تسبيح پليديها
در اولين آيه از سوره هاي جمعه، تغابن، صف، حديد، حشر خداوند فرموده خدا را تسبيح مي گويند هرچه در آسمانها و هرچه در زمين است. طبق اين آيه ها منظور از هرچه در زمين است، چيست؟ آيا نجاسات و يا چيزهايي كه در آن است شامل آنها مي شود يا خير؟
قبل از توضیح مفصل پیرامون تسبیح موجودات و نحوه آن و بیان اقوال مختلف در این باره به پاسخ اجمای پرسش شما می پردازیم . آیات الهی تصریح دارند که همه موجودات بدون استثنا خداوند را تسبیح می گویند . حتی به تعبیر شما نجاست و آلودگی نیز خدا را تسبیح می گویند زیرا آنها نیز شیء محسوب می شوند و قرآن تصریح دارد که همه اشیاء تسبیح گوی حق تعالی هستند .
در توضیح این مطلب باید توجه داشت که نجاست نیز دارای وجود و هستی است و تسبیح او به لحاظ جنبه وجودی آن است نه جنبه آلودگی و نجاست آن که امری عارضی و عدمی است . همه موجودات دارای وجود و هستی هستند و خدا را به خاطر این هستی و دوام آن که هر لحظه از جانب خداوند به آنها افاضه می گردد تسبیح می گویند زیرا تسبيح عبارت است از تنزيه قولى خداوند از هر نقص و عيب. تسبيح موجودات عالم، به معناى حقيقى آن است؛ نه به معناى مجازى آن؛ يعنى، دلالت وجود معلول بر علت و كمال علت. گرچه اين تسبيح حقيقى اشيا يا الفاظ و لغات و اموات نيست. توضيح: در معناى تسبيح سه امر وجود دارد كه بدون تحقق هر يك معناى حقيقى تسبيح حاصل نمىشود: 1- نفى هر نقصى از خداوند، 2- علم و شعور تسبيح گوينده، 3- قولى بودن تسبيح. نسبت به تحقق امر اول در موجودات عالم بحثى نيست. هر مخلوقى در اين عالم با زبان فقر و احتياج خود، خبر از خالق سبحان مىدهد و اين همان معناى تسبيح تكوينى است (تسبيح تكوينى در مقابل تسبيح به معناى حقيقى است و بدين معنا است كه هر مخلوقى در اين جهان به عنوان اين كه معلول است، خبر از خالق و علت خود مىدهد و از آن جا كه موجود ناقص و نيازمندى است، خبر از كمال و بىنيازى علت خود مىدهد.
اما اين خبر دادن آگاهانه و از روى شعور نيست؛ بلكه عقل انسان آن را ادراك مىكند. اين معناى تسبيح، از آن جا كه دو امر آگاهانه و قولى بودن را ندارد، معناى مجازى تسبيح به شمار مىآيد). امر دوم (شعور و آگاهى) نيز از ديدگاه قرآن در همه موجودات هست. البته اين بدان معنا نيست كه علم همه موجودات، يكسان و از يك نوع است. خداوند درباره اعضاى بدن انسان مىگويد: حتی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اَللَّهُ اَلَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مىكردهاند، بر ضدشان گواهى دهند و به پوست بدن خود مىگويند: چرا بر ضد ما شهادت داديد؟ مىگويند: همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است و او نخستين بار شما را آفريد و به سوى او برگردانيده مىشويد(فصلت، ايه 21 و 22) . از اين آيات نكات زير استفاده مىشود:
1- اعضاى بدن در حيات اين دنيا داراى شعورند؛ زيرا شهادت در آخرت مستلزم شعور و شهود اين دنيا است.
2- نطق اختصاص به برخى موجودات ندارد و همه موجودات نطق دارند.
3- قولى بودن تسبيح نيز ثابت است؛ زيرا حقيقت قول عبارت است از كشف آگاهانه آنچه در ضمير است وصدا و لفظ در حقيقت قول دخيل نيست؛ گرچه قول انسان غالباً بالفظ است. اما وجود لفظ شرط تحقق قول نيست. در فرهنگ قرآن، كلام، قول، امر، نهى و... به هر چيزى كه كاشف از مقاصد است اطلاق مىشود. پس تسبيح موجودات عالم، تسبيح حقيقى مىباشد، نه تسبيح مجازى كه به معناى زبان حال و دلالت عقلى وامثال آن است، (الميزان، ج 13، ص 117)
اکنون توجه شما را به بیانی تفصیلی در این باره جلب می کنیم :
ُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (اسراء- 44)
آسمان هاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند همه تسبيح او مىگويند، و هر موجودى تسبيح و حمد او مىگويد، ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد او حليم و آمرزنده است .
