جمعه 2 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

تسبيح پليدي‏ها

در اولين آيه از سوره هاي جمعه، تغابن، صف، حديد، حشر خداوند فرموده خدا را تسبيح مي گويند هرچه در آسمانها و هرچه در زمين است. طبق اين آيه ها منظور از هرچه در زمين است، چيست؟ آيا نجاسات و يا چيزهايي كه در آن است شامل آنها مي شود يا خير؟
قبل از توضیح مفصل پیرامون تسبیح موجودات و نحوه آن و بیان اقوال مختلف در این باره به پاسخ اجمای پرسش شما می پردازیم . آیات الهی تصریح دارند که همه موجودات بدون استثنا خداوند را تسبیح می گویند . حتی به تعبیر شما نجاست و آلودگی نیز خدا را تسبیح می گویند زیرا آنها نیز شیء محسوب می شوند و قرآن تصریح دارد که همه اشیاء تسبیح گوی حق تعالی هستند .
در توضیح این مطلب باید توجه داشت که نجاست نیز دارای وجود و هستی است و تسبیح او به لحاظ جنبه وجودی آن است نه جنبه آلودگی و نجاست آن که امری عارضی و عدمی است . همه موجودات دارای وجود و هستی هستند و خدا را به خاطر این هستی و دوام آن که هر لحظه از جانب خداوند به آنها افاضه می گردد تسبیح می گویند زیرا تسبيح عبارت است از تنزيه قولى خداوند از هر نقص و عيب. تسبيح موجودات عالم، به معناى حقيقى آن است؛ نه به معناى مجازى آن؛ يعنى، دلالت وجود معلول بر علت و كمال علت. گرچه اين تسبيح حقيقى اشيا يا الفاظ و لغات و اموات نيست. توضيح: در معناى تسبيح سه امر وجود دارد كه بدون تحقق هر يك معناى حقيقى تسبيح حاصل نمى‏شود: 1- نفى هر نقصى از خداوند، 2- علم و شعور تسبيح گوينده، 3- قولى بودن تسبيح. نسبت به تحقق امر اول در موجودات عالم بحثى نيست. هر مخلوقى در اين عالم با زبان فقر و احتياج خود، خبر از خالق سبحان مى‏دهد و اين همان معناى تسبيح تكوينى است (تسبيح تكوينى در مقابل تسبيح به معناى حقيقى است و بدين معنا است كه هر مخلوقى در اين جهان به عنوان اين كه معلول است، خبر از خالق و علت خود مى‏دهد و از آن جا كه موجود ناقص و نيازمندى است، خبر از كمال و بى‏نيازى علت خود مى‏دهد.
اما اين خبر دادن آگاهانه و از روى شعور نيست؛ بلكه عقل انسان آن را ادراك مى‏كند. اين معناى تسبيح، از آن جا كه دو امر آگاهانه و قولى بودن را ندارد، معناى مجازى تسبيح به شمار مى‏آيد). امر دوم (شعور و آگاهى) نيز از ديدگاه قرآن در همه موجودات هست. البته اين بدان معنا نيست كه علم همه موجودات، يكسان و از يك نوع است. خداوند درباره اعضاى بدن انسان مى‏گويد: حتی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اَللَّهُ اَلَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مى‏كرده‏اند، بر ضدشان گواهى دهند و به پوست بدن خود مى‏گويند: چرا بر ضد ما شهادت داديد؟ مى‏گويند: همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است و او نخستين بار شما را آفريد و به سوى او برگردانيده مى‏شويد(فصلت، ايه 21 و 22) . از اين آيات نكات زير استفاده مى‏شود:
1- اعضاى بدن در حيات اين دنيا داراى شعورند؛ زيرا شهادت در آخرت مستلزم شعور و شهود اين دنيا است.
2- نطق اختصاص به برخى موجودات ندارد و همه موجودات نطق دارند.
3- قولى بودن تسبيح نيز ثابت است؛ زيرا حقيقت قول عبارت است از كشف آگاهانه آنچه در ضمير است وصدا و لفظ در حقيقت قول دخيل نيست؛ گرچه قول انسان غالباً بالفظ است. اما وجود لفظ شرط تحقق قول نيست. در فرهنگ قرآن، كلام، قول، امر، نهى و... به هر چيزى كه كاشف از مقاصد است اطلاق مى‏شود. پس تسبيح موجودات عالم، تسبيح حقيقى مى‏باشد، نه تسبيح مجازى كه به معناى زبان حال و دلالت عقلى وامثال آن است، (الميزان، ج 13، ص 117)
اکنون توجه شما را به بیانی تفصیلی در این باره جلب می کنیم :
ُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (اسراء- 44)
آسمان هاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند همه تسبيح او مى‏گويند، و هر موجودى تسبيح و حمد او مى‏گويد، ولى شما تسبيح آنها را نمى‏فهميد او حليم و آمرزنده است‏ .
