آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش دوازدهم
الهى وَ رَبّى مَنْ لى غَيْرُكَ اسْئَلُهُ كَشْفَ ضُرّى وَ النَّظَرَ فى امْرى. الهى وَ مَوْلاىَ اجْرَيْتَ عَلَىَّ حُكْماً اتَّبَعْتُ فيهِ هَوى نَفْسى وَ لَمْ احْتَرِسْ فيهِ مِنْ تَزْيينِ عَدُوّى فَغَرَّنى بِما اهْوى وَ اسْعَدَهُ عَلى ذلِكَ الْقَضاءُ فَتَجاوَزْتُ بِما جَرى عَلَىَّ مِنْ ذلِكَ بَعْضَ حُدُودِكَ وَ خالَفْتُ بَعْضَ اوامِرِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ وَلا حُجَّةَ لى فيما جَرى عَلَىَّ فيهِ قَضاؤُكَ وَ الْزَمَنى حَكْمُكَ وَ بَلائُك؛
اى معبود و پروردگار من! غير از تو كسى را ندارم كه براى رفع گرفتارى و نظارت در كارهايم از او سؤال كنم. اى معبود و مولاى من! تو مرا مكلف نمودى و من به جاى اين كه به تكاليف تو عمل نمايم از هواى و هوسم پيروى نمودم و از جلوه نمايى و فريب كارى دشمنم پرهيز نكردم. پس بدل خواه خود مرا گول زد و قضا و قدر نيز او را مساعدت كرد. پس همه آنان موجب شد تا من از بعضى حدود و تكاليف تو تجاوز كرده و بعضى از اوامر تو را نيز مخالفت كنم. پس در تمام مواردى كه براى من پيش آمده تو را سپاس مىگويم. و من در اين مخالفت ها و تجاوزها هيچ عذر و حجتى ندارم. اگر قضاو قدر تو جارى شد به دست خود من بوده است. اگر حكم تقصير من از طرف تو دامن گير من شد و اگر بلاى تو به من رسيد همه به دست خود من بوده است. گناه من بلا و مصيبتزا بوده است و از طرف تو جز لطف و عنايت چيزى سراغ ندارم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 199
تفسير ادبى
«حُكم» در اين جا به معناى تكليف است.
«هوى»، هم به معناى توخالى است، مثل: «وَ افْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» و هم به معناى سقوط از بلندى و نابود شدن است مثل:
...؛[1] هر كس كه خشم من بر او فرود آيد بىشك به هلاكت خواهد رسيد.
ولى در اين جا منظور از «هوى» تمايلات آدمى است و به اين جهت به آنهايى لفظ «هوى» اطلاق شده است كه آن ها صاحب خود را به سقوط مىكشانند و در هر دو جهان او را به هلاكت مىرسانند.
«احتراس» به معناى دورى كردن است.
جمله «اسعده» در اين جا به معناى يارى و مددكارى آمده است.
«قضا» در اين جا به معناى حكم الزامى تكوينى است كه از جانب خدا براى بنده تقدير مىشود.
«حجت» همان چيزى است كه بين مولا و بنده قرار مىگيرد، و دليل و نتيجه عمل يا حرفى است كه مولا به بنده اش گفته يا انجام داده است، يا دليل و نتيجه عمل و يا حرفى است كه بنده به مولا گفته يا انجام داده باشد.
«حُكم» در اين فراز از دعا كه حضرت مىفرمايد: «وَ الْزَمَنىِ حُكْمُكَ» به معناى جزا و نتيجه كار است كه عبارت از قضاوتى است كه قاضى در مرافعات انجام مىدهد تا خصومت هاى طرفين را از بين ببرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 200
«بلا» همان مصيبت است، اما در اين جا پيامدهاى زياده روى و از حد گذشتنها يا نتايجى كه بر شرور و مصائب مترتب است مد نظر مىباشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 201
راز تكليف
بحثى نيست كه تكليف از الطاف خداوند تعالى است، زيرا تكليف متعلق به واجباتى است كه همراه مصالحى باشد ونيز اجتناب از محرماتى است كه قطعا مفاسدى به همراه داشته باشد. همه اينها مربوط به مكلَّف است هر چند كه تكليف از طرف مكلِّف نيز لطف و عنايت و ارشاد است، چرا كه خداوند تعالى در عين حال كه پرورش دهنده تكوينى است و نعمت هاى ظاهرى و باطنى را بر آفريدگانش فرو ريخته پرورش دهنده تشريعى نيز مىباشد. پس او براى رساندن ما به كمال و سعادت هاى ابدى بر ما تكليف مىكند. همان طور كه تمامى اوامر و نواهى مادر مهربان دانايى به فرزندش جز براى سعادت او نيست تكاليف الهى نيز براى سعادت ماست. لذا خداوند تبارك و تعالى پيامبران كاملى را آفريد كه دانا، بى گناه و پيراسته از هر عيبى بودند و ايشان را به عقل كامل و صفات حسنه آراست و به تربيت الهى پروريد و سپس با معجزات آشكار و روشنى آنان را به سمت مردم روانه كرد تا مردم را تزكيه كرده وتعليم دهند و هم چنين ميانه روى را به پاى دارند. سرانجام ايشان را به مقام لقا و فنا و عبوديت، و به عبارت ديگر به لذت هاى ابدى، مادى و معنوى كه از بين رفتنى نبوده و تكرار نمىشوند برسانند.
