تمثیل مؤمن و کافر به بینا و سمیع و کور و کر
خداوند بزرگ در آیه 24 سوره هود به مقایسه حال کافران و مؤمنان پرداخته است و این دو گروه را به انسان های کر و کور و بینا و شنوا تشبیه کرده است؛ زیرا ایمان و تقوا سبب بینایی و شنوایی؛ و لجاجت، تعصّب و بی ایمانی مانع این دو موهبت الهی می گردد. افراد بی ایمان و کافر کر و کور هستند؛ یعنی آنها فاقد ابزار و وسایل شناخت هستند و منابع شناخت از آنها سلب شده است. به همین جهت از نور ایمان چیزی را درک نمی کنند. امّا مؤمنان در پرتو نور ایمان، کاملًا بینا و شنوا هستند و از تمام علوم و دانش ها و ابزار شناخت بهره مند می گردند.
قرآن کریم می فرماید: مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا أَ فَلا تَذَکَّرُونَ.[1]
«حال این دو گروه (مؤمنان و منکران) حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است؟ آیا این دو همانند یکدیگرند؟ آیا پند نمی گیرید؟!» می دانیم که مؤثّرترین وسیله برای شناخت حقایق حسی در جهان طبیعت چشم و گوش است. به همین دلیل نمی توان باور کرد افرادی که از چشم و گوش به طور کلّی (مثلا به صورت مادرزاد) بی بهره باشند، چیز درستی از این جهان طبیعت درک کنند. آنها مسلما در یک عالم بی خبری کامل به سر خواهند برد.
همین گونه آنها که بر اثر لجاجت و دشمنی با حقّ و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهی و خودپرستی، چشم و گوش حقیقت بین را از دست داده اند، هرگز نمی توانند حقایق مربوط به عالم غیب و اثارت ایمان و لذّت عبادت پروردگار و شکوه تسلیم در برابر فرمان او را درک کنند. اینگونه افراد به کوران و کرانی می مانند که در تاریکی مطلق و سکوت مرگبار زندگی دارند، در حالی که مؤمنان راستین با چشم و گوش شنوا هر حرکتی را می بینند و هر صدائی را می شنوند و با توجّه به آن، راه خود را به سوی سرنوشتی سعادت آفرین می گشایند.[2]
فخر رازی در وجه تشبیه این مثل می گوید: «همان گونه که خداوند آدمی را از تن و روان آفریده است، و همچنان که تن را چشم و گوش بخشیده جان و روان را سمع و بصری می باید، اگر جسد به ظاهر کور و کر باشد، آدمی در جهان حیوان ماند، همچنان اگر چشم و گوش باطن او بسته باشد، در حضیض ظلمات جهل سرگردان بماند، نه نوری ببیند که به آن راه هدایت جوید، نه آوازی شنود که از آن کلمه حقّ را استماع کند. همچنین است جاهل گمراه، چشم دل او و گوش باطن او از شنیدن کلمه حقّ کور و کر است، او نیز در تاریکی و ضلالت و گمراهی جاویدان سرگردان خواهد بود.»[3]
آری، تفاوت یک فرد موحّد با غیر موحّد در آن است که عالم هستی برای یک موحّد معنی دارد یعنی هستی برای او کتابی است که هر لفظش اشاره به یک معناست امّا برای فرد مادّی و غیر موحّد مثل خطوطی است که یک آدم بی سواد آن را نگاه می کند. از نظر آدم بی سواد غیر از چندین خط چیز دیگری وجود ندارد، و این خطوط برای فهماندن یک مقصود نیست.
اینکه قرآن کریم، بسیار روی کلمه «آیه» تکیه دارد برای همین است. یعنی می خواهد یک نفر موحّد، عالم را آنچنان مطالعه کند که یک فرد باسواد کتابی را مطالعه می کند، از آن معنی و مقصودی بفهمد. لذا از عالم هستی تعبیر به «کتاب حقّ تعالی» شده است.[4]
به نزد آن که جانش در تجّلاست همه عالم کتاب حقّ تعالی است لذا آنچه در مقام واقع، «مؤمن» را از «کافر» جدا می سازد نوع نگرش و تلقّی آنها از جهان هستی و مظاهر و پدیده های آن است. چرا که مؤمن به هر چه می نگرد، نشان از قامت رعنای او دارد:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
امّا دریچه دل کافر بر همه حقایق، بسته شده و آنان با وجود بهره مندی از چشم و گوش و سایر حواس بشری باز از نعمت درک حقایق محرومند و به تعبیر قرآن کریم همچون حیواناتی گنگ و یا پست تر از آن هستند که در وادی غفلت و باتلاق جهالت سرگردان هستند.
لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.[5] «آنها دلها (عقل ها) یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند) و نمی فهمند، و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند.»
«خواجه عبد اللّه انصاری» چه نیکو به این حقیقت اشاره داشته آنجا که می گوید: «نابینای حقیقی اوست که نه دیده عبرت دارد تا از روی استدلال به آیات آفاق نظر کند، نه دل فکرت دارد تا در آیات انفس تأمّل کند، نه بصیرت حقیقت دارد تا به نور فراست مکاشفات اسرار غیبی ببیند. و بینای حقیقی اوست که به علم یقین شواهد افعال نگرد که: أَوَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ باز به عین الیقین حقایق صفات بیند که: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ و باز به حقّ الیقین جلال ذات بیند که: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ...»[6]
پی نوشت ها:
[1] هود، 24.
[2] تفسیر نمونه، ج 9، ص 67.
[3] تفسیر الکبیر، ج 18، ص 209.
[4] آشنائی با قرآن، ج 5، ص 163 و 164. با تلخیص و تصرّف.
[5] اعراف، 179.
[6] تفسیر کشف الاسرار، ج 5، ص 478.
منبع : قاسمی، محمد حمید، تمثیلات قرآنی ویژگی ها اهداف و آثار تربیتی آن