پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

گناه ناامیدى او ؛ از گناه آن شب وى سنگین‏تر است

عبد الله بزاز پیر مردى بود و از ایشان نقل شده است كه بین من و حمید بن قحطبه طوسى معامله‏اى در جریان بود، یك روز از نیشابور به طوس سفر كردم، چون حمیدبن قحطبه از ورود من باخبر گردید همان وقت مرا به حضور خود طلبید، ظهرماه رمضان بود وارد خانه شدم سفره پهن شد و بسبب فراموشی روزه دست به سفره بردم ؛ یادم آمد روزه ام دست کشیدم . گفت چرا نمیخوری ؟ گفتم روزه ام و عذری ندارم برای خوردن روزه مثل شما . گفت من هم عذری ندارم علت این است موقعى كه هارون در طوس بود به دنبال من فرستاد و احضارم كرد موقعى كه بر او داخل شدم دیدم جلوش شمعى روشن است، شمشیر برهنه در پیش خود گذاشته و خادمى پیش او ایستاده است، چون مرا دید سرش را بلند كرد و گفت اطاعت تو از پیشواى مسلمین تا چه حدى و چه اندازه است؟ گفتم با مال و جان حاضرم از تو فرمانبردارى نمایم، هارون سرش را پایین انداخت، اجازه مرخصى داد، هنوز در منزل مشغول استراحت نشده بودم دوباره فرستاد به سراغم، گفت: امیر تو را مى‏خواهد، این دفعه خوف و ترس بر من غلبه كرد و كلمه استرجاع را به زبان جارى ساختم: انا لله و انا الیه راجعون و با خود گفتم: مرتبه اول مرا براى قتل طلبیده بود چون مرا دید حیا كرد و خجالت كشید.این دفعه یقینا دستور اعدام مرا خواهد داد، وقتى كه در حضورش رسیدم او را باز در همان حالت اول مشاهده كردم و چون به من متوجه شد، سرش را بلند كرد و باز گفت: اطاعت تو از خلیفه رسول الله و نماینده پیغمبر خدا تا چه مقدار است؟ گفتم: با جان و مال و عیال و زن و بچه در این حال تبسمى كرد و سرش را به زیر انداخت و به من اجازه مرخصى داد وقتى كه وارد منزل دشم، توقف نكرده باز قاصدى آمد و گفت: امیر تو را به حضور خوانده و او مرا پیش هارون برد، پس از ورود كلام سابق خود را تكرار كرد، این دفعه گفتم: حاضرم با جان و مال و عیال و دین و غیره اطاعت فرمان تو مى‏برم.هارون چون این حرف را از من شنید، خندید و به من گفت: این شمشیر را بردار و این خادم هرچه به تو دستور داد اطاعت كنید.پس خادم شمشیر را برداشت و به دست من داد و مرا به خانه‏ اى وارد كرد در آن خانه بسته بود آن را باز كرد، آنگاه دیدم در وسط حیاط چاهى است و سه حجره در اطراف آن وجود دارد و درهاى آنها نیز قفل است، خادم درب یك حجره را گشود، دیدم كه بیست نفر از سادات پیر و کودک و جوانند خادم روى كرد، به من گفت: امیرالمومنین هارون تو را مامور كرده این‏ها را به قتل برسانى.
خادم آنها را یكى پس از دیگرى بیرون مى‏آورد و من گردن آنها را مى‏زدم، تا اینكه نفر آخرى را پیش كشید، او را نیز كشتم و خادم نعش‏هاى آنها را به همان چاه انداخت.
سپس در حجره دومى را باز كرد. در آنجا نیز بیست نفر از فرزندان بچه‏هاى على (علیه السلام) و زهرا علیها السلام كه با زنجیر بسته بودند خادم یكى پس از دیگرى را جلو مى‏آورد و من گردن مى‏زدم و به آن چاه مى‏انداختم تا نفر آخرى هم به قتل رسانیدم بعد در حجره سوم را گشود باز مثل اولى و دومى دیدم بیست نفر سید از فرزندان فاطمه علیها السلام و على (علیه السلام) زندانى هستند.
نوزده نفر آنها را گردن زدم، فقط یك پیر مرد مانده بود، خادم او را پیش كشید او رو به من كرد و گفت: اى بدبخت چه عذر و بهانه حجت دارى در روز قیامت در حالى كه شصت نفر از فرزندان رسول الله صلى‏الله علیه و آله كشته‏اى؟
حمید مى‏گوید: سخنان آن سید پیر مرد بر من اثر كرد و لرزه بر اندامم افتاد، ولی گردن او راهم زدم . با این همه كار نادرست نماز و روزه چه اثرى بر من دارد در حالتى كه شصت نفر از اولاد حضرت فاطمه علیها السلام و امیر المومنین (علیه السلام) را به قتل رسانیدم بدون تردید در عذاب دردناك الهى هستم و در آتش دوزخ ماندگارم‏(1).
داستان حمید بن قحطبه كه شیخ صدوق در كتاب پرقیمت « عیون أخبار الرّضا » نقل كرده كه شصت نفر از اولاد زهرا علیهاالسلام را در یك شب كشته بود و روز ماه رمضان غذا مى‏خورد و مى‏گفت : از رحمت حق ناامیدم و حضرت رضا علیه‏ السلام فرمود :ناامیدى او از گناه آن شب وى سنگین‏تر است ، براى نشان دادن بار سنگین ناامیدى كافى است
1- بحار الانوار ج 48 ص 176

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group