داستان حضرت عیسی و فرد خودبین !
یكی از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهدای یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا ؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.» (جلوه هایی از نور قرآن، ص 37)
حضرت عیسی
عیسی و شخص معجب
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود، در یكى از گردشهایش بیرون شد در حالى كه مرد كوتاه قدى از یارانش به همراهش بود. چون عیسى به دریا رسید، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد، چون آن مرد عیسى را این چنین دید او هم با یقین كامل نام حضرت حق را به زبان جارى كرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید.
در این حال عُجب و خودبینى او را گرفت، با خود گفت: این عیسى روح اللّه است كه به روى آب راه مىرود و من همانند او، پس او را بر من چه برترى است؟
امام فرمود: به محض این اندیشه به زیر آب رفت، در آن حال عیسى را به عنوان كمك صدا زد، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود: چه گفتى؟ در پاسخ عیسى، اندیشهاش را بیان كرد و این كه آلودگى عُجب گریبانش را گرفت، عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن. سپس امام صادق علیهالسلام فرمود: آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت. (کتاب عرفان اسلامی)
تشویق
تجربه نشان داده است كه تشویق مناسب و بجا میتواند نهفتهترین استعدادهای درونی كودكان و نوجوانان را زنده كرده و در مرحله پیشرفت و سازندگی قرار دهد و آنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و كمالات قوی دل و استوار سازد.
عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن. سپس امام صادق علیهالسلام فرمود: آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت
نقل دو روایت از امام حسن (علیه السلام) اهمیت به نقش تشویق را در سیره آن بزرگوار روشن میكند:
1 ـ انس بن مالک میگوید: یكی از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهداء یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «اذا حیّیتم بتحیّةٍ فحیّوا باحسن منها؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.»(جلوه هایی از نور قرآن، ص 37)
2 ـ روزی آن حضرت غلام جوانی را دید كه ظرف غذائی در پیش دارد، او لقمهای از آن میخورد و لقمه دیگر را به سگی كه نزدیك او نشسته بود می داد. امام حسن (علیه السلام) پرسید: چرا چنین می کنی؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت می کشم كه خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبی (علیه السلام) خواست كه به این غلام مهربان پاداشی نیكو عنایت كند به این جهت او را به خاطر این عمل نیك، از مولایش خرید و آزاد كرد و باغی را كه در آن كار می كرد، خریده و به او بخشید. (البدایة و النهایه، ج 8، ص 38)