پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

ولادت يحيي و شهادت زكريا (ع)
دعاي گيراي زكريا ـ عليه السلام ـ و اجابت آن، و ولادت يحيي ـ عليه السلام ـ
حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ هميشه اهل دعا و راز و نياز بود، ولي ديدن منظرة غذاهاي بهشتي كنار محراب حضرت مريم ـ عليها السلام ـ ، و استجابت دعاهاي مريم ـ عليها السلام ـ ، گويي جرقّه‎اي بود كه چاشني قلب او را منفجر كرد و سخت تحت تأثير قرار گرفت. سالها بود تقاضاي فرزندي از خدا نموده بود، تا پس از او وارث او گردد، ولي نتيجه نگرفته بود. شايد زكريا ـ عليه السلام ـ ديگر اميد نداشت تا داراي فرزند شود، زيرا هم خودش به نهايت پيري رسيده بود و هم همسرش پير شده بود، چنان كه از ابن عباس نقل شده: «زكريا صد و بيست سال داشت، و همسرش داراي نود و هشت سال بود.»[1]
اما ديدار منظرة ميوه‎هاي بهشتي تابستاني در فصل زمستان و به عكس، روح و جان او را سرشار از اميد كرد، و دريافت كه مي‎تواند در فصل پيري داراي ميوة فرزند شود، چنان كه مريم ـ عليها السلام ـ در غير فصل ميوه، داراي ميوه‎هاي گوناگون شده است. در همين جا بود كه به خدا عرض كرد:
«رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ؛ خداوندا! از طرف خود فرزند پاكيزه‎اي (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را مي‎شنوي.»[2]
طولي نكشيد كه فرشتگان در آن موقع كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود صدا زدند: «كه هان اي زكريا! خداوند تو را به يحيي بشارت مي‎دهد، در حالي كه كلمة خدا (حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ) را تصديق مي‎كند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوي و هوس بركنار، و پيامبري از صالحان است.»[3]
زكريا ـ عليه السلام ـ (كه به چگونگي داشتن فرزند در سنين پيري مي‎انديشيد) گفت: «پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد در حالي كه پيري به من رسيده،‌ و همسرم نازا است.»
خداوند به او فرمود: «اين گونه خداوند هر كاري را كه بخواهد انجام مي‎دهد.»
زكريا ـ عليه السلام ـ كه مي‎خواست قلبش سرشار از يقين گردد و ايمانش به مرحلة شهود برسد (چنان كه ابراهيم خليل ـ عليه السلام ـ براي آرامش قلبش، تقاضاي مشاهدة صحنة معاد كرد) از اين رو به خدا عرض كرد: «پروردگارا! نشانه‎اي براي من قرار ده!»
خداوند فرمود:
«آيتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِي وَ الْإِبْكارِ؛ نشانة تو آن است كه سه روز جز به اشاره و رمز با مردم سخن نخواهي گفت (و زبانت بدون علت ظاهري از كار مي‎افتد) پروردگارت را (به شكرانة اين نعمت) بسيار ياد كن، و به هنگام صبح و شام او را تسبيح بگو.»[4]
زكريا از محراب عبادتش به سوي مردم آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام (به شكرانة اين نعمت) خدا را تسبيح گوييد.[5]
آري اين علامت آشكار شد، زكريا ـ عليه السلام ـ ديد بدون علت زبانش بسته شد ولي هنگام ذكر خدا، زبانش گشوده مي‎شد، او از همين راه دريافت و يقين كرد همان خدايي كه زبان بسته را براي ذكر مي‎گشايد، قادر است كه رُحِم بسته (بر اثر نازايي) را بگشايد و از آن، فرزندي به وجود آورد.
او در اين سه روز، با اشارة لبها و تكان دادن سر، با مردم سخن مي‎گفت، و بقيه را به ذكر خدا و سپاسگزاري پروردگار به خاطر بشارت به داشتن فرزند اشتغال داشت.
طولي نكشيد كه همسر زكريا ـ عليه السلام ـ احساس بارداري كرد، و پس از مدتي يحيي ـ عليه السلام ـ چشم به جهان گشود و حضرت زكريا و همسرش، پس از سالها اميد و آرزو داراي فرزندي مبارك شدند.
