شهید سعیدی و راننده ای که خانه نشین شده بود
?آیه:وَ أَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ بقره/195
و نيکی کنيد که خدا نيکوکاران را دوست دارد
?حکایت؛ یکی از دوستان آیت الله سعیدی نقل می کند که ما در مسجد شهید سعیدی صندوق خیریه و کمک به محرومان داشتیم که بعد از شهادت، این صندوق به کارش ادامه می داد، روزی برای بررسی وضع نیازمندی که توصیه شده بود رفتیم مردی را دیدیم که روی یک تخت چوبی نشسته بود و پاهایش قطع شده بود، بعد از آنکه متوجه شد ما از مسجد موسی بن جعفر علیهالسلام هستیم، گفت: شما مرحوم حاج آقا سعیدی را می شناختید؟ گفتم بلی از شاگردان ایشان بودم، گفتم شما از کجا با ایشان آشنا شدید؟ سرش را به دیوار گذاشت و گریه کرد و بعد گفت: من قبلاً راننده ماشین مسافری بودم که در یکی از شهرها تصادف کردم و در اثر آن پاهایم قطع شد و خانه نشین شدم این خانه را که میبینی حاج آقا سعیدی برای ما درست کرده و زندگی ما را ایشان اداره میکردند، خیلی شبها با آن همه مشغله ای که داشتند، آخر وقت به اینجا میآمدند و یکی دو ساعت می نشستند و با ما صحبت میکردند و شوخی می کردند تا ما را از تنهایی در بیاورند، ما با هم دوست و رفیق بودیم، میرفت برای ما نان و روغن و... می گرفت و می آورد او واقعاً آقا بود و محبت او در دل ما خواهد ماند.
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دمی، یا درمی، یا قلمی یا قدمی 2
?1. با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهایی از علما
2. پوریای ولی