خداوند تعالى فرموده است:
-؛ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[2] او كسى است كه در بين درس نخوانده ها فرستاده اى را از بين خود ايشان برگزيد تا نشانه هاى او را برايشان بازگو كرده و ايشان را پاك سازى نمايد و علم كتاب و حكمت را به ايشان بياموزد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 202
-؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[3] ما فرستادگان خود را با نشانه هاى آشكار فرستاديم. كتاب و عدالت را هم با ايشان همراه كرديم تا بين مردم قسط را به پا دارند.
-؛ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[4] ... و جن و انس را هم نيافريدم مگر اين كه خدا را عبادت كنند.
خلاصه آن كه بعثت انبيا، فرو فرستادن كتاب ها، واداشتن مكلفين به تكليف هايشان، واداشتن همگى براى رسيدن به سعادت، بيرون بردن آنان از تيرگى ها و تاريكى ها به سوى نور و هدايت ايشان به صراط مستقيم لطفى است بى نهايت. خداوند تعالى فرموده است:
ع»جظ1 يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[5] نور و كتاب روشن گرى از جانب خدا براى شما آمد كه خداوند به واسطه آن هر كس را كه خواهان رضايت بى حد او باشد به راه هاى سلامتى رهنمون مىشود و ايشان را از تاريكىها با اجازه خود به سوى نور بيرون مىبرد و به سوى صراط مستقيم راهنمايى مىفرمايد.
علاوه بر اين كه انجام عبادت ها و دورى از محرمات اگر هيچ فايده اى هم نداشته باشد وظيفه بنده است. اميرالمؤمنين على (ع) فرمودند:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 203
«ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَ لكِن وَجَدْتُكَ اهْلًا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛[6]
از ترس آتشت بندگيات نكردم. به طمع بهشت هم بندهات نشدم بلكه تو را سزاوار بندگى يافتم لذا بندگيات را به جان خريدم.»
بنابراين عبادت كردن و ترك معصيت به نيت استفاده بردن در شأن آدمى نيست. لذا در روايات اين قبيل كارها از شؤون مزدوران به شمار آمده است. به همين جهت در روايات فراوانى اعتراف بنده به تقصير در بندگى لازم دانسته شده است.
فضل از امام موسى بن جعفر (ع) روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند:
«اكْثِر مِنْ انْ تَقُولُ الّلهُمَّ لاتَجْعَلْنى مِنَ الْمُعارينَ وَلاتُخْرِجْنى مِنَ التَّقْصير؛[7]
اين دعا را خيلى تكرار كن كه خداوندا! مرا از كسانى كه دين در نزدشان امانت موقتى است قرار مده، از حد تقصير هم بيرونم مبر.»
راوى مىگويد: از حضرت سؤال كردم كه «معارين» را شناختم و دانستم كسى است كه دين در نزد او به امانت گذاشته مىشود و سپس از او باز گرفته مىشود؛ اما معناى «لاتُخْرِجْنى مِنَ التَّقْصير» را ندانستم. حضرت فرمودند:
«كُلُّ عَمَلٍ تُريدُ بِهِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَكُنْ فيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَانَّ النّاسَ كُلُّهُمْ فى اعْمالِهِمْ فيما بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللّهِ مُقَصِّرُونَ الّا مَنْ عَصَمَهُ اللّهَ عَزّوَجَلّ؛[8]
هر كارى را كه براى خداوند عزوجل مىكنى خود را در آن كار مقصر بدان چرا كه همه مردم در كارهايشان كه بين آنها و خدا هست مقصرند مگر كسى كه خداوند عزوجل او را نگه بدارد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 204
هوا و هوس
عمدتا آن چه موجب خسران مىشود نفس اماره، خواهش دل، شيطان و جلوه گرى اوست. لذا اميرالمؤمنين على (ع) به آنها اشاره فرمودند.
خواهش نفسانى به قدرى در قرآن مذموم شمرده شده كه حتى آن را بخشى از گمراهى و نوعى ظلم به حساب آورده است.
خداوند متعال در اين زمينه در آيات متفاوتى مىفرمايد:
- ..؛ وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ[9] بيش ترشان هم به خاطر اميال نفسانى شان ندانسته موجب گمراهى مىشوند.
-؛ فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[10] آن وقت اگر دعوت تو را اجابت نكردند بدان كه آنها از خواسته هاى دلشان پيروى مىكنند. از كسى هم كه بدون راهنمايىاى از جانب خداوند از خواسته دلش پيروى كند گمراهتر كيست؟ خداوند گروه ستمكاران را راهنمايى نمىفرمايد.
-؛ أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَكَّرُونَ[11] آيا كسى را كه هواى نفسش را معبود خود قرار داده بود و خدا هم او را با علم گمراه كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده كشيد ديده اى؟ از اين به بعد جز خدا ديگر كسى او را راهنمايى خواهد كرد؟ پند نمىگيريد؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 205
بارها از قول رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين (ع) عرض كرديم:
«انَّ اخْوَفَ ما اخافُ عَلَيْكُمُ اثْنتانِ اتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الْامَلِ فَامّا اتِّباعُ الْهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ امّا طُولُ الْامَلِ فَيَنْسِى الْاخِرَة؛[12]
بيش تر از هر چيز ديگر از دو چيز بر شما بيم ناكم: يكى پيروى از خواهش دل و ديگر آرزوى دراز. پيروى از خواهش دل كه راه را بر حق مىبندد و درازى آرزو هم آخرت را از ياد مىبرد.»
