یا اباذر، مَنْ ماتَ وَ فى قَلْبِه مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ کِبْر لَمْ یَجِدْ رائِحَئه الْجَنَّةَ، إِلاّ أَنْ یَتُوبَ قَبْلَ ذلِک.یا اَباذَر، أکْثَرُ مَنْ یَدْخُل النّارَ الْمُسْتَکْبِرُونَ، فَقالَ: رَجُلٌ وَهَلْ یَنْجوُ مِنَ الْکِبْر أحَدٌ یا رَسُولَ الله؟ قال: نَعَمْ، مَنْ لَبِسَ الصُّوْف وَ رَکِبَ الْحِمارِ... وَ جالَسَ الْمَساکِینِ.
اى ابوذر، کسى که بمیرد در حالى که در قلبش ذرّه اى از تکبّر در دل او باشد بوى بهشت را نمى یابد، مگر اینکه قبل از مرگ از آن توبه کند.اى ابوذر، بیشتر کسانى که داخل آتش مى شوند متکبّرین هستند.
مردى سؤال کرد: اى پیامبر خدا، آیا ممکن است کسى از کبر نجات پیدا کند؟
حضرت(صلى الله علیه وآله) فرمود: آرى، کسى که لباس ساده بپوشد و مرکبش، تکبّرآور نباشد و همنشین با فقرا و مساکین باشد. 1
? حکایت :
در شب هفدهم ماه مبارك رمضان كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به معراج تشريف برد و همه جا را ديد و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شيطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض كرد: يا رسول الله ! شب گذشته كه به معراج تشريف برديد، در آسمان چهارم طرف چپ ((بيت المعمور)) منبرى بود، شكسته و سوخته و به رو افتاده آيا شناختى آن منبر را و متوجه شديد كه از كيست ؟
آن حضرت فرمودند: خير؛ آن منبر از كيست ؟
شيطان عرض كرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائكه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائكه از عبادت و بندگى من تعجب مى كردند! هر وقت كه تسبيح از دستم مى افتاد، چندين هزار ملك بر مى خاستند، تسبيح را مى بوسيدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من اين بود كه خداوند از من بهتر چيزى را خلق نفرموده ؛ ولى يك بار ديدم امر به عكس شد و رانده درگاه او شدم . و الان كسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احديت نيست . اى محمد صلى الله عليه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تكبر نمايى ، چون هيچ كس از كارهاى الهى آگاه نيست .
در ملاقات خود با حضرت يحيى عرض كرد: من جزو ملائكه بودم و چهار هزار سال سرم را از يك سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم اين شد كه از صفوف ملائكه بيرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گرديدم 2
?منابع :
1- [بحارالانوار ، جلد 74، صفحه 90]
2- [داستانهايي از ابليس صفحه 40 به نقل از خزينه الجواهر 646]