جمعه 2 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

ميل به بي‌نهايت طلبي و عبادت خدا

هدف از زندگي انسان رسيدن به قرب الهي يا همان رسيدن به كمال مطلق است. چرا رسيدن به كمال مطلق براي يك انسان ارزش است و هدف زندگي انسان را در بر مي‌گيرد؟ آيا بايد گفت ما فقط به خاطر ارضا كردن يك ميل فطري در وجودمان كه همان ميل به بي‌نهايت طلبي و جاودانگي است زندگي مي‌كنيم و خدا را عبادت مي‌كنيم؟
يقينا سنجش و ارزيابي هرچيزي با توجه به عنايت و فرجامي است که آن امر دارد. و اصولا کاري به بي فرجام و بي هدف، کاري عبث و بيهوده است. انسان همواره هر گاه بخواهد امور را تعيين ارزش کند به عنايت آن مي نگردد و با توجه به هدف و مقصد آن عمل و مقدار نزديکي خود به آن و برآورده شدن آن بدان کار امتياز دهي مي کند.
انسان همواره در مورد امور و حضور اشياء و افراد از خود سؤال مي کند که چرا آنها اينجايند، چرا اينگونه اند و اصلا قرار است چه کار کنند. در واقع او پيوسته در پي يافتن هدف و مقصد افعال و اشياست. و هدف داشتن را امر عقلاني براي هر پديده اي مي شمارد به طوري که اگر امري، هدفي را در برنداشته باشد آن را بيهوده و عبث مي خواند و از آن اجتناب مي نمايد.
حال در اينجا خود انسان نيز آنگاه که به خود نگاه مي کند يکي از مهم ترين اموري که در پي يافتن آن است هدف و مقصودي است که قرار است آن را برآورده و بسويش حرکت کند. انسان دائما از خود مي پرسد که چرا اينجايم، چه کار قرار است بکنيم و به کجا خواهم رفت. در واقع جواب همه اين سؤالات و سؤالاتي از اين دست، يافتن هدف زندگي و خلقت او نهفته است. چون انسان در يابد که هدفش از زندگي چيست، مسيرش را مي يابد و وسايل و امکانات برآورنده آن را مي جويد.
انسان موجودي است که مبدأ حرکتش از جايگاهش بس رفيع و والابوده است. مبدأي که همه خوبي ها و نيکوئي ها در آن جمع شده است. سرآغازي که حد و محدوديتي در آن نبوده است. انسان از اين سرآغاز شروع به حرکت کرده و پا به اين جهان خاکي گذاشت تا خود را بشناسد و وجودش را از ناپاکي ها پاک سازد. و چون خود را شناخت، آفريننده خود را بشناسد و اين شناخت او را به جايگاهي برساند که لايق و سزاوار اوست.
چون به مسأله بيشتر نظر مي افکنيم مي ببينيم که انسان در مسيري دايره اي قرار گرفته است که مبدأ و مقصد آن موجودي است با تمام خوبي ها و نيکويي ها، آفريدگاري است مهربان و پناهگاهي است امن و بي خطر، مقصدي است که انسان با تمام وجودش بدان سو مي رود، و تمام اجزاء وجودي اش شوق رسيدن به او را دارند. اين گونه نيست که مثلا در انسان چيزي است،‌ نيروي است همانند تشنگي که فقط مربوط به بخشي از وجود او -يعني جسم او- مي شود و او را وادار مي کند تا بسوي آب گام بردارد، بلکه آنچه در اينجا شگفت انگيز است اين امر است که تمام وجود انسان، تمام ذرات انسان بدان سو در حرکت است،‌ خواه انسان بداند خواه نداند، و در واقع او هم چون جاذبه اي است پر قدرت است که انسان را به سوي خود مي کشد هر چند که ممکن است در اين مسير انسان به دليل اختيارش ترجيح دهد وجودش را از ناخالصي ها پاک گرداند و طلاي وجودش را خالص نگرداند و از اين رو به خاطر وجود ناخالصي، کمي مسير خود را دور و دشوار کند اما آنچه قابل تأمل است حرکتي است که نه تنها در انسان بلکه در تمام وجودات اين عالم در جريان است حرکتي بسوي جاذبه اي بي نهايت، کمال مطلق.
حرکتي که سرانجام مسير اين آفرينش و فرجام اين کائنات را مشخص مي کند. فرجامي که در ابتدا با پراکندگي موجودات و آفرينش آنان آغاز گرديد و پس از آن با جمع شدن آنان در يک نقطه به اوج خود مي رسد.