و بالاخره خداوند تعالى فرموده است:
؛ فَأَمَّا مَنْ طَغَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى[13] كسى كه سركشى كند و زندگى دنيا را ترجيح دهد جايگاه او آتش است. ولى كسى كه از مقام پروردگارش بيم ناك باشد و جانش را از هوا و هوس باز دارد در بهشت جاى گزين خواهد بود.
اما نفس اماره اگر چه ذاتا شر است:
«انَّ النَّفْسَ لَامّارَةٌ بِالسُّوءِ»
ولى به هر حال مثل آب مىماند اگر جلويش گرفته شود و مواظبت گردد بى نهايت فايده خواهد داشت و اگر جلويش را نگيرند و از آن مواظبت نكنند مخرب خواهد بود. چون نفس امّاره به منزله مركب جان است لذا انسان بايد مواظب آن باشد و آن را تعديل كند تا بتواند از آن بهره بردارى كند. در اين صورت نفس اماره موجب پيش رفت انسان مىشود.
در مورد جلوه گرى شيطان هم قرآن خبر داده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 206
؛ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[14] گفت: پروردگارا! به جهت آن كه مرا گمراه كردى من هم آن چه را در روى زمين است براى آنها زيبا جلوه مىدهم و همگى شان را بدون شك از راه بيرون خواهم برد مگر بندگان خاص و برگزيده تو را.
البته منظور از جلوه گرى و آراستن، زينت بخشيدن باطل و خوب جلوه دادن گناهان است، همان طور كه براى حضرت آدم باطل را زينت كرد و اين مطلب را مىتوان از آيات متعددى استفاده كرد:
-؛ وَ يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَ لَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ[15] و اى آدم! تو و همسرت هم در بهشت ماندگار باشيد و از هر چه مىخواهيد بخوريد به شرط آن كه به اين درخت نزديك نشويد و گرنه از ستم كاران مىشويد. ولى شيطان آنها را وسوسه كرد تا زشتى هايشان را كه از آنها پوشيده بود نمايان ساخت و به ايشان گفت پروردگارتان به اين جهت شما را از نزديك شدن به اين درخت باز مىدارد كه بيم دارد شما تبديل به دو فرشته بشويد يا جاودانه بمانيد. براى آنها قسم ياد كرد كه من از نصيحت گران شما هستم لذا آنها را فريفت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 207
-؛ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً[16] خدا او را نفرين كرد. شيطان نيز گفت سهم ويژه اى از بين بندگانت را مىگيرم و گمراه مىكنم و آنها را به آرزومندى وامىدارم و به آنها فرمان مىدهم تا گوش هاى چهارپايان را سوراخ كرده و در آفرينش خدا تغيير ايجاد كنند. هر كس هم شيطان را به سرپرستى برگزيند آشكارا زيان ديده است. شيطان به آن ها وعده مىدهد و آنان را به آرزومندى مىكشاند. وعده شيطان هم فريبى بيش نيست.
-؛ الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[17] شيطان به شما وعده فقر مىدهد و شما را فرمان مىدهد كه به طور آشكارا مرتكب زشت كارى گرديد ولى خداوند وعده آمرزش و بخشش فراوان خود را به شما مىدهد. خدا وسعت دهنده و داناست.
خداوند از قول شيطان لعين فرموده:
؛ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ[18] لذا به جهت آن كه مرا گمراه كردى من هم بر سر راه راست تو كمين مىكنم و از پس و پيش و راست و چپ بر آنها حمله مىكنم. آن وقت بسيارى از ايشان را قدرشناس نخواهى يافت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 208
در كتاب مجمع البيان از امام باقر (ع) روايت شده است كه، مراد شيطان از جمله:
از روبه رو به ايشان حمله مىكنم» اين است كه: «آخرت را در نظرشان خوار و بى مقدار مىگردانم» و جمله: «از پشت سر به ايشان حمله مىكنم»، يعنى: «آنها را به جمعكردن مال فرمان مىدهم و نمىگذارم حقوق واجب مالىشان را بپردازند تا بلكه براى ورثه شان باقى بماند.» و جمله: «از سمت راست به ايشان حمله مىكنم»، يعنى: «امر دينشان را با زيبا جلوه دادن گمراهى و خوب جلوه دادن شبهه، خراب مىكنم»، و «از سمت چپ به آنان حمله مىكنم»، يعنى: «محبت لذت و شهوت را بر دل هايشان مستولى مىكنم.[19] بنابراين بايد در برابر جلوهنمايى هاى شيطان استقامت كرد و از شر او به خداوند پناه برد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 209
شيطان نفس
گرچه شيطان نفس آدمى مظهر شر است ولى وجود آن از الطاف خفيه خداوند است، چرا كه نفس اماره اگر چه به منزله شيطان داخلى وجود انسان است ولى به هر حال همان طور كه به كمال رسيدن انسان به واسطه وجود شيطان است، به واسطه وجود نفس هم هست.
خداوند تعالى در قرآن فرموده است كه آزمايش و امتحان براى انسان امرى لازم و حتمى است:
؛ أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ[20] آيا مردم چنين گمان كرده اند كه تا بگويند ايمان آورديم ديگر به آزمايش كشيده نمىشوند؟ حال آن كه هر كس را كه پيش از ايشان بوده به آزمايش كشيده ايم، تا خداوند معلوم كند چه كسانى راست گو و چه كسانى درغ گو هستند.