شايد اين حادثه مقدّمه‎‎اي بود تا اذهان مردم براي تولد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ بدون پدر آماده گردد، و بدانند همان خدايي كه قادر است از زن و شوهر پير فرزندي به وجود آورد، قدرت آن را دارد كه به بانويي بدون شوهر، فرزندي بدهد.
به هر حال بايد به خدا توكّل كرده و قدرت بيكران او را باور نمود و نسبت به الطاف ذات اقدس او اميد سرشار داشت.
گرية حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ براي مصائب امام حسين ـ عليه السلام ـ
حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ از درگاه خداوند خواست تا نامهاي پنج تن آل عبا را به او بياموزد. خداوند نام آنها را به او آموخت.
زكريا ـ عليه السلام ـ هر گاه نام محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، علي ـ عليه السلام ـ ، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و حسن را به زبان مي‎آورد، غم و اندوه از او برطرف مي‎شد. ولي وقتي كه نام حسين ـ عليه السلام ـ را به زبان مي‎آورد، بي‎اختيار منقلب شده و اشكهايش جاري مي‎گشت و نفس‎هايش به شماره مي‎افتاد. روزي به خدا عرض كرد: «خداوندا! چه شده كه وقتي نام محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، علي ـ عليه السلام ـ ، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و حسن ـ عليه السلام ـ را به زبانم مي‎آورم، اندوهم برطرف مي‎گردد، ولي همين كه نام حسين ـ عليه السلام ـ را به زبان مي‎آورم منقلب مي‎شوم و اشكهايم سرازير مي‎شود؟»
خداوند ماجراي جانسوز شهادت حسين ـ عليه السلام ـ را به او خبر داد و فرمود:
«كهيعص» كاف اشاره به كربلا است، هاء اشاره به هلاكت عترت حسين ـ عليه السلام ـ است، ياء اشاره به يزيد ستمگر است كه موجب ظلم به حسين ـ عليه السلام ـ مي‎شود، عين اشاره به عطش حسين ـ عليه السلام ـ است، و صاد اشاره به صبر او است.
وقتي زكريا قصة حسين ـ عليه السلام ـ را شنيد، سه روز از مسجد بيت المقدس بيرون نيامد و براي مصائب حسين ـ عليه السلام ـ گريه و ناله كرد و گفت: «خدايا! آيا علي و فاطمه ـ عليهما السلام ـ را به چنين مصيبت جانسوزي مبتلا مي‎كني؟!...»
آن گاه عرض كرد: «خدايا! به من فرزندي بده كه در اين سنين پيري چشمم از او روشن گردد. سپس علاقة آن فرزند را در قلبم بيفكن، آن گاه همان گونه كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ حبيبت، را به فاجعة جانسوز قتل فرزندش مبتلا كردي، مرا نيز به فاجعة جانسوز قتل پسرم مبتلا گردان تا من نيز همدرد پيامبر اسلام گردم.»
خداوند حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ را به زكريا داد و همين حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ به خاطر نهي از منكر، به فرمان طاغوت زمان، كشته شد و سرش را در ميان طشت طلا نهادند، و جريان شهادتش شبيه شهادت حسين ـ عليه السلام ـ ، جانسوز بود.[6]
نجات زكريا از تنهايي
سالها بود كه حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ از تنهايي و نداشتن فرزند كه يار و ياور او باشد رنج مي‎برد، و با اميدي سرشار به خدا دل مي‎بست و از خدا مي‎خواست كه او را تنها نگذارد. سرانجام خداوند او را از تنهايي بيرون آورد، و يحيي ـ عليه السلام ـ را به او داد، و زندگي او و همسرش را با داشتن چنين فرزندي نوراني، سامان بخشيد.
خداوند از اين رو آنها را مورد الطاف سرشارش قرار داد كه در انجام نيكي‎ها سرعت مي‎نمودند و همواره به خاطر عشق به رحمت خدا، و ترس از عذاب او، او را مي‎خواندند، و خضوع و اخلاص خاصي در درِ خانة خدا داشتند.[7]
يحيي ـ عليه السلام ـ همدم و مونس خوبي براي پدر و مادرش بود، و عصاي پيري آنها در جهت ظاهر و باطن به شمار مي‎رفت، و به راستي كه آنها را از تنهايي بيرون آورد، و يار و فرزند صالحي براي آنها شد.
آري كساني كه با قلبي صاف و پاك، و اخلاصي بي‎شائبه به درگاه خداوند بروند اين گونه به نتيجة درخشان مي‎رسند، و زندگي با صفا و درخشنده پيدا مي‎نمايند.
