص تر و ارزشمند تري را در پيشگاه الهي عرضه مي كند. 15
4- در آيه ديگري از همين سوره مباركه قرآن كريم، ايمان آورندگان و ياوران پيامبرخدا (ص) و تبعيت كنندگان از نور قرآن را اهل فلاح و رستگاري حقيقي توصيف مي كند و مي فرمايد: فـالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون. آنان كه بـه پـيامبر ايمان آورده و پاسدار عزت و حرمت او شده و پيرو نورى هستند كه با او نازل گرديده , به حقيقت رستگارند. 16
5- در سوره مباركه توبه علاوه بر ايمان به خدا، اهل جهاد با مال و جان در راه خدا را مشمول خيرات و رستگاري معرفي مي كند و مي فرمايد: لـكـن الـرسـول والـذيـن آمـنوا معه جاهدوا باموالهم وانفسهم واولئك لهم الخيرات واولئك هم المفلحون.ولى پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده اند, با مال و جان خويش جهاد مى كنند و براى آنان خيرات است و آنان رستگارند. 17
6- در سوره مباركه نور، تسليم محض در برابر حكم خداوند را از عوامل فلاح شمرده و فرموده است: تنها سخن مومنان به هنگامى كه به سوى خدا و رسولش فرا خوانده مى شوند كه ميان آنها حكم كند, اين است كه مى گويند: انـما كان قول المومنين اذا دعوا الى اللّه ورسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا واطعنا واولئك هم المفلحون. شنيديم و اطاعت كرديم(هر چند حكم خدا ـ به حسب ظاهر ـ به زيانشان باشد) و آنان رستگارانند. 18
7- در سوره مباركه روم، اداي حق الناس، كار براي رضاي خدا و اشتياق لقاى او را از عوامل ثبوتى فلاح شمرده و فرموده: فـات ذالـقـربـى حـقـه والـمـسكين وابن السبيل ذلك خير للذين يريدون وجه اللّه واولئك هم المفلحون. حق خويشاوندان و مستمند و وامانده سفر را بده، اين براى كسانى كه اراده وجه الله را دارند و مشتاق لقاى خدايند, بهتر است و آنان رستگارانند. 19
8- در سوره مباركه مجادله، دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا ـ هر چند از خويشان نزديك باشند ـ از نـشـانـه هاى حزب اللّه شمرده شده و سپس يكى از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح را بودن در صف حزب اللّه معرفى كرده و فرموده: اولـئك حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون. آنان حزب خدايند, آگاه باشيد كه حزب خدا رستگارانند. 20
9- در سوره مباركه حشر خوددارى از بخل را از اسباب فلاح شمرده شده و از راه مفهوم بخل و امساك را مانع رستگاري انسان دانسته و فرموده: ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون. آنان كه از بخل نفس حفظ شده اند, رستگارند.21
10- در سوره قصص، توبه، ايمان و عمل صالح از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: فـاما من تاب وآمن وعمل صالحا فعسى ان يكون من المفلحين. اما كسانى كه توبه كرده، ايمان آورده و عمل صالح كرده اند, از رستگارانند.22
11- در سوره آل عمران، صبر در راه ايمان و مصابره و مرابطه و تقوا از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون. اى كسانى كه ايمان آورده ايد, شكيبا باشيد و يكديگر را به صبر و مقاومت سفارش كنيد كه رستگار مى شويد. 23
صـبر به معناى حبس نفس بر چيزهايى است كه مقتضاى عقل و شرع است و عقل و شرع مقتضى حبس نفس از آنهايند و مصابره به معناى تصبر و تحمل سختى ها به طور دسته جمعى است و مرابطه اعم از مصابره است , چرا كه مرابطه به معناى ايجاد ارتباط ميان نيروها و كارهاى افراد در تمام شوون زندگى دينى است. در جـامـعه تعاون و همكارى در تمام شوون زندگى ضرورت دارد و اين , موجب قدرت و شوكت جامعه مى شود, به خصوص اگر در فضايل اخلاقى باشد.