منظور از علم خداوند تعالى علم فعلى و نفس امر خارجى از قبيل مصيبت ها و مشكلات است، چنانكه خداوند تعالى فرموده است:
؛ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[21] و به چيزى از قبيل ترس، گرسنگى، كمبود مالى و جانى و كمبهره گى شما را آزمايش مىكنيم در آن صورت به پايمردانى كه در هنگام رسيدن مصيبتى به آنها مىگويند: ما از
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 210
آن خدا هستيم و بدون شك به سوى او باز مىگرديم؛ مژده بده. آنها كسانى هستندكه درودها و رحمت پروردگارشان بر آنان مىبارد. راه يافتگان هم همان ها هستند.
ظاهرا اين امتحان از قبيل امتحان معلم از محصل نيست بلكه از قبيل آزمايش طلا براى مشخص كردن عيار آن است. در كافى از امام موسى بن جعفر (ع) در اين باره روايت شده است:
«يُفْتِّنُونَ كَما يُفْتِّنُ الذَّهَبُ وَ يُخْلِصُونَ كَما يُخْلِصُ الذَّهَبُ
؛[22] مثل طلا گداخته مىشوند و مثل طلا خالص و ناب مىگردند.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 211
انگيزه آزمايش
امتحان و آزمايشى كه در قرآن و روايات آمده به دو علت است:
يكى به جهت آن كه راست گو از دروغ گو تميز داده شود، تا معلوم شود چه كسى تلاش گر و مبارز است و چه كسى ترسو و بى خيال، چه كسى مؤمن است و چه كسى مشرك:
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان
تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد[23]
ديگر آن كه براى استكمال آدمى لازم است. يعنى كمال انسان به پايمردى در مصيبت ها، گرفتارى ها و بندگى و هم چنين در برابر معصيت است. لذا اگر گرفتارى ها، عبادت ها و معصيتها نمىبود تقرب معنايى نمىداشت و مسئله اى به نام «كمال انسان» در عقل نمىگنجيد. اگر تمايلات، وسوسه هاى نفس اماره و شيطان نمىبودند اجتناب و تعديل غرايز و كمال جويى بى معنا مىبود:
ناز پروردِ تنعم نبرد راه به دوست
عاشقى شيوه مردان بلاكش باشد[24]
بنابراين مىتوان گفت كه در هستى شرى وجود ندارد بلكه هر چه گمان شود شر است، ذاتا يا حداقل نسبت به جهان هستى وجود او خير است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 212
عمل شيطان
كار شيطان چيزى جز وسوسه نيست كه آن هم عبارت است از القاى توهمات، تخيلات، جلوه گرى ها و وعده ها، چنان كه آيات مربوط نيز اين موضوع را تأييد مىكنند.
در مقابل آن القاى الهامات رحمانى از جانب فرشتگان و القاى تفكرات انسانى از جانب عقل و وجدان است.
از همه بهتر بعثت انبيا و انزال كتاب هاى آسمانى است. از آن هم بهتر يادآورى خداوند تعالى در آيات متعدد قرآن كه فرمود شيطان دشمن آشكارى است. اين تذكر در كتاب هاى آسمانى پيشين هم بوده است. از قرآن چنين بر مىآيد كه در روز اول اين تذكر به صورت عهد و پيمان بين انسان وخدا مطرح شده و استوار گرديده است:
؛[25] اى آدمى زادگان! مگر با شما پيمان نبستم كه بندگى شيطان را نكنيد كه او دشمن آشكارى براى شما است؟
لذا پس از اين عهد هر كس از او پيروى مىكند شايسته همه گونه شماتت و سرزنش هست. چنان كه شيطان هم در روز قيامت به اولياى خود چنين خواهد گفت:
؛ وَ قَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[26]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 213
وقتى كار به پايان برسد شيطان خواهد گفت: خداوند به شما وعده حقيقى داد، ولى من در وعدهاى كه به شما داده بودم تخلف كردم. من سلطنتى بر شما نداشتم غير از آن كه شما را صدا كردم و پيش خواندم و شما هم اجابت كرديد. لذا مرا سرزنش نكنيد. بلكه خودتان را سرزنش كنيد. من نجات دهنده شما نيستم شما هم رهايى بخش من نيستيد. من آن چه را كه شما قبلًا به آن شرك ورزيده ايد انكار مىكنم. عذاب دردناكى در انتظار ستم پيشگان است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 214
مساعدت قضا
اين مسئله در بخشى از مقدمات به طور مشروح مورد بحث و بررسى قرار گرفت ولى مطلبى كه در اين جا لازم به توضيح است، اين است كه اميرالمؤمنين على (ع) در ابتدا فرموده است:
«وَ اسْعَدَهُ عَلى ذلِكَ الْقَضاء» و سپس فرموده: «فَلَكَ الْحَمَدُ عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ وَلا حُجَّةَ لى فيما جَرى عَلَىَّ فيهِ قَضائُك.»[27]
انواع قضا و قدر
الف) [حتمى و جبرى]: آدمى در سرنوشت خود داراى قضا و قدرى است كه اختيار او در سلسله علل وجودى آن راه ندارد. لذا به آن «قضا و قدر حتمى و جبرى» گفته مىشود، مثل مرگ، گردش خون و از اين قبيل موارد حتمى و جبرى.
ب) [اختيارى]: يك نوع قضا و قدر هم دارد كه اختيار او در رديف علل وجودى آن دخيل است. لذا به آن «قضا و قدر معلق، اختيارى، غير حتمى» اطلاق مىگردد. مثل آن كه مريض بايد دارو رامصرف كند تا شفا پيدا كند و يا اگر كسى زهر بخورد دست به خودكشى زده است.
