سرگذشت عبرت آموز اصحاب قریه
بر اساس برخی گزارش های تاریخی و تفسیری، «اصحاب القریة» مردم منطقه ای بودند که به دنبال مخالفت با فرستادگان حضرت عیسی(ع) دچار عذاب شدند. از آنجا که سرگذشت مردم این شهر در سوره «یس» گزارش شده است، از این رو به آنها «اصحاب یس» نیز می گویند. خداوند متعال در آیات 13 تا 31 سوره یس به پیامبر(ص) فرمان می دهد داستان زندگی این افراد را برای مردم بیان کند تا عبرتی برای آنان باشد.
خداوند متعال در قلب سوره «یس» که خود قلب قرآن است، سرگذشت قومی را به تصویر کشیده که دقّت در زوایای زندگی و حالات آنها درس زنده خوبی برای اهل عبرت به دنبال دارد.
ترجمه آیات 13 تا 31 در سوره یس چنین است:
- برای آنها «اصحاب قریه» را مثال بزن، هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنها آمدند.
- هنگامی که دو نفر از رسولان را به سوی آنها فرستادیم، امّا آنها رسولان (ما) را تکذیب کردند، لذا برای تقویت آن دو، شخص سومی فرستادیم، آنها همگی گفتند ما فرستادگان (خدا) به سوی شما هستیم.
- امّا آنها (در جواب) گفتند: شما جز بشری همانند ما نیستند، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می گویید!- آنها گفتند: پروردگار ما آگاه است که ما قطعا فرستادگان (او) به سوی شما هستیم.
- و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست.
- آنها گفتند: ما شما را به فال بد گرفتیم (و وجود شما شوم است) و اگر از این سخنان دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکی از ما به شما خواهد رسید.
- گفتند شومی از خودتان است اگر درست بیندیشید! بلکه شما گروهی اسرافکارید.
- مردی (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با شتاب فرا رسید، گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید.
- از کسانی که از شما اجری نمی خواهند و خود هدایت یافته اند.
- من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است؟ و همگی به سوی او بازگشت می کنید.
- آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند شفاعت آنها کمترین فایده ای برای من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد؟!- اگر چنین کنم من در گمراهی آشکار خواهم بود.
- (به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم، به سخنان من گوش فرا دهید.
- (سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد وارد بهشت شو. گفت ایکاش قوم من می دانستند.
- که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است.
- ما بعد از او بر قوم او هیچ لشکری از آسمان نفرستادیم و هرگز سنّت ما بر این نبود.
- فقط یک صیحه آسمانی بود! ناگهان همگی خاموش شدند!!- افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنها نیامد مگر اینکه او را استهزاء می کردند.
- آیا ندیدند چقدر از اقوام پیش از آنها را (به خاطر گناهانشان) هلاک کردیم. آنها هرگز به سوی ایشان باز نمی گردند.»[1]
«این آیات مثلی است مشتمل بر انذار و تبشیر، که خدای سبحان آن را برای عموم مردم آورده، و در آن به رسالت الهیه و توابع دعوت حقّه، از مغفرت و اجر کریم برای هر کس ایمان آورد، و پیروی ذکر (قرآن) کند، و از رحمان به غیب خشیت داشته باشد و نیز به عذاب الیم برای هر کس که کفر بورزد و آن دعوت را تکذیب کند، اشاره می کند.»[2]
شگفت آن است که در انتهای این آیات، خداوند اظهار تأسّف و تحسّر نسبت به بندگانی نموده که عاقبت و سرنوشت دردناک همه اقوام سرکش پیش از خود را به وضوح مشاهده کرده اند، ولی از آنها عبرت نگرفته اند و همان مسیر را دوباره پیموده اند.
آنان که خدای متعال با ارسال پی درپی پیامبران دربهای رحمت خود را بر آنها گشوده بود و فرصت بازگشت را در اختیارشان نهاده بود. امّا صد افسوس که آنها درب های رحمت را بر خود بستند و با استهزاء انبیاء و اولیاء خدا، به ساحت مقدس الهی اسائه ادب نمودند و از این رو چنگالهای قهر الهی، گردنهای آن گردنکشان را به سختی فشرد و آنان را به مجازاتی سخت عقوبت نمود.
آری گرچه حکایت هلاکت این اقوام درس عبرت خوبی برای تمامی عصرها و نسل ها به شمار می رود، لیکن چه سود که انسان های نگونبخت از این حوادث پند نمی گیرند و عینا جا پای همانان می گذارند. پس جز اظهار حسرت و افسوس برای این انسان تیره بخت چه می توان کرد؟! یک حیوان با دیدن صحنه قتل همنوع خود وحشت زده می شود و تا جائیکه بتواند خود را از آن صحنه دوباره دور نگاه می دارد، امّا چه باید گفت درباره انسانهائی که به کرّات صحنه های عقوبت همنوعان خود را به چشم دیده اند، امّا دوباره همان راه ایشان را می پیمایند، و غرورشان به آنها اجازه نمی دهد تا چشم حقیقت بین خود را بگشایند.