اين که انسان خواستار بهترين هاست بدين معناست که تمام وجودش چنين تقاضا دارد. اگر خوبي را مي بيند با تمام وجود بسويش جذب مي شود گويا خوبي و کمال به هر شکل که در مي آيد به شکل زيباي، دانايي، قدرت و ... انسان را به سوي خود مي کشاند. و او آنگاه که براي يافتن آنها به اين دنيا توجه کند جايي که همه خوبي ها، زيبايي ها، قدرت ها و رحمت ها و ... يک جا جمع شده است.
بنابراين آنچه او را به سوي خود مي کشد اين چنين موجودي است،‌ آفريننده اي که تمام جاذبه ها در او جمع شده است و هر چند غير خود را بسوي خود مي کشاند.
حال انسان چون چنين نيروي را بشناسد راحتر و آسانتر بسويش گام بر مي دارد و او را در آغوش مي گيرد. و تلاش خواهد کرد تا خود را در مسير اين جاذبه قرار دهد و حرکتش را بدان سو سرعت بخشد.
از اين رو قرب الهي همان رسيدن به کمال مطلق است جايگاهي که انسان با تمام وجود بسويش کشيده شيده و حرکت کرده است. اين مقصد از آن رو که هدف او را تشکيل مي دهد و هدف هدايت کننده و جهت دهنده به تمام افکار و اعمال و وسايل آدمي است براي او ارزشمند است و پيوسته سعي مي کند هدفي را برگزيند که ارزش صرف وقت و هزينه هايي چنين گزاف و هنگفت را داشته باشد. و چون اين جا آنچه هزينه مي شود عمر و زندگي انسان است لذا بايد هدف و مقصد،‌ چيزي بسيار ارزشمند باشد. از اين روست که چنين هدفي يعني رسيدن به کمال مطلق تمام زندگي او را در بر مي گيرد و آن را از آن خود مي گرداند.
در اين جا بحث ارضا نيست، هم چون رفع تشنگي که چون فرد تشنه آب نوشيد، تشنگي اش رفع و ارضا گردد و ديگر ميلي به آب خوردن ندارد، بلکه آنچه در اين جا حيرت آور و شگفت انگيز است اين مسئله است که چون هر قدر بدان نزديک تر شويم عطشمان و ميل مان بيشتر مي شود و چون در آن غرق گشتيم ديگر ميلي براي جدايي از آن را در خود نمي يابيم چرا که ذره ذره وجودمان با او پيوند مي خورد هم چون عاشقي که به معشوق خود مي رسد که اين رسيدن سرآغاز ماندن و جدانشدن است چونان فلزي که چون در مقابل آهن ربا قرار گيرد براي ارضاي چيزي بسوي آهن ربا مي شتابد اما چنين نيست آن فلز با تمام وجودش بسوي آهن ربا مي رود و آهن ربا نيز با تمام وجود او را سوي خودش مي کشد و هر چه اين فاصله کمتر مي شود جاذبه بيشتر مي گردد تا حدي که اگر قدرت آهن ربا بسيار زياد باشد چون به يکديگر رسيدند از هم ممکن نيست جدا شوند.
انسان در راه برآوردن اين هدف و قرار گرفتن در مسير درست اين جاذبه جهان شمول همواره در تلاش است که کامل ترين و باشکوه ترين و بهترين راه را برگزيند و آن راه همان مسير بندگي و پرستش اوست. که او غرق درمعبود و معشوق گشته و غير او ديگري را به ذهن نمي آورد. او معبود حقيقي را عبادت مي کند چرا که اين معبود او را به سوي عبادت خود مي کشاند و انسان با خلقتش در اين جاذبه قرار گرفته است از اين رو در اين زندگي به هر چيزي که خود را به شکل او در آورد جذب مي شود، گاهي زيبايي او را مي فريبد و جذب مي کند، گاهي قدرت، گاهي ... و گاهي ...
انسان هم چون شب پره اي است که نور ماه در شب او را به سوي خود جذب کرده است و او مستانه بسويش پرواز مي کند و در مستي راه ممکن است نور لامپي که خود را شبيه او ساخته است گمراهش اما اين جذبه و کشش همه به خاطر آن نوري است که از سوي ماه اين آتش را در دل پروانه افکنده است.
در اين مسير مطئمن و شفاف ترين راه، عبادت و بندگي خداوند است و ديدن بزرگي او و چشم بستن بر هر آنچه غير اوست. در پايان مقاله اي در باب هدف زندگي تقديم مي شود:
