عجب عزرائیل از قبض روح ندیم سلیمان(ع)
برای هر انسانی با توجّه به طبیعت و استعداد جسمی خود و تقدیری که برایش رقم خورده است، اجل مشخصی قرار داده شده و مدّت زمان زندگیاش معین و مشخصگردیده، بر این اساس هنگامیکه اجل کسی فرارسد، امکان پیش و پس کردن آن وجود ندارد.
? آیه:
فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ اعراف/34
هنگامیکه اجلشان به سر رسد، نه میتوان ساعتی درنگ کرد نه پیشی گرفت
? حکایت؛ حضرت سلیمان (ع) روزی در کنار ندیمی نشسته بود که ملکالموت (عزرائیل ) درآمد و سخت به او مینگریست، وقتی عزرائیل بیرون رفت ندیم از سلیمان پرسید این چه کسی بود که چنین به من نگاه میکرد؟ حضرت سلیمان (ع) گفت: ملکالموت بود، ندیم بسیار هراسان شد و از سلیمان خواست به باد فرمان دهد تا وی را به سرزمین هندوستان ببرد شاید از اجل گریخته باشد و اجلش به تأخیر افتد.
سلیمان (ع) به باد فرمان داد تا ندیم را به هندوستان ببرد، ندیم به هندوستان برده شد، سپس در همان ساعت ملکالموت برگشت. سلیمان از وی پرسید که آن نگاه تیز تو به ندیم ما، برای چه بود؟
عزرائیل گفت: بسیار متعجب بودم زیرا فرموده بودند تا جان ندیم را همین ساعت، قبض کنم، اما در سرزمین هندوستان!
ولی متعجب بودم زیرا میان این مرد و هندوستان مسافت بسیار زیادی بود، به همین سبب تعجب کردم تا آنکه خودش خواست به آنجا رود.1
?1. با اقتباس و ویراست از کتاب حکایت پارسایان