و این جریان بصورت مستمر در طول تاریخ تکرار می شود، ولی کجاست چشمان عبرت بین و دلهای پند پذیر![3] چه نیک فرمود مولای متقیان علی علیه السّلام که:
«ما أکثر العبر و اقلّ الأعتبار»[4] «عبرتها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک!» و در جای دیگر فرمود:
«و انّ عندکم الأمثال من بأس اللّه و قوارعه و ایّامه و وقایعه فلا تستبطئوا وعیده...»[5]
«مردم، از مثل های قرآن درباره کسانی که عذاب و کیفر شدند و از روزهای سخت آنان و آسیب های شدیدی که دیدند آگاهید، پس وعده عذاب خدا را دور مپندارید و به عذر اینکه آگاهی ندارید خود را گرفتار نسازید و انتقام خدا را سبک و خود را از کیفر الهی ایمن مپندارید...»
امّا نکته قابل توجّهی که در دو تمثیل داستانی یاد شده، و مانند آنها، به چشم می خورد آن است که در این تمثیلات نام و یادی از مکان ها و زمان ها و اشخاص و سایر جزئیات به میان نیامده است. یعنی از نام قریه و محل آن و پیامبرانی که در آنجا مبعوث شدند و مردی که به یاری آنان شتافت و مانند اینها، یادی نشده است، و این حکایت ها در نهایت ایجاز و اختصار طرح شده اند و تنها به طرح فرازهای مهمّ و کارساز و جهت بخش اکتفا شده است، چرا که:
«روش قرآن در طرح داستان ها آن است که از وقایع تاریخی تنها بخش های زنده و نقش آفرین آن را بر می گزیند و قصّه را مشوب به جزئیات و تفاصیلی نمی کند که فکر و اندیشه آدمی را از تدبّر و عبرت آموزی باز می دارد.»[6]
اساسا برخورد قرآن با حوادث زمان های گذشته، برخوردی انتخابی و گزینشی است.
یعنی اینگونه نیست که نسبت به یک پیامبر یا یک قوم، همه وقایع و اتفاق ها را جزء به جزء بیان کند، بلکه آنچه را که می تواند حامل پیام دین و در بردارنده یک موعظه و هدایت و عبرت و ارشاد باشد، بیان می کند. در نقل یک واقعه هم، آنچه که بیشتر به این هدف کمک کرده و از برجستگی خاصی برخوردار است، مطرح می شود.
از این رو اکثر داستانهای قرآن بصورت پراکنده و قطعه قطعه در سراسر قرآن پخش است. گاهی بخشی از اوّل یک داستان و گاهی از نیمه و گاهی فصلی از پایان داستان را نقل می کند و گاهی فقط یک پرده یا یک حلقه نمایشی از فرازهای مفید و مؤثّر قصه.
گاهی باید یک داستان کامل را از ترکیب فصل های گوناگون پراکنده در قرآن به دست آورد. در قصص قرآنی اینها نقص نیست. این به دلیل اصالت دادن به محتوا و فصل های عبرت آموز و تجربه دار قصّه است، نه اصالت قالب داستانی.[7]
از سوی دیگر، عدم یادکرد جزئیات و تفصیلات در این تمثیلات، برای آن است که نشان دهد، سنّت الهی در نصرت حق و اضمحلال باطل امری تخلّف ناپذیر بوده و در تمامی عصرها و نسلها سریان و جریان دارد و تنها به افرادی مشخص و زمانی معیّن و شرایطی خاص محدود نمی گردد و چشمان عبرت بین در هر زمان و هر مکان و هر شرایطی می توانند از این جریانات و تحوّلات برای زندگی خویش ره توشه برگیرند و آن را چراغ راه خویش قرار دهند.
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ[8] «ما بر شما آیاتی فرستادیم که حقایق بسیاری را تبیین می کند، و مثلها (و اخباری) از کسانی که پیش از شما بودند، و موعظه و اندرزی برای پرهیزگاران!»
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه عبرت دان
...دندانه هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
...پرویز که بنهادی بر خوان تره زرین
زرین تره کو بر خوان رو «کم ترکوا» بر خوان
گوئی که کجا رفتند این تاجوران یک یک
زیشان شکم خاک است آبستن جاویدان.
پی نوشت ها:
[1] یس، 31 - 13.
[2] تفسیر المیزان، ج 17، ص 110 و 111.
[3] با اقتباس از: تفسیر فی ظلال القرآن، ج 5 ص 2967.
[4] نهج البلاغه، حکمت 297.
[5] نهج البلاغه، خطبه 192.
[6] سیکو لوجیه القصّة فی القرآن، ص 87.
[7] هنر در قلمرو مکتب، ص 239 و 240.
[8] نور، 34.