12- در سوره مباركه مائده، علاوه بر تقوا و جهاد كه در برخى ديگر از آيات نيز مطرح است , توسل و جستن وسيله به سوى خداوند هم از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وابتغوا اليه الوسيلة وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون اى كسانى كـه ايـمـان آورده ايد, در پيشگاه خدا تقوا پيشه كنيد وبه سوى او وسيله بجوييد و در راهش جهاد كنيد, باشد كه رستگار شويد. 24
13- در آيه ديگري از همين سوره مباركه, برخى از مصاديق پليدى كه از عمل شيطان است آورده و سپس بيان كرده كه يكي از راه هاي فلاح و رستگاري اجتناب از پليدى و عمل شيطاني است. در اين زمينه فرموده: . انـما الخمروالميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون. جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها و تيرهاى گروبندى , پليديى از عمل شيطان است، از آنها اجتناب كنيد, باشد كه رستگار شويد. 25
14- در سوره مباركه اعراف، پس از ذكر چند مورد از نعمت هاى الهى مانند نزول قرآن و خلافت روى زمين بعد از نوح و افزودن نعمت ها, توصيه كرده است كه بندگان مومن , به ياد نعمت هاى خدا باشند كه خود يكى ديگر از اسباب رستگارى است. در اين زمينه رهنمود داده و فرموده: فاذكروا آلا اللّه لعلكم تفلحون. نعمت هاى خدا را ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد. 26
15- در سوره مباركه انفال، ثبات قدم و استوارى و پايمردى در راه جهاد با دشمنان دين و ياد بسيار خدا، از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: اذا لـقـيـتم فئة فاثبتوا واذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون. هنگامى كه با گروهى ازدشمنان برخورد مى كنيد, ثابت قدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد. 27
16- در سوره مباركه حج، عبادت و نيكوكارى از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون. پروردگارتان را پرستش كنيد و كار نيكو به جاى آوريد, باشد كه رستگار شويد. 28
17- در سوره مباركه نور، آيه مورد بحث مربوط به تخلق مومنان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى است، بازگشت به سوى خـدا از عـوامل ثبوتى فلاح شمرده شده، هر چندكه قبلا هم به مساله توبه اشاره شده، ولى معلوم مـى شـودكـه قـرآن، تـخـلق مسلمانان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى را از مصاديق بارز و پر اهميت توبه و بازگشت به سوى خدا مى داند. در اين زمينه فرموه: تـوبـوا الـى اللّه جميعا ايه المومنون لعلكم تفلحون. اى مومنان ! همگى بازگشت به سوى خدا كنيد, باشد كه رستگار شويد. 29
18- در سوره جمعه به اهميت شركت در نماز جمعه اشاره مي كند و مي فرمايد: روز جمعه كه مي شود، به سوي نماز جمعه و ياد خدا بشتابيد و معامله را رها كنيد وپس از برگزارى نماز جمعه، در روى زمـيـن پـراكـنـده شويد و از فضل خدا طلب روزى كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد .....وابـتـغـوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون.30
عوامل سلب فلاح و رستگاري: قرآن كريم علاوه بر بيان اسباب رستگاري و آموزش راه تحصيل زندگي موفق به اسبابي اشاره مي كند كه نيكبختي و رستگاري انسان را تهديد مي كنند. در پايان اين مقاله خوب است به اين عوامل نيز اشاره اي داشته باشيم. اين عوامل عبارتند از:
1- ظلم در قرآن كريم به معناى جامع آن، يعني ظلم به نفس و ظلم به غير و شرك، از اسباب سلبي فلاح معرفي شده است . تـعبير فوق در دو مورد در قرآن به كار رفته : يكى در مورد تعدى به ناموس ديگران كه از مصاديق ظـلـم بـه نـفـس يا ظلم به غير است و ديگرى در مورددروغ بستن به خدا و تكذيب آيات او كه از مصاديق شرك يا ظلم به نفس است , همه اينها از عوامل سلبى فلاحند. در انتهاي اين آيات آمده: انه لا يفلح الظالمون. ستمكاران رستگار نمى شوند. 31
2- عامل ديگري كه موفقيت و رستگاري را از انسان سلب مي كند، جرم و گناه است. جرم هم معناى عامى دارد.جمله فوق در ذيل آيه اى آمده كه درباره دروغ بستن به خدايا و تكذيب آيات اوست.قرآن اين گونه كارها را جرم و از موانع فلاح محسوب داشته و فرموده است: انه لايفلح المجرمون. كسانى كه مرتكب جرم شده اند, رستگار نمى شوند. 32
3- از دو آيه قرآن كريم استفاده مى شود كه سحر نيز از موانع فلاح و رستگارى است. آيه اول در مورد كسانى است كه آيات وحى را سحر مى شمارند. و آيه دوم در مورد كسانى است كه مى خواستند با سحر خود معجزه موسى(ع) را باطل كنند. در اين زمينه آمده: ولايـفـلـح الـسـاحـرون. ساحران رستگار نمى شوند. 33 ولايـفلح الساحر حيث اتى. افسونگر هر جا باشد رستگار نمى شود. 34
4- مانع نهايي موفقيت و رستگاري انسان در زندگي كفر و ناديده انگاري مبدا و جهت وحدت هستي است. در دو آيه از قرآن كريم آمده: انه لايفلح الكافرون. جز اين نيست كه كافران رستگار نمى شوند. البته مـعـلـوم اسـت كـه كفر اعم از شرك است , چرا كه هر مشركى كافر است , ولى هر كافرى لزوما مشرك نيست . 35
چند تبصره و تحليل: در پايان به منظور درك بهتر و روشن تر شدن نوع انتخاب و كاركرد اين عوامل، به چند تبصره اشاره مي كنيم:
تبصره1- تمامي آموزه هاي قرآن كريم، بيانگر روش بهترين زندگي براي انسان است، منتهي واژه "فلاح" شايد بهترين واژه اي است كه قرآن كريم براي بيان اين منظور انتخاب نموده است. اين واژه با داشتن بار معنايي گسترده و زير مجموعه اي از عناوين و مطالبي كه در اين مقاله آمده، طي مجموعا چهل مورد تكرار در قرآن كريم، تصوير نسبتا جامعي از زندگي همراه با سعادت و رستگاري به انسان مومن عرضه مي كند. سعي ما در اين نوشته بر آن بوده كه گزارش خلاصه گونه اي از زندگي رستگاران در قرآن كريم ارايه دهيم. اميد است مورد استفاده نسل جوان قرار گيرد.