يكم. بايد معناى هدف مشخص شود. هدف؛ يعنى، «براى هر امر و هر راه، نقطه‏اى است كه آن راه و امر، به آن ختم مى‏شود». ژرف نگرى در اين نكته، ما را از خطاهاى بسيارى ايمنى مى‏بخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كسانى قرار گرفته است كه به معناى صحيح «هدف»، نينديشيده و يا آن را نيافته‏اند. از اين رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگى و يا از اجزاى حيات دنيوى بشر بوده و در مواردى ايده‏آل براى بخشى از زندگى به حساب آمده است، هدف براى كل حيات تلقى كرده‏اند و براين اساس دچار زيان در زندگى يا شكست‏هاى روحى شده‏اند.
در اين باب، مى‏توان به كسانى اشاره كرد كه بهره‏مندى از لذت‏ها و شهوت‏ها را هدف دانسته‏اند! به هر حال اين تصور نادرست است؛ چرا كه آنچه جزء زندگى است، نمى‏تواند هدف زندگى باشد. براى چنين افرادى پس از پايان زندگى (حيات دنيوى)، رسيدن به هدف، هيچ تصويرى ندارد. كسانى كه رسيدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانسته‏اند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست، ديد منفى و مأيوسانه‏اى نسبت به زندگى بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگى دنيوى، نيل به هدف ديگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين بايد «زندگى» و «هدف از آن» از يكديگر متمايز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، بايد مافوق حيات طبيعى قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعى محض و شئون آن نگيريم.براى آگاهى بيشتر: عبداللَّه نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها (زندگى، آثار و انديشه‏هاى استاد محمد تقى جعفرى)، ص 220.
دوم. بايد هدف را به درستى بشناسيم. روشن است كه عالمان و انديشمندان بسيارى در همه جوامع، هدف‏هاى متفاوتى براى زندگى ترسيم و ارائه كرده‏اند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها درست و همه اين هدف‏ها صحيح شناخته شده و به ديگران شناسانده شده است. ضديّت و يا تناقض بسيارى از اين هدف‏ها، نشانگر صحت اين مدعا است.
به عنوان مثال بيمارى نياز فورى به دارويى خاص دارد. شما مى‏دانيد كه اين دارو تنها در يك داروخانه عرضه مى‏شود؛ ولى آنجا را نمى‏شناسيد. اكنون درمى‏يابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه و نيز يافتن نشانى آن، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه براى يافتن دارو مهم است، يافتن خيابان و نحوه رفتن به آنجا نيز اهميت دارد. بدون شك اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمه‏اى جانسوز و جبران‏ناپذير براى بيمار در پى خواهد داشت.
در اولين قدم از جست‏وجو، براى يافتن هدف زندگى و راه رسيدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مى‏كند كه هر چند تكان‏دهنده است، براى هوشيارى و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنين مى‏گويد: «تنها يك بار اين راه را خواهى رفت و يك بار زندگى را تجربه خواهى كرد»! اين اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مى‏دارد كه با دقّتى متناسب با اهميت موضوع و موشكافى بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايى براى يافته خود دست و پا كنيم.
پس شناخت هدف زندگى، كار آسانى نيست تا در توان ما يا امثال ما - كه خود براى اولين و آخرين بار از اين راه مى‏گذريم - بگنجد. گويى بايد دستى از آستين غيب برآيد و با انگشت اشاره‏اى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنماياند.