لذا تن درستى بيمار، يا مرگِ كسى كه زهر خورده قضا و قدر است اما در اختيار اوست. اگر دارو را مصرف كرد سلامتى او تقدير اوست و اگر زهر را سركشيد تقديرش مرگ است. خوش بختى و بدبختى شخص هم از همين نوع است. يعنى خود شخص به واسطه عبادت و دورى از محرمات سعادت خود را رقم مىزند و خود او هم مىتواند كه با پيروى از دل خواه خود و ترك عبادات و انجام محرمات بدبختى را براى خود تقدير نمايد. لذا كسى كه شيطان را به سرپرستى خود برگزيند سلطنت شيطان براى او
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 215
تقدير مىشود و كسى كه بنده خدا شود سلطنت نداشتن شيطان بر او تقدير مىگردد. البته در بعضى از آيات به اين مسئله اشاره شده است:
-؛ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[28] تو بر بندگان من تسلطى ندارى مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مىكنند.
-؛ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[29] او بر كسانى كه ايمان آورده و كارهايشان را به پروردگارشان واگذار كرده باشند سلطهاى ندارد. سلطه او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى برگزيده باشند يا آن كه او را هم كار خدا بدانند.
لذا هر كس كه شيطان را به سرپرستى خود برگزيند اقتضاى پيروى از دل خواه و شيطان به او روى مىآورد و نفس اماره و شيطان هم بر انجام اين اقتضا با يك ديگر همكارى و مساعدت مىنمايند. اين اقتضا همان قضايى است كه خود او براى خودش رقم زده است.
بنابراين هر كس كه بنده شد اقتضاى پيروى از عقل، وجدان، پيامبران و كتب آسمانى در او پيدا مىشود و آنها هم بر اجراى اين اقتضا او را مساعدت و يارى مىنمايند. اين اقتضا نيز همان قضايى است كه خود او براى خودش رقم زده است.
پس كسى كه فريب شيطان و جلوه گرى او را بخورد ديگر حجتى ندارد كه بگويد قضاو قدر يارى كرد كه اين چنين شد بلكه، خداوند تعالى بر او حجت دارد كه بگويد:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 216
هر چند كه قضا بر وقوع چنين حادثه اى يارى كرد ولى مگر نه اين كه اين قضا هم به دست خود تو و به اختيار تو برايت آماده شده بود؟ به قول شاعر:
تو گر خود كنى خويشتن اهل دوزخ
مدار از خدا چشم نيك اخترى را[30]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 217
عكس العمل گناهان
از جمله معارف عاليه در اسلام كه بسيارى از شبهات را رد مىكند و در عين حال زنگ خطرى است در گوش گناه كار، همين عكس العمل گناهان است.
پيامدها و پاداش هايى كه براى اعمال ذكر شده به سه نوع است:
اول: حدود و قصاص. بحثى نيست كه اين گونه مجازاتها به نسبت بزرگى جرم و گناه شدت پيدا مىكنند. لذا هر كس كه از اجراى قانون پليس تخلف كند سزاى او جريمه نقدى يا چند روزى زندان رفتن است ولى اگر كسى را بكشد سزايش قتل خود اوست كه اين نوع جرم، جرم وضعى است، لذا قانون گذار بايد مراعات تناسب جرم وجريمه را بنمايد.
دوم: آثار طبيعى. اين آثار براى هر كارى هست كه در عرف به آن «مكافات» گفته مىشود. لذا هر كس مرتكب كار زشتى بشود- به ويژه اگر اين كار زشت در حق مردم از او سر بزند- اثر طبيعى آن بدبختى دنيوى است و هر كس كه كار شايسته و پسنديده اى انجام بدهد پاداشش زندگى پاكيزه در دنيا و آخرت است. خداوند متعال مىفرمايد:
..؛ فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[31] اى مردم! بهره زندگى دنيا عبارت است از زياده روى شما نسبت به جان هاى خودتان، بعد پيش ما برمىگرديد. و ما شما را از كارهايى كه مىكرديد با خبر مىكنيم.
؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[32]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 218
نظير آن خوردن زهر و خودكشى است. اگر چه يك لحظه بيش تر مخالفت نكرده و مرتكب گناه نشده ولى اثر طبيعى اش آن است كه براى هميشه بميرد و وابستگان او هم تمام عمرشان را در سختى و مشقت به سر برند. هر كس كه در تحصيل علم يا كسب مال مدت كمى سختى ها را به جان بخرد اثر طبيعى اش آن است كه آينده در رفاه و آسايش هست بلكه وابستگان او هم آينده در رفاه و آسايش هستند.
لذا اين جا اگر چه تناسب محفوظ نيست ولى اثر طبيعىاش اينطور اقتضا مىكند همچنان كه شاعر مىگويد:
اين جهان كوهست فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا[33]
و در سرودهاى ديگر:
چو بد كردى مباش ايمن ز آفات
كه واجب شد طبيعت را مكافات[34]
نيز از سرايندهاى ديگر:
ديدى كه خون ناحق پروانه، شمع را
چندان امان نداد كه شب را سحر كند[35]
سوم: اثر اخروى. اين نوع اثر، عينى و با عمل متحد است. لذا عملى كه در اين دنيا ظاهر و عرض است در آخرت به صورت حقيقت ظهور خواهد كرد كه به آن «تجسم عمل» مىگويند. از قرآن و روايات هم اين مسئله به دو وجه نمايان است:
يكى آن كه عمل در حقيقت آدمى و هويت او اثر مىگذارد، كلام الهى است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 219
؛ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً[36] روزى كه در شيپور دميده شود گروه گروه خواهيد آمد.