تبصره2- واژه "لعلكم" يا "فعسى ان يكون من المفلحين" در انتهاي برخي آياتي كه ذكر شد، به معناي "اقتضايي" بودن آن عوامل است، زيرا به لحاظ ادبي در اين واژه نوعي ترديد وجود دارد، يعني درست است كه هر يك از اين عوامل به تنهايي اقتضاي رسيدن به فلاح و رستگاري را دارد، ولي در صورتي مي تواند به عنوان عامل واقعي و "علت تامه" رسيدن به فلاح و رستگاري مطرح شود كه در كنار ساير عوامل و همگام با ساير اسباب نقش ايفا كند؛ بنابراين عواملي كه ياد شد، مانند ايمان، توبه، عمل صالح، در شماره 10 و صبر و تقوا، در شماره 11 و توسل و جهاد، در شماره 12 و پرهيز از پليدي، در شماره13 و ياد نعمت هاي الهي، در شماره 15 و عبادت خدا، در شماره 16 و توبه، در شماره 17 و شركت در نماز جمعه و ياد خدا، در شماره 18، عواملي هستند كه در كنار هم و ساير عوامل و رعايت ساير شرايط، در تحقق رستگاري، سعادت و موفقيت انسان در زندگي كارايي دارند.
تبصره3- در برخي از آيات جمله: اولئك هم المفلحون به كار رفته است. در اين باره گفتني است: به عكس واژه لعلكم كه در آن نوعي ترديد مشاهده مي شود، اين جمله تاكيد مي كند كه عوامل زير مجموعه آن از عوامل قطعي رستگاري و سعادت انسان هستند. بنابراين هدايت، در شماره2 و سنگين بودن نامه عمل انسان در قيامت، در شماره3 و ايمان به رسول خدا(ص) و پاسداري و تبعيت او، در شماره4 همراهي و ياري رسول خدا در جهاد، در شماره5 و تسليم محض بودن در برابر حكم خدا و رسول، در شماره6 و اداي حق الناس، در شماره7 و دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا، در شماره8 و خودداري از بخل، در شماره 9 به عنوان عوامل قطعي سعادت و رستگاري انسان معرفي شده اند.
تبصره4- از سياق و لحن آياتي كه به عوامل سلبي رستگاري اشاره مي كنند، استفاده مي شود كه عواملي همچون ظلم، در شماره1 و گناه، در شماره2 و سحر، در شماره3 و كفر، در شماره4 به طور قطع انسان را از مسير سعادت و رستگاري دور مي كنند و ظالم، كافر، ساحر و گناهكار، هرگز روي رستگاري را نمي بينند، مگر اينكه توبه كنند و به سوي خدا باز گردند، زندگي خود را سامان ديگري بدهند و در مسير رستگاري قرار بگيرند، كه البته در اين صورت خداي متعال را توبه پذير و مهربان خواهد يافت.
والسلام علي من اتبع الهدي.
پاورقي:
1- بقره، 156.
2- انشقاق، 6.
3- فرقان،44.
4- اعلي، 15.
5- بقرة، 189.
6- مائدة، 35.
7- نساء، 13.
8- لسان العرب، ج2،ص547.
9- مجمع البحرين، ج2، ص 400.
10- كتاب العين، ج3، ص233.
11- لسان العرب،ج3، ص548.
12- لسان العرب، ج2، ص547.
13- مومنون، 1 تا 11.
14- لقمان،4 و5.
15- اعراف، 8.
16- اعراف، 157.
17- توبه، 88.
18- نور، 51.
19- روم، 38.
20- مجادله، 22.
21- حشر، 9.
22- قصص، 67.
23- آل عمران، 200.
24- مائده، 35.
25- مائده، 90.
26- اعراف، 69.
27- انفال، 45.
28- حج، 77.
29- نور، 31.
30- جمعه، 10.
31- انعام، 21، يوسف، 23، انعام، 135.
32- يونس، 17.
33- يونس، 77.
34- طه، 69.
35- مومنون، 117، قصص، 82.
تاليف: سيد مصطفي علم خواه