عهد و پیمان شکنی
در آیه 92 سوره مبارکه نحل، خداوند متعال برای برحذر داشتن انسان ها از پیمان شکنی و نقض عهد، داستان زنی از قریش در زمان جاهلیّت را نقل می کند که از صبح تا نیم روز، خود و کنیزانش، پشم ها و موهایی را که در اختیار داشتند می تابیدند و پس از آن دستور می داد همه آنها را وا تابند و به همین جهت به عنوان «حمقاء» در میان عرب، معروف شده بود.
قرآن کریم برای دعوت مسلمین به رعایت عهد و پیمان ها و بر حذر داشتن آنها از پیمان شکنی، مثالی نغز و تشبیهی گویا و پر معنا ارائه نموده و می فرماید:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ...[1] «همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشم های تابیده خود را پس از استحکام، وا می تابید در حالی که سوگند (و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید...»
این مثال، اشاره به داستان زنی است از قریش، به نام «رایطه» در زمان جاهلیّت که از صبح تا نیم روز، خود و کنیزانش، پشم ها و موهایی را که در اختیار داشتند می تابیدند و پس از آن دستور می داد همه آنها را وا تابند و به همین جهت به عنوان «حمقاء» (زن احمق) در میان عرب، معروف شده بود.[2]
این کار مخصوصا از این نظر که پشم بر اثر تابیدن، استحکام و تکامل تازه ای پیدا می کند و با گشودن آن، یک حرکت ارتجاعی انجام شده و نه تنها بی حاصل، بلکه زیان آور است، همین گونه کسانی که با پیمان بستن با خدا و به نام حقّ، تعهدی را می پذیرند، هر گونه حرکتی در جهت شکستن این عهد و پیمان انجام دهند نه تنها بیهوده است بلکه دلیل بر انحطاط و سقوط شخصیّت آنها نیز می باشد.
درباره اینکه چرا خداوند متعال وفای به عهد را به تابیدن پشم و پیمان شکنی را به واتابیدن آن تشبیه نموده است، نکاتی چند به نظر می رسد:
1- پشم در حالت عادی برای هیچ کاری قابل استفاده نیست، نه فرش نه لباس و نه ابزار زندگی و نه چیز دیگری؛ امّا وقتی همین پشم تابیده شود، اگر باریک شود و به صورت نخ درآید، با آن پارچه و فرش و مانند آن می بافند و اگر ضخیم تر باشد، با آن طناب و حتّی خانه های بیابانی و چادر می سازند.
جامعه متفرق و از هم گسیخته نیز مانند پشم بی خاصیّت است، امّا به هنگام اتحاد منشأ اثرات فراوانی می گردد.
2- پشم در حالت عادی بسیار سست و آسیب پذیر است، وزش باد ملایمی آن را.[3]
می برد و قدرت مقاومت در مقابل نسیم را ندارد، امّا اگر همین پشم تابیده شود و محکم گردد، گاهی از اوقات سنگین ترین وزنه ها را با آن حمل و نقل می کنند و حتّی کشتی های بزرگ را با آن مهار می کنند و با آن لنگر می اندازند.
3- تنها عاملی که این پشم بی مصرف سست را مقاوم می کند، اتحاد رشته های پشم است. آری، پس از اینکه این رشته ها دست به دست هم دادند و همدیگر را در آغوش گرفتند و پیمان اتحاد و هماهنگی بستند و دست از تشتّت و اختلاف برداشتند، منشأ خیرات فراوانی می گردند. و این به انسان می آموزد که وجود تو هم استعدادهای بالقوه فراوانی دارد، اگر تابیده شود محکم می شود و پیام آور محصولات تازه و مفیدی؛ چون تصمیم، اراده، وحدت کلمه، ایمان، توکّل به خدا، و مانند آن خواهد شد.
از این رو قرآن مجید می فرماید: شما به وسیله ایمان تابیده شده اید، انسان عاقل دوباره طناب ایمان خود را وا نمی تابد! آری آنان که برای عهد و پیمان خود احترامی قائل نیستند، و با کوچک ترین بهانه ای پا بر تمامی تعهدات خود گذارده و ظرف پیمان خویش را می شکستند، از نظر ضعف شخصیّت و ناتوانی روح، بسان آن زن سفیه سست رأی هستند که تمام زحمات خود را در کمترین مدّت هدر می دهند، و موقعیّت خود را در چشم همگان خوار و خفیف می نمایند.
سیّد قطب درباره این مثال قرآنی می نویسد: «تمامی اجزاء این تشبیه قرآنی، القاگر پیام تحقیر و خواری و زبونی (نسبت به چنین شخصیت هائی) است که نفرت و انزجار (از این عمل زشت را) در دلها بر می انگیزد، و مقصود اصلی از این تمثیل نیز همین است، و کدام انسان خردمندی است که حاضر شود خود را جای این زن سست اراده کج اندیش که زندگی خود را در راه امور بیهوده سپری می نماید، قرار دهد؟.»[4]
نکته در خور توجّه آن است که در ادامه مثال مذکور، خداوند پایبندی انسان ها به عهد و پیمان ها را عاملی برای آزمایش و محک زدن آنان برشمارده إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ و مسئله مهمّ وفای به عهد را ابزاری برای شناخت چهره واقعی انسان ها قلمداد نموده که بوسیله آن مؤمنین راستین، از مدّعیان دروغین باز شناخته خواهند شد.
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاهدار سر رشته تا نگهدارد.
پی نوشت ها:
[1] نحل، 92.
[2] بنگرید به: تفسیر القمی، ج 1، ص 389. البته برخی مفسّرین معتقدند این مثال اشاره به زن مخصوصی ندارد و از آنجا که رشتن و بافندگی در آن روزگار، به زنان اختصاص داشت لذا در مثل از ایشان یاد شده است.
[3] تفسیر نمونه، ج 11، ص 378.
[4] تفسیر فی ظلال القرآن، ج 4، ص 2191.