يكى از پيغمبرانى كه ستم كشيد و از دست امت خود ظلم ديده و آياتى كه راجع به آن حضرت نازل شده حضرت نوح پيغمبر (عليه السلام) است:
و هى تجرى بهم فى موج كالجبال و ناداى نوح ابنه و كان فى معزل يابنى اركب معنا و لا تكن مع الكافرين قال ساوى الى جبل يعصمنى من الماء قال لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم و حال بينهما الموج فكان من المغربين، و قيل ياارض ابلعى مائك و يا سماء اقلعى و غيض الماء و قضى الامر و استوت على الجودى و قيل بعدا للقوم الظالمين و ناداى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى و ان وعدك الحق و انت احكم الحاكمين، قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح فلا تسئلنى ما ليس لك به علم انى اعظك ان تكون من الجاهلين(1)
يعنى: كشتى نوح با سرنشينانش در امواج كوه مىشكافت و مىرفت، فرياد زد حضرت نوح فرزندش را كه از او جدا ديد فرزندم بيا با ما باشيد با كافران مباش، پسر نوح گفت: بزودى به كوه پناه مىبرم كه مرا در امان خود پناه خواهد داد. در اين هنگام موجى برخاست فرزند حضرت نوح را مثل پركاه از جا كند و در هم كوبيد و ميان پدر و فرزند جدايى افكند و او را در صف غرق شدگان قرار داد، حضرت نوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده، موج آب كشتى را بهر طرف مىبرد.
شش ماه تمام از اول ماه رجب تا آخر ماه ذيحجه اين كشتى سرگردان بود، حتى سرزمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كند، آخرالامر فرمان خدا صادر شد به زمين دستور داده شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان دست نگهدار كار پايان يافت، كشتى بر دامنه كوه (جودى) كه يك منطقهاى است در شمال عراق در نزديكى شام قرار گرفت.
آن وقت گفته شد دور باد قوم ستمگر (پايان ترجمه آيه شريفه).
آيه شريف (ترجمه آيه بعد راجع به پسر نوح) وقتى كه نوح ديد فرزند خود را در ميان امواج، علاقه پدرى به جوش آمد رو به درگاه خدا كرد و گفت: پروردگارا! فرزندم از اهل من و خاندان من است و تو وعده فرمودى خاندان مرا از طوفان و هلاك برهانى و تو احكم الحاكمين هستى، خداوند فرمود: اى نوح او از اهل تو نيست بلكه عمل او عملى است غير صالح.
چيزى را كه علم ندارى از من تقاضا مكن من به تو موعظه مىكنم تا از جاهلان نباشى.
اولين پيغمبر اولوالعزم حضرت نوح است، اسم مبارك آن حضرت (عبدالعلى) است از كثرت نوحه و گريه نوح گفته شد.
حضرت نوح (عليه السلام) نهصد و پنجاه سال مردم را به توحيد دعوت كرد، شيخ صدوق قدس سره از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده: گاهى مردم حضرت نوح را به قدرى كتك مىزدند كه سه روز تمام به حال بيهوشى مىافتاد، سيصد سال از دعوت نوح گذشت، هدايت نشدند خواست نفرين كند، چند نفر از فرشتگان از آسمان هفتم آمدند خواهش كردند كه نفرين را تاخير بيندازد حضرت نوح گفت: اگر زنده باشم سيصد سال ديگر تاخير انداختم.
بعد از سيصد سال خواست نفرين كند عده از ملائكه از آسمان ششم آمدند خواهش كردند كه نفرين را تاخير نمايد باز سيصد سال ديگر صبر كرد.
بعد از نهصد سال نفرين كرد جبرئيل نازل شد و گفت: دعاى تو را خداوند قبول كرد اكنون پيروان خود بگو خرما بخورد و هسته آن را بكارند و مواظبت كنند تا درخت بشود و ميوه بدهد آنوقت فرج شما حاصل مىشود، آنها خرما را كاشتند، بزرگ شد خرما داد، نوح از خدا خواستند عذاب نازل كند، وحى رسيد دوباره آن خرما را بخورند و هسته را بكارند بعد از بار دادن فرج حاصل مىشود.
در اين وقت يك سوم از مردم از دين نوح دست كشيده و مرتد شدند و بقيه مردم عمل كردند و هسته خرما را كاشتند و خرما آورد، دفعه سوم باز وحى رسيد هسته را بكاريد خرما بشود اى دفعه دو ثلث مردم مرتد شدند، بقيه عمل كردند هسته را كاشتند خرما آورد حضرت نوع دعا كرد و مستجاب شد دستور آمد براى ساختن كشتى حدود هفتاد نفر ياور داشت البته اين برنامهها براى امتحان بود كه پاكان معلوم شود.
به كمك فرشتهها به زودى كشتى ساخته شد و داراى سه طبقه بوده، طبقه بالا براى مردم، و طبقه وسط براى چهار پايان، و طبقه زيرين مال و وحوش و خوراك و لوازم هم در طبقه اول قرار گرفت، دستور آمد هر وقت ديدى آب از تنور آمد و جوشيدن گرفت از هر حيوان يك جفت بردار، با آن كسانى كه ايمان آوردهاند برويد ميان كشتى، تنور در كوفه توى خانه حضرت نوح بود در كوفه كه الان آنجا مسجد شده است، خلاصه اين روز مشغول پختن نان بودند آب از تنور جوشيد، حضرت نوح ياران خود و حيوانات را سوار كشتى كرد، آب جوشيد و از آسمان نيز مثل مشك شروع به باريدن كرد، رودهاى فرات و چشمهها طغيان كرد، آب زمين را فرا گرفت همه را غرق كرد، جز سواران كشتى حضرت نوح (عليه السلام)(2).
شاعر خوب سروده:
ايها الناس جهان جاى تن آسائى
مرد دانا بجهان داشتن ارزانى نيست
خفتهگان را خبر از زمزمه مرغ سحر
حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
سجده آن نيست كه بر خاك نهى پيشانى
صدق پيش آر كه اخلاص به پيشانى نيست
داروى تربيت از پير حقيقت بس