ترس از خدا:
چون آن شب هوا مهتابی نبود، تشخیص نمی دادم كیست . آهسته وارد شد. تعادل نداشت و دستش را به دیوار گرفته بود و همین طور جلو می آمد.
خدایا! چه شده است ؟ این موقع شب او كیست ؟ آن هم با این وضع ! شاید خواب وحشتناكی دیده و ترسیده بود.
جلوتر آمد. دیدم مثل بید می لرزد و های های گریه می كند و گویی قرآن می خواند!
باز جلوتر آمد. صدایش را شنیدم كه آیات آخر سوره آل عمران را می خواند:
ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار؛
(خدایا! هستی را بیهوده نیافریدی . تو منزهی ! پس ما را از عذاب آتش نگهدار!(17))
شناختمش ! عجب ! این همان شیر میدانهای نبرد و فرمانده شجاع است ؟ پس آشفتگی امشب او به سبب چیست ؟! مات و مبهوت مانده بودم !
پرسید: حبه ! بیداری ؟
- آری ، ولی این چه حالی است كه شما دارید؟ چه شده است ؟
- همه ما روزی در پیشگاه خدا حاضر می شویم و هیچ عملی از ما بر او پوشیده نیست . اگر امروز از ترس خدا گریه كنی ! فردای قیامت چشمت روشن خواهد شد.
مقام هیچ كس به مقام آن كه از خوف خدا می گرید، نمی رسد!
همینطور اشك می ریخت و خدا خدا می كرد. چنان عاشقانه راز و نیاز می كرد و می گریست كه من و نوف ، (یكی دیگر از یاران امام ) تعجب كرده بودیم .
خدایا! پیشوای متقیان و امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از خوف خدا چنین می گرید! پس وای بر ما(18)!