در آيات مختلف قرآن، سخن از تسبيح و حمد موجودات عالم هستى در برابر خداوند بزرگ به ميان آمده كه شايد از همه صريحتر آيه مورد بحث باشد كه بدون هيچگونه استثناء همه موجودات عالم هستى، زمين و آسمان، ستارگان و كهكشانها، انسانها و حيوانات و برگهاى درختان و حتى دانههاى كوچك اتم را در اين تسبيح و حمد عمومى شريك مىداند.
قرآن مىگويد: عالم هستى يكپارچه زمزمه و غوغا است، هر موجودى به نوعى به حمد و ثناى حق مشغول است، و غلغلهاى خاموش در پهنه عالم هستى
طنين افكنده كه بى خبران توانايى شنيدن آن را ندارند، اما انديشمندانى كه قلب و جانشان به نور ايمان زنده و روشن است، اين صدا را از هر سو به خوبى به گوش و جان مىشنوند و به گفته شاعر:
گر تو را از غيب چشمى باز شد با تو ذرات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل!
جمله ذرات در عالم نهان با تو مىگويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصير و باهشيم با شما نامحرمان ما خامشيم
از جمادى سوى جان جان شويد غلغل اجزاى عالم بشنويد
فاش تسبيح جمادات آيدت وسوسهى تاويلها بزدايدت
ولى در تفسير حقيقت اين حمد و تسبيح در ميان دانشمندان و فلاسفه و مفسران بسيار گفتگو است:
بعضى آن را حمد و تسبيح حالى دانستهاند، و بعضى قالى كه خلاصه نظرات آنها را با آنچه مورد قبول ما است ذيلا مىخوانيد:
1- جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل مىشماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يك نوع درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مىگويند، هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم و زمزمه حمد و تسبيح آنها را بشنويم.
آياتى مانند وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ: بعضى از سنگها از ترس خدا از فراز كوهها به پائين مىافتند (سوره بقره آيه 74).
مانند فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ:
خداوند به آسمان و زمين فرمود از روى اطاعت يا كراهت به فرمان من آئيد، آنها گفتند ما از در اطاعت مىآئيم (سوره فصلت آيه 11) ... و مانند آن را مىتوان گواه بر اين عقيده گرفت.
2- بسيارى معتقدند كه اين تسبيح و حمد، همان چيزى است كه ما آن را زبانحال مىناميم، حقيقى است نه مجازى، ولى به زبان حال است نه قال (دقت كنيد).
توضيح اينكه: بسيار مىشود به كسى كه آثار ناراحتى و درد و رنج و بى خوابى در چهره و چشم او نمايان است مىگوئيم: هر چند تو از ناراحتيت سخن نمىگويى اما چشم تو مىگويد كه ديشب به خواب نرفتى، و چهرهات گواهى مىدهد كه از درد و ناراحتى جانكاهى رنج مىبرى! اين زبانحال گاهى آن قدر قوى و نيرومند است كه زبان قال را تحت الشعاع خود قرار مىدهد و به تكذيب آن برمىخيزد و به گفته شاعر:
گفتم كه با مكر و فسون پنهان كنم راز درون!
پنهان نمىگردد كه خون از ديدگانم مىرود!
اين همان چيزى است كه على ع در گفتار معروفش مىفرمايد:
ما اضمر احد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه:
هرگز كسى رازى را در دل نهان نمىكند مگر اينكه در لابلاى سخنان ناآگاه و صفحه صورتش آشكار مىگردد .
از سوى ديگر آيا مىتوان انكار كرد كه يك تابلو بسيار زيبا كه شاهكارى از هنر راستين است گواهى بر ذوق و مهارت نقاش مىدهد و او را مدح و ثنا مىگويد؟
آيا مىتوان انكار كرد كه ديوان شعر شعراى بزرگ و نامدار از قريحه عالى آنها حكايت مىكند؟ و دائما آنها را مىستايد؟
آيا مىتوان منكر شد كه ساختمانهاى عظيم و كارخانههاى بزرگ و مغزهاى پيچيده الكترونيك و امثال آنها، با زبان بىزبانى از سازنده و مخترع و مبتكر خود سخن مىگويند، و هر يك در حد خود از آنها ستايش مىكنند؟
بنا بر اين بايد قبول كرد كه عالم شگرف هستى با آن نظام عجيبش، با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خيره كنندهاش و با آن ريزهكاريهاى حيرتزا همگى تسبيح و حمد خدا مىگويند.