در آيات مختلف قرآن، سخن از تسبيح و حمد موجودات عالم هستى در برابر خداوند بزرگ به ميان آمده كه شايد از همه صريحتر آيه مورد بحث باشد كه بدون هيچگونه استثناء همه موجودات عالم هستى، زمين و آسمان، ستارگان و كهكشانها، انسانها و حيوانات و برگهاى درختان و حتى دانه‏هاى كوچك اتم را در اين تسبيح و حمد عمومى شريك مى‏داند.
قرآن مى‏گويد: عالم هستى يكپارچه زمزمه و غوغا است، هر موجودى به نوعى به حمد و ثناى حق مشغول است، و غلغله‏اى خاموش در پهنه عالم هستى
طنين افكنده كه بى خبران توانايى شنيدن آن را ندارند، اما انديشمندانى كه قلب و جانشان به نور ايمان زنده و روشن است، اين صدا را از هر سو به خوبى به گوش و جان مى‏شنوند و به گفته شاعر:
گر تو را از غيب چشمى باز شد با تو ذرات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل!
جمله ذرات در عالم نهان با تو مى‏گويند روزان و شبان‏
ما سميعيم و بصير و باهشيم با شما نامحرمان ما خامشيم‏
از جمادى سوى جان جان شويد غلغل اجزاى عالم بشنويد
فاش تسبيح جمادات آيدت وسوسه‏ى تاويلها بزدايدت‏
ولى در تفسير حقيقت اين حمد و تسبيح در ميان دانشمندان و فلاسفه و مفسران بسيار گفتگو است:
بعضى آن را حمد و تسبيح حالى دانسته‏اند، و بعضى قالى كه خلاصه نظرات آنها را با آنچه مورد قبول ما است ذيلا مى‏خوانيد:
1- جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل مى‏شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يك نوع درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى‏گويند، هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم و زمزمه حمد و تسبيح آنها را بشنويم.
آياتى مانند وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ: بعضى از سنگها از ترس خدا از فراز كوه‏ها به پائين مى‏افتند (سوره بقره آيه 74).
مانند فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ:
خداوند به آسمان و زمين فرمود از روى اطاعت يا كراهت به فرمان من آئيد، آنها گفتند ما از در اطاعت مى‏آئيم (سوره فصلت آيه 11) ... و مانند آن را مى‏توان گواه بر اين عقيده گرفت.
2- بسيارى معتقدند كه اين تسبيح و حمد، همان چيزى است كه ما آن را زبانحال مى‏ناميم، حقيقى است نه مجازى، ولى به زبان حال است نه قال (دقت كنيد).
توضيح اينكه: بسيار مى‏شود به كسى كه آثار ناراحتى و درد و رنج و بى خوابى در چهره و چشم او نمايان است مى‏گوئيم: هر چند تو از ناراحتيت سخن نمى‏گويى اما چشم تو مى‏گويد كه ديشب به خواب نرفتى، و چهره‏ات گواهى مى‏دهد كه از درد و ناراحتى جانكاهى رنج مى‏برى! اين زبانحال گاهى آن قدر قوى و نيرومند است كه زبان قال را تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد و به تكذيب آن برمى‏خيزد و به گفته شاعر:
گفتم كه با مكر و فسون پنهان كنم راز درون!
پنهان نمى‏گردد كه خون از ديدگانم مى‏رود!
اين همان چيزى است كه على ع در گفتار معروفش مى‏فرمايد:
ما اضمر احد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه:
هرگز كسى رازى را در دل نهان نمى‏كند مگر اينكه در لابلاى سخنان ناآگاه و صفحه صورتش آشكار مى‏گردد .
از سوى ديگر آيا مى‏توان انكار كرد كه يك تابلو بسيار زيبا كه شاهكارى از هنر راستين است گواهى بر ذوق و مهارت نقاش مى‏دهد و او را مدح و ثنا مى‏گويد؟
آيا مى‏توان انكار كرد كه ديوان شعر شعراى بزرگ و نامدار از قريحه عالى آنها حكايت مى‏كند؟ و دائما آنها را مى‏ستايد؟
آيا مى‏توان منكر شد كه ساختمانهاى عظيم و كارخانه‏هاى بزرگ و مغزهاى پيچيده الكترونيك و امثال آنها، با زبان بى‏زبانى از سازنده و مخترع و مبتكر خود سخن مى‏گويند، و هر يك در حد خود از آنها ستايش مى‏كنند؟
بنا بر اين بايد قبول كرد كه عالم شگرف هستى با آن نظام عجيبش، با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خيره كننده‏اش و با آن ريزه‏كاريهاى حيرت‏زا همگى تسبيح و حمد خدا مى‏گويند.