خوشبختانه و با كمال شعف بايد بگوييم: اين دست برآمده و در تعيين هدف و چگونگى رسيدن به آن، كارى كارستان كرده است. خداوند مهربان - كه دوست دارد ما سعادتمند و نيك فرجام باشيم و برناتوانى ما در اين باب، عليم است - در حالى كه به همه جهان هستى احاطه دارد، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مى‏داند و هدف زندگى و راه رسيدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مى‏آموزد. ما كه اين را كامل‏ترين و مطمئن‏ترين تعليم مى‏دانيم، با استفاده از سخن الهى آن را براى شما باز مى‏گوييم.
خداوند متعال در آيات قرآن، اين حقيقت را براى ما بازگفته است كه همه جهان هستى و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پايان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است: «وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ لقمان (31)، آيه 22.؛ «و فرجام كارها به سوى او است» و «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»؛ آل عمران (3)، آيه 109.؛ «[ همه‏] كارها به سوى خدا بازگردانده مى‏شود».
بر اين اساس هدف، غايت، فرجام و آرمانى كه اسلام براى بشر تصوير كرده، فقط خدا است و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقيقت خويش - كه همان «روح خدا» است - دوباره به سوى خداوند در حركت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف، در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم و چه بدانيم و چه ندانيم رو به سوى آن هدف و غايت داريم. اين هدف ماوراى زندگى و عالم مادى؛ بلكه محيط بر عوالم بالاتر و برتر است. بنابراين هدف از زيستن آدمى در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خويش است و اينجا؛ گذرگاه حركت و صعود و بازگشت به سوى خداوند است.
به بيان ديگر، انسان تنزل يافته، بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و كمالات از دست رفته، محدود شده و يا زير حجاب قرار گرفته خود را باز يابد و به حقيقت اصلى خود نايل شده، در موطن حقيقى (قرب حضرت حق) جاى گيرد.
خداوند، چگونگى رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را روشن ساخته است و رسالت تبيين اين چگونگى را بر دوش پيامبران نهاده است. در واقع در پرتو پيروى از ايشان و عمل به هدايت‏ها، راهنمايى‏ها و تعاليم آنان، آدمى مى‏تواند به حقيقت انسانيت و روح خدا - كه هدف بنيادين، اصيل و اساسى زندگى او است - دست يازد: « ... فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِى الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ...»؛ طلاق (65)، آيه 10 و 11.؛ «پس اى خردمندانى كه ايمان آورده‏ايد! از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است: پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى‏كند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند، از تاريكى‏ها به سوى روشنايى بيرون برد».
اين آيات با لحن خاصى، اين حقيقت را مطرح مى‏كند كه پيامبران آمده‏اند تا با دستگيرى انسان، او را از تاريكى‏هاى ناشى از تنزل از موطن اصلى خود، خارج ساخته و او را به سوى نور ببرند كه همان حقيقت انسان و «روح خدا» بودن او است:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً»؛ احزاب (33)، آيه 45 و 46.؛ «اى پيامبر! ما تو را [ به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم و دعوت‏كننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك».
اين عبارات نيز به خوبى حكايتگر اين حقيقت است كه بعثت پيامبران براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناك، روشنگر راه آدمى در رسيدن به مقصود و هدف زندگى‏اند.
چون رسيد اندر سبا اين نور شرق‏ غلغلى افتاد در بلقيس و خلق‏