مگر تسبيح جز به معنى پاك و منزه شمردن از عيوب مىباشد؟ ساختمان و نظم اين عالم هستى مىگويد خالق آن از هر گونه نقص و عيبى مبرا است.
مگر حمد چيزى جز بيان صفات كمال مىباشد؟ نظام جهان آفرينش از صفات كمال خدا، از علم بى پايان و قدرت بى انتها و حكمت وسيع و فراگير او سخن مىگويد.
مخصوصا با پيشرفت علم و دانش بشر، و پرده برداشتن از گوشههايى از اسرار و رازهاى اين عالم پهناور، اين حمد و تسبيح عمومى موجودات آشكارتر شده است.
اگر يك روز آن شاعر نكتهپرداز هر برگى از برگهاى درختان سبز را دفترى از معرفت كردگار مىدانست، دانشمندان گياهشناس امروز در باره اين برگها نه يك دفتر بلكه كتابها نوشتهاند، و از ساختمان اسرار آميز كوچكترين اجزاى آن يعنى سلولها گرفته تا طبقات هفتگانه برگ، و دستگاه تنفسى آن، و رشتههاى آبيارى و تغذيه و ساير مشخصات بسيار پيچيده برگها در اين كتابها، بحثها كردهاند.
بنا بر اين هر برگى شب و روز نغمه توحيد سرمىدهد و آواز رساى تسبيحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز كوهها، در خميدگى درهها پخش مىكند، اما بيخبران چيزى از آن نمىفهمند، خاموشش مىشمارند و زبان بسته! اين معنى براى تسبيح و حمد عمومى موجودات كاملا قابل درك است و نياز به آن ندارد كه ما براى همه ذرات عالم هستى درك و شعور قائل شويم چرا كه دليل قاطعى براى آن در دست نيست و آيات گذشته نيز به احتمال زياد همان زبان حال را بيان مىكند.
ولى در اينجا يك سؤال باقى ميماند و آن اينكه اگر منظور از تسبيح و حمد حكايت نظام آفرينش از پاكى و عظمت و قدرت خدا است، و صفات سلبيه و ثبوتيه او را شرح مىدهد پس چرا قرآن مىگويد شما حمد و تسبيح آنها را نمىفهميد؟ اگر بعضى نفهمند حد اقل دانشمندان كه مىفهمند.
ولى اين سؤال دو پاسخ دارد:
نخست اينكه روى سخن با اكثريت مردم نادان و مخصوصا مشركان است و دانشمندان با ايمان كه در اقليت قرار دارند از اين عموم، مستثنا هستند كه هر عامى استثنايى دارد.
ديگر اينكه آنچه ما از اسرار اين عالم مىدانيم در برابر آنچه نمىدانيم همانند قطرهاى است در برابر دريا و ذره كاهى است در مقابل يك كوه عظيم، كه اگر درست بينديشيم حتى نام علم و دانش نمىتوان بر آن گذاشت.
تا بدانجا رسيد دانش من كه بدانستمى كه نادانم!
بنا بر اين در واقع ما تسبيح و حمد اين موجودات را هر چند دانشمند باشيم نمىشنويم چرا كه آنچه را مىشنويم تنها يك كلمه است از يك كتاب بزرگ و روى اين حساب مىتوان به صورت يك حكم عمومى خطاب به همه جهانيان گفت شما تسبيح و حمد موجودات عالم هستى را كه به زبانحال دارند درك نمىكنيد، زيرا آنچه درك مىكنيد بقدرى ناچيز است كه به حساب نمىآيد.
3- بعضى از مفسران نيز احتمال دادهاند كه حمد و تسبيح عمومى موجودات در اينجا تركيبى از زبان حال و قال يا به تعبير ديگر تسبيح تكوينى و تشريعى باشد، چرا كه بسيارى از انسانها و همه فرشتگان از روى درك
و شعور حمد و ثناى او مىگويند و همگى ذرات موجودات نيز با زبانحالشان از عظمت و بزرگى خالق بحث مىكنند.