مگر تسبيح جز به معنى پاك و منزه شمردن از عيوب مى‏باشد؟ ساختمان و نظم اين عالم هستى مى‏گويد خالق آن از هر گونه نقص و عيبى مبرا است.
مگر حمد چيزى جز بيان صفات كمال مى‏باشد؟ نظام جهان آفرينش از صفات كمال خدا، از علم بى پايان و قدرت بى انتها و حكمت وسيع و فراگير او سخن مى‏گويد.
مخصوصا با پيشرفت علم و دانش بشر، و پرده برداشتن از گوشه‏هايى از اسرار و رازهاى اين عالم پهناور، اين حمد و تسبيح عمومى موجودات آشكارتر شده است.
اگر يك روز آن شاعر نكته‏پرداز هر برگى از برگهاى درختان سبز را دفترى از معرفت كردگار مى‏دانست، دانشمندان گياه‏شناس امروز در باره اين برگها نه يك دفتر بلكه كتابها نوشته‏اند، و از ساختمان اسرار آميز كوچكترين اجزاى آن يعنى سلولها گرفته تا طبقات هفتگانه برگ، و دستگاه تنفسى آن، و رشته‏هاى آبيارى و تغذيه و ساير مشخصات بسيار پيچيده برگها در اين كتابها، بحثها كرده‏اند.
بنا بر اين هر برگى شب و روز نغمه توحيد سرمى‏دهد و آواز رساى تسبيحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز كوه‏ها، در خميدگى دره‏ها پخش مى‏كند، اما بيخبران چيزى از آن نمى‏فهمند، خاموشش مى‏شمارند و زبان بسته! اين معنى براى تسبيح و حمد عمومى موجودات كاملا قابل درك است و نياز به آن ندارد كه ما براى همه ذرات عالم هستى درك و شعور قائل شويم چرا كه دليل قاطعى براى آن در دست نيست و آيات گذشته نيز به احتمال زياد همان زبان حال را بيان مى‏كند.
ولى در اينجا يك سؤال باقى ميماند و آن اينكه اگر منظور از تسبيح و حمد حكايت نظام آفرينش از پاكى و عظمت و قدرت خدا است، و صفات سلبيه و ثبوتيه او را شرح مى‏دهد پس چرا قرآن مى‏گويد شما حمد و تسبيح آنها را نمى‏فهميد؟ اگر بعضى نفهمند حد اقل دانشمندان كه مى‏فهمند.
ولى اين سؤال دو پاسخ دارد:
نخست اينكه روى سخن با اكثريت مردم نادان و مخصوصا مشركان است و دانشمندان با ايمان كه در اقليت قرار دارند از اين عموم، مستثنا هستند كه هر عامى استثنايى دارد.
ديگر اينكه آنچه ما از اسرار اين عالم مى‏دانيم در برابر آنچه نمى‏دانيم همانند قطره‏اى است در برابر دريا و ذره كاهى است در مقابل يك كوه عظيم، كه اگر درست بينديشيم حتى نام علم و دانش نمى‏توان بر آن گذاشت.
تا بدانجا رسيد دانش من كه بدانستمى كه نادانم!
بنا بر اين در واقع ما تسبيح و حمد اين موجودات را هر چند دانشمند باشيم نمى‏شنويم چرا كه آنچه را مى‏شنويم تنها يك كلمه است از يك كتاب بزرگ و روى اين حساب مى‏توان به صورت يك حكم عمومى خطاب به همه جهانيان گفت شما تسبيح و حمد موجودات عالم هستى را كه به زبانحال دارند درك نمى‏كنيد، زيرا آنچه درك مى‏كنيد بقدرى ناچيز است كه به حساب نمى‏آيد.
3- بعضى از مفسران نيز احتمال داده‏اند كه حمد و تسبيح عمومى موجودات در اينجا تركيبى از زبان حال و قال يا به تعبير ديگر تسبيح تكوينى و تشريعى باشد، چرا كه بسيارى از انسانها و همه فرشتگان از روى درك
و شعور حمد و ثناى او مى‏گويند و همگى ذرات موجودات نيز با زبان‏حالشان از عظمت و بزرگى خالق بحث مى‏كنند.