روح‏هاى مرده جمله پر زدند مردگان از گور تن سر بر زدند

يكدگر را مژده مى‏دادند، هان‏ نك ندايى مى‏رسد از آسمان‏

زان ندا دين‏ها همى گردند گبز شاخ و برگ دل همى گردند سبز

از سليمان آن نفس چون نفخ صور مردگان را وا رهانيد از قبور

مثنوى معنوى، دفتر 4، ابيات 839 - 843.
گفتنى است قرآن كريم، ايمان و عمل صالح را دو ركن اساسى و دو ره توشه مهم براى رسيدن به هدف حقيقى و اصلى انسان در زندگى تلقى كرده است. از ميان آيات بسيار، تنها به چند نمونه اشاره مى‏كنيم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»؛ تين (95)، آيات 4-6.
؛ «به‏راستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پست‏ترين [ مراتب ]پستى بازگردانيديم؛ مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند كه پاداشى بى‏منت خواهند داشت».
نيز «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»؛ عصر (103)، آيه 2 و 3.؛ «در حقيقت انسان دستخوش زيان است؛ مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند».
بنابراين، بر اساس آيات قرآن چند امر روشن مى‏شود:
يكم. هدف زندگى خارج از آن و در پايان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم. هدف زندگى، رسيدن و بازگشت به حقيقت اصلى خود؛ يعنى، «حقيقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم. خداوند چگونگى و كيفيت رسيدن به اين هدف را، به وسيله پيامبران الهى براى ما روشن ساخته است. او در كنار عقل - كه حجت درونى است و در راه رسيدن به هدف زندگى ما را به كلياتى رهنمون مى‏كند - انبيا و كتاب‏هاى آسمانى را به منظور راهنمايى و معرفى جزئيات اين راه و مسير، فرستاده است.
چهارم. ايمان و عمل صالح، دو ركن اصلى و مهم براى نيل به هدف حقيقى زندگى تلقى شده است.
از همه اين مطالب روشن مى‏شود كه هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو، كارگر، كارمند، پزشك، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در يك كلمه «انسان»، يكسان است و البته هر كس به اندازه ايمان و عمل صالح خود، مى‏تواند به هدف حقيقى زندگى دست يابد. معناى اين سخن اين است كه عارف بودن يا مذهبى بودن، لزوما از هنرمند بودن، جوان بودن، تلاشگر بودن، پزشك و كارگر بودن و ... جدا نيست؛ بلكه صاحبان هر شغل و حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعى، مى‏توانند با شناخت صحيح هدف زندگى و چگونگى رسيدن به آن و به كار بستن اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق به خصوصى و در يك كلام «ايمان و عمل صالح»، در سير به سوى خداوند و بازگشت به حقيقت انسانى شركت جويند.
با اين نگاه به هدف زندگى، تلاش در جهت ايمان و عمل صالح، هر چند سخت باشد؛ اما بسيار لذت بخش خواهد بود. رو به سوى خدا آوردن - هر چند دورى برخى از اطرافيان را به دنبال دارد - اما بسيار آرام بخش و آميخته با انس و لطف است و هجران از اين وصال، بسيار جانسوز است؛ چنان كه عبدالرحمن جامى در شرح اين دو بيت از مولانا جلال الدين رومى:
بشنو از نى چون حكايت مى‏كند و زجدايى‏ها شكايت مى‏كند

كز نيستان تا مرا ببريده‏اند در نفيرم مرد و زن ناليده‏اند

اين گونه مى‏سرايد:
حبذا روزى كه پيش از روز و شب‏ فارغ از اندوه و آزاد از طرب‏

متحد بوديم با شاه وجود حكم غيريت به كلّى محو بود

بود اعيانِ جهان بى‏چند و چون‏ ز امتياز علمى و عينى مصون‏

نى به لوح علمشان نقش ثبوت‏ نى ز فيض خوان هستى خورده قوت‏

نى ز حق ممتاز و نى از يكدگر غرقه درياى وحدت سربه‏سر

ناگهان در جنبش آمد بحر جود جمله را در خود ز خود بى‏خود نمود

امتياز علمى آمد در ميان‏ بى‏نشانى را نشان‏ها شد عيان‏

واجب و ممكن ز هم ممتاز شد رسم و آيين دويى آغاز شد

بعد از آن، يك موج ديگر زد محيط سوى ساحل آمد ارواح بسيط

موج ديگر زد پديد آمد از آن‏ برزخ جامع ميان جسم و جان‏

پيش آن كز زمره اهل حق است‏ نام آن برزخ مثال مطلق است‏

موج ديگر نيز در كار آمده‏ جسم و جسمانى پديدار آمده‏

جسم هم گرديد طورا بعد طور تا به نوع آخرش افتاده دور

نوع آخر آدم است و آدمى‏ گشته محروم از مقام محرمى‏

بر مراتب سرنگون كرده عبور پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور

گر نگردد باز مسكين زين سفر نيست از وى هيچ‏كس مهجورتر

نى كه آغاز حكايت مى‏كند زين جداييها شكايت مى‏كند

اميد آنكه خداوند همه انسان‏هاى حقيقت‏جو را در شناخت هدف زندگى و رسيدن به آن، يارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند.براى آشنايى بيشتر با مباحث پيش گفته، دو كتاب ذيل واقعاً خواندنى است:
1. طباطبايى، علامه سيدمحمدحسين، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه، تحقيق و تعليقه از صادق لاريجانى، (تهران: الزهراء).
2. شجاعى، محمد، مقالات، (تهران: سروش، ج 1.
از منابع زير نيز مى‏توانيد استفاده نماييد:
الف. جعفرى، محمد تقى، فلسفه و هدف زندگى؛
ب. همو، زندگى ايده‏آل و ايده‏آل زندگى؛
پ. نصرى، عبداللَّه، انسان از ديدگاه اسلام؛
ت. قربانى، زين العابدين، فلسفه و هدف زندگى؛
ث. مطهرى، مرتضى، هدف زندگى.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group