گر چه اين دو نوع حمد و تسبيح با هم متفاوت است ولى در قدر جامع يعنى مفهوم وسيع كلمه حمد و تسبيح، مشترك مىباشند.
ولى چنان كه پيدا است تفسير دوم با آن شرح كه بيان كرديم از همه دلچسبتر است.
گوشهاى از روايات اهل بيت [در زمينه تسبيح عمومى موجودات جهان]
در رواياتى كه از پيامبر ص و ائمه اهل بيت ع رسيده تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مىشود، از جمله:
يكى از ياران امام صادق ع مىگويد: از تفسير آيه وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ سؤال كردم، امام ع فرمود:
كل شىء يسبح بحمده و انا لنرى ان ينقض الجدار و هو تسبيحها:
آرى هر چيز تسبيح و حمد خدا مىگويد حتى هنگامى كه ديوار مىشكافد و صدايى از آن به گوش مىرسد آن نيز تسبيح است .
! از امام باقر ع نقل شده كه فرمود:
نهى رسول اللَّه عن ان توسم البهائم فى وجوهها، و ان تضرب وجوهها لانها تسبح بحمد ربها:
پيامبر ص فرمود: علامت داغ در صورت حيوانات نگذاريد و تازيانه به صورت آنها نزنيد، زيرا آنها حمد و ثناى خدا مىگويند «2».
و نيز از امام صادق ع نقل شده:
ما من طير يصاد فى بر و لا بحر و لا شىء يصاد من الوحش الا بتضييعه التسبيح:
هيچ پرندهاى در صحرا و دريا صيد نمىشود و هيچ حيوان وحشى به دام صياد نمىافتد مگر به خاطر ترك تسبيح «3»! امام باقر ع صداى گنجشكانى را شنيد، فرمود: مىدانيد اينها چه مىگويند، ابو حمزه ثمالى كه از ياران خاص امام بود ميگويد عرض كردم نه، فرمود:
يسبحن ربهن عز و جل و يسئلن قوت يومهن:
اينها تسبيح خداوند بزرگ را مىگويند و روزى خود را از او مىخواهند . در حديث ديگرى مىخوانيم كه يك روز پيامبر ص نزد عايشه آمد، فرمود: اين دو لباس مرا بشوى عرض كرد: اى رسول خدا ديروز شستم، فرمود:
ا ما علمت ان الثوب يسبحن فاذا اتسخ انقطع تسبيحه آيا نمىدانى كه لباس انسان نيز تسبيح خدا ميگويد و هنگامى كه چرك و آلوده شود تسبيح آن قطع مىشود .
در حديث ديگرى از امام صادق ع مىخوانيم كه فرمود:
للدابة على صاحبها ستة حقوق لا يحملها فوق طاقتها، و لا يتخذ ظهرها مجلسا يتحدث عليها، و يبدء بعلفها اذا نزل، و لا يسمها فى وجهها، و لا يضر بها فانها تسبح و يعرض عليها الماء اذا مر بها:
حيوان بر صاحبش، شش حق دارد: بيش از تواناييش بر او بار نكند، پشت او را مجلسى براى سخن گفتن قرار ندهد (بلكه هنگامى كه به ديگرى مىرسد و مىخواهد با او سخن بگويد پياده شود و پس از اتمام سخن سوار شود)، در هر منزلى وارد مىشود، نخست علف او را آماده كند، علامت داغ در صورت او نگذارد، و او را نزند، چرا كه تسبيح خدا مىگويد و هنگامى كه بر چشمه آب و مانند آن مىگذرد، او را به كنار آب برد (تا اگر تشنه است بنوشد) .
مجموعه اين روايات كه بعضى از آنها معانى دقيق و باريكى دارد نشان مىدهد كه اين حكم عمومى تسبيح موجودات، همه چيز را بدون استثناء در بر مىگيرد و همه اينها با آنچه در تفسير دوم (تسبيح به معنى زبانحال و تكوين) گفتيم
كاملا سازگار است، و اينكه در اين روايات خوانديم هنگامى كه لباس آلوده و كثيف مىشود، تسبيح آن قطع مىگردد، ممكن است اشاره به اين باشد كه موجودات تا چهره پاك طبيعى دارند، انسان را به ياد خدا مىاندازند، اما هنگامى كه چهره پاك طبيعى خود را از دست دادند ديگر آن يادآورى از بين مىرود.
تفسير نمونه، ج12، ص: 129