گر چه اين دو نوع حمد و تسبيح با هم متفاوت است ولى در قدر جامع يعنى مفهوم وسيع كلمه حمد و تسبيح، مشترك مى‏باشند.
ولى چنان كه پيدا است تفسير دوم با آن شرح كه بيان كرديم از همه دلچسب‏تر است.
گوشه‏اى از روايات اهل بيت [در زمينه تسبيح عمومى موجودات جهان‏]
در رواياتى كه از پيامبر ص و ائمه اهل بيت ع رسيده تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مى‏شود، از جمله:
يكى از ياران امام صادق ع مى‏گويد: از تفسير آيه وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ سؤال كردم، امام ع فرمود:
كل شى‏ء يسبح بحمده و انا لنرى ان ينقض الجدار و هو تسبيحها:
آرى هر چيز تسبيح و حمد خدا مى‏گويد حتى هنگامى كه ديوار مى‏شكافد و صدايى از آن به گوش مى‏رسد آن نيز تسبيح است .
! از امام باقر ع نقل شده كه فرمود:
نهى رسول اللَّه عن ان توسم البهائم فى وجوهها، و ان تضرب وجوهها لانها تسبح بحمد ربها:
پيامبر ص فرمود: علامت داغ در صورت حيوانات نگذاريد و تازيانه به صورت آنها نزنيد، زيرا آنها حمد و ثناى خدا مى‏گويند «2».
و نيز از امام صادق ع نقل شده:
ما من طير يصاد فى بر و لا بحر و لا شى‏ء يصاد من الوحش الا بتضييعه التسبيح:
هيچ پرنده‏اى در صحرا و دريا صيد نمى‏شود و هيچ حيوان وحشى به دام صياد نمى‏افتد مگر به خاطر ترك تسبيح «3»! امام باقر ع صداى گنجشكانى را شنيد، فرمود: مى‏دانيد اينها چه‏ مى‏گويند، ابو حمزه ثمالى كه از ياران خاص امام بود ميگويد عرض كردم نه، فرمود:
يسبحن ربهن عز و جل و يسئلن قوت يومهن:
اينها تسبيح خداوند بزرگ را مى‏گويند و روزى خود را از او مى‏خواهند . در حديث ديگرى مى‏خوانيم كه يك روز پيامبر ص نزد عايشه آمد، فرمود: اين دو لباس مرا بشوى عرض كرد: اى رسول خدا ديروز شستم، فرمود:
ا ما علمت ان الثوب يسبحن فاذا اتسخ انقطع تسبيحه آيا نمى‏دانى كه لباس انسان نيز تسبيح خدا ميگويد و هنگامى كه چرك و آلوده شود تسبيح آن قطع مى‏شود .
در حديث ديگرى از امام صادق ع مى‏خوانيم كه فرمود:
للدابة على صاحبها ستة حقوق لا يحملها فوق طاقتها، و لا يتخذ ظهرها مجلسا يتحدث عليها، و يبدء بعلفها اذا نزل، و لا يسمها فى وجهها، و لا يضر بها فانها تسبح و يعرض عليها الماء اذا مر بها:
حيوان بر صاحبش، شش حق دارد: بيش از تواناييش بر او بار نكند، پشت او را مجلسى براى سخن گفتن قرار ندهد (بلكه هنگامى كه به ديگرى مى‏رسد و مى‏خواهد با او سخن بگويد پياده شود و پس از اتمام سخن سوار شود)، در هر منزلى وارد مى‏شود، نخست علف او را آماده كند، علامت داغ در صورت او نگذارد، و او را نزند، چرا كه تسبيح خدا مى‏گويد و هنگامى كه بر چشمه آب و مانند آن مى‏گذرد، او را به كنار آب برد (تا اگر تشنه است بنوشد) .
مجموعه اين روايات كه بعضى از آنها معانى دقيق و باريكى دارد نشان مى‏دهد كه اين حكم عمومى تسبيح موجودات، همه چيز را بدون استثناء در بر مى‏گيرد و همه اينها با آنچه در تفسير دوم (تسبيح به معنى زبانحال و تكوين) گفتيم‏
كاملا سازگار است، و اينكه در اين روايات خوانديم هنگامى كه لباس آلوده و كثيف مى‏شود، تسبيح آن قطع مى‏گردد، ممكن است اشاره به اين باشد كه موجودات تا چهره پاك طبيعى دارند، انسان را به ياد خدا مى‏اندازند، اما هنگامى كه چهره پاك طبيعى خود را از دست دادند ديگر آن يادآورى از بين مى‏رود.
تفسير نمونه، ج‏12، ص: 129

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group