يعنى به انواع گوناگون خواهيد آمد چنان كه در حديث نبوى نيز آمده است كه به ده نوع محشور خواهند شد. بعضى به صورت ميمون، گروهى به شكل خوك، عده اى به صورت سگ و ... كلام الهى است كه:
-؛ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ[37] گناه كاران از چهره هايشان شناخته مىشوند. لذا موى جلوى سر و قدم هايشان را مىگيرند.
-.؛ وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً[38] روز قيامت نيز آنها را به چهره هايشان محشور مىكنيم. كور و لال و كر خواهند بود. پناه گاه آنها جهنم است.
-؛ هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ[39] در آنجا هر نفسى آن چه را پس انداز كرده است هويدا و آشكار مىسازد.
-؛ يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ[40] روزى خواهد آمد كه هيچ كس جز به اذن او سخن نخواهد گفت. آن گاه بعضى از آنها خوش بخت و بعضى بدبخت خواهند بود. آنها كه بدبخت شوند در آتش خواهند بود و صيحه و ضجه خواهند زد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 220
-؛ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَ كُنَّا قَوْماً ضَالِّينَ قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَ لَا تُكَلِّمُونِ[41] گفتند پروردگارا! بدبختى ما بر ما مسلط شد و ما گمراه شده ايم. پروردگارا! ما را از آتش بيرون آور اگر ديگر برگشتيم آن وقت ستم كار شناخته شويم.- پروردگار- خواهد گفت: برگرديد در آتش و با من حرف نزنيد.
وجه ديگر، تجسم عمل به صورت حقيقى و متناسب با آن است. كلام الهى است:
-؛ يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[42]
روزى كه هر كس هر آن چه از نيكى و بدى انجام داده خواهد ديد. ميل خواهد كرد كه اى كاش بين او و آن عمل تجسم يافته فاصله دور و درازى مىبود. و خداوند شما را از آن برحذر مىدارد. چرا كه خدا نسبت به بندگان مهربان است.
-؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[43] اى مؤمنين! در راه خدا خويشتن دارى كنيد و هر يك از شما ببينيد چه چيزى براى فردايش پيش فرستاده. باز هم در راه خدا خويشتن دارى كنيد كه خدا از هر كارى كه مىكنيد باخبر است. مثل آن هايى هم كه خدا را از ياد بردند نباشيد كه خدا هم خودشان را از يادشان برد. فاسقان همان ها هستند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 221
-؛ وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ[44] و آن گاه كه بهشت آراسته گردد بر هر كسى معلوم مىشود كه چه پيش فرستاده است.
روايت شده است كه قيس بن عاصم به رسول خدا (ص) گفت من از صحرانشينان هستم ونمى توانم مدام به محضر مباركتان شرف ياب شوم. مرا موعظهاى كنيد كه براى هميشه به كار بيايد. رسول خدا (ص) فرمودند:
«انَّ لَكَ مُونِساً لايُفْرِقُكَ ابَداً فَهُوَ حَىٌّ وَ انْتَ مَيِّت فَانْ كان شَريفاً فَيُعِزُّكَ وَ انْ كانَ لَئيماً فَيُؤْذيكَ فَهُوَ يُحْشَرُ مَعَكَ وَ انْتَ مَسْئُولٌ عَنْه؛[45]
تو را هم دمى هست كه هرگز از تو جدا نخواهد شد. حتى اگر مرده باشى او زنده است. لذا اگر شرافت مند باشد مايه عزت و سرافرازى تو خواهد بود و اگر خوار و بى مقدار باشد مايه اذيت و آزار تو و اوست كه با تو محشور خواهد شد و از تو درباره او بازخواست مىشود.»
قيس بن عاصم درخواست كرد كه اين مطالب به شعر گفته شود. لذا حسان بن ثابت آن را به شعر در آورد و چنين سرود:
تَخَيَّر خَليطاً من فِعالِكَ إنَّما
وَ لابُدَّ بَعْدَ الْمَوْتِ مِنْ انْ تُعِدَّهُ
فَانْ كُنْتَ مَشْغُولًا بِشىءٍ فَلا تَكُن
فَلَنْ يَصْحَبَ الْانْسانَ مِنْ بَعْدِ مَوتِه
الا انَّمَا الْإِنسانُ ضَعيفٌ لِاهْلِه
؛ قَرينُ الْفَتى فِى الْقَبرِ ما كانَ يَفْعَلُ
لِيَوم يُنادَى الْمَرْءُ فيهِ فَيُقْبِلُ
بِغَيْرِ الَّذى يَرْضى بِه اللّهِ تَشْغَلُ
وَ مِنْ قَبْلِه الّا الَّذى كانَ يَعْمَل
يُقيمَ قَليلًا فيهِمْ ثُمَّ يَرْحَل؛[46]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 222
از كردارهاى خود هم صحبتى برگزين كه آدمى را كردارش در گور هم دم است. و ناچارى كه پس از مرگ او را براى روزى كه فرا خوانده مىشوى و به آن سو رو مىكنى آماده اش كنى. لذا اگر خواستى سرگرم كارى باشى به هيچ كار ديگرى مپرداز مگر آن كه رضايت خدا در آن باشد كه پس از مرگ و پيش از مرگ جز كردار آدمى كسى با او هم صبحت و هم دم نيست و نخواهد بود. انسان در برابر خانواده اش ضعيف و ناتوان است. مدت كمى در بين آنها زندگى مىكند و بعد از آنها جدا خواهد شد و كوچ خواهد كرد.
شاعر فارسى زبان چه زيبا سروده:
برگ عيشى به گور خويش فرست
هر كه مزروع خود بخورد و خويد
اى تهى دست رفته در بازار
؛ كس نيارد ز پس تو پيش فرست
وقت خرمنش خوشه بايد چيد
ترسمت بر نياورى دستار[47]
در روايتى هم از حضرت رسول (ص) وارد است:
«الدُّنْيا مَزْرَعَةُ الْاخِرَة
؛[48] دنيا كشت زار آخرت است.»
و نيز فرمود:
«انَّما هِىَ اعْمالُكُمْ رُدَّتْ الَيْكُ
؛[49] آخرت عبارت از همان كارهاى شماست كه به شما پس داده مىشوند.»
نزد اهل مكاشفه و اهل آخرت اين مسئله از ضروريات شمرده شده است.
شيخ بهايى (رحمه الله) هم پس از ذكر حكايت يكى از اهل مكاشفه فرموده كه اين از ضروريات است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 223
مولوى هم در مثنوى به هر دو وجه تجسم عمل اشاره كرده است:
اى دريده پوستين يوسفان
گشته گرگان يك به يك خوهاى تو
زانكه مىبافى همه ساله، بپوش
گر بخارى خسته اى خود كشته اى
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن سخن هاى چو مار و كژدمت
؛ گرگ برخيزى از اين خواب گران
مىدرانند از غضب اعضاى تو[50]
زان چه مىكارى همه روزه، بنوش[51]
ور حرير و قز درى، خود رشته اى
آن درختى گشت ازو زقّوم رست
مار و كژدم گشت و مى گيرد دمت[52]
خلاصه آن كه عمل اين دنيا، به نحو عينى و مشهود در آخرت همراه آدمى خواهد بود. بلكه مىتوان گفت كه در همين دنيا نيز موجود است. ديده بصيرت مىخواهد تا چهره واقعى اعمال در اين دنيا مشاهده شود. لذا در آخرت چون ديده ها داراى بينش و بصيرت خواهند بود حقيقت مشهود خواهد شد. كلام الهى است:
.؛ لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[53] ديگر پرده از چشمت برداشتيم لذا امروز ديده ات كاملًا تيز بين است.
قرآن هم به اين عينيت اشاره فرموده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 224
؛ وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنْشُوراً مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا[54] سرنوشت هر انسانى را هم بر گردنش آويخته ايم كه در روز قيامت به صورت كارنامه اى برايش بيرون مىآوريم. آن را باز مىكند و مىبيند- به او مىگوييم- كارنامه خودت را بخوان. امروز ديگرخودت براى حساب رسى اعمال خودت كافى هستى. هر كس كه هدايت شد به نفع خودش راه پيدا كرده است، هر كس هم كه راه را گم كرده به ضرر خودش راه را گم كرده است، هيچ باربرى هم بار ديگرى را به دوش نخواهد كشيد.
اميرالمؤمنين على (ع) هم در اين جمله به همين التزام اشاره فرموده است: «والزمنى حكمك و بلائك».[55] لذا آن چه كه راسل و امثال او كه در علم و فلسفه شهرت پيدا كرده اند و حال آن كه بويى از فلسفه و عرفان نبرده اند اشكال كرده اند، كه چطور ممكن است خداوند تعالى براى گناه كوچكى بندگان را به شكنجه دردناى مبتلا كند اصلًا مسئله قابل توجهى نيست و جوابش آن است كه عذاب خداوند متعال وضعى نيست تا اشكالى بر آن وارد باشد بلكه عذاب او همان عمل است. اما به نحو عينيت و اتحاد.
نظير همين سؤال از امام صادق (ع) پرسيده شد و امام (ع) نيز در جواب فرمودند:
«انَّما خُلِّدَ اهْلُ النّارِ فِى النّارِ لِأَنَّ نِيّاتِهِمْ كانَتْ فِى الدُّنْيا انْ لَوْ خُلِّدُوا فيها انْ يَعْصُوا اللّهَ ابَدا وَ إنَّما خُلِّدَ اهْلُ الْجَنَّةِ فِى الْجَنَّةِ لِانَّ نِيّاتَهُمْ كانَتْ فِى الدُّنْيا انْ لَوْ بَقَوا فيها انْ يُطيعوا اللهَ ابَداً فَبِالنِّيّاتِ
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 225
خُلِّدَ هؤُلاءِ وَ هؤلاءِ؛[56]
دوزخيان به اين جهت در دوزخ جاودانه شدند كه اگر جاودانه در دنيا مىماندند نيتشان اين بود كه تا ابد معصيت خدا را بكنند و بهشتيان هم از اين جهت در بهشت، جاودانه شدند كه اگر در دنيا مىماندند قصد داشتند تا ابد خدا را اطاعت بكنند.»
و سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند:
؛ قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا[57] بگو هر كس بنابر خمير مايه وجودى خود رفتار مىكند.
قرآن هم در آيات فراوانى جواب اشكال امثال «راسل» را داده است:
-؛ وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ[58] بترسيد از روزى كه پيش خدا برمىگرديد و سپس هر كس هر آن چه را به دست آورده كاملًا دريافت مىكند، ستمى نمىبيند.
-؛ وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَ لَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً[59] دفترها كه باز مىشوند، آن وقت خواهى ديد كه افراد مجرم از مطالبى كه در آن دفترهاست وحشت دارند. زبان حالشان اين است كهاى واى به حال ما! اين چه دفترى است
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 226
كه هيچ كار بزرگ يا كوچكى را از قلم نينداخته و همه را ثبت كرده است. هر كارى را كه كرده باشند حاضر و آماده خواهند ديد. پروردگار تو هم به كسى ستم نمىكند.
-؛ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[60] آن گاه هر كس كه يك ذره كار خيركرده باشد پاداش آن را خواهد ديد، هر كسى هم كه به سنگينى يك ذره شرى مرتكب شده باشد جزاى آن را خواهد ديد.
سعدى هم در بعضى از اشعارش اشكال فوق را به اين صورت رد كرده است:
خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم
بر حرف معاصى خط عذرى نكشيديم
پيرى و جوانى پىهم چون شب و روزند
ما را عجب ار پشت و پناهى بود آن روز
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت
؛ ديبا نتوان كردن از اين پشم كه رشتيم
پهلوى كبائر حسناتى ننوشتيم
ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
كامروز كسى را نه پناهيم و نه پشتيم
شايد كه ز مشاطه نرنجيم كه زشتيم[61]
[1]. طه، آيه 81.
[2]. جمعه، آيه 2.
[3]. حديد، آيه 25.
[4]. ذاريات، آيه 56.
[5]. مائده، آيه 15 و 16.
[6]. بحارالانوار، ج 67، ص 186 و 197،( باب 52، النية و شرائطها و مراتبها و ...)، ح 1 و 2.
[7]. همان، ج 68، ص 233،( باب 67، ترك العجب و الاعتراف بالتقصير)، ح 14.
[8]. وسايل الشيعه، ج 1، ص 96،( باب 22، استحباب الاعتراف بالتقصير فى العبادة)، ح 227.
[9]. انعام، آيه 119.
[10]. قصص، آيه 50.
[11]. جاثيه، آيه 23.
[12]. وسائلالشيعة، ج 15، ص 280،( باب 32، وجوب إيثار رضالله ...)، ح 20515.
[13]. نازعات، آيه 37- 41.
[14]. حجر، آيه 39 و 40.
[15]. اعراف، آيه 19- 22.
[16]. نساء، آيه 118- 120.
[17]. بقره، آيه 268.
[18]. اعراف، آيه 16 و 17.
[19]. مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن، ج 4، ص 123.
[20]. عنكبوت، آيه 2 و 3.
[21]. بقره، آيه 155- 157.
[22]. كافى، ج 1، ص 370،( باب التمحيص و الإمتحان)، ح 4.
[23]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 159
[24]. همان.
[25]. يس، آيه 60.
[26]. ابراهيم، آيه 22.
[27]. مصباح المتهجد، ص 844،( دعاء آخر و هو دعاء الخضر( ع)).
[28]. حجر، آيه 42.
[29]. نحل، آيه 99 و 100.
[30]. ناصرخسرو چنين سروده است:« چو تو خود كنى اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اخترى را» ر. ك: ديوان اشعار، قصايد، شماره 6.
[31]. يونس، آيه 23.
[32]. نحل، آيه 97.
[33]. مثنوى معنوى، دفتر اول« فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند ...».
[34]. نظامى گنجوى، خسرو و شيرين، اندرز و ختم كتاب، بيت 32.
[35]. ملك الشعراى بهار، ديوان اشعار، منتخب قطعات« خون ناحق».
[36]. نبأ، آيه 18.
[37]. الرحمن، آيه 41.
[38]. اسراء آيه 97.
[39]. يونس، آيه 30.
[40]. هود، آيه 105 و 106.
[41]. مؤمنون، آيه 106 و 108.
[42]. آلعمران، آيه 30.
[43]. حشر، آيه 18 و 19.
[44]. تكوير، آيه 13 و 14.
[45]. با تفاوت در متن، ر. ك: بحارالأنوار، ج 7، ص 228،( باب 8، احوال المتقين و ...)، ح 148.
[46]. همان، ج 68، ص 171،( باب 64، الاجتهاد و الحث ...)، ح 1.
[47]. گلستان سعدى، ديباچه كتاب، ص 52.
[48]. عوالى اللالى، ابن ابى جمهور الأحسائى، ج 1، ص 267.
[49]. نقل به مضمون، ر. ك: فتوحات مكيه، ابن عربى، ج 4، ص 42.
[50]. مثنوى معنوى، دفتر چهارم« اطوار و منازل خلقت آدمى از ابتدا»، بيت 26.
[51]. مثنوى معنوى، دفتر پنجم« حكايت آن درويشى كه در هرى غلامان ...»، بيت 17.
[52]. مثنوى معنوى، دفتر سوم« جواب حمزه مر خلق را».
[53]. ق، آيه 22.
[54]. اسراء، آيه 13- 15.
[55]. مصباح المتهجد، ص 844.
[56]. وسايل الشيعه، ج 1، ص 50،( باب 6 استحباب فية الخير و العزم عليه)، ح 96.
[57]. اسراء، آيه 84.
[58]. بقره، آيه 281.
[59]. كهف، آيه 49.
[60]. زلزال، آيه 7 و 8.
[61]. سعدى، مواعظ، غزليات، شماره 42.