شهادت جانسوز حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ
هنگامي كه حضرت مريم ـ عليها السلام ـ به قدرت الهي بدون شوهر باردار شد (چنان كه شرح حالش در زندگي عيسي ـ عليه السلام ـ ذكر مي‎شود) شيطان وسوسه‎گر به ميان بني اسرائيل رفت و اين تهمت ناجوانمردانه و بسيار زشت را به مردم القاء كرد كه اگر مريم ـ عليها السلام ـ باردار شده، كار زكريا ـ عليه السلام ـ است.
همين تهمت ناجوانمردانه باعث شد كه عدّه‎اي از اشرار تصميم گرفتند حضرت زكريا را به قتل برسانند.[8] به همين منظور به سوي او هجوم بردند. او از دست آنها گريخت. در بيابان به نزديك درختي رسيد. آن درخت به زبان آمد و گفت: «اي پيامبر خدا! نزد من بيا.» زكريا كنار آن درخت رفت، درخت شكافته شد، زكريا به داخل تنة درخت رفت، سپس تنة درخت به هم پيوست و به اين ترتيب آن درخت به زكريا ـ عليه السلام ـ پناه داد.
ابليس به آن جا رسيد و گوشه‎اي از عباي زكريا ـ عليه السلام ـ را گرفت و در بيرون درخت نگه داشت، سپس ديد گروهي در جستجوي كسي هستند، از آنها پرسيد در جستجوي چه كسي هستيد؟ گفتند: در جستجوي زكريا ـ عليه السلام ـ هستيم.
ابليس گفت: او كنار اين درخت آمد و جادو كرد، بر اثر سحر و جادوي او تنة اين درخت شكافته شده او به درون اين درخت رفت. نشانه‎اش همين قسمت عباي او است كه در بيرون درخت مانده است.
آنها تبر تهيه كردند و هم چنين ارّه آوردند و آن درخت را قطع كرده سپس با ارّه قطعه قطعه كردند، به اين ترتيب حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ مظلومانه در ميان آن درخت به شهادت رسيد.
خداوند بر آن سنگدلان جاهل غضب كرد، بدترين خلق خود را بر آنها مسلّط نمود، كه انتقام خون حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ را از آنها گرفت.[9]
پس از شهادت زكريا ـ عليه السلام ـ خداوند فرشتگان را كنار پيكر مطهر او فرستاد. آنها آمدند و بدن زكريا ـ عليه السلام ـ را غسل دادند و كفن كردند، و سه روز پشت سر هم آمدند و نماز بر آن خواندند، سپس او را به خاك سپردند.[10]
[1]. مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 439.
[2]. آل عمران،‌38.
[3]. آل عمران، 39.
[4]. آل عمران، 41؛ دعاي زكريّا ـ عليه السلام ـ و استجابت آن بشارت به فرزندي به نام يحيي ـ عليه السلام ـ ، به طور مشروح در سورة مريم، آيه يك تا يازده آمده است.
[5]. مريم، 11.
[6]. بحار، ج 14، ص 178.
[7]. انبياء، 89ـ90.
[8]. و از بعضي از تواريخ استفاده مي‎شود كه: طاغوت عصر زكريّا، حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ پسر زكريّا ـ عليه السلام ـ را به خاطر نهي از منكري كه نموده بود، كشت (چنانكه شرح آن خواهد آمد) زكريّا از قتل يحيي با خبر شد، خود احساس خطر كرد، چرا كه طاغوت مي‎خواست او را نيز بكشد، زكريّا گريخت و به بوستاني كه در نزديك مسجد بيت المقدس بود وارد شد و در آن جا تنة درختي باز شد و به زكريّا پناه داد،‌و سرانجام با راهنمايي ابليس، مأموران طاغوت آمدند و آن درخت را قطعه قطعه نموده و در نتيجه حضرت زكريّا با وضع دلخراشي به شهادت رسيد. (بحار، ج 14، ص 189 به نقل از تاريخ كامل ابن اثير) بنابراين علت قتل زكريّا، تهمت مذكور نبوده است.
[9]. تاريخ كامل ابن اثير، ج 1، ص 170ـ175؛ بحار، ج 14، ص 179 و 189.
[10]. بحار، ج 14، ص 179.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group