رابطه، امّا با ضابطه
پدیدآورنده: دکتر محمدرضا موحّدی
... می گفتم: اگر جوان در فرصت و مجالی که برای ادامه تحصیل می یابد، همه وقت و همّت خود را صرف آموختن و بیشتر دریافتن کند، بی شک، گوی توفیق را ربوده است. جوان زیرک در چند ساله زودگذر تحصیل، سعی می کند تا همه موانع و دست اندازهای پست و بلند زندگی را از سرِ راه تحصیل بردارد و یا با همه مشکلات به گونه ای کنار آید که او را از هدف برتر و ماندگارترِ خود - که همانا به دست آوردنِ دانش و تجربه ای در خورِ خدمت به جامعه باشد - بازندارد.
...می گفتم: اگر رابطه صمیمانه جوان با دوستی، موجب افول انگیزه و کوتاهی همّت و ایجاد سردی و سستی در کار یادگیری شود، باید در بابِ چنان رابطه ای تردید جدّی کرد و آن را وانهاد. اساساً در چنین برهه ای از فصل زندگی، به هرگونه پیوند و رابطه عاطفی و احساسی - که نیاز طبیعی هر جوان و بلکه هر انسان است - باید در مسیر پیشبرد و تعالی روحی و فکری جوان باشد و نه پراکندگی خاطر و تشویش ذهن او.
...می گفتم: ایجاد رابطه با یک دوست، در بسیاری مواقع می تواند بر شور زندگی و انگیزه حرکت، بیفزاید؛ بویژه اگر آن دوست، بخشی از کوله بار راه را بر دوش گیرد و «یار شاطر» باشد نه «بارِ خاطر»!
دوست و همکار نکته سنج نگارنده که در برابرم نشسته بود و در نگاهش می نمود که چندان با گفتار من موافق نیست، به سخن درآمد که: ای آقا! مشکل کنونی ما این نیست که ایجاد رابطه های دوستانه برای دانش پژوهان، مشکلِ رکود و خُمود فراهم آورده باشد، بلکه ممانعت از ایجاد رابطه های عادی (و نه صمیمانه و بسیار عاطفی و طبعاً با پیامدهای جانبی) میان دانش پژوهان ناهمجنس، خود به نوعی حساسیّت منجر شده که گاه موجب تشویش ذهن دانش پژوه می شود و... .
اندک اندک، بحث، جدّی شد و دامنه سخن به نهضت جداسازی پسران و دختران رسید.
همکاری دیگر افزود: راستی آیا باید نهضت جداسازی را تا آن جا پیش ببریم که حتی بنای ساختمان دانشگاه را - از آغاز و با هزینه های بسیار - بر آن بگذاریم که تمام ورودی ها و خروجی های دانشگاه - از درِ اصلی تا کلاس ها و کتاب خانه و سِلف سرویس و کتابفروشی و واحد تکثیر و... - همه و همه مجزّا شوند و به گونه ای باشند که هیچ یک از دو جنس مخالف، حتی سایه یکدیگر را نبینند ؛ مبادا که در کلاس درس، سری به جانب دیگر بجنبانند و...
فاضل محترمی که در گوشه ای از استادسرا نشسته بود و به سخنان ما گوش سپرده بود، به آرامی وارد بحث شد و گفت: «بهترین تدبیری که در موقعیت کنونی جامعه می توان اندیشید، همین برنامه جداسازی است. البته این مرحله از «اسلامی کردن دانشگاه ها»، سطحی ترین و ابتدایی ترین کاری است که می توان انجام داد و ما به حول و قوّه الهی، تا این مرحله از کار را موفق بوده ایم؛ امّا همان طور که عرض کردم، این هنوز آغاز کار است. ما در پی آنیم که در تمام رشته های تحصیلی بتوانیم با آموزش کادر ویژه بانوان و خودکفاسازی ایشان در تدریس دروس تخصّصی، حتی از ورود استادان مرد به کلاس های خواهران و یا تشکیل کلاس های مختلط جلوگیری کنیم و از مفسده هایی که گاه از نگاه های سوء، ناشی شده است، ایمن شویم. تازه این هنوز بخشی از کار است! بنده در کمیته ای که به همین منظور در دانشگاهِ... تأسیس شده است، با استادان و متخصّصان در نشست های گوناگون به این نتیجه رسیدیم که حتی می توان کتاب های درسی برادران و خواهران را نیز از یکدیگر جدا کرد. گمان نکنید که این طرح تنها در مورد رشته های علوم انسانی، امکان تحقق داشته باشد، بلکه بنا بر نظر کارشناسان فنّی در رشته هایی همچون ریاضیاتِ محض یا فیزیک کاربردی و حتی تخصّصی ترین واحدهای پزشکی، این امکان وجود دارد که کتاب هایی تخصّصی ویژه خواهران تألیف و تدوین شود که با کتاب های مشابه برادران در بسیاری مفاهیم، متفاوت باشد، و تازه این هنوز...».
دیگر استادان که همچون این کم ترین، مبهوت این سخنان ناباورانه شده بودند، از ترس پرونده سازی های احتمالی، حتی نیشخندهای خود را سانسور کرده، اظهار عقیده را به موقعیتی دیگر و فضایی سالم تر وانهادند.
این گفتگوی کوتاه، به هیچ روی، از سر مزاح و استهزا و یا مبالغه و اغراق نبوده است و تنها یک کلوزآپ از نمای گسترده ای است که در جای جای جامعه ما جاری است. به راستی آن فاضل محترم از سرِ غیرت دینی و حَمیّت اسلامی (امید که چنین بوده باشد و غرضی دینی به مَرضی دَنی آلوده نشده باشد) چنان سخنانی بر زبان می راند و به آنچه می گفت، کاملاً اعتقاد داشت. این سخنان نشان می دهد که در جامعه ما - بویژه در بخش شدیداً مذهبی آن - برخی، علاوه بر آن که هزینه های فراوان برای «سیستم الهی کردن کامپیوتر»(!) صرف می کنند، معتقدند که مثلاً کتاب ژنتیک برای بانوان با ژنتیک برای آقایان می تواند متفاوت باشد و لزومی ندارد که فی المثل پزشک مرد با انواع بیماری های زنان آشنا شود (و از گفته آن همکار طنّاز درمی گذرم که با طعنه می گفت: لابد در کتاب ریاضیات خانم ها، 2*2 می شود: پنج!) و علاوه بر حذف کتاب های مشترک، کلاس های مشترک، راهروهای مشترک، فضای سبز مشترک، کتاب خانه های مشترک و... حتّی هیچ روزنه ای را میان جنس اول و دوم نباید باز گذاشت (طرح بانک ویژه بانوان و نیز تفکیک بیماران به حَسَبِ جنسیّت و... را فراموش نکنید).
بی شک شما نیز از طریق رسانه های عمومی، مطلع هستید که در این سال ها، در برخی دانشگاه ها ، هزاران زوج جوان که همگی از دانشجویان همین دانشگاه ها هستند، به همّت نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها، برای جشن پیوند خویش به سالن های عمومی رفته اند. به راستی که باید به آن نهاد محترم، آفرین و تبریک گفت که به درک کاملاً درستی از دانشگاه اسلامی دست یافته است. ناگفته پیداست که این عقدْ بستن ها بر حسب اِحراز معدّل برتر، یا ابتدای الفبایی نام دانشجویان و یا قرعه کشی و یا... نبوده است و حدّاقلی از آشنایی، مقدمه این پیوندهای مبارک و میمون را مهیّا ساخته است.
راستی آیا در شرع مقدّس و در کلام آسمانی قرآن و پیام نورانی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)، درباره نحوه ارتباط و معاشرت مردان و زنان، دستورهایی دال بر جدایی های آن چنانی وارد شده است؟ در کدام روایت تاریخی و از کدام پیشوای دینی چنین خبری به ما رسیده است؟
مضمونی که بارها در احادیثْ تکرار شده و ائمه اطهار(ع) از آن منع فرموده اند، خلوت کردن مرد و زنِ نامحرم است،(1)
آن گونه که شیطان بتواند نفر سوم آن محفل باشد! پیداست که حتی خلوت کردن نیز به خودیِ خود، موضوعیت ندارد، بلکه از آن رو که فضای واقعی و روانی ارتکاب حرام را فراهم می آورد، نهی شده است. «اما اگر هر دو طرف از ارتکاب حرام و وضعیت تهییج در امان باشند و اختلاط آنها منطبق بر قوانین شرع باشد، اشکالی از این جهت ندارد ؛ یعنی این که اگر این رابطه به حرام نینجامد و ابزارهای شرعی برای تداوم روابط شرعی - در صورت وجود علاقه صمیمانه - در دست باشد، مثلاً این رابطه با عقد،
مشروعیت نهایی یابد، اشکال شرعی ندارد».(2)
البته نباید انتظار داشت که دانشجوی جوان، مشکل و دردِ دل خود را نزد کسانی طرح کند که افزون بر چنان اعتقادی در امر جداسازی های مطلق، از فضای پرعطش جوانی و آرزوهای این دوران، دور شده اند و اینک که خود به سلامت از آب گذشته اند، به جوانان توصیه می کنند که طبق وصایای اخلاقی، برای گریز از توفان جوانی، روزه بگیرند!
هر نیم سال درسی، به چندین جوان دانشجو برمی خوریم که صادقانه می گویند: چگونه می شود جوانان را به ازدواج تشویق کرد و به فرموده گهربار نبی گرامی اسلام (که: از عذاب تعزّب بیرون آیید و اهلیّت تأهل بیابید تا از اهل من باشید) عمل کرد، درحالی که همه نهادهای اجتماعی و فرهنگی دست به کار ساختن سدهایی بلند میان دو قشر عاطفی جامعه هستند؟! آیا مسئولان فرهنگی ما از نسل جوان این روزگار، درک درستی دارند؟ آیا هنوز توقّع چنین است که جوان، پس از سپری کردن دوره دبیرستان و دانشگاه و احیاناً خدمت وظیفه عمومی (با این فرض و این معیار ارزشی که در هیچ محیطی - اعمّ از کوچه، خیابان، اتوبوس، بانک، بیمارستان، دانشگاه و... - چشمش به هیچ جنس مخالفی نیفتاده است)، اینک در خانه بنشیند و باز هم پدر و مادر، دستی بالا زده و کسی را مطابق سلیقه خود، برای او پیدا کنند؟!
چگونه می توان این دوگانگی در برخورد با جوانان را پذیرفت که از سویی طبق آمار می دانیم بیشترینه مردم ایران، جوانان اند و این جوانان، لاجَرَم، چرخه اقتصاد و فرهنگ و علمِ این کشور را به دست خواهند گرفت (همچنان که هم اینک به دست دارند) و نسل پیشین - که سایه اش بر سر نسل جوان هماره مستدام باد - ناگزیر باید به این نسل پرتپش و پرکوشش، اعتماد کند و کارهای مهمی را بر عهده او بگذارد و... ؛ ولی از سوی دیگر حتی در یک محیط کوچک آموزشی و زیر نظارت ده ها چشم و فرمان، باز به جوانان اعتماد نمی کنیم و از نگاه ناگهانی جوانی در آستانه پیوند، می هراسیم و اساس دین را در خطر می بینیم و با خود شیرین کردن های تلخ، نه تنها تمام پنجره ها که حتی روزنه ها را نیز مسدود می کنیم!
عدم اعتماد تا این اندازه؟ آیا این، توهین به دانشجو نیست که همچنان او را نیازمند به نظارت رفتاری بدانیم؟
نظر شما چیست؟ آیا فکر می کنید جوانان بیرون از این محیطهای بسته، همچنان رام و آرام و دلخواه عوام، لب به اعتراض نخواهند گشود؟
جوانان، حساس ترین بخش هر جامعه اند. شاخک های حسّی آنها زودتر از هر قشر دیگر، تحقیر را از احترام و حرمت را از تهمت، تشخیص داده، در برابر آن واکنش نشان می دهند. به واقع، اعتراض و گلایه ای که از زبان نسل جوان برمی خیزد، همچون سوپاپ اطمینانی است که حکایتگر وضعیت عمومی جامعه است. این سوپاپ ها با بانگِ خود، به مدیران جامعه می فهمانند که تا کجا و با چه سرعتی می توانند به راه خود ادامه دهند و در کجا ممکن است، متوقّف شوند.
جوانان، هنجارهای شرعی و اجتماعیِ جامعه خود را نیک دریافته اند و طبعاً رابطه های متضاد با چنین هنجاری را برنمی گزینند.
بیاییم به جوانان اعتماد کنیم.
بیاییم به دیگران و بویژه جوانان، حرمت بگذاریم.
1 . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 252 (باب المزارعة و الاجارة) ؛ وسائل الشیعة، ج 11، ص 154.
2 . فقه زندگی(گفتگو با آیةاللَّه سید محمدحسین فضل اللَّه)، ترجمه مجید مرادی، دارالملاک، چاپ اول، ص 116.
منبع:حدیث زندگی : مهر و آبان 